جعفر بن محمد بن اشعث خزاعی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

جعفر بن محمد که برخی نسب او را جعفر بن محمد بن اشعث بن عقبة بن اهبان بن اکوع خزاعی گفته‌اند[۱]، فرزند محمد بن اشعث -از والیان و فرماندهان و امرای بزرگ عصر منصور دوانیقی- است[۲]. جفر نیز بمانند پدر، به مراتب بلندی در دربار عباسی -به‌ویژه در دستگاه حکومت هارون الرشید (حک. ۱۷۰-۱۹۳ هجری)-دست یافت؛ چندان که برامکه او را رقیبی قدرتمند برای خود در سیاست و ملکداری می‌دیدند[۳]. جعفر بن محمد بن اشعث از معتمدان هارون الرشید بود. او سالار نگهبانان هارون[۴] و نیز مربی محمد امین -فرزند ارشد هارون- بود[۵]. از جعفر همچنین به عنوان امین هارون در نگهداری انگشتر خلافت یاد شده است[۶]. او بر همین منصب بود تا اینکه هارون در سال ۱۷۱ هجری استانداری خراسان را بدو سپرد[۷]. علاوه بر جعفر بن محمد، پسرانش عقبه و عباس نیز از رجال بزرگ و کارآمد دولت عباسی به شمار می‌رفتند. عباس، پس از امارت یافتن پدر بر خراسان، از سوی وی جهت امر فتوحات به کابل فرستاده شد. عباس پس از مدتی نبرد با مردم کابل، سرانجام موفق به فتح ین شهر گردید. وی سپس سانهار (سابهار) رفت و آنجا را نیز فتح کرد و آن چه در آن بود به غنیمت گرفت[۸]. بروز شایستگی‌های عباس، هارون الرشید را مجاب کرد که پس از عزل جعفر بن محمد از امارت خراسان، عباس را در سال ۱۷۳ هجری به استانداری خراسان بگمارد[۹]. عباس پس از مدتی امارت بر خراسان، از فرمانداری این ولایت عزل و به بغداد فرا خوانده شد و سپس، در سال ۱۸۷ هجری، همراه با قاسم پسر هارون الرشید جهت انجام فتوحات به روم فرستاده شد. وی در این سفر، از سوی قاسم، مأمور فتح شهر «سنان» گردید. عباس، این شهر را به محاصره گرفت و بر آنان سخت گرفت؛ چندان که رومیان به ستوه آمده، با او از در صلح در آمدند. آنان با این شرط که در ازای آزادی ۳۲۰ تن از اسرای مسلمان، وی از محاصره شهر دست بردارد، با او صلح کردند. عباس بن جعفر نیز پذیرفت و پس از اطمینان از آزادی اسرا، از محاصره شهر دست کشید[۱۰].

عقبه -برادر عباس بن جعفر بن محمد بن اشعث - نیز از دیگر رجال بزرگ این خاندان بود که در دوران حکومت منصور عباسی، اقطاعاتی در بغداد از خلیفه دریافت کرد[۱۱]. عقبه در زمان حکومت مأمون عباسی، از در مخالفت با او در آمد؛ از این‌رو خلیفه عباسی ضمن تصاحب اقطاعات مذکور، خانه‌اش را نیز ویران کرد[۱۲]. فضل بن عباس بن جعفر بن محمد بن اشعث و عقبة بن محمد بن جعفر بن محمد بن اشعث هم از دیگر رجال بزرگ این خاندان بودند که در دربار عباسی جایگاه رفیعی داشتند. فضل بن عباس که علاوه بر شعر و شاعری[۱۳]، در امور کشوری و لشکری نیز ید طولایی داشت، از سوی دولت عباسی وقت، به امارت بلخ و طخارستان منتصب شد. فضل در این مدت، به فتوحاتی در کابل دست زد و اقدامات مهمی را برای دولت عباسی در این سرزمین به انجام رساند[۱۴]. عقبة بن محمد بن جعفر هم از رجال نام‌آور این قوم بود آن‌سان که برخی منابع، ضمن گزارشات خود از شورش مساور خارجی، از امارت داشتن او بر موصل در سال ۲۵۲ هجری خبر داده‌اند[۱۵].

جعفر بن محمد و گرایش به تشیع

جعفر بن محمد در عقاید و اندیشه‌های مذهبی، نخست در شمار مردان اهل تسنن بود، اما در پی حادثه‌ای در دوران حکومت منصور دوانیقی، او و برخی دیگر از بزرگان این خاندان به حقانیت شیعه پی بردند و به آیین تشیع گرویدند. محمد بن یعقوب کلینی در کتاب «الکافی» به نقل از صفوان بن یحیی از جعفر بن محمد بن أشعث، ماجرای این گرایش را چنین روایت کرده است که: روزی جعفر در گفتگو با صفوان بن یحیی[۱۶] به او گفت: «آیا می‌دانی، علت شیعه شدنمان، با وجودی که در میان خاندانمان هیچ نشانی از تشیع نبود و خبری از اعتقادات شیعه نداشتیم‌، چه بود؟!» صفوان گفت: به وی گفتم: سبب آن چیست‌؟! گفت: روزی منصور دوانیقی -دومین خلیفه عباسی- به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! فردی عاقل و با هوش برای من پیدا کن تا مأموریت خطیری به او واگذار کنم. پدرم به منصور گفت: من برای این امر مهم، فلانی –یعنی ابن مهاجر که دائی محمد بود- پیدا کرده‌ام! منصور گفت: وی را بیاور! من دائی خودم را نزد وی بردم. منصور به ابن مهاجر گفت: این پول را بگیر و به مدینه، نزد عبدالله بن حسن بن حسن (معروف به عبدالله محض) و جماعتی از اهل بیت او -از جمله جعفر بن محمد(ع)- ببر و به آنها بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسانم؛ گروهی از شیعیان خراسان این پول را برای شما فرستاده‌اند مشروط بر این که چنین و چنان کنید. (یعنی بر ضد طاغوت قیام کنید) پس از گرفتن پول، به آنان بگو: من واسطه رساندن پول هستم، دوست دارم دست خطی از شما داشته باشم که این پول‌ها را از من وصول کرده‌اید. ابن مهاجر پول‌ها را گرفت و به سوی مدینه رهسپار شد و مدتی بعد، نزد منصور و محمد بن اشعث بازگشت. منصور به او گفت: چه خبر‌؟ ابن مهاجر گفت: من پول‌ها را به مدینه بردم و به هر یک از آنها مبلغی دادم، و رسید آن را گرفتم و آورده‌ام، غیر از جعفر بن محمد. چون در مسجد الرّسول(ص) نزد او رفتم، او را مشغول نماز یافتم. پس پشت سرش نشستم و با خود گفتم: صبر می‌کنم تا نمازش تمام شود، آنگاه کاری را که با خاندانش کردم و سخنانی که به ایشان گفتم، به او نیز می‌گویم. آن حضرت، با شتاب نمازش را تمام کرد [و بی‌آن‌که سخنی به او گفته باشم] رو به من کرد و فرمود: ای مرد! از خدا بترس، و خاندان رسالت را فریب نده؛ چه، آنها سابقه نزدیکی با دولت بنی مروان دارند، [و بر اثر ظلم و ستم‌شان] همه آنها نیازمندند [از این رو پول تو را می‌پذیرند و به دنبال آن گرفتار می‌گردند.] من به او گفتم: خداوند کارت را به صلاح آورد! قضیه چیست‌؟ او سرش را نزدیک من کرد و به جمیع آنچه میان من و تو واقع شده بود خبر داد به طوری که گویا او نفر سوم ما بوده است که در کنار ما حضور داشته است. در این هنگام، منصور دوانیقی گفت: ای پسر مهاجر! بدان که هیچ خاندان نبوتی نیست مگر این که در میان آنها مُحَدَّثی (یعنی کسی که بواسطه فرشتگان مطلع بر اخبار است) خواهد بود و محدّث امروز ما جعفر بن محمد است. جعفر بن محمد بن اشعث، پس از ذکر این داستان، گفت: همین [[[اقرار]] دشمن به محدث بودن امام صادق(ع)] باعث شد که ما به تشیع گرویده، شیعه شویم[۱۷].

علاوه بر این روایت، روایتی دیگر هم وجود دارد که دلالت بر امامی بودن جعفر بن محمد بن اشعث دارد. برخی منابع، در ذکر دلیل زندانی شدن و شهادت امام موسی کاظم(ع)، حدیثی را نقل کرده‌اند، که در فراز نخست آن چنین آمده است: چون هارون الرشید تربیت فرزندش محمد امین را به جعفر بن محمد بن اشعث سپرد، یحیی بن خالد برمکی از این امر نگران شد و با خود اندیشید که اگر چنانچه محمد امین به خلافت برسد، زمام ملک و دولت او به دست جعفر بن محمد بن اشعث خواهد افتاد و در نتیجه قدرت و هیمنه برامکه فرو می‌ریزد. از این‌رو، او با اطلاع از این امر که وی به امامت امام صادق(ع) معتقد است، به او نزدیک شد و با گزارش دادن اسرار او به هارون، وی را نسبت به جعفر بدبین نمود[۱۸]. تا اینکه روزی هارون، ۲۰۰۰۰ دینار به جعفر بن محمد بن اشعث بخشید. فردای آن روز، یحیی برمکی نزد هارون رفت و ضمن سعایت از جعفر، با طرح این مطلب که او شیعه است، سعی در از میان بردن او کرد. وی به هارون گفت: مالی به دست جعفر بن محمد بن اشعث نمی‌رسد مگر اینکه ابتدا خمسش را به امام کاظم(ع) می‌پردازد و سپس از باقی‌مانده‌اش بهره می‌برد. شک ندارم که جعفر، خمس مبلغ اهدایی شما را هم به آن حضرت پرداخته است. هارون، جعفر بن محمد بن اشعث را به حضور خواند و پس از اندکی گفتگو، جویای آن ۲۰۰۰۰ دینار شد. جعفر، کیسه پول اهدایی را در حالی که هنوز مُهرش باقی مانده بود، نزد هارون حاضر کرد. هارون با دیدن این کیسه و مهر باز نشده‌اش، به او اطمینان داد که دیگر سعایت احدی را از او قبول نکند[۱۹].

برخی از علما و بزرگان شیعه، با استناد به این دو روایت، حکم به امامی بودن جعفر بن محمد بن اشعث[۲۰] و پدرش محمد بن اشعث و در کل، خاندان بنی‌اشعث[۲۱] کرده‌اند. ضمن اینکه در کتاب رجال شیخ طوسی هم، از جعفر بن محمد بن اشعث در شمار اصحاب امام صادق(ع) یاد شده است[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۱؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۶۱۶.
  2. زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۳۹؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۳۱۱.
  3. ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷۱-۷۲؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۴.
  4. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۹.
  5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۶۱۶.
  6. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۳۵.
  7. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۸؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۱.
  8. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۱۴؛ ابن‌خلدون، تاریخ خلدون، ج۳، ص۲۷۷.
  9. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۲۰.
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۳۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۸۴.
  11. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۰۰. نیز ر.ک: ابن فقیه، البلدان، ص۲۹۶.
  12. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۰۰.
  13. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۲۲.
  14. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۲۲.
  15. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۷۵؛ ابن خلدون، تاریخ خلدون، ج۳، ص۳۶۴.
  16. صَفْوان بن یحیی بَجَلی کوفی (م. ۲۱۰ق) از یاران امام کاظم(ع)، و از وکلای امام رضا(ع) و امام جواد(ع). (شیخ طوسی، رجال، ص۳۳۸، ۳۷۶؛ نجاشی، رجال، ص۱۹۷).
  17. کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۷۵. نیز ر.ک: ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۴۰۶-۴۰۷؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۲۱-۷۲۲.
  18. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۴-۴۱۵.
  19. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۷۱-۷۲.
  20. تستری، قاموس الرجال، ج۲، ص۶۶۳-۶۶۴؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۱۵، ص۳۱۱؛ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۱۵۳. نیز ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۷۴-۷۵.
  21. امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۱۵۳.
  22. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۱۷۵.
  23. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.