خطبه امام حسین در مدینه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

بعد از مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید، او نامه‌ای برای حاکم مدینه فرستاد و خواست که از امام حسین (ع) بیعت بگیرد اما حضرت در جواب او فرمود: "... یزید مردی شراب‌خوار و کشنده انسان‌های محترم است و آشکارا گناه می‌کند. هیچ گاه فردی مثل من با چنین کسی بیعت نخواهد کرد...". همچنین در متن وصیتی که آن را به دست محمد بن حنفیه داد نوشته است: "... من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش‌گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‌گردم، بلکه هدف من از این امر اصلاح در امت جدم است... .

مقدمه

هنگامی که معاویة بن ابی سفیان در نیمه رجب سال ۶۰ ه‍.ق. از دنیا رفت، یزید بن معاویه جانشین پدرش شد و او هم خلافت مسلمانان را به ناحق بر عهده گرفت. آنگاه یزید به حاکم مدینه ـ ولید بن عتبه ـ نامه‌ای نوشته و به او فرمان داد تا برایش از مردم مدینه به خصوص از امام حسین (ع) بیعت بگیرد.

ولید آن حضرت را طلب کرد و از ایشان خواست با یزید بیعت نماید. امام حسین (ع) فرمود: «أَيُّهَا الْأَمِيرُ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحمَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَيْعَةِ»؛ «ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل آمد و رفت فرشتگان و رحمت خداوند هستیم. خدا به ما آغاز کرد و به ما ختم خواهد نمود. (ولی) یزید مردی شراب‌خوار و کشنده انسان‌های محترم است و آشکارا گناه می‌کند. هیچ گاه فردی مثل من با چنین کسی بیعت نخواهد کرد. لکن ما صبح می‌کنیم و شما نیز صبح می‌کنید، ما انتظار می‌کشیم و شما نیز انتظار می‌کشید تا (ببینیم) کدام یک از ما به جانشینی رسول خدا (ص) و بیعت سزاواریم».

حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در این خصوص نیز در مواجهه با مروان بن حکم فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ مُعَاوِيَةَ عَلَى مِنْبَري فَابْقُرُوا بَطنَهُ، فَوَاللهِ لَقَد رَآهُ أهلُ المَدينَةِ عَلى المِنبَرِ فَلَمْ يَبْقُرُوا بَطْنَهُ فَابْتَلاَهُمُ اللَّهُ بِيَزِيدَ الْفَاسِقِ». «ما برای خداییم و همگی به سوی او باز می‌گردیم. بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شده است، من از جد خودم حضرت پیامبر خدا شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را بر بالای منبر من دیدید با ذلت او را بکشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نکشتند پس خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرد».

ولید بن عتبه طی نامه‌ای پاسخ منفی امام حسین (ع) را برای یزید نوشت و یزید در جواب نامه وی دستور داد اگر حسین بیعت نکرد سر او را جدا کن و برای من بفرست!

حضرت سیدالشهداء (ع) وقتی دیگر شرایط مدینه را مناسب ندید، تصمیم گرفت به مکه هجرت نماید. آنگاه شب نزد قبر پیامبر (ص) آمد و دو رکعت نماز گزارد و چون فارغ شد، به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اللَّهُمَّ إنَّ هَذَا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ (ص) وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ قَدْ حَضَرَني مِنَ الْأَمرِ مَا قَدْ عَلِمْتَ اللَّهُمَّ وَ إِنّي احِبُّ المَعروفَ وَ أَكْرَهُ المُنكَرَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ يَا ذَا الجَلالِ وَ الْإِكْرامِ بِحَقِّ هَذَا الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ مَا اخْتَرْتَ مِنْ أَمْرِي هَذَا مَا هُوَ لَكَ رِضَىً»؛ «خدایا! این قبر پیامبر تو محمد (ص) است و من فرزند دخت محمد (ص) هستم، تو خود می‌دانی که برایم چه پیش آمده است. خدایا! من نیکی‌ها را دوست داشته و بدی‎ها را مکروه می‌دارم. ای خداوند با شکوه و بزرگوار به حق این قبر و به حق صاحب این قبر از تو می‌خواهم که آن چه را برایم پیش آوری که خشنودی تو در آن است».

محمد بن حنفیه برادر امام حسین (ع) وقتی که از هجرت حضرت باخبر گردید نزد ایشان آمد و پیشنهاداتی در خصوص دور شدن امام از این اوضاع داد! امام در پاسخ وی فرمود: «يَا أَخِي وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ (فِي الدَّنْیَا) مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ»؛ «برادرم! به خدا سوگند اگر در دنیا هیچ پناهی نداشته باشم باز هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».

و در هنگامی که اشک‎های محمد حنفیه بر صورتش روان بود امام به سخنان خویش این‌چنین ادامه داد: «يَا أَخِي جَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً، لَقَدْ نَصَحْتَ وَ أَشَرْتَ بِالصَّوابِ وَ أَنَا عَازِمٌ عَلَى الْخُروُجِ إِلَى مَكَّةَ، وَ قَدْ تَهَيَّأْتُ لِذلِكَ أَنَا وَ إِخْوَتي وَ بَنُو أَخِي وَ شِيعَتِي، وَ أَمْرُهُمْ أَمْرِي وَ رَأْيُهُمْ رَأْيي، وَ أَمَّا أَنْتَ يَا أَخِي فَلا عَلَيْكَ أَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَةِ، فَتَكُونَ لِي عَيْناً عَلَيْهِمْ وَ لا تُخْفِ عَنّي شَيْئاً مِنْ أُموُرِهِمْ‌»؛ «برادر! خدا به تو جزای خیر بدهد که وظیفه خیرخواهی و صلاحدید خود را انجام دادی و اما من (وظیفه خود را بهتر از تو می‌دانم) و تصمیم گرفته‌ام که به مکه حرکت کنم و من و برادرم و فرزندان برادرم و گروهی از شیعیانم مهیا و آماده این سفر هستیم؛ زیرا این عده با من هم‌عقیده بوده و هدف و خواسته آنان همان هدف و خواسته من است. و اما وظیفه‌ای که بر تو محول است اینکه در مدینه بمانی و در غیاب من آمد و رفت و حرکت مرموز دستیاران بنی امیه را در نظر بگیری و در این زمینه اطلاعات لازم را در اختیار من قرار بدهی».

همچنین امام حسین (ع) در جواب برادر دیگرش ـ عمر اُطرف ـ که پیشنهاد داد برای آنکه کشته نشود با یزید بیعت نماید، فرمود: «حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلِي وَ أَنَّ تُرْبَتِي تَكُونُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ فَتَظُنُّ أَنَّكَ عَلِمْتَ مَا لَمْ أَعْلَمْهُ وَ أَنَّهُ لَا أُعْطِي الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسِي أَبَداً وَ لَتَلْقَيَنَّ فَاطِمَةُ أَبَاهَا شَاكِيَةً مَا لَقِيَتْ ذُرِّيَّتُهَا مِنْ أُمَّتِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ آذَاهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا»؛ «پدرم از رسول خدا (ص) خبر کشته شدن خودش و کشته شدن مرا داده است و نیز فرموده که قبر من در نزدیکی قبر او قرار خواهد گرفت. آیا گمان می‌کنی چیزی را که تو می‌دانی من از آن بی‌اطلاع هستم؟ به خدا سوگند من هیچ گاه زیر بار ذلت نخواهم رفت. و در روز قیامت مادرم فاطمه زهرا (س) از اذیتی که فرزندانش از امت جدش دیده‌اند، به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسی که با اذیت فرزندان فاطمه زهرا (س) موجب رنجش وی گردد، داخل بهشت نخواهد گردید».

سرانجام سید الشهداء (ع) تصمیم گرفت از مدینه به مکه هجرت نماید. ایشان وصیت‌نامه خویش را نوشت و با مهر خود ممهور نمود و آن را تحویل برادرش محمد بن حنفیه داد و شبانه همراه خاندان و بعضی از اصحابش از مدینه خارج شد و در آن حال این آیه شریفه را تلاوت می‌فرمود: ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۱].

و متن وصیت‌نامه آن حضرت چنین است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي (ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ و أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي يَا أَخِي إِلَيْكَ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»؛ «به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیت حسین بن علی به برادرش محمد بن حنفیه است. حسین گواهی می‌دهد به توحید و یگانگی خداوند و گواهی می‌دهد که برای خدا شریکی نیست و شهادت می‌دهد که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آیین حق را از سوی خدا آورده است و شهادت می‌دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسان‌ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود.

من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش‌گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‌گردم، بلکه هدف من از این امر اصلاح در امت جدم است. خواسته‌ام این است که به نیکی‌ها فرمان دهم و از بدی‌ها باز دارم و همان روش جد و پدرم علی بن ابی‌طالب (ع) را دنبال نمایم.

پس هر کس دعوت مرا از آن رو که حق است پذیرفت، پس خداوند به حق سزاوارتر است و هرکس نپذیرفت صبر می‌کنم تا خدا میان من و این مردم به حق داوری نماید که او بهترین داوران است. برادرم! این وصیتم به توست و توفیق من جز از خدا نیست، بر او توکل دارم و بازگشتم به سوی اوست»[۲].

منابع

پانویس

  1. «آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس می‌داشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.
  2. تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۲۶.