صحابه در علوم حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تعریف صحابه

شناخت صحابه به دلیل احکام خاصی که دارند، موضوع بسیار مهمی برای اهل سنت است و برای این علم ارزش خاصی‌ قائل‌اند. از این‌رو، سنگ بنای صحابه‌نگاری بر تعریف صحابه استوار است و از مهم‌ترین بحث‌های کلیدی و ریشه‌ای صحابه‌نگاری است. صرف نظر از دیدگاه علمای شیعه، از منظر علمای اهل سنت نیز می‌‌توان گفت پس از بحث‌های فراوان، هنوز تعریف جامع و مانعی برای این واژه بیان نشده است؛ چراکه اگر چنین می‌‌بود، اختلاف نظر درباره صحابی بودن برخی از گروه‌های اجتماعی و غیره میان صحابه‌نگاران مطرح نبود. این اختلاف، نه تنها از منظر دو نفر که دیدگاه واحدی در تعریف این واژه ندارند، بلکه گاه میان صحابه‌نگارانی که یک تعریف را پذیرفته‌اند، دیده می‌‌شود که نشان می‌‌دهد تعریف از صحابه کامل نبوده است. به هر حال، در مجموع تعریف‌هایی که برای صحابه گفته شده، چهار نگاه عمده وجود دارد: نگاه لغوی، نگاه عرفی، نگاه حدیثی و نگاه جامع.[۱]

نگاه لغوی

بخاری، تعریف صحابه را در ابتدای کتاب فضائل الصحابه چنین گفته است: مَنْ صَحِبَ النَّبِيَّ (ص) أَوْ رَآهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ. احمد بن حنبل، مراتب را در تعریف صحابه لحاظ کرده، اما حداقل آن را همان تعریف بخاری دانسته و گوید: هر کس با پیامبر یک سال یا یک ماه یا یک روز یا ساعتی بوده یا لحظه‌ای او را دیده، صحابی است.

این تعریف، در حقیقت با معنای لغوی صحابه سازگاری دارد، ولی تعریفی افراطی از این واژه است که با عنایت به شرافت و عظمت پیامبر، چنین نگاه عام و توسعه‌یافته‌ای از صحابی ارائه شده است. بخاری و احمد بن حنبل، در حقیقت نماینده بسیاری از اهل حدیث هستند که چنین تعریفی را گفته‌اند. گروهی دیگر که شاید در اقلیت‌اند، نگاهی کاملاً حدیثی به معنای خاص آن داشته‌اند که در ادامه خواهد آمد. تعریف یاد شده با توجه به تعریف پیشین و تعاریف بعدی، تعریف ناقصی است.[۲]

نگاه عرفی

  1. سعید بن مسیب گوید: صحابه کسی است که یک یا دو سال در محضر پیامبر بوده یا در یک یا دو غزوه شرکت داشته است. در تعابیر برخی دیگر از علمای اهل سنت چون ماوردی، مجالست طولانی و مصاحبت اختصاصی میان صحابی و پیامبر در تعریف صحابه لحاظ شده است. مبنای این تعریف، فهم عرفی از اصطلاح صحابه است. خطیب بغدادی ذیل معنای لغوی صحابه، آن را هرچند مطابق فهم عرفی دانسته، ولی گوید: برای همه ثابت شده که معنای عرفی از این اصطلاح، برای کسانی به کار می‌‌رود که مصاحبت آنان طولانی بوده و بر کسی که یک بار دیداری کوتاه داشته و حتی یک روایت هم نقل کرده، استعمال نمی‌شود. بدیهی است این تعریف، ناقص است و دلیل آن، خروج بسیاری از صحابه است که در دایره زمانی و ویژگی خاص در تعریف یاد شده قرار نمی‌گیرند، مانند براء بن معرور، اسعد بن زراره، جریر بن عبدالله بجلی یا بسیاری از اعراب که پیامبر را تنها در حجة الوداع یا وفود دیده‌اند. از این‌رو، این تعریف مورد قبول علمای اهل سنت قرار نگرفته است و عراقی، انتساب این سخن را به سعید بن مسیب رد کرده؛ زیرا راوی آن واقدی است که از منظر محدثان تضعیف شده است.
  2. واقدی گوید: برخی از دانشمندان، صحابی را چنین تعریف کرده‌اند: هر فرد بالغی که پیامبر را دیده و مسلمان شده و در امور دینی تعقل نموده و آن را پذیرفته باشد، هرچند تنها ساعتی (بخوان لحظه‌ای) از روز را در خدمت پیامبر بوده باشد. قید بلوغ، بسیاری را از دایره اصحاب خارج می‌‌کند که بیشتر صحابه‌نگاران بدان ملتزم نشده‌اند؛ چراکه اجماع بر صحابی بودن آنان است، مانند امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عباس. عراقی، قید بلوغ را صحیح و شرط تعریف صحابه ندانسته و سیوطی آن را تعریفی شاذ شمرده است.
  3. صحابه کسی است که مجالست او با پیامبر - از سر اتّباع و اخذ از او - طولانی بوده است. بنابراین، کسانی که تنها پیامبر را دیده‌اند، ولی بدون قصد تبعیت از او مجالست داشته یا مجالست آنان طولانی نبوده، بلکه بلافاصله از او جدا شده‌اند، مانند وفود - هرچند حضرت را در زمان بلوغ و سن بالا دیده باشند - صحابی نیستند. چنان‌که از انس پرسیدند: آیا از اصحاب رسول خدا (ص) کسی باقی مانده است؟ پاسخ داد: خیر. با اینکه بسیاری از اعراب که پیامبر را در حجة الوداع یک‌بار دیده و در آن زمان هم زنده بودند، وجود داشتند. این تعریف را به اصولیان اهل سنت نسبت داده‌اند. این تعریف سوم نیز با نقصان بیشتر، چیزی جز همان تعریف نخست نیست. با این تفاوت که اگر در تعریف نخست، طول زمانی معین شده بود، در این تعریف این حد نیز به ابهام بیان گردیده و عملاً صحابه‌نگاران را به اختلاف نظر درباره افراد می‌‌اندازد.[۳]

نگاه حدیثی

تعریف دیگری که نگاه حدیثی دارد و به برخی از اصحاب الحدیث اهل سنت نسبت داده شده، این است که افزون بر دیدار پیامبر در سن بلوغ یا تمییز، باید از آن حضرت روایت یا روایاتی نقل کرده باشند. بنابراین، اگر کسانی در سن بالا هم رسول خدا (ص) را دیده، ولی روایت نداشته باشند، صحابی نیستند. همچنین طبعاً روایات افراد غیر ممیز از پیامبر، مرسل تلقی خواهد شد. افرادی چون یحیی بن معین، ابوزرعه، ابوحاتم رازی، ابوداود و عجلی، چنین شیوه‌ای را در شناخت و تمایز صحابه از تابعین دارند. از این‌رو، بسیاری از صحابه بالغ که رسول خدا (ص) را دیده‌اند، به دلیل روایت نداشتن از آن حضرت، در شمار تابعین قرار گرفته‌اند.[۴]

نگاه جامع

  1. تعریف چهارم، در حقیقت جمع ناقصی از تعریف‌های پیشین است که گوید: صحابه کسی است که یکی از این شروط در او باشد: طول مجالست، حفظ روایت، شرکت در غزوه. این تعریف نیز پذیرفته نشده است؛ زیرا کسی که مجالست کمی با پیامبر داشته و حدیثی از پیامبر حفظ نکرده یا اصلاً نشنیده و به دلایل گوناگون نتوانسته در غزوات شرکت کند، صحابی نیست. استثنای چنین اشخاصی، افراد قابل توجهی را دربر خواهد گرفت که بیشتر صحابه‌نگاران چنین افرادی را صحابی دانسته‌اند.
  2. جامع‌ترین تعریفی که بیان شده این است: مَنْ لَقِيَ النَّبِيَّ (ص) مُؤْمِناً بِهِ وَ مَاتَ عَلَى الْإِسْلاَمِ؛ یعنی صحابی کسی است که در زمان حیات پیامبر در حالی که به ایشان ایمان آورده پیامبر را ملاقات کرده و مسلمان نیز از دنیا رفته است. برخی اشاره کرده‌اند که این تعریف، برگرفته از سخن بخاری در ابتدای فضائل الصحابه است، ولی همان‌طور که گذشت، تعریف بخاری بخش نخست این تعریف بود.

قید ملاقات، اعم از این است که مجالست زیاد بوده یا کم؛ و نیز از آن حضرت روایت کرده یا خیر، و همچنین در غزوه‌ای بوده یا نه. حتی اگر آن حضرت را یک‌بار دیده، ولی مجالستی حاصل نشده یا به سبب عارضه‌ای مانند کوری، پیامبر را به چشم ندیده، ولی ملاقات صورت گرفته، تمام این افراد صحابی خواهند بود. از این‌رو، عبارت لَقِيَ به جای رَأَى دقیق‌تر است.

از ظاهر و بلکه صریح کلام ابن حجر برمی‌‌آید که منظور از قید مُؤْمِناً بِهِ، ایمان واقعی نیست، بلکه منظور اسلام است؛ زیرا در ادامه گوید: براساس این قید، چنانچه کسی آن حضرت را در حال کفر دیده یا مسلمان شده، ولی ملاقات حاصل نشده است یا پس از وفات آن حضرت مسلمان شده، صحابی نیست. همچنین این قید شامل هر مکلفی از انس و جن می‌‌شود. ابن اثیر این موضوع را درباره جنیان نپذیرفته و بر ابوموسی مدینی که برخی از آنان را نام برده، ایراد گرفته است، اما ابن حزم در بحث «اجماع و عدم امکان وقوعی آن» به داخل شدن جنیان تصریح کرده است.

قید بِهِ اهل کتاب را خارج می‌‌کند که آن حضرت را دیده، ولی به انبیای دیگر ایمان داشته‌اند. قید مَاتَ عَلَى الْإِسْلاَمِ کسانی را که مرتد شدند، اخراج می‌‌کند؛ مانند عبدالله بن جحش که پس از اسلام و مهاجرت به حبشه، نصرانی شد و بر همین آیین مرد؛ اما اگر کسی مرتد شد، ولی به اسلام بازگشت و مسلمان از دنیا رفت، آیا باز تعریف صحابه بر او صدق می‌‌کند یا نه؟ دو نظر است. نظر نخست که ابوحنیفه و شافعی بدان تصریح کرده‌اند، این است که اگر بازگشت به اسلام در زمان حیات رسول خدا (ص) بوده، صحابی بودن صدق می‌‌کند، مانند عبدالله بن ابی سرح، ولی چنانچه پس از وفات باشد، مانند اشعث بن قیس خیر؛ زیرا ارتداد باعث احباط اعمال پیشین است. اما دیگران این سخن را نپذیرفته‌اند و امثال اشعث را صحابی شمرده و حبط عمل را ناظر و مشروط به مرگ بر ارتداد دانسته‌اند.

این تعریف اشکالات متعدد پیشین را ندارد، ولی در آن ابهاماتی هست که در عمل، تکلیف صحابه‌نگار را روشن نمی‌کند، حتی برای ابن حجر که بر اساس آن، کتاب الاصابه را بنا نهاده است، این مشکل وجود دارد. برای مثال:

  1. ملاقات و دیدن پیامبر از سوی افراد چگونه صدق می‌‌کند؟ یعنی اگر طفلی که یک هفته پیش از رحلت حضرت به دنیا آمده و او را نزد پیامبر برده‌اند و حتی رسول خدا (ص) بر سر او دست کشیده و نامی برای او انتخاب کرده است، آیا ملاقات و رؤیت برای این طفل چند روزه صدق می‌‌کند؟ نوعاً کسانی چون ابن حجر، این افراد را در شمار صغار صحابه قرار داده‌اند و برای توجیه دیدار، گفته‌اند که هر چند ملاقات و رؤیت از سوی طفل صدق نمی‌کند، اما از سوی پیامبر توجیه می‌‌شود و از این‌رو، صحابی، ولی از جهت روایی، تابعی هستند. اگر این توجیه صحیح باشد، اولاً در عمل تناقض در تعریف صحابه و تابعین ایجاد می‌‌شود؛ زیرا با توجه به احکام خاصی که این دو گروه دارند، جمع دو تعریف صحابی و تابعی برای یک نفر امکان ندارد و کسی که صحابی شد، دیگر عدالت برای او ثابت است و از تیغ نظرات علمای جرح و تعدیل رها خواهد بود و اگر همان شخص هم تابعی باشد، باید از این حیث نقد شود و این در حقیقت جمع متناقضین است. ثانیاً بنابر توجیه یاد شده، باید افرادی را که پیامبر آنان را دیده، ولی آنان در آن در لحظه به دلایل گوناگون متوجه پیامبر نبوده و آن حضرت را ندیده‌اند، ولی در زمان حیاتش مسلمان شدند، نیز صحابی باشند، اما آیا کسی به این امر ملتزم شده است؟ آیا حقیقتاً همه آیات و احکام و فضائلی که برای صحابه است، برای این افراد هم می‌‌توان لحاظ کرد. بنابراین، شاهدیم که صحابه‌نگاران در خصوص شرافت و موهبت درک حضور پیامبر، گرفتار دو نگاه افراط و تفریطی شده است، عظمت این موهبت، برخی را واداشته تا مجالست طولانی و اختصاصی یا به عبارت دیگر یک یا دو سال و شرکت در یک یا دو غزوه را شرط مصاحبت قرار دهند، و برخی دیگر را بر آن داشته که حتی یک لحظه دیدار با پیامبر را در هر رده سنی کافی برای صحابی شدن بدانند. از این‌روست که بیشترین اختلاف نظر میان صحابه‌نگاران، در بخش صغار صحابه دیده می‌‌شود. با توجه به مطلب یادشده، شاید بتوان گفت جمع میان دو نظریه افراط و تفریط قید «تمییز» و نه «بلوغ» است. کسانی چون یحیی بن معین، ابوزرعه، ابوحاتم، ابوداود، ابن عبدالبر، و علائی چنین رویه‌ای را دارند و با این نگاه است که درباره برخی چنین بیان داشته‌اند: لَهُ رُؤْيَةٌ وَ لَيْسَتْ لَهُ صُحْبَةٌ، مانند محمود بن ربیع، عبیدالله بن معمر، عبدالله بن حارث بن نوفل، محمد بن ثابت بن قیس بن شماس، عبدالله بن ثعلبة بن صعیر، عبدالله بن عامر بن کریز و.... تمام این افراد، اطفالی بودند که حتی پیامبر بر سر آنان دست کشیده، نام گذاشته، آنان را تحنک و متبرک کرده، اما همه آنان در سنین پایین شاهد رحلت پیامبر بوده‌اند. این رؤیة را صحابه‌نگارانی چون ابن حجر لحاظ نکرده‌اند. او در بخش دوم الاصابه که به صغار صحابه اختصاص دارد، افراد زیادی را که زیر حد تمییز بوده‌اند، نام برده است. اشکال دیگر بر این تعریف این است که آیا شرط دیدار در زمان حیات پیامبر، شامل قبل از بعثت نیز می‌‌شود؟ مثلاً آیا کسی که پیش از نبوت، رسول خدا (ص) را دیده و پس از بعثت، مسلمان شده، ولی آن حضرت را ندیده. صحابی است؟
  2. درباره قید مُؤْمِناً بِهِ که به معنای اسلام آوردن بود، باز این نکته مبهم است که آیا منافقانی چون عبدالله بن ابی در شمار صحابه هستند یا خیر؟ اگر فرض بر این شد که این قید به معنای تشرف به اسلام است، علی القاعده باید منافقانی چون این فرد که شهادتین را گفته و چندین سال هم با پیامبر مجالست داشته و حتی در برخی از غزوات، مانند غزوه مریسیع حضور داشته است، صحابه باشند؛ درحالی که صحابه‌نگاران نام او را نیاورده‌اند. اگر هم منظور از این قید، شهادتین زبانی نیست، بلکه به همان معنایی است که در قرآن خطاب به اعراب آمده است ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۵]. اولاً برخلاف گفته صحابه‌نگاران است که در ردّ تعریف نخست بیان کرده‌اند و ثانیاً براساس این تعریف باید پذیرفت که صرف ملاقات و اسلام آوردن، کسی را صحابی نمی‌کند و رسیدن به آن همه فضائل و احکامی که در حق صحابه بیان کرده‌اند، به طی مراحل ایمانی نیاز دارد و این نکته، همان اختلاف اساسی و مبنایی میان اهل سنت و تشیع در تعریف صحابه و عدالت آنان است.
  3. از جمله موارد ابهام در تعریف ابن حجر این است که آیا دیدار کسانی مانند بحیرا که پیش از بعثت با آن حضرت ملاقات داشته و به این مطلب ایمان داشته‌اند که در آینده پیامبر مبعوث خواهد شد، صحابی بودن را ثابت می‌‌کند یا خیر؟ در این مطلب نیز اختلاف نظر است.
  4. همچنین آیا این تعریف شامل فرشتگان می‌‌شود یا خیر؟ زیرا پیامبر تنها پیامبر انسان‌ها که نیست. فرض اینکه برخی از فرشتگان نبوت پیامبر را قبول نداشته باشند که امکان ندارد، ولی بر اساس تعریف یادشده، ایمان به پیامبر بدون رؤیت، کسی را صحابی نمی‌کند، وگرنه بسیاری که زمان پیامبر را درک کرده و مسلمان هم شدند، اما توفیق دیدار برای آنان حاصل نشد، باید صحابی باشند؛ در حالی که صحابه‌نگاران حتی شخصی مانند اویس قرنی را که تا منزل پیامبر هم آمده ولی آن حضرت را ندید، صحابی نمی‌دانند. پرسش دیگر اینکه رؤیت تمام ملائکه چگونه قابل توجیه و اثبات است؟[۶]

منابع

پانویس