امامت در عرفان اسلامی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
امامت در عرفان اسلامی چگونه ترسیم شده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیامامت در عرفان اسلامی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

امامت در عرفان اسلامی چگونه ترسیم شده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد تقی فیاض‌بخش

آقایان محمد تقی فیاض‌بخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌‌اند:

«امامت در عرفان، معنای عام وگسترده‌ای است که:

  • اولاً، امامت اختصاص به عالم ماده و زندگی دنیوی ندارد؛ بلکه تمام مراتب اسماء ذاتی و فعلی را در می‌نوردد و در تمام مراتب عالم امام است.
  • ثانیاً، ویژگی اصلی امامت، تقدم در ظهور و در نتیجه، اظهار کامل‌تر کمالات ذات باری است؛ از این جهت، اول اسمی که مجلای اتم و مظهر اکمل صفات ذاتی است، در هر عالم، امام آن عالم است.
  • ثالثاً، در تقسیمات مراتب عالم و تبیین حضرات خمس اشاره شد که هر یک از عوالم، بنا بر میزان تجردی که دارند، از لوازم خاص خود برخوردارند؛ درنتیجه، اگر در عالمی جلوه‌های عقلانی بارزتر است، امام در آن عالم، در مرتبه عقل کل ظاهر می‌شود. به همین قیاس، در مراتب علمی و یا تدبیر و حکومت نیز، مقام امامت سرآمد سایر اسماء در هر یک از کمالات است. بر این اساس، عالم دنیا، که جلوه‌های حیوانی مثل خوراک و پوشاک و زندگی خانوادگی و اجتماعی، از جمله لوازم آن است، مقام امامت در همه این امور، تدبیر صحیح نموده و مظهر قسط الهی است و هر چیز را به اندازه و در جای خود به عدالت ابراز می‌کند و مظهر قسط الهی در جامعه است[۱]. بنابراین اگر امام، مظهر کلمه توحید و ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ در همه عوالم است، یعنی مظهر همه کمالات توحیدی در هر عالمی به مقدار استعداد آن عالم است، و اگر امام در عالم دنیا با همه کمالاتش ظاهر نمی‌شود، به دلیل عدم قابلیت عالم ماده است و نه نقص در استعداد امام.

قیصری در مقدمه «فصوص الحکم» در تبیین مقام امامت و سریان نوری این مقام در تمام مراتب عالم، چنین می‌گوید: فأول ظهورها (یعنی الامام) فی صورة العقل الأول الذی هو صورة اجمالیة للمرتبة العمائیة المشار إلیها فی الحدیث الصحیح عند سؤال الأعرابی: «این کان ربنا قبل أن یخلق الخلق؟ قال (ص): کان فی عماء ما فوقه هواء و لا تحته هواء». لذلک قال (ص): «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ نُورِي» و أراد العقل کما أیده بقوله: «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْعَقْلُ‏». ثم فی صورة باقی العقول و النفوس الناطقة الفلکیة و غیرها و فی صورة الطبیعة و الهیولی الکلیة و الصورة الجسمیة البسیطة و المرکبة بأجمعها. و یؤید ما ذکرنا قول امیرالمؤمنین ولی الله فی الأرضین قطب الموحدین علی بن أبی طالب، کرم الله وجهه، فی خطبة کان یخطبها للناس: «انا نقطة باء بسم الله، انا جنب الله الذی فرطتم فیه، و انا القلم وانا اللوح المحفوظ و انا العرش و انا الکرسی و انا السماوات السبع و الأرضون». إلی أن صحا فی أثناء الخطبة و ارتفع عنه حکم تجلی الوحدة و رجع إلی عالم البشریة و تجلی له الحق بحکم الکثرة، فشرع معتذرا فاقر بعبودیته و ضعفه و انقهاره تحت احکام الأسماء الإلهیة و لذلک قیل: الإنسان الکامل لابد أن یسری فی جمیع الموجودات کسریان الحق فیها و ذلک فی السفر الثالث الذی من الحق إلی الخلق بالحق، و عند هذا السفریتم کماله وب ه یحصل له حق الیقین. و من هاهنا یتبین أن الآخریة هی عین الاولیة و یظهر سرّ ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲][۳].

سید حیدر آملی، از عرفای شیعه در قرن هشتم و از نوادگان امام سجاد (ع) است. ایشان که با تلاش شبانه‌روزی، جامع معقول و منقول و از شاگردان برجسته فخرالمحققین در فقه است، در تحقیق و تعبد در پیشگاه ولایت به آنجا رسید که استادش به او لقب زین‌العابدین ثانی را داد. اغلب نوشته‌های ایشان پیرامون معرفی مقام ولایت و جایگاه انسان کامل در نظام هستی است. سید حیدر در کتاب «أنوار الحقیقة و أطوار الطریقة و أسرار الشریعة» بعد از تبیین عقلی و کلامی امامت و اثبات آن از طریق برهان لطف و سپس ذکر براهین نقلی از قرآن و روایات مربوطه در اثبات امامت خاصه، به مسئله ولایت و امامت در عرفان اشاره می‌نماید و ضمن بیان صفات امام بنا بر مبانی عرفانی، به نکات مهمی اشاره می‌کند که طی چند فراز به آنها اشاره می‌گردد:

  1. ولایت و امامت، باطن نبوت و رسالت است. للنبوة و الولایة اعتباران: اعتبار الإطلاق و اعتبار التقیید، أی العام و الخاص، و التشریع و غیر التشریع. فالمقیدة من النبوة ما تقدم تعریفها. و أما المطلقة، فهی النبوة الأصلیة الحقیقیة، الحاصلة فی الأزل. الباقیة الی الأبد، کقول النبی (ص): «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّينِ‏»[۴]. ایشان سپس توضیح می‌دهد که امامت، همان مقام خلافتی است که خداوند تحت عناوین گوناگون نبوت و یا رسالت و یا امامت مصطلح، به اولیاء خود (ع) عنایت می‌کند.
  2. امام اعلم افراد بشر در زمان خود است و علم او لدنی و به الهام الهی است. و ینبغی أن یکون الخاتم للولایة أعلم الخلق بالله و أشرفهم بعد الختم النبوة المطلقة[۵]، کما أشار إلیه الشیخ محی الدین العربی فی فصوص الحکم «فصّ شیثی»: «إن الأعطیات إما ذاتیة، أو أسمائیة، فأما المنح و الهبات و العطایا الذاتیة، فلا تکون أبدا إلا عن تجلی إلهی. و التجلی من الذات لا یکون أبدا إلا بصورة استعداد المتجلی له... و هذا أعظم ما قدر علیه من العلم... و هذا هو أعلی عالم بالله، و لیس هذا العلم إلا لخاتم الرسل و خاتم الأولیاء (ع)، و ما یراه أحد من الأنبیاء و الرسل إلا من مشکاة الرسول الخاتم، و لا یراه أحد من الأولیاء إلا من مشکاة الولی الخاتم، حتی أن الرسل لا یرونه متی رأوه إلا من مشکاة خاتم الأولیاء، فإن الرسالة و النبوة تنقطعان، و الولایة لا تنقطع أبدا... فکل نبی من لدن آدم (ع) إلی آخر نبی، ما منهم أحد یأخذ إلا من مشکاة خاتم النبیین، و إن تأخر وجود طینته، فإنه بحقیقته موجود، و هو قوله (ص): «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّينِ‏». و غیره من الأنبیاء (ع) ما کان نبیا إلا حین بعث، و کذلک خاتم الأولیاء کان ولیا و آدم بین الماء و الطین» انتهی[۶].
  3. مقام امامت تا قیامت منقطع نمی‌گردد و همیشه باید امامی ظاهر و یا غائب در میان مردم وجود داشته باشد. قیصری به نقل از ابن عربی می‌گوید: فالقطب الذی علیه مدار أحکام العالم، و هو مرکز دائرة الوجود من الأزل إلی الأبد واحد باعتبار حکم الوحدة و هو الحقیقة المحمدیة (ص) و باعتبار حکم الکثرة متعدد، و قبل انقطاع النبوة قد یکون القائم بالمرتبة القطبیة نبیا ظاهراً کابراهیم (ع)، و قد یکون ولیا خفیا کالخضر (ع) زمان موسی (ع) قبل تحققه بالمقام القطبی. و عند انقطاع النبوة، أعنی نبوة التشریع بإتمام دائرتها و ظهور الولایة من الباطن، انتقلت القطبیة إلی الأولیاء مطلقا، فلا یزال فی هذه المرتبة واحد منهم قائم فی هذا المقام لینحفظ به هذا الترتیب و النظام. قال سبحانه: ﴿وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۷]، ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۸] إلی أن ینختم بظهور خاتم الأولیاء (ص) و هو الخاتم للولایة المطلقة، فإذا أکملت هذه الدائرة أیضا، وجب قیام الساعة باقتضاء الإسم الباطن[۹].
  4. امام، در مراتب اسماء الهی در مقامی است که اشراف بر استعداد همه اسماء دارد و تدبیر و تربیت آنان و اعطای فیوضات الهی بر موجودات از طریق او انجام می‌گیرد. تعابیر گوناگون در قرآن و کلمات اهل بیت (ع) نسبت به این مقام، اشاره به اوصاف امام در مراتب مختلف اسماء الهی دارد؛ که در بخش استدلال‌های قرآنی به آنها اشاره می‌شود. و النبؤة الاصلیة بالحقیقة هی عبارة عن اطلاع ذاک النبی المخصوص بها علی استعداد جمیع الموجودات، بحسب ذواتها و ماهیاتها و حقائقها، و إعطاء حق کل ذی حق منها بلسان استعداداتها، من حیث الأنباء الذاتی و التعلیم الحقیقی الأزلی المسمی بالربوبیة العظمی و السلطنة الکبری. سپس قیصری اضافه می‌کند که با توجه به این اوصاف، مقام امامت به اسماء گوناگون نامیده می‌شود که هر یک بیانگر جلوه‌ای از جلوات انسان کبیر است: صاحب هذا المقام هو الموسوم بالخلیفة الأعظم و قطب الاقطاب و الإنسان الکبیر و آدم الحقیقی، المعبر عنه بالقلم الأعلی، والعقل الأول، والروح الأعظم، وأمثال ذلک. و الیه أشار النبی (ص) «خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ آدَمَ‏ عَلَى‏ صُورَتِهِ‏». و کذلک «من رآنی فقد رأی الحق». و «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ نُورِي‏». و «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْعَقْلُ‏» و «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْقَلَمُ‏». و «أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ الروح و غیر ذلک من الأخبار الواردة فیه. و الیه أشار المحققون فی اصطلاحهم بعین الله و عین العالم، بقولهم: عین الله هو الإنسان الکامل المتحقق بحقیقة البرزخیة الکبری،... و بالحقیقة (عین الحیاة هی عین الولایة الأصلیة و منبع النبوة الحقیقیة. و إلیها أشار أمیرالمؤمنین علی «إنَّ للّه ِِ تَعالى شَرابا لِأَولِيائِهِ ، إذا شَرِبوا سَكِروا ، وإذا سَكِروا طَرِبوا ، وإذا طَرِبوا طابوا ، وإذا طابوا ذابوا ، وإذا ذابوا خَلَصوا ، وإذا خَلَصوا طَلَبوا ، وإذا طَلَبوا وَجَدوا ، وإذا وَجَدوا وَصَلوا ، وإذا وَصَلُوا اتَّصَلوا ، وإذَا اتَّصَلوا لا فَرقَ بَينَهُم وبَينَ حَبيبِهِم»[۱۰]. سید حیدر در بخش دیگری از مطالبش می‌گوید: و القطب، و المعصوم، أو القطب و الإمام، لفظان مترادفان، صادقان علی شخص واحد، و هو خلیفة الله فی أرضه، کما قال أمیر المؤمنین (ع): «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ‏ قَائِمٍ‏ لِلَّهِ‏ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً»[۱۱].
  5. همان طور که امام در قوس نزولی اسماء الهی، در سرسلسله هستی قرار دارد، در قوس صعود و سیر در مراتب قربی، از عالم ماده عبور کرده و در عالی‌ترین مرتبه قرب الهی قرار دارد. در نتیجه، او اِشراف بر عالم ملک و ملکوت دارد. ... بالحقیقة، الظلمات المشهورة عبارة عن ظلمات عالم الطبیعة، و مقام الکثرة و البعد عن هذا المقام. و ماء الحیاة (عبارة) عن اخراج السالک عن هذه الظلمات، و وصوله الی هذه العین التی هی عین الولایة و مقام التوحید الحقیقی... و صاحب هذا المقام هو مرجع الکل و مبدؤه و مصدر الکل و منشؤه. و هو المبدأ و الیه المنتهی المعبر عنه «لیس وراء عبادان قریة». و الیه تستند کل العلوم و الأعمال، و الیه تنتهی جمیع المراتب والمقامات، نبیا کان (صاحب هذا المقام) أو ولیا وصیا أو رسولا[۱۲].
  6. امام در طی مراتب ایمان، باید از علم الیقین به عین الیقین رسیده باشد و از آن نیز عبور کرده، در مقام حق الیقین، فانی در توحید باشد. قال شارح منازل السائرین التلمسانی فی شرح قول المؤلف الأنصاری: قال الله عزوجل: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ[۱۳]، الفناء فی هذا الباب اضمحلال ما دون الحق، علما، ثم جحدا، ثم حقا. و هو علی ثلاث درجات: الدرجة الأولی فناء المعرفة فی المعروف، و هو الفناء علما، و فناء العیان فی المعاین، و هو الفناء جحدا، و فناء الطلب فی الوجود، و هو الفناء حقا (انتهی کلام الانصاری). الحق تعالی إذا رقّی عبده بالتدریج، نور باطنه و عقله فی العلم، فرأی أن لا فاعل فی الحقیقة إلا اللّه تعالی، فهذا توحید العلم، و لا یقدر طور العلم علی أکثر من هذا بأدلته و براهینه، ثم إذا وقاه الحق تعالی عن هذا المقام أشهده عود أفعاله إلی صفاته، و عود صفاته إلی ذاته، فحجب وجود السوی بالکلیة، فهذا هو الإضمحلال جحدا، ثم إن رقاه الحق تعالی عن هذا المقام بأن أراه البحر الذی فیه أغرق الأفعال و الأسماء و الصفات، فذلک هو الإضمحلال حقا، أی أراه الحق المبین، فهذه مراتب الإضمحلال، و لیس ورائها إلا مبدأ السفر الثانی، و هو الأخذ فی البقاء حتی یبلغ القطبیة الکبری[۱۴].
  7. امامت در عرفان، باطن همه مناصب الهی، اعم از نبوت و رسالت است؛ زیرا تاکسی صاحب کمالات انسان کامل نشود و در مرتبه ولایت اللّهی قرار نگیرد، نمی‌تواند مظهر هدایت پروردگار در میان مردم باشد. باطن هذه النبوة هی الولایة المطلقة. والولایة المطلقة هی عبارة عن حصول مجموع هذه الکمالات بحسب الباطن فی الأزل، و ابقائها الی الأبد، کقول أمیر المؤمنین (ع): «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ‏ الْمَاءِ وَ الطِّينِ‏»، و کقول النبی (ص): «أَنَا وَ عَلِيٌ‏ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِدٍ»، و کقوله فیه «خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ رُوحِي‏ وَ رُوحَ‏ عَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ أَلْفِ عَامٍ» و کقوله فیه «بعث علی مع کل نبی سرا، و معی جهرا»[۱۵].
  8. امام از مقام قرب نوافل عبور نموده و در مقام قرب فرائض، در هر عالم مظهر همه اسماء حسنای الهی در آن عالم است. الاقتضاء هذه المرتبة قال أمیر المؤمنین (ع) فی خطبة البیان: «أنا وجه الله، أنا جنب الله، أنا ید الله، أنا القلم الأعلی، أنا اللوح المحفوظ. أنا الکتاب المبین، أنا القرآن الناطق، أنا کهیعص، ألم ذلک الکتاب. أناطاء الطواسیم، أنا حاء الحوامیم، أنا الملقب بیاسین، أنا صاد الصافات، أنا سین المسبحات، أنا النون و القلم، أنا مائدة الکرم، أنا خلیل جبرئیل، أنا صفوة میکائیل، أنا الموصوف بلا فتی، أنا الممدوح فی هل أتی، أنا النبأ العظیم، أنا الصراط المستقیم، أنا الأول، أنا الآخر، أنا الظاهر، أنا الباطن» الی آخره. و الی مثل هذا الإنسان و مرتبته أشار مولانا جعفر بن محمد الصادق (ع) فی قوله «ان الصورة الانسانیة هی أکبر حجة الله علی خلقه، و هی الکتاب الذی کتبه بیده، و هی الهیکل الذی بناه بحکمته، و هی مجموع صورة العالمین، و هی المختصر من العلوم فی اللوح المحفوظ، و هی الشاهد علی کل غایب، و هی الحجة علی کل جاحد، و هی الطریق المستقیم الی کل خیر، و هی الصراط الممدود بین الجنة و النار[۱۶].
  9. امام باید مانند رسول خدا (ص) معصوم به عصمت الهی باشد. الذی ذهب إلیه الطائفة الإمامیة بأن النبی و الإمام یجب أن یکونا معصومین، لأنهما لو لم یکن معصومین لکان یلزم من الأمر بمطاوعتهما فسق و ظلم من الله تعالی وجل جناب الحق ان یکون متصفا بهما، و قد عرفت من النقل تنزیهه و تقدیسه. و کذلک من العقل، کقولهم: یجب أن یکون الإمام معصوما من جمیع القبایح و کذلک النبی قبل الإمامة و بعدها، لأن العلة فی وجوب عصمة النبی و الإمام واحد، و إذا کانت عصمة النبی واجبة یجب أن یکون عصمة الإمام کذلک. و أما قولهم فی علة عصمة النبی مطلقا، فهو قولهم المتقدم ذکره، یجب أن یکون النبی معصوما من القبایح کلها، صغیرها و کبیرها، قبل النبوة و بعدها، عمدا کان أو نسیانا، لأن جواز ذلک علیه ینفر العقل عن متابعته و لا یلیق بالحکیم إیجاب إتباع من ینفر العقل عن متابعته، فیجب أن یکون معصوما من جمیع القبایح.
  10. مقام امامت، باید مانند رسالت، معیّن و منصوص از طرف خداوند باشد. از این رو، امت هرگز نمی‌تواند با رأی قاصر خود امام را انتخاب نماید. همان طور که رسول خدا (ص) را پروردگار به امت معرفی نمود، لازم است که یکایک ائمه دین (ع) نیز از سوی خداوند به امت معرفی شوند. در اثبات این معنا، سید حیدر از حصر عقلی با استفاده از دو قضیه منفصله حقیقیه بهره می‌برد. (الامام) لا یخلو، إما أن یکون معنا أو غیر معین، والثانی باطل، و إلا لزم الإ جمال و التعطیل، و الأول إما أن یکون ذلک المعین جمیع الأمة أو بعض الأمة، و الأول باطل بالضرورة، فبقی الثانی، فوجب أن یکون فی الأمة شخص معین معصوم لایجوز علیه الخطأ، یسمی بأولی الأمر و هذا هو المطلوب، فیجب حینئذ أن یکون الإمامة واجبة فی الدین عقلا و شرعا...[۱۷].
  11. بر همین اساس، سید حیدر، ضرورت الهی بودن تعیین امام را اثبات می‌نماید و می‌گوید: «چون وجود امام در جامعه ضروری است و نیز عصمت امری خفی است که تنها خداوند - که عالم بر ظاهر و باطن امور است – بر آن اطلاع دارد، پس مردم قدرت تعیین امام را ندارند و نصب امام تنها از طریق پروردگار است». و أیضا قد تقرر أن نصب الإمام واجب علیه تعالی، لأن الإمام یجب أن یکون معصوما، و العصمة أمر خفی لا یطلع علیه غیر الله، لأنه لا یعلم الغیب إلا الله، فیجب علیه نصبه و تعیینه و قد عینه فی کتابه تعیینا ظاهرا جلیا فی قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۸]. لأن الزکوة فی الرکوع ما أعطی أحد غیر أمیر المؤمنین علی (ع) باتفاق أکثر المفسرین، فیکون هو المراد بأولی الأمر، بتعیین الحق علیه لا غیر، و کذلک بعاده لا یکون إلا أولاده المعصومون، لأن العصمة شرط فی الإمامة و الولایة، و لیس هناک أحد غیرهم یوصف بالعصمة بقول الخصم أیضا، و إلیهم أشار الحق تعالی فی قوله: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۹][۲۰].
  12. مصداق مقام امامت بعد از رسول خدا (ص)، تنها در امیرالمؤمنین علی (ع) و اولاد طاهرینش (ع) جمع است، که بنا بر محوریت در ایصال فیض در تکوین و تشریع، از آن به مقام «قطبیت کبری» یا «قطب الاقطاب» تعبیر شده است. هذه الولایة (المطلقة ثابتة) للحقیقة المحمدیة (ص) بالأصالة، و لأمیر المؤمنین (ع) بالوراثة، و لا تکون بعده الالأولاده المعصومین (ع)، المنصوص (علیهم) من اللّه تعالی بالامامة و الخلافة. و هاتان المرتبتان لا تکونان قط الا الخاتم الأنبیاء و خاتم الأولیاء (ص)، الذین هما واحد عند التحقیق، و هما محمد (ص) و علی (ع) و لا تکونان لغیرهما من الأنبیاء و الأولیاء (ع) الا بإرث منهما. و الی هذا أشار القوم فی اصطلاحهم بقولهم: «القطبیة الکبری هی مرتبة قطب الاقطاب، و هی باطن نبوة محمد (ص) و لا تکون الا لورثته، لاختصاصه (ع) - باکملیة. فلا یکون خاتم الأولیاء و قطب الاقطاب الا علی باطن ختم النبوة[۲۱].
  13. امام اشراف بر باطن عالم و قلوب انسان‌ها و مراتب آنها تا قیامت دارد. سید حیدر، به نقل از ابن عربی از فتوحات مکیه، در تبیین مقام امامت چنین می‌گوید: ان الکامل الذی أراد الله أن یکون قطب العالم و خلیفة الله فیه إذا وصل إلی العناصر، مثلاً متنزلا فی السفر الثالث، ینبغی ان یشاهد جمیع ما یرید ان یدخل فی الوجود من الافراد الانسانیة إلی یوم القیامة و بذلک الشهود ایضاً لایستحق المقام حتی یعلم مراتبهم ایضاً «فسبحان من دبر کل شیء بحکمته و اتقن کل ما صنع برحمته.
  14. سید حیدر آملی در بیان مقام امامت در شیعه می‌گوید: «اولین امام بعد از رسول خدا، علی (ع) و خاتم آنان حضرت مهدی منتظر (ع) است که با ظهور خود زمین را پر از عدل و داد می‌کند و احیاکننده شریعت بعد از افول و زوال آن است. همان طور که رسول خدا (ص) خاتم الولایة است، مهدی موعود (ع) نیز خاتم الولایة است». والذی ورد فی اصطلاحهم، کما ذکر الشیخ الأعظم کمال الدین عبدالرزاق (الکاشانی) - قدس اللّه سره - فی تعریف «القطب»، قال: «القطبیة الکبری هی مرتبة قطب الاقطاب، و هی باطن نبوة محمد (ص)، فلا تکون الا لورثته الاختصاصه بالأکملیة، فلا یکون خاتم الولایة و قطب الاقطاب الأ علی باطن خاتم النبوة». و قال: «الخاتم هو الذی قطع المقامات بأسرها و بلغ نهایة الکمال؛ و بهذا المعنی (الخاتم) یتعدد و یتکثر. فخاتم النبوة هو الذی ختم الله به النبوة، و لا یکون الا واحدا، و هو نبینا (ص). و کذلک خاتم الولایة، و هو الذی یبلغ به صلاح الدنیا و الآخرة نهایة الکمال، و یختل بموته نظام العالم، و هو المهدی الموعود (ع) فی آخر الزمان[۲۲]»[۲۳]

پانویس

  1. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  2. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  3. شرح فصوص الحکم (القیسری) (ط. علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، مقدمه قیصری، ص۱۱۹.
  4. مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی در حاشیه خود بر مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، توضیح جامعی درباره نبوت خاصه و عامه بیان می‌دارد که عیناً در اینجا ذکر می‌گردد: قال مولانا الملا محسن فی عین الیقین: «لکل من النبوة و الولایة اعتباران: اعتبار الإطلاق و اعتبار التقیید، أی العام و الخاص. و النبوة المطلقة هی النبوة الحاصلة فی الأزل الباقیة إلی الأبد و هی اطلاع النبی المخصوص بها علی استعداد جمیع الموجودات بحسب ذواتها و ماهیاتها و إعطاء کل ذی حق حقه الذی یطلبه لسان استعداده من حیث الأنباء الذاتی و التعلیم الحقیقی الأزلی المسمی بالربوبیة العظمی، و صاحب هذا المقام هو المسمی بالخلیفة الأعظم و قطب الاقطاب و الإنسان الکبیر و آدم الحقیقی المعبر عنه بالقلم الأعلی و العقل الأول و الروح الأعظم، و باطن هذه النبوة هو الولایة المطلقة، و هی عبارة عن حصول مجموع هذه الکمالات بحسب الباطن فی الأزل و إبقائها إلی الأبد و یرجع إلی فناء العبد فی الحق و بقائه به و إلیه الإشارة بقوله (ص): «أَنَا وَ عَلِيٌّ‏ مِنْ‏ نُورٍ وَاحِدٍ». والنبوة المقیدة هی الاخبار عن الحقائق الإلهیة، أی معرفة ذات الحق و أسمائه و صفاته و أحکامه، فان ضم معه تبلیغ الأحکام و التأدیب بالأخلاق و التعلیم بالحکمة و القیام بالسیاسة، فهی النبوة التشریعیة و یختص بالرسالة. و قس علیه الولایة المقیدة. فکل من النبوة و الولایة من حیث هی صفة الهیة، مطلقة، و من حیث استنادها إلی الأنبیاء و الأولیاء مقیدة. و المقید متقوم بالمطلق و المطلق ظاهر فی المقید، فنبوة الأنبیاء کلهم جزئیات النبوة المطلقة وک ذلک ولایة الأولیاء جزئیات الولایة المطلقة. (شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، ص۱۳۴).
  5. جامع الاسرار (ط. علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۲۲۰.
  6. فصوص الحکم (ط. دار إحیاء الکتب العربیة. ۱۹۴۶م)، ج۱، ص۶۲.
  7. «و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  8. «ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  9. شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه.ش)، ص۱۲۹.
  10. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۳۸۰.
  11. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۲۲۳.
  12. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۳۸۲.
  13. «هر که روی آن (زمین) است از میان رفتنی است * و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۶-۲۷.
  14. أنوار الحقیقة و أطوار الطریقة و أسرار الشریعة (ط. نور علی نور، ۱۳۸۲ ه.ش)، ص۳۰۰.
  15. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۲۱ ه.ق)، ص۳۸۲.
  16. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۲۱ ه.ق)، ص۳۸۳؛ الحقائق فی محاسن الأخلاق (ط. دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۲۳ ه.ق)، ص۳۴۹.
  17. ادامه بیان سید حیدر حاوی مطالب ارزنده‌ای است که عیناً نقل می‌گردد: خلافا لأکثر الأمة: فإن أکثرهم لا یعدون الإمامة من أرکان الدین و الإسلام، لقلة دینهم و إسلامهم، و یجوّزون أن یکون هذا الشخص المسمی بأولی الأمر سلطان من سلاطین العالم أو ملک من ملوکه موصوف بالظلم و الفسق، و لا یجوزون أن یکون الإمام معصوم (معصوما) من أهل البیت (ع) منصوص (منصوصا) من قبل الله و قبل رسوله (ص)، و لا یعرفون أن أولی الأمر إذا کان من السلاطین أو الملوک، و یکون سلطنتهم و تملکهم (تمکنهم) قهرا و غلبة، لا یجوز علیه تعالی أن یأمر الخلق بمطاوعتهم (بمتابعتهم) وجوبا، لأن الأمر بمطاوعة (بمتابعة) الظالم أو الفاسق یکون ظلما و فسقا، تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا....
  18. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  19. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  20. أنوار الحقیقة و أطوار الطریقة و أسرار الشریعة (ط. نور علی نور، ۱۳۸۲ ه.ش)، ص۲۹۲.
  21. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۳۸۱ - ۳۸۴.
  22. جامع الأسرار و منبع الأنوار (ط. مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ ه.ش)، ص۴۴۶.
  23. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۲۵۸-۲۶۸.