استفاده صحیح از وسیله
مقدمه
- لازمه دینداری و پایبندی به اصول آن، متعهد بودن به استفاده صحیح از وسیله است. با پشت کردن به این تعهد، تقیّد دینی نیز رنگ میبازد و دین، وسیلهای در خدمت دنیای مردمان میشود. مقصد دین آن است که راه سعادت آدمیان را که همان عبودیت است، در بستر عدالت فراهم کند تا مردمان به صفات و کمالات الهی دست یابند. پس، نمیتوان به مقاصد الهی با ابزاری غیر الهی دست یافت و نمیتوان با کاشتن صفات بذر باطل، حق، درو کرد و ممکن نیست با ستم، عدالت به پا شود. افرادی دارای صفات و کمالات الهی بیشترین پایبندی به دین و استفاده صحیح از وسیله را دارند[۱].
ملازمه هدف و وسیله
- برای رسیدن به هدفهای پاک و مقدس به وسایل نیازمندیم؛ اما آیا اگر هدف، الهی بود، میتوان از هر وسیلهای برای رسیدن به آن هدف مقدس استفاده کرد؟ [۲].
- بیتردید، میان هدف و وسیله، سنخیتی تمام وجود و هر چه هدف، برتر و والاتر باشد، وسیله نیز باید به تناسب آن اختیار شود. چنانچه آدمی در راه رسیدن به هدف، به کفر و باطل گرایش یابد و آن را محملی برای رسیدن به مقصد حق سازد، کمکم رنک کفر و باطل به خود میگیرد و با آن همسنخ میشود. به کار گرفتن وسایل باطل برای رسیدن به حق، سبب گرایش به باطل و دوستی و پیوند و همسانی با آن میشود؛ پس باید سعادت را از راهش و عزت را از مالک حقیقیاش خواست[۳].
- سنت الهی نیز بر این قرار گرفته است که برای رسیدن به اهداف و مقاصد مشروع نمیتوان از وسایل نامشروع استفاده کرد. خداوند میفرماید: ﴿مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۴]. این آیه کلام خداست؛ اما درس بزرگی برای همگان است که در کارهای جمعی همواره کسانی را به یاری طلبند که هم خودشان در خط صحیح حق و عدالت و هم دعوت کننده به چنین خطی باشند[۵]؛ کسانی که برای رسیدن به اهداف متعالی از هر وسیلهای استفاده نکنند و در راه رسیدن به اهداف والایشان ابزار نادرست و افراد گمراه را دستیار و یاور خویش قرار ندهند[۶][۷].
نمونههایی از استفاده صحیح از وسیله در سیره نبوی (ص)
اخلاق رسول خدا (ص) اخلاقی قرآنی بود و ایشان در طول زندگی پربرکتش هیچ گاه از رعایت اصل استفاده صحیح از وسیله غفلت نورزید و این مسئله از مهمترین و با ارزشترین اموری است که باید از سیره نبی اکرم (ص) آموخت. هدف خاتم انبیا (ص) تبلیغ دین بود. او و دیگر انبیای الهی هرگز برای رسیدن به حق از باطل استفاده نکردند[۸].
- پیامبر خدا (ص) هرگز برای رسیدن به هدف از راه حق منحرف نشد و پیوسته در راه حق با راستی و درستی عمل کرد[۹]. ایشان برای اهداف الهی، هرگز ابزار غیر الهی را به کار نگرفت و پیوسته حق را رعایت کرد. خداوند هم این ویژگی رسول خدا (ص) را تأیید و در آیات دو تا چهار سوره نجم، پیامبرش را پیوسته در مسیر حق معرفی میکند و در گفتار و کردارش کمترین انحرافی نمییابد و همه کارهای ایشان را طبق حق میداند، و نه فقط گفتار ایشان، بلکه سیره و سنت ایشان نیز طبق وحی الهی است[۱۰]. امیرالمؤمنین علی (ع) در صلواتش بر رسول اکرم (ص) به این ویژگی ایشان اشاره کرده، فرموده است: "خدایا! بهترین درود و پربرکتترین برکتها را خاص بنده و پیامبر خود قرار بده! که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق به کمک حق"[۱۱][۱۲].
- رسول خدا (ص) در سالهای آغاز بعثت و در زمان دعوت قبایل عرب در موسم حج، نزد طایفه بنی عامر بن صعصعه رفت و آنان را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد و نبوّت خویش را بر آنان عرضه داشت. مردی از این طایفه به نام بیحرة بن فراس به اطرافیانش گفت: "سوگند به خدا! اگر این جوان را از قریش میگرفتم، عرب را به کمک او میخوردم (با کمک او بر تمام عرب غلبه مییافتم)". سپس به پیامبر (ص) گفت: "اگر ما به تو ایمان آوریم و به یاری تو برخیزیم و خداوند، تو را بر دشمنانت پیروز کند، آیا پس از تو، ما به فرمانروایی میرسیم؟" پیامبر (ص) فرمود: "این کار در اختیار خداوند است، آن را هر کجا بخواهد، قرار میدهد"؛ بیحره گفت: "آیا برای تو گلوهایمان را هدف تیر عرب قرار دهیم و آن گاه که خداوند، تو را پیروز کرد، کار به سود دیگران باشد؟ برو که ما را به کار تو حاجتی نیست"[۱۳].
- بدین ترتیب، فرزندان عامر از پذیرش اسلام روی برتافتند و به سرزمین خود باز گشتند[۱۴]. برخی معتقدند، شبیه چنین حادثهای میان پیامبر اکرم (ص) و قبیله کنده هم اتفاق افتاده است[۱۵]. در هر صورت نبی خدا (ص) میتوانست به طور ظاهری، این پیشنهاد را بپذیرد و پس از تسلط بر امور این درخواست را رد کند؛ اما رسول اکرم (ص) نمیخواست از هر راهی برای رسیدن به هدف متعالی خود بهره گیرد؛ پس این پیشنهاد را رد کرد؛ با اینکه ممکن بود موفقیت بسیار بزرگی را در آن زمان برای او در پی داشته باشد[۱۶].
- واقعه احد نیز جلوهای دیگر در به کار نگرفتن وسیله باطل برای رسیدن به هدف مقدس بود. در جنگ احد زمانی که لشکر اسلام به ثنیةالوداع رسیده بود، رسول خدا (ص) سپاهی خشن را دید که با بانگ و فریاد پیش میآمدند! پس فرمود: "اینان چه کسانی هستند؟" اصحاب گفتند: "هم پیمانان یهودی عبداللّه بن ابی (که برای کمک به شما برای جنگ با کفار قریش فراهم آمدهاند)"؛ رسول خدا (ص) فرمود: "برای جنگ با مشرکان از اهل شرک کمک گرفته نمیشود"[۱۷]؛ایشان با این کار درسی اساسی به همه مسلمانان دادند تا برای دستیابی به اهداف و پیشبرد مقاصد خویش از هر ابزاری یاری نگیرند. همچنین نقل شده است که رسول خدا (ص) از ماریه قبطیه پسری به نام ابراهیم داشت که به او بسیار علاقهمند بود و او در هجده ماهگی از دنیا رفت. پیامبر خدا (ص) که کانون عاطفه بود، از این واقعه بسیار ناراحت شد و حتی اشک ریخت و فرمود: "دل میسوزد و اشک جاری میشود؛ ای ابراهیم! ما برای تو محزونیم؛ ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمیگوییم"[۱۸][۱۹].
- مسلمانان نیز برای اینکه غبار غم بر دل مبارک پیامبر (ص) نشسته بود، محزون شدند. در همان روز به خواست خدا خورشید گرفت و مسلمانان خیال کردند که این واقعه به علت وفات فرزند پیامبر (ص) صورت گرفته است[۲۰]. این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیامبر (ص) افزوده شود؛ اما رسول اکرم (ص) نمیخواست از نادانی مردم به نفع اسلام و در ترویج آیین حق استفاده کند؛ چرا که در قرآن به او چنین دستور داده شده است: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۲۱]. پس آن حضرت به منبر رفت و فرمود:"خورشید، گرفته است؛ ولی نه برای مرگ فرزندم. ای مردم! بیگمان خورشید و ماه دو آیه از آیات خدایند که به فرمان او در حرکتاند و مطیع اویند و برای مرگ و زندگی کسی نمیگیرند؛ پس چون گرفتند، نماز به جا آورید"[۲۲][۲۳].
- گفتگوی نمایندگان ثقیف با پیامبر (ص) نیز از موارد دیگری در این باره است. نقل شده است که در رمضان سال نهم هجرت، نمایندگانی از ثقیف برای گفتگو و صلح با نبی خاتم (ص) عازم مدینه شدند. آنان در قبال پذیرش اسلام، خواستههایی را مطرح کردند:
- بت بزرگشان را سه سال دیگر نیز عبادت کنند؛ اما رسول خدا (ص) نپذیرفت، گفتند: "بت بزرگمان را دو سال میپرستیم"؛ باز هم پیامبر (ص) نپذیرفت، گفتند: "یک سال"؛ باز هم نبی خدا (ص) نپذیرفت تا اینکه به یک ماه هم راضی شدند؛ اما آن حضرت باز هم نپذیرفت و حاضر نشد حتی یک لحظه هم آنها را به حالشان واگذارد؛
- آنها را از خواندن نماز معاف دارد. رسول خدا (ص) این خواستهشان را نیز رد کرد و فرمود: «لَا خَيْرَ فِي دِينٍ لَا صَلَاةَ فِيهِ»؛ دینی که در آن نماز نیست، در آن خیری نیست.
- از رسول اسلام (ص) خواستند که بتهایشان را به دست خود نشکنند. پیامبر (ص) این خواستهشان را پذیرفت و عدهای را فرستاد تا بتهایشان را نابود کنند[۲۴] و حاضر نشد برای لحظهای هم از راهی غیرشرعی برای جذب عدهای به اسلام استفاده کند[۲۵].
خاتمه
- پس از پیامبر (ص) از انحرافهای اساسی که میان مسلمانان بروز کرد، مباح شمردن وسیله برای رسیدن به مقصد بود و عدهای چنین گمان کردند که اگر نام دین در میان باشد، هر کاری مجاز است. آنها به نام دیانت، دین را از محتوا تهی، و به نام خلافت، خودکامگی کردند و هر ستمی را روا دانستند. سرسلسله این گروه، جاعلان حدیث بودند که برای تقرب به خدا حدیث جعل میکردند و به خیال خدمت به دین، راه خیانت را در پیش گرفتند[۲۶].
منابع
پانویس
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۵.
- ↑ «آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین گواه کردم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیم که گمراهکنندگان را یاور گیرم» سوره کهف، آیه ۵۱.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۴۶۸.
- ↑ برداشتی است از کتاب سیره نبوی (ص) «منطق عملی»؛ مصطفی دلشاد تهرانی، ج ۱، ص ۱۲۱ - ۱۳۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۵-۵۸۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۶.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج ۲۷، ص ۲۵.
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۷۹ - ۴۸۱.
- ↑ «اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ»؛ نهج البلاغه، ص ۱۰۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج ۲، ص ۳۵۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۵؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، ج۴، ص۳۸-۳۹ و حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۸، ص ۳۱۳ و ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۲، ص ۱۴۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۸.
- ↑ «لا یستنصر بأَهْلِ الشِّرْكِ عَلَى أَهْلِ الشِّرْكِ»؛ واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۲۱۵ - ۲۱۶ و با اندکی اختلاف در: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۵۱ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۵، ص ۴۳۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۱۴ و انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص ۲۳۸؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۱۳ و مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۱۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۰؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۹۹، المغازی، ج ۳، ص ۹۶۸ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۲۸۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۸۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۹۰.