دلایل قایلان به فعلی و حضوری بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دلایل قایلان به فعلی و حضوری بودن علم معصوم چیستند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل بالاترعلم معصوم / ویژگی علم معصوم
مدخل اصلیعلم فعلی / علم حضوری
مدخل وابستهعلم شأنی / علم تام / علم محدود

دلایل قایلان به فعلی و حضوری بودن علم معصوم چیستند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

محمد حسین مظفر

آیت‌الله محمد حسین مظفر در دو کتاب «علم الإمام» و «پژوهشی در باب علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

  • «مراد از علم در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبۀ امامت و تنزّل از آن مقام می‌باشد، افزون بر آنکه بیان آنها از ویژگی‌های امام و وظائف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چرا که روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت حجت بر بندگان نبوده بلکه امامتش، باطل می‌باشد.(...)

علم حضوری امام از راههای عقل:

  1. نافع‌تر بودن علم حضوری برای امت: ادلۀ روشن و براهین عقلیه‌ای اقامه شده بر اینکه باید رسول را جانشینی باشد که مردم را متحد کند تا پس از اجتماع بر حق، از آن متفرق نگردن و آیا کسی جز آن جانشین می‌تواند امت را یکپارچه کند؟ آن براهین همچنین دلالت دارند بر اینکه جانشین پیامبر (ص) باید به صفاتی آراسته باشد که صلاحیت نیابت از مقام صاحب رسالت را پدید می‌آورد، تا از تدبیر امور امت، عاجز نباشد و بتواند پندارهای پیروان مذاهب منحرف و عقاید باطل را با ادلۀ محکم و استدالال‌های حق، ابطال گرداند؛ زیرا اگر او از انجام این مهم ناتوان باشد، امت به صورت دسته‌ها و گروه‌ها و مذاهب گوناگون در خواهد آمد.(...) خلاصه آن‌که امامت برای امت امری اجتناب ناپذیر است و امام باید دارای آن علم سرشار و جوشیده از چشمۀ علم الهی باشد. اگر میان امت، امامی این چنین نباشد، حجت خداوند پس از رسول بر مردم تمام نخواهد بود چرا که جاهلان نمی‌توانند حجت الهی باشند. پس اگر اهل بیت (ع)، امامان بر حق و جانشینان راستینند باید علم حضوری به آنچه بوده و هست و خواهد بود، داشته و از هر فنّ و حکم و امری آگاه باشند. پس روا نیست پرسشی از امام شود –در مورد هر چه باشد- و امام پاسخ آن را نداند و یا حادثه‌ای رخ دهد و او بی اطلاع باشد، تا بتواند.
  2. کامل‌تر بودن علم حضوری در رسالت و امامت: کامل‌تر بودن رسالت و امامت منوط به آن است که صفات رسول و امام، اتمّ صفات باشد و در صورتی چنین خواهد بود که علمش حضوری و بالفعل باشد نه مشروط بر اراده و خواست، زیرا علم مشروط به اراده گرچه کمال و فضیلت است امّا بالاترین کمال و فضیلت نیست.
  3. تمام‌تر بودن نعمت با علم حضوری: فرستادن رسولان و انبیاء و اقامۀ امامان و اوصیا از نعمت‌هایی است که خداوند متعال بر بندگان خویش تمام کرده است، نعمتی که مردم باید با اعتراف به عظمت و فضیلتش همیشه شکرگزار آن باشند. حال آیا بهتر نیست که این نعمت که خداوند سبحان با آن بر بندگان خویش منّت نهاده است بر تمام‌ترین وجه کامل‌ترین شکل و نیکوترین نحوۀ ممکن باشد –با توجه به آنکه نه خداوند ناتوان از آن است و نه مانعی در راه ایجاد آن تحقق دارد- یا آنکه می‌تواند به صورت تمام و کمال باشد نه اتم و اکمل؟ عقل تردیدی ندارد در اینکه کمال احسان در آن است که نعمت، تمام‌تر و صفات، برتر باشد، همان‌طور که بی‌شک نعمت علم حضوری را تمام‌تر، کامل‌تر و برتر می‌داند و از طرفی محل نیز برای آن صلاحیت دارد و مردم هم بدان نیاز دارند.
  4. تمام‌تر بودن تجلی قدرت در علم حضوری: عقل تردیدی ندارد که خداوند می‌تواند رسول برگزیده و اوصیای منتخبش را بر کامل‌ترین شکل و پاکترین خرد و نیکوترین خصلت قرار دهد، چنان‌که شکی ندارد در اینکه هیچ مانع و سدّی در برابر این مهم قرار ندارد. پس چرا خداوند سبحان قدرتش را دربارۀ برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر آن نحوۀ کامل‌تر و شأن برتر قرار ندهد، در حالی که هیچ مانعی در راه اجرای آن قدرت برتر، تحقق ندارد.
  5. کامل‌تر بودن لطف در علم حضوری: فرستادن پیامبران و قرار دادن حجت‌ها و اقامۀ معجزات، همگی لطفی است از جانب خداوند سبحان. حال آیا کامل‌تر بودن لطف به آن نیست که این امور بر زیباترین شکل و برترین نحوه و کامل‌ترین ترکیب صورت گیرد؟ یا آنکه اگر بر این وجه اعلی و برتر هم نباشد محذوری ندارد؟ عقل تردیدی ندارد در اینکه خداوند که لطفش بر بندگان فراوان است، نعمت‌ها و الطاف و حجت‌ها و آیاتش را بر تمام‌ترین و بالاترین و زیباترین وجه جاری می‌گرداند. اگر چه عقل راهی به سوی ادراک همۀ مصالح و حکمت‌هایی که خداوند کارها و افعالش را بر آنها مبتنی نموده است، ندارد، امّا به خاطر حسن ظن به خداوند سبحان، یقین دارد که او همۀ اعمالش را بر حکمت و صلاح مبتنی کرده است. از طرفی آنچه با حکمت او مناسب‌تر است، با توجه به گسترۀ قدرت او، آن است که مخلوقات و افعالش، بر کامل‌ترین وجه و آیات و معجزاتش به نحوه اتمّ باشد و ساختمان خلقش بر متین‌ترین و محکم‌ترین صورت ایجاد شده باشد.
  6. سزاوارتر بودن انتخاب افضل برای امام: نفس –به ویژه نفس درک کننده- که پاک از آلودگی‌ها و آراسته به فضائل است و می‌تواند با آن ملکۀ قدسی، هر فضیلتی را کسب کند، بی شک به بهترین خوبی‌ها و شریف‌ترین خصلت‌ها نظر می‌افکند و چرا آن مقام والا و خصلت برتر را اختیار نکند با آنکه انتخاب با اوست و مانعی نیز سدّ راه نیست و اگر آن منزلت بلند را نمی‌گزید گمان می‌بردیم در ادراک و تشخیص، ضعفی هست و آن نفس، دارای آن برتری و تجرد و قدرت و اختیاری که دربارۀ او گمان رفته است، نمی‌باشد و شکی نیست که علم حضوری برتر از علم ارادی است و چون انتخاب علم حضوری با خود رسول یا امام است، چرا آن را انتخاب نکند و کامل‌تر را برنگزیند و کدامین نفس قدسی و ملکۀ بهشتی، مقام بالاتر و درجۀ برتر را بر نمی‌گزیند؟!
  7. رساتر بودن علم حضوری در شباهت: صفات رسول و اوصیای او مثال و نمونه ایست از صفات خداوند سبحان، و بی‌هیچ شبهه‌ای اگر صفات آنها کامل‌ترین صفات و خوی ایشان بهترین خوی باشد، مثالِ رساتر و نمونۀ کامل‌تری خواهند بود، پس علم حضوری سزاوارتر است زیرا نمونۀ کامل‌تری است.(...)
  8. رساتر بودن علم حضوری در دلالت: پیامبر امین و جانشینان امانت دارش، دلیل بر به وجود آورندۀ هستی‌اند که با نعمت‌های تام و بی شمارش بر مخلوقات تفضّل نموده است. به حکم عقل، دلیل باید برای انجام به عهده دارد، صلاحیت داشته باشد. حال آیا اگر دلیل بر نیکوترین وجه و برترین صفت باشد، دلالت رساتر و اشارت گویاتر نخواهد بود؟ و آیا این مقدار که دلیل آراسته به خصال نیکو باشد کافی است گر چه اتصاف به بالاتر و برتر از آن هم ممکن باشد؟ بی شک عقل، درجایی که دلیل دلالت بر ذاتی دارد که هیچ وصفی محیط بر او نمی‌گردد و هیچ درکی به عمقش نمی‌رسد، آن را سزاوار بالاترین منزلت می‌داند تا اشارتش در معرّفی او نزدیک‌تر و بیانش در وصف او تواناتر باشد.
  9. محفوظ‌تر بودن صاحب علم حضوری از فریب خوردن: اگر درون مردم برای امام آشکار نباشد و پنهانی‌ها را نداند، ممکن است مؤمن ر ازا منافق و سالم را از بیمار تمییز ندهد، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگ نشان می‌دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن می‌شود که امام فریب آن حسن ظاهر را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبائی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد؛ اما اگر علم او حضوری باشد آنچه درون دل‌ها و در گوشه‌ها پنهان است، بر او مخفی نخواهد بود و در این حال چگونه فریب ظاهر آراسته را خورده یا شیدای بیان سحرآمیز می‌گردد؟ پس صاحب علم حضوری از فریب، مصون‌تر و از فریفتگی، دورتر خواهد بود.
  10. ضرورت حضوری بودن علم سفیر و شهید: پیامبر و امامان جانشین او، سفیران خداوند و امانت‌داران او در میان و شهدای بر ایشانند. حال می‌پرسم: چگونه کسی که چیزی از احوال مردم نمی‌داند و نسبت به اعمال آنها و آنچه در درونشان می‌گذرد، معرفتی ندارد، گواه مردم و سفیر در میان ایشان و امین برایشان باشد؟ اما اگر علمش حضوری باشد به حق گواه بر امت و شاهد بر اعمال ایشان خواهد بود و نیز به حق امین بر همه عالم و خیر خواه و سفیر در میان آنها و واسطۀ بین خداوند و آنها خواهد بود که احکام الهی را به مردم برساند و طاعت وعصیان آنها را به محضر عرضه بدارد. این بود بخشی از آنچه برای نزدیک کردن عقل به علم حضوری و مقدم داشتن آن بر علم ارادی به ذهنم رسیده است و اگر در صدد بسط بحث باشیم ادلۀ بیشتری وجود دارد، اما در آنچه گذشت کفایت است»[۱]
  • «شواهد حضوری بودن علم امام: در اینجا برای حضوری دانستن علم ائمه (ع) و صحت جمع‌بندی پیشنهادی ما میان ادلۀ مختلف به نحوی که گذشت شواهد فراوانی وجود دارد که به ذکر پاره‌ای از آنها می‌پردازیم:
  1. امتنانی بودن علم امام: یکی از صفات کمالی و فضیلت‌های بزرگی که خداوند سبحان از روی لطف و احسان به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) او عطا فرموده، علم است؛ و مقتضای احسان و لطف از آن توانایی که از هیچ چیز عاجز نیست، آنست که علم ایشان حضوری باشد و مقید بودنش به خواست و اراده، با عموم احسان خداوند ناسازگار می‌باشد. به راستی چرا احسان خداوند بر آنان به میزان ملکات قدسی ایشان و به قدر تفضل و لطف او نباشد؟ آیا قدرت و لطف و تفضل الهی حدّی دارد؟
  2. مقید نبودن دیگر صفات‌شان: خداوند –جلّ لطفه- به پیامبر و اوصیای او (ص) صفات والا و عطایای گران‌سنگی افاضه فرموده که یارای برابری با آنها را کس ندارد و برای آن خصلت‌های فراوان هیچ قید و مرزی قرار نداد و آنها را در دایرۀ خاصی محصور نکرد و اختصاص به زمان خاصی نداد. حال به چه دلیل علم آنان را در میان دیگر صفات‌شان محدود کنیم و در دایرۀ خاصی قرار دهیم؟ اگر بزرگ شمردن علم آنان، گروهی کم ظرفیت را، که تاب تحملش را نداشتند، بر آن داشت که آن را محدود کنند، چرا در مورد سایر صفات‌شان چنین نمی‌کنند؟
  3. دورتر بودن علم حضوری از نافرمانی مردم: اگر مردم بدانند که امام، نهان و آشکار آنان و گناهانی که مرتکب می‌شوند و طاعاتی که انجام می‌دهند را می‌داند و چون می‌داند به آنان گزارش می‌دهد و هنگام انجام گناه آنان را منع و نهی می‌کند و گاهِ طاعات تشویق‌شان می‌نماید، این موجب می‌گردد مردم از مصیبت دورتر و به طاعات نزدیک‌تر شوند.
  4. نیاز مردم به کسی که چنین علمی دارد: مردم نیازمند انسان آگاهی هستند که پرده از اعمال‌شان بردارد تا به فرمان‌برداری حق نزدیک و از نافرمانی او دورشان سازد و چون پیامبر (ص) و اوصیای او برای دریافت چنین کرامتی شایسته بودند و مردم هم نیاز به آن داشتند، به خاطر چه چیزی خداوند آن دریای علم را به آنان افاضه نکند با آنکه فسادی در آن فیض نیست بلکه مصلحت هم دارد.
  5. امکان علم حضوری و قیام دلیل بر آن: بی‌شک حضوری بودن علم آنان امری ممکن است، زیرا دلیلی بر ممتنع بودنش نداریم؛ پس چرا بدان معتقد نباشیم در حالی که براهین فراوان و ادلۀ انبوهی بر وقوع و تحقق چنین علمی در آنان وجود دارد و برای لزوم اعتقاد و پذیرش یک امر به بیش از امکان و وقوع آن نیاز نیست. پس چه مانعی برای اعتقاد به آن وجود دارد.
  6. امکان پیدایش انسان آگاه‌تر: اگر بگوییم علم ائمه (ع) نزدشان حاضر نیست ممکن است کسی که به حوادث آگاه‌تر و به پاسخ سؤالات آشناتر از آنان است، یافت شود در حالی که امکان ندارد کسی آگاه‌تر از آنان باشد. اما اینکه حضوری نبودن، مستلزم وجود انسان آگاه‌تر است امری است روشن، چرا که به هر حال کسی را می‌توان یافت که از موضوع خاصی، مانند فرزند بودن حسن برای حسین یا زنا کردن فلان مرد با فلان زن آگاه باشد، حال اگر امام را از آن موضوع پرسش کنند و امام آن را نداند و اتفاقاً کسی از آن مطلع باشد، در این فرض آگاه‌تر از امام خواهد بود، هر چند در موضوع خارجی.
  7. نا آگاهی مستلزم اشتباه و فراموشی است: اگر بگوییم ائمه (ع) موضوعات صِرف را نمی‌دانند، اشتباه و فراموشی برای آنها روا خواهد بود، بلکه از آنان واقع می‌شود و بلکه ممکن است مستحقی را محروم کرده و به کسی که استحقاق ندارد عطا کنند، آنگاه خطای آنها در کارها و از دست دادن مصلحت‌های واقعی فراوان می‌شود، زیرا این امور از لوازم قهری جهل است که هیچ انسانی از آنها مبرا نیست. حال اگر چنین اموری از آنان سر زده بود، با توجه به تعداد امامان و طولانی بودن زمان‌شان در کتاب‌ها ثبت و برای ما نقل می‌شد و نیز مفاسد فراوانی، از جمله اختلال نظام، بر وقوع این قبیل اشتباهات مترتب می‌گشت.
  8. جهل مستلزم نیاز به مردم است: اگر آنان علم به موضوعات نداشته باشند در این باره نیازمند به مردم خواهند بود، چرا که جاهل در آنچه نمی‌داند محتاج به عالم است؛ در حالی که آنان از هر انسانی بی نیازند، و به راستی چگونه امام حجت بر آگاه‌تر از خود و کسی که چیزی به او آموخته تواند بود. بنابراین چنین چیزی علاوه بر آنکه مستلزم وجود انسان آگاه‌تر و نیازمند بودن امام به معلّم است، سقوط حجت بودن امام را نیز به دنبال دارد، در حالی که امام باید حجت بر همگان بوده و سخنش بیانگر حق در هر موردی باشد و این با جهل جمع نمی‌شود.
  9. جهل مستلزم نهی آنان از منکر و امرشان به معروف است: نادانی آثار سوء فراوانی دارد، و بالاتر از تمام آنچه گذشت [اگر ائمه چیزی را ندانند] اینکه احیاناً خلاف واقع عمل می‌کنند و منکری را از روی جهل انجام می‌دهند، که در این صورت دیگران موظف می‌شوند آنان را امر به معروف و نهی از منکر کنند، و این چگونه امامی است که باید او را امر به معروف و نهی از منکر کرد.
  10. لازمه جهل، انجام کاری است که موجب قصاص می‌شود: این نیز یکی از لوازم جهل است، زیرا اگر ائمه چیزی را ندانند ممکن است در گفتار و رفتار با مردم خطا کنند، حال اگر امام دارای مقام حکومت بود و به اشتباه کسی را که استحقاق تنبیه نداشت تنبیه کرد و یا کسی را که نباید قصاص می‌شد قصاص نمود، باید خودش را قصاص کنند. و این چگونه امامی است که مردم حق مالی یا بدنی بر او دارند و می‌توانند قصاصش کنند. این بخشی از شواهد و مؤیدات حضوری بودن علم ائمه (ع) و بیان پاره‌ای از لوازم جهل به موضوعات صرف بود که امام از آنان مبرّا می‌باشد.
  • حاصل کلام: خلاصۀ سخن آنکه: حتی اگر از امامان پر برکت، بیانات و شواهدی بر حضوری بودن علم‌شان به دست ما نرسیده بود، دلالت عقل بر آن کافی و واضح بود. زیرا عقل چنین می‌یابد که بر خداوند سبحان لازم است حجتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیان‌گر نظام الهی باشد و آن حجت باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلت‌های موجب نقصان باشد و نباید دارای به گونه‌ای باشد که در معرض توهین و انتقاد و خرده گیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقص‌ها به دور باشد تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد»[۲]

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است:

«صاحب المعارف السلمانیه می‌نویسد: مراد از علم حضوری آنان عبارتست از انکشاف معلومات نزد آنان فعلا در مقابل شأنی[۳]

شهید قاضی طباطبائی نیز در مقدمه‌ای که بر رساله علم امام علامه طباطبایی نوشته است چنین آورده است: مراد فعلیت علم او (امام) است نه به نحو شأنی زیرا شأنیت نسبت به تمامی موجودات یکسان است اختصاص به امام ندارد.[۴]

مؤلف کتاب نخبة الکلام می‌نویسد: علم امام حضوری است به این معنی که همه چیز را می‌داند و پیش او حاضر است و محیط است به تمام عوالم وجود.[۵] ادله نظریه:

  1. اصل در علم، فعلی بودن است و ارادی بودن مجاز است.
  2. آیات و روایاتی که علم غیب را برای اهل بیت (ع) اثبات می‌کنند مطلق هستند و قید ارادی بودن ندارند.
  3. علاوه بر آن، روایاتی وجود دارد که بیانگر احاطه امام بر دنیا است. و این بالفعلی بودن علم آنان سازگاری دارد. مانند این روایت: سماعة بن مهران می‌گوید امام صادق (ع) فرمود: "دنیا برای امام تمثل پیدا می‌کند مثل نصف یک گردو(گردوی شکافته) که چیزی ازآن، ازاوپنهان نیست".[۶] بر پایه این حدیث اگر دنیا برای غیر امام همانند گردویی ناشکافته است و به باطن آن علم ندارد اما نسبت به امام مانند گردویی شکافته شده و امام از درون آن آگاه است. یعنی امام به کل دنیا احاطه دارد.

بررسی و نقد دیدگاه: ظاهرا در سخن شهید قاضی خلط شده است بین علم شأنی به معنای ارادی بودن و بین قوه در فلسفه که در برابر فعلیت است، در حالی که مقصود از علم ارادی در بحث علم اهل بیت (ع) با بالقوه فلسفی تفاوت دارد. چنین نیست هر کسی که علم بالقوه دارد اگر اراده کند بتواند بداند در حالی که اهل بیت (ع) که علمشان ارادی است هر وقت بخواهند می‌دانند. و شاهد بر این مدعا گفته شهید قاضی است که در تفاوت بین علم امام و علم خدا می‌گوید: علم خدا محتاج به توجه نیست اما علم امام محتاج به توجه است. و این همان مدعای قائلان به اراده است که معتقدند علم امام محتاج به التفات و توجه است. بنابراین می‌توان گفت: در بسیاری از موارد به خاطر تلقی متفاوت از فعلی یا ارادی بودن، مناقشه، مناقشه لفظی بوده است. اما دلائل نظریه: ۱.اینکه اصل در علم فعلی بودن است.

  • ما چنین اصلی را درباره علم نمی‌پذیریم زیرا چه بسا شخصی به مسئله‌ای عالم باشد اما فعلا حضور ذهن نداشته باشد. مانند مجتهد که به بسیاری از مسائل شرعی علم دارد اما همه آنها بالفعل در ذهن او موجود نیست بلکه مراجعه می‌کند و می‌داند در عین حال کسی نمی‌گوید فلان مجتهد عالم نیست.
  • اگر هم برفرض این اصل اجمالا درباره مطلق علم، پذیرفته شود اما بعد از تقسیم علم به عادی و غیبی، اصل بودن فعلیت در این اقسام خصوصا در علم غیب، نیازمند دلیل است.
  • ارادی بودن وقتی معنای مجازی خواهد بود که به معنای قوه فلسفی باشد، لکن قائلان به ارادی بودن علم اهل بیت (ع) چنین تلقی از آن ندارند.

۲. درست است که ادله نقلی اثبات علم غیب برای اهل بیت (ع)، مطلق هستند اما در مقابل آنها روایاتی نیز وجود دارد که مدلول آنها، اطلاق این ادله را مقید می‌سازد. ۳. روایاتی که بیانگر احاطه امام به جهان هستی است مانند اینکه می‌گوید زمین برای امام مانند کف دست اوست و یا گردوی دو نصف شده و مانند آن، این روایات بیانگر گستره علم امام به جزئیات و تفاصیل است و منافاتی با ارادی بودن علم آنان ندارد به این صورت که اگر امام اراده کند یعنی توجه و التفات پیدا کند می‌تواند به کل زمین احاطه پیدا کند و چیزی از او پنهان نباشد. همانطور که انسان اگر به کف دست خود توجه کند تمام کف دست خود را می‌بیند. برفرض هم این روایات چنین ظهوری در فعلیت داشته باشند در مقابل آنها، روایاتی نیز وجود دارد که ظاهر آنها نفی فعلیت است. مانند این که: عیسی بن حمزه ثقفی می‌گوید به امام صادق (ع) عرض کردم: گاهی مسأله‌ای را از شما می‌پرسم فورا جواب می‌دهید و گاهی بعد از مکث و سکوت جواب می‌دهید: آن حضرت فرمود: پاسخ سؤالات در گوش و قلب ما القاء می‌شود اگر القاء شد فورا جواب می‌دهیم و اگر به تأخیر افتاد صبر می‌کنیم تا جواب القاء شود[۷].

۴. اگر فرض کنیم تمام علوم اهل بیت (ع) فعلی است. دیگر الهام و تحدیث و یا افزایش علوم که در برخی روایات آمده است چگونه قابل توجیه خواهد بود.

۵. علم حضوری و فعلی به این معنا که همیشه عالم با تمام جزئیات آن زیر دید امام باشد و امام دائما به آن احاطه داشته باشد. ضروتی ندارد مثل علم فعلی به تعداد قطرات بارانی که در هر روز می‌بارد و یا برگ درختانی که در هر لحظه فرو می‌ریزد و ... چنانچه در بحث گستره نیز گذشت دانستن این مسائل نه ضرورتی و نه لازم، چه برسد که فعلی نیز باشد. حتی در مواردی ممکن است زجرآور نیز باشد مثلا امام همیشه به بیند درچه نقطه‌ای از جهان کسی دعوا کرد، کشته شد، زخمی شد و ...»[۸].

پرسش‌های وابسته

  1. ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا علم معصوم حضوری است یا غیر حضوری؟ (پرسش)
  3. آیا معصوم علم حصولی نیز دارد؟ (پرسش)
  4. آیا علم معصوم به طور دفعی یا تدریجی به او داده می‌شود؟ (پرسش)
  5. آیا علم معصوم تام و بی‌کران است یا محدود؟ (پرسش)
    1. دلایل قایلان به تام بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    2. دلایل قایلان به محدود بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    3. چگونه روایات دال بر تام بودن علم معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم معصوم او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  6. آیا علم معصوم تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)
  7. آیا علم معصوم دائمی است؟ (پرسش)
    1. اگر علم معصوم دائمی است پس چرا گاهی به برخی نوشته‌ها برای کسب اطلاعات مراجعه می‌کند؟ (پرسش)
  8. آیا علم معصوم ذاتی است یا خداوند به او علم می‌آموزد؟ (پرسش)
  9. آیا علم معصوم علم مستفاد و به نحو اکتسابی است یا موهوبی و موهبتی و به نحو علم لدنی است؟ (پرسش)
  10. آیا علم معصوم فعلی است یا شأنی؟ (پرسش)
  11. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. علم الإمام، ص۴۷ الی ۵۷.
  2. پژوهشی در باب علم امام، ص ۱۰۸ الی ۱۱۳.
  3. المعارف السلمانیه، ص۸.
  4. رساله علم امام، علامه طباطبائی، ص ۸.
  5. نخبه الاکلام فی معرفة الامام، ص ۳۶.
  6. «إن الدنیا لتمثل للإمام فی مثل فلقة الجوز فلا یعزب عنه منها شی‏ءاختصاص»، ص ۲۱۷.
  7. بصائر الدر جات، ص۳۱۶.
  8. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۱۸.