قانون در معارف و سیره علوی
اجرای قانون در حکومت علی (ع)
کسی که سیره وروش امیرالمؤمنین در مدت پنج سال حکومتش را دقت کند میبیند که آن حضرت مثل مولا و پیشوایش رسول خدا (ص) در اجرای قانون بر طبق عدالت و مساوات عمل میکرد و نسبت به هیچ کس در قانون الهی ارفاق و کوتاهی نمیکرد و تمام ارکان مملکت و اعضای حکومت و نیز آحاد مردم از نزدیک و دور حتی برادران و فرزندانش میدانستند که در حکومت علی (ع) همه در برابر قانون مساوی هستند و او در اجرای حدود الهی جز رضای خدا چیز دیگری در نظرش نخواهد بود. آن حضرت در هنگام خلافت خلفای پیشین هم در مقام ارشاد و نصیحت ائمه مسلمین از این حقیقت چشمپوشی نمیکرد و خلفا را هم به اجرای مساوات توصیه مینمود. حلبی از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: امیرالمؤمنین (ع) به عمر بن خطاب فرمود: سه چیز است که اگر حفظ کنی و به آن عمل نمایی تو را از سایر امور بینیاز خواهد کرد و اگر به آنها عمل نکنی چیزی غیر از اینها تو را سود نخواهد بخشید. عمر گفت: آن سه چیز چیست؟ فرمود: «إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ الْحُكْمُ بِكِتَابِ اللَّهِ فِي الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بِالْعَدْلِ بَيْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ»؛ «اقامه حدود الهی بر دور و نزدیک، قضاوت و حکومت مطابق کتاب خدا در حال رضایت و غضب و سوم تقسیم به عدالت بین سرخ پوست و سیاه پوست». عمر گفت: «لَعَمْرِي لَقَدْ أَوْجَزْتَ وَ أَبْلَغْتَ»؛ «به جان خودم سوگند! که کوتاه و رسا گفتی»[۱].[۲]
پیام علی (ع) به استانداران
از پیامها و نامههایی که حضرت علی (ع) در زمامداری خود به والیان و استانداران مراکز مهم کشور اسلامی میفرستاده است به خوبی این حقیقت آشکار میگردد که تمام کوشش آن حضرت این بوده است که حاکمان و فرمانداران به دستورهای الهی عمل کنند و چنان چه ذرهای تخطی میکردند، مورد عتاب و خطاب شدید قرار میگرفتند و احیاناً از کار برکنار میشدند، که دهها نامه و دستورالعمل برای فرماندهان و استانداران در نهج البلاغه آمده است که هر کدام دریایی از معرفت و حقایق کشورداری و تأکید و سفارش به رعایت قانون الهی است. که در این جا تنها به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱) در نامهای برای اشعث بن قیس استاندار آذربایجان مینویسد: «إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَقْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِي حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ وَ لَعَلِّي أَنْ لَا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ وَ السَّلَامُ»؛ «و بدان که حکومت، طمعهای برای رزق و خوراک تو نیست بلکه امانت و سپردهای در گردن توست و تو نسبت به کسی که بالاتر از توست، مسؤولی. تو را نمیرسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی نمیرسد که متوجه کار بزرگی شوی، مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد. در نزد تو مال و دارایی خداوند است و تو خزانهدار اموال خدایی، تا آنها را به من تسلیم نمایی و امید است من بدترین والیها و فرماندهان برای تو نباشم. والسلام»[۳].
۲) و در نامه دیگری برای «زیاد بن ابیه» که در بصره نایب عبدالله بن عباس بوده، مینویسد: «وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الْأَمْرِ وَ السَّلَامُ»؛ «و همانا من به خدا سوگند میخورم، سوگندی راست که اگر مرا خبر رسد تو در فَئی مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای، چنان بر تو سختگیرم که تهیدست بمانی و در هزینه عیالت درمانده شوی و خوار و پریشان حال گردی»[۴].[۵]
نجاشی[۶] در چنگال قانون
عوان بن حکم نقل میکند: روز اول ماه رمضان، نجاشی از خانه خارج شد و به «ابی سمال اسدی»، که جلو در خانهاش نشسته بود، برخورد کرد، ابی سمال گفت: هان! نجاشی کجا میروی؟
به کناسه میروم.
آیا دوست داری با هم کبابی، که در تنور گذاشتهام، بخوریم؟
وای بر تو! امروز اول ماه رمضان است؟
رها کن این حرفها را، شوال و رمضان ندارد همه ماهها یکی است، بیا شرابی که به جان روح میبخشد با کبابهای بریان شده بخوریم و لذت ببریم.
نجاشی که مرد ضعیف النفس و سست ایمان بود از مرکبش پیاده شد و در خانه ابیسمال با هم طعام را خوردند و سپس شرابی نوشیدند. در اواخر روز بود که شراب در آنها اثر بخشید و صدایشان بلند شد. همسایه ابی سمال مردی از شیعیان و اصحاب علی (ع) بود، به محضر امام آمد و قصه آن دو را به عرض رسانید. حضرت جمعی را فرستاد خانه آنها را محاصره کردند. ابی سمال که راههای فرار را میدانست از خانههای بنیاسد فرار کرد ولی نجاشی بیچاره که راه را نمیدانست دستگیر شد و او را به محضر امیرالمؤمنین آوردند. در صبحگاه فردای آن روز، امام دستور داد هشتاد ضربه شلاق که حد شراب بود، بر او جاری کردند، بعد هم بیست ضربه دیگر بر او زدند.
نجاشی عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من حد شراب را میدانستم، ولی این بیست ضربه اضافی که زدند برای چه بود؟ حضرت فرمود: این شلاق اضافه به خاطر جرأتی بود که بر پروردگارت کردی و احترام ماه رمضان را شکستی و افطار کردی[۷].
میبینیم که علی (ع) در اجرای قانون خدا از شاعر حکومت خود نمیگذرد و حتی تعزیر بیاحترامی به ماه رمضان را هم جاری میکند و شفاعت احدی را نمیپذیرد.
پس از آنکه حد را بر نجاشی جاری کرد جمعی از طایفه «یمانیه» بر حضرت خشم گرفتند. در میان آنان از همه مهمتر طارق بن عبدالله بود. وی بر امیرالمؤمنین (ع) وارد شد، گفت: یا علی! گمان نمیکردیم که سرکشان و فرمانبرداران، نزد فرمانروایان عاقل و با فضیلت در مجازات یکسان باشند با آن کار که شما با برادر حارث، یعنی نجاشی کردی دل ما را آتش زدی و کارهایمان را در هم ریختی و ما را به جادهای کشانیدی که فکر میکنیم که اگر کسی آن راه را برود از آتش جهنم سر در میآورد.
حضرت در پاسخ آنان این آیه قرآن را تلاوت فرمود: ﴿إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ﴾[۸] ای برادر بنی نهد! آیا نجاشی جز فردی از مسلمانان بود که پردهای از پردههای الهی را دریده بود؟ و ما حد او را جاری کردیم تا تزکیه شده و از گناه پاک گردد. ای برادر بنی نهد! کسی که مرتکب گناهی شود که موجب حد است و حد بر او اقامه شود، کفاره گناه اوست. ای برادر بنی نهد! همانا خداوند عزوجل در قرآنش میفرماید: ﴿وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾[۹]، پس از این ماجرا طارق و نجاشی به سوی معاویه رفتند. ولی برخی گفتهاند مجدداً به اردوگاه امیرالمؤمنین (ع) بازگشتند.[۱۰]
توبیخ فرزند
در مناقب ابنشهرآشوب آمده است: روزی امیر مؤمنان (ع) بر فرزندش، حسن مهمانی وارد شد. حسن بن علی (ع) برای پذیرایی از مهمانش، یک رطل از عسلی که از یمن برای بیت المال آمده بود از قنبر، غلام پدرش، قرض گرفت و از مهمانش پذیرایی کرد. هنگامی که امیرالمؤمنین (ع) خواست عسلها را تقسیم کند فرمود: ای قنبر! در این ظرف عسل دست برده شده است؟
قنبر عرض کرد: درست میفرمایید، و آنگاه ماجرای پسرش امام حسن را به اطلاع رساند، حضرت غضبناک شد و به او فرمود: چرا قبل از تقسیم بیت المال از آن برداشتی؟ عرض کرد: پدرم! ما هم در آن حقی داریم هر وقت سهم ما را دادی آن را برمیگردانیم. امام فرمود: پدرت به فدایت اگر چه تو در آن حق داری اما نباید پیش از سایر مسلمین از حقت استفاده کنی. اگر ندیده بودم که رسول خدا تو را میبوسید تو را میزدم، بعد درهمی به قنبر داد و فرمود: بهترین عسل را تهیه کن و به بیت المال برگردان.
راوی میگوید: به دست علی ودهانه خیگ عسل مینگریستم که قنبر آن را جابهجا میکرد و بعد او را بست، مثل این که علی میگفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْهَا لِلْحَسَنِ فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ»؛ «خدایا حسن را ببخش زیرا او نمیدانست»[۱۱]. نظیر همین حدیث را عقیل در مجلس معاویه در خصوص امام حسین (ع) نقل کرده و از برادرش امیرالمؤمنین (ع) تجلیل به عمل آورده است[۱۲].[۱۳]
توبیخ ابن عباس
از میان نامههایی که امام (ع) برای عمالش نوشته است، میان شارحان نهج البلاغه درباره مخاطب دو نامه، اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضی گفتهاند: عبیدالله بن عباس است که از طرف حضرت فرماندار یمن بوده و در آخر هم به معاویه ملحق شده است. برخی دیگر هم گفتهاند: عبدالله بن عباس فرماندار بصره و اهواز و فارس از طرف امام بوده و در بسیاری از جنگها ملازم رکاب حضرت بوده است که بعضی از عبارتهای نامه شاهد این احتمال است؛ مثل: «فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي وَ لَمْ يَكُنْ فِي أَهْلِي رَجُلٌ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَ...» و عبارت: «فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ» و عبارت: « قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّكَ» و عبارت: «فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ».
در رجال کشی آمده است که زهری میگوید از حارث شنیدم: که حضرت علی (ع) عبدالله بن عباس را بر بصره حاکم قرار داد. وی همه اموال موجود در بیت المال را که دو میلیون درهم بود برداشت و به مکه فرار کرد. همین که این خبر ناگوار به حضرت رسید، آن نامه شدید اللحن را برای او نوشت. از طرفی شخصیت والا و ارزشمند دینی و علمی عبدالله بن عباس اقتضا ندارد که چنین کاری را انجام داده باشد. در نامه هم نه ذکری از عبدالله بن عباس آمده است و نه از بیت المال بصره. افزون بر اینها در تاریخ آمده است که عبدالله بن عباس تا هنگام شهادت حضرت (ع) در پست حکومت بصره باقی بوده است و لذا ابن ابی الحدید میگوید: «من با آن همه فضائل و مناقبی که از ابن عباس سراغ دارم ترجیح میدهم که مخاطب نامه، ابن عباس نباشد». و سرانجام میگوید: «من نمیتوانم اظهار نظر کنم».
در کتاب «دراسات» چنین آمده است: «آنچه به ذهن میرسد این است که عبدالله بن عباس، حبر الامة و از علما و مفسرین اسلام است و محبت او به مولایش امیرالمؤمنین و یاریش نسبت به حضرت معروف است پس چطور ممکن است که چنین خیانتی از او صادر شود، با این که میبینیم او همیشه ثناگوی حضرت بوده است، حتی بعد از شهادت حضرت نزد معاویه از مقام والای امیرالمؤمنین (ع) تجلیل به عمل آورده است. و معاویه با این که با پول همه یاران امام (ع) را میخریده همان گونه که عبیدالله برادر ابن عباس را خریده بود، اما شنیده نشده که ابن عباس را خریده باشد. لکن آنچه موضوع را حل میکند این است که ابن عباس معصوم نبوده و از طرفی متوجه شده که حکومت علی (ع) به زودی به دست دشمنانش قرار میگیرد و میدانست که معاویه با بنی هاشم به ظلم و جور عمل خواهد کرد لذا به ذهن و فکر خودش خواسته است که با بردن بیت المال در آینده خدمتی به یاران علی (ع) کرده باشد: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي﴾[۱۴] و انسان برای خود توجیه میکند و کارش را با حیلههای شرعی جلوه میدهد؛ لذا ممکن است مخاطب، عبدالله بن عباس باشد. اگر چه باز هم این نسبت دادن به وی کار مشکلی است و از طرفی چون این بحث خاصیت عملی ندارد لذا اطاله کلام ضرورتی ندارد. آنچه برای ما مهم است شناخت روش حضرت از این نامه در برقراری عدل و مبارزه با کسانی است که به قانون اسلام به درستی عمل نمیکنند»[۱۵].[۱۶]
نامه اول حضرت (ع) به ابن عباس
«اما بعد! درباره تو به من گزارش شده است که اگر انجام داده باشی پروردگارت را به خشم آوردهای و امامت را عصیان کردهای و امانت (فرمانداری) خود را به رسوایی کشاندهای. به من خبر رسیده که تو زمینهای آباد را ویران کردهای و آنچه توانستهای تصاحب نمودهای و از بیت المال که زیر دستت بوده است به خیانت خوردهای. فوراً حساب خویش را برایم بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم، سختتر است»[۱۷].[۱۸]
نامه دوم به ابن عباس
«اما بعد! من تو را شریک در امانتم (حکومتم) قرار دادم و تو را صاحب اسرار خود ساختم. من از میان خاندان و خویشاوندانم مطمئنتر از تو نیافتم به خاطر مساوات و یاری و ادای امانتی که در تو سراغ داشتم، اما تو همین که دیدی زمان بر پسر عمویت سخت گرفته و دشمن در نبرد محکم ایستاده، امانت در میان مردم خوار و بیمقدار شده و این امت، اختیار را از دست داده و حمایت کنندهای نمییابد عهد و پیمانت را با پسر عمویت دگرگون ساختی و همراه دیگران مفارقت جستی، با کسانی که دست از یاریش کشیدند همصدا شدی و با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی. نه پسر عمویت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی، گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام ندادهای. گویا حجت و بینهای از طرف پروردگارت دریافت نداشتهای و گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان، حیله و نیرنگ به کار میبردی و مقصدت این بود که اینها را بفریبی و غنائمشان را در اختیار گیری. پس آنگاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی تسریع نمودی و با عجله به جان بیت المال آنها افتادی و آنچه در قدرت داشتی از اموالشان - برای زنان بیوه و ایتامشان نگهداری میشد - ربودی، همانند گرگ گرسنهای که گوسفند زخمی و استخوان شکستهای را برباید. سپس آن را با سینهای گشاده و دلی خوش به سوی حجاز حمل نمودی، بیآنکه در این کار احساس گناه کنی، تو را پدر مباد، گویا میراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه حمل میکردی. سبحان الله! آیا به معاد ایمان نداری؟ از بررسی دقیق نمیترسی؟ ای کسی که در پیش ما از خردمندان به شمار میآمدی! چگونه خوردنی و آشامیدنی را در دهان فرو میبری در حالی که میدانی حرام میخوری و حرام میآشامی؟ چگونه با اموال ایتام و مساکین و مؤمنان و مجاهدان راه خدا کنیز میخری و زنان را به همسری میگیری؟ در حالی که میدانی این اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسیله آن مجاهدین بلاد اسلام را نگهداری و حفظ مینماید، از خدا بترس و اموال آنان را به سویشان باز گردان که اگر این کار را نکنی و خداوند به من امکان دهد وظیفهام را درباره تو انجام خواهم داد و با این شمشیر - که هیچ کس را با آن نزدم مگر این که داخل دوزخ شد - بر تو خواهم زد.
به خدا سوگند! اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من نداشتند و در اراده من اثر نمیگذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام دادهاند دور سازم. به خداوندی که پروردگار جهانیان است سوگند! اگر آنچه تو گرفتهای برای من حلال بود خوشایندم نبود که آن را برای بازماندگانم به میراث بگذارم. بنابراین دست نگهدار و اندیشه نما! فکر کن به مرحله آخر زندگی رسیدهای، در زیر خاکها پنهان شدهای و اعمالت به تو عرضه شده در جایی که ستمگر با صدای بلند ندای حسرت را میدهد و کسی که عمر خود را ضایع ساخته درخواست بازگشت میکند ولی راه فرار و چاره مسدود است»[۱۹].
از برخورد حضرت در این نامه با پسر عمویش که قانون شکنی کرده و به بیت المال خیانت نموده است، کاملاً فهمیده میشود که همه برای امیرالمؤمنین در برابر قانون مساوی بودهاند حتی پسر عمویش را آن چنان مورد توبیخ قرار میدهد که گویی او بیگانه است.[۲۰]
تهدید برادرش عقیل
آن طوری که از تاریخ به دست میآید، عقیل مکرراً برای دریافت حقوق اضافی به امیرالمؤمنین مراجعه میکرده ولی با مخالفت امام (ع) مواجه میشده است، یکی از آن موارد، قضیه آهن داغ است، که عقیل در روزگاری که در شام با معاویه روبهرو شد، معاویه - روی هر قصدی که داشت- به عقیل گفت که داستان آهن داغ را برایش نقل کند، و او چنین گفت: زندگی بر من سخت شده بود، فرزندانم را جمع کردم و به نزد برادرم علی (ع) بردم، گرسنگی در قیافه فرزندانم آشکار بود. حضرت به من فرمود: شب بیا تا چیزی به تو بدهم. شب یکی از فرزندانم دست مرا گرفت و به سوی او برد. پس از نشستن به پسرم دستور داد خارج شود. بعد به من فرمود بگیر. من خیال کردم کیسهای از طلاست، با حرص و ولع دستم را دراز کردم که ناگهان آهن داغی در دستم گذاشت، به محض آنکه آهن را گرفتم او را افکندم و نالهام بلند شد. به من گفت: مادرت به عزایت گریه کند، این آهنی است که آتش دنیا آن را داغ کرده است، بنابراین من و تو چه خواهیم کرد آن گاه که به زنجیرهای جهنم کشیده شویم؟ بعد این آیه را قرائت کرد: ﴿إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ﴾[۲۱]؛ ای معاویه! پس از آن به من فرمود: «بیش از آنچه خداوند برای تو قرار داده است نزد من نیست»
عقیل میگوید: پس از نقل جریان، معاویه در تعجب و شگفتی فرو رفت و گفت: هيهات هيهات عقمت النساء أن يلدن مثله؛ «هیهات، هیهات دیگر زنان، همانند علی را نخواهند زایید»[۲۲].[۲۳]
منابع
پانویس
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۵۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۳.
- ↑ نجاشی حارثی، اسم او قیس بن عمرو است، او در ایمانش ضعیف بود ولی از کسانی بود که در جنگ صفین برای لشکریان حضرت علی (ع) شعر میسرود. «ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۳۳».
- ↑ ابو اسحاق ثقفی، الغارات، ج۲، ص۵۳۲، بحار الانوار، ج۴۱ ص۹.
- ↑ «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
- ↑ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۴.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۷؛ بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۱۲.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۶.
- ↑ «و من نفس خویش را تبرئه نمیکنم که نفس به بدی بسیار فرمان میدهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزندهای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
- ↑ آیة الله منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۶۷۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۱۹.
- ↑ «آن هنگام که بندها و زنجیرها بر گردنهایشان (بر زمین) کشیده میشوند» سوره غافر، آیه ۷۱.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۲۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۲۰.