سنت غیبت در رهبری الهی به چه معناست؟ و انواع آن چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سنت غیبت در رهبری الهی به چه معناست؟ و انواع آن چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

سنت غیبت در رهبری الهی به چه معناست؟ و انواع آن چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

پاسخ‌ نخست

محسن اراکی

آیت الله محسن اراکی، در مقاله «مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن» در این‌باره گفته است:

«سوره ابراهیم با اشاره به نعمت رهبری الهی بر بنی‌اسرائیل که در امامت حضرت موسی تجسم یافته آغاز می‌شود. خداوند در این سوره با تأکید بر سنت الهی بودن این نعمت می‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ[۱]. این آیه تقریر روشنی از سنت الهی است. همان سنتی که در اوایل همین سوره بیان می‌کند: "اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است".

رهبری الهی - که نعمت بزرگ آسمانی بر مردم است- در ضمن رهبری امت استمرار یافته و با عطای الهی به شکل اداره جامعه و هدایت آن به سوی سعادت ادامه می‌یابد و این زمانی است که مردم سپاس‌گزار این نعمت باشند و از رهبری الهی پیروی کرده و او را یاری کنند. اما هرگاه مردم نسبت به این نعمت ناسپاسی کنند، از آن روی گردانده و از فرمان‌برداری رهبری الهی سر باز زنند، آن را یاری نکنند و رهبر الهی را در رویارویی با طاغوت تنها گذارند موجبات نقصان و فشرده شدن نعمت را فراهم آورده و به دنبال آن، نعمت از آن‌ها سلب می‌شود و این در حالی است که بسیار به آن نعمت نیازمندند.

گرفته شدن نعمت رهبری الهی - به دلیل ناسپاسی- درجاتی دارد؛ مهم‌ترین درجه آن، سنّت غیبتِ رهبری الهی است و بالاترین درجه آن سنت نابودی و استیصال است. آیات متعددی به این سنت اشاره دارند، از جمله: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا[۲].

واژه "استفزاز" در این آیه به "قتل" تفسیر شده؛ بنابراین معنا این‌گونه می‌شود: مشرکان قریش تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و اگر این کار را می‌کردند و پیامبر را میکُشتند، نابود می‌شدند؛ زیرا از سنت‌های الهی که در قرآن بیان شده این سنت است که خدا ناخوش دارد جامعه انسانی نظام عادلانه الهی - که آسمان و زمین به واسطه آن پابرجا هستند - را زیر پا گذارد.

نظام آفرینش الهی به دو صورت جامعه انسانی را دربر می‌گیرد:

  1. جامعه انسانی با عمل به دستورات خدا و پیروی از رهبری الهی، نظام عدل الهی را برپا سازد. در این صورت با نظام آفرینش که بر تمامی وجود حاکم است، هماهنگ می‌شود؛ تمامی موجودات در خدمت او قرار می‌گیرند و حکم‌رانی بر هستی به او واگذار می‌شود تا به نقش جانشینی الهی جامه عمل پوشاند.
  2. جامعه انسانی مقدمه برپایی جامعه عادل باشد و این در صورتی است که نظام عدل الهی زیر پا گذاشته شود و مردم از رهبری الهی پیروی نکنند. اما هنوز قابلیت برپایی جامعه عادل به‌کلّی از دست نرفته باشد، در این هنگام "سنت امهال" جاری می‌شود، به شرط این‌که تشکیل جامعه صالح امکان‌پذیر بوده و جامعه بشری شایستگی تغییر و اصلاح داشته باشد و هنوز فرصت برای بازگشت به راه درست ولو در آینده باقی باشد. اما هر گاه جامعه، این شایستگی را از دست دهد، دیگر شایسته دستیابی به نعمت‌های الهی نیست؛ نعمتهایی که بر پایه حکمت و عدل بنا شده‌اند و در برابر ظلم و فساد قرار دارند.

این همان سنّت الهی است که به اراده الهی باعث نابودی و استیصال قوم نوح شد؛ آن‌گاه که نظام عدل را کنار گذاشته از پیروی پیامبرشان دست کشیدند و حالت طغیان پیدا کردند، شایستگی ایجاد جامعه عادل را از دست دادند و تمامی ظرفیت‌های بازگشت به نظام عدل و محدوده اطاعت و یاری رهبر الهی را به‌کلّی نابود ساختند. قرآن کریم در بیان تاریخ قوم نوح به روشنی به این سنت تصریح می‌کند و می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا * فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا * وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا * ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا * ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا[۳]. تا آن‌جا که می‌فرماید: ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا[۴].

از حضرت نوح به عنوان بنده صالح و مهربان نسبت به بندگان خدا، به دور است که کافران را از باب انتقام‌جویی نفرین کرده باشد؛ بلکه نفرین او هماهنگ با سنت نابودی جامعه به دور از فرمان خداست. چنین جامعه‌ای تمامی شایستگی‌های استمرار وجودش در ضمن نظام هستی که بر پایه حق و عدل است را از دست داده و عدالت را نابود کرده است. خداوند در سوره اسراء به این سنت اشاره می‌کند. کشتن پیامبر خاتم - به عنوان تنها رهبری که برگزیده شده تا از ناحیه خدا جامعه‌ای تشکیل دهد که به طور دائم خلیفه الهی باشد - بدین معناست که چنین جامعه‌ای آخرین فرصت خود را برای برپایی نظام عادلانه از دست داده است.

این بیان برای جامعه طغیان‌کننده‌ای است که شایستگی تشکیل جامعه صالح را نداشته باشد؛ اما اگر جامعه‌ای چنین شایستگی را داشته، ولی در برابر رهبر الهی فرمان‌بردار نباشد، او را یاری و حمایت نکند، بدو هدایت نجوید و از او پیروی نکند دچار سنت دیگری می‌شود به نام سنت انحسار و کاستی نعمت رهبری الهی؛ در این صورت رهبر از مردمی که نسبت به نعمت رهبری ناسپاسی کرده و از رهبری او سرپیچی نمودند، غایب می‌شود و این غیبت دو گونه است:

  1. غیبت مکانی: در غیبت مکانی، رهبر الهی به مکانی دیگر می‌رود تا وقتی که مردم نسبت به تعامل با او آماده شوند و به مسئولیت‌های خود در برابر رهبری الهی به صورت پیروی و یاری، جامه عمل بپوشانند.
  2. غیبت زمانی: در این‌گونه غیبت، رهبر از دیدگان مردم برای مدتی کوتاه یا بلند پنهان میشود تا زمان و شرایط مناسب برای ظهور فرا رسد و قیام کند تا جامعه صالح بر روی زمین تشکیل دهد.

در قرآن کریم نمونه‌هایی را می‌یابیم که در آن سنت انحسار نعمت الهی و غیبت بزرگ‌ترین رهبران الهی در طول تاریخ اجرا شده است. از آن قبیل است اجرای سنت انحسار درباره حضرت ابراهیم به عنوان رهبر الهی مؤسس؛ در آن‌جا که می‌فرماید: ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۵]. تا آن‌جا که می‌فرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۶]. و نیز می‌فرماید: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۷].

خداوند در بیانی دیگر نسبت به این داستان می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ * أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ[۸]. تا آن‌جایی که می‌فرماید: ﴿قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ * فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ * وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ[۹].

این آیه، به داستان هجرت ابراهیم از وطنش اشاره دارد. وطنی که در آن به دنیا آمد و پرورش یافت و اولین دعوت و تبلیغ خود را آغاز نمود. این دعوت بلافاصله پر از هم‌دستی و اقدام مردم بر کشتن و آتش زدن او بود. لکن عنایت الهی شامل حال او شد، نقشه آنان به هم خورد، توطئه آنها شکست خورد و دست قدرت الهی از رهبری صالح و نعمت الهی حفاظت کرد. اما وضعیتی که قوم ابراهیم در برابر رهبری الهی - یعنی ابراهیم - گرفتند، ناسپاسی آشکار در برابر نعمت الهی و از بین بردن حرمت آن بود و بدین جهت سزاوار بود در حق آنان سنت انحسار نعمت الهی جاری شود و دستور خدا بر ترک آن سرزمین و آن مردم به هر جایی که خدا بخواهد صادر شد. بدین طریق سنت غیبت در رهبری الهی به شکل "هجرت" یا "غیبت مکانی" جاری شد.

۲. از دیگر نمونه‌های جریان سنت غیبت در رهبر الهی، داستان حضرت موسی است؛ زمانی که مردم از او سرپیچی کردند و بر چنین کاری اصرار ورزیدند. خدا در قرآن داستان را چنین بیان می‌کند: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ :::::: قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ[۱۰]. تا آن‌جا که می‌فرماید: ﴿قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ[۱۱].

طبرسی در مجمع البیان از بعضی از مفسران نقل می‌کند: موسی و هارون در بیابان نبودند، زیرا قرار گرفتن در بیابان نوعی عذاب است. بنی‌اسرائیل در ازای هر روزی که گوساله پرستیدند یک سال عذاب شدند در حالی که انبیا عذاب نمی‌شوند.

جدایی بین بنی‌اسرائیل و رهبر الهی آنان- یعنی موسی و هارون- با اصرار مردم بر سرپیچی و عدم پیروی از رهبر به وجود آمد. نفرین موسی و درخواست جدایی میان آن دو (موسی و هارون) و قوم فاسقشان بر اساس جریان سنت الهی بود نه به واسطه دلگیری و به ستوه آمدن موسی از قومش؛ چرا که آن قوم با گوساله‌پرستی سرپیچی بالاتری نموده بودند، ولی حضرت موسی به ستوه نیامد و درخواست جدایی بین خود و قومش را نکرد؛ زیرا در آن زمان حضرت موسی میان مردم نبود و وقتی هارون مردم را از گوساله‌پرستی نهی کرد، آنان از او خواستند تا زمانی که موسی می‌آید، صبر کند.خداوند این جریان را چنین بیان می‌کند: ﴿وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي * قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى[۱۲].

هارون هم با آن درخواست موافقت کرد. به همین دلیل حضرت موسی پس از بازگشت، او را مورد بازخواست قرار داد. خداوند جریان را این‌گونه حکایت می‌کند: ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي * قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي[۱۳].

حضرت موسی عذر هارون را پذیرفت و جریان با توبه بنی‌اسرائیل و پذیرش توبه از ناحیه خداوند به پایان رسید. اما موقعیت بنی‌اسرائیل از جریان ورود به سرزمین مقدس با موقعیت آنان در جریان پرستش گوساله تفاوت اساسی دارد؛ تفاوت در این است که در جریان ورود به سرزمین مقدس، بنی‌اسرائیل اصرار به مخالفت دستور رهبر الهی مبنی بر دخول به این سرزمین داشتند و صریحاً سرپیچی کرده و به‌رغم تأکید و دعوت مکرر به فرمان‌برداری از رهبری الهی، سر باز زده و مخالفت ورزیدند، چنان‌که خداوند می‌گوید: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا وَآتَاكُمْ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ * يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ * قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ * قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ * قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ[۱۴].

اصرار بر سرپیچی از فرامین رهبر الهی سبب از دست رفتن نقش او در بین مردم می‌شود و به گسست پیوند میان رهبر و پایگاه مردمی‌اش می‌انجامد. حتی از تسلط رهبر الهی بر اجرای نقش رهبری، میان مردم و جامعه‌اش جلوگیری می‌کند و این امر به طور منطقی و بر اساس اصول عقلی و قواعد حکمت موجب نقصان نعمت و ناپدیدشدن رهبر الهی می‌شود تا این‌که شرایط تغییر کند و فرصت جدیدی برای اجرای رهبری الهی بین مردم فراهم آید.

۳. از دیگر نمونه‌های اجرای سنت غیبت در مورد رهبر الهی، جریانی است که درباره حضرت عیسی رخ داد؛ بر ضد او برخاستند و کمر به قتلش بستند، خداوند نیز او را به آسمان برد. در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا * وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا * وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا * وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا[۱۵].

در این آیات، حکایت دیگری از سنت غیبت در رهبری الهی به نمایش گذاشته شده است؛ چرا که خداوند حجتش را از میان مردم پنهان کرد و او را به سوی خود برد. این امر پس از آن بود که مردم از اِعمال رهبری او میان خود سر باز زدند و تصمیم بر کشتن او گرفتند.

سنت غیبت در رهبری الهی بعد از عیسی تا بعثت پیامبر ما حضرت محمد ادامه یافت؛ چنان‌که خداوند از آن این‌چنین حکایت می‌کند: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۶].

در روایات متعددی تأکید شده که فاصله زمانی میان حضرت عیسی و پیامبر ما از حجت‌ها و پیامبران خالی نبوده است. جریان رهبری الهی، پی‌درپی استمرار داشته و در آن زمان پیامبران و اوصیای متعددی وجود داشته، منتهی پنهان بوده‌اند.

شیخ صدوق در کتاب کمال الدین پس از ذکر روایاتی که از پیامبر و امامان معصوم درباره جریان پیوسته مسیر رهبری الهی در زمان فترت وارد شده، می‌فرماید: معنای فترت آن است که بین عیسی و پیامبر، رسول، نبی و وصی آشکار و مشهور همانند پیامبران گذشته نبوده است. قرآن بر این مطلب دلالت می‌کند؛ آن‌جا که می‌فرماید: پیامبر در زمان فترت رسل مبعوث شد، نه در زمان فترت انبیا و اوصیا، بلکه بین پیامبر اکرم و عیسی پیامبران و امامان پنهان و خائف بودند، همانند خالد بن سنان عبسی. او پیامبری بود که هیچ‌کس پیامبری‌اش را انکار نکرد، به دلیل آن‌که روایات از خاص و عام بر این مطلب دلالت دارد و این روایات مشهور میان آن‌هاست... و بین بعثت او و بعثت پیامبر ما پنجاه سال فاصله بود.

سنتِ چند مرحله‌ای بودن غیبت رهبری الهی (مراحل غیبت رهبر الهی) غیبت رهبر الهی دارای مراحل متعددی است. این تعدد به حسب شرایطی است که رهبری الهی را دربر می‌گیرد و نیز به سبب تفاوت فرصت‌هایی است که برای عمل او مقدر شده است»[۱۷].

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  1. «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به «سرای نابودی» درآوردند ننگریسته‌ای؟ * که دوزخ است؛ در آن درخواهند آمد و بد جایگاهی است» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
  2. «و به راستی نزدیک بود که تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرون رانند و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند * بنا بر سنتی (انجام یافته) با پیامبران ما که پیش از تو فرستادیم و در سنّت ما هیچ دگرگونی نمی‌یابی» سوره اسراء، آیه ۷۶-۷۷.
  3. «گفت: پروردگارا من شب و روز، قوم خود را (به خداپرستی) فرا خواندم * و فراخوان من جز به گریز آنان نیفزود * و من هرگاه آنان را فرا خواندم تا بیامرزیشان، انگشت در گوش نهادند و جامه بر سر کشیدند و (در کفر) پای فشردند و سخت گردنفرازی ورزیدند * سپس آنان را با ندای بلند فرا خواندم * باز آشکار به آنان گفتم و (نیز) یکسره پنهان به ایشان گفتم» سوره نوح، آیه ۵-۹.
  4. «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار * که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند» سوره نوح، آیه ۲۶-۲۷.
  5. «و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۶.
  6. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! و خداوند او را از آتش رهانید؛ بی‌گمان در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان دارند» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
  7. «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
  8. «و از پیروان وی ابراهیم بود * که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد * آنگاه که به پدر و قوم خویش گفت: چه می‌پرستید؟ * آیا خدایانی دروغین به جای خداوند می‌جویید؟» سوره صافات، آیه ۸۳-۸۶.
  9. «گفتند: برآورده‌ای (پر آتش) برایش بسازید و او را در آتش افکنید * و خواستند نیرنگی در کار او کنند اما ما آنان را فروتر نهادیم * و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم که به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره صافات، آیه ۹۷-۹۹.
  10. «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید * گفتند: ای موسی! در آنجا گروهی گردنکش جای دارند...» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۲.
  11. «گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچ‌گاه بدان وارد نمی‌شویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست * (موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز!» سوره مائده، آیه ۲۴-۲۵.
  12. «و بی‌گمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شده‌اید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید * گفتند: یکسره در خدمت آن (گوساله) خواهیم بود تا موسی نزد ما باز گردد» سوره طه، آیه ۹۰-۹۱.
  13. «(موسی) گفت: ای هارون! چون دیدی که گمراه شده‌اند چه چیز تو را باز داشت * از اینکه از من پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ * (هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفته مرا پاس نداشتی» سوره طه، آیه ۹۲-۹۴.
  14. «و یاد کن که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! نعمت خداوند را بر خویش فرا یاد آورید که در میان شما پیامبرانی برگمارد و شما را پادشاه کرد و چیزهایی به شما داد که به هیچ کس از جهانیان نداده است * ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید * گفتند: ای موسی! در آنجا گروهی گردنکش جای دارند و تا آنان از آن بیرون نیایند ما درون آن نخواهیم رفت اما اگر از آنجا بیرون آیند ما درون می‌رویم * دو مرد از کسانی که (از خداوند) می‌ترسیدند (و) خداوند بر آنان نعمت بخشیده بود گفتند: از در (این شهر) بر آنان وارد شوید و هنگامی که در آن درآیید شما پیروزید و اگر مؤمنید تنها بر خداوند توکل کنید * گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچ‌گاه بدان وارد نمی‌شویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست * (موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز! * (خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان می‌شوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۰-۲۶.
  15. «آنگاه برای پیمان‌شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل) ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آورند * و (نیز) برای کفرشان و بهتان سترگی که به مریم زدند * و (این) گفتارشان که «ما مسیح عیسی فرزند مریم، پیامبر خداوند را کشتیم» در حالی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند، بلکه بر آنان مشتبه شد و آنان که در این (کار) اختلاف کردند نسبت بدان در تردیدند، هیچ دانشی بدان ندارند، جز پیروی از گمان و به یقین او را نکشت * بلکه خداوند او را نزد خویش فرا برد و خداوند پیروزمندی فرزانه است * و کسی از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به وی ایمان می‌آورد و در روز رستخیز بر آنان گواه است» سوره نساء، آیه ۱۵۵-۱۵۹.
  16. «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیامدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن می‌گرداند تا نگویید نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیم‌دهنده‌ای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
  17. اراکی، محسن، مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن.