اول و آخر در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معنای اول

اوّل در اصل به شکل «أءْول» یا «آول» بر وزن أفْعَلْ و از ریشه (أ ـ و ـ ل)[۱] یا «أوْءَل» بر وزن أفْعَل و یا «وَوّل» بر وزن فَوْعل هر دو از ریشه (و ـ أ ـ ل)[۲] دانسته شده است. برخی وزن آن را أفْعَل و هر دو «واو» آن را اصلی به حساب آورده‌اند.[۳]

برخی اوّل را در لغت به معنای مقدّم بر چیزی، به گونه‌ای که آن چیز بر شی‌ء مقدّم، مترتّب باشد دانسته‌اند.[۴] عده‌ای اول را به معنای ابتدای چیزی که گاهی دوم دارد و گاه ندارد دانسته و در فرق اول با سابق گفته‌اند: سابق همواره مقتضی مسبوق است؛ ولی در اوّل الزاما وجود ثانی ضروری نیست،[۵] گرچه برخی آن را به معنای ابتدای عدد که دارای ثانی است نیز دانسته‌اند.[۶]

اوّل از اسم‌های ذات خدا [۷] بوده، با ذات حق و دیگر اسمای خداوند، عینیت و اتحاد دارد. اوّل و آخر از صفات متقابل‌اند و ذات حق به دلیل نامحدود بودن قابل اتصاف به آنهاست، بنابراین، بین اول و آخر بودن خدای سبحان منافاتی نیست.[۸] گفتنی است که حق از همان حیث که آخر است اوّل بوده، از همان حیث که اوّل است آخر نیز هست،[۹] زیرا خداوند واحد حقیقی است و جهات گوناگون در او نیست.[۱۰]

اهل عرفان در تقسیمی اسمای الهی را به ۴ اسم اول و آخر و ظاهر و باطن تقسیم کرده، آنها را امّهات اسما دانسته و اسم جامع آنها را «اللّه» و «رحمن» به حساب آورده‌اند. آنان معتقدند هر اسمی که مظهر آن ازلی و ابدی است، ازلیّت آن از اسم اوّل و ابدیّت آن از اسم آخر است و نیز اسمای متعلق به ابداء و ایجاد در اسم اوّل داخل‌اند چنان که اسمای مربوط به اعاده و جزاء در اسم آخر داخل‌اند.[۱۱] اسم اول در دعاها [۱۲] و احادیث [۱۳] بسیاری به کار رفته است.[۱۴]

اول در قرآن

اول به عنوان یکی از اسم‌های خدا تنها یک بار در قرآن به کار رفته است: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۵] برخی ترتیب ذکر اسمای چهارگانه در آیه را به این دلیل دانسته‌اند که هر اسم متأخری، متضمن اسم یا اسمهای پیش از آن است، بنابراین هر سه اسم آخر و ظاهر و باطن متضمن اسم اول‌اند.[۱۶] در تبیین اوّل بودن خداوند دو بیان عمده وجود دارد:

۱. اول بودن خدای سبحان به معنای ازلی بودن ذات الهی است و اینکه هیچ چیزی در وجود بر ذات او سبقت ندارد.[۱۷] قول کسانی که اول را به معنای غنی بالذات و بی‌نیاز از غیر دانسته‌اند نیز به همین معنا بازمی‌گردد.[۱۸] ازلی بودن خداوند ازاین‌روست که واجب الوجود است و لازمه وجوب وجود آن است که به هیچ وجه فرض عدم بر آن صحیح نبوده، در وجود خود هیچ‌گونه نیازی به غیر نداشته باشد.

استعمال اول به معنای ازلی در لغت نیز کاربرد دارد [۱۹] و در روایات بسیاری اول بودن خدا به ازلی بودن ذات او تفسیر شده است.[۲۰] جمهور متکلمان که قائل به حدوث زمانی غیر خدا هستند، اوّل و ازلی بودن خداوند را به معنای قدیم بودن خدا و مسبوق نبودن ذات حق به عدم، از نظر زمانی می‌دانند؛[۲۱] ولی باید توجه داشت که اولیت و ازلیت ذات الهی زمانی نیست؛ زیرا او حتی نسبت به خود زمان نیز اول بوده، بر زمان احاطه دارد و خود ذات منزّه از زمان است.[۲۲]

در تبیین اول بودن خدا می‌توان گفت همان‌گونه که در آیه ﴿لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۳] آمده، قدرت الهی، هر چیزی را دربرمی‌گیرد، به همین دلیل خداوند با قدرتش بر هر چیزی از هر جهتی احاطه دارد، بنابراین هر چیزی را که اول فرض کنیم ذات حق پیش از آن است، پس در حقیقت ذات الهی اول است؛ نه آن چیز مفروض، ازاین‌رو اول مطلق فقط خداست و هر چه جز او اوّل باشد، اوّل نسبی و اضافی خواهد بود، چنان که این معنا از حصر موجود در آیه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۴] استفاده می‌شود. از این بیان روشن می‌شود که اول ازفروع اسم محیط و اسم محیط فرع بر اطلاق قدرت الهی است. البته می‌توان اول را فرع بر احاطه وجودی خدا دانست؛ زیرا ذات حق پیش از ثبوت هر چیزی ثابت است؛ همچنین اسم اول به نوعی بر علم الهی نیز متفرّع است و پایان آیه که بیانگر علم الهی به هر چیزی است، مناسب این تفرّع است.[۲۵]

۲. اول بودن خداوند بدین معناست که ذات الهی اول همه موجودات [۲۶] و مبدأ المبادی است و وجود هر چیزی از او صادر شده است،[۲۷] به این معنا که اگر سلسله موجودات را که به صورت علل و معلولات مرتب شده‌اند در نظر بگیریم، ذات حق نسبت به آنها اول است و همه موجودات دیگر وجودشان را از او گرفته‌اند.[۲۸] برخی اول را یا به معنای یاد شده یا به این معنا دانسته‌اند که خدا در مقام احدیّتش به گونه‌ای است که چیزی با او نیست.[۲۹] به اعتقاد برخی اول و آخر و ظاهر و باطن مجموعا این معنا را افاده می‌کنند که همه امور به دست خدا بوده، تمامیت هر چیزی به اوست.[۳۰] در توضیح اول بودن خداوند، اقوال دیگری نیز ذکر شده که غالب آنها هیچ‌گونه دلیل و شاهدی ندارد[۳۱][۳۲]

معنای آخر

آخر بر وزن فاعل و از ریشه (ا ـ خ ـ ر) به معنای تأخر، در مقابل تقدّم است.[۳۳] این مادّه در فعل ثلاثی مجرّد کاربردی ندارد؛ امّا در باب‌های تفعیل، تفعّل، استفعال و نیز به شکل مؤنث «الاخرة» و جمع سالم «آخرین» استعمال می‌شود.[۳۴]

مفهوم آخر در قرآن

واژه آخر، در قرآن، فقط یک بار، به صورت اسمی از اسمای حسنای الهی به کار رفته است: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۳۵] آخر از اسماء و صفات ذاتی حق تعالی شمرده شده [۳۶] و به معنای مرجع و غایت اشیاء و ذات باقی و ابدی است و مانند دیگر اوصاف الهی، حکایت‌گر کمال وجودی حق تعالی، عین و متّحد با ذات مقدّس او است؛ چنان‌که این نسبت بین خود اوصاف ذاتی حق نیز وجود دارد؛ ذات حق همان‌گونه که آخر است، اوّل نیز هست و بین اولیّت و آخریّت حق تعالی هیچ‌گونه ناسازگاری یافت نمی‌شود؛ زیرا اولیّت او عین آخریتش و آخریت او عین اوّلیت او است [۳۷] و این معنا، به خداوند متعال اختصاص دارد؛ چنان‌که این اختصاص از حصر آیه (هو الأوَّلُ و الأخِر) به دست می‌آید.

آخر و اوّل از جهت مفهوم، متقابل و متفاوتند؛ امّا در مصداق و حقیقت عینی، نشان دهنده یک حقیقت، و متّحد با هم و نیز متّحد با آن حقیقت هستند و به این اعتبار، اطلاق این دو اسم و صفت متقابل، مانند دیگر اسمای متقابل، بر خداوند درست خواهد بود و به جهت غیر محدود بودن آن ذات نامتناهی و وجود صرف بودن حق تعالی است که ذات مقدّسش مجمع صفات متقابل مانند بسط و قبض، هدایت و ضلالت، اوّل و آخر و ظاهر و باطن است؛ از این‌رو، برخی اطلاق این نوع اسما را به خصوص که صفت اشیای محدود قرار می‌گیرند، از قبیل جمع متقابلان و غیر قابل تصوّر دانسته‌اند.[۳۸]

اهل عرفان، آخر را از اُمّهات اسما دانسته و اسم جامع آنها را «اللّه» و «رحمن» می‌دانند و معتقدند: هرچیز ابدی که انتهای وجود نداشته باشد، مظهر اسم «آخر» خواهد بود؛[۳۹] لذا این اسم با سه اسم دیگر در آیه ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۴۰] بر علی‌ بن‌ ابی طالب که مظهر کامل اسمای الهی است، تطبیق شده است [۴۱] و در توضیح آن می‌توان گفت: انسان کامل در تمام موجودات سریان و ظهور دارد و آن مظهر سریان و ظهورحق در تمام اشیا است و همین سریان، سرّ عینیّت اوّلیّت و آخریّت و نیز سرّ انحصار اوّل و آخر و ظاهر و باطن بودن در خداوند است. امیر مؤمنان (ع) فرموده است: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌ها هستم[۴۲][۴۳]

مفهوم آخر

مفسّران برای «الأخر» معانی متعدّدی را گفته‌اند. با دقّت در همه اقوال، معانی عمده را می‌توان دو معنا دانست.

  1. منتها و مرجع موجودات[۴۴] بازگشت هر موجودی به خداوند بوده و خداوند مقصود نهایی همه اشیااست؛[۴۵] از این‌رو موجودات تا به او واصل نشوند، به جست وجو و حرکت خود ادامه می‌دهند و پس ازوصول به وی، آرامش و اطمینان می‌یابند. این معنا با آیاتِ ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۴۶]، ﴿إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى[۴۷]، ﴿أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ[۴۸]، ﴿إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ[۴۹] و ﴿ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۵۰] هماهنگ‌ است.
  2. باقی و ابدی، یعنی ذاتی که پس از فنا و نابودی تمام موجودات، هم‌چنان موجود است؛ البتّه این معنا از لوازم معنای اوّل است نه آن‌ که معنایی مستقل باشد. این معنا با آیاتی نظیر ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى[۵۱]، ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ[۵۲]، ﴿وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[۵۳]، ﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ[۵۴] و «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ »[۵۵] هماهنگ است و نیز روایاتی به این معنا اشاره دارد. حضرت علی (ع) در ضمن بیانی می‌فرماید: «هُوَ الأوَّلُ و لَم يَزَلْ، و الباقي بِلا أجَلٍ »[۵۶] «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْءَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْءَ بَعْدَهُ»[۵۷] امام صادق (ع) در توضیح «الأخر» فرمود: او اوّل قبل از هر چیز و آخر بعد از هر چیز است؛ به گونه‌ای که ابدی است و اسما و صفات او تغییر نمی‌یابد؛ با آن‌که اسما و صفات غیر او تغییر می‌یابد.[۵۸]

برخی بین معنای باقی و ابدی فرق گذاشته‌اند؛ زیرا باقی در برابر فانی است و بر خداوند از آن جهت اطلاق می‌شود که پس از فنای همه موجودات، بقا دارد؛ بلکه هم‌اکنون همه فانی‌اند و او باقی است؛[۵۹] ولی ابدی بودن حق از آن جهت است که ذات متعالی با قطع نظر از همه موجودات، ابدی است.[۶۰] برخی آخر را به معنای «آخر قرار دهنده» دانسته‌اند که با اسم دیگر خداوند «المؤخّر» مطابق است. برای آخر، معانی متعدّد دیگری در کتاب‌های تفسیری و عرفانی ذکر شده؛ چنان‌که فخر رازی برای آن ۲۴ معنا نقل کرده است.[۶۱] به برخی از این معانی، در روایات نیز پرداخته شده؛ ولی بیش‌تر آنها با تأیید روایی همراه نیست. برخی، ذکر این نوع معانی را ارشادی دانسته و بعضی را جایز و بعضی دیگر را ممنوع شمرده‌اند.[۶۲] در آرای پیش‌گفته، آخریّت خداوند در امور ذیل دانسته شده است: پوشاندن عیب‌ها، هدایت و توفیق، صفات، تنزیه از فنا و نیستی، خشنودی، روزی دادن، تکلیف، مقطع و مسافت نداشتن، تلقین، تفضّل، عفو و بخشش، رعایت، غضب، یاری و تأیید، امداد و کمک‌رسانی و...[۶۳] برخی گفته‌اند: از آنجا که روایات، این اسما را به شکل جامع تفسیر کرده، دیگر دلیلی برای چنین تفسیرهای پراکنده‌ای وجود ندارد [۶۴] و چون این معانی، مورد قبول برخی مفسّران نیست، از نقل آنها صرف‌نظر کرده‌اند[۶۵][۶۶]

آخر از فروع اسم محیط

خداوند به سبب استقلال، غنا، حضور، قدرت، علم، حیات و سعه وجودی، بر غیر که عین فقر و تعلّق و ربط به او است، احاطه کامل دارد. در آیاتی نظیر ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ[۶۷]، ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۶۸]، ﴿ٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا[۶۹]، ﴿َّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۷۰] و ﴿وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۷۱] به این مطلب اشاره شده است؛ بنابراین، هرچیزی که آخر فرض شود، خداوند به سبب احاطه بر آن چیز، بعدِ آن خواهد بود؛ پس خداوند آخر است نه آن چیز. این آخریّت و بعدیّت، زمانی و مکانی نیست؛ زیرا آن دو از ویژگی‌های موجودات عالم مادّه است و درباره خداوند ممکن نیست؛ چون او بر هر چیز حتّی بر خود زمان و مکان محیط است. بدین‌ترتیب آخر از فروع اسم محیط خواهد بود[۷۲][۷۳]

اول در دانشنامه معاصر قرآن

اول به معنی آغاز و نخستین، اسم مفرد مذکر است. جمع آن: اَوَّلین و اَوَّلُون؛ مؤنث آن: اُولی است. راغب گوید: «اَوَّل»، مقابل «آخِر» است. این وصف در مورد خدا به این معنا است که چیزی در وجود، بر او سبقت نداشته و او بر هر چیزی محیط است: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۷۴] یعنی خداوند پیش از هر چیز بوده و پس از هر چیز خواهد بود. نشانه هستی او بر همه کس آشکار است و حقیقت ذاتش از همه کس پنهان است. توصیف به اول و آخر بودن، تعبیر لطیفی است از ازلیت و ابدیت او؛ زیرا او وجودی است بی‌انتها و واجب الوجود، یعنی هستی‌اش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد، یا آغازی داشته باشد، بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. او سراغاز و ابتدای عالم هستی است. وجود او بی‌نهایت در بی‌نهایت است. وقتی که چنین باشد به تعبیر امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه: « الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الْأَوَّلِ‏ بِلَا أَوَّلٍ‏ كَانَ‏ قَبْلَهُ‏، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ...» «سپاس خدایی را که نخستین است بدون اینکه نخستی پیش از او باشد و پایانی است بدون اینکه پایانی پس از او باشد. آن‌که دیده دیده وران به دیدار او، نارسا و خیال ستایندگان از ستودن وی ناتوان است»[۷۵]. و او است که پس از فنای جهان نیز، خواهد بود. بنابراین تعبیر به «اول و آخر»، هرگز زمان خاصی را در بر ندارد و اشاره به مدت معینی نیست.

توصیف به «ظاهر و باطن» نیز تعبیر دیگری از احاطه وجودی او نسبت به همه چیز است،؛ چراکه آثارش همه جا را گرفته ولی خودش از همه چیز مخفی‌تر است؛ چون کنه ذاتش بر کسی روشن نیست. آری او، اولی است که آغاز ندارد و آخری است که پایان ندارد، ظاهری است که نزدیک نیست، باطنی است که پوشیده نیست. او بر همه چیز احاطه دارد و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستی است. او آغازگری است در نیکی‌ها، پایان‌گری است به عفو و بخشش، هنگامی که اطاعتش کنی با احسان و توفیقش بر تو ظاهر می‌شود و هنگامی که معصیتش کنی با ستر و پوشش پنهان می‌گردد.

امام علی (ع) می‌فرماید: «لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ ابْتِدَاءٌ وَ لَا لِأَزَلِيَّتِهِ انْقِضَاءٌ هُوَ الْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ وَ الْبَاقِي‏ بِلَا أَجَلٍ‏... الظَّاهِرُ لَا يُقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا يُقَالُ فِيمَ»، «برای اولیت او، آغازی نبوده است و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود. نخستین است که همواره بوده و جاویدی است که سر آمدی ندارد. آشکاری است که درباره‌اش نتوان گفت: از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانی است که نتوان گفت در کجاست؟[۷۶].

از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرموده: «اللَّهُمَّ‏ أَنْتَ‏ الْأَوَّلُ‏ فَلَيْسَ‏ قَبْلَكَ‏ شَيْ‏ءٌ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْ‏ءٌ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيْ‏ءٌ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيْ‏ءٌ»، «خدایا، تو اولی هستی که پیش از تو چیزی نبوده و آخری هستی که پس از تو چیزی نخواهد بود و تویی ظاهر که چیزی فوق تو نیست و تویی نهان که چیزی ماورای تو نیست»[۷۷].

اول بودن خداوند به این معنی است که ذات الهی، اول همه موجودات و مبدأ المبادی است و وجود هر چیزی از او صادر شده است[۷۸]. به این معنا که اگر سلسله موجودات را که به صورت علل و معلولات مرتب شده‌اند در نظر بگیریم، ذات حق نسبت به آنها اول است و همه موجودات دیگر وجودشان را از او گرفته‌اند. برخی گفته‌اند اولیت خدا به این معناست که خدا در مقام احدیتش به گونه‌ای است که چیزی با او نیست[۷۹][۸۰]

آخر در دانشنامه معاصر قرآن

آخِر (واپسین) در برابر اول به کار می‌رود؛[۸۱]. کلمه آخِر در قرآن بیست و هشت بار به کار رفته است. آخِر یکی از اسمای نیکوی الهی نیز هست؛ ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۸۲]. از دیدگاه متکلمین، فلاسفه و عرفای مسلمان، خدا اول بدون آغاز و آخِر بدون پایان است. او (جلّ جلاله) ازلی و ابدی است. فخر رازی کلمه آخِر را به معنای یکی از نام‌های نیکوی خداوند و دارای بیست و چهار وجه یا معنا دانسته است، از جمله، بدون انتهاء، پوشاننده عیوب، بعد از همه اشیاء، بعد از همه اشیاء به صورت ابدی و سرمدی، آخِر بودن به نسبت تمام آخِرها، آخِر بودن به واسطه حکم داشتن در ابدیت، به واسطه تنزیه از فنا و عدم، آخِر بودن در ابدیت[۸۳].

علامه طباطبایی در باب معنی "الاخِر" در تفسیر المیزان می‌نویسد: "والآخر بعد هلاك كل شيء، والآخر بعد كل شيء بلا انتهاء"، "و خداوند آخر است پس از نابودی همه چیز و آخر است پس از هر چیز بدون پایان"[۸۴].

اسم الهی آخِر، اشاره به جامعیت کمالات خداوند دارد و در ارتباط با دیگر اسمای الهی به خصوص اول، ظاهر و باطن است. این کلمه از جهت معناشناختی در ارتباط مفهومی با کلمات کلیدی "هو" (که اشاره به ذات اقدس الهی دارد) "آخرت"، "انسان" و "ایمان به مبداء و معاد" است. بر اساس این اسم مقدس الهی، هستی سرمدی؛ بی‌پایان و ابدی است. کلمه "آخِر" در قرآن کریم بیشتر برای طرح مسئله روز واپسین (یومُ الاخر) به کار رفته است، مانند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ[۸۵].

اعتقاد به روز واپسین پس از اعتقاد به توحید، مهم‌ترین رکن دین اسلام است. خدا در آخرت حیات ابدی را جایگزین حیات موقت دنیوی و برزخی می‌کند. در حدود ۳۰ آیه ایمان به خدا و آخرت در کنار هم آمده است.

برخی از کلمات دیگری که درباره روز آخرت در قرآن آمده و به برخی از ابعاد آن اشاره کرده، عبارتند از: آخرت ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[۸۶]، قیامت ﴿قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[۸۷]، یومُ الفصل ﴿هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ[۸۸]، یوم الخلود ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ[۸۹]، یومُ المعلوم ﴿فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ[۹۰]، یومُ الموعود ﴿وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ[۹۱]، ﴿يَوْمِ الدِّينِ[۹۲].

روز واپسین با انقلاب عظیم فیزیکی در جهان طبیعت آغاز می‌شود و پس از آن رستاخیز صورت میگیرد. سپس بر اساس آیه ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ[۹۳] خداوند به محاسبه اعمال انسان‌ها میپردازد. در این روز انسان به کارهای از پیش فرستاده خود می‌نگرد: ﴿يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ[۹۴]. پرده‌ها کنار می‌رود و اسرار فاش می‌شود: ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۹۵]. ﴿يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ[۹۶]. ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا[۹۷]، ﴿يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ[۹۸]. ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ[۹۹]. ﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ[۱۰۰].

روز واپسین دارای ارتباط وثیق با مبدأ أعلی، اعمال انسان، تاریخ، حیات دنیوی، حیات برزخی، ایمان و رسولان الهی است. کیفیت زندگی انسان در روز واپسین بستگی به اعمال و ایمان انسان در زندگی دنیوی و کرم الهی دارد. اعتقاد به روز واپسین، از ارکان ایمانی مشترک بین ادیان زرتشتی، یهودیت، مسیحیت و اسلام است.[۱۰۱]

منابع

پانویس

  1. مفردات، ص۱۰۰، «اول»؛ المصباح، ص۳۰، «آل».
  2. الصحاح، ج ۵، ص۱۸۳۸، «اول».
  3. ترتیب العین، ص۶۱، «اول».
  4. مفردات، ص۱۰۰، «اول».
  5. الفروق اللغویه، ص۲۷۰؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص۱۳۱، «اول».
  6. المصباح، ص۲۹، «آل».
  7. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  8. نمونه، ج ۲۳، ص۲۹۹ ـ ۳۰۰.
  9. شرح فصوص الحکم، ص۴۷۷؛ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۲۷۵.
  10. شرح فصوص الحکم، ص۴۷۷.
  11. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  12. الصحیفة السجادیه، ص۲۲؛ کنزالعمال، ج ۲، ص۶۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص۶۴۰.
  13. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۳؛ الکافی، ج ۱، ص۱۱۵؛ التوحید، ص۳۱۳.
  14. رمضانی و جمالی، مقاله «اول»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۶۳-۶۴.
  15. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  16. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۲۷۰.
  17. کشف الاسرار، ج ۹، ص۴۷۶؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۶؛ روح‌البیان، ج ۹، ص۳۴۹.
  18. موسوعة له الاسماء الحسنی، ج ۱، ص۳۶۳.
  19. مقاییس اللغه، ج ۱، ص۱۵۸.
  20. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۰۱؛ التوحید، ص۱۹۷، ۳۱۳؛ الکافی، ج ۱، ص۱۶۷ ـ ۱۶۸.
  21. مجمع البیان، ج ۹، ص۳۴۶؛ التحریر والتنویر، ج ۲۷، ص۳۶۰.
  22. روح‌المعانی، مج ۱۴، ج ۲۷، ص۲۵۴؛ روح‌البیان، ج ۹، ص۳۴۶؛ المیزان، ج ۱۹، ص۱۵۲.
  23. «فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر هر کاری تواناست» سوره حدید، آیه ۲.
  24. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  25. المیزان، ج ۱۹، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ البصائر، ج ۴۴، ص۸۰ ـ ۸۱؛ نگرش وحی بر خداشناسی، ج ۲، ص۱۴.
  26. الاسماء الحسنی، ص۱۹۵؛ اسماء اللّه الحسنی، ص۱۸۹.
  27. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۶، ص۴۹؛ شرح الاسماء، ص۴؛ شرح اسماء الحسنی، ص۱۲۹.
  28. شرح اسماء الحسنی، ص۱۲۹.
  29. شرح فصوص الحکم، ص۳۹۰.
  30. مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص۴۴۸؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۶، ص۱۵۴.
  31. شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۳۲۵ ـ ۳۲۸.
  32. رمضانی و جمالی، مقاله «اول»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۶۴-۶۶.
  33. لسان‌العرب، ج ۱، ص۸۷، «اخر».
  34. رمضانی، مقاله «آخر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص۹۳.
  35. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  36. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  37. رحمه‌ من‌ الرحمن، ج۴، ص۲۷۰؛ روح‌البیان، ج۱، ص۳۴۸؛ تفسیر ملاصدرا، ج ۶، ص۱۵۳.
  38. شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۱۲۸.
  39. شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
  40. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  41. البرهان، ج ۷، ص۴۳۷.
  42. شرح فصوص الحکم، ص۱۱۸.
  43. رمضانی، مقاله «آخر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۹۳ - ۹۴.
  44. شرح فصوص الحکم، ص۳۹۰.
  45. شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۱۲۹؛ اسماء الحسنی، ص۴۰.
  46. «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  47. «به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.
  48. «راه خداوندی که آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه کارها به سوی خداوند باز می‌گردد» سوره شوری، آیه ۵۳.
  49. «همه کارها بدو باز گردانده می‌شود» سوره هود، آیه ۱۲۳.
  50. «به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۸.
  51. «خداوند بهتر و پاینده‌تر است» سوره طه، آیه ۷۳.
  52. «هر که روی آن (زمین) است از میان رفتنی است» سوره الرحمن، آیه ۲۶.
  53. «و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۷.
  54. «و کار خود را به آن زنده نامیرا واگذار» سوره فرقان، آیه ۵۸.
  55. «هر چیزی نابود شدنی است جز ذات او» سوره قصص، آیه ۸۸.
  56. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳، ص۳۰۶.
  57. نهج البلاغه، خطبه ۹۶، ص۱۷۱.
  58. الکافی، ج ۱، ص۱۱۵؛ البرهان، ج ۷، ص۴۳۵.
  59. روح‌البیان، ج ۹، ص۳۴۶.
  60. اسماءالحسنی، ص۳۸.
  61. لوامع البینات، ص۳۲۵ ـ ۳۲۸.
  62. مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۱۲۸.
  63. لوامع‌البینات، ص۳۲۵ ـ ۳۲۷؛ مجمع‌البیان، ج ۹، ص۳۴۶؛ کشف‌الاسرار، ج۹، ص۴۷۶.
  64. الموسوعة الذهبیه، ج ۶، ص۲۴۵.
  65. المیزان، ج ۱۹، ص۱۴۶.
  66. رمضانی، مقاله «آخر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۹۴ - ۹۵.
  67. «هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.
  68. «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  69. «دانش خداوند فراگیر همه چیز است» سوره طلاق، آیه ۱۲.
  70. «و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
  71. «و او به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۹.
  72. المیزان، ج ۱۹، ص۱۴۵.
  73. رمضانی، مقاله «آخر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۹۵ - ۹۶.
  74. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  75. صحیفه سجادیه، دعای اول.
  76. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳.
  77. تفسیر قرطبی، ج۲، ص۲۹۹۰.
  78. تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص۱۴۹.
  79. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص۳۹۰؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۵.
  80. کوشا، محمد علی، مقاله «اول»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.
  81. مفردات، ذیل کلمه آخر.
  82. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  83. لوامع البینات، ص۳۲۳- ۳۲۶.
  84. المیزان، ذیل آیه ۳ سوره حدید.
  85. «و برخی از مردم می‌گویند: به خداوند و روز واپسین ایمان آورده‌ایم» سوره بقره، آیه ۸.
  86. «آیا شگفت می‌دارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمت‌های خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید» سوره اعراف، آیه ۶۹.
  87. «بگو آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند است که بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است، شما را تا روز رستخیز- که در آن تردیدی نیست- گرد می‌آورد؛ کسانی که به خویشتن زیان رسانده‌اند ایمان نمی‌آورند» سوره انعام، آیه ۱۲.
  88. «این همان روز داوری است که شما آن را دروغ می‌شمردید» سوره صافات، آیه ۲۱.
  89. «بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است» سوره ق، آیه ۳۴.
  90. «آنگاه جادوگران را در وعده‌گاه روزی معیّن گرد آوردند» سوره شعراء، آیه ۳۸.
  91. «و به روزی که آن را وعده کرده‌اند» سوره بروج، آیه ۲.
  92. «مالک روز پاداش و کیفر» سوره فاتحه، آیه ۴.
  93. «روزی که حساب برپا می‌شود» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
  94. «در روزی که آدمی بدانچه کرده است می‌نگرد» سوره نبأ، آیه ۴۰.
  95. «روزی که رازهای نهان، آشکار گردد،» سوره طارق، آیه ۹.
  96. «روزی که گواهان (به گواهی) برخیزند یاری می‌کنیم» سوره غافر، آیه ۵۱.
  97. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  98. «روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  99. «روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه می‌گردد» سوره آل عمران، آیه ۱۰۶.
  100. «روزی که مردان و زنان مؤمن را بنگری که فروغشان از جلو و کناره راستشان، پیش می‌شتابد». سوره حدید، آیه ۱۲.
  101. علوی، مهوش‌السادات، مقاله «آخِر»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص ۳۰ - ۳۱.