جریر بن عبدالله بجلی در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

جریر بن عبدالله بن جابر بجلی[۱] از اصحاب رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان (ع) است که به ابوعمرو و نیز ابوعبدالله کنیه داشت. وی در ماه رمضان سال دهم هجری چهل روز قبل از وفات رسول خدا (ص) به حضور پیامبر خدا (ص) آمد و اسلام آورد. جریر مردی زیبا چهره و سفیدرو بود و پیامبر خدا (ص) درباره او فرموده است: "گویی فرشته بر چهره‌اش دست کشیده است"[۲].

وی از جانب عثمان بر همدان حاکم بود و پس از قتل عثمان در همان ابتدای خلافت امیرالمؤمنین (ع) اطاعت و فرمان‌برداری خود را اعلام کرد و در مقر فرمانداریش همدان مردم را به اطاعت و بیعت از حضرت فرا خواند، و پس از جنگ جمل، حضرت او را عزل کرد و به کوفه فراخواند و نامه‌ای به وسیله او برای معاویه به شام فرستاد، اما مع‌الاسف عاقبت از حضرت و نیز از معاویه کناره گرفت و در قرقیسا از سواحل فرات مقیم شد تا آن‌که در شرات[۳] یا کوفه به سال ۵۱ یا ۵۴ هجری به روزگار حکومت ضحاک بن قیس بر کوفه، درگذشت[۴].[۵]

اطاعت جریر از ولایت امیرمؤمنان (ع)

نصر بن مزاحم نقل می‌کند: هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) پس از جنگ جمل از بصره به کوفه آمد، با والیان و کارگزاران حکومت اسلامی مکاتبه کرد و آنان را به اطاعت از خود فراخواند. از جمله برای جریر بن عبدالله بجلی که در همدان از طرف عثمان حکومت داشت، نامه‌ای نوشت و آن را همراه با زحر بن قیس جعفی فرستاد.

موقعی که نامه امام (ع) به جریر رسید و آن را خواند، در میان مردم همدان برخاست و خطبه‌ای که حکایت از اطاعت و ارادت او به امیرالمؤمنین علی (ع) داشت، ایراد کرد.

از سخنان جرير و قصیده او به خوبی معلوم می‌شود که جریر مطیع امام (ع) بوده و به حضرت اعتقاد و ایمان راسخ قلبی داشته است.

پس از آن جریر از همدان به کوفه آمد و با حضرت علی (ع) بیعت کرد و تسلیم دستور و فرمان حضرت گردید[۶].[۷]

جریر و اعزام به شام

امیرالمؤمنین علی (ع) که از نخستین روزی که مردم با او بیعت کردند، حکومت معاویه در شام را برنمی‌تافت و قصد برکناری او را داشت، نماینده‌ای به سوی او اعزام کرده بود، اما معاویه جواب قانع کننده‌ای در بیعت و اطاعت از امیرالمؤمنین (ع) نداده بود، لذا برای آن‌که حجت را بر همگان تمام کند و سرکشی و مخالفت صریح معاویه را آشکار سازد، تصمیم گرفت نماینده دیگری را به جانب معاویه برای تسلیم شدن وی بفرستد، جریر بن عبدالله بجلی که از همدان به کوفه فراخوانده شده بود، گفت: ای امیرالمؤمنین، مرا نزد معاویه بفرست که او همیشه نسبت به من اظهار دوستی و نزدیکی می‌کند، پیش او می‌روم و از او می‌خواهم که حکومت را به شما واگذار کند و بر حق با شما متفق و هماهنگ باشد و در عوض تا هنگامی که به کتاب خدا عمل کند و از آن پیروی نماید، یکی از امیران و کارگزاران تو باشد.

حضرت پیشنهاد او را پسندید و برای معاویه نامه‌ای نوشت و او را دعوت به حق کرد. جریر نامه را گرفت و عازم شام شد.

جریر پس از ورود بر معاویه حمد و ستایش خدا کرد و خطاب به معاویه گفت: ای معاویه! بدان که اهل دو حرم (مردم مکه و مدینه) و مردم در شهر بزرگ (کوفه و بصره)، و مردم حجاز (یمن، مصر، عمان، بحرین و یمامه) همگی با خلافت پسر عمویت علی بن ابی طالب بیعت کرده‌اند و تنها تو و اطرافیانت بیعت نکرده‌اید، و اگر حرکتی از سرزمین آنها بر خروشد همه شما را فرو می‌برد، اینک من آمده‌ام که تو را به بیعت با این مرد (علی) فراخوانم، و این کار موجب هدایت و سعادت تو خواهد بود[۸].

آن گاه نامه امیرمؤمنان (ع) را تسلیم معاویه کرد. سپس مطالبی، جالب در شأن و منقبت حضرت علی (ع) و دعوت به وحدت و اجتناب از اختلاف و تفرقه با معاویه در میان گذاشت و او را به بیعت با امیرالمؤمنین (ع) فراخواند[۹]. اما معاویه پس از صحبت‌های جرير و خواندن نامه امام بهجریر گفت: منتظر باش، من هم باید در این کار بنگرم و با مردم در این باره مشورت کنم. سرانجام معاویه با حیله و تزویر و امروز و فردا کردن جریر را در شام نگاه داشت و با سران بلاد به مذاکره و مکاتبه پرداخت تا حمایت آنان را برای جنگ با امیرالمؤمنین به بهانه این که علی (ع) قاتل عثمان است، جلب کند. در این بین، به عمروعاص نامه نوشت و او را به همکاری با خود فراخواند و در مقابل حکومت مصر را در صورت پیروزی به او واگذار نماید! خلاصه کلام آن‌که معاویه با اتلاف وقت، جریر را از بردن پاسخ به کوفه باز داشت تا آن‌که وقت را بر حضرت علی (ع) تنگ کرد و نیروهای خود را تقویت نمود و تمامی مردم شام را به بهانه خون عثمان با خود یک صدا نمود.

آری، معاویه موقعی به نامه امام (ع) پاسخ داد و جریر را به کوفه بازگرداند که توانسته بود در این فرصت امروز و فردا کردن نیروهای زیادی برای خود جمع‌آوری کند، و شامیان را تا بن دندان مسلح و همگان را برای نبرد با علی (ع) آماده سازد[۱۰].

پس از بازگشت ناموفق جریر از نزد معاویه، مالک اشتر به شدت از جریر انتقاد کرد، و از تعلل او در بازگشت به مدینه و این که فریب معاویه را خورده و به سرعت به کوفه بازنگشته او را ملامت کرد. در نتیجه این امر، جریر رنجیده شد و از امام (ع) بريد و همراه تنی چند از اقوامش به سرزمین قرقیسیا که در ساحل فرات بود، فرار کرد و به آنجا پناهنده شد و گروهی از قبیله قسری که یکی از شاخه‌های بزرگ قبیله بجيله بودند به او پیوستند و در جنگ صفین شرکت نکردند و تنها از گروه او فقط نوزده نفر و از قبيله احمس که گروهی از بجیله بودند هفت صد نفر در صفین در رکاب حضرت شرکت کردند. امام (ع) هم برای آن‌که ریشه این کارها را بسوزاند، دستور داد خانه جریر و همفکر او ثویر بن عامر را که به جریر ملحق شده بود، ویران کنند تا درس عبرتی برای دیگران باشد[۱۱].

آری، جریر بن عبدالله بجلی با این که در ابتدا دست بیعت با حضرت علی (ع)(ع) داد و مردم همدان را به فرمان‌برداری و اطاعت از آن حضرت فراخواند، ما به خاطر ضعف و سستی در برخورد با معاویه و عدم دقت در مأموریت خود که با انتقاد مالک اشتر مواجه شد از حضرت برید و بیعت شکست و پشت به امام زمان خود کرد و خسران ابدی برای خود خرید[۱۲].

منابع

پانویس

  1. بجلی منسوب به بجيله است، و بجیله نام قبیله‌ای است در یمن.
  2. «كان على وجهه مسحة ملك»
  3. شرات نام کوهستانی در ناحیه عسفان و نام منطقه‌ای میان دمشق و مدینه است.
  4. شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۱۸؛ سير أعلام النبلاء، ج۲، ص۳۸۴ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۷۱.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۹۵-۲۹۶.
  6. ر.ک: وقعة صفين، ص۱۵ - ۱۸ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۷۰.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷.
  8. شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۷۵؛ وقعة صفين، ص۲۸ و الامامة و السياسه، ج۱، ص۸۴۷.
  9. ر.ک: وقعة صفين، ص۳۴.
  10. ر.ک: وقعة صفين، ص۲۷ - ۳۳ و شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۷۴ - ۷۸.
  11. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶ و وقعة صفين، ص۵۶۰.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۲۹۷-۲۹۹.