مبارزه با حاکم جائر در معارف و سیره امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

موضع حضرت موسی بن جعفر (ع) در برابر قیام "حسین بن علی شهید فخ" در خبر کافی آمده است. حسین وقتی قیام کرد، شهر مدینه را به تصرف خود درآورد و موسی بن جعفر را برای بیعت خواست. حضرت تشریف آورد. حضرت به او فرمود: پسر عمو، به من تکلیفی مکن که پسرعمویت (محمد بن عبدالله) به عمویت امام صادق (ع) تکلیف کرد تا از من چیزی که نمی‌خواهم سر بزند، چنان‌که از امام صادق (ع) چیزی (مطالبی) سر زد که نمی‌خواست (بیان کند). حسین گفت: من بر شما مطلبی عرض کردم؛ اگر خواهی در آن وارد شو و اگر دوست نداری، شما را بر آن مجبور نمی‌کنم. خدا یاور است. این را گفت و حضرت را ترک کرد. ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) هنگام خداحافظی به او فرمود: پسرعمو، تو کشته خواهی شد. پس با جدیت جنگ کن؛ زیرا این مردم فاسق‌اند؛ اظهار ایمان می‌کنند و در دل مشرک‌اند و ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏. من مصیبت شما جماعت را به حساب خدا می‌گذارم. آن‌گاه حسین قیام کرد و کارش بدان‌جا رسید که رسید؛ یعنی همه یارانش کشته شدند، چنانچه آن حضرت (ع) فرموده بود[۱]. در این حدیث امام کاظم (ع) از کشته‌شدن حسین، سخن می‌گوید و از او می‌خواهد مردانه بجنگد و تلاش کند. پیشگویی حضرت تحقق پیدا کرد.

از این گزارش‌ها، به‌ویژه بیعت‌نامه، استفاده می‌شود که حسین مردم را به خود دعوت نمی‌کرده؛ بلکه مردم را به رضای از آل‌محمد می‌خوانده است و جنبش وی در جهت مبارزه با ستم آشکاری بوده که به علویان شده است؛ کارش جلو‌گیری از ستم حاکم جدید مدینه بوده است[۲].

شهادت حسین در فخ مکه

حسین بعد از تصرف مدینه به سمت مکه حرکت کرد و در منطقه فخ در شش میلی مکه که محل احرام بچه‌هاست، با لشکر "هادی عباسی" روبرو شد. او در این نبرد در هشتم ذی‌حجه سال۱۶۹ به شهادت رسید. "سلیمان بن عبدالله بن حسن" را که دستگیر کرده بودند، در مکه گردن زدند تا مدتی اجازه نمی‌دادند جنازه‌های کشته‌شدگان دفن شود؛ به همین جهت درندگان و پرندگان به بدن‌ها آسیب رساندند[۳].

سر حسین و دیگر کشته‌ها را همراه اسرا به مدینه و بعد به بغداد، پیش هادی عباسی بردند. او دستور داد اسرا را بکشند. موسی بن جعفر (ع) وقتی در مدینه سر حسین را دید، کلمه استرجاع را بر زبان جاری کرد و فرمود: «به خدا سوگند، حسین مسلمانی شایسته بود و پیوسته روزه‌دار، شب‌زنده‌دار و نمازگزار و آمر به معروف و ناهی از منکر بود. در جمع خانواده‌اش مانند او کسی نبود»[۴]. در این سخن، امام (ع) شش ویژگی برای حسین برشمرده که همه از ارزش‌های دینی و الهی است:

  1. در آغاز می‌فرماید: او مسلم بود؛ یعنی قیام وی بر اساس بغی نبوده که کسی بخواهد او را باغی بر حاکم اسلامی و خارجی بداند.
  2. او مردی صالح و شایسته بوده است؛ درنتیجه کار وی، برای فساد در زمین و فتنه‌انگیزی بین مردم نبوده است. نمونه‌ای از صالح‌بودن وی ذکر کرده‌اند که چهل‌هزار دیناری را که مهدی عباسی به وی بخشید، همه را در بغداد به مردم نیازمند داد[۵]. به نقل ابو‌الفرج هفت‌هزار درهم پول مزرعه‌اش را که در بغداد فروخت، به مردم نیازمند داد[۶]؛ به همین جهت بعد از شهادت قرض زیادی داشته است که یحیی بن عبدالله بعدها آنها را پرداخت[۷].
  3. او بسیار روزه می‌گرفت و شب‌ها را به عبادت الهی می‌پرداخت. غرور و خودبینی نداشته، بلکه بنده صالح خدا بوده است. این دو (شب‌زنده‌داری و روزه‌گرفتن) ویژگی مردان الهی است.
  4. . وی امر به معروف می‌کرد و نهی از منکر می‌نمود؛ در نتیجه قیام وی برای دعوت به خود نبوده است؛ بلکه برای انجام این دو فریضه مهم بوده است؛ به همین جهت موسی بن جعفر (ع) به او فرمود به‌شدت تلاش کند؛ یعنی برای رسیدن به هدف مقدس سعی کند و به انسان‌های منافق و دورو اعتماد و اتکا نکند.
  5. ویژگی مهم دیگری که حضرت برای او بر می‌شمارد این است که در خاندان حسنی شخصی با ویژگی‌های وی نبوده است. شاید اشاره حضرت به گذشتگانی بوده که قبل از وی قیام کرده‌اند‌؛ یعنی حضرت می‌خواهد تفاوت او را با آنان بیان کند.

به نظر می‌رسد اظهار نظر حضرت راجع به حسین باعث شد برخی علیه امام کاظم (ع) توطئه کنند و در مجلس هادی عباسی، حضرت را مرد اصلی و شماره یک در قیام حسین بدانند. نوشته‌اند‌: وقتی که سرهای شهدای فخ را همراه اسرا نزد هادی بردند، او یکی از اسرا را توبیخ کرد و بعد کشت. عده‌ای از طالبیان هم حاضر بودند. برخی از آنان از موسی بن جعفر (ع) سعایت کردند و با اینکه حضرت در این حرکت نقشی نداشت، او را اصل در قیام معرفی کردند و این مسئله خشم هادی عباسی را در پی داشت و تصمیم به آزار امام کاظم (ع) گرفت. خبر این جریان را علی بن یقطین در نامه‌ای سرّی برای امام کاظم (ع) در مدینه نوشت. حضرت اقوام و یاران خود را جمع می‌کند و نامه را برای آنان می‌خواند و با آنها مشورت می‌کند که چه باید کرد. آنان به‌شدت نگران می‌شوند و می‌گویند باید خودتان را از وی دور کنید. امام آنان را دلداری می‌دهد و می‌فرماید: اولین نامه‌ای که از عراق بیاید، خبر مرگ هادی را خواهد آورد و چنین می‌شود؛ قبل از اینکه هادی موفق به آزار حضرت شود، کشته می‌شود[۸].

در مجموع به نظر می‌رسد نظر امام کاظم (ع) درباره حسین و قیامش منفی نبوده و آن را حرکتی در جهت مبارزه با ستم و برای امر به معروف و نهی از منکر می‌دانسته است؛ زیرا حسین مدعی امامت یا مهدویت نبوده است. این موضوع از روایتی که امام جواد (ع) بیان کرده نیز استفاده می‌شود. آن حضرت شهدای فخ را به گونه‌ای به شهدای کربلا تشبیه می‌کند. امام جواد (ع) درباره حادثه فخ و قیام امام حسین (ع) فرمود: «پس از واقعه عاشورا، کشتاری (قتل عامی) بزرگ‌تر از واقعه فخ، برای ما آل‌محمد (ص) روی نداده است»[۹]. این رخداد از آن جهت به واقعه کربلا تشبیه شده که در آن جمع زیادی به شهادت می‌رسند و بدن‌های آنان روی زمین باقی می‌ماند و اجازه دفن آنها داده نمی‌شود.

بیان این نکته خالی از لطف نیست که امروز در مکه خیابانی نزدیک فخ به نام خیابان شهدا هست که ظاهراً به یاد شهدای فخ این نام برای خیابان انتخاب شده است؛ اخیراً هم محل دفن آنان، چون نقل شده عبدالله بن عمر در آنجا دفن است، دیوارکشی شده است. رحمت خدا بر آن شهدا باد.

لازم به یاد آوری است علامه مجلسی از «الناصر للحق» اسامی رهبران زیدیه را به‌ترتیب ذکر کرده است که بعد از امام سجاد (ع)، زید بن علی، محمد بن عبدالله، ابراهیم بن عبدالله، حسین بن علی شهید فخ، یحیی بن عبدالله، محمد‌ بن اسماعیل بن ابراهیم سپس پسرش قاسم و... هستند[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶؛ همو، اصول کافی (ترجمه سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۸۷.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۲۶.
  3. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۲۷.
  4. «مَضَى وَ اللَّهِ مُسْلِماً صَالِحاً صَوَّاماً قَوَّاماً آمِراً بِالْمَعْرُوفِ نَاهِياً عَنِ الْمُنْكَرِ مَا كَانَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ مِثْلُهُ»؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۵؛ همو، بحار الأنوار، ج۴۸، ص۱۶۵.
  5. شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۰، ص۳۷.
  6. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۷۱.
  7. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۸، ص۱۸۷.
  8. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب (ع)، ج۴، ص۳۰۶؛ ابن‌طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۲۱۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۱، ص۳۱۸.
  9. «لَمْ یَکُنْ لَنَا بَعْدَ الْطَّفِّ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ»؛ ابونصر بخاری، سر السلسلة العلوی، ص۱۴؛ ابن‌عنبه، عمدة الطالب، ص۱۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۸، ص۱۶۵.
  10. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۷، ص۳۱.
  11. ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۲۷.