صفات ثبوتی امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از صفات ثبوتی خلافت الهی)

مقدمه

فلسفه ذکر صفات ثبوتی مختص، برای متوجه ساختن بر عظمت خلیفه خدای متعال و ایجاد شوق و علاقه برای کسب رضای او که تجلیگاه رضای الهی است، می‌باشد؛ همچنین برای ایجاد انگیزه در جهت تلاش برای زمینه‌سازی ظهور فردی در مرحله نخست و در نهایت: زمینه‌سازی جامعه، برای ظهور، تا هنگام ظهور آن حضرت مهدی (ع)، افراد حاضر، با شناختی که بر اثر مطالعه به دست آورده‌اند، نهایت احترام و تسلیم محض در برابر اوامر و نواهی حضرتش داشته باشند و در هیچ امری در حضور آن بزرگوار، اظهار نظر نکنند و گفتارهایش را با کمال میل قلبی، پذیرا باشند[۱]. برخی از این صفات عبارت‌اند از:

هدایت یافته از همه جهات

﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۲]؛ کلمه ﴿هُدًى[۳] اگر چه دارای معنای عامی است که شامل هر چیزی که قابلیت هدایت را دارد، می‌شود؛ خلفای الهی از مصادیق بارز آن هستند؛ زیرا کم‌ترین خوف، حزن، ضلالت و شقاوتی در تبعیت از آنان وجود ندارد[۴].

برخوردار از علم گسترده

یکی از لوازم هدایت یافته بودن از همه جهات، داشتن علم کامل و همه‌جانبه است؛ لذا اولین خلیفه الهی مورد تعلیم همه اسماء قرار می‌گیرد: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۵]. خدای متعال همه اسما را به آدم (ع) تعلیم داد؛ یعنی آنچه در مخازن غیب خداست، به جانشینش نشان داد، پس ریشه هر چه در جهان طبیعت یافت می‌شود، در مخزن غیب الهی است خلیفه خدا از آن باخبر است. یکی از صفات مختصّ خدای متعال این است که او به همه چیز علیم است بالاصالة: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶] و جانشین او نیز بالتَّبَع و با اذن الهی به همه چیز عالم است.

امیرمؤمنان (ع) می‌فرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ»[۷]. سپس، علّت نگفتن را بیان می‌فرمایند: "ولی می‌ترسم با شنیدن اخبار غیبی، کفر بورزید و بگویید: مقام علی (ع) از رسول‌الله (ص) بالاتر است؛ زیرا آن حضرت، اسرار غیبی را نفرمود، اما امیرالمؤمنین (ع) از آنها خبر داد"[۸].[۹]

عصمت داشتن

مصونیت از خطا و گمراهی، یکی دیگر از لوازم هدایت یافته بودن همه‌جانبه است؛ چون با احتمال خطا، از مصداقیت هدایت مطلق خارج شده و دیگر موجب اطمینان و سلب خوف و حزن از تابعین نخواهد بود و از جهت رتبه، بعد از علم کامل قرار دارد. مهم‌ترین دلیل عقلی بر لزوم عصمت امام، برهان امتناع تسلسل است[۱۰]، یعنی اگر خلیفه الهی معصوم نباشد، وجود امامان غیر متناهی یا تسلسل در امامت لازم خواهد آمد. اما در قرآن، آیاتی بر عصمت خلفای الهی دلالت می‌کنند: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۱۱].[۱۲]

ایمان و یقین کامل داشتن

﴿إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ[۱۳]؛ صفت ایمان عبارت از اقرار و تصدیق به زبان همراه با اعتقاد قلبی و روحی و عمل با جوارح و اعضا است و خلفای خدای سبحان از هر سه جهت، ایمانشان کامل بوده و بر اثر آن، دارای اطمینان و آرامش خاصی بودند و در برابر حوادث روزگارشان به هیچ وجه اضطرابی از خود بروز نمی‌دادند و با قلبی مطمئن به انجام وظیفه الهی خود مشغول بودند.

اما درباره یقین آنان، آیه شریفه گویای آن است: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۴]؛ برخی از بنی اسرائیل را امام قرار دادیم که به امر ما، مردم را هدایت می‌کردند؛ زیرا در راه حق پایدار بودند و به آیات الهی یقین داشتند. معنای اصلی یقین، عبارت از "علمی است ثابت در نَفْس، به صورتی که شک در آن نیست و سراسر آرامش و طمأنینه است، پس رتبه‌اش از علم بالاتر است"[۱۵].[۱۶]

تسلیم محض در پیشگاه خدای حکیم

﴿قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۱۷]؛ حضرت ابراهیم (ع) فرمود: من در برابر پروردگار عالمیان تسلیم محض هستم و حضرت ابراهیم و یعقوب (ع) به فرزندانشان سفارش می‌کردند: خدای متعال، دین را برای شما برگزید و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید. یکی دیگر از صفات خلفای خدای حکیم، داشتن تسلیم محض ظاهری و باطنی توأم با انقیاد و سلامت درونی و رضای کامل در پیشگاه پروردگار عالمیان است[۱۸].

عبادت و بندگی خدای سبحان

﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۹]. مقام عبودیت و بندگی خدای غنی مطلق، از مقام‌های عالی و جامع همه کمالات انسانی است. بندگی خدا یعنی وابستگی مطلق به او، یعنی در برابر اراده او از خود اراده‌ای نداشتن و در همه حال سر بر فرمان او نهادن. عبادت و مناجات با خدای مهربان، یکی از صفات بارز خلفای الهی است که همیشه در پی فرصتی بوده و هستند تا با پروردگارشان مناجات و عبادت کنند، اگر چه انجام وظیفه رسالت و امامت، خود عبادتی بزرگ و عملی صالح محسوب می‌شود[۲۰].

اعتماد بر خدای متعال

یکی از صفات مشترک، توکل انبیا (ع) است که در آیه پیشِ رو، پیامبران (ع) به قومشان می‌گفتند: ﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ... * وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ[۲۱].

توکل یعنی انسان وثوق و اعتماد خود را متوجه خدای سبحان کند که همه اسباب عالَم بر محور مشیت و اراده او می‌چرخد؛ لذا فرد متوکل، بر خدای متعال اعتماد می‌کند، به اینکه تمام امور را از آنِ خدا و به دست او بداند و در امور خارجی و حوادث عالَم، نَه برای خودش و نَه برای هیچ یک از اسباب ظاهری، استقلال در تأثیر قرار ندهد. در نتیجه: با داشتن چنین اعتقادی در رضا، خشم، مسّرت، تأسف و... به هیچ سببی اعتماد نکند؛ بلکه در مقاصد و آرزوهایش، متوسل به سببی شود که خدای سبحان معرفی کرده، آن هم نَه به صورت استقلال در تأثیر و اطمینان بر آن، بلکه رسیدن به مقصود را از خدا بداند، تا هر چه خدای سبحان بر او صلاح دانست، اختیار کند[۲۲].

شُکرگزار

﴿ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا[۲۳]؛ قرآن کریم یکی از صفت‌های نیک حضرت نوح (ع) را بنده شکرگزار معرفی می‌کند[۲۴].

پارسایی

﴿وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا[۲۵]؛ به حضرت یحیی (ع) رحمت، محبت و پاکی در ظاهر و باطن از ناحیه خود بخشیدیم و او تقی و پرهیزکار بود. تفسیر آیه شریفه محدود به آن معانی نبوده، بلکه پیامبران و اوصیای آنان دارای تقوای ظاهری که پرهیز از محرّمات و نیز تقوای باطنی ـ پرهیز از خطور ذهنی عمل به گناهان و مخالفت درونی با مشیت الهی ـ بودند[۲۶].

فروتنی و تواضع

خلفای خدای متعال طبق دستور او، دارای تواضع کامل بودند و خداوند بعد از دادن دو معجزه به حضرت موسی (ع) دستور می‌دهد: ﴿وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ[۲۷][۲۸]؛ یعنی هنگام رساندن رسالت الهی به امت خود و هدایت آنان، متکبرانه برخورد نکن، بلکه خاضعانه برخورد نما؛ چنان‌که خداوند متعال به رسول اعظم (ص) در قرآن فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ[۲۹].[۳۰]

نیکوکاری

﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ[۳۱]. کلمه ﴿الصَّالِحِينَ از "صلح" مشتق شده که معنای اصلی آن: "چیزی است که از فساد، سالم باشد و ضدّ فساد است و اعم از سلامت در ذات، رأی (عقیده) و عمل. اگر چه بیش‌تر استعمال کلمه صلح، در عمل صالح است، همانند کلمه صحت که اکثر استعمال آن صحت در اجسام است"[۳۲]. با توجه به معنای اصلی آن، یکی از صفات بارز خلفای خدای سبحان، این است که صالح همه‌جانبه در ذات، عقیده، رأی و عمل هستند و بین عامل صالح و صالح بودن فرق اساسی است که صالح، یعنی فرد ذاتاً صالح است و غیر از عمل صالح، چیز دیگری از او به ظهور نمی‌رسد و همه افکار و اعمال او، عمل صالح محسوب می‌شوند؛ اما کسی که عامل به عمل صالح است، شاید ذاتاً دارای طبع سالم و صالحی نباشد و هر لحظه امکان صدور عمل شر از او می‌رود[۳۳].

سعه صدر

﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ[۳۴]؛ ای پیامبر! آیا ما تو را شرح صدر عطا نکردیم‌؟ کلمه ﴿نَشْرَحْ از ماّده "شرح"، به معنای بسط‍‌، باز شدن و گسترش است؛ وقتی همراه با صدر[۳۵] بیاید، به صورت یک امر روحی باطنی در می‌آید، که عبارت از سعه روحی و قلبی برای کاری مهم همچون انجام وظیفه خلافت از پروردگار عالمیان است که از یک جهت باید وحی و مسؤولیت سنگین آن را بپذیرد و از طرفی دیگر با سعه صدر خود، موانع سر راه مسؤولیت را کنار بزند[۳۶].

تحمل مشکلات

قرآن کریم بنابر مستفاد از برخی آیات، زیربنای خلافت و امامت بسیاری از انبیا (ع) را مسأله صبر قرار می‌دهد: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا[۳۷]؛ زیرا بنابر روایتی[۳۸]: صبر به منزله سر برای بدن است و در همه مسائل معنوی و رشد روحی، همچون سر، منشأ تصمیمات عاقلانه بوده و ضدّ جَزَع و بی‌تابی است[۳۹].

نیکی به پدر و مادر

﴿وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ[۴۰]؛ حضرت یحیی (ع) به پدر و مادرش نیکی می‌کرد. یا درباره حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم آمده: ﴿وَبَرًّا بِوَالِدَتِي[۴۱]. آن حضرت پدر نداشت و فقط‍ از مادر با قدرت الهی، متولد شده بود، لذا فقط‍ به مادر اشاره شده که طبق سفارش خدای متعال به او نیکوکار بود.

بنابراین، پیامبران و اوصیا (ع) با پدر و مادرشان، در زمان حیات آنان، نیک گفتار و نیک کردار بودند و بعد از وفات‌شان به یاد آنان بوده و در حقشان دعا می‌کردند: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ[۴۲]؛ ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ[۴۳]؛ حضرت نوح (ع) از خدای مهربان برای خودش و پدر و مادرش غفران می‌طلبد[۴۴].

صداقت در گفتار و کردار

﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا[۴۵]؛ صدق در آیات شریفه مطلق و بدون قید است که شامل صدق در گفتار، صدق در کردار ظاهری و باطنی می‌شود و گفتار با درون و ظاهر با باطن متناقض یکدیگر نیستند و دعوتشان صادقانه و بدون اغراض شخصی و فقط‍ برای انجام وظیفه الهی است. پیامبران و اوصیای آنان (ع)، دارای صفت صدق در اعتقاد، گفتار و عمل بوده و متصف به صفت امین هستند: ﴿قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ[۴۶].[۴۷]

قدرت و بصیرت ملکوتی داشتن

﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ[۴۸]. کلمات ﴿الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ، جمع "ید" و "بَصَر" هستند که حاکی از کثرت قدرت و بصیرت است و چون بدون قید استعمال شده‌اند، مطلق بوده و شامل قدرت و درک مسائل مادّی و معنوی می‌شوند. بنابراین، انبیا و اوصیای عظام (ع) با اذن الهی بر هر چیزی قدرت داشتند و نمونه آن خَلق پرنده از گِل توسط‍ حضرت عیسی (ع)[۴۹] یا کندن درِ خیبر توسط‍ امیرالمؤمنین (ع) با قدرت ملکوتی الهی است[۵۰]. و نیز آنان دارای بیناییِ ملکوتی بودند و مسائل تکوینی و تشریعی را به خوبی درک می‌کردند و ضمیر و نیات افراد را تشخیص می‌دادند و طبق وظیفه الهی عمل می‌کردند، یا تسبیح موجودات برای خدای سبحان را می‌دیدند و می‌شنیدند، و چه بسا موجودات دیگر با تسبیح آنان به تسبیح خدای سبحان می‌پرداختند﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ[۵۱]. و طبق اطلاق آیه شریفه، آن قدرت و بصیرت مطلق بوده و محدود و مقید به زمان و موارد خاص نبوده است[۵۲].

منابع

پانویس

  1. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۹۴.
  2. «آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸
  3. در تفسیر کلمه هُدی، دو احتمال مطرح است: در تفسیر تبیان می‌نویسد: يحتمل امرين: احدهما البيان و الدلالة و الاخر الانبياء و الرسل؛ التبیان، ج۱، ص۱۷۴؛ با توجه به تطبیق آن در روایات بر امیرالمؤمنین (ع) و ائمه (ع) در کتاب‌های تفسیر روایی، در این کتاب احتمال دوم انتخاب شده است؛ تفسیر فرات، ص۵۸، ح۱۷؛ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۱۰۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۴۲، ح۲۹؛ البرهان، ج۳، ص۲۳۷، ش۵۴۹۲-۷ و ص۷۸۴، ش۷۰۶۴-۱؛ کنزالدقائق، ج۱، ص۳۹۲إ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۲۹، ح۷۸؛ افزون بر آن، خوف و حزن در صورتی به طور مطلق نفی می‌شود که هدایت توسط‍ خلفای الهی تبیین شود.
  4. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۹۴-۹۵.
  5. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  6. «و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
  8. «وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ الله (ص)»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
  9. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۹۴-۹۶.
  10. الباب الحادی عشر، مبحث امامت، ص۴۱.
  11. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  12. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۹۷-۱۰۰.
  13. «بی‌گمان آن دو از بندگان مؤمن ما بودند» سوره صافات، آیه ۱۲۲.
  14. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  15. التحقیق، ج۱۴، ص۲۶۳.
  16. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۰-۱۰۱.
  17. «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم * و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۱-۱۳۲.
  18. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۲-۱۰۳.
  19. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  20. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۳-۱۰۵.
  21. «پیامبرانشان به آنها گفتند: ما جز بشری مانند شما نیستیم امّا خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می‌گذارد (و به او رسالت می‌بخشد)... * و چرا بر خداوند توکّل نکنیم حال آنکه راهمان را به ما نشان داده است؟ و بی‌گمان بر آزاری که می‌دهیدمان شکیبایی پیشه می‌کنیم و توکّل‌کنندگان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره ابراهیم، آیه ۱۱-۱۲.
  22. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۵-۱۰۶.
  23. «(ای) فرزندان کسانی که (آنان را در کشتی) با نوح برداشتیم؛ (بدانید که) او بنده‌ای سپاسگزار بود» سوره اسراء، آیه ۳.
  24. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۶-۱۰۷.
  25. «و از نزد خویش مهر و پاکیزگی ارزانی داشتیم و او پرهیزگار بود» سوره مریم، آیه ۱۳.
  26. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۸-۱۰۹.
  27. «و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر» سوره قصص، آیه ۳۲.
  28. در تفسیر آیه، چند احتمال مطرح شده است، ولکن با توجه به آیه بعدی، به معنای امر به تواضع است و برخی از اهل تفسیر و لغت نیز این احتمال را انتخاب نموده‌اند؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۴؛ انوار درخشان، ج۱۲، ص۲۲۶؛ و برخی از اهل لغت می‌نویسد: ﴿اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ أي لا ترفع يدك إذا شاهدت من نفسك هذا الأمر الخارق المعجز، و أعلن من نفسك العجز و التواضع و العبودية، بمقتضى الرهبة المستديمة الثابتة في قلبك في قبال عظمة الله المتعال و جلاله. و سبق أنّ الجناح ما به يميل الشخص الى جهة أو أمر، و من مصاديقه اليد و جناح الطائر و غيرهما، و ضمّ الجناح الى البدن هو استرساله و ضمّه الى الجنب، و هو علامة التوقّف و التذلّل و كسر القدرة و التظاهر بها؛ التحقیق، ج۴، ص۲۴۲، کلمه رهب.
  29. «و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.
  30. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۰۹-۱۱۰.
  31. «و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۵.
  32. التحقیق، ج۶، ص۲۶۵، ماّده صلح.
  33. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۱۰.
  34. «آیا به دلت گشایش ندادیم؟» سوره انشراح، آیه ۱.
  35. فرق صدر با قلب: صدر مانند صندوقچه و حاوی قلب است، همچنین قلب روحانی، مرکز حیات روحانی است و صدر حاوی آن حالت روحانی است؛ التحقیق، ج۶، ص۲۳۹.
  36. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۱۱.
  37. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  38. الکافی، ج۲، ص۸۸، باب الصبر، ح۳؛ وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۲۶۱، باب ۲۵، ح۲۰۴۵۴.
  39. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۱۱-۱۱۳.
  40. «و با پدر و مادرش نکوکار بود» سوره مریم، آیه ۱۴.
  41. «و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده است» سوره مریم، آیه ۳۲.
  42. «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را بیامرز» سوره نوح، آیه ۲۸.
  43. «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می‌شود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
  44. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۱۶-۱۱۷.
  45. «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
  46. «یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
  47. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۲۱-۱۲۳.
  48. «و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن» سوره ص، آیه ۴۵.
  49. سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  50. بحارالأنوار، ج۲۱، ص۲۶، باب ۲۲، ح۲۵؛ «عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) قَالَ فِي رِسَالَتِهِ إِلَى سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ رَحِمَهُ الله وَ الله مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ وَ رَمَيْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِي أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً بِقُوَّةٍ جَسَدِيَّةٍ وَ لَا حَرَكَةٍ غِذَائِيَّةٍ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِيئَةٍ وَ أَنَا مِنْ أَحْمَدَ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ».
  51. «و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوه‌ها و پرنده‌ها را رام کردیم که همراه با داود نیایش می‌کردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
  52. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۱۲۵-۱۲۷.