ظلم‌ستیزی در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

موضع اسلام درباره تعامل با ستمگران و نپذیرفتن ظلم و حرام دانستن گرایش به ستمگران و دوستی با آنان، به روشنی در قرآن و سنت متواتر آمده است و برای اثبات آن به سعی و تلاش یا تکلیف در استدلال نیازی نداریم. قرآن کریم به صراحت، گرایش به ستمگران و تسلیم در برابر آنان و دوستیشان را حرام می‌داند؛ خداوند تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ[۱]. قرطبی می‌گوید: «قتاده گوید: معنای آیه این است که آنان را دوست نداشته باشید و از آنان اطاعت مکنید. ابن‌جریج گوید: یعنی به آنان متمایل مشوید، و ابن درید گوید: رکون در اینجا به معنای نرمش و انعطاف است»[۲]. قرطبی در تفسیر آیه ﴿إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا می‌گوید: «به قولی، مقصود از ستمگران مشرکان است، و به قولی، اعم از آنان و نافرمانان می‌باشد. این درباره معنای آیه بود و این آیه بر دوری گزیدن از اهل کفر و معاصی از بدعت‌گذاران و غیر آنان دلالت دارد؛ زیرا همراهی با آنان کفر و معصیت است»[۳].

علامه طباطبایی در پاسخ صاحب تفسیر المنار که ظالمان را در این آیه به مشرکان اختصاص داده است، می‌گوید: «چه مانعی آیه را باز می‌دارد که شامل ظالمان این امت نشود؟ در حالی که میان آنان پست‌تر و سیه‌روزتر از ستمگران عاد و ثمود و سرکش‌تر از فرعون، هامان و قارون وجود دارد. صرف اینکه اسلام به هنگام نزول این سوره، گرفتار قریش و مشرکان مکه و پیرامون آن بوده است، موجب تخصیص لفظ نمی‌شود؛ زیرا خاص بودن مورد، عمومیت لفظ را تخصیص نمی‌زند. آیه از متمایل شدن به هر کس که نشان ظلم و ستم را داشته باشد، نهی می‌کند، چه مشرک باشد چه یکتاپرست مسلمان یا از اهل کتاب»[۴].

روایاتی که این مضمون را در خود دارند، بسیارند و به حد تواتر می‌رسند و واضح‌اند و صریح و با کتاب خدا و روح اسلام و تعالیم و احکام آن نیز سازگاری تمام دارند. ما در این کتاب نمی‌توانیم تمام روایات مذکور را بیاوریم، بلکه تنها نمونه‌هایی از آنها را نقل می‌کنیم: ترمذی از طارق بن شهاب روایت می‌کند که گفت: «نخستین کسی که خطبه‌ای را بر نماز مقدم داشت، مروان بود، پس مردی برخاست و به او گفت: با سنت مخالفت کردی. مروان پاسخ داد: ای فلانی! آنچه بود، ترک شد. ابوسعید گفت: این مرد، آنچه را که بر عهده‌اش بود، انجام داد؛ از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: «هر کس منکری را دید، باید آن را با دست خویش رد کند و هر کس نتوانست با زبان خویش و هر کس نتوانست پس با قلب خویش، و این ضعیف‌ترین درجه ایمان است». ابوعیسی گوید: «این حدیث حسن صحیح است»[۵].

این حدیث و احادیث هم‌معنای آنکه از تغییر دادن منکر و برخورد دستی، زبانی و قلبی با آن سخن می‌گویند و آن را ضعیف‌ترین درجه ایمان می‌خوانند، کاملاً با حدیث: «آن کس که در فتنه بر پهلو بخواند، بهتر از کسی است که بر جای نشیند و هر کس که بر جای نشیند، بهتر از کسی است که بایستد و هر که بایستد، بهتر از کسی است که بدود» منافات دارد. در حالی که این حدیث و احادیث هم‌معنای آن برای رویارویی با منکر از سیری صعودی سخن می‌گویند، گروه دوم روایات برای رویارویی، سیری نزولی را پیشنهاد می‌کنند تا اینکه کار به مرحله خوابیدن بر پهلو که قوی‌ترین درجه ایمان است، می‌رسد! تا بدین روی امور ستمگران پایدار و برقرار بماند و خاطرشان آسوده باشد! حدیث نهی از منکر را با الفاظی نزدیک به آنچه آمد، مسلم در کتاب صحیح خویش روایت کرده است[۶]. منذری، در الترغیب و الترهیب، به روایت ابوسعید خدری از حدیث رسول خدا (ص) اکتفا کرده است[۷]. احمد نیز در مسند در دو جا از کتاب خویش حدیث را روایت کرده است.

ابن ماجه نیز حدیث مذکور را در سنن روایت کرده است[۸]، و نسایی نیز در سنن از کل متن روایت، تنها روایت ابوسعید از حدیث رسول خدا (ص) را آورده است[۹]. متقی هندی نیز در کنز العمال، همین حدیث را با الفاظی نزدیک روایت کرده است[۱۰]. ترمذی در سنن از ابوسعید خدری روایت می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: «سخن حق گفتن در نزد سلطان ستمگراز بزرگ‌ترین جهادهاست»[۱۱]. ابن ماجه نیز این حدیث را در سنین روایت کرده است[۱۲]. ابن ماجه از ابوامامه روایت می‌کند که گفت: «مردی کنار جمره اولی نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! کدام جهاد برتر است؟ رسول خدا (ص) سکوت کرد، و چون در جمره ثانیه آن حضرت را دید، دیگربار همان پرسش را کرد و رسول خدا (ص) نیز بار دیگر سکوت کرد، و چون جمره عقبه را رمی کرد، پایش را در رکاب نهاد تا سوار شود و فرمود: «آن پرسش‌گر کجاست»؟ مرد عرض کرد: اینجایم، ای رسول خدا! فرمود: «سخن حقی نزد سلطانی ستمگر»[۱۳].

منذری در الترغیب و الترهیب حدیثی نزدیک به این روایت کرده است[۱۴]. نیز روایت شده است: «محبوب‌ترین جهادها نزد خداوند، سخن حقی است که به پیشوایی ستمگر گفته می‌شود»[۱۵]. از جابر از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «سرور شهیدان حمزة بن عبدالمطلب است و مردی که در برابر پیشوایی ستمگر برپا خیزد و او را امرونهی کند و آن پیشوا او را بکشد». این حدیث را ترمذی و حاکم روایت کرده‌اند و حاکم آن را صحیح الاسناد خوانده است[۱۶]. ترمذی از نعمان بن بشیر روایت می‌کند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «مَثَل آنکه حدود خدای را برپا می‌دارد و آنکه در آن نرمش به خرج می‌دهد، مَثَل گروهی است که برای جای گرفتن بر روی کشتی قرعه انداختند و برخی بر روی عرشه و برخی در طبقه زیرین کشتی جای گرفتند. آنان که در طبقه زیرین بودند، به بالا آمدند و [از دریا] آب می‌کشیدند و آب بر سر کسانی که بر روی عرشه بودند، می‌ریخت. آنان که بر روی عرشه بودند گفتند: نمی‌گذاریم که شما بالا بیایید و ما را اذیت کنید. آنان که در طبقه زیرین بودند، گفتند: پس ما نیز کشتی را سوراخ می‌کنیم تا [از دریا] آب بکشیم. اگر عرشه نشینان جلوی آنان را بگیرند و منعشان کنند، همگی نجات می‌یابند و اگر ترکشان گویند، همگی غرق می‌شوند»[۱۷].

این حدیث را منذری در الترغیب و الترهیب روایت کرده است[۱۸]. مردی در نبرد صفین به امیرالمؤمنین علی (ع) عرض کرد: تو به عراق خود بازگرد و ما به شام خویش بازمی‌گردیم. حضرت او را فرمود: «می دانم که این سخن تو از روی خیرخواهی و دلسوزی است... خداوند تبارک و تعالی راضی نمی‌شود که در زمین نافرمانی شود و دوستان او خاموش بنشینند و دم برنیارند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. بنابراین، من جنگیدن را آسان‌تر از غل و زنجیرهای دوزخ یافتم»[۱۹]. ابن ماجه از ابوسعید خدری روایت می‌کند که رسول خدا (ص) به خطبه ایستاد و از جمله چنین فرمود: «مبادا ترس از مردم، کسی را از بر زبان راندن سخن حق، اگر آن را دانست، باز دارد». ابوسعید می‌گریست و می‌گفت: «به خدا سوگند چیزهایی دیدیم و ترسیدیم»[۲۰]. نیز ابن ماجه از عبدالله بن جریر از پدرش روایت می‌کند که رسول خدا (ص) فرمود: «مردمانی که در میان آنان معصیت می‌شود و آنان به تغییر دست نمی‌زنند در حالی که از معصیت‌کاران قوی‌تر و مقتدرترند، خداوند کیفر خویش را شامل همه آنان می‌کند»[۲۱].

متقی هندی نیز روایتی به همین مضمون روایت کرده است[۲۲]. از جابر بن عبدالله روایت شده است که رسول خدا (ص) کعب بن بحجره را فرمود: «پس از من حکمرانانی خواهند آمد که به راه من نمی‌روند و به روش من عمل نمی‌کنند، پس کسانی که دروغ آنان را تصدیق کند و بر ستمشان یاریشان رسانند، از من نیستند و من نیز از آنان نیستم و کنار حوض بر من وارد نمی‌شوند، و کسانی که دروغ آنان را تصدیق نکنند و بر ستمشان یاریشان نرسانند، آنان از من‌اند و من از آنانم»[۲۳]. از نعمان بن بشیر روایت شده است: رسول خدا (ص) پس از نماز عشا بر ما که در مسجد بودیم، در آمد و چشمش را در آسمان بالا برد سپس پایین آورد، چندان که گمان بردیم در آسمان کاری رخ داده است، سپس فرمود: «هان! پس از من حکمرانانی خواهند آمد که ستم می‌کنند و دروغ می‌گویند، پس هرکس دروغ آنان را تصدیق کند و بر ستمشان یاریشان رساند، از من نیست و من نیز از او نیستم و هر کس دروغ آنان را تصدیق نکند و بر ستمشان یاریشان نرساند، او از من است و من از اویم»[۲۴].

از ابن عباس روایت شده است که پیامر فرمود: «همانا مردمانی از امت من در دین تفقه می‌کنند و قرآن را می‌خوانند و می‌گویند: نزد امیران می‌رویم و از دنیای آنان بهره‌مند می‌گردیم و دین خویش را از آنان برکنار می‌داریم، لیک چنین چیزی شدنی نیست! همان‌گونه که از گون جز خار چیده نمی‌شود». منذری می‌گوید: «این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است و راویان آن ثقه هستند»[۲۵].[۲۶]

منابع

پانویس

  1. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
  2. قرطبی، ابوعبدالله محمد، تفسیر قرطبی، ج۹، ص۱۰۸.
  3. قرطبی، ابوعبدالله محمد، تفسیر قرطبی، ج۹، ص۱۰۸.
  4. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۵۴.
  5. ترمذی، محمد، سنن ترمذی، ج۴، ص۴۶۹ -۴۷۰، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید و اللسان، حدیث ۲۱۷۲.
  6. قشیری نیشابوری، مسلم، صحیح، ج۱، ص۵۰، کتاب الایمان، باب بیان کون النهی عن المنکر من الایمان.
  7. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۲۲۳؛ ابن حنبل، احمد، مسند، ج۲، ص۱۰، و ج۳، ص۵۴؛ ابن ماجه قزوینی، محمد، سنن، ج۲، ص۱۳۳۰، حدیث ۴۰۱۳.
  8. ابن حنبل، احمد، مسند، ج۲، ص۱۰، و ج۳، ص۵۴.
  9. نسایی، احمد، سنن، ج۸، ص۱۱۱ - ۱۱۲، کتاب الایمان، باب تفاضل اهل الإیمان.
  10. متقی هندی، علی، کنز العمال، حدیث ۵۵۵۶.
  11. ترمذی، محمد، سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۱، حدیث ۲۱۷۴، کتاب الفتن.
  12. ابن ماجه قزوینی، محمد، سنن، ج۲، ص۱۳۲۹، حدیث ۴۰۱۱.
  13. ابن ماجه قزوینی، محمد، سنن، ج۲، ص۱۳۳۰، حدیث ۴۱۲.
  14. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۲۲۵.
  15. متقی هندی، علی، کنز العمال، حدیث ۵۵۱۱ و ۵۵۱۲ و ۵۵۱۴.
  16. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۲۲۵.
  17. ترمذی، محمد، سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۰، حدیث ۲۱۷۳،کتاب الفتن، باب ۱۲.
  18. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۲۲۵.
  19. محمودی، محمدباقر، نهج السعادة، ج۲، ص۲۲۶ - ۲۲۷.
  20. ابن ماجه قزوینی، محمد، سنن، ج۲، ص۱۳۲۸، حدیث ۴۰۰۷.
  21. ابن ماجه قزوینی، محمد، سنن، ج۲، ص۱۳۲۹، حدیث ۴۰۰۹.
  22. متقی هندی، علی، کنز العمال، حدیث ۵۵۳۲ و ۵۵۷۱.
  23. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۱۹۴ و به لفظی قریب به آن نیز در همان جلد، ص۱۹۵.
  24. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۱۹۶.
  25. منذری، عبدالعظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۱۹۶.
  26. آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۱۲۴.