بحث از چگونگی غیبت، در حقیقت، نتیجه و تابع چگونگی نگرش به ماهیت پدیدۀ غیبت امام مهدی (ع) است. در واقع پرسش اصلی دربارۀ شیوهها و مکانیسم ناپیدا بودن امام زمان (ع) از انظار عموم است؛ به عبارت دیگر، آیا مخفی بودن امام از دید مردم، به معنای نامحسوس بودن و عدم رؤیت جسم شریف ایشان است یا به معنای ناشناس بودن حضرت در میان مردم؟ آیا غیبتحضرت از نوع "غیبت شخص" است یا "غیبت عنوان"؟[۲۱]
در تحلیل چگونگی پنهانزیستیحضرت، دو شیوه که هر کدام دارای نتایج متفاوت از دیگری است قابل طرح است؛ یکی مبتنی بر استفاده از نیروی اعجاز و بهکارگیری ولایت تکوینی و کرامات و دیگری بر پایۀ روش طبیعی استوار است. طرح این دو تحلیل در تبیین مکانیسم غیبت، از این جهت دارای اهمیت است که میتواند مبنای دو رویکرد متفاوت در بیان ماهیت غیبت امام زمان(ع) باشد. این دو رویکرد، ریشه در دو دستگی و اختلاف ظاهر روایاتی دارد که در مورد چگونگی غیبت و کیفیت پنهانزیستیحضرت حجت (ع) در زمان غیبت وارد شدهاند و هرکدام میتوانند محملی برای تبیین چگونگی زندگی غائبانۀ امام زمان (ع) تلقی گردند. این امر، منشأ پیدایش این دو رویکرد و اختلاف نظر در این مورد شده است که هرکدام دلایل خاص خود را دارد[۲۲]. البته با بهرهگیری از بیانات معصومین (ع) و شواهد و قرائنی که خواهد آمد، میتوان گفت: سه دیدگاه کلی و قابل توجه درباره چگونگی غیبت حضرتش قابل ارائه است[۲۳]:
البته این دیده نشدن جسم، در دوران غیبت به دو گونه قابل تفسیر است:
آن حضرت، بسان فرشتگان، ارواح و جن، جسمی نامرئی دارد و با وجود اینکه در میان جوامع بشری حضور دارد قابل دیدن نیست.
آن بزرگوار، جسمی مرئی دارد؛ اما به قدرت الهی در دیدگان مردم تأثیر و تصرف نماید که آن حضرت را نبینند این کار از اولیای الهی که از سوی خدا دارای قدرت در جهان آفرینش هستند، بعید نیست. از قرآن کریم نیز میتوان امکان استتار و اختفای انسان از دیدگان را ـ چه به صورت کوتاهمدت یا درازمدت ـ دریافت کرد[۲۶].
به نظر میرسد تفسیر نخست، غیر قابل پذیرش باشد؛ چراکه هیچ دلیلی وجود ندارد که آن حضرت دارای جسمی با ویژگی این چنینی باشد. بلکه برعکس، آن حضرت مانند تمام انسانها دارای جسمی مادی است. آنگونه که پدران بزرگوارشان و رسول گرامی اسلام (ع) بودند. با این بیان، تفسیر دوم مورد پذیرش است[۲۷].
در یک بررسی جامع در سخنان معصومان (ع) برخی روایات که بیانکننده این دیدگاه کلی است، بدین قرار است:
هچنین فرمودند: «برای قائمدو غیبت است که در یکی از آن دو در موسم حج حاضر میشود مردم را میبیند؛ ولی مردم او را نمیبینند»[۳۰].
همچنین زمانی که از امام صادق (ع) درباره حضرت مهدی (ع) از فرزندان آن حضرت پرسش شد که چه کسی است، فرمود: «پنجمین از فرزندان هفتمین» آنگاه در ادامه فرمودند: «شخص او از شما غائب میشود»[۳۱] شبیه به این روایت، روایت دیگری است که از امام هادی (ع) نقل شده، هنگامی که عبد العظیم حسنیباورهای دینی خود را بر امام هادی (ع) عرضه میکرد، آنگاه که به اعتقاد مربوط به امامان (ع) رسید، تا امام هادی (ع) را شمرده اقرار به امامت ایشان کرد. آنگاه امام هادی ادامه دادند: «و پس از من، پسرم حسن است. پس مردم چگونه خواهند بود با جانشین او؟ عرض کردم: چگونه خواهند بود؟ فرمود: «لِأَنَّهُ لاَ یُرَی شَخْصُهُ» به دلیل آنکه شخص او دیده نمیشود و روا نیست بر شما او را به نامش یاد کنید»[۳۲]
داود بن قاسم میگوید از امام هادی (ع) شنیدم که فرمود: «جانشین پس از من حسن است. پس چگونه خواهید بود با جانشین پس از جانشین؟ عرض کردم: خدا مرا قربانت گرداند برای چه؟ فرمود: همانا شما شخص او را نمیبینید»[۳۳].
و سرانجام در فرازی از دعای ندبه چنین آمده است: «عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری»[۳۴]
روشن است همۀ این روایات و احادیثی مانند آن، بر دیده نشدن آن حضرت دلالت دارد و قابل تأویل بر شناخته نشدن نخواهد بود؛ چراکه صراحت در معنای دیده نشدن دارد[۳۵].
یکی از نویسندگان معاصر، پس از اشاره به برخی روایات یاد شده، این نظریه را سادهترین طرح و فرضیۀ عملی و قابل قبول دربارۀ پنهان شدن حضرت مهدی (ع) و رهایی آن حضرت از ظلمستمگران دانسته، بر این باور است با این گونه اختفا، آن حضرت در پناهگاهی امن به سر برده، هیچ آسیبی نخواهد دید. سپس میافزاید: اینگونه اختفا و پنهانی از راه اعجاز خدایی امکان دارد؛ به همانگونه که دیرزیستی حضرت در طول این همه سال نیز با اعجاز الهی درست میشود[۳۶]. این برداشت، افزون بر آنکه با معنای لغوی غیبت مطابقت دارد، با روایاتی که حضرت مهدی (ع) در دوران غیبت را به خورشید پس ابرتشبیه نموده، همخوانی بیشتری دارد[۳۷].
تصرف در سیستمبینایی افراد؛ یعنی امام با تصرفات ولایی خویش، مانع از دیدن خود توسط افراد میشود.
تصرف در مکان حضور؛ به این معنا که امام در فضا و مکانی که در آنجا حضور دارد تصرف میکند تا آن مکان در چشم افراد، خالی از حضور امام دیده شود و خطری متوجه وجود ایشان نگردد. مدعای اصلی در این تحلیل، ناپدید شدن جسم فیزیکی حضرت از راه تصرفات تکوینی است و منظور از غیبت، دیده نشدن و عدم رؤیت جسم امام توسط مردم است که مستلزم بهکارگیری قدرتاعجاز و خروج از حالت طبیعی است. بر این اساس، آنچه در نهانزیستی و ناپدید شدن امام از دیدهها نقش دارد، استفاده از تصرفات تکوینی ولایی و بهکارگیری قدرتاعجاز برای دوری حضرت از دید مردم و حفاظت از خطر دشمنان است. مستند این تحلیل، برخی روایاتی است که به حسب ظاهر، دلالت بر عدم امکان رؤیتامام (ع) از سوی مردم دارد؛ روایاتی که در آن تعابیری مانند: «لَا یُرَی جِسْمُهُ وَ لَا یُسَمَّی اسْمُهُ»[۳۸]، «إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ»[۳۹]، «یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ یَشْهَدُ الْمَوْسِمَ فَیَرَاهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ»[۴۰]، «یَرَی النَّاسَ وَ لَا یَرَوْنَهُ»[۴۱] به کار رفته است. ظاهر این عبارات، گویای آن است که جسم حضرت دیده نمیشود و امکان مشاهده امام (ع) در زمان غیبت وجود ندارد؛ زیرا این دسته از روایات نشان میدهد حضور امام در جوامع، یک جانبه است؛ یعنی ایشان مردم را میبیند، ولی خود دیده نمیشود. تعابیر به کار رفته در این روایات به حسب ظاهر بیانگر آن است که عدم رؤیت امام، معلول تصرفات ولایی آن حضرت است؛ و الا اگر امام (ع) همانند دیگران حضور معمولی داشته باشد، طبیعتاً میبایست توسط حاضران رؤیت شود[۴۲].
پنهان بودن عنوان یا غیبت شخصیت: این دیدگاه، بر این است که آن حضرت، افزون بر اینکه در جوامع انسانی، عمرشریف خود را سپری میکند و مردم را میبیند، مردم نیز او را میبینند، اما او را نمیشناسند. به تعبیر دیگر، فقط از نگاه معرفتی و شناختی مردمپنهان است، نه از دید ظاهری[۴۳].
افرادی که بر این دیدگاه پافشاری میکنند به روایاتی استدلال کردهاند. از جمله: سدیر صیرفی میگوید: شنیدم امام صادق (ع) میگوید: «به درستی که در قائم سنتی (شباهتی) از یوسف وجود دارد. گفتم: گویا از حیرت یا غیبت یاد میکنید؟ فرمود: این امت همانند خوک چگونه آن را انکار میکنند؟ برادرانیوسفاسباط و اولادپیامبران بودند، با یوسفتجارت کردند و او را فروختند (عبارت نعمانی: «دخلوا علیه فکلموه خاطبوه و تاجرؤه و راودوه» بر او وارد شدند و با او سخن گفتند و گفتگو کردند و با وی تجارت کرده و آمد و شد داشتند)در حالی که آنها برادران او بودند و او هم برادر آنها بود، او را نشناختند تا آنکه به آنها گفت: من یوسف هستم. پس چگونه است انکار میکنند که خدای تعالی در وقتی از اوقات اراده فرماید که حجتش را مستور کند؟ در بین ایشان گردش کند و در بازارهای آنها راه رود و بر بساط آنها پا نهد و آنها او را نشناسند. تا آنگاه که خدای تعالی به او اذن دهد که خود را به آنها معرفی سازد؛ همانگونه که به یوسفاذن داد»[۴۴]. در این روایت و روایات دیگری که به همین مضمون و محتوی است غیبت امام مهدی (ع) به غیبتحضرت یوسف (ع) تشبیه شده است، و روشن است حضرت یوسف دیده میشد و بقیه با او صحبت میکردند هر چند وی را نمیشناختند. در روایت دیگری نیز به دیده شدن ایشان اشاره شده است، امام صادق (ع) میفرماید: «در صاحب این امر سنتهایی از انبیاء وجود دارد... اما سنت او از یوسف مستور و پوشیده بودن است، خداوند بین او و خلق حجابی قرار میدهد، مردم او را میبینند و نمیشناسند»[۴۵]، پس مردم نیز حضرت مهدی (ع) را میبینند و از محضر ایشان بهره میبرند هر چند او را نمیشناسند[۴۶].
همچنین سخن نایب خاص آن حضرتمحمد بن عثمان که در اینباره میگوید: «به خداسوگند! همانا صاحب این امر، هر سال در موسم حج حاضر میشود؛ مردم را میبیند و آنها را میشناسد و مردم او را میبینند؛ ولی نمیشناسند»[۴۷].[۴۸] برخی از دانشمندان معاصر دربارۀ این دیدگاه، بر این باورند که مقصود از غیبت، آن نیست که حضرتش در یکی از قلههای کوهها یا در دژی محکم یا در غاری از غارهای زمیننهان است؛ بلکه مقصود از غیبت، ناشناخته بودن آن حضرت است. وی معتقد است در حالی که آن حضرت میان مردم است، همگان او را میبینند؛ ولی او را نمیشناسند[۴۹]. لازم به یادآوری است که با توجه به معنای لغوی غیبت، بهرهبرداری این معنا از روایاتی که به صورت مطلق غیبت را برای آن حضرت ثابت کردهاند، نیازمند قرینه است[۵۰].
بر اساس این دیدگاه ناشناس بودن حضرت میان مردم، مبتنی بر روش طبیعی و عادی است و این مَحمِل، محذورات روش قبلی را نداشته و بر یک تحلیل معقول استوار است. به این معنا که با توجه به شواهد قرآنی و روایی، سنت الهی ایجاب میکند زندگیامام عصر (ع) در زمان غیبت، همانند زندگی سایر پیامبران و امامان (ع) به روال عادی و طبیعی جریان داشته باشد؛ زیرا این رویه به عنوان یک اصل عام عقلایی، مبنای زندگی جامعۀ انسانی است و زندگیپیامبران و اولیای الهی نیز از این قاعده مستثنی نبوده، مگر در موارد خاصی که حکمت یا مصالح مهمی با این رویه، قابل حصول نبوده باشند. در این گونه موارد خاص، نیروی قهری و دست اعجاز به کار افتاده است تا از طرق غیرعادی و با شیوۀ اعجاز، آن اهداف و مصالح عالیه تحقق یابد. در غیر این صورت، زندگیبرگزیدگان الهی به روال عادی و طبیعی جریان داشته و دارد. بر اساس این تحلیل، خدای حکیم، جریان غیبتآخرین حجت را به گونهای تدبیر و تنظیم نموده که آن حضرت بدون نیاز به نیروی اعجاز و با زندگی طبیعی، از راه خفای عنوان و ناشناس بودن، از خطر دشمنان مصون بماند. در این تدبیرالهی، زندگی غائبانۀ امام عصر (ع) به صورت عادی و طبیعی جریان دارد و این روال هیچگاه با مشکل و بن بست لاینحلی مواجه نخواهد شد که امام (ع) ناگزیر از بهکارگیری شیوه اعجاز گردد؛ زیرا تدبیر حکیمانۀ الهی برای حفظ آن وجود مقدس، گم نامی و ناشناس بودن را وسیله حراست وی قرار داده تا هم وجود آن حضرت از گزند دشمنان مصون بماند و هم به دور از تنگناهای سیاسیاجتماعی، به زندگی شخصی خود ادامه دهد و نیازی به استفاده از نیروی قهری و غیبی پدید نیاید[۵۱].
پنهان بودن جسم و عنوان به تناسب شرایط: اگرچه به راستیآگاهی به چگونگی غیبتحضرت فقط نزد پروردگار متعال است؛ اما از مجموع روایات میتوان دیدگاه سومی ارائه نمود و آن عبارت است از اینکه: حضرت در مواردی که صلاح بداند از دیدگان مردمپنهان است و در مواردی که آن حضرتمصلحت بداند به صورت آشکار در جامعه حرکت میکند و مردم ایشان را میبینند ولی نمیشناسند. برخی از اندیشوران معاصر نیز با اشاره به این دیدگاه، نوشتهاند: دربارۀ امام زمان (ع) غیبت به هر دو نحو ـ غیبت جسم، غیبت عنوان ـ تحقق دارد و فلسفه و فایدۀ غیبت به هر دو نحو حاصل میشود. از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و بهرهبرداری از تفسیر بعضی از آنها از برخی دیگر دانسته میشود غیبت آن حضرت به هر دو نحو وقوع پیدا کرده است[۵۲].
باید توجه داشت در برخی پیامبران پیشین نیز چنین پنهانزیستی ـ البته با ویژگیهای خاص خود ـ سابقه داشته است. به گونهای که شیخ صدوق اساس تألیف کتاب ارزشمند کمال الدین و تمام النعمه را بر این باور بنا نهاده است[۵۳]. بنابراین میتوان گفت: برای امام مهدی (ع) هر دو نوع غیبت قابل تصور است و آن بزرگوار در مواردی دیده نمیشود و در مواردی شناخته نمیشود و هر دو دسته از روایات با توجه به دسته دیگر ناظر به یک گونه از غیبتحضرت هستند و نفی صورت دیگر نمیکند، هر چند اصل اولی در غیبت امام، غیبت شخصیت است و در مواردی که لازم باشد غیبت شخص خواهد بود[۵۴].
وجه اشتراک این دو دیدگاه، تأکید بر لزوم حضور فیزیکی امام (ع) در جامعه و نیز ضرورتحفظ جانحضرت از راه پنهانزیستی است. اما نقطه اختلاف آن دو در چگونگی و تحلیل نحوۀ غیبت ایشان است. برای تشخیص نحوۀ زندگیحضرت در دوران غیبت، میبایست به روایات مراجعه نمود؛ اما چنانکه اشاره شد، در روایات تعابیر به کار رفته در مورد وضعیت زندگیحضرت دو گونه است؛ برخی خفای شخص را میرساند و برخی دیگر دلالت بر خفای عنوان دارد؛ نظیر روایاتی که در آن با تعبیر «یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ» به دیدن حضرت توسط مردم تصریح شده است. اگرچه در نگاه اول، ظاهر این روایات، متعارض به نظر میرسد، اما با دقت و تأمل در مضمون و کلمات به کار رفته در آنها، معلوم میشود میانشان تعارض و تنافی وجود ندارد؛ زیرا تعابیر «لاترون و لایرونه» در روایات دسته اول، در صورتی میتواند نفی رؤیت را افاده کند که ماده "رأی" در هر دو مورد استعمال، دارای معنا و کاربرد واحدی باشد تا از نفی و اثبات آن چنین نتیجهای به دستاید. در حالی که این ماده در روایات، کاربرد دوگانه دارد؛ یعنی هم به معنای دیدن و ندیدن با چشم سر استعمال میشود و هم تسامحاً به معنای کنایی و عرفی؛ یعنی نشناختن، تشخیص ندادن و عدم توجه و التفات. در روایات و برخی از آیات نیز این دو نوع کاربرد در ماده «یری» دیده میشود؛ چنان که امیر المؤمنین(ع) در توصیف نحوه حضور امام مهدی (ع) در زمان غیبت میفرماید: «به خدای علیسوگند، همانا در آن زمان حجت الهی در جادهها راه میرود، وارد خانهها و قصرهای مردم میشود، در شرق و غرب این زمین رفت وآمد میکند، سخنان مردم را گوش میدهد و بر آنان سلام میفرستد، مردم را میبیند و مردم او را نمینگرند»[۵۵]. در این روایت، تعبیر «لا تری» به قرینه «تُسَلِّمَ عَلَی الْجَمَاعَة» به معنای نشناختن به کار رفته است، نه به معنای ندیدن؛ چنان که در آیه﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا﴾[۵۶] منظور از ﴿يَرَوْنَهُ﴾ و ﴿نَرَاهُ﴾ قطعاً رؤیت و دیدن با چشم سر نیست، بلکه این واژه به معنای پنداشت و باور به کار رفته است. همچنان که در محاورات عرف نیز گاهی تسامحاً در مورد پیشبینی و اظهارنظر پیرامون یک موضوع، تعابیر «میبینم» یا «نمیبینم» به کار برده میشود. بنابراین، چون در لسان آیات و روایات و نیز در تفاهم عرف، کلمه «یری» گاهی به معنای کنایی استعمال شده و عدم التفات نسبت به چیزی، به منزله ندیدن آن تلقی میگردد، لذا تعبیر «لایری» در روایات دسته اول نیز تعین در معنای نفی رؤیت ندارد، یا دست کم، هر دو احتمال در مفاد آن مطرح است. از اینرو، نه تنها میان این دو دسته از روایات، تعارضی دیده نمیشود، بلکه «لایری» و «لایرون» و «لایرونه» در روایات دسته اول نیز به معنای عدم شناخت حمل میشوند. قرینه این حمل نیز روایاتی است که وضعیت حضرت در زمان غیبت را به وضعیت یوسفپیامبر (ع) و رابطه او با برادرانش تشبه کرده، یا روایاتی که از زندگی طبیعی و معمولی حضرت و حضور ناشناس او در میان مردم و رفت و آمد او در شهرها خبر داده است[۵۷].
اینگونه روایات میتواند روایات دستۀ اول را تفسیر و ابهام مفاد آن را برطرف نماید. هم چنین صراحت کلامدومین نایب خاصحضرت، جناب محمدعثمان عمری، مؤید این دیدگاه است. وی سوگند یاد میکند: "به خداسوگند، صاحب الامر(ع) هر ساله در مراسم حج شرکت میفرماید. او حاجیان را میبیند و میشناسد، آنان نیز حضرت را میبینند، اما نمیشناسند"[۵۸]. این سخن نیز قرینۀ روشنی بر خفای عنوان و ناشناس بودن حضرت است؛ زیرا اگر چه حدیثمعصوم محسوب نمیشود و کلامنایب خاصحضرت است، اما در بردارنده مضمون روایاتی است که از عدم شناختحضرت توسط مردم سخن به میان آوردهاند[۵۹]. مضافاً بر اینکه خفای شخص، مستلزم خروج از حالت عادی و زندگی طبیعی است؛ چون خفای شخص صرفاً با استفاده از قدرتاعجاز ممکن است؛ در حالی که دلیلی برای استفاده از نیروی اعجاز، جز در موارد خاص، وجود ندارد. سنت الهی بر این است که در عالم طبیعت، جریان امور به صورت عادی صورت پذیرد و چون اعجاز برخلاف روند طبیعی و قانون جاری عالم است، استفاده از آن محدود به موارد خاصی است. بر این اساس میتوان گفت: حضرت در زمان غیبت به طور عادی و با خفای عنوان زندگی میکند؛ مگر در موارد خاصی که استفاده از قدرتاعجاز برای خفای شخص و جسم ایشان ضرورت یابد. روایاتی که در آن تعبیر «لا ترونه» و امثال آن به کار رفته است نیز مبین ناشناس بودن حضرت است، نه نامرئی بودن جسم ایشان[۶۰].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑منظور از «غیبت شخص» عدم رؤیت جسم و دیده نشدن وجود فیزیکی امام است؛ اما مراد از «غیبت عنوان» ناشناس بودن حضرت در میان مردم و عدم آگاهی آنان نسبت به هویت امام است.
↑«یَفْقِدُ اَلنَّاسُ إِمَامَهُمْ یَشْهَدُ اَلْمَوْسِمَ فَیَرَاهُمْ وَ لاَ یَرَوْنَهُ»؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة، ص ۱۶۱، ح ۱۱۹؛ شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱ ص ۳۳۷، ح ۶؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص ۱۷۵ ح ۱۴؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۳۳، ص ۳۴۶.
↑«لِلْقَائِمِ غیبتان یشهد فی إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ یری النَّاسِ وَ لَا یرونه»؛ شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۳۳۹؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص ۱۷۵.
↑«إنکم لا ترون شخصه و لا یحل لکم ذکره باسمه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸ و ۳۳۲؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۳۳، ص ۳۷۹.
↑«اَلْخَلَفُ مِنْ بَعْدِی اَلْحَسَنُ فَکَیْفَ لَکُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ اَلْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِیَ اَللَّهُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّکُمْ لاَ تَرَوْنَ شَخْصَهُ»؛ شیخ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۳۲۸؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۲۰۲؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۱.
↑«إن فی القائم شبه من یوسف. قلت: کأنک تذکر خبره أو غیبته؟ فقال: لی ما تنکر من ذلک هذه الأمّة أشباه الخنازیر، إن اخوة یوسف کانوا أسباطاً أولاد أنبیاء تاجروا یوسف وبایعوه وهم اخوته وهو أخوهم, فلم یعرفوه حتّی قال لهم أَنَا یُوسُفُ فما تنکر هذه الأمّة أنه یکون الله عز وجل فی وقت من الأوقات یرید أن یستر حجته... فما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله عز وجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف أن یکون یسیر فی أسواقهم ویطأ بسطهم وهم لا یعرفونه حتّی یأذن الله عز وجل أن یعرفهم بنفسه کما أذن لیوسف حتّی قال لهم «قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ب ۳۳، ح ۲۱؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، غیبت نعمانی، ب ۱۰، فصل ۴.
↑«إن فی صاحب هذا الأمر سنن من الأنبیاء... و أما سنته من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجابا یررونه و یایعرفونه» کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۳۵۰.
↑ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۲، ص۱۶۹-۱۷۲.
↑«وَ اَللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ لَیَحْضُرُ اَلْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ یَرَی اَلنَّاسَ وَ یَعْرِفُهُمْ وَ یَرَوْنَهُ وَ لاَ یَعْرِفُونَهُ»؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۶۲؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۲۰.
↑«وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَرَی النَّاسَ وَ یَعْرِفُهُمْ وَ یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ» شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص۴۴۰؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۲۰؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۱، ص۳۵۰.
↑نظیر آن چه از امام صادق(ع) نقل شده است: "و اما سنته من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لا یعرفونه» شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۲۵۱.