بنی‌ضبیب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی ضبیب

بنی ضبیب -که از افراد آن در منابع، علاوه بر نسبت «الضُبیبی»[۱]، با نسبت‌های «الضُبینی»[۲]، «الضَبَنی»[۳] و «الضبابی»[۴] یاد شده است- از قحطانیان[۵] و از فروعات قبیلۀ بزرگ جُذام‌اند[۶] که نسب از ضُبَیب بن قُرط بن حدیدة بن نبیح بن عبید بن کعب بن علی بن کعب بن ایاس بن عنیس بن غطفان بن سعد بن ایاس بن حرام بن جذام می‌برند[۷]. ضبیب فرزندانی به اسامی امیّه، زید، عمرو، مالک و ثعلبه داشت که طایفه بنی ضبیب بن قرط بر پایه آنها و فرزندانشان شکل گرفت[۸]. بنی ضبیب نیز چونان دیگر طوایف و قبایل عرب از فروعات و شعب متعددی تشکیل یافته بود که از مهمترین این فروعات می‌‌توان از ثعلبة بن أمیّة بن ضبیب[۹]، عمرو بن مالک بن ضبیب[۱۰] و زیر شاخه‌های آن همچون: بنی زهیر[۱۱]، بنی خلیفه (خلیف)[۱۲] و بنی حصن[۱۳] یاد کرد[۱۴].[۱۵]

مساکن و منازل این قوم

خاستگاه اولیه این قوم را بمانند دیگر خویشاوندان هم نسب شان –چونان بنی عامله و بنی لخم- یمن گفته‌اند[۱۶]. ضبیبی‌ها در کنار دیگر اقوام جذامی خود در سده‌های نخستین میلادی در پی سیل عرم و ویرانی سد مأرب[۱۷]، همراه با قبایل لخم و عامله و غسان به نواحی شمالی جزیرة العرب و شام کوچ کردند[۱۸] و در مناطق وسیعی از این سرزمین که مورخین و نسب‌شناسان دامنه آن را از منطقۀ حِسمی در شمال تبوک و وادی القری -که امروزه در شمال‌غربی شبه جزیرۀ عربستان سعودی و جنوب ‌غربـی اردن قـرار دارد- تا فلسطین ترسیم کرده‌اند، و شامل مناطقی چون اِرم، معان، مدین و اَیله می‌شد، امتداد داشت[۱۹]. «حَمقَتین»[۲۰]-[۲۱] و نیز فلسطین[۲۲]، از جمله مساکن و منازل بنی جذام در منطقه شام بودند که در آن، حضور جمعی از مردم بنی ضبیب گزارش شده است. پس از پذیرش اسلام، جمع زیادی از مردم بنی ضبیب، در پی اجازه پیامبر(ص) به رفاعة بن زید جذامی، به منطقه حجاز وارد شدند و در نقاطی از آن از جمله «حرة الرجلاء»[۲۳] و نیز «کراع ربه» و «دره مدان» در قسمت مسیل شرقی حره ساکن شدند[۲۴]. همچنین، پس از انجام فتوحات اسلامی در مصر و شمال افریقا، بسیاری از ضبیبی‌ها به مصر کوچ کردند و در بخش‌هایی از این سرزمین، به‌ویژه در دلتای شرقی رود نیل منزل گرفتند. از جمله این ضبیبی‌ها، بنی زهیر بودند که مردمان آن علاوه بر سکونت در شام، جمعی نیز در مصر سکنی گزیدند.[۲۵] نقل است که برخی از ایشان، در دقهلیه و مرتاحیه منزل گرفتند و در آنجا با بنی اعمام خود از طایفه زید بن حرام بن جذام در هم آمیختند[۲۶]. «قلقشندی» به نقل از «همدانی»، محل سکونت آنان را در این سرزمین، از گذرگاه منطقه خوف تا نزدیکی اشموم الرمان عنوان کرده است[۲۷]. بنی حصن نیز تیره ای دیگر از بنی ضبیب بودند که در منطقه خوف در ساحل شرقی رود نیل در شرق مصر سکونت داشتند[۲۸]؛ ضمن این که بخشی از توابع هریبط در ساحل شرقی که به نام «الاحراز»[۲۹] یا «الاحراره»[۳۰] شناخته می‌‌شد نیز، از مساکن آنها به شمار می‌‌رفت. بنی خلف (خلیفه) هم از دیگر شاخه‌های این قوم بودند که در دقهلیه و مرتاحیه مصر ساکن بودند[۳۱]. ضمن این که قسمی از توابع هریبط به نام «الحرار» را نیز از مواضع محل سکونت این قوم برشمرده اند[۳۲]. «طمبشا»، -روستایی در غرب مصر که برخی محدثین بدان منسوبند،- هم، از دیگر متعلقات قوم بنی ضبیب در این سرزمین به شمار رفته است[۳۳].[۳۴]

بنی ضبیب و پذیرش اسلام

گویا طلیعه نفوذ اسلام در این قوم و نخستین تلاش گروهی این قوم جهت پذیرش اسلام را باید در وفد رفاعه بن زید جذامی نزد پیامبر(ص) در ذی القعده سال ششم یا هفتم هجرت جست[۳۵]. رفاعه بن زید جذامی پیش از جنگ خیبر (سال ششم هجری) و در زمان صلح حدیبیه با جماعتی نزد پیامبر(ص) رفتند و ضمن تقدیم بُرد‌هایی یمانی[۳۶] و غلامی به نام «مدعم» -که بعدها در نبرد خیبرکشته شد،-[۳۷] مسلمان شدند. پیامبر(ص) در این دیدار، پیامی با این مضمون: «بسم الله الرحمن الرحیم. این نامه برای رفاعه بن زید جذامی نوشته شده است تا آن را برای تمامی افراد قبیله خود و کسانی که همراه او هستند ببرد و آنها را به سوی خدا و رسول خدا(ص) فرا خواند. هر کس از قبیله رفاعه، این دعوت را بپذیرد، از حزب خدا و رسول خدا(ص) خواهد بود و هر کس که دعوت را نپذیرد، دو ماه به او امان داده خواهد شد». برای او صادر فرمود و آن را همراه با رفاعه نزد قومش بنی ضبیب فرستاد. رفاعه نزد قوم خود رفت و نامه پیامبر خدا(ص) را برای آنان قرائت کرد. قوم رفاعه، دعوت او را پذیرفتند و همگی مسلمان شدند[۳۸]. آنان پس از پذیرش اسلام به «حرة الرجلاء»[۳۹] کوچ کردند و در آنجا اقامت گزیدند[۴۰].[۴۱]

بنی ضبیب و سریه زید بن حارثه در حسمی

همزمان با واقعه دیدار نمایندگان بنی ضبیب و بنی‌جذام به ریاست رفاعة بن زید با پیامبر(ص) و در پی آن پذیرش اسلام توسط بنی ضبیب، نخستین رویارویی یاران پیغمبر(ص) با بنی جذام نیز اتفاق افتاد. بر پایه برخی گزارشات، دحیة بن خلیفه کلبی –نماینده رسول خدا(ص) نزد قیصر روم- در راه بازگشت از سفر خود از روم، در منطقه «شنار»[۴۲] مورد حمله دو تن از افراد بنی ضلیع -از تیره‌های قبیله جذام- به نام هنید بن عارض و پسرش عارض (عوص) بن هنید قرار گرفت و اموال همراه او، توسط آنان به غارت رفت.[۴۳] چون این خبر به گوش افراد تازه مسلمان بنی ضبیب رسید، جمعی از آنان که برخی منابع شمار ایشان را ده تن گفته‌اند[۴۴]، جهت باز پس‌گیری اموال دحیه به تعقیب هنید و پسرش پرداختند. این گروه که نعمان بن ابی جعال از جمله آنان بود، پس از دستیابی به غارتگران، در پی نبردی مختصر، اموال دحیه را از آنها پس گرفته، بدو بازگرداندند[۴۵]. دحیه اموال را گرفته به مدینه نزد پیامبر(ص) آمد و جریان را به آن حضرت گزارش کرد و از ایشان خواست برای تنبیه هنید و پسرش اقدامی انجام دهد[۴۶]. حضرت هم پس از شنیدن این خبر، گروهی پانصد نفره ای[۴۷] را در جمادی الاخر سال ششم هجری[۴۸] به سرپرستی زید بن حارثه جهت سرکوبی مهاجمان راهی دیار بنی جذام کرد[۴۹]. زید پس از حمله به جمع جذامی‌ها، هنید و پسرش و دو تن دیگر از بنی احنف و فردی از بنی خصیب[۵۰] را کشته و اموالی از آنها را به غنیمت گرفته، افرادی را نیز به اسارت بردند[۵۱]. چون سپاه زید به فیفاء مدان رسید، چند تن از افراد طایفه بنی الضبیب از جمله حسان بن مله[۵۲]، انیف بن مله و ابوزید بن عمرو پس از اطلاع از این امر، سوار بر اسب خود را به سرعت به آنها رساندند و از مسلمانی خود به زید خبر دادند[۵۳]. زید بن حارثه پس از پرسش از سوره حمد و قرائت آن از سوی حبان بن مله، ضمن حرمت قائل شدن برای اراضی آنان، خواهر حسان و همسر ابی وبر بن عدی بن امیة بن ضبیب را آزاد کرد؛ اما با گلمندی‌ها و اعتراضات انجام گرفته از سوی برخی اسرای بنی ضلیع، زید آن زن را بار دیگر به جمع اسرا باز گرداند[۵۴]. حسان بن مله و همراهانش –ابوشماس بن عمرو، سوید بن زید، بعجة بن زید، برذع بن زید، ثعلبة بن عمرو (زید)، مخرمة (مخربة) بن عدی، انیف بن مله-[۵۵]، پس از این جریان، به جایگاه خود بازگشتند و شبانه خود را به رفاعة بن زید در منطقه کراع رساندند و او را از جریان مطلع کردند[۵۶]. رفاعه هم همراه با ایشان، در حالی که نامه ای که پیش از آن، رسول خدا(ص) برای او مکتوب کرده بود به همراه داشتند، به سرعت خود را به مدینه، نزد پیامبر(ص) رساندند و ضمن یادآور شدن عهد و پیمان خود با پیامبر(ص)، ایشان را از نقض این پیمان با خبر کردند. حضرت فرمود: «با آنها که کشته شده‌اند چه کنم؟» رفاعه گفت: «یا رسول الله(ص) تو خود داناتری؛ ما نه حرامی را حلال کرده ایم و نه حلالی را حرام». در این هنگام ابوزید بن عمرو عرض کرد: «یا رسول الله(ص) آنها را که زنده‌اند آزاد کنید و آنها که کشته شده‌اند خونشان زیر پای من باشد. (هدر باشد)» حضرت، سخن ابوزید را پذیرفت و ضمن هدر اعلام کردن خون کشته شدگان، دستور به آزادی اسرا را صادر فرمودند. سپس، امیرالمؤمنین علی(ع) را با رفاعة بن زید و حبان بن مله همراه کردند تا اسرا و اموال را از زید بن حارثه باز پس گیرند[۵۷]. آنان در منطقه «فَحلَتَین»[۵۸] با زید بن حارثه و همراهانش برخوردند و اسرا و اموال خود را بازگرداندند[۵۹].[۶۰]

بنی ضبیب و دوران پس از رحلت نبی خاتم(ص)

از بنی ضبیب و افرادش در ایام پس از ارتحال پیامبر(ص)، جز خبر مشارکت جمعی از ایشان در واقعه عصیان قبایل علیه دولت ابوبکر موسوم به واقعه «رده» اطلاعی در دست نیست. بر این اساس و بنا بر برخی گزارشات تاریخی، اسامة بن زید بعد از حمله به شورشیان سرزمین قضاعه، به «حَمقَتین»[۶۱] حمله برد و پس از فائق آمدن بر طایفه بنی ضبیب جذام و بنی خیلیل لخم و یارانشان از جذام و لخم، همراه با غنایم به مدینه بازگشت[۶۲].[۶۳]

مشاهیر بنی ضبیب

از شمار بسیار مشاهیر و معاریف این طایفه، علاوه بر نام افرادی که در متن به اسامی شان پرداخته شد، می‌‌توان از اصحابی چون: حارثة بن عدی بن امیه بن ضبیب جذامی ضبیبی[۶۴]، عمرو بن بیبا[۶۵] و برادرش نعمان بن بیبا[۶۶]، نعیم بن عمرو بن مالک‏ بن ضبیب[۶۷] و پسرش حزابة بن نعیم[۶۸]، -همگی از اصحاب و وفود کنندگان بر رسول ختمی مرتبت(ص)- نام برد.[۶۹]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۵۰۰؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۸۴.
  2. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۷.
  3. این گروه این شاخه از قبیله جذام را نه با نام «بنی ضُبَیب»، بلکه با نام «بنی ضُبَینَه» می‌‌شناسند. (ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۶۰؛ سیوطی، لب اللباب فی تحریر النساب، ص۱۶۵.) ابن اثیر در ادامه متذکر می‌‌شود که علمای نسب از مردم این طایفه با نسبت «الضبنی» و اهل حدیث از ایشان با نسبت «الضبیبی» یاد کرده‌اند. (ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۲۶۱)
  4. ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۰.
  5. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۰۴.
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۰۴؛ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۷۵؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۱.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۰۴. نویری با اندکی اختلاف، نسب او را چنین برشمرده است: ضبیب بن قرط بن حفید بن؟؟؟ حبن عبید بن کعب بن علی بن یامة بن عنبس بن غطفان بن سعد ابن مالک بن حرام بن جذام. (نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۸)
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۲۰۴.
  9. نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۸.
  10. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴؛ نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۸.
  11. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴ و ۲۷۵.
  12. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴ و ۲۴۷.
  13. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴ و ۲۳۴.
  14. قلقشندی به نقل از همدانی، بنی خلیفه (بنی خلیف) و بنی حصن را از طوایفی دانسته که بواسطه حلف با بنی عبید، که به این طایفه پیوسته‌اند. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴ و نیز صفحات ۲۳۴ و ۲۴۷)
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  16. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹.
  17. محسن امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۱۹۴.
  18. سمعانی، الانساب، ج۳، ص۲۲۴. بر اساس برخی روایات منتسب به پیامبر(ص) نیز، از لخم و جذام و عامله و غسان، به عنوان چهار قبیله سبئی که از یمن به شام کوچیده و در آن سرزمین منزل گزیده‌اند، نام برده شده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۱۵۹)
  19. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵ و ج۲، ‌ص۲۵۸-۲۵۹؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۲۰۱و ص۱۲۴۷؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۹۸؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ‌ص۱۶۳.
  20. «حمقتین» منطقه ای است از بلندی‌های شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج‌۲، ص۳۰۵)
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۲۴۳ و ۲۴۹.
  22. ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۰.
  23. «حرة الرجلاء» حره‌ای است در دیار بنی القین بن جسر بین مدینه و شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۶)
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج‌۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۱. نیز، یاقوت حموی، معجم البلدان، ج‌۵، ص۷۴؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۳۰۷.
  25. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۷۵.
  26. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۷۵.
  27. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۷۵.
  28. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۳۴.
  29. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۶۴.
  30. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۳۴.
  31. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۴۷.
  32. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب ‌العرب، ص۲۴۷.
  33. زبیدی، تاج العروس، ج۹، ص۱۳۵.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  35. ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۷.
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۶.
  37. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۱۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.
  38. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.
  39. حره ای است در دیار بنی القین بن جسر بین مدینه و شام. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۶)
  40. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.
  41. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  42. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱.
  43. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۷.
  44. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۵۵۶
  45. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۲-۶۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۵۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۸.
  46. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۰
  47. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.
  48. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۷.
  49. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۸۸. بنا بر برخی نقلها، پس از این واقعه، افراد تازه مسلمان قبیله جذام به کسانی که اموال دحیه کلبی را غارت کرده بودند، حمله بردند؛ اما غارتگران فرار کردند و پراکنده شدند. (محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷. نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱.)
  50. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳. طبری تعداد کشته شدگان را هنید و پسرش و دو تن دیگر از بنی احنف و فردی از بنی ضبیب عنوان کرده (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۱) اما واقدی از کشته شدن تعداد بسیار زیاد از مردم بنی جذام خبر داده است (محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷-۵۵۸)
  51. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۱
  52. برخی منابع از او با نام «حیّان بن مله» یاد کردند. (بخاری، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۵۳؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج،۳، ص۲۴۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۹۱)
  53. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳-۶۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۱.
  54. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۲.
  55. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۲. نیز محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۵۵۸.
  56. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج‌۲، ص۵۵۹.
  57. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۱۴۳ ابن خلدون هم در تشریح این ماجرا و نقش بنی ضبیب در آن، داستان را این گونه نقل کرده است: «هنید و قوم او از بنی ضلیع به هنگام بازگشت دحیه کلبی از نزد هرقل، به ناگاه بر او تاختند و اموال وی را به غارت بردند. تازه مسلمانان بنی الضبیب پس از دریافت این خبر، به یاری دحیه برخاستند و آنچه هنید و پسرش به غارت برده بودند، باز پس گرفتند و به دحیه بازگرداندند. دحیه نزد پیامبر(ص) آمد و خبر را باز گفت. حضرت، زید را با سپاهی فرستاد. زید بن حارثه، هنید و پسرش را با جماعتی بکشت و گروهی از بنی ضبیب را هم که با آنان همدستی کرده بودند به قتل رساند. پس رفاعة بن زید و زید بن عمرو با جماعتی از آن قوم، نزد پیامبر(ص) رفتند و ایشان را از آنچه رفته بود، آگاه کردند. حضرت فرمود: با کشتگان چه کنم؟ گفتند: ای رسول خدا(ص) زندگان را دریاب و آنان را آزاد کن. حضرت هم امام علی(ع) را..»... (ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۴۷۸)
  58. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸.
  59. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.
  60. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  61. «حمقتین» از بلندی‌های شام است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج‌۲، ص۳۰۵)
  62. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج‌۳، ص۲۴۳.
  63. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  64. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۲۵۵؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۶۵؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۸. بخاری از او با نام نسب «حارثة بن امیة بن ضبیب» نام برده است. (بخاری، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۹۴)
  65. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۶۹۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۴۹۹.
  66. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۵۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۴۷.
  67. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۷۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۶۲.
  68. ابن حبان، تاریخ الصحابه الذین روی عنهم الاخبار، ص۸۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۰.
  69. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت