حسن بن عباس بن حریش رازی در تراجم و رجال

آشنایی اجمالی

الحسن بن العباس الحریش[۱]، در یک سند تفسیر کنز الدقائق به گزارش از بصائر الدرجات یاد شده است:

و فی بصائر الدرجات: «حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ... قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي كَثِيرُ صَلَاحٍ»[۲].[۳]

شرح حال راوی

همه روایت یادشده چنین است:

«حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَأْنٍ قَالَ تُؤْذَنُ لِلْمَلَائِكَةِ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ الْمَوْتَى وَ أَرْوَاحِ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْوَصِيِّ الَّذِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْكُمْ يُعْرَجُ بِهَا إِلَى السَّمَاءِ فَيَطُوفُونَ بَعَرْشِ رَبِّهَا أُسْبُوعاً وَ هُمْ يَقُولُونَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ حَتَّى إِذَا فَرَغُوا صَلَّوْا خَلْفَ كُلِّ قَائِمَةٍ لَهُ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ يَنْصَرِفُونَ فَتَنْصَرِفُ الْمَلَائِكَةُ بِمَا وَضَعَ اللَّهُ فِيهَا مِنَ الِاجْتِهَادِ شَدِيداً عظامهم [إِعْظَامُهُمْ] لِمَا رَأَوْا وَ قَدْ زِيدَ فِي اجْتِهَادِهِمْ وَ خَوْفِهِمْ مِثْلَهُ وَ يَنْصَرِفُ النَّبِيُّونَ وَ الْأَوْصِيَاءُ وَ أَرْوَاحُ الْأَحْيَاءِ شَدِيداً حُبُّهُمْ وَ قَدْ فَرِحُوا أَشَدَّ الْفَرَحِ لِأَنْفُسِهِمْ وَ يُصْبِحُ الْوَصِيُّ وَ الْأَوْصِيَاءُ قَدْ أُلْهِمُوا إِلْهَاماً مِنَ الْعِلْمِ عِلْماً جَمّاً مِثْلَ جَمِّ الْغَفِيرِ لَيْسَ شَيْءٌ أَشَدَّ سُرُوراً مِنْهُمْ اكْتُمْ فَوَ اللَّهِ لَهَذَا أَعَزُّ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَذَا وَ كَذَا عِنْدَكَ حِصَنَةً قَالَ يَا مَحْبُورُ وَ اللَّهِ مَا يُلْهَمُ الْإِقْرَارُ بِمَا تَرَى إِلَّا الصَّالِحُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي كَثِيرُ صَلَاحٍ قَالَ لَا تَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمَّاكَ صَالِحاً حَيْثُ يَقُولُ ﴿فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ[۴] يَعْنِي الَّذِينَ آمَنُوا بِنَا وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ جَمِيعِ حُجَجِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ السَّلَامُ»[۵].

الحسن بن العباس بن الحریش الرازی از روایتگران اهل ری و کنیه‌اش «ابوعلی» یا «ابو محمد» است و کتاب معروفش تفسیر سوره إنا أنزلناه که در شأن و منزلت و ارزش این سوره نگاشته شده است. وی از اصحاب امام نهم، ابوجعفر الثانی(ع) شمرده شده و روایات فراوانی از آن بزرگوار نقل کرده و این نکته می‌نمایاند که راوی برای دریافت حدیث و معارف دین و برخی از اسرار امامت، مدتی از عمر خود را در شهر مدینه گذرانده و با امام جواد(ع) معاشرت و همنشینی داشته است.

نجاشی از این راوی و کتابش چنین یاد کرده است: الحسن بن العباس بن الحريش الرازي، أبوعلي، روي عن أبي جعفر الثاني(ع)...، له كتاب إنا أنزلناه في ليلة القدر، و هو كتاب رديء الحديث، مضطرب الألفاظ. أخبرنا إجازة محمد بن علي القزويني قال: حدثني أحمد بن محمد بن يحيي، عن الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسي، عنه[۶].

همچنین شیخ طوسی او را از روایت‌گران دارای کتاب شمرده و از وی چنین یاد کرده است: الحسن بن العباس بن حریش الرازی، له کتاب ثواب إنا أنزلناه، أخبرنا به ابن أبی جید، عن محمد بن الحسن بن الولید، عن الصفار، عن أحمد بن (إسحاق بن سعد)[۷]، عن الحسن بن العباس بن حریش الرازی[۸].

وی نام او را در اصحاب امام جواد(ع) با این عنوان آورده است: الحسن بن عباس بن حریش الرازی[۹].

ابن غضائری نام راوی را با همین عنوان و با کنیه‌ای دیگر یاد کرده است: الحسن بن العباس بن الحريش الرازي، أبو محمد، ضعيف، روي عن أبي جعفر الثاني(ع) فضل إنا أنزلناه في ليلة القدر كتابا مصنفا، فاسد الألفاظ، (تشهد مخايله علي أنه موضوع)...[۱۰].

ابن شهر آشوب در معالم العلماء: الحسن بن العباس بن حریش الرازی (بن جریش) الرازی[۱۱]، له كتاب ثواب إنا أنزلناه[۱۲].

آنچه یاد شد، آشکار می‌سازد که نام راوی «حسن» و نام پدرش «عباس» و اسم جدش «حریش» است.

در رجال البرقی در اصحاب امام جواد(ع) نیز در رجال الطوسی و الفهرست چهار عنوان دیگر، همانند عنوان مورد بحث، ثبت شده است:

  1. رجال البرقی: الحسین بن عباس بن حریس الرازی[۱۳].
  2. رجال الطوسی: الحسن بن عباس بن خراش[۱۴].
  3. رجال الطوسی: الحسن بن العباس الحریشی[۱۵].
  4. الفهرست، طوسی: الحسن بن العباس الحریشی، له کتاب. رویناه بالإسناد الأول، عن أحمد بن أبی عبدالله، عنه[۱۶].

ابن شهر آشوب نیز با عنوان الحسن بن العباس العریشی آورده و چنین نوشته است: له کتاب[۱۷].[۱۸]

دیدگاه بزرگان

برخی رجالیان، به اتحاد عناوین مذکور رأی داده و بعضی یگانگی آنها را تنها یک احتمال دانسته و دسته‌ای آنها را جدا از هم و متعدد شمرده‌اند.

میرزا محمد استرآبادی دلالت تعدد عنوان بر تعدد راوی را طبیعی و پذیرفته شده دانسته؛ ولی در اجرای این قاعده عرفی در مورد بحث تردید کرده و چنین نوشته است: و کیف کان فکلام الشیخ یقتضی التعدد، و فیه تأمل[۱۹] اما در کتاب تلخیص المقال به قرائن بیشتری دست یافته و از شک و تردید بیرون آمده و به اتحاد باورمند شده و ابن حریش و حریشی را یکی دانسته است: الظاهر أنه السابق و إن کان تکرار الشیخ یقتضی خلافه[۲۰].

وی احتمال اتحاد الحسن بن عباس بن خراش را نیز که شیخ طوسی او را در اصحاب امام جواد(ع) یاد کرده، پیش بینی کرده و چنین نوشته است: و لا یبعد کونه ابن حریش المتقدم، و الله أعلم[۲۱].

سید تفرشی بی‌هیچ تردیدی به اتحاد «ابن حریش» با «الحریشی» نظر داده است[۲۲] و آیت‌الله خویی به اتحاد ابن حریش و الحریشی رأی داده و محقق شوشتری و شیخ موسی زنجانی نیز، ابن حریش و ابن خراش (حراش) و الحریشی را با یکدیگر متحد دانسته‌اند[۲۳].

در این میان، جناب مامقانی و محقق اردبیلی در برابر رجالیان نامبرده، به تعدد رأی داده‌اند. اردبیلی برای اعتقاد خود، دو دلیل آورده است: الظاهر أنه غیر السابق بقرینة تکرار الشیخ -رحمه الله تعالی- و عدم روایة الحسن بن العباس الجریشی عن أبی جعفر الثانی(ع) فی موضع و الله اعلم[۲۴].

مامقانی نیز عنوان الحسن بن العباس الحریشی را از الفهرست و من لم یرو عن الائمه(ع) گزارش کرده و همسو با اردبیلی نوشته است: ظاهر هذين الكلامين أنه غير سابقه؛ فإنه عد ذلك من أصحاب الجواد(ع)، و عد هذا ممن لم يرو عنهم(ع)، و جعل الراوي عن ذاك، أحمد بن محمد بن إسحاق بن سعيد، و الراوي عن هذا أحمد بن أبي عبدالله و ظني أن هذا من أولاد ذلك بقرينة رواية ذاك عن الجواد(ع)، و هذا لم يدرك الأئمة(ع)، و العباس والد الحسن هناك ابن حريش و هنا نسبه إلي الحريش، مؤذنا بكونه من ذريته، فلا يعقل اتحادهما. فاستبعاد التعدد -كما صدر من الميرزا و الحائري- لا وجه له[۲۵].

براین اساس، وی حسن بن عباس حریشی را که شیخ او را در من لم یرو عن الائمه(ع) یاد کرده، از نوادگان راوی مورد گفت‌وگو (حسن بن عباس بن حریش رازی) شمرده که در اصحاب امام جواد(ع) یاد شده است.[۲۶]

بررسی و تحقیق

از سنجش نام راوی در منابع پیشین، اتحاد آنها با یکدیگر فهمیده می‌شود، به هفت دلیل:

  1. همخوانی در نام پدر و جد؛ نام جد راوی، گاه با الحریش و گاه با یاء نسبت و الحریشی یاد شده است.
  2. همسانی در بلد و مکان زندگی؛ مانند عنوان رجال البرقی که همسان با عناوین رجال النجاشی، شیخ طوسی و ابن غضائری اهل ری و با عنوان الرازی شناسانده شده است.
  3. همتایی در طبقه: راوی با هر دو عنوان حسن بن عباس بن حریش و حسن بن عباس حریشی از امام جواد(ع) نقل کرده که نشانه یکسانی طبقه و همدورگی است.
  4. در میان روایات فراوان راوی، نام او تنها در سند یک روایت تفسیر القمی الحسین بن العباس ثبت شده[۲۷]، که مصحف است، به سه دلیل:
    1. این روایت در اثبات الهداة، نیز در دو جای بحار الأنوار گزارش و عنوان یاد شده در آنها الحسن بن عباس است[۲۸].
    2. در سند دو روایت دیگر تفسیر القمی، نام راوی با عناوین الحسن بن العباس بن الحریش و الحسن بن العباس الحریشی یاد شده است[۲۹].
    3. کسی با عنوان الحسین بن العباس (الحریشی) یا الحسین بن العباس (ابن حریش) در این طبقه گزارش نشده است. همچنین نام جد راوی در منابع کهن شیعه، تنها در سند سه روایت در بصائر الدرجات، الغیبة (نعمانی) و فضائل اشهر ثلاثة دیده می‌شود که با عبارت الجریش نوشته شده است و همین روایات یا اسناد همانند آن، در همان کتاب یا کتب دیگر گزارش شده و عنوان یادشده در آنها حریش یا الحریش است[۳۰].
  5. تعدد و تنوع طریق، دلیل بر تعدد صاحب کتاب نیست، از این رو شیخ طوسی در الفهرست یک بار راوی را با عنوان الحسن بن العباس بن حریش الرازی یاد کرده و کتابش را از سوی احمد بن اسحاق بن سعد اشعری گزارش می‌کند[۳۱] و باری دیگر، او را با عنوان الحسن بن العباس الحریشی یاد کرده و کتابش را از سوی احمد بن أبی عبدالله برقی گزارش کرده است[۳۲]:
    1. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)...»[۳۳].
    2. «وَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ رِجَالِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْجَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَنْ آبَائِهِ(ع)...»[۳۴]. این حدیث، در کتاب الکافی[۳۵] و کفایة الاثر[۳۶] از حسن بن عباس بن حریش گزارش شده است و مینمایاند که الحریشی بیان کننده انتساب به جد یعنی حریش، و عنوان بن الجریش -با حرف جیم- در سند روایت الغیبه (نعمانی) مصحف بن الحریش است، پس همان‌گونه که احمد برقی از حسن بن عباس حریشی گزارش کرده، از حسن بن عباس بن حریش نیز نقل کرده و این از نشانه‌های اتحاد شمرده می‌شود.
  6. بررسی و سنجش عناوین رجال النجاشی با الفهرست شیخ طوسی نشانه اقتباس و پیروی نجاشی در عناوین کتاب خود از الفهرست شیخ طوسی است. براین پایه، تک عنوان بودن راوی در رجال النجاشی نشان دهنده یگانگی راوی و اتحاد حریشی و ابن حریش نزد نجاشی است؛ وگرنه سزاوار بود که حسن بن عباس حریشی جداگانه، به عنوان یک راوی صاحب کتاب، در رجال النجاشی یاد میگردید.
  7. در اسناد روایات شیعه و سنی، از عنوان الحسن بن علی بن خراش یا الحسن بن العباس بن حریس یاد نشده است. براین پایه، الحسین مصحف الحسن، حریس و خراش مصحف حریش، و عریشی مصحف حریشی است.

علامه حلی پس از یادکرد نام راوی در کتاب رجال، به خوانش نام جد راوی اشاره کرده است: الحسن بن العباس بن الحریش بالحاء غیر المعجمة و الراء و الیاء المنقطة تحتها نقطتین و الشین المعجمة[۳۷]؛ همچنین در ایضاح الاشتباه[۳۸] و الرجال ابن داود[۳۹].

جناب مامقانی در شرح حال راوی: حریش: بالحاء المهملة المفتوحة، و الراء المهملة المکسورة، و الیاء المثناة من تحت الساکنة، و الشین المعجمة، و قیل: هو مصغر، علی وزن زبیر[۴۰].

بر اساس روایت بصائر الدرجات کتاب راوی که در فضیلت و تفسیر سوره قدر نگاشته شده و به نام کتاب إنا أنزلناه یا ثواب إنا أنزلناه و یا فضل إنا أنزلناه فی لیلة القدر معروف گشته، به امضای امام جواد(ع) رسیده است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ قَالَ: عَرَضْتُ هَذَا الْكِتَابَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَأَقَرَّ بِهِ...»[۴۱].[۴۲]

شرح حال راوی در منابع اهل تسنن

ابن حجر در لسان المیزان نام راوی را با دگرگونگی‌ای که نشانه محرف بودن آن است، چنین گزارش کرده است:

الحسن بن عباس بن جرير العامري الحريشي الرازي، روي عن أبي جعفر الباقر، و عنه أبوعبدالله الرقي و أحمد بن إسحاق بن سعد و سهل بن زياد و محمد بن أحمد بن عيسي الأشعري، ذكره ابن النجاشي في مصنفي الإمامية، و قال: هو ضعيف جدا، له كتاب في فضل إنا أنزلنا في ليلة القدر و هو ردي الحديث، مضطرب الألفاظ لا يوثق به، و قال علي بن الحكم: ضعيف لا يوثق بحديثه، و قيل: إنه كان يضع الحديث[۴۳].

عنوانی که ابن حجر از جناب نجاشی گزارش کرده، در هیچ یک از کتب رجالی شیعه، رجال النجاشی و غیر آن، دیده نمی‌شود. گذشته از این، مقصود از عبارت «أبی جعفر» که «حسن بن عباس» از او نقل می‌کند، أبوجعفر الثانی، امام جواد(ع) است که ابن حجر با پنداری نادرست آن را بر أبی جعفر الباقر(ع) معرفی کرده است.

گفتار پیشین روشن میسازد که عناوین حسن بن عباس بن حریش (جریش) و حسن بن عباس حریشی و حسن بن عباس بن خراش (حراش) همگی گزارش از یک راوی است.

راوی مورد گفتوگو در منابع حدیثی و جز آن، با عناوین گوناگونی مانند الحسن بن العباس بن حریش، الحسن بن العباس الرازی، الحسن بن العباس بن الحریش الرازی، الحسن بن العباس الحریشی و الحسن بن العباس یاد شده است[۴۴].[۴۵]

طبقه راوی

تاریخ تولد و درگذشت حسن بن عباس در منابع وابسته به رجال و کتب حدیث گزارش نشده است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام جواد(ع) شمرده است و نجاشی روایتگر از آن امام(ع).

حدیثی از راوی با یک واسطه از امام هادی(ع) در کتاب التوحید روشن می‌سازد وی پس از امام جواد(ع) زنده بوده و مدتی از دوران امامت حضرت هادی(ع) را نیز ادراک کرده است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ الرَّازِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الطَّيِّبِ يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ[۴۶] وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْجَوَادِ(ع) أَنَّهُمَا قَالا مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ فَلَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّكَاةِ وَ لَا تُصَلُّوا وَرَاءَهُ»[۴۷].

بیشتر روایات حسن بن عباس از معصوم(ع) بی‌واسطه و مستقیم و از امام جواد(ع) گزارش شده؛ نمونه‌ها:

  1. «أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْحَرِيشِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ بِصَوْتٍ عَالٍ ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ[۴۸] فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَا أَبَا الْحَسَنِ لِمَ قُلْتَ مَا قُلْتَ قَالَ قَرَأْتُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ، قَالَ لَقَدْ قُلْتَهُ لِأَمْرٍ، قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۴۹] أَ فَتَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَنَّهُ اسْتَخْلَفَ فُلَاناً قَالَ: مَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَوْصَى إِلَّا إِلَيْكَ، قَالَ: فَهَلَّا بَايَعْتَنِي قَالَ: اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ فَكُنْتُ مِنْهُمْ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) كَمَا اجْتَمَعَ أَهْلُ الْعِجْلِ عَلَى الْعِجْلِ هَاهُنَا فُتِنْتُمْ وَ مَثَلُكُمْ ﴿كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ * صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[۵۰]»[۵۱].
  2. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ اللَّهِ إِنَّ أَرْوَاحَنَا وَ أَرْوَاحَ النَّبِيِّينَ لَتُوَافي الْعَرْشَ لَيْلَةَ كُلِّ جُمُعَةٍ فَمَا تُرَدُّ فِي أَبْدَانِنَا إِلَّا بِجَمِّ الْغَفِيرِ مِنَ الْعِلْمِ»[۵۲].
  3. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ قَالَ: عَرَضْتُ هَذَا الْكِتَابَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ عَلِيٌّ(ع) فِي صُبْحِ أَوَّلِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِي كَانَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) سَلُونِي فَوَ اللَّهِ لَأُخْبِرَنَّكُمْ بِمَا يَكُونُ إِلَى ثَلَاثِمِائَةٍ وَ سِتِّينَ يَوْماً مِنَ الذَّرِّ فَمَا دُونَهَا فَمَا فَوْقَهَا ثُمَّ لَأُخْبِرَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ لَا بِتَكَلُّفٍ وَ لَا بِرَأْيٍ وَ لَا بِادِّعَاءٍ فِي عِلْمٍ إِلَّا مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَ تَعْلِيمِهِ وَ اللَّهِ لَا يَسْأَلُنِي أَهْلُ التَّوْرَاةِ وَ لَا أَهْلُ الْإِنْجِيلِ وَ لَا أَهْلُ الزَّبُورِ وَ لَا أَهْلُ الْفُرْقَانِ إِلَّا فَرَّقْتُ بَيْنَ كُلِّ أَهْلِ كِتَابٍ بِحُكْمِ مَا فِي كِتَابِهِمْ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَ رَأَيْتَ مَا تَعْلَمُونَهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ هَلْ تَمْضِي تِلْكَ السَّنَةُ وَ بَقِيَ مِنْهُ شَيْءٌ لَمْ تَتَكَلَّمُوا بِهِ قَالَ لَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّهُ فِيمَا عَلِمْنَا فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَنْ أَنْصِتُوا لِأَعْدَائِكُمْ لَنَصَتْنَا فَالنَّصْتُ أَشَدُّ مِنَ الْكَلَامِ»[۵۳].
  4. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَنْ سُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ وَيْلَكَ سَأَلْتَ عَنْ عَظِيمٍ إِيَّاكَ وَ السُّؤَالَ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَقَامَ الرَّجُلُ قَالَ فَأَتَيْتُهُ يَوْماً فَأَقْبَلْتُ عَلَيْهِ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُنُورٌ عِنْدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ لَا يُرِيدُونَ حَاجَةً مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا ذَكَرُوهَا لِذَلِكَ النُّورِ فَأَتَاهُمْ بِهَا فَإِنَّ مِمَّا ذَكَرَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) مِنَ الْحَوَائِجِ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي بَكْرٍ يَوْماً ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ[۵۴] فَاشْهَدْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَاتَ شَهِيداً فَإِيَّاكَ أَنْ تَقُولَ إِنَّهُ مَيِّتٌ وَ اللَّهِ لَيَأْتِيَنَّكَ فَاتَّقِ اللَّهَ إِذَا جَاءَكَ الشَّيْطَانُ غَيْرَ مُتَمَثِّلٍ بِهِ فَعَجِبَ بِهِ أَبُو بَكْرٍ أَوْ فَقَالَ إِنْ جَاءَنِي وَ اللَّهِ أَطَعْتُهُ وَ خَرَجْتُ مِمَّا أَنَا فِيهِ قَالَ فَذَكَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لِذَلِكَ النُّورِ فَعَرَجَ إِلَى أَرْوَاحَ النَّبِيِّينَ فَإِذَا مُحَمَّدٌ صقَدْ أُلْبِسَ وَجْهَهُ ذَلِكَ النُّورُ وَ أَتَى وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَبَا بَكْرٍ آمِنْ بِعَلِيٍّ(ع) وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ إِنَّهُمْ مِثْلِي إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ بِرَدِّ مَا فِي يَدَيْكَ إِلَيْهِمْ فَإِنَّهُ لَا حَقَّ لَكَ فِيهِ قَالَ ثُمَّ ذَهَبَ فَلَمْ يُرَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَجْمَعُ النَّاسَ فَأَخْطُبُهُمْ بِمَا رَأَيْتُ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِمَّا أَنَا فِيهِ إِلَيْكَ يَا عَلِيُّ عَلَى أَنْ تُؤْمِنَنِي قَالَ مَا أَنْتَ بِفَاعِلٍ وَ لَوْ لَا أَنَّكَ تَنْسَى مَا رَأَيْتَ لَفَعَلْتُ قَالَ فَانْطَلَقَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ وَ رَجَعَ نُورُ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ إِلَى عَلِيٍّ(ع) فَقَالَ لَهُ قَدِ اجْتَمَعَ أَبُو بَكْرٍ مَعَ عُمَرَ فَقُلْتُ أَ وَ عَلِمَ النُّورُ قَالَ إِنَّ لَهُ لِسَاناً نَاطِقاً وَ بَصَراً نَاقِداً يَتَجَسَّسُ الْأَخْبَارَ لِلْأَوْصِيَاءِ(ع) وَ يَسْتَمِعُ الْأَسْرَارَ وَ يَأْتِيهِمْ بِتَفْسِيرِ كُلِّ أَمْرٍ يَكْتَتِمُ بِهِ أَعْدَاؤُهُمْ فَلَمَّا أَخْبَرَ أَبُو بَكْرٍ الْخَبَرَ عُمَرَ قَالَ سَحَرَكَ وَ إِنَّهَا لَفِي بَنِي هَاشِمٍ لَقَدِيمَةٌ قَالَ ثُمَّ قَامَا يُخْبِرَانِ النَّاسَ فَمَا دَرَيَا مَا يَقُولَانِ قُلْتُ لِمَا ذَا قَالَ لِأَنَّهُمَا قَدْ نَسِيَاهُ وَ جَاءَ النُّورُ فَأَخْبَرَ عَلِيّاً(ع) خَبَرَهُمَا فَقَالَ بُعْداً لَهُمَا ﴿كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ[۵۵]»[۵۶].
  5. «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ جَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ نُورٌ كَهَيْئَةِ الْعَيْنِ عَلَى رَأْسِ النَّبِيِّ(ص) وَ الْأَوْصِيَاءِ لَا يُرِيدُ أَحَدٌ مِنَّا عِلْمَ أَمْرٍ مِنْ أَمْرِ الْأَرْضِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ إِلَى الْحُجُبِ الَّتِي بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ الْعَرْشِ إِلَّا رَفَعَ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ النُّورِ فَرَأَى تَفْسِيرَ الَّذِي أَرَادَ فِيهِ مَكْتُوباً»[۵۷].

- «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) بَيْنَا أَبِي(ع) يَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ إِذَا رَجُلٌ مُعْتَجِرٌ قَدْ قُيِّضَ لَهُ فَقَطَعَ عَلَيْهِ أُسْبُوعَهُ حَتَّى أَدْخَلَهُ إِلَى دَارٍ جَنْبَ الصَّفَا فَأَرْسَلَ إِلَيَّ فَكُنَّا ثَلَاثَةً فَقَالَ مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِي وَ قَالَ بَارَكَ اللَّهُ فِيكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ بَعْدَ آبَائِهِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبِرْنِي وَ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبَرْتُكَ وَ إِنْ شِئْتَ سَلْنِي وَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتُكَ وَ إِنْ شِئْتَ فَاصْدُقْنِي وَ إِنْ شِئْتَ صَدَقْتُكَ قَالَ كُلَّ ذَلِكَ أَشَاءُ قَالَ فَإِيَّاكَ أَنْ يَنْطِقَ لِسَانُكَ عِنْدَ مَسْأَلَتِي بِأَمْرٍ تُضْمِرُ لِي غَيْرَهُ قَالَ إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ مَنْ فِي قَلْبِهِ عِلْمَانِ يُخَالِفُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلْمٌ فِيهِ اخْتِلَافٌ قَالَ هَذِهِ مَسْأَلَتِي وَ قَدْ فَسَّرْتَ طَرَفاً مِنْهَا أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْعِلْمِ الَّذِي لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ مَنْ يَعْلَمُهُ قَالَ أَمَّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَمَّا مَا لَا بُدَّ لِلْعِبَادِ مِنْهُ فَعِنْدَ الْأَوْصِيَاءِ قَالَ فَفَتَحَ الرَّجُلُ عَجِيرَتَهُ وَ اسْتَوَى جَالِساً وَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ...»[۵۸]. گذشت که راوی در یک سند کتاب التوحید با یک واسطه از ابوالحسن امام هادی(ع) و پدر بزرگوارش أبی جعفر امام جواد(ع) روایت کرده است[۵۹].[۶۰]

حدیث راوی در کتب اهل تسنن

نام راوی در برخی کتب مشهور اهل تسنن نیز دیده می‌شود؛ تاریخ‌نگار معروف سنّی ابن عساکر به گزارش حسن بن عباس رازی این حدیث را از پیامبر(ص) نقل کرده است:

«قرأت علی أبي محمد بن حمزة عن أبي بكر الخطيب أنا الحسن بن أبيبكر أنا أبو سهل أحمد بن محمد بن عبدالله القطان، نا الحسن بن العباس الرازي، نا القاسم بن خليفة أبو محمد، نا أبويحيي التيمي إسماعيل بن إبراهيم عن مطير أبي خالد عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنَّا إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَنْ شَيْءٍ أَمَرَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَوْ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ أَوْ ثَابِتُ بْنُ مُعَاذٍ الْأَنْصَارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَلَمَّا نَزَلَتِ [الْآيَةُ] إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ عَلِمْنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَدْ نُعِيَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ قُلْنَا لِسَلْمَانَ سَلْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَنْ نُسْنِدُ إِلَيْهِ أَمْرَنَا وَ [أَوْ] يَكُونُ إِلَيْهِ مَفْزَعُنَا وَ مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيْهِ فَلَقِيَهُ فَسَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَخَشِيَ سَلْمَانُ أَنْ يَكُونَ النَّبِيُّ صقَدْ مَقَتَهُ وَ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ فَلَمَّا كَانَ بَعْدُ لَقِيَهُ فَقَالَ يَا سَلْمَانُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لَا أُنَبِّئُكَ عَمَّا كُنْتَ سَأَلْتَنِي قَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَكُونَ قَدْ مَقَتَّنِي وَ [أَوْ] وَجَدْتَ فِي نَفْسِكَ عَلَيَّ قَالَ كَلَّا [كَانَ] يَا سَلْمَانُ إِنَّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ خَيْرَ مَنْ أَتْرُكُ بَعْدِي يَقْضِي دَيْنِي وَ يُنْجِزُ مَوْعِدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)»[۶۱].

این راوی، هم‌دوران با سال‌های امامت امام جواد و امام هادی(ع) است و راویان آن دوره از طبقه هفتم هستند، از این رو آیت الله بروجردی، الحسن بن العباس را از طبقه هفتم یا صغار طبقه ششم شمرده است[۶۲].[۶۳]

استادان و شاگردان راوی

همه روایات این راوی، از أبو جعفر ثانی، امام جواد(ع) نقل شده، جز دو روایت که یکی از آن دو را مرسل و با عنوان «بعض اصحابنا» و دیگری را از ابو محمد القاسم بن خلیفة گزارش کرده است[۶۴]. شاگردان حدیثی این راوی، احمد بن أبی عبدالله البرقی، احمد بن محمد بن عیسی أشعری، احمد بن إسحاق بن سعد أشعری، سهل بن زیاد، أبوسعید الآدمی، عمران بن موسی، و احمد بن محمد (پدر الحسن بن احمد بن محمدابو سهل أحمد بن محمد بن عبدالله القطان یاد شده‌اند [۶۵].[۶۶]

مذهب راوی

بررسی منابع رجالی و حدیثی، گویای گرایش شیعی و امامی حسن بن عباس رازی است. چند مطلب بر شیعی بودن وی دلالت دارند:

  1. جناب نجاشی و شیخ طوسی راوی را از صاحبان کتاب در شیعه معرفی[۶۷]؛ همچنین برقی و ابن غضائری در کتاب رجال از راوی یاد کرده‌اند[۶۸].
  2. نزدیک به همه روایات راوی، از امام جواد(ع) و یک روایت از امام هادی(ع) نقل شده است و این نکته، نزد رجالیان از نشانه‌های تشیع راوی و پذیرفتگی آن بزرگواران نزد او و باورمندی‌اش به ایشان است.
  3. محتوا و درونه بیشتر روایات راوی، نشان‌دهنده تشیع و امامی بودن اوست؛ مانند آنچه پیشتر یاد گردید؛ نیز:
    1. «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقُولُ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۶۹] صَدَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ اللَّهُ الْقُرْآنَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ: ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ[۷۰] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا أَدْرِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ[۷۱] لَيْسَ فِيهَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صوَ هَلْ تَدْرِي لِمَ هِيَ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ لَا قَالَ لِأَنَّهَا: ﴿تَنَزَّلُ[۷۲] فِيهَا ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۷۳] وَ إِذَا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ فَقَدْ رَضِيَهُ ﴿سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ[۷۴] يَقُولُ تُسَلِّمُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ مَلَائِكَتِي وَ رُوحِي بِسَلَامِي مِنْ أَوَّلِ مَا يَهْبِطُونَ إِلَى مَطْلَعِ الْفَجْرِ- ثُمَّ قَالَ فِي بَعْضِ كِتَابِهِ: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً[۷۵] فِي ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۷۶] وَ قَالَ فِي بَعْضِ كِتَابِهِ: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ[۷۷] يَقُولُ فِي الْآيَةِ الْأُولَى إِنَّ مُحَمَّداً حِينَ يَمُوتُ يَقُولُ أَهْلُ الْخِلَافِ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَضَتْ لَيْلَةُ الْقَدْرِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صفَهَذِهِ فِتْنَةٌ أَصَابَتْهُمْ خَاصَّةً وَ بِهَا ارْتَدُّوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ لِأَنَّهُمْ إِنْ قَالُوا لَمْ تَذْهَبْ فَلَا بُدَّ أَنْ يَكُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا أَمْرٌ وَ إِذَا أَقَرُّوا بِالْأَمْرِ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ صَاحِبٍ بُدٌّ»[۷۸].
    2. «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: بَيْنَا أَبِي جَالِسٌ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ إِذَا اسْتَضْحَكَ حَتَّى اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ دُمُوعاً ثُمَّ قَالَ هَلْ تَدْرُونَ مَا أَضْحَكَنِي قَالَ فَقَالُوا لَا قَالَ زَعَمَ ابْنُ عَبَّاسٍ أَنَّهُ مِنَ ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا[۷۹] فَقُلْتُ لَهُ هَلْ رَأَيْتَ الْمَلَائِكَةَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تُخْبِرُكَ بِوَلَايَتِهَا لَكَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْأَمْنِ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْحُزْنِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[۸۰] وَ قَدْ دَخَلَ فِي هَذَا جَمِيعُ الْأُمَّةِ فَاسْتَضْحَكْتُ ثُمَّ قُلْتُ صَدَقْتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَنْشُدُكَ اللَّهَ هَلْ فِي حُكْمِ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ اخْتِلَافٌ قَالَ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ مَا تَرَى فِي رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا أَصَابِعَهُ بِالسَّيْفِ حَتَّى سَقَطَتْ ثُمَّ ذَهَبَ وَ أَتَى رَجُلٌ آخَرُ فَأَطَارَ كَفَّهُ فَأُتِيَ بِهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ قَاضٍ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ قَالَ أَقُولُ لِهَذَا الْقَاطِعِ أَعْطِهِ دِيَةَ كَفِّهِ وَ أَقُولُ لِهَذَا الْمَقْطُوعِ صَالِحْهُ عَلَى مَا شِئْتَ وَ أَبْعَثُ بِهِ إِلَى ذَوَيْ عَدْلٍ قُلْتُ جَاءَ الِاخْتِلَافُ فِي حُكْمِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ نَقَضْتَ الْقَوْلَ الْأَوَّلَ أَبَى اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ أَنْ يُحْدِثَ فِي خَلْقِهِ شَيْئاً مِنَ الْحُدُودِ وَ لَيْسَ تَفْسِيرُهُ فِي الْأَرْضِ اقْطَعْ قَاطِعَ الْكَفِّ أَصْلًا ثُمَّ أَعْطِهِ دِيَةَ الْأَصَابِعِ هَكَذَا حُكْمُ اللَّهِ لَيْلَةً يَنْزِلُ فِيهَا أَمْرُهُ إِنْ جَحَدْتَهَا بَعْدَ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَدْخَلَكَ اللَّهُ النَّارَ كَمَا أَعْمَى بَصَرَكَ يَوْمَ جَحَدْتَهَا عَلَى ابْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ فَلِذَلِكَ عَمِيَ بَصَرِي قَالَ وَ مَا عِلْمُكَ بِذَلِكَ فَوَ اللَّهِ إِنْ عَمِيَ بَصَرِي[۸۱] إِلَّا مِنْ صَفْقَةِ جَنَاحِ الْمَلَكِ قَالَ فَاسْتَضْحَكْتُ ثُمَّ تَرَكْتُهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ لِسَخَافَةِ عَقْلِهِ ثُمَّ لَقِيتُهُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا تَكَلَّمْتَ بِصِدْقٍ مِثْلِ أَمْسِ قَالَ لَكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ إِنَّ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقُلْتَ مَنْ هُمْ فَقَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ فَقُلْتَ لَا أَرَاهَا كَانَتْ إِلَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَتَبَدَّى لَكَ الْمَلَكُ الَّذِي يُحَدِّثُهُ فَقَالَ كَذَبْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ رَأَتْ عَيْنَايَ الَّذِي حَدَّثَكَ بِهِ عَلِيٌّ وَ لَمْ تَرَهُ عَيْنَاهُ وَ لَكِنْ وَعَى قَلْبُهُ وَ وَقَرَ فِي سَمْعِهِ[۸۲] ثُمَّ صَفَقَكَ بِجَنَاحِهِ فَعَمِيتَ قَالَ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَا اخْتَلَفْنَا فِي شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُ فَهَلْ حَكَمَ اللَّهُ فِي حُكْمٍ مِنْ حُكْمِهِ بِأَمْرَيْنِ قَالَ لَا فَقُلْتُ هَاهُنَا هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ»[۸۳].
    3. «وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ كَانَ عَلِيٌّ(ع) كَثِيراً مَا يَقُولُ- مَا اجْتَمَعَ التَّيْمِيُّ وَ الْعَدَوِيُّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ يَقْرَأُ- إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ بِتَخَشُّعٍ وَ بُكَاءٍ فَيَقُولَانِ مَا أَشَدَّ رِقَّتَكَ لِهَذِهِ السُّورَةِ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِمَا رَأَتْ عَيْنِي وَ وَعَى قَلْبِي وَ لِمَا يَرَى قَلْبُ هَذَا مِنْ بَعْدِي فَيَقُولَانِ وَ مَا الَّذِي رَأَيْتَ وَ مَا الَّذِي يَرَى قَالَ فَيَكْتُبُ لَهُمَا فِي التُّرَابِ ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۸۴] قَالَ ثُمَّ يَقُولُ هَلْ بَقِيَ شَيْءٌ بَعْدَ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿كُلِّ أَمْرٍ فَيَقُولَانِ لَا فَيَقُولُ هَلْ تَعْلَمَانِ مَنِ الْمُنْزَلُ إِلَيْهِ بِذَلِكَ فَيَقُولَانِ أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيَقُولُ هَلْ تَكُونُ لَيْلَةُ الْقَدْرِ مِنْ بَعْدِي فَيَقُولَانِ نَعَمْ قَالَ فَيَقُولُ فَهَلْ يَنْزِلُ ذَلِكَ الْأَمْرُ فِيهَا فَيَقُولَانِ نَعَمْ قَالَ فَيَقُولُ إِلَى مَنْ فَيَقُولَانِ لَا نَدْرِي فَيَأْخُذُ بِرَأْسِي وَ يَقُولُ إِنْ لَمْ تَدْرِيَا فَادْرِيَا هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِي قَالَ فَإِنْ كَانَا لَيَعْرِفَانِ تِلْكَ اللَّيْلَةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صمِنْ شِدَّةِ مَا يُدَاخِلُهُمَا مِنَ الرُّعْبِ»[۸۵].
    4. «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ دِينِكُمْ وَ إِنَّهَا لَغَايَةُ عِلْمِنَا يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِ ﴿وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ[۸۶] فَإِنَّهَا لِوُلَاةِ الْأَمْرِ خَاصَّةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صيَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[۸۷] قِيلَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ نَذِيرُهَا مُحَمَّدٌ(ص) قَالَ صَدَقْتَ فَهَلْ كَانَ نَذِيرٌ وَ هُوَ حَيٌّ مِنَ الْبِعْثَةِ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ فَقَالَ السَّائِلُ لَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع) أَ رَأَيْتَ بَعِيثَهُ أَ لَيْسَ نَذِيرَهُ كَمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي بِعْثَتِهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَذِيرٌ فَقَالَ بَلَى قَالَ فَكَذَلِكَ لَمْ يَمُتْ مُحَمَّدٌ إِلَّا وَ لَهُ بَعِيثٌ نَذِيرٌ قَالَ فَإِنْ قُلْتُ لَا فَقَدْ ضَيَّعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ مِنْ أُمَّتِهِ قَالَ وَ مَا يَكْفِيهِمُ الْقُرْآنُ قَالَ بَلَى إِنْ وَجَدُوا لَهُ مُفَسِّراً قَالَ وَ مَا فَسَّرَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَالَ بَلَى قَدْ فَسَّرَهُ لِرَجُلٍ وَاحِدٍ وَ فَسَّرَ لِلْأُمَّةِ شَأْنَ ذَلِكَ الرَّجُلِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)قَالَ السَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ كَانَ هَذَا أَمْرٌ خَاصٌّ لَا يَحْتَمِلُهُ الْعَامَّةُ قَالَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يُعْبَدَ إِلَّا سِرّاً حَتَّى يَأْتِيَ إِبَّانُ أَجَلِهِ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ دِينُهُ كَمَا أَنَّهُ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَعَ خَدِيجَةَ مُسْتَتِراً حَتَّى أُمِرَ بِالْإِعْلَانِ قَالَ السَّائِلُ يَنْبَغِي لِصَاحِبِ هَذَا الدِّينِ أَنْ يَكْتُمَ قَالَ أَ وَ مَا كَتَمَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)يَوْمَ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُهُ قَالَ بَلَى قَالَ فَكَذَلِكَ أَمْرُنَا ﴿حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ[۸۸]»[۸۹].
    5. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يَنْزِلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِي أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ»[۹۰].
    6. «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِأَصْحَابِهِ آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَكُونُ- لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ لِوُلْدِهِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِي»[۹۱].
    7. «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ لِأَبِي بَكْرٍ يَوْماً ﴿لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۹۲] وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) رَسُولُ اللَّهِ مَاتَ شَهِيداً وَ اللَّهِ لَيَأْتِيَنَّكَ فَأَيْقِنْ إِذَا جَاءَكَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ غَيْرُ مُتَخَيِّلٍ[۹۳] بِهِ فَأَخَذَ عَلِيٌّ بِيَدِ أَبِي بَكْرٍ فَأَرَاهُ النَّبِيَّ(ص) فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا بَكْرٍ آمِنْ بِعَلِيٍّ وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ إِنَّهُمْ مِثْلِي إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِمَّا فِي يَدِكَ فَإِنَّهُ لَا حَقَّ لَكَ فِيهِ قَالَ ثُمَّ ذَهَبَ فَلَمْ يُرَ»[۹۴].

بسیاری از روایات یادشده، به شرح و تفسیر سوره قدر پرداخته و پیوند امامت و نبوت و نزول فرشتگان در شب قدر و استمرار فرمانروایی خدا روی زمین و اهل آن به دست جانشین برحق را که برگزیده اوست، ثابت کرده است.[۹۵]

دیدگاه بزرگان

نشانه‌های تشیع راوی در روایات روشن و گویایند، از این رو از بزرگان رجال درباره مذهب او دچار تردید نشده‌اند، چنانکه جناب مامقانی نیز آن را قطعی دانسته است: لا شبهة فی کونه شیعیا إثنی عشریا، لکشف عدة من الأخبار التی رواها عن ذلک؛ مثل ما رواه الکلینی، عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد ابن عیسی، عن محمد بن أبی عبدالله، و محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد –جمیعا- عن الحسن بن العباس بن حریش، عن أبی جعفر الثانی(ع): إن أمیر المؤمنین(ع) قال یوما لأبی بکر:...[۹۶].[۹۷]

جایگاه حدیثی راوی

راوی، شیعه و امامی اثنا عشری است ولی کارشناسان حدیث و رجال درباره اعتبار و جایگاه او همرأی نیستند:

  1. برخی از قدمای رجالی، مانند جناب نجاشی و ابن غضائری راوی را ضعیف شمرده‌اند:
    1. نجاشی: ضعیف جدا. له کتاب: إنا أنزلناه فی لیلة القدر، و هو کتاب ردی الحدیث، مضطرب الألفاظ[۹۸].
    2. ابن غضائری: روی عن أبی جعفر الثانی(ع) فضل ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۹۹] کتابا مصنفا، فاسد الألفاظ، (تشهد مخایله علی أنه موضوع)[۱۰۰]، و هذا الرجل لا یلتفت إلیه، و لا یکتب حدیثه[۱۰۱]. پیرو نجاشی، علامه حلی و جناب ابن داود نیز نام راوی را در بخش دوم کتاب خود که ویژه راویان ضعیف است، یاد کرده‌اند[۱۰۲].
  2. از شیخ طوسی در کتاب رجال الطوسی و الفهرست برداشت می‌شود که راوی نزد وی ضعیف نیست؛ زیرا او با آگاهی کامل از جایگاه راوی، در دو کتاب یادشده، وی را تضعیف نکرده است[۱۰۳].[۱۰۴]

دیدگاه رجالیان متأخّر

بزرگانی مانند مجلسی اول و فرزندش مجلسی دوم نیز جناب وحید بهبهانی و ابو علی حائری و برخی دیگر به اعتبار راوی و کتابش رأی داده[۱۰۵] و بعضی همچون مامقانی، شوشتری و خوئی به ضعف وی[۱۰۶].[۱۰۷]

بررسی و تحقیق

منابع رجالی قدماء شیعه، مانند رجال النجاشی، رجال الطوسی، الفهرست و رجال الکشی، محور شناخت ویژگی‌های راویان و گزارشگران آثار حدیثی و روایی‌اند، از این‌رو کتب یاد شده تکیه‌گاه اصلی فقیهان و مجتهدان در شناخت روایتگران آثار نبوی(ص) و روایات اهل بیت(ع) به شمار می‌آیند؛ لکن نتایج به دست آمده از بررسی این منابع، گاه با یکدیگر ناهماهنگ و ناسازگار است، چنانکه جناب نجاشی و استادش ابن غضائری راوی مورد گفتوگو را ضعیف، و دارای کتابی آشفته و نااستوار معرفی کرده‌اند:

  1. نجاشی: ضعیف جدا. له کتاب: إنا أنزلناه فی لیلة القدر، و هو کتاب ردی الحدیث، مضطرب الألفاظ[۱۰۸].
  2. ابن غضائری: ضعیف. روی عن أبیجعفر الثانی(ع) فضل إنا أنزلناه فی لیلة القدر کتابا مصنفا فاسد، الألفاظ، (تشهد مخایله علی أنه موضوع)[۱۰۹] و هذا الرجل لا یلتفت إلیه، و لایکتب حدیثه[۱۱۰].
  3. علامه حلی و ابن داود نیز همسو با آنها نام راوی را در بخش روایتگران ضعیف یاد کرده‌اند[۱۱۱].

در مقابل شیخ طوسی از تضعیف راوی در الفهرست و کتاب رجال الطوسی خودداری، و به یادکرد نام راوی و طریقش به کتاب او بسنده کرده است.

به هر روی، قرائن پراکنده‌ای در منابع و کتب، جایگاه راوی و ارزش اثر قلمی او را آشکار می‌سازند:

  1. سوره قدر از برجسته‌ترین سوره‌های قرآن در آشکارسازی درستی و حقانیت مذهب تشیع و امامیه است و در رویارویی با مخالفان استدلال به آن، همواره از دستورهای معصومان(ع) به پیروان خود بوده، از این رو جناب کلینی برای آشکار ساختن ارزش و جایگاه این سوره، اولاً آن را در کتاب اصول الکافی پس از روایات توحید و کنار روایاتامامت و ولایت آورده است و ثانیاً بابی جداگانه به آن اختصاص داده و همه روایتهای آن را از حسن بن عباس رازی گزارش کرده است و نشانه پذیرفتگی روایات این راوی نزد کلینی و اعتبار روایتگر آن حسن بن عباس رازی است.
  2. نام راوی در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی قرار دارد.
  3. راویان معروف، ثقه، نقّاد و سختگیر قمّی، همچون احمد بن محمد بن عیسی اشعری، احمد بن اسحاق قمی، و عمران بن موسی زیتونی قمی بی‌واسطه، و احمد بن ادریس اشعری قمی، محمد بن حسن صفار قمی، محمد بن یحیی عطار قمی، و محمد بن حسن بن ولید قمی باواسطه به روایت حسن بن عباس اعتماد، و آن را گزارش کرده‌اند[۱۱۲].
  4. روایتی از پذیرفتگی کتاب حسن بن عباس رازی نزد معصوم(ع) گزارش می‌دهد: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ قَالَ: عَرَضْتُ هَذَا الْكِتَابَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فَأَقَرَّ بِهِ...»[۱۱۳].

فقهای شیعه این گزارش راوی را دلیل حکم فقهی دانسته و پذیرفته و آن را پایه فتوای خود قرار دادند:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَوَّلُ(ع) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ يَا أَبَا عَبَّاسٍ أَنْشُدُكَ اللَّهَ هَلْ فِي حُكْمِ اللَّهِ تَعَالَى اخْتِلَافٌ قَالَ فَقَالَ لَا قَالَ فَمَا تَرَى فِي رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا أَصَابِعَهُ بِالسَّيْفِ حَتَّى سَقَطَتْ فَذَهَبَتْ وَ أَتَى رَجُلٌ آخَرُ فَأَطَارَ كَفَّ يَدِهِ فَأُتِيَ بِهِ إِلَيْكَ وَ أَنْتَ قَاضٍ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ قَالَ أَقُولُ لِهَذَا الْقَاطِعِ أَعْطِهِ دِيَةَ كَفٍّ وَ أَقُولُ لِهَذَا الْمَقْطُوعِ صَالِحْهُ عَلَى مَا شِئْتَ أَوْ أَبْعَثُ إِلَيْهِمَا ذَوَيْ عَدْلٍ فَقَالَ لَهُ جَاءَ الِاخْتِلَافُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ نَقَضْتَ الْقَوْلَ الْأَوَّلَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يُحْدَثَ فِي خَلْقِهِ شَيْءٌ مِنَ الْحُدُودِ وَ لَيْسَ تَفْسِيرُهُ فِي الْأَرْضِ اقْطَعْ يَدَ قَاطِعِ الْكَفِّ أَصْلًا ثُمَّ أَعْطِهِ دِيَةَ الْأَصَابِعِ هَذَا حُكْمُ اللَّهِ تَعَالَى»[۱۱۴].

و اما فتاوای فقهای شیعه:

  1. شیخ طوسی: و من قطعت أصابعه، فجاءه رجل، فأطار کفه، و أراد القصاص من قاطع الکف، فلیقطع یده من أصله، و یرد علیه دیة الأصابع[۱۱۵].
  2. محقق حلّی: لو قطع کفا بغیر أصابع، قطعت کفه بعد رد دیة الأصابع[۱۱۶].
  3. علامه حلی دلیل فتوای شیخ طوسی در نهایه را گزارش ابن حریش دانسته است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع)، قَالَ: قَالَ: أَبُو جَعْفَرٍ الْأَوَّلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، أَنْشُدُكَ اللَّهَ، هَلْ فِي حُكْمِ اللَّهِ اخْتِلَافٌ؟ قَالَ: فَقَالَ: لَا، قَالَ: فَمَا تَرى فِي رَجُلٍ ضَرَبَ رَجُلًا أَصَابِعَهُ بِالسَّيْفِ...»[۱۱۷].
  4. فاضل آبی: و لو قطع کفا مقطوعة الأصابع، ففی روایة: یقطع کف القاطع و یرد علیه دیة الأصابع[۱۱۸].
  5. یحیی بن سعید الحلی: و من قطع أصابع غیره، و جاء آخر فأطار کفه، قطعت ید قاطع الکف و أعطی دیة أصابعه[۱۱۹].
  6. ابن فهد الحلی: و لو قطع کفا مقطوعة الأصابع، ففی روایة یقطع کف القاطع و یرد علیه دیة الأصابع[۱۲۰].
  7. شهید ثانی با اشاره به عبارت محقق حلّی می‌نویسد: قوله: و كذا لو قطع كفا بغير أصابع إلخ؛ الحكم في هذه [المسألة] كالسابقة و يؤيده رواية الحسن بن عباس بن الحريش عن أبيجعفر الثاني(ع) قال: قال أبو جعفر الأول(ع) لعبد الله بن عباس: يا ابن عباس! أنشدك الله! هل في حكم الله اختلاف؟ قال: لا...؛ و في طريق الرواية ضعف بسهل بن زياد، و جهالة حال الحسن، و عمل بموجبها أكثر الأصحاب، كالشيخ و أتباعه، و رده ابن إدريس...[۱۲۱].
  8. فاضل هندی (اصفهانی): و لو قطع کفا بغیر أصابع قطعت کفه بعد رد دیة الأصابع وفاقا للشیخ و جماعة، لخبر الحسن بن العباس بن الحریش، عن أبی جعفر الثانی(ع) قال: قال أبو جعفر الأول(ع) لعبدالله بن العباس یابن عباس...[۱۲۲].
  9. صاحب جواهر پس از نقل روایت پیشین که مستند محقق حلی است، در اجرای حکم قطعِ دست به همراه ردّ دیه انگشتان، می‌نویسد:

و قد عمل به الشيخ و المصنف و غيرهما، بل عن المبسوط أنه رواه أصحابنا، بل في غاية المراد و المسالك عمل به الأكثر، بل عن الخلاف و المبسوط الإجماع علي أن من قطع ذراع رجل بلا كف كان للمجني عليه القصاص و رد دية، بل عن الخلاف منهما نسبته إلي أخبار الفرقة أيضا، بل عن الغنية الإجماع علی أنه إذا كانت يد المقطوع ناقصة أصابع أن له قطع يد الجاني و رد الفاضل، بل لم نعرف له رادا إلا ابن إدريس بناء منه علي أصله، فقال: إنه مخالف لأصول المذهب، إذ لا خلاف بيننا أنه لا يقتص العضو الكامل للناقص إلي أن قال: و الأولي الحكومة في ذلك و ترك القصاص و أخذ الأرش نحو ما سمعته من ابن عباس المخالف لقوله -تعالي-: ﴿وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ[۱۲۳] و غیره، و الفاضل فی المختلف و إن نفی البأس عنه لکن قال: و نحن فی هذه المسألة من المتوقفین فانحصر الخلاف فیه خاصة بناء علی أصله و حینئذ فضعف الخبر المزبور بسهل و الحسن إن کان، منجبر بما عرفت[۱۲۴].

گزارش راوی، دلیل و نشانه‌ای بر امامت حضرت مهدی(ع) قلمداد شده است، چنانکه شیخ مفید شماری از احادیث فراوان در اثبات امامت حضرت صاحب(ع) را برگزیده و در کتاب الإرشاد آورده که دو موردش گزارش راوی مورد گفتوگوست؛ نمونه:

«أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِأَصْحَابِهِ: آمِنُوا بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ فَإِنَّهُ يَنْزِلُ فِيهَا أَمْرُ السَّنَةِ وَ إِنَ لِذَلِكَ وُلَاةً مِنْ بَعْدِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ»[۱۲۵].

امام جواد(ع) حسن بن عباس رازی را ستوده و او را از باورمندان به اهل بیت پیامبر(ع) شمرده و به برخی از اسرار آگاه ساخته است:

«حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ حَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ لَنَا فِي لَيَالِي الْجُمُعَةِ لَشَأْناً مِنَ الشَّأْنِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَأْنٍ قَالَ تُؤْذَنُ لِلْمَلَائِكَةِ... اكْتُمْ فَوَ اللَّهِ لَهَذَا أَعَزُّ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ كَذَا وَ كَذَا عِنْدَكَ حِصَنَةً قَالَ يَا مَحْبُورُ وَ اللَّهِ مَا يُلْهَمُ الْإِقْرَارُ بِمَا تَرَى إِلَّا الصَّالِحُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي كَثِيرُ صَلَاحٍ قَالَ لَا تَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمَّاكَ صَالِحاً حَيْثُ يَقُولُ ﴿فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ[۱۲۶] يَعْنِي الَّذِينَ آمَنُوا بِنَا وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ أَنْبِيَائِهِ وَ جَمِيعِ حُجَجِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ السَّلَامُ»[۱۲۷]؛ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ نُورٌ عِنْدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ لَا يُرِيدُونَ حَاجَةً مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا ذَكَرُوهَا لِذَلِكَ النُّورِ فَأَتَاهُمْ بِهَا... فَقُلْتُ أَ وَ عَلِمَ النُّورُ قَالَ إِنَّ لَهُ لِسَاناً نَاطِقاً وَ بَصَراً نَاقِداً يَتَجَسَّسُ الْأَخْبَارَ لِلْأَوْصِيَاءِ(ع) وَ يَسْتَمِعُ الْأَسْرَارَ وَ يَأْتِيهِمْ بِتَفْسِيرِ كُلِّ أَمْرٍ يَكْتَتِمُ بِهِ أَعْدَاؤُهُمْ»[۱۲۸]، «وَ كَانَ عَلِيٌّ(ع) يَعْرِضُ عَلَى رُوحِ الْقُدُسِ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ فَيُوجَسُ فِي نَفْسِهِ أَنْ قَدْ أَصَبْتَ بِالْجَوَابِ فَيُخْبِرُ فَيَكُونُ كَمَا قَالَ»[۱۲۹].[۱۳۰]

منابع

پانویس

  1. رجال النجاشی، ص۶۰، ش۱۳۸، رجال الطوسی، ص۳۷۴، (ش ۵۵۴۴) و ۴۲۰، (ش ۶۰۶۷)؛ الفهرست، طوسی، ص۱۳۶، (ش ۱۹۸) و ۱۲۶، (ش ۱۷۰)؛ رجال البرقی، ص۵۷؛ الرجال، ابن غضائری، ص۵۱، ش۳۴؛ معالم العلماء، ص۳۷، (ش ۲۱۸) و ۳۴، (ش ۱۹۰)؛ رجال العلامة الحلی، ص۲۱۴، ش۱۳؛ إیضاح الاشتباه، ص۱۵۷، ش۲۰۷؛ الرجال، ابن داود، ص۴۴۰، (ش ۱۱۹) و ۵۴۳؛ منهج المقال، ج۴، ص۷۵، (ش ۱۴۱۰) و ۷۷، (ش ۱۴۱۱)؛ روضة المتقین، ج۱۴، ص۳۵۲؛ اکلیل المنهج، ص۱۸۵، ش۲۶۹ و ۲۷۰؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ جامع الرواة، ج۱، ص۲۰۵، ش۱۶۴۷؛ الرجال، حر عاملی، ص۹۰، ش۳۷۳؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۶، ش۴۹۶؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۰۰ و ۴۰۲، ش۷۴۴ و ۷۴۵؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۳۹۰؛ بهجة الآمال، ج۳، ص۱۳۸؛ تنقیح المقال، ج۱۹، ص۳۵۵، ش۵۲۶۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۴۱۳، ش۳۶۱۷؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۲۷۱، (ش ۱۹۲۷) و ۲۷۳، (ش ۱۹۲۸)، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۵، ص۱۸، ش۷۹؛ أعیان الشیعه، ج۵، ص۱۲۸، ش۳۰۹؛ الجامع فی الرجال، ج۳، ص۱۷۶، (ش ۳۳۷۲) و ۱۷۷، (ش ۳۳۷۳ و ۳۳۷۴)؛ لسان المیزان، ج۲، ص۲۱۶، ش۹۵۳.
  2. ر.ک: بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۶۷.
  3. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 33-34.
  4. و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند سوره نساء، آیه ۶۹.
  5. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱، ح۲.
  6. رجال النجاشی، ص۶۰-۶۱، ش۱۳۸.
  7. در نسخه ر: إسحاق بن سعید و در حاشیه آن، از نسخه دیگری که محمد بن سعد در آن ثبت شده، یاد گردیده است.
  8. الفهرست، طوسی، ص۱۳۶، ش۱۹۸.
  9. رجال الطوسی، ص۳۷۴، ش۵۵۴۴.
  10. رجال، ابن غضائری، ص۵۱-۵۲، ش۳۴.
  11. روشن است که عبارت بن جریش گویای نسخه‌ای دیگر است که در آن حرف حاء به جیم تبدیل شده است.
  12. معالم العلماء، ص۳۷، ش۲۱۸. علامه حلی هنگام یادکرد نام راوی به خوانش نام جد او اشاره می‌کند: الحسن بن العباس بن الحریش بالحاء غیر المعجمة و الراء و الیاء المنقطة تحتها نقطتین و الشین المعجمة،.... (رجال العلامة الحلی، ص۲۱۴، ش۱۳). نیز در ایضاح الاشتباه: الحسن بن العباس بن الحریش، بفتح الحاء المهملة، و کسر الراء، و بعدها یاء منقطة تحتها نقطتین، و الشین المعجمة أخیرا. ص۱۵۷، ش۲۰۷. همدوره او ابن داوود در الرجال: الحسن بن عباس بن الحریش، بالحاء المهملة فالراء فالیاء المثناة تحت فالشین المعجمة، الرازی أبو علی،.... ص۴۴۰، ش۱۱۹.
  13. رجال البرقی، ص۵۷.
  14. رجال الطوسی، ص۳۷۵، ش۵۵۵۰.
  15. رجال الطوسی، ص۴۲۰، ش۶۰۶۷.
  16. الفهرست، طوسی، ص۱۲۶، ش۱۷۰.
  17. معالم العلماء، ص۳۴، ش۱۹۰.
  18. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 34-37.
  19. منهج المقال، ج۴، ص۷۷، ش۱۴۱۱. ابوعلی حائری به باور ایشان انتقاد کرده و چنین می‌نویسد: قلت: فی اقتضاء هذا التعدد تأمل واضح. (منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۲، ص۴۰۲).
  20. تلخیص المقال فی تحقیق الرجال (رجال الوسیط)، ص۵۷. سید جابلقی در طرائف المقال (ج ۱، ص۲۹۳، ش۲۰۳۹) پس از یاد کرد کلام میرزا سکوت کرده که نشانه تمایل وی به اتحاد است.
  21. منهج المقال، ج۴، ص۷۷، ش۱۴۱۲.
  22. نقد الرجال، ج۲، ص۳۱ و ۳۲، ش۱۲۹۷. وی عنوان الحسن بن عباس بن الحریش الرازی را از نجاشی و ابن غضائری نیز شیخ طوسی در من لم یرو عن الائمة(ع) گزارش کرده و به روایت کتابش از سوی احمد بن أبی عبدالله برقی در الفهرست اشاره کرده است: له کتاب، روی عنه: أحمد بن أبی عبدالله، الفهرست؛... و ذکره الشیخ فی الرجال مرة فی باب أصحاب الجواد(ع)، و مرة فی باب من لم یرو عن الأئمة(ع) و گذشت که عنوان در من لم یرو عنهم(ع)، الحسن بن العباس الحریشی است؛ همچنین کسی که احمد برقی کتابش را نقل می‌کند.
  23. آیت‌الله خویی پس از یادکرد ترجمه حسن بن عباس بن حریش در معجم رجال الحدیث (ج ۵، ص۳۶۲، ش۲۸۹۴) به ترجمه حسن بن عباس حریشی (ص ۳۶۲-۳۶۳، ش۲۸۹۵) پرداخته و نوشته است: ظاهر کلام الشیخ أنه غیر سابقه، و ذلک لأنه ذکره مستقلا بطریق ینتهی إلی أحمد بن أبی عبدالله عنه، و ذکر الأول بطریق ینتهی إلی أحمد بن إسحاق بن سعد عنه، إلا أن الظاهر اتحادهما، إذ لو کانا متعددین لذکرهما النجاشی مع حرصه علی الاستقصاء و اطلاعه علی ما فی الفهرست... و أیضاً لو کان الحریشی مغایرا لابن حریش، و الراوی لکتابه أحمد بن أبی عبدالله لذکرت له روایة لامحالة، مع أن الروایات کلها عن ابن حریش، نعم روی عن أبی جعفر و روی عنه سهل بن زیاد، تفسیر القمی: سورة الحدید، فی تفسیر قوله -تعالی-: ﴿لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ.... محقق شوشتری پس از یادکرد شرح احوال حسن بن عباس بن حریش در قاموس الرجال (ج۳، ص۲۷۱، ش۱۹۲۷) به شرح احوال حسن بن عباس الحریشی (ص ۲۷۳، ش۱۹۲۸) پرداخته و با اشاره به عنوان شیخ طوسی در رجال الطوسی و الفهرست (الحسن بن العباس الحریشی) می‌نویسد: لا ریب فی اتحادهما، لاتحاد الطبقة، و اقتصار النجاشی علی ذاک، و عدم التغایر بین العنوانین، سوی أن حریشا -جده- ذکر فی الأول نسبا و فی الثانی نسبة، کما لا ریب فی أن ظاهر رجال الشیخ و فهرسته تغایرهما، لا لما ذکره (فان الشیخ -فی رجاله- من کان معاصرا هم(ع) و لم یرو عنهم یعده فی أصحابهم و فی من لم یرو عنهم(ع) کما یعد من لم یدرکهم(ع) فی من لم یرو عنهم(ع) و تعدد الطریق أعم من تعدد المقصد، فان الرجل روی عنه أحمد البرقی و أحمد الأشعری و سهل الآدمی و أحمد ابن إسحاق، لا أحمد بن محمد بن إسحاق، کما قال) بل لتعدد عنوان الفهرست و معلومیة أن من من أصحاب الجواد(ع) روی عنه(ع). همچنین در برابر کلام مامقانی که اتحاد الحسن بن العباس بن خراش (حراش) با ابن حریش را با عبارت لا وجه له بی‌دلیل نشان داده (تنقیح المقال، ج۱۹، ص۳۶۳)، در ص۲۷۴، ش۱۹۲۹ نوشته است: بل وجیه، فالظاهر أن الشیخ رأی اختلاف النسخ فی اسم جده، فعنون کلا منهما بإحتمال التغایر. شیخ موسی زنجانی پس از یادکرد عنوان اول در الجامع فی الرجال (ج ۳، ص۱۷۶، ش۳۳۷۲) به یادکرد عنوان دوم (ص ۱۷۷، ش۳۳۷۳) پرداخته و نوشته است: عندی متحد مع السابق کما هو مختار التفرشی و کذا المیرزا حیث قال: و کلام الشیخ یقتضی التعدد و فیه تأمل؛ انتهی. قلت: قد مر منا کرارا إنکار هذا الإقتضاء فی کلام الشیخ فی مجموع الکتابین و ذکرنا وجهه سپس در شرح احوال الحسن بن العباس الخراش (ش ۳۳۷۴) نوشته است: و قال المیرزا بعد عنوانه: و لا یبعد کونه ابن حریش المتقدم و الله اعلم. انتهی؛ قلت: و الذی یسهل الخطب عدم وقوعه بهذا العنوان فی طرق الأخبار، و إنما الموجود فیها الحسن بن العباس من غیر زیادة و منها فی تفسیر القمی فی سورة النجم.
  24. جامع الرواة، ج۱، ص۲۰۵، ش۱۶۴۷. گفتنی است تبدیل حرف حاء به جیم در جریش و جریشی که اردبیلی در گزارش از استرآبادی یاد کرده، نادرست بوده و اشتباه چاپی است؛ زیرا عنوان در تلخیص المقال که منبع دریافت جامع الرواة است، حریش و حریشی -با حرف حاء- است.
  25. تنقیح المقال، ج۱۹، ص۳۶۲-۳۶۳.
  26. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 37-41.
  27. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۳۴: «أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِهِ ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى يَقُولُ مَا ضَلَّ فِي عَلِيٍّ(ع) وَ مَا غَوَى ﴿وَمَا يَنْطِقُ فيه ﴿عَنِ الْهَوَى، و ما کان ما قال فیه إلا بالوحی الذی أوحی إلیه -...». نام راوی در دو سند دیگر همین کتاب با عنوان الحسن بن العباس یاد شده است. (تفسیر القمی، ج۲، ص۳۰۱ و ۳۵۱).
  28. اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۳، ص۱۴۹، ح۶۲۶؛ بحار الأنوار، ج۱۸، ص۴۰۴، ح۱۱۰؛ ج۳۶، ص۸۶، ح۱۲.
  29. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۰۱ و ۳۵۱.
  30. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۴۲، ح۵: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ جَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ نُورٌ كَهَيْئَةِ الْعَيْنِ عَلَى رَأْسِ النَّبِيِّ(ص) وَ الْأَوْصِيَاءِ...»؛ نیز ص۴۵۳، ح۹: «حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ جَرِيشٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ(ع) إِنَّ الْأَوْصِيَاءَ مُحَدَّثُونَ يُحَدِّثُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ...». این سند در دو روایت دیگر (ص ۲۸۰، (ح ۱۵) و ۱۳۲، (ح ۶) یاد شده و عنوان راوی در آنها الحسن بن العباس بن الحریش است. افزون بر این روایت ص۴۵۳، ح۹، در مختصر البصائر (ص ۴۶، ح۳) نیز آمده و عنوان راوی در آن الحسن بن العباس بن الحریش است. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۶۰، ح۳: «وَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ رِجَالِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْجَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَنْ آبَائِهِ(ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ يُنْزَلُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ مَا قُضِيَ فِيهَا وَ لِذَلِكَ الْأَمْرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)...». سند این روایت در الکافی (ج ۱، ص۵۳۲، ح۱۱) چنین است: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي(ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ لِابْنِ عَبَّاسٍ إِنَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ...»؛ نیز در کفایة الاثر (ص ۲۲۰-۲۲۱) و الخصال (ج ۲، ص۴۷۹، ح۴۷) و کمال الدین و تمام النعمه (ج ١، ص۳۰۴، ح۱۹) و الارشاد (ج ۲، ص۳۴۶) عنوان راوی مانند عنوان کتاب الکافی است. فضائل الأشهر الثلاثه، ص۱۱۷، ح۱۱۳: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ جَرِيشٍ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(ع) قَالَ قَالَ الصَّادِقُ(ع) سَمِعْتُ أَبِي(ع) يَقُولُ مَا قَرَأَ عَبْدٌ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ أَلْفَ مَرَّةٍ يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ وَ أَلْفَ مَرَّةٍ يَوْمَ الْخَمِيسِ إِلَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْهَا مَلَكاً يُدْعَى الْقَوِيَّ...» و نیز با تعلیق به سند پیشین در دو روایت پسین: ص۱۱۸، ح۱۱۴: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ(ع) مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْقَدْرِ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ...»؛ و ح۱۱۵: «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(ع) مَنْ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلْفَ مَرَّةٍ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ كُلِّ حِجَّةٍ أَوْ عُمْرَةٍ كَانَتْ أَوْ تَكُونُ...». با نگاه به مورد پیشین در الکافی، که سهل بن زیاد از حسن بن عباس بن حریش گزارش کرده، نیز همراه شدن وصف الرازی اتحاد عنوان یادشده در سند فضائل الأشهر الثلاثه با راوی مورد گفت‌وگو را روشن می‌سازد.
  31. الفهرست، طوسی، ص۱۳۶-۱۳۷.
  32. الفهرست، طوسی، ص۱۲۶.
  33. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۲، ح۶.
  34. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۶۰، ح۳.
  35. الکافی، ج۱، ص۵۳۲.
  36. کفایة الأثر، ص۲۲۱.
  37. رجال العلامة الحلی، ص۲۱۴، ش۱۳.
  38. إیضاح الاشتباه، ص۱۵۷، ش۲۰۷: بفتح الحاء المهملة، و کسر الراء، و بعدها یاء منقطة تحتها نقطتین، و الشین المعجمة أخیرا.
  39. الرجال، ابن داود، ص۴۴۰، ش۱۱۹: بالحاء المهملة فالراء فالیاء المثناة تحت فالشین المعجمة.
  40. تنقیح المقال، ج۱۹، ص۳۵۵، ش۵۲۶۵.
  41. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۲، ح۱۲.
  42. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 41-45.
  43. لسان المیزان، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۱۷، ش۹۵۳.
  44. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۰۱ و ۳۵۱؛ التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج۱، ص۴۵۵، ح۱۵۵. گذشت که عناوین الحسین بن العباس در تفسیر القمی (ج۲، ص۳۳۴) و الحسن بن العباس بن الجریش در کتاب الغیبة، نعمانی (ص ۶۰، ح۳) و الحسین بن العباس بن حریس الرازی در رجال البرقی (ص ۵۷) نیز الحسن بن العباس بن الحریص الرازی در فلاح السائل (ص۱۹۹) مصحّف است.
  45. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 46-47.
  46. در برخی روایات از امام هادی(ع) به الطیب یاد شده است؛ مانند بصائر الدرجات (ج١، ص۳۳۳، ح۱): «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الطَّيِّبِ الْهَادِي(ع) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَابْتَدَأَنِي وَ كَلَّمَنِي بِالْفَارِسِيَّةِ». و تهذیب الأحکام (ج ۸، ص۲۳۷، ح۸۹): «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ دَاوُدَ الصَّرْمِيِّ قَالَ قَالَ الطَّيِّبُ(ع) يَا دَاوُدُ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ مَوَالٍ لَنَا فَيَحِلُّ لَنَا أَنْ نَشْتَرِيَ وَ نُعْتِقَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ فُلَاناً قَالَ لِغُلَامٍ لَهُ قَدْ أَعْتَقَهُ بِعْنِي نَفْسَكَ حَتَّى أَشْتَرِيَكَ قَالَ يَجُوزُ وَ لَكِنْ إِنَّمَا يَشْتَرِي وَلَاءَهُ».
  47. التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱. شیخ صدوق این روایت را با حذف سند در من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۷۹ ح۱۱۱۱ نقل کرده است؛ «وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ...»؛ نیز شیخ طوسی در تهذیب الأحکام، ج۳، ص۲۸۳، ح۱۶۰: «رُوِيَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا(ع) أَنَّهُمَا قَالا مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ...».
  48. (خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند سوره محمد، آیه ۱.
  49. و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید سوره حشر، آیه ۷.
  50. داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشنایی‌شان را ببرد و آنان را در تاریکی‌ها که چیزی نمی‌بینند رها کند * کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند سوره بقره، آیه ۱۷-۱۸.
  51. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۰۱.
  52. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۲، ح۶.
  53. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۲ - ۲۲۳، ح۱۲.
  54. و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  55. گویی (هرگز) در آن نمی‌زیسته‌اند؛ هان! نابود باد مدین! چنان که ثمود نابود گشت سوره هود، آیه ۹۵.
  56. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۰، ح۱۵. بخشی از این روایت با سه سند دیگر در الکافی (ج ۱، ص۵۳۳، ح۱۳) گزارش شده است.
  57. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۴۲، ح۵.
  58. الکافی، ج۱، ص۲۴۲ - ۲۴۳، ح۱.
  59. التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱.
  60. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 47-52.
  61. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۶.
  62. الموسوعة الرجالیه، ج۷، ص۲۴۰.
  63. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 52-54.
  64. التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۶.
  65. کتاب الغیبه، نعمانی، ص۶۰، ح۳؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۲، (ح۱) و ۵۳۲، (ح۱۱)؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۸۰ - ۲۸۱، ح۳۰؛ فلاح السائل، ص۱۹۹؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۲، (ح۶) و ۲۸۰، (ح ۱۵)؛ فضائل الاشهر الثلاثه، ص۱۱۷، ح۱۱۳؛ التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۳، ح۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۶.
  66. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 54.
  67. رجال النجاشی، ص۶۰، ش۱۳۸؛ الفهرست، طوسی، ص۱۳۶، (ش۱۹۸) و ۱۲۶، (ش۱۷۰).
  68. رجال البرقی، ص۵۷؛ الرجال، ابن غضائری، ص۵۱، ش۳۴؛ آیت‌الله محقق شوشتری باور دارد که برقی و ابن غضائری از آنجا که راویان عامّی را با عبارت عامّی از دیگر روایتگران کتابشان جدا کرده‌اند، روشن می‌گردد راویانی که عامّی شناسانده نشده‌اند، شیعه هستند، از این رو همه راویان این دو کتاب شیعه هستند، جز روایتگرانی که عامّی معرفی شده‌اند. قاموس الرجال، ج۱، ص۲۵: أما فهرست الشیخ و فهرست النجاشی و کتاب ابن الغضائری، فما تذکر غیر الشیعی إلا إذا کان عامی و ص۲۹: و أما رجال البرقی: فلا یذکر فی أصحابهم(ع) طعنا سوی العامیة إلا شاذا،...، فممکن القول بتشیع من لم یذکر فیه عامیته.
  69. ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم سوره قدر، آیه ۱.
  70. و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟ سوره قدر، آیه ۲.
  71. شب قدر از هزار ماه بهتر است سوره قدر، آیه ۳.
  72. فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند سوره قدر، آیه ۴.
  73. فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند سوره قدر، آیه ۴.
  74. آن (شب) تا دمیدن سپیده (امن و) سلامت است سوره قدر، آیه ۵.
  75. و از فتنه‌ای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی‌رسد (بلکه دامنگیر همه می‌شود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است سوره انفال، آیه ۲۵.
  76. ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم سوره قدر، آیه ۱.
  77. و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  78. الکافی، ج۱، ص۲۴۸ - ۲۴۹، ح۴.
  79. فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! سوره فصلت، آیه ۳۰.
  80. جز این نیست که مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان را آشتی دهید و از خداوند پروا کنید باشد که بر شما بخشایش آورند سوره حجرات، آیه ۱۰.
  81. برخی نسخه‌ها [ان عمی بصره] نوشته شده است.
  82. این جمله‌ای توضیحی از امام صادق(ع) است که برای فهماندن کلام پدرش که فرمود: «فتبدا لک الملک» گفته شده، تا این پندار پدید نیاید که أن الملک ظهر علی ابن عباس عیانا.
  83. الکافی، ج۱، ص۲۴۷ - ۲۴۸، ح۲. بخش میانی روایت در الکافی (ج۷، ص۳۱۷، ح۱) نیز یاد شده است: «عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن الحسن بن العباس بن الحریش عن أبی جعفر الثانی(ع) قال: قال أبو جعفر الأول(ع) لعبد الله بن عباس یا أبا عباس أنشدک الله! هل فی حکم الله -تعالی- اختلاف قال: فقال: لا. قال: فما تری فی رجل ضرب رجلا أصابعه بالسیف...».
  84. فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند سوره قدر، آیه ۴.
  85. الکافی، ج۱، ص۲۴۹، ح۵.
  86. سوگند به این کتاب روشن * که ما آن را در شبی خجسته فرو فرستادیم، بی‌گمان ما بیم‌دهنده بودیم سوره زخرف، آیه۱-۳
  87. ما تو را به حق، نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است سوره فاطر، آیه ۲۴.
  88. و در خواستگاری از زنان (شوی مرده یا طلاق گرفته‌ای که در عدّه به سر می‌برند) در آنچه دو پهلو بر زبان آورید یا در دل پنهان بدارید، بر شما گناهی نیست، خداوند می‌داند که بی‌گمان شما به زودی از آنان یاد خواهید کرد، اما با آنها وعده نهانی ازدواج ننهید مگر آنکه سخنی شایسته بگویید و آهنگ پیوند زناشویی مکنید تا زمان مقرر (عدّه) سرآید و بدانید که خداوند آنچه را در درون شما می‌گذرد می‌داند پس از او بترسید و بدانید که خداوند آمرزنده‌ای بردبار است سوره بقره، آیه ۲۳۵.
  89. الکافی، ج۱، ص۲۴۹ - ۲۵۰، ح۶.
  90. الکافی، ج۱، ص۵۳۲ - ۵۳۳، ح۱۱.
  91. الکافی، ج۱، ص۵۳۳، ح۱۲.
  92. و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  93. در برخی نسخه‌ها [متمثل] نوشته شده است که با آنچه در بصائر الدرجات (ج ۱، ص۲۸۰، ح۱۵) آمده، همخوانی دارد.
  94. الکافی، ج۱، ص۵۳۳، ح۱۳.
  95. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 54-62.
  96. تنقیح المقال، ج۱۹، ص۳۵۹، ش۵۲۶۵.
  97. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 62.
  98. رجال النجاشی، ص۶۰، ش۱۳۸.
  99. ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم سوره قدر، آیه ۱.
  100. پی نوشت. کتب فی عش: کان مکان تشهد إلی قوله موضوع بیاض فی النسخة المنقولة من خط ابن طاوس، انتهی. و فی خلاصة الأقوال: مخایله تشهد. (ترتیب خلاصة الأقوال، ص۱۴۵)
  101. الرجال، ابن غضائری، ص۵۱ - ۵۲، ش۳۴.
  102. رجال العلامة الحلی، ص۲۱۴، ش۱۳؛ الرجال ابن داود، ص۴۴۰، (ش۱۱۹) و ۵۴۳.
  103. رجال الطوسی، ص۳۷۴، (ش ۵۵۴۴) و ۳۷۵، (ش ۵۵۵۰) و ۴۲۰، (ش ۶۰۶۷)؛ الفهرست، طوسی، ص۱۲۶، (ش۱۷۰) و ۱۳۶، (ش۱۹۸).
  104. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 62-63.
  105. علامه محمدتقی مجلسی (مجلسی اول) در روضة المتقین (ج۱۴، ص۳۵۲) پس از یادکرد عنوان الحسن بن العباس بن الحریش الرازی به پشتیبانی از راوی و اعتباربخشی به کتاب او، نیز خرده‌گیری از نجاشی پرداخته و می‌نویسد: له كتاب رواه أحمد البرقي (الفهرست) و ذكر الكتاب الكليني في الأصول و أكثره من الدقيق، لكنه مشتمل علي علوم كثيرة و لما لم يصل أفهام بعض إليه رده بأنه مضطرب الألفاظ رواه أحمد بن محمد بن عيسي. والذي يظهر بعد التتبع و التأمل التام أن أكثر الأخبار الواردة عن الجواد و الهادي والعسكري(ع) لا يخلو من اضطراب تقية أو اتقاء علي أصحابهم(ع) لأن أكثرها مكاتبة، و يمكن أن تقع بأيدي المخالفين و يصل بها ضرر علي الأصحاب و لما كان أئمتنا(ع) أفصح فصحاء العرب عند المؤالف و المخالف، فلو اطلعوا علي أمثال أخبارهم كانوا يجزمون بأنها ليست منهم(ع). و لهذا لا يسمون غالباً و يعبرون عنهم بالرجل و الفقيه و أمثالهم و علي ذلك النهج صدر تفسير العسكري(ع) عنهم(ع) و لما لم يتنبهوا لما قلناه رد أخبارهم من لم يكن له تدبر، و لهذا تري شيخ الطائفة أنه لم يرد أمثالها من الأخبار لأنه كان عالما بذلك فتنبه لذلك الفائدة فإنها تنفعك كثيرا. وحید بهبهانی در تعلیقه‌اش بر منهج المقال (ج ۴، ص۷۵، ش۴۶۲) هنگامی که به عنوان الحسن بن العباس بن الحریش الرازی می‌رسد، نگاه خواننده کتابش را به الفائدة الثانیة که در صفحه‌های آغازین این کتاب نگاشته، بازگشت داده است. وی در الفائدة الثانیة (ج ۱، ص۱۲۶ – ۱۲۷) درباره عبارت ضعیف می‌نویسد: قولهم: ضعيف؛ و نري الأكثر يفهمون منه القدح في نفس الرجل و يحكمون به بسببه، و لا يخلو من ضعف،...، و لعل من أسباب الضعف عندهم: قلة الحافظة، و سوء الضبط، و الرواية من غير إجازة و الرواية عمن لم يلقه، و اضطراب ألفاظ الرواية، و إيراد الرواية التي ظاهرها الغلو أو التفويض أو الجبر أو التشبيه و غير ذلك، كما هو في كتبنا المعتبرة، بل هي مشحونة منها كالقرآن، مع أن عادة المصنفين إيرادهم جميع ما رووه كما يظهر من طريقتهم، مضافا إلي ما ذكره في أول الفقيه و غيره و كذا من أسبابه رواية فاسدي العقيدة عنه و عكسه، بل و ربما كان مثل الرواية بالمعني و نظائره سببا. و بالجملة: أسباب قدح القدماء كثيرة، و سنشير إلي بعضها و غير خفي أن امثال ما ذكر ليس منافيا للعدالة. مامقانی در تنقیح المقال (ج ۱۹، ص۳۵۸، ش۵۸۲) با اشاره به راوی و روایاتش در کتاب الکافی نوشته است: إن الكليني رحمه الله مع أنه قال في أول الكافي ما قال لم يذكر في باب شأن ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ (سورة القدر، الآية ۱) و تفسيرها غير رواية الحسن بن عباس و كتابه و أيضاً رواه محمد بن يحيي و محمد بن الحسن مع أنه مر عنهما ما مر في أحمد بن محمد بن خالد، و رواه أحمد بن محمد بن عيسي مع صدر منه ما مر في أحمد و غيره و بالجملة هؤلاء القميون رووا عنه أنه و قد أشرنا إلي الأمر في ذلك في إبراهيم بن هاشم و إسماعيل بن مرار. علامه مجلسی در مرآة العقول (ج ۳، ص۶۱ و ۶۲) درباره راوی نوشته است: ضعيف. علي المشهور بالحسن بن العباس، لكن يظهر من كتب الرجال أنه لم يكن لتضعيفه إلا رواية هذه الأخبار العالية الغامضة التي لا يصل إليها عقول أكثر الخلق، و الكتاب كان مشهورا عند المحدثين و أحمد بن محمد روي هذا الكتاب مع أنه أخرج البرقي عن قم بسبب أنه كان يروي عن الضعفاء، فلو لم يكن هذا الكتاب معتبرا عنده لما تصدي لروايته و الشواهد علي صحته عندي كثيرة. کرباسی در اکلیل المنهج (ص ۱۰۹) با خرده‌گیری از نجاشی و همفکرانش، الحسن بن العباس و برخی راویان همسان با او را تقویت کرده و می‌نویسد: اعلم: أن روايات أصحابنا إن كانت موافقة لعقائدهم خالية عما يوجب الغمز بزعمهم، يوصفون بأنه صحيح الرواية كما في أحمد بن إدريس، و صحيح الحديث سليم و نحوه كما في أحمد بن الحسين بن إسماعيل، و إن كان في رواياته ما يوجب غمزا علي زعم الباحث، كأحاديث باب في شأن ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ و تفسيرها من الكافي، فيقولون ما قالوا في الحسن بن عباس الحريش، و كأحاديث باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية من الكافي، يقولون ما قالوا في علي بن حسان، و كأحاديث تدل علي المعجزات و الكرامات و الأعاجيب كجل الأحاديث المذكورة في كتاب الحجة من الكافي، فيقولون ما قالوا فيهم من أنه غال، و أنه مرتفع القول، و أنه منفرد بالغرائب و أنه يقول بالتفويض، و أكثر أحاديث أصول الكافي من هذا الباب، و تضعيف جعفر بن محمد بن مالك أيضاً من هذا الباب، و كأحاديث سليم بن قيس المنتشرة في الكافي، و لما انفرد برواياته أبان يقولون بوضع الكتاب و أن في أحاديثه علامات الوضع، و هذا كله يوجب الوهن مما ذكروه و عدم الاعتماد بما قالوه. همچنین هنگام شرح حال الحسن بن عباس بن الحریش (ص ۱۸۵، ش۲۶۹) می‌نویسد: ذكر الشيخ محمد بن يعقوب بإسناده عنه باب في شأن ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ و تفسيرها، و ذكر في الباب بطوله رواياته، و ذكر أيضاً فيما جاء في الاثني عشر عدة روايات عنه، و ذكر في أول الكافي ما يدل علي أنه لا يعمل بالظن و أحاديث الكتاب صحاح عن الصادقين(ع)، و أنت تري كلام (جش) و (صه) و (غض) و لم يذكر فيه من المتقدمين شيء، و تضعيفه ليس إلا من جهة رواياته، و هو عند الشيخ محمد بن يعقوب مقبول الرواية لا بأس برواياته، فتضعيفه لا يكون إلا من اجتهاد و الحق أن المدح و الذم و توثيقهم و تضعيفهم كله يرجع إلي اجتهاداتهم، و لاحجة فيما ذكروه علي غيرهم، و استنباط التعدد و الاتحاد و التمييز عند الإشتراك أيضاً راجع إلي اجتهاداتهم. شیخ نمازی در مستدرکات علم رجال الحدیث (ج ۲، ص۴۱۶ - ۴۱۷، ش۳۶۱۷) همسو با مجلسی اول و دوم نیز وحید بهبهانی به تأیید راوی و تجلیل از او پرداخته و تضعیف نجاشی را نوعی استضعاف و ضعف در فهم به شمار آورده و آن را رد کرده است: ظاهر من رواياته المذكورة ضعف الاستضعاف، و أنه من عظماء الأصحاب و أجلائهم، المتحمل من العلوم ما لا يتحمله إلا الخواص، و نعم ما نقل عن العلامة المجلسي من أنه مال إلي اصلاح حال هذا الرجل حيث قال: روي الكتاب (أي كتابه في تفسير إنا أنزلنا) الكليني و أكثره من الدقيق، لكنه مشتمل علي علوم كثيرة، و لما لم يصل إليها افهام بعض رده بأنه مضطرب الألفاظ... إلي آخره، و مثله ميل الوحيد و الحائري إلي إصلاح حاله و يؤكد ذلك ما رواه القمي في أول سورة محمد(ص) عن أحمد بن إدريس، عن أحمد بن محمد، عنه، عن أبي جعفر(ع) قال: قال أمير المؤمنين(ع) بعد وفاة رسول الله(ص) في المسجد و الناس مجتمعون بصوت عال: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ فقال له ابن عباس: يا أبا الحسن! لم قلت ما قلت؟ قال: قرأت شيئا من القرآن، قال: لقد قلته لأمر، قال: نعم، إن الله يقول في كتابه ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فتشهد علي رسول الله أنه استخلف أبا بكر؟ قال: ما سمعت رسول الله أوصي إلا إليك، قال: فهلا بايعتني؟ قال: اجتمع الناس علي أبيبكر فكنت منهم، قال أمير المؤمنين: كما اجتمع أهل العجل علي العجل، هاهنا فتنتم - الخبر. و هذه الرواية معتمدة مقبولة عند القمي حيث أنه استدل بها لقوله: نزلت في أصحاب رسول الله الذين ارتدوا بعد رسول الله و غصبوا أهل بيته حقهم و صدوا عن أمير المؤمنين عن ولايته ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أي أبطل ما كان تقدم منهم مع رسول الله من الجهاد و النصرة و وي در بخش ديگري از عبارتش در ج۲، ص۴۱۴، ش۳۶۱۷ چنين آورده است؛ الگو:عربي. شیخ موسی زنجانی در الجامع فی الرجال (ج ۳، ص۱۷۶، ش۳۳۷۲) نوشته است: ذكره الشيخ في الفهرست من غير جرح، وعده في رجاله من أصحاب الجواد(ع) لكن ضعفه صريحا النجاشي و ابن الغضائري و تبعهما العلامة و ابن داوود و غيرهما نعم عن المجلسي الأول الميل إلي إصلاح حاله، و تبعه الوحيد في التعليقة، و اعتمادهما في ذلك إلي رواية القميين عنه، و إلي عدم جرحه من الشيخ، و ليس بذلك البعيد فإن رواية أحمد بن إسحاق الجليل و أحمد بن محمد بن عيسي عنه يكفي في قبول ما رواه، و لعله لأجل ذلك أخذ عن كتابه في الكافي.
  106. مامقانی در ج۱۹، ص۳۵۸ - ۳۵۹، ش۵۲۶۵ درباره جایگاه حدیثی راوی، رأی نجاشی را برگزیده و تصریح او به ضعف راوی را درست و بی‌چون و چرا و دور از خطا و لغزش پنداشته است: لو لا تضعیف النجاشی بضرس قاطع لأمکن مقابلة تضعیف غیره بما ذکره، إلا أن النجاشی لشدة ضبطه، و قوة الوثوق به لا معدل عن تضعیفه، سیما و تضعیفه نص، و ما ذکر ظواهر، و الظاهر لا یعارض النص، فالاعتماد علی ما تفرد به الحسن بن العباس مشکل، و علیک بالفحص و البحث لعلک تقف علی ما لم تنله یدی. علامه شوشتری نیز در قاموس الرجال (ج ۳، ص۲۷۱ - ۲۷۲، ش۱۹۲۷) روایات راوی را نشانه درستی کلام نجاشی دانسته و راوی را ردی الحدیث و مضطرب الالفاظ به شمار آورده است: ثم إن أردت صحة قول النجاشی فی کتابه: ردی الحدیث، مضطرب الألفاظ و صحة قول ابن الغضائری فی کتابه: فاسد الألفاظ تشهد مخائله علی أنه موضوع فراجع باب فضل إنا أنزلناه من الکافی تجد صحة کلامهما؛ فتری أنه روی فی ذاک الباب تسعة أخبار بسند واحد، کلها عن الحسن بن عباس بن حریش عن الجواد(ع) فان کلها لفظها فاسد و معناها کاسد و کذا راجع تفسیر القمی فی أول سورة محمد(ص). سپس در ص۲۷۳ – ۲۷۴، ش۱۹۲۸ روایت یکی از سختگیرترین محدثان قم، جناب احمد بن محمد بن عیسی اشعری از حسن بن عباس را تعجبآور خوانده و شگفتی خویش را که نشان از اعتقاد وی به ضعف راوی است، چنین ابراز کرده است: ثم لا عرو من روایة سهل و أحمد البرقی عنه، و إنما العجب من روایة أحمد الأشعری عنه!. آیت الله خویی در معجم رجال الحدیث (ج ۵، ص۳۶۱، (ش۲۸۹۴) و ص۳۶۲، (ش۲۸۹۵) تضعیف الحسن بن العباس بن الحریش (الجریش) از سوی نجاشی و ابن غضائری را یاد کرده؛ سپس به شرح حال الحسن بن العباس الحریشی (الجریشی) پرداخته و آن را متحد با راوی مورد بحث دانسته است: کیف کان فالرجل ضعیف إما لثبوت اتحاده مع سابقه، أو لاحتماله، فتوثیق علی بن إبراهیم یسقط بمعارضة تضعیف النجاشی. (معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۶۳)
  107. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 63-67.
  108. رجال النجاشی، ص۶۰، ش۱۳۸.
  109. درباره جمله تشهد مخایله علی أنه موضوع نوشته است: کان مکان تشهد إلی قوله موضوع بیاض فی النسخة المنقولة من خط ابن طاوس، انتهی.
  110. الرجال، ابن غضائری، ص۵۱ - ۵۲، ش۳۴.
  111. رجال العلامة الحلی، ص۲۱۴، ش۱۳؛ الرجال، ابن داود، ص۴۴۰، (ش۱۱۹) و ۵۴۳.
  112. تفسیر القمی، ج۲، ص۳۰۱؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۲، ح۶؛ الکافی، ج۱، ص۲۴۲، (ح۱) و ۵۳۲، (ح۱۱)؛ التوحید، صدوق، ص۱۰۱، ح۱۱؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۸۰، ح۳۰؛ رجال النجاشی، ص۶۱، ش۱۳۸؛ الفهرست، طوسی، ص۱۳۶، ش۱۹۸.
  113. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۲۲، ح۱۲.
  114. الکافی، ج۷، ص۳۱۷، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۲۷۶ - ۲۷۷، ح۸. این روایت، مفصل‌تر در الکافی، (ج ۱، ۲۴۷ - ۲۴۸، ح۲) گزارش شده است.
  115. النهایه طوسی، ص۷۷۴.
  116. شرائع الاسلام، ج۴، ص۲۱۸.
  117. مختلف الشیعه، ج۹، ص۴۰۸.
  118. کشف الرموز، ج۲، ص۶۲۷.
  119. الجامع للشرایع، ص۵۹۸.
  120. المهذب البارع، ج۵، ص۲۳۴.
  121. مسالک الأفهام، ج۱۵، ص۲۶۵ - ۲۶۶.
  122. کشف اللثام، ج۱۱، ص۱۷۵.
  123. و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند سوره مائده، آیه ۴۵.
  124. جواهر الکلام، ج۴۲، ص۳۳۸ - ۳۳۹.
  125. الارشاد، ج۲، ص۲۴۵ - ۲۴۶؛ روایت دوم: «و بهذا الإسناد قال: قال أمیر المؤمنین(ع) لابن عباس: إن لیلة القدر فی کل سنة و إنه ینزل فی تلک اللیلة أمر السنة و لذلک الأمر ولاة من بعد رسول الله(ص) فقال له ابن عباس: من هم؟ قال أنا و أحدعشر من صلبی أئمة محدثون». (الارشاد، ج۲، ص۳۴۶؛ تقریب المعارف، ص۴۲۵؛ کتاب الغیبه، طوسی، ص۱۴۲)
  126. و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند سوره نساء، آیه ۶۹.
  127. بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۳۰ - ۱۳۱، ح۲.
  128. بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۰، ح۱۵.
  129. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۵۳، ح۹.
  130. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۷، ص 68-75.