تابعین در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

تابعین از ماده «ت ـ ب ـ ع» مشتق شده است که در معانی پیروی کردن، دنبال کردن، تعقیب کردن و پای در جای پای دیگری گذاشتن به کار رفته است[۱]. قرآن‌کریم در دعوت مردم به پیروی از پیامبران، از این واژه در قالب باب افتعال استفاده کرده است. «تابعین» زمانی به یک اصطلاح تبدیل شد که خداوند در آیه ۱۰۰ توبه مسلمانان را به چند گروه تقسیم و از دسته‌ای از آنان با این وصف یاد کرد. این توصیف قرآنی در سال نهم هجری روی داده است؛ زیرا سوره توبه بنا به نقل قتاده و مجاهد آخرین سوره‌ای است که بر پیامبر‌اکرم(ص) نازل شده است[۲]. محتوای آن نیز به روشنی بیانگر این نکته است؛ زیرا بخش نخست آن ناظر به برائت از مشرکان و بخش دوم آن ناظر به غزوه‌تبوک است که هر دو به حوادث سال نهم باز می‌گردند[۳]. از مسائلی که در این سوره بدان پرداخته می‌شود، اعزام و بسیج نیروهای نظامی است. در آیات این بخش، از قبایل و شخصیتهایی که بر اثر هراس از روم در این اعزام حاضر نشدند مذمت شده و از مسلمانانی که به اطاعت از پیامبر در غزوه تبوک حضور یافتند تمجید و به آنان وعده بهشت و سعادت عظیم داده شده است: ﴿وَٱلسَّـٰبِقُونَ ٱلْأَوَّلُونَ مِنَ ٱلْمُهَـٰجِرِينَ وَٱلْأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحْسَـٰنٍۢ رَّضِىَ ٱللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا۟ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّـٰتٍۢ تَجْرِى تَحْتَهَا ٱلْأَنْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًۭا ذَٰلِكَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ[۴]. در این آیه تحسین‌شدگان به دو دسته تقسیم شده‌اند. مسلمانان سابقه‌دار، اعم از مهاجر و انصار: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ‌المُهـجِرینَ والاَنصارِ» و نومسلمانانی که به خوبی از مسلمانان نخست پیروی کرده‌اند: «والَّذینَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن» و به آنها نیز وعده بهشت داده شده و جزو کسانی قرار گرفته‌اند که سعادت بزرگی نصیبشان شده است. روشن است که برخی از تازه مسلمانان رویه‌ای دیگر در پیش گرفته بودند و دنباله‌رو مسلمانان اولیه نبودند.

با توجه به گزارش آیه از دو گروه مسلمانان اولیه و پیروان آنها درون جامعه مسلمانان سال نهم هجری، این پرسش مطرح می‌شود که تفکیک مسلمانان به چه مقطع زمانی باز می‌گردد تا مشخص شود تا چه هنگام گروندگان به اسلام جزو سابقان قرار می‌گرفتند و از چه زمانی از گروه تابعان شمرده می‌شدند. برخی برآن‌اند که ملاک سبقت و تبعیت در گرایش به اسلام، بیعت رضوان در سال ششم هجری است[۵]. برخی دیگر معیار را فتح مکه در سال هشتم هجری می‌دانند[۶]. در هر دو صورت با توجه به اینکه فتح مکه در سال‌هشتم (یک سال پیش از نزول این آیه) نقطه‌عطفی در گسترش اسلام در شبه جزیره و افزایش شمار مسلمانان محسوب می‌شود و همچنین با توجه به اینکه مسلمانان دیگر در فشار نبودند تا بر اثر آن به مدینه مهاجرت کنند و انصار به یاری آنها برخیزند، می‌توان سال هشتم را پایان عصر هجرت و نصرت دانست، از این رو به یقین گروندگان به اسلام پس از سال‌هشتم جزو تابعان خواهند بود و نه سابقان و از آنجا که مسلمانان شبه جزیره تا سال هشتم اقلیتی محدود بودند، بیشتر نومسلمانان جامعه شبه جزیره از جمله مکیّان و بیابان نشینانی که در سال نهم با پیامبر همراه شدند، جزو تابعان قرار خواهند گرفت.

تفکیک مسلمانان به سابق و تابع یا متقدم و پیرو که براساس همین آیه شکل گرفته بود، پس از پیامبر نیز ادامه یافت؛ در نامه‌ای از ابوبکر به برخی مرتدان در سال یازدهم هجری آمده است که لشکر اعزام شده به سوی شما مرکب از مهاجران، انصار و تابعان به احسان است[۷]. گزارشگران تاریخی نیز در بیان گزارشهای نظامی از جمله شمار جنگجویان یا تلفات سپاهیان ابوبکر، تلفات هر دسته را جداگانه گفته‌اند[۸]. تعیین مقرری در دوره خلیفه دوم، تا حد بسیار زیادی به نصرت، هجرت یا تبعیت به احسان آنان بستگی داشته و در پرداخت نیز این قاعده رعایت می‌شده است[۹]. به نظر می‌رسد که به مرور زمان مفهوم تابعین رو به گسترش می‌گذارد تا جز سابقان شامل همه مسلمانان بشود. طبیعت این گسترش معنایی به مفهوم دو بعدی تابعان باز می‌گردد. به لحاظ زمانی تابعین در برابر سابقین قرار می‌گیرند ومعیار تفکیک این دو معیاری زمانی است و معلوم نیست دوره تابعین تا چه زمانی ادامه خواهد یافت. از سوی دیگر مفهوم تابعین که با قید احسان همراه شده است، حول تبعیت و پیروی در رفتار و عمل فرد دور می‌زند. به هرحال چه کسانی که دنباله‌رو مشی مهاجران و انصار بودند و چه کسانی که اسلامشان به دوره‌های بعد باز می‌گردد خواهند توانست خود را تابعی بخوانند، چنان‌که در روایتی منسوب به ابن‌عباس آمده که همه کسانی که تا قیامت مسلمان شوند از تابعان خواهند بود[۱۰]. بر این اساس تابعین شامل جمع وسیعی از مسلمانانی خواهد شد که نخستین گروه آنان مسلمانان اواخر عصر پیامبرند؛ امّا پایانی برای آنان نیست، بر این اساس بسیاری از مفسران ذیل آیه ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلْإِيمَـٰنِ وَلَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلًّۭا لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٌۭ رَّحِيمٌ[۱۱] با استفاده از روایات گفته‌اند: منظور از «والَّذینَ جاءو مِن بَعدِهِم» شامل همه دنباله‌روان مهاجران و انصار تا قیامت خواهد بود[۱۲]. شواهدی نیز در تأیید این امر در سخنان امیرمؤمنان و امام علی بن الحسین ((ع)) هست؛ امام‌علی(ع) در برخی خطبه‌های خود سپاه شام را از تابعین تهی می‌داند[۱۳] و این بدان معناست که آنان پیرو مهاجران و انصار نیستند. در ادعیه صحیفه سجادیه نیز امام سجاد(ع) بر تابعین (از حال تا قیامت) و همسران و فرزندانشان درود فرستاده‌اند؛ درودی که مانع معصیت آنان شود و بهشت را بر آنان بگستراند و‌...[۱۴].[۱۵]

تابعین، اصطلاحی در علم الحدیث

تابعین از اصطلاحات بسیار رایج در میان اهل حدیث است که زمینه شکل‌گیری آن به سده دوم هجری و رواج آن به نیمه دوم سده سوم باز می‌گردد. در مقاطعی از سده اول و دوم پدیده جعل حدیث بسیار رواج یافت و عالمان را بر آن داشت تا شیوه‌ای برای شناسایی احادیث ضعیف و در نتیجه کنار نهادن آنها تعریف کنند. یکی از عمده‌ترین راهکارها تأکید بر سند حدیث بود تا مشخص شود هر روایتی از طریق چه کسانی نقل شده است؛ و این اطمینان به دست آید که همه راویان حدیث تا پیامبر، روایت را شنیده و نقل کرده‌اند، از این‌رو لازم بود معلوم شود که هر راوی در چه دوره‌ای زندگی می‌کرده و آیا امکان داشته راوی قبل از خود را دیده و از او روایت را نقل کرده باشد یا نه. در صورتی که خللی در اسناد پیش می‌آمد روایتْ مرسل، و فاقد اعتبار شناخته می‌شد، بنابراین محدثان همه کسانی را که معاصر پیامبر بودند و ایشان را ملاقات کرده و احتمالا سخنانی از ایشان شنیده بودند «صحابی» نامیدند تا بیانگر گروهی باشد که باید روایات نبوی را از طریق آنها دریافت کرد. این گروه شامل یاران کهنسال، میانسال و جوان پیامبر می‌شد و از این رو به یک نسل محدود نمی‌گشت. آنان همچنین برای نامگذاری گروه بعد که روایات را از صحابه دریافت می‌کرده‌اند، از واژه «تابعین» استفاده کردند، بر این اساس تابعی کسی است که با یکی از صحابه ملاقات کرده و احتمالا از او روایتی را شنیده است.

بر اساس این اصطلاح جدید سلسله سند هر روایت معتبر، باید دست‌کم نامی از یک صحابی و یک تابعی را با خود داشته باشد. افرادی که در عصر پیامبر می‌زیستند ولی پیامبر را ملاقات نکرده بودند تا حدیثی از او نقل کنند به «مُخَضْرَمین» شهرت یافتند و در شمار تابعان قرار گرفتند؛ زیرا روایاتی را که نقل می‌کنند مستقیماً از پیامبر نشنیده‌اند، بلکه آنها را از صحابه دریافت کرده‌اند[۱۶]. صحابه‌ای که در خردسالی پیامبر را دیده‌اند نیز جزو تابعان قرار می‌گیرند. حاکم و دیگران صحابه خردسال را در گروه تابعان و پس از مُخَضْرَمین قرار داده‌اند[۱۷]؛ اما ابن صلاح آنها را از طبقه‌نخست تابعان قرار داده و بر مُخَضْرَمین مقدم کرده است[۱۸]. همان‌گونه که اصطلاح حدیثی «صحابه» شامل یک نسل نمی‌شد «تابعین» نیز بیش از یک نسل بودند، بر این اساس نخستین فرد تابعی که از دنیا‌رفته ابوزید معمربن زید بوده که در سال ۳۰ قمری در خراسان یا آذربایجان کشته شده و آخرین آنان خلف بن خلیفه بوده که در سال ۱۸۰ قمری از دنیا رفته‌است[۱۹]. علمای حدیث تابعان را در طبقه‌های گوناگونی دسته‌بندی کرده‌اند؛ ابن‌سعد تابعان مدینه را در‌۷‌طبقه؛ تابعان مکه را در ۵ طبقه؛ کوفیان را در‌۹‌طبقه و شامیان را در ۸ طبقه تقسیم کرده است[۲۰]. حاکم نیشابوری تابعان را به ۱۵ طبقه تقسیم کرده است[۲۱]. تقسیم‌بندی دیگر تابعان، تفکیک آنان به لحاظ نوع دانایی آنهاست، بر این اساس تابعیان را براساس دانش فقه، تفسیر، قرائت، کلام، حدیث و... تفکیک کرده و از تابعیان برجسته در هریک از شاخه‌های دانش دینی نام برده‌اند.

به نظر می‌رسد اصطلاح حدیثی تابعین از نیمه دوم سده سوم هجری آغاز شده باشد. ابن‌سعد (م. ‌۲۳۰‌ق) در الطبقات الکبری؛ مسلم‌ (م. ‌۲۶۱‌ق) در المفردات و الوحدان؛ ابن‌قتیبه (م. ‌۲۷۶‌ق) در تأویل‌مختلف الحدیث این اصطلاح را فراوان به کار برده‌اند. نخستین آثار مستقلی که درباره تابعین نوشته شده نیز به محدثان نیمه دوم سده سوم هجری تعلق دارد؛ از جمله طبقات التابعین مسلم (م. ‌۲۶۱‌ق)[۲۲] و طبقات‌التابعین ابوحاتم رازی (م. ‌۲۷۷‌ق)[۲۳]. بدین وسیله محدثان کوشیدند تا با وضع چنین اصطلاحی که با الهام از آیه‌۱۰۰ توبه صورت گرفته بود از بشارتهای الهی به بهشت، به نفع صنف محدثان متکی به نقل و برضدّ دیگر جریانهای فکری و عقل گرای آن عصر از جمله متکلمان بهره برند تا بتوانند مدعی تبعیت از سلف باشند و به جایگاه خود صبغه الهی دهند.

براساس منطق اسنادی اهل حدیث، امام‌سجاد(ع)(م. ‌۹۳‌ق) جزو تابعین قرار می‌گیرد[۲۴]، با این حال محدثان اهل‌سنت سعید بن مسیب قریشی (م. ‌۹۴ق) را سید التابعین می‌شمارند[۲۵]. این در حالی است که سعیدبن مسیب خود می‌گوید که با ورع‌تر از علی بن الحسین ندیده است[۲۶] و زُهْری امام سجاد را برجسته‌ترین عالم قریش می‌داند[۲۷].[۲۸]

اصطلاح حدیثی «تابعی» در میان محدثان شیعه

تقسیم راویان حدیث به صحابی و تابعی در میان شیعه آن‌گونه که در میان اهل سنت پدید آمد شکل نگرفت و دلیل عمده‌اش این بود که شیعیان خود را از منبع احادیث جدا شده نمی‌دیدند و دسترسی به امام حاضر برای دریافت احادیث تا نیمه دوم سده سوم برایشان ممکن بود. و سخنان ایشان را به مثابه سخنان پیامبر دریافت می‌کردند؛ اما در میان رجالیان شیعه از سده پنجم به بعد، برخی در آثار خود از این اصطلاح استفاده کردند. بیشترین کاربردها را در میان آثار رجالی شیعه، در رجال طوسی (م. ‌۴۶۰‌ق) و رجال ابی‌داود (م. ‌۷۴۰‌ق) می‌توان یافت. طوسی در میان اصحاب امام باقر و امام‌صادق(ع) بیش از ۶۰ تن از آنها را به تابعی بودن وصف کرده است[۲۹]. به همین میزان خطیب (م. ‌۷۴۱‌ق)[۳۰]. از این اصطلاح استفاده کرده‌است.[۳۱]

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج‌۲، ص‌۱۳؛ المعجم الوسیط، ص‌۸۱، «تبع».
  2. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۳.
  3. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۵۱۶، ۵۴۳؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۲۸.
  4. «و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه 100.
  5. جامع البیان، ج‌۱۱، ص‌۱۰ ـ ۱۴.
  6. المغازی، ج‌۳، ص‌۱۰۷۲؛ تفسیر قرطبی، ج‌۸، ص‌۲۳۸.
  7. تاریخ‌ابن‌خلدون، ج۲، ص۴۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۵۱.
  8. به عنوان نمونه، تاریخ ابن خلدون، ج‌۲، ص‌۵۰۳؛ تاریخ طبری، ج‌۳، ص‌۲۷۷، ۲۹۶.
  9. انساب الاشراف، ج‌۸، ص‌۱۳۵.
  10. زادالمسیر، ج۳، ص‌۳۳۳؛ التفسیرالکبیر، ج‌۱۶، ص‌۱۷۲.
  11. «و کسانی که پس از آنان آمده‌اند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان از ما پیشی گرفته‌اند بیامرز و در دل‌های ما کینه‌ای نسبت به مؤمنان بر جای مگذار! پروردگارا! تو مهربان بخشاینده‌ای» سوره حشر، آیه 10.
  12. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۳؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۸، ص‌۳۱.
  13. الغارات، ج‌۱، ص‌۳۱۲؛ وقعة الصفین، ص‌۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج‌۳، ص‌۱۷۸.
  14. صحیفه سجادیه، دعای ۱۴.
  15. اسماعیلی، مهران، مقاله «تابعین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۷، ص ۱۶.
  16. منهج النقد، ص‌۱۴۸ ـ ۱۴۹.
  17. تدریب الراوی، ج‌۲، ص‌۲۳۷.
  18. مقدمه ابن صلاح، ص‌۱۸۰.
  19. تدریب الراوی، ج‌۲، ص‌۲۴۳.
  20. الطبقات، ج‌۳.
  21. معرفة علوم الحدیث، ص‌۴۲؛ برای نمونه از طبقه دوم، اسود بن یزید، علقمه بن قیس، مسروق بن اجدع و از طبقه سوم، شعبی عامر بن شراحیل را نام برده است.
  22. معجم المؤلفین، ج‌۱۲، ص‌۲۳۲.
  23. الاعلام، ج‌۶، ص‌۲۷.
  24. الطبقات، ج‌۵، ص‌۲۱۵.
  25. الثقات، ج‌۴، ص‌۲۷۴؛ تهذیب الکمال، ج‌۱۱، ص‌۶۶.
  26. تاریخ دمشق، ج‌۴۱، ص‌۳۷۶؛ تهذیب الکمال، ج‌۲۰، ص‌۳۸۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌۴، ص‌۳۹۱.
  27. تحفة الاحوذی، ج‌۶، ص‌۲۳۹؛ تقریب التهذیب، ج‌۱، ص‌۶۹۲؛ وفیات الاعیان، ج‌۳، ص‌۲۶۶ ـ ۲۶۷.
  28. اسماعیلی، مهران، مقاله «تابعین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۷، ص ۱۸.
  29. رجال الطوسی.
  30. الاکمال فی اسماء الرجال.
  31. اسماعیلی، مهران، مقاله «تابعین»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۷، ص ۲۰.