اخبار غیبی از شهادت حضرت فاطمه در معارف و سیره فاطمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذِ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَبَكَى فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَبْكِي مِمَّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدِي فَقُلْتُ وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى الْقَرْنِ وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا»[۱]؛ حضرت علی (ع) فرمود: زمانی که من و فاطمه و حسن و حسین (ع) نزد رسول خدا بودیم، ناگاه وی رو به ما کرد و در پی آن گریست. گفتم: ای رسول خدا! چه چیزی باعث گریستن شما گردیده است؟ فرمود: به خاطر کارهایی که پس از من با شما انجام می‌دهند، گریانم. پرسیدم: ای رسول خدا! چه می‌کنند؟ فرمود: به خاطر ضربت بر فرق سرت و سیلی زده شدن به گونه فاطمه (س) می‌گریم».

رسول خدا (ص) فرمودند: «وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ... فَتَقْدَمُ عَلَيَ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً»[۲]؛ هر گاه او را می‌بینم، به یاد می‌آورم که بعد از من با او چه رفتاری می‌شود. همانند این است که من با او هستم و می‌نگرم که اهانت وارد خانه‌اش شده و حرمتش هتک گردیده و حقش غصب شده و ارثش گرفته شده است. پهلویش شکسته و جنینش سقط شده است. این در حالی است که مرا با اندوه می‌خواند، ولی جواب داده نمی‌شود. کمک می‌خواهد و کسی او را یاری نمی‌دهد؛ پس بر من وارد می‌شود در حالی که غصه‌دار و داغ‌دار و ناراحت است. حق او را به ظلم گرفته‌اند و او را به قتل رسانده‌اند».

همچنین جبرئیل خطاب به رسول الله (ص) می‌گوید: «وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ»[۳]؛ و اما دخترت، مورد ستم واقع می‌شود و محروم می‌گردد. حقش غاصبانه گرفته می‌شود. همان حقی که تو برایش قرار می‌دهی. در حالی که باردار است، او را می‌زنند. به حریم و خانه‌اش بدون اجازه وارد می‌شوند. سپس به خاطر ورود مهاجمان به خانه‌اش به او خواری و ذلت می‌رسد و بازدارنده‌ای هم نمی‌یابد. به جهت ضربه خوردن، فرزندی را که در شکم دارد، فرو می‌اندازد و به دلیل آن ضربه از دنیا می‌رود».

در حدیث دیگر نقل شده که پیامبر هنگام احتضار سخت به گریه افتاد که محاسن شریفش‌تر شد. علت گریه را از حضرتش پرسیدند، فرمود: گریه‌ام برای آن است که می‌بینم شرار امتم پس از من با اهل بیت من چه بی‌حرمتی‌ها می‌کنند. گویا می‌بینم که به دخترم فاطمه (س) ظلم شده و در حالی که فریاد می‌زند: ای پدر، ای پدر هیچ یک از امتم به فریاد او نمی‌رسد[۴].

همان طور که پیشگویی شده بود، واقع شد. پس از آزار فاطمه (س)، خواستند تا ترتیب ملاقات با حضرت زهرا (س) برای آنها فراهم شود و از فاطمه (س) معذرت‌خواهی کنند[۵]. در اثر همین کوتاهی بود که ابوبکر در آخر عمر و در بیماری مرگ پیوسته می‌گفت: لیتنی لم أفتش بیت فاطمة بنت رسول الله و أدخله الرجال و لو کان أغلق علی حرب؛ ای کاش به سراغ خانه فاطمه (س) نمی‌رفتم و به خانه‌اش داخل نشده و مردان را وارد نمی‌کردم گرچه درب آن خانه را برای جنگ هم به روی من بسته بودند!»[۶].

سخن «علی بن حسین المسعودی» هم دال بر مظلومیت فاطمه زهرا (س) است آنجا که می‌نویسد: فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجوه منه کرها؛ پس آنان به خانه علی (ع) حمله برده و درب خانه‌اش را به آتش کشیده و به زور وی را از خانه بیرون کشیدند»[۷].

از منابع شیعی نیز در کتاب سلیم بن قیس از امیر مؤمنان نقل شده: «فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ»؛ «پس در را سوزاند و عمر با لگد آن را باز کرد»[۸][۹]

شادی در حزن

سلمان فارسی می‌گوید: پیامبر خدا در بستر بیماری بود، همان بیماری که به رحلت حضرت منجر گردید. من به خدمتش شرفیاب شدم، در برابر حضرت زانوی ادب بر زمین زده و از مسائلی پرسیدم. وقتی خواستم از محضرش مرخص شوم، رسول خدا، پیامبر مهر و محبت به من فرمود: یا سلمان! بنشین که به زودی خداوند متعال جریانی را به تو نشان خواهد داد، جریانی که از بهترین امور و جریانات است. من اطاعت کرده و در حضورش نشستم. در این هنگام شخصیت‌هایی از خاندان پیامبر و افرادی از صحابه نیز وارد شدند. در میان آنان دخت گرامی‌اش فاطمه (س) نیز به چشم می‌خورد. آن بانوی بزرگوار وقتی پیامبر خدا را با آن ضعف و ناتوانی دید، بغض گلویش را گرفت و اشک از دیدگانش بر رخسار نیلگونش جاری شد. رسول خدا دیده به چهره غمگین دخترش باز کرد و فرمود: «مَا يُبْكِيكِ يَا بُنَيَّةِ، أَقَرَّ اللَّهُ عَيْنَكِ، وَ لَا أَبْكَاهَا؟»؛ دخترم! چرا گریه می‌کنی؟ خداوند چشمت را روشن گرداند و عرض کرد: «وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَرَى مَا بِكَ مِنَ الضَّعْفِ»؛ «چگونه گریه نکنم در حالی که من ناتوانی و بیماری تو را شاهدم!»

پیامبر خدا (ص) فرمود: «يَا فَاطِمَةُ تَوَكَّلِي عَلَى اللَّهِ وَ اصْبِرِي كَمَا صَبَرَ آبَاؤُكِ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُمَّهَاتُكِ أَزْوَاجُهُمْ أَ لَا أُبَشِّرُكِ يَا فَاطِمَةُ»؛ «ای فاطمه! بر خداوند توکل کن و صبر و بردباری پیشه ساز؛ چنان که پدرانت از پیامبران و و مادرانت از همسران آنان صبر و بردباری، پیشه نمودند: ای فاطمه! می‌خواهی به تو بشارت دهم؟» عرض کرد: «بَلَى يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَوْ قَالَتْ يَا أَبَتِ»؛ «آری ای پیامبر خدا - ای پدر جان -».

پیامبر خدا فرمود: «أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَارَ أَبَاكِ فَجَعَلَهُ نَبِيّاً وَ بَعَثَهُ إِلَى كَافَّةِ الْخَلْقِ رَسُولًا ثُمَّ اخْتَارَ عَلِيّاً فَأَمَرَنِي فَزَوَّجْتُكِ إِيَّاهُ وَ اتَّخَذْتُهُ بِأَمْرِ رَبِّي وَزِيراً وَ وَصِيّاً يَا فَاطِمَةُ إِنَّ عَلِيّاً أَعْظَمُ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي حَقّاً وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَ أَحْلَمُهُمْ حِلْماً وَ أَثْبَتُهُمْ فِي الْمِيزَانِ»؛ آیا می‌دانی که خداوند متعال پدر تو را برگزید و او را پیامبر قرار داد و به عنون رسول برای همه آفریدگان برانگیخت. آن‌گاه علی (ع) را برگزید و دستور داد تو را به ازدواج او درآورم و او را طبق فرمان پروردگارم وزیر و جانشین خود قرار دادم؟! ای فاطمه! همانا پس از من، علی (ع) بزرگ‌ترین حق را بر عهده مسلمانان دارد. او باسابقه‌ترین آنان در اسلام، دانشمندترین آنان در علم و دانش، شکیباترین آنان در بردباری و استوراترین آنان در میزان و در ارزش و قدر و منزلت است».

در این هنگان چهره نورانی فاطمه زهرا (س) باز شد. رسول خدا رو به آن بانوی بزرگوار کرد و فرمود: «هَلْ سَرَرْتُكِ يَا فَاطِمَةُ»؛ «ای فاطمه آیا خشنودت نمودم؟» عرض کرد: «نَعَمْ يَا أَبَتِ»؛ «آری، ای پدر جان». پیامبر خدا فرمود: «أَ فَلَا أَزِيدُكِ فِي بَعْلِكِ وَ ابْنِ عَمِّكِ مِنْ مَزِيدِ الْخَيْرِ وَ فَوَاضِلِهِ»؛ می‌خواهی بیش از این از فضایل و مناقب همسر و پسر عمویت بگویم؟» عرض کرد: «بَلَى يَا نَبِيَّ اللَّهِ!»؛ «آری، ای پیامبر خدا!»

پیامبر فرمود: «إِنَّ عَلِيّاً أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولِهِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ هُوَ وَ خَدِيجَةُ أُمُّكِ وَ أَوَّلُ مَنْ وَازَرَنِي عَلَى مَا جِئْتُ بِهِ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ عَلِيّاً أَخِي وَ صَفِيِّي وَ أَبُو وُلْدِي إِنَّ عَلِيّاً أُعْطِيَ خِصَالًا مِنَ الْخَيْرِ لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا يُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَهُ فَأَحْسِنِي عَزَاكِ وَ اعْلَمِي أَنَّ أَبَاكِ لَاحِقٌ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ به راستی که نخستین فردی که از این امت به خداوند و رسول او ایمان آورد، علی (ع) و خدیجه مادر تو بود. او نخستین شخصی بود که مرا در آنچه از جانب خداوند آورده بودم، یاری نمود. ای فاطمه! همانا علی (ع) برادر و برگزیده من است. او پدر دو فرزندم است. همانا خصایصی از خیر به علی (ع) ارزانی شده که پیش از آن به کسی عطا نشده و پس از او هم به هیچ کسی عطا نخواهد شد. پس عزایت را نیکو گردان و بدان که پدرت به خداوند متعال ملحق خواهد شد».

وقتی فاطمه (س) این سخنان را شنید عرض نمود: «يَا أَبَتِ قَدْ سَرَرْتَنِي وَ أَحْزَنْتَنِي»؛ «پدر جان! با این سخنانت هم مرا خوشحال نمودی هم غمگین». پیامبر خدا فرمود: «كَذَلِكِ يَا بُنَيَّةِ أُمُورُ الدُّنْيَا يَشُوبُ سُرُورَهَا حُزْنُهَا وَ صَفْوَهَا كَدِرُهَا أَ فَلَا أَزِيدُكِ يَا بُنَيَّةِ»؛ «همچنین است دخترم! خوشحالی و حزن، صفا و تیرگی در امور دنیا به هم آمیخته است. دخترم! می‌خواهی باز هم بیشتر بگویم؟»

عرض کرد: «بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ»؛ «آری، ای رسول خدا». پیامبر خدا (ص) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ فَجَعَلَهُمْ قِسْمَيْنِ فَجَعَلَنِي وَ عَلِيّاً فِي خَيْرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿أَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ[۱۰] ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ قَبَائِلَ فَجَعَلَنَا فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۱۱] ثُمَّ جَعَلَ القَبَائِلَ بُيُوتاً فَجَعَلَنَا فِي خَيْرِهَا بَيْتاً فِي قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۲] ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَارَنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ اخْتَارَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ اخْتَارَكِ فَأَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَرَبِ وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ النِّسَاءِ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِكِ الْمَهْدِيُّ يَمْلَأُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ بِمَنْ قَبْلَهُ جَوْراً»[۱۳]؛ «همانا خداوند متعال آفریدگان را آفرید و آنها را به دو بخش کرد. آن‌گاه من و علی (ع) را در بهترین بخش آن قرار داد و تفسیر فرمایش خدای متعال که می‌فرماید: «اصحاب یمین، چه اصحاب یمینی؟» همین است. آن‌گاه آن دو بخش را به قبیله‌هایی تقسیم نموده و ما را در بهترین و برترین آنان قرار داده و این است معنای فرمایش خداوند متعال که می‌فرماید: «و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ به راستی که گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست». سپس آن قبیله‌ها را به خانه‌هایی تقسیم کرد و ما را در بهترین و برترین خانه‌ها قرار داد». آنجا که می‌فرماید: خداوند چنین اراده فرموده که هر پلیدی و آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. آن‌گاه خداوند متعال از خاندانم، من، علی و حسن و حسین (ع) و تو را برگزید. من سرور فرزندان آدم، علی (ع) سرور عرب، تو سرور بانوان و حسن و حسین (ع) دو آقا و سرور جوانان بهشتی هستیم و مهدی (ع) از فرزندان توست که خداوند متعال توسط او زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد؛ همان‌گونه که پیش از آن از جور و ستم پر شده است[۱۴].

مکاشفه فاطمه (س)

در یکی از روزهایی که فاطمه (س) بیمار بود، پدر عزیزش رسول خدا را در خواب دید و از مصائبی که بر آن حضرت وارد شده بود، شکایت کرد. پیامبر اکرم فرمودند: آمدنت به نزد من نزدیک است. روز دیگر چنین خواب دیدند: فرشتگان بسیاری در صف‌های منظم از آسمان به زمین فرود می‌آیند. پیشاپیش آنان دو فرشته بودند. حضرت صدیقه اطهر (س) را به آسمان بردند. در آنجا قصرهای مرتفع، بوستان‌ها و نهرهای جاری زیبایی را مشاهده نمود. کنیزانی شاد و متبسم از کاخ‌ها برای استقبال بیرون آمدند که می‌گفتند: کسی که بهشت برای او آفریده شده، خوش آمد! ما به خاطر پدرش خلق شده‌ایم. فرشتگان، آن عزیز بارگاه کبریا را بالا بردند تا آنکه او را در مکانی که کاخ‌های بسیار زیبا داشت، وارد کردند. داخل کاخ‌ها اتاق‌های بی‌شماری بود که با سندس و استبرق و اشیاء گوناگون، ظروف طلا و نقره و غذاهای رنگارنگ آماده و مهیا شده بود. نهرهایی از شیر سپیدتر و بویش از مشک و عنبر خوش‌بوتر بود. حضرت پرسیدند: «هذا الدار و ما هذه الأنهار؟»؛ «این مکان از آن کیست؟ و این نهرها چیست؟»

عرضه داشتند: اینجا همان فردوس اعلی است که بالاتر از آن بهشتی نیست. فردوس اعلی، منزلگاه پدر شما و پیامبرانی است که با او هستند و هر کس که خدای تعالی او را دوست داشته باشد؛ این نهر کوثر است که پروردگار وعده داده آن را به پدرت عطا فرماید. پرسید: «أَيْنَ أَبَى‌» پدرم کجاست؟

عرضه داشتند: اکنون نزد شما می‌آیند. در این گفتگو بودند که کاخ‌هایی را بالاتر از آن کاخ مشاهده کردند که به بهترین وجه آذین بندی شده بودند. پدر عزیزش را دید که در آنجا نشسته بود و گروهی نزد آن بزرگوار حضور داشتند.

پیامبر اکرم با دیدن حضرت صدیقه اطهر (س) او را در آغوش گرفته، مابین چشمانش را بوسید و فرمود: دخترم! می‌بینی و آنچه را که خدای تعالی برای تو آماده فرموده است و تو در آنها وارد می‌شوی؟ آن‌گاه قصرهایی در نهایت شکوه و زیبایی را به آن حضرت نشان دادند که در آن لباس‌ها، زیورآلات و... بود. سپس فرمودند: این خانه تو، همسرت و دو فرزند تو و هر کس که تو و آنها را دوست بدارد، است. پس دل خوش دار که پس از چند روز دیگر نزد من خواهی آمد. حضرت زهرا (س) بانشاط و شادمانی از خواب بیدار شدند و خواب خود را برای امیرمؤمنان نقل نمودند[۱۵].

امام صادق (ع) می‌گوید: امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: وقتی فاطمه (س) از خواب بیدار شد، مرا صدا زد. نزد او رفتم و گفتم: چرا ناراحتی؟ آنچه را در خواب دیده بود به من گفت؛ سپس خدا و رسولش را شاهد قرارداد و از من عهد گرفت که وقتی از دنیا رفت، به احدی اعلام نکنم، جزام سلمه همسر پیامبر و ام ایمن و فضه و از مردان حسن و حسین (ع)، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عمار یاسر، مقداد، اباذر و حذیفه. فاطمه (س) گفت: همانا من روا می‌دارم برای تو که مرا بعد از مرگم ببینی و در میان زنانی که مرا غسل می‌دهند حضور داشته باشی؛ مرا شبانه دفن کن و علامت و نشانه‌ای روی قبرم نصب نکن[۱۶].

در شبی که خدای تعالی اراده فرمود تا آن حضرت را با ملحق شدن به پدرش رسول خدا گرامی بدارد، جبرئیل و فرشتگان همراه او خدمت رسیدند و به آن بزرگوار سلام عرض کردند. حضرت صدیقه طاهره (س) این موضوع را به اطلاع امیرمؤمنان رساندند. پس از اندکی شنیدند که حضرت فاطمه (س) می‌فرمود: «و علیکم السلام یا رسل ربی»؛ «ای رسولان پروردگارم بر شما سلام باد»!

امیر مؤمنان پرسیدند: چه کسی بر تو سلام نمود؟ فرمود: جبرئیل است که بر من سلام کرده و می‌گوید: ای محبوبه حبیب خدا و میوه دل او! خدای تعالی تو را سلام می‌رساند. امروز تو به رفیق اعلی و جنة المأوی ملحق می‌شوی؛ سپس به مقام خود برگشت. سپس بار دیگر گفت: سلام بر تو ای پسر عمو، اینک میکائیل همان پیام و نوید را که جبرئیل داده بود، می‌دهد. مرتبه سوم فرمود: بر تو سلام باد؛ بعد به سختی چشم‌های خود را گشود و گفت: ای پسر عمو، سوگند به خدا به طور مسلم این عزرائیل است که بال خود را بر شرق و غرب گشوده است؛ پدرم او را بدین وصف، معرفی کرده بود. سپس خطاب کرد: ای گیرنده ارواح، در گرفتن روح من عجله کن[۱۷].[۱۸]

منابع

پانویس

  1. مناقب آل أبی طالب، ابن‌شهرآشوب مازندرانی، ج۲، ص۲۰۹.
  2. أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۱۰۰.
  3. کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۳.
  4. نوادر الأخبار، ملا محسن فیض کاشانی، ص۱۶۲؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، أبوجعفر محمد بن أبی القاسم محمد بن علی طبری، ص۱۹۸.
  5. الإمامة و السیاسة، ابن قتیبة الدینوری، ج۱، ص۲۰؛ الدر الثمین، محمدرضا طبسی، ص۵۱.
  6. تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۱۳۷.
  7. إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، أبوالحسن علی بن حسین بن علی هذلی مسعودی، ص۱۲۴.
  8. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۲۵؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۷؛ فاطمه (س) الگوی حیات زیبا، محمد جواد مروجی طبسی، ص۱۰۸ و ۱۰۹.
  9. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۴۸.
  10. «و راستیان، کیانند راستیان؟» سوره واقعه، آیه ۲۷.
  11. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  12. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  13. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۰، ص۶۶.
  14. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۷۱۲.
  15. دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۳.
  16. دلائل الإمامة، ص۴۳؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۷.
  17. ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)، محمد تقی سپهر، ص۱۸۳؛ دارالسلام، حسین بن محمدتقی نوری، ج۱، ص۶۸.
  18. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵، ص۱۸۲۵.