دیدگاه اهل سنت در نصب امام
امامیه نصب امام را عقلاً بر خداوند تبارک و تعالی واجب میدانند، اهل سنت هم مانند امامیه نصب امام را لازم میدانند اما با دو تفاوت: اولاً نصب امام را بر مردم لازم میدانند نه بر خداوند تعالی و ثانیاً این وجوب را شرعی میدانند نه عقلی. آنان برای وجوب شوعی نصب امام بر مردم به وجوهی تمسک جستهاند که مهمترین آن اجماع است[۱][۲].
اجماع صحابه بر وجوب نصب امام بر مردم
متکلمان اهل سنت میگویند: دلیل عمده اهل سنت برای وجوب شرعی نصب امام بر مردم، اجماع صحابه است تا جایی که آنان نصب امام را مهمترین واجبات دانسته و بر دفن پیامبر (ص) مقدم داشتند و ابوبکر را در قول به ضرورت وجود امام و سرپرست امت اسلامی تصدیق کردند و این روش صحابه یعنی تعیین امام بعد از فوت هر امامی مورد قبول همه قرارگرفته است[۳]. و اگر صحابه بر عملی توافق کردند و امت اسلامی هم آن را تأیید کرد، شرعیت مییابد؛ زیرا امت بر خطا و گمراهی توافق نمیکنند[۴][۵].
نقد و بررسی اجماع
ادعای اجماع و توافق بر آنچه در سقیفه بنی ساعده گذشت، نزد اهل سنت پایه و اساس بسیاری از مباحث امامت قرار گرفته تا جایی که گفته شده است: الإجماع هم الاصل له و هو الأصل لهم[۶]. بنابراین لازم و ضروریست که این دستاویز و مستمسک مهم اهل سنت یعنی اجماع مورد بررسی و ارزیابی دقیق قرار گیرد. با توجه به اینکه ادعای اهل سنت مشتمل بر دو مقدمه است؛ اول اجماع اصحاب رسول خدا (ص) بر وجوب شرعی نصب امام بر مردم و دوم حجیت اجماع اصحاب، هریک از این دو را جداگانه بررسی میکنیم:
عدم تحقق اجماع
بنا بر شهادت تاریخ قطعی و مسلم مورد قبول فریقین در سقیفه بنی ساعده تعداد اندکی از صحابه گرد آمده بودند و علاوه بر عدم حضور اهل بیت گرامی نبی اکرم (ص) و سایر بنی هاشم، بزرگان اصحاب مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار در سقیفه حضور نداشته[۷] و بر آنچه که انجام شد هرگز مهر تأیید نزدند بلکه مخالفتهایی را هم بر علیه توافق گروه حاضر در سقیفه ابراز کردند. احتجاجات امیرالمؤمنین و بنی هاشم و بزرگان صحابه بر اساس منابع معتبر نزد اهل سنت در کتاب ارزشمند الغدیر و المراجعات گردآوری شده است[۸] بنابراین ادعای تحقق اجماع و توافق اصحاب رسول الله (ص) نسبت به آنچه در سقیفه گذشت به هیچ وجه قابل قبول نیست. به همین سبب - یعنی عدم حضور بزرگان صحابه رسول خدا (ص)- است که امیرالمؤمنین (ع) دستاویز قرار دادن اجماع و مشورت با اصحاب رسول خدا (ص) را این گونه رد میکند. «فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهَذَا وَ الْمُشِيرُونَ غُيَّب»[۹] و نیز امیرمؤمنان (ع) در پاسخ تمسک خلیفه اول به اجماع صحابه و در روشن گری و تبیین عدم رضایت نسبت به تصمیم گروهی اندک در سقیفه میفرماید: «أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ حَدِيثِ النَّبِيِ (ص) إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالٍ أَ فَكُنْتُ مِنَ الْأُمَّةِ أَوْ لَمْ أَكُنْ؟»؛ ابوبکر گفت: بَلَی. امام فرمود: «وَ كَذَلِكَ الْعِصَابَةُ الْمُمْتَنِعَةُ عَلَيْكَ مِنْ سَلْمَانَ وَ عَمَّارٍ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ ابْنِ عُبَادَةَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْأَنْصَارِ؟»؛ ابوبکر گفت: «كُلٌّ مِنَ الْأُمَّةِ». آنگاه امام فرمود: «فَكَيْفَ تَحْتَجُّ بِحَدِيثِ النَّبِيِّ (ص) وَ أَمْثَالُ هَؤُلَاءِ قَدْ تَخَلَّفُوا عَنْكَ وَ لَيْسَ لِلْأُمَّةِ فِيهِمْ طَعْنٌ وَ لَا فِي صُحْبَةِ الرَّسُولِ (ص) وَ نَصِيحَتِهِ مِنْهُمْ تَقْصِيرٌ»[۱۰][۱۱].
اعتراف عمر به عدم مشورت
در منابع معتبر اهل سنت دیدگاه عمر بن خطاب نسبت به واقعه سقیفه - که خودش نقش اساسی در آن داشته - را چنین نقل میکنند که گفت: فو اللّه ما كانت بيعه أبى بكر الا فلته[۱۲]. فلته به معنای کار ناگهانی و بدون تامل و تدبیر و مشورت است[۱۳] لازمه فلته بودن آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، تکذیب ادعای اجماع و تراضی و توافق اصحاب است[۱۴][۱۵].
شواهد دیگر مخالفت با اجماع مورد ادعا
بنا بر نقل مسلم تاریخ و اعتراف متکلمان اهل سنت زبیر در مخالفت با جریان سقیفه شمشیر کشید، در شرح مواقف از منابع کلامی اهل سنت میگوید: و الزبیر مع شجاعته کان معه علی (ع) حتی قیل انه سل السیف و قال لا ا رضی بخلافة ابی بکر[۱۶]. و ابن اثیر جزری در کتاب الکامل فی التاریخ مینویسد: {{عربی| و قال الزبیر: لا اغمد سیفا حتی یبایع علی[۱۷]. و ترور سیاسی رئیس قبیله خزرج سعد بن عباده از مسلمات تاریخ اسلام است[۱۸][۱۹].
عدم همراهی امیرالمؤمنین (ع)
بنا به اعتراف بزرگان اهل سنت علی (ع) با مجمعین همراه نبود. بخاری (م ۲۵۶) با سند خود از عایشه ماجرای فدک را نقل و به صراحت اکراه و عدم همراهی امیرالمؤمنین (ع) را با گردانندگان ماجرای سقیفه بیان میکند[۲۰]. حاکم نیشابوری(م ۴۰۵) نیز عدم همراهی و اکراه امیرالمؤمنین (ع) و زبیر بن عوام را نقل میکند[۲۱][۲۲].
اعتراف معاویه به عدم همراهی امیرالمؤمنین (ع) و بیعت اجباری
امام امیرالمؤمنین (ع) در جواب معاویه بطلان ادعای توافق بر ماجرای سقیفه را به روشنی بیان میکنند: «وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ»[۲۳] گفتی: آن گونه که شتر مهار در بینی را میکشند، مرا میکشیدند تا بیعت کنم! به خدا سوگند خواستی مرا نکوهش کنی ولی ستایش کردی، خواستی مرا رسوا سازی خود رسوا گشتی. اولاً این حرف اعتراف به مظلومیت امیرالمؤمنین و ستم بر آن حضرت است و نکوهش ستمگران و مدح ستمدیده و ثانیاً اعتراف به اینکه آنچه در سقیفه گذشت بر اساس توافق و تراضی و اجماع صحابه نبوده[۲۴].
بنابراین استناد اهل سنت به اجماع صحابه برای اثبات یک قاعده کلی در بحث امامت یعنی وجوب شرعی نصب امام بر مردم، از نظر صغروی مخدوش است زیرا توافقی از امت بر خلافت ابوبکر تحقق نیافته است. از سوی دیگر خلافت خلیفه دوم با نص ابوبکر بوده و نه با اجماع صحابه و خلافت خلیفه سوم نیز حاصل تصمیمی بود که چهار نفر از شورای شش نفره گرفتند نه با استناد به اجماع اصحاب رسول خدا (ص).
اشکال کبروی بر اجماع
بدیهی است که اجماع فی حد نفسه نمیتواند مستند و حجت شرعی باشد[۲۵] یعنی اجماع و توافق بر فرض تحقق، مستند شرعی لازم دارد و این نکته مورد توجه اعلام اهل سنت نظیر قاضی عضد ایجی نیز قرار گرفته است[۲۶]. در حالی که متکلمان اهل سنت برای این اجماع مستند شرعی ارائه نکردهاند. علاوه بر این که دلیل آنان اعم از مدعاست زیرا آن چه مورد توافق قرار گرفته عبارت از لزوم و ضرورت وجود امام است که اعم از وجوب شرعی نصب از سوی مردم میباشد. مهمتر آنکه در موضوعی که منصوص از طرف خدا و رسول باشد اجماع و توافق بر خلاف آن معنی و مفهومی ندارد[۲۷].
در پایان یادآوری دو نکته لازم است:
- اهل سنت در مباحث امامت "ما وقع" را معیار و مستند قرار دادهاند در صورتی که شیوه صحیح، استخراج و یافتن ملاک و مستند از قرآن کریم و سنت قطعیه رسول اکرم (ص) و سپس ارزیابی "ما وقع" بر اساس معیار و مستند شرعی است.
- اعتماد و حسن ظن و اعتقاد به عدالت و حجیت عمل صحابه - آن هم گروه خاصی که در سقیفه دارای نقش بودند - منشا و پایه بسیاری از معتقدات اهل سنت است که نیازمند بررسی دقیق و به دور از پیش داوریهای جانبدارانه است[۲۸][۲۹].
جستارهاوابسته
منابع
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ ر. ک: امامت پژوهی، ص ۱۲۷.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ ر. ک: قوشجی شرح تجرید، ص ۳۶۵؛ الأربعین فی اصول الدین رازی، ج ۲، ص ۲۷۰؛ شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۴؛ شرح مقاصد، ج ۵، ص ۲۳۶.
- ↑ ر. ک: شرح الأصول الخمسه، ص ۷۵۱.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ ر. ک: فرائد الأصول، ج ۱، ص ۱۸۴.
- ↑ ر. ک: امامت پژوهی، ص ۱۲۸ و نیز ر. ک: معالم المدرستین، ج ۱-ص ۱۳۱ من تخلف عن بیعة الخلیفة ابی بکر و نیز ر. ک: ماجرای سقیفه نوشته محمدرضا سعیدی (ترجمه السقیفه تالیف محمدرضا مظفر).
- ↑ الغدیر، ج ۱، ص ۱۵۹ و إن اول حجاج وقع بهذا الحدیث ما کان من أمیرالمؤمنین (ع) بمسجد رسول الله (ص) بعد وفاته و ر. ک: المراجعات، ص ۳۸۴ - ۳۸۵ تامه ۱۰۱ به بعد. و در همین درس به شواهدی از مخالفتهای صریح و آشکار، اشاره خواهد شد.
- ↑ نهج البلاغه حکمت ۱۹۰ و سایر منابع مانند تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۳۶. اگر تو به سبب شورا مالک امور مردم شدی این چه شورائی است که طرفهای مشورت غایب بودند؟
- ↑ الخصال، ج ۲، ص ۵۴۹.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ صحیح البخاری کتاب المحاربین من اهل الکفر والرده، ج ۸ - ص ۲۵ فتح الباری ابن حجرج ۱۲، ص ۱۲۹ کنز العمال، ج ۵، ص ۶۴۷-۶۴۸.
- ↑ ابن اثیر (م ۶۰۶) مینویسد: و منه حدیث عمر ان بیعه أبی بکر کانت فلته وقی الله شرها أراد بالفلته الفجأه و مثل هذه البیعه جدیره بان تکون مهیجه للشر و الفتنه فعصم الله من ذلک و وقی. و الفلته: کل شئ فعل من غیر رویه و إنما بودر بها خوف انتشار الامر و قیل أراد بالفتلته الخلسه أی إن الامامه یوم السقیفه مالت إلی تولیها الانفس و لذلک کثر فیها التشاجر فما قلدها ابوبکر الا انتزاعا من الادی و اختلاسا. النهایة فی غریب الحدیث و الائرج، ج ۳، ص ۴۶۷.
- ↑ حدیث الفلته لوازم مهم دیگری دارد که مورد توجه متکلمان اهل سنت قرار گرفته است: و قال عمر فی ذمه ایضا: ان بیعه ابی بکر کانت فلته وقی الله شرها فمن عاد مثلها فاقتلوه قلنا نسبه الذم الیه من الاکاذیب البارده فان عمر مع کمال عقله و وفور حزمه حتی قیل فی حقه هو اعقل من ان یخدع و اورع من ان یخدع و قد کانت امامته بعهد ابی بکر الیه و القدح فی ابی بکر قدح فی امامته کیف یتصور منه ذلک. شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۴.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۲۵.
- ↑ معالم المدرستین، ج ۱، ص ۱۳۱ و سایر منابع فریقین مانند: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۳.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ «عن عائشه ان فاطمه (س) بنت النبی (ص) أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراثها من رسول الله (ص) مما أفاءالله علیه بالمدینه و فدک و ما بقی من خمس خبیر فقال ابوبکر ان رسول الله (ص) قال لا نورث ما ترکنا صدقه إنما یأکل آل محمد فی هذا المال و انی والله لا أغیر شیئا من صدقه رسول الله (ص) عن حالها التی کان علیها فی عهد رسول الله (ص) و لأعملن فیها بما عمل رسول الله (ص) فأبی ابوبکر ان یدفع إلی فاطمه منها شیئا فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت و عاشت بعد النبی (ص) سته أشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا و لم یؤذن بها أبابکر و صلی علیها و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس فالتمس مصالحه أبی بکر و مبایعه و لم یکن یبایع تلک الاشهر فأرسل إلی بکر ان ائتنا و لاینا أحد معک کراهیه لمحضر عمر...»؛ صحیح البخاری کتاب المغازی باب غزوه خیبر، ج ۵، ص ۸۲-۸۳.
- ↑ «ثم اخذ زید ثابت بید أبی بکر فقال هذا صاحبکم فبایعوه ثم انطلقوا فلما قعد ابوبکر علی المنبر نظر فی وجوه القوم فلم یر علیا فسأل عنه فقام ناس من الانصار فاتوا به فقال أبوبکر ابن عم رسول الله (ص) و ختنه أردت أن تشق عصا المسلمین فقال لا تثریب یا خلیفه رسول الله (ص) فبایعه ثم لم یر الزبیر بن العوام فسأل عنه حتی جاؤوا به فقال ابن عمّته (ص) و حواریه أردت أن تشق عصا المسلمین فقال مثل قوله لا تثریب یا خلیفه رسول الله (ص) فبایعوه هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه»؛ حاکم نیشابوری المستدرک، ج ۳، ص ۷۶.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۸.
- ↑ ر. ک: پیام امام، ج ۹، ص ۴۱۹.
- ↑ بعضی از بزرگان اهل سنت مانند غزالی گفتهاند: حجیت قول صحابی سخن موهوم و بی اساس است: الاصل الثانی من الاصولال الموهومه: قول الصحابی الصحابی و قد ذهب قوم إلی أن مذهب الصحابی حجه مطلقا و قوم إلی أنه حجه إن خالف القیاس و قوم إلی أن الحجه فی قول أبی بکر و عمر خاصه لقوله (ص) «اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي» و قوم إلی الحجه فی قول الخلفاء الراشدین إذا اتفقوا. و الکل باطل عندنا فإن من یجور علیه الغلط و السّهو و لم تثبت عصمته عنه فلا حجه فی قوله فکیف یحتج بقولهم مع جواز الخطاء؟ و کیف تدعی عصمتهم من غیر حجه متواتره؟ و کیف یتصور عصمه قوم یجوز علیهم الاختلاف؟ و کیف یختلف المعصومان؟ کیف و قد اتّفقت الصّحابه علی جواز مخالفه الصّحابه فلم ینکر ابوبکر و عمر علی من خالفها بالاجتهاد بل اوجبوا فی مسائل الاجتهاد علی کل مجتهد أن یتبع اجتهاد نفسه؟ فاتنفاه الدلیل علی العصمه و وقوع الاختلاف بینهم و تصریحهم بجواز مخالفتهم فیه ثلاثه ادله قاطعه؛ المستصفی فی اصول الفقه، ص ۱۶۸.
- ↑ ایجی تلاش نافرجامی در یافتن پاسخی برای بی مستندی اجماع انجام داده است. ر. ک: شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۶. و نیز ر. ک: امامت پژوهی، ص ۱۲۸.
- ↑ در مباحث امامت خاصه به تفصیل خواهد آمد.
- ↑ ر. ک: نظریه عدالت صحابه نوشته احمد حسین یعقوب و الصحابه فی المیزان نوشته عباس محمد و عدالت صحابه در قرآن نوشته سید ضیاءالدین علیا نسب.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۱-۱۳۶