بحث:ابوسفیان در تاریخ اسلامی
نسب
- صخر بن حرب بن امیه بن عبدشمس بن عبد مناف، معروف به ابوسفیان یا ابوحنظله[۱]، از بزرگان عرب و شیخ و آقای قریش[۲] به شمار میرفته که ظاهراً ده سال پیش از عامالفیل به دنیا آمده است[۳].
- پدر او، حرب، از بزرگان "بنیامیه" و فرمانده آنان در جنگهای "فجار" بوده[۴] و مادرش، صفیه، دختر حزن بن بجیر و عمه میمونه همسر رسول خدا(ص)[۵] بوده است، و خواهرش نیز امجمیل، زن ابولهب و به تعبیر قرآن ﴿حَمَّالَةَ الْحَطَبِ﴾ [۶] است[۷].
- از پسرانش میتوان به معاویه، یزید، عنبسه، عتبه، حنظله و عمرو، و از دخترانش به امحبیبه، رمله، هند، عایشه و ضهیاء اشاره کرد[۸].
- ابوسفیان از ثروتمندترین افراد قریش و مکه به شمار میرفته است[۹]. او اهل تجارت و بازرگانی بوده[۱۰] و در برخی از سفرهای تجاری قریش به شام، حضور جدی داشته است[۱۱][۱۲].
ابوسفیان پیش از مسلمان شدن
- درباره رابطه ابوسفیان با پیامبر(ص) پیش از مسلمان شدنش باید گفت که او یکی از سرسختترین دشمنان ایشان به شمار میرفت که از هیچ کاری علیه آن حضرت و اسلام فروگذار نکرد. در جنگ بدر که نخستین جنگ مسلمانان با قریش بود، سربازان دشمن به خواست او به طرف مدینه حرکت کردند و سرانجام، همین حرکت به جنگ با پیامبر(ص) انجامید[۱۳]. در این جنگ، حنظله، پسر ابوسفیان کشته، و عمرو، پسر دیگرش نیز اسیر شد[۱۴].
- یک بار، او با گروهی دویست نفره به بخشهایی از مدینه تاخت و برخی از نخلستانها را به آتش کشید و فرار کرد. این حرکت، غزوه سویق را در پی داشت[۱۵]. او در ادامه کارشکنیهای خود علیه اسلام در سال سوم هجرت، جنگی دیگر در منطقه احد علیه پیامبر(ص) به راه انداخت و پس از شکست مسلمانان و کشته شدن بزرگانی چون حمزه، سیدالشهداء بر فراز کوه رفت و ضمن ستایش بتها پیامبر(ص) را به نبردی دوباره در بدر خواند[۱۶].
- ابوسفیان سال بعد با سپاهیان قریش به طرف بدر حرکت کرد، اما در طول مسیر، سپاه را از جنگ دوباره بازداشت[۱۷]. با این حال، سال دیگر، یعنی سال پنجم هجرت، ابوسفیان با نیرویی قویتر، همراه یهودیان مدینه، جنگی دیگر را علیه پیامبر(ص) سازمان داد[۱۸]؛ اما آن حضرت احتمالاً با طرح سلمان و حفر خندق در مدینه، ابوسفیان و متحدانش را با ناکامی مواجه کرد[۱۹][۲۰].
- او در جریان "صلح حدیبیه" نقش مستقیمی نداشت؛ سال بعد و برای تمدید صلح و گفتگو در این باره به مدینه آمد. رفتارهای ابوسفیان و قریش در برابر مسلمانان به گونهای بود که هیچکس حاضر به گفتگو با او نشد و سرانجام بدون هیچ دستاوردی به مکه بازگشت[۲۱]. البته در تبیین علت این برخورد مسلمانان با ابوسفیان باید به این نکته اشاره کرد که بر پایه صلح حدیبیه که در سال ششم هجرت[۲۲] میان مسلمانان و قریش اتفاق افتاد، هر قبیلهای میتوانست در عهد و پیمان محمد(ص) یا قریش باشد. بر این اساس پس از امضای صلحنامه، "خزاعیان" حاضر در جلسه خود را در عهد و پیمان پیامبر اسلام(ص) شمردند و طایفه "بنیبکر" (از کنانیان قریش)پیمان خود را با قریش اعلام کردند[۲۳].
- درباره صلحنامه نیز باید گفت که طبق آن اگر همپیمانان دو طرف وارد جنگ با یکدیگر میشدند، قریش یا رسول خدا(ص) حق کمک به همپیمانان خود را نداشتند، و در غیر این صورت با مداخله یکی از دو طرف، معاهده صلح نقض میشد. پس از گذشت نزدیک به دو سال از صلح[۲۴]، بین بنیبکر و خزاعیان درگیری رخ داد[۲۵]. در پی این جریان، بنیبکر با همراهی قریش[۲۶] شبانه به خزاعیان شبیخون زدند. دامنه درگیری که به مکه و حرم امن الهی رسیده بود، به کشته شدن ۲۳ نفر از مردان خزاعی انجامید[۲۷]. همکاری قریش با بنیبکر ظاهراً بدون مشورت با ابوسفیان صورت گرفته بود و آنها خود پیشبینی میکردند که با پاسخ محکم رسول خدا روبهرو شوند[۲۸]؛ از اینرو، تصمیم گرفتند ابوسفیان را با عنوان نماینده قریش برای مذاکره و جلب رضایت پیامبر(ص) و تمدید صلحنامه به مدینه بفرستند و او نیز راهی مدینه شد[۲۹][۳۰].
- از سوی دیگر، عمرو بن سالم کعبی خزاعی، رئیس خزاعه، همراه گروهی از خزاعیها زودتر از ابوسفیان خود را به مدینه رساند و پیامبر(ص) را از جریان آگاه کرد[۳۱]؛ در نتیجه، وقتی ابوسفیان وارد مدینه شد با برخورد این گونه مسلمانان روبهرو شد.
- سرانجام، ابوسفیان پس از فتنهها و دشمنیهای فراوان، با عنوان سردسته مخالفان قریش[۳۲] در سال هشتم، هنگام فتح مکه با وساطت عباس بن عبدالمطلب نزد رسول الله آمد و اسلام آورد. ابوسفیان که شب را در خیمهگاه اسلام به سر برد، هنگام اذان صبح، وقتی مسلمانان را دید که دور رسول خدا(ص) جمع شدهاند و به آب وضوی ایشان تبرک میجویند بسیار متحیر ماند[۳۳].
- قرار شد ابوسفیان به مکه بازگردد و اعلام کند هرکه شهادتین را بر زبان جاری کند و مسلمان شود و دست از جنگ بردارد در امان است. همچنین کسانی که سلاحهای خود را بر زمین بگذارند و آنان که کنار کعبه یا در خانه ابوسفیان بنشینند، در اماناند[۳۴]. ابوسفیان، پس از آنکه عظمت سپاهیان اسلام را دید، به مکه بازگشت و مکیان را به نجنگیدن و مقاومت نکردن برانگیخت[۳۵]. پیامبر(ص) نیز خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد[۳۶][۳۷].
ابوسفیان پس از مسلمان شدن
- درباره سرگذشت ابوسفیان پس از مسلمان شدنش، اطلاعات بیشتری در منابع به چشم میخورد و آن اینکه رسول الله(ص) او و خانوادهاش را با عنوان حاکم به منطقهای واقع در جنوب غربی شبه جزیره عربستان (نجران) فرستاد[۳۸]. ابوسفیان در برخی از جنگهای پیامبر(ص) از جمله جنگ "حنین" حضور داشت[۳۹]. در پایان جنگ، حضرت برای "مؤلفة قلوبهم"، غنیمت بیشتری به او و عدهای دیگر داد[۴۰]. او در غزوة "طائف" نیز همراه پیغمبر بود و مدتی در محاصره این شهر، جانشین آن حضرت بود که یک چشم خود را نیز از دست داد[۴۱].
- برخی نیز معتقدند که او هنگام وفات رسول الله(ص)، والی نجران بوده است[۴۲]. سرانجام ابوسفیان به مکه بازگشت و پس از مدتی به مدینه آمد و تا آخر عمر نیز در آنجا ماند[۴۳][۴۴].
ابوسفیان پس از رحلت پیامبر(ص)
- درباره نقش ابوسفیان پس از وفات پیغمبر نیز باید گفت که او در ظاهر از خلافت ابوبکر، اظهار نارضایتی میکرد[۴۵]. با این حال، ابوسفیان در زمان ابوبکر در جنگ "یرموک" به فرماندهی پسرش، یزید، شرکت کرد و دیگر چشم خود را نیز از دست داد و تا آخر عمر نابینا شد[۴۶]. او در زمان عُمر، فرزندش معاویه را از مخالفت با خلیفه بر حذر داشت و او را به پیروی از خلیفه سفارش کرد[۴۷]. هنگامی که خلیفه سوم به خلافت رسید، ابوسفیان در جمع امویان توصیه کرد که گوی خلافت را در میان خود بگردانند[۴۸]. پس از انتخاب عثمان، ابوسفیان بالای قبر حمزه، خطاب به او میگفت: "آن چیزی که بر سرش با شما میجنگیدیم، عاقبت به دست فرزندانمان رسید"[۴۹]. او به عثمان توصیه کرد امر خلافت را مانند دوران جاهلیت گرداند[۵۰]. عثمان نیز اموال بسیاری از بیتالمال را در اختیار او گذاشته بود[۵۱].
- سرانجام ابوسفیان پس از ۱۳ سال زندگی در سال ۲۵ یا ۳۰ و یا ۳۱ ق[۵۲] پس از یک عمر فتنه و کارشکنی علیه دین اسلام و پیامبر(ص) درگذشت و عثمان بر او نماز گزارد[۵۳][۵۴].
پانویس
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۷۱۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ عبدالله بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل علی وسائل الوصول الی شمائل الرسول(ص)، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۲، ص۳۰۷.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۷۴.
- ↑ سوره مسد، آیه:۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۱۱۱.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۸۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۲۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۹-۸۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثه الخلفاء، ج۱، ص۳۴۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴-۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۸۳-۴۸۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴، احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۰۹-۲۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۰-۵۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۳-۴۴۴.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۸۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۷۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۶-۴۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۰۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۷۸۳-۷۸۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۷۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۷۸۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۷۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۷۸۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۷۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۶-۴۷.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۸۱-۸۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۱۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۴؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۷، ص۶۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۳.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۸۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۶.
- ↑ عروة بن زبیر، مغازی رسول الله، ص۲۱۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۴۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۱۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۴.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۸۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۸؛ ج۱۰، ص۷۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ج۵، ص۱۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۰۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.
- ↑ ابوحیان توحیدی، الامتاع و الموانسة، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج۸، ص۳۹۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۶۷۹.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۳.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۷۱۵.
- ↑ میرزایی، عباس، ابوسفیان، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۸۳-۸۴.