سوره یوسف در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سوره دوازدهم قرآن و پنجاه و سومین آن به ترتیب نزول، نازل شده در مکه با موضوع محوری داستان یوسف (ع).

نام حضرت یوسف (ع)، ۲۵ بار در این سوره به کار رفته و به این مناسبت «یوسف» نامگذاری شده است. نام دیگر این سوره ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ به معنای بهترین داستان است که در آیه سوم آن آمده است. از لحاظ اندازه و حجم از سوره‌های متوسط و «مئون» است و دارای ۱۱۱ آیه، ۱۷۹۵ کلمه و ۷۳۰۵ حرف است.

غرض سوره یوسف، بیان ولایتی است که خداوند نسبت به بنده‌اش دارد، البته آن بنده‌اش که ایمان خود را خالص و دلش را از محبت او پُر کرده و جز به سوی او به هیچ سوی دیگری توجه نداشته باشد. چنین بنده‌ای را خداوند خودش عهده‌دار امورش شده، او را به بهترین وجهی تریبت می‌کند و راه قرب به خودش را برای او هموار می‌کند، آنچنان که او را خالص برای خود می‌سازد و به زندگی الهی خود زنده‌اش می‌کند، هر چند اسباب ظاهری همه در هلاکتش دست به دست هم داده باشند و او را بزرگ و عزیز می‌کند هر چند دیگران او را خوار بخواهند. خداوند این غرض را در خلال بیان داستان یوسف تأمین نموده و در هیچ سوره‌ای از قرآن کریم، هیچ داستانی به مانند داستان یوسف، به طور مفصل و از اول تا به آخر نیامده است. به علاوه، در این سوره غیر از داستان یوسف داستان دیگری هم نیامده و سوره‌ای است مخصوص به یوسف (ع). یوسف بنده‌ای بود خالص در بندگی و خداوند او را برای خود خالص کرده بود و به عزت خود عزیزش ساخته بود با اینکه تمامی اسباب ظاهری بر ذلت و خواریش اجتماع کرد و او را در مهلکه‌ها انداخت اما خداوند او را از همان راهی که به سوی هلاکتش می‌کشانید به سوی زندگی و حیات طیبه دنیوی و اخروی می‌برد و از جمله اشارات لطیفی که در کلام یوسف آمده یکی این است که از خدای تعالی تعبیر کرده به ﴿رَبِّي (پروردگارم) و این تعبیر را در سه جای کلام خود تکرار نموده، یک‌جا فرموده است: ﴿إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ[۱]. در جای دیگری فرمود: ﴿إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[۲]. همچنین فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳]. این سه جمله‌ای که کلمه ﴿رَبِّي در آنها به کار رفته هر کدام به نوعی، متضمن انعامی از سوی پروردگار یوسف نسبت به خصوص وی بوده و به همین جهت در ثنای بر او، او را به خودش نسبت داده و گفت: پروردگار من، تا مذهب خود را که همان توحید است تأکید نماید[۴].

در برخی کتب تفسیری پیشین نظیر الدر المنثور، سیوطی و کشاف زمخشری روایاتی در باب ماجراهای داستان حضرت یوسف (ع) نقل شده است که برخی مفسرین معاصر نظیر طباطبایی در المیزان، آنها را جعلی دانسته‌اند.

فضیلت

رسول خدا (ص) فرمود: «سوره یوسف را به بندگان خود بیاموزید زیرا هر مسلمانی آن را بخواند و به خانواده و کنیز خود بیاموزد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان می‌کند و نیرویی به وی می‌بخشد که به مسلمانیحسد نورزد»[۵].

امام صادق (ع) فرموده‌اند: «هرکس این سوره را در شب‌ها یا روزها تلاوت کند خداوند در روز قیامت او را در حالی مبعوث می‌کند که جمالش مانند حضرت یوسف (ع) زیبا است و ترس و بی‌تابی در قیامت به او نمی‌رسد و از بندگان شایسته و خوب خداوند خواهد بود».[۶].

مقاصد سوره

قرآن کلمات خدا است نه پیغمبر. ما این کتاب مشتمل بر آیات را، در مرحله نزول، با زبان و واژه عربی و آراسته به زیور آن واژه نازل کردیم تا درخور تعقّل تو و قوم و امتت باشد و اگر در مرحله وحی به قالب الفاظ خواندنی درنمی‌آمد و یا اگر در می‌آمد ولی به لباس واژه عربی ملبس نمی‌شد، قوم تو پی به اسرار آیات آن نمی‌بردند و فقط مختص به فهم تو می‌‌شد، چون وحی و تعلیمش اختصاص به تو داشت و این خود دلالت می‌کند بر اینکه الفاظ کتاب عزیز به خاطر این که وحی است و نیز به خاطر این که عربی می‌باشد توانسته است اسرار آیات و حقایق معارف الهی را ضبط و حفظ کند.

و به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الهی دو چیز دخالت دارد، یکی این که وحی از مقوله لفظ است و اگر فقط معانی الفاظ وحی می‌شد و الفاظ حاکی از آن معانی، الفاظ رسول خدا (ص) می‌بود، مانند احادیث قدسی، آن اسرار محفوظ نمی‌ماند. دوم این که اگر به زبان عربی نازل نمی‌شد و یا اگر می‌شد ولی رسول خدا آن رابه لغت دیگری ترجمه می‌کرد پاره‌ای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی می‌ماند و دست تعقل و فهم بشر به آنها نمی‌رسید. رویای صادقه از راه‌ها و منابع فهم حقیقت است.

وابستگی صبر و توکل

صبر عبارت است از اینکه انسان در قلب خود استقامتی داشته باشد که بتواند کنترل نظام نفس خود را در دست گرفته، دل خود را از تفرقه و نسیان تدبیر و خبط فکر و فساد رأی جلوگیری کند. پس صابران آنهایی هستند که در مصائب استقامت به خرج داده و از پا درنمی‌آیند و هجوم رنج‌ها و سختی‌ها پای‌شان را نمی‌لغزاند. صبر توأم با توکل کارساز است. موحّد وقتی مصیبتی به او روی می‌آورد نخست خود را در پناه دژ محکم صبر قرار داده، بدین وسیله نظام عبودیت را در درون خود به دست گرفته و از اختلال آن و متلاشی شدن قوا و مشاعرش جلوگیری می‌کند و سپس بر پروردگار خود که فوق همه سبب‌ها است توکل جسته، امید می‌دارد که او، وی را از شری که روی آورده حفظ کند و همه اسباب را به سوی صلاح حال او متوجه سازد که در این صورت، کار او کار خود خدای تعالی شده و خدا هم که بر کار خود مسلط است، اسباب را هر چند سبب بیچارگی او باشد به سوی سعادت و پیروزی او جریان می‌دهد. به خاطر همه این جهان بود که یعقوب بعد از آنکه فرمود: ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ[۷] دنبالش گفت: ﴿وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ[۸] و کلمه صبر را با کلمه توکل تمام کرد، نظیر آنکه در آیات بعدی همین معنا را رعایت نموده چنین گفت: ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۹]. پس جمله ﴿وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ توکل یعقوب را بر خدای تعالی بیان نموده و این جمله توحید در فعل را می‌رساند. یعقوب خواست بگوید تنها و یگانه مستعان و یاری کننده خداست و مرا جز او مستعانی نیست. تعارض حب الهی و عشق حیوانی. برهان مخلصین، برهانی است که خدا به بندگان مخلص خود نشان می‌دهد و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنی است که نفس آدمی با دیدن آن، چنان مطیع و تسلیم می‌شود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمی‌کند.

هیچ قانونی به ثمر نمی‌رسد مگر به وسیله ایمانی که آن ایمان به وسیله اخلاق کریمه حفظ و آن اخلاق هم به وسیله توحید ضمانت شود. بنابراین، توحید اصلی است که درخت سعادت آدمی را رشد داده و شاخ و برگ اخلاق کریمه را در آن می‌رویاند و آن شاخه‌ها را هم بارور ساخته جامعه بشریت را از آن میوه‌های گران‌بها بهره‌مند می‌سازد. فضائل اخلاقی ضامن سعادت اجتماع است که اگر بر اساس توحید باشد، قوانین و سنن اجتماعی هر قدر هم عادلانه تنظیم شده باشد و هرقدر قوانین جزائیش سخت‌تر تعیین شده باشد، با این وجود آن طور که باید در مجتمع اجراء نمی‌شود و راه تخلف را نمی‌بندد، مگر آنکه در افراد آن جامعه فضائل اخلاقی حکومت کند و مردم به ملکات فاضله انسانی از قبیل ملکه پیروی حق و احترام به انسانیت و عدالت و کرامت و حیاء و اشاعه رحمت و امثال آن پای‌بند باشند. مراتب و درجات حصول تقوای دینی و پرستش خدا بر اساس خوف، رجاء و حبّ. مخلصین، عبادت از روی خوف و رجاء را نوعی شرک می‌دانند.

تنها دین توحید است که قادر بر اداره جامعه و رساندن آن به سوی سرمنزل سعادت است و آن تنها دین محکمی است که دچار تزلزل نگشته تمامی معارفش حقیقت است و بطلان در آن راه ندارد و همه‌اش رشد است و ضلالتی در آن یافت نمی‌شود و لکن بیشتر مردم به خاطر انس ذهنی که به محسوسات دارند و به خاطر این که در زخارف دنیای فانی فرو رفته‌اند و در نتیجه سلامت دل و استقامت عقل را از دست داده‌اند، این معنا را درک نمی‌کنند. اکثریت مردم را کسانی تشکیل می‌دهند که همه همّ‌شان زندگی ظاهری دنیا است. رشد در پیروی دین توحید است که معارفش همه حقیقت و مطابق با واقع است. تنها دین توحید قادر بر اداره جامعه انسانی است چون که نوع انسانی وقتی در سیر زندگیش سعادتمند می‌شود که سنن حیاتی و احکام معاش خود را بر اساس حق و مبنایی که مطابق با واقع باشد. بنا و در مقام عمل هم بر طبق آن عمل نماید، نه این که بر مبنای باطل و خرافی و فاقد تکیه‌گاهی ثابت بنا کند. توسل به اسباب منافاتی با اخلاص ندارد، بلکه اعتماد بر اسباب با اخلاص منافات دارد. معنای توکل این نیست که انسان نسبت امور را به خودش و یا به اسباب، انکار کند، بلکه معنایش این است که خود و اسباب را مستقل در تأثیر ندانسته و معتقد باشد که استقلال و اصالت منحصراً از آن خدای سبحان است و در عین حال، سببیت غیراستقلالی را برای خود و برای اسباب قائل باشد، معنای توسل به خدا، لغو و بی‌اثر دانستن اسباب و وسائط نیست. هر کس که ایمان به خدا دارد لازم است به این معنا معتقد شود که خدا هر چه بخواهد انجام می‌دهد و به هر چه اراده کند حکم می‌نماید و هیچ قاهری نیست که بر مشیت او فائق آید و یا حکم او را به عقب اندازد و هیچ صاحب ایمانی نباید از «روح اللّه» مأیوس و از رحمتش ناامید شود زیرا یأس از «روح خدا» و نومیدی از رحمتش در حقیقت محدود کردن قدرت او و در معنای کفر نسبت به احاطه و سعه رحمت او است، همچنان که در آنجا که گفتار یعقوب (ع) را حکایت می‌کند می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[۱۰]. فتوت و جوانمردی یوسف (ع) در حق برادرانش. دارای مراتب بودن ایمان مردمان.

خداوند با بیان داستان یوسف و یعقوب پیامبر، غرض عالی از آن را استخراج کرده است و آن مسئله ولایت خدای تعالی نسبت به بندگان مخلص است که در ابتداء و خاتمه این سوره به طور چشمگیری منعکس است.

آیات نامدار

  1. ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ[۱۱]،
  2. ﴿مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۱۲]،
  3. ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۱۳]،
  4. ﴿وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۴]،
  5. ﴿وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۱۵]،
  6. ﴿فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[۱۶]،
  7. ﴿قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ[۱۷]،
  8. ﴿وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[۱۸]،
  9. ﴿إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۱۹]،
  10. ﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲۰]،
  11. ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۲۱].[۲۲]

منابع

پانویس

  1. «بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.
  2. «مگر پروردگارم بخشایش آورد» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  3. «به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  4. المیزان.
  5. «عَنِ النَّبِيِّ (ص) قَالَ: عَلِّمُوا أَرِقَّاءَكُمْ سُورَةَ يُوسُفَ فَإِنَّهُ أَيُّمَا مُسْلِمٍ تَلَاهَا وَ عَلَّمَهَا أَهْلَهُ‏ وَ مَا مَلَكَتْ‏ يَمِينُهُ‏ هَوَّنَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ أَعْطَاهُ الْقُوَّةَ أَنْ لَا يَحْسُدَ مُسْلِماً»، البرهان، ج۷، ص۱۸۱.
  6. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ يُوسُفَ فِي كُلِّ يَوْمٍ أَوْ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ جَمَالُهُ عَلَى جَمَالِ يُوسُفَ (ع) وَ لَا يُصِيبُهُ‏ يَوْمَ‏ الْقِيَامَةِ مَا يُصِيبُ‏ النَّاسَ‏ [مِنَ الْفَزَعِ‏] وَ كَانَ جِيرَانُهُ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ»؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۳۴۲.
  7. «شکیبی نیکوست» سوره یوسف، آیه ۱۸.
  8. «و بر آنچه وصف می‌کنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۱۸.
  9. «(یعقوب) گفت: (نه چنین است) بلکه هوای نفستان کاری را در چشمتان آراست پس (کار من) شکیبی نیکو (خواهد بود)، باشد که خداوند همه آنان را به نزد من باز آورد، اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۸۳.
  10. «و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی‌گردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
  11. «اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف می‌کنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۱۸.
  12. «پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.
  13. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  14. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  15. «و به راستی پاداش جهان واپسین برای کسانی که ایمان آورده‌اند و پرهیزگاری می‌ورزیده‌اند بهتر است» سوره یوسف، آیه ۵۷.
  16. «پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشاینده‌ترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.
  17. «گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه می‌برم و از خداوند چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره یوسف، آیه ۸۶.
  18. «ای فرزندان من! بروید و از یوسف و برادرش خبر گیرید و از رحمت خداوند نومید نگردید که جز گروه کافران (کسی) از رحمت خداوند نومید نمی‌گردد» سوره یوسف، آیه ۸۷.
  19. «به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۱۰۰.
  20. «بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا می‌خوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
  21. «آیا روی زمین گردش نکرده‌اند تا بنگرند سرانجام پیشینیانشان چگونه بوده است؟ و به راستی سرای واپسین برای پرهیزگاران بهتر است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره یوسف، آیه ۱۰۹.
  22. صفوی، سید سلمان، مقاله «سوره یوسف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.