اسماء بن خارجه فزاری در تاریخ اسلامی

مقدمه

نسبش چنین است: اسماء بن خارجة بن عیینة بن حصن بن حذیفة بن بدر بن عمر بن حویة بن لوذان بن ثعلبة بن عدی بن فزاره، قبیله‌ای از قیس بن عیلان یمن[۱] و نه مضر که ذهبی[۲] پنداشته است. «ابوحسان»، «ابومحمد» و «ابوهند»، کنیه‌هایی است که برای اسماء گفته‌اند [۳]. پدربزرگ اسماء، عیینه، از رؤسای بنو فزاره، بارها با یهود خیبر بر ضد رسول خدا (ص) متحد شد، چند بار عهدشکنی کرد و سرانجام پس از فتح خیبر تسلیم شد و در حنین جزء ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ بود. پدر او در وفدی خدمت پیامبر آمد و اسلام آورد، ولی پس از رحلت رسول خدا (ص) فزاری‌ها از دادن زکات به ابوبکر امتناع کردند.

ابن عبد البر و ابن اثیر نام او را در شمار صحابه نیاورده‌اند، ولی ذهبی[۴] مدت بسیار کمی را برای صحابی بودن اسماء قائل شده است الگو:عربی"له صحبة يسيره". با این حال وی در تجرید اسماء الصحابه نام او را اضافه نکرده است.

ابن حجر[۵] براساس قاعده‌ای که ابن عبدالبر ذیل ابو‌العریان [۶] بیان کرده، صحابی بودن اسماء را بعید ندانسته است. ابن عبدالبر گوید: به دلیل اینکه بزرگان تابعین از ابوالعریان نقل حدیث کرده‌اند، بعید نیست وی صحابی باشد. افزون بر این، ابن حجر[۷] صحابی بودن پدر و عموی اسماء را از جمله شرط‌های ابن عبدالبر برای اثبات صحابی بودن افراد ذکر کرده است. اما هیچ یک از این مطالب، برای صحابی بودن اسماء کافی نیست و نظر نهایی ابن حجر[۸] این است که وی صحابی نیست؛ به ویژه که بزرگان تابعین از اسماء روایت نکرده‌اند.

ابن حبان[۹] او را از تابعین مدینه شمرده است و در کتاب الثقات[۱۰] تنها بیان می‌کند که وی از اصحاب رسول خدا (ص) روایت کرده است.

ابن حجر[۱۱] از این مطلب که اسماء در هشتاد سالگی در سال شصت (قطعاً اشتباه است) یا ۶۵ درگذشته است، سال تولد او را پیش از بعثت بیان می‌کند؛ هرچند از برخی اخبار برمی‌آید که وی تا سال ۶۵ و ۶۶ زنده بوده است. اما آنچه ابن حجر بیان کرده، دقیق درباره اسماء بن حارثه ابوهند اسلمی گفته شده است. و منابع، گاه اخبار این دو را با هم خلط کرده‌اند و بعید نیست ابن حجر نیز دچار این اشتباه شده باشد؛ چنان که برخی، اسماء بن خارجه را با اسماء بن حکم فزاری خلط کرده و بخاری پس از اشاره به این مطلب، آنان را از یکدیگر تمایز داده است[۱۲]. از جمله موارد این توهم این است که مشهور تراجم‌نگاران، اسماء را از اشراف کوفه و رئیس و بزرگ تیره بنوفزاره دانسته‌اند. اما ابن حبان[۱۳] او را از اشراف و سادات مدینه نام برده است.

دینوری[۱۴] از او به "شيخ اهل الكوفة وسيدهم" نام برده است. او خود نیز خطاب به عبدالله بن مسعود می‌‌گفت: من فرزند اشیاخ الکرام هستم[۱۵]. وی به بخشش شهره بود، به طوری که برای دیه سگی که ضامن شده و یکی از غلامان او آن را کشته بود، چهل یا چهار هزار درهم به صاحبش داد[۱۶]، وی مردی شارب‌الخمر بود و یک بار در حال مستی، مادر خود را زد و چون به حالت عادی بازگشت و رفتارش را به وی گفتند، در شعری خود را ملامت کرد[۱۷].

از زندگانی سیاسی او تا زمان خلافت امیرمؤمنان علی (ع) اطلاعی در دست نیست، سید علی خان[۱۸] به نقل از وقعة صفین منقری از او نام برده که وی از نیروهای عمار در صفین بوده است و اسماء ماجرای مردی را روایت کرده که درباره جنگ با معاویه دچار شک و تردید شده بود و نزد امام علی (ع) رفت و آن حضرت او را نزد عمار فرستاد. این خبر اشتباه است و منقری[۱۹] از اسماء بن حکم فزاری نام برده و روایت کرده است.

اسماء مورد احترام بنی امیه، به ویژه عبدالملک بن مروان، بشر بن مروان و حجاج بن یوسف بود[۲۰] و نزد عبدالملک به شام می‌رفت[۲۱]. از نظر خانوادگی نیز با آنان نسبت داشت. هند دختر اسماء، همسر عبیدالله بن زیاد[۲۲] و بشر بن مروان و حجاج بن یوسف بود[۲۳]. او بر ضد حجر بن عدی شهادت داد[۲۴] و ابن زیاد او و پسرش حسان را به همراه محمد بن اشعث کندی برای دستگیری هانی بن عروه فرستاد که به کشته شدن هانی بن عروه انجامید[۲۵]. هرچند اسماء به بدرفتاری ابن زیاد با هانی اعتراض کرد، اما فرزدق یا عبدالله بن زبیر اسدی[۲۶] در شعری ضمن ملامت او، وی را مسئول کشته شدن هانی بن عروه دانسته‌اند.

وی همچنین تلاش زیادی برای سرکوب و قتل مسلم بن عقیل کرد و در کربلا در سپاه عمر بن سعد حاضر شد[۲۷]. حسن بن حسن (ع) ملقب به حسن مثنی، از اسرای کربلا بود که خواهر‌زاده اسماء بن خارجه به شمار می‌رفت. اسماء او را امان داد و پس از مداوا به مدینه فرستاد[۲۸].

مختار در پی انتقام از قاتلان شهدای کربلا، در سخنرانی سجع‌گونه خود قسم یاد کرد که جسد أسماء بن خارجه را خواهد سوزاند[۲۹]، اما بنا بر گزارش‌های صحیح، وی در آن زمان زنده بود و پس از شنیدن سخنان مختار، از کوفه به ذروه که نام آبی از بنی اسد است[۳۰] فرار کرد و مختار خانه او را ویران نمود. وی در آن ناحیه بود تا مختار کشته شد (سال ۶۷) و به کوفه بازگشت[۳۱]. اما همو[۳۲] نقل می‌کند که پس از کشته شدن ابن زیاد، ابراهیم بن مالک اشتر، هند دختر اسماء را نزد پدرش در بصره فرستاد. در سال ۷۲ که بشر بن مروان از سوی عبدالملک بن مروان حاکم کوفه شد و ازارقه به کوفه حمله بردند، بشر با اسماء و دیگر اشراف کوفه مشورت کرد[۳۳].

زمانی که حجاج بر عراق حاکم شد[۳۴] او حجاج را بر کشتن شیعیان، از جمله کمیل بن زیاد و عمیر بن ضابی تحریک کرد و گفت آن دو از جمله کسانی بودند که بر ضد عثمان تلاش کردند. این امر سبب شد تا حجاج آن دو را به شهادت رساند[۳۵]. وی با تهدید حجاج، یکی از دختران خود را به عبدالله بن هانی اَودِی داد که از یاران حجاج و مرد شرور و پستی بود[۳۶].

زمان مرگ اسماء را در سال ۶۵ یا ۶۶ و در هشتاد یا نود سالگی گفته‌اند[۳۷]. أاما از آنچه گذشت دانسته شد که وی تا زمان حجاج زنده بوده است و احتمال دارد این موضوع با اسماء بن حارثه اشتباه شده باشد. حتی شیخ طوسی[۳۸] اشعاری را که اسماء هنگام بیعت با عمر بن عبدالعزیز خوانده، آورده است، اما این مطلب اشتباه است و اشعار از عتبة بن شماس است[۳۹].

اسماء از امیرمؤمنان علی (ع) و عبدالله بن مسعود روایت کرده است[۴۰]. از جمله اینکه گوید: از عبدالله بن مسعود شنیدم که گفت: آنکه در دنیا (منافقانه) دو زبان داشته باشد، در روز قیامت دو زبان آتشین برای او خواهد بود[۴۱].

خاندان اسماء بن خارجه، اعم از فرزندان و عموزادگان و موالیان آنان، از اشراف، بزرگان، محدثان و فقیهان بوده‌اند. مالک بن اسماء از سوی حجاج حاکم خوارزم و اصفهان بود[۴۲]. ابواسحاق فزاری و مروان بن معاویه نیز از نوادگان اسماء و از محدثان و فقیهان بزرگ اهل سنت بودند [۴۳]. همچنین ابوعبدالله جعفر بن محمد بن مالک بن عیسی بن سابور، از موالی اسماء بن خارجه بوده و از محمد بن همام و ابوغالب زراری روایت کرده و کتاب اخبار الائمة و موالیدهم را نوشته است[۴۴][۴۵]

منابع

پانویس

  1. ابن حبیب، ص۱۵۴؛ سمعانی، ج۴، ص۳۸۰؛ سیوطی، ص۱۹۷.
  2. سیر، ج۳، ص۵۳۷.
  3. ابن عبدالبر، ج۲، ص۵؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۰۷؛ ذهبی، سیر اعلام، ج۳، ص۵۳۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  4. سیر اعلام، ج۳، ص۵۳۷.
  5. الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  6. ر. ک: ابن عبد البر، ج۴، ص۲۷۶.
  7. الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  8. الاصابه، ج۱، ص۳۷۰.
  9. مشاهیر، ص۱۲۳.
  10. الثقات، ج۴، ص۹۵.
  11. الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  12. ابن حجر، تهذیب، ج۱، ص۲۳۵.
  13. مشاهیر، ص۱۲۳.
  14. دینوری، ص۳۰۳-۳۰۴.
  15. بخاری، ج۲، ص۵۵.
  16. ابن حبیب، ص۱۵۴.
  17. ابن عساکر، ج۹، ص۵۹.
  18. ص۲۷۰
  19. منقری، ص۳۲۱.
  20. خطیب بغدادی، ج۱۲، ص۲۱۰؛ ابن عساکر، ج۹، ص۵۳ و ۵۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  21. ابن عساکر، ج۹، ص۵۳.
  22. بلاذری، ج۵، ص۴۰۸؛ دینوری، ص۲۹۵؛ ابن عساکر، ج۷۰، ص۱۶۵.
  23. دینوری، ص۲۹۵؛ ابن حبیب، ص۴۴۳؛ ابن عساکر، ج۳۷، ص۴۴۴.
  24. طبری، ج۴، ص۲۰۱.
  25. طبری، ج۴، ص۲۷۴-۲۶۹؛ مفید، ج۲، ص۴۷.
  26. مفید، ج۲، ص۶۵-۶۶.
  27. ابو نصر بخاری، ص۵؛ ابن عنبه، ص۱۰۰؛ مفید، ج۲، ص۲۵.
  28. مفید، ج۲، ص۲۵؛ ابونصر بخاری، ص۵؛ ابن عنبه، ص۱۰۰.
  29. ابن حجر، ج۱، ص۳۳۹؛ مجلسی، ج۴۵، ص۳۷۷.
  30. یاقوت حموی، ج۳، ص۵ گوید نام صحرایی است.
  31. دینوری، ص۳۰۳-۳۰۴.
  32. همو، ص۲۹۶.
  33. ابن قتیبه، ج۲، ص۱۰۹.
  34. سال ۷۵؛ خلیفة بن خیاط، ص۲۲۷.
  35. طبری، ج۳، ص۴۳۲.
  36. ابن ابی الحدید، ج۴، ص۶۱.
  37. خلیفه بن خیاط، ص۲۰۲؛ ابن عساکر، ج۹، ص۶۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  38. طوسی، ص۱۲۹.
  39. زبیدی، ج۷، ص۴۳.
  40. ابن ابی حاتم، ج۳، ص۳۵۲؛ ابن عساکر، ج۹، ص۵۱.
  41. ابن ابی شیبه، ج۶، ص۱۰۷؛ طبرانی، ج۹، ص۲۳۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۳۳۹.
  42. زرکلی، ج۵، ص۲۵۷.
  43. ر. ک: ذهبی، تذکره، ج۱، ص۲۹۵؛ همو، سپر، ج۸، ص۵۳۹.
  44. نجاشی، ص۱۲۲.
  45. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «اسماء بن خارجة بن حصن فزاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۶۰-۶۱.