مراد از یأس در آیه اکمال چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مراد از یأس در آیه اکمال چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل بالاتراثبات امامت امام علی در قرآن
مدخل اصلیآیه اکمال دین
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا آیه تبلیغ درباره عیب‌جویی یهود است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

فتح‌الله نجارزادگان

حجت الاسلام و المسلمین دکتر فتح‌الله نجارزادگان در کتاب «بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت» در این‌باره گفته‌ است:

«اهل تسنن در این بخش در پی تحلیلی مناسب از فراز ...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ بر آمده، آن را به چند صورت تبیین کرده‌اند؛ برخی مانند زمخشری از سیاق آیه مدد گرفته، می‌گویند: أي يئسوا من الدين أن يبطلوه و أن ترجعوا محللين لهذه الخبائث؛ کافران از اینکه دین شما را ابطال کنند و نیز شما این خبائث [خوردنی‌هایی که در آیه از آنها یاد شده] را حلال شمرده، به آنها رو آورید، مأیوس گشته‌اند»[۱]. بیضاوی نیز همین نظر را ارایه کرده است[۲]. ابن کثیر هم با تقریری دیگر این قول را به دست داده، می‌نویسد: ياسوا من مشابهة المسلمين لما تميز به المسلمون من هذه الصفات؛ «کافران از اینکه مسلمانان دوباره به آنان مشابهت یافته و این صفاتی را که موجب تمایز آنها شده، نادیده بگیرند، مأیوس گشتند»[۳]. فخر رازی نیز این قول را احتمال داده است[۴].

قول دیگری که مد نظر جمع قابل توجهی از اهل سنت است، مبتنی بر روایتی از ابن عباس و سدی می‌باشد: ياسوا أن ترجعوا إلى دينهم كفارا أو يأسوا أن ترتدوا راجعين إلى دينهم؛ «آنان مأیوس شدند از اینکه شما به آیین کفار برگردید و یا شما مرتد شده، دوباره به آیین آنان گرایش یابید». بنابراین نظر، مدار یأس کفار آحاد مسلمانان‌اند که امکان بازگشت آنان به آیین شرک و کفر در این زمان به کلی منتفی شده است. ابن جریر طبری[۵]، جصاص[۶]، بغوی[۷]، ابن کثیر[۸] و قرطبی[۹] این قول را مطرح کرده‌اند. طبری در مقام بیان چگونگی امکان بازگشت و ارتداد مسلمانان که هم‌اکنون منتفی شده، می‌نویسد: و لا تخافوهم أن يظهروا عليكم فيقهروكم و يردوكم عن دينكم؛ «از آنان نترسید که بر شما غلبه کرده، شما را مقهور سازند و از آیینتان باز برگردانند»[۱۰].

بر اساس این دیدگاه، تا پیش از قوت و شوکت اسلام که هم‌اکنون در سال دهم هجری رخ نموده است، مسلمانان از اینکه کفار با قوه قهریه بر آنان غلبه یابند و آنان را از آیینشان جدا سازند، در خوف و وحشت بودند؛ اما هم‌اکنون قرآن با توجه به ازدیاد جمعیت مسلمانان و شوکت آنان به ایشان خطاب کرده و می‌گوید: اینک چنین امری منتفی است»[۱۱]. ابن عطیه اندلسی بر این قول مناقشه کرده، پس از آنکه مراد از کافران در این آیه را همه کافران آن روز در روی زمین می‌شناسد، می‌نویسد: «یأس کافران [از آحاد مسلمانان و ارتداد آنان نبود، بلکه] از اضمحلال امر اسلام و فساد جمع آن بوده است؛ یعنی آنان از اینکه دین را مضمحل کنند و این آیین را از هم بگسلند و شوکتش را از بین ببرند، مأیوس شدند»[۱۲].

هر چند ابن عطیه اندلسی توضیح نمی‌دهد که چگونه اضمحلال دین پیش از این برای کافران امکان داشت، هم‌اکنون از آن مأیوس شدند، لکن قول وی با ظاهر آیه که سخن از یأس از دین مسلمانان دارد و نه از خود مسلمانان، سازگارتر است، به ویژه آنکه کافران پیش از این از همان آغاز بعثت تجربه کرده بودند که مسلمانان به هیچ روی از آیین خود دست نخواهند شست، هر چند آنان را تطمیع، تهدید، محاصره و... یا حتی جنگ و خونریزی به پا کنند. قول دیگری که زمخشری[۱۳] و بیضاوی[۱۴] احتمال داده و فخر رازی آن را به واقع نزدیک‌تر می‌داند، این است که می‌گوید: يأسوا من أن يغلبوكم على دينكم؛ «آنان مأیوس شدند از اینکه بر شما چیره شوند و دین شما را تباه سازند»[۱۵]. تفاوت این قول با قول قبلی این است که کافران تا پیش از این امیدوار بودند بر مسلمانان غلبه یابند و آنان از دینشان بازگردند، ولی در این قول سخن از ارتداد مسلمانان نیست، بلکه مدار کلام بر غلبه بر دین آنهاست؛ به اینکه مثلاً دین را با خرافات و انحرافات از بین ببرند و محتوای آن را پوک و آثارش را محو نمایند»[۱۶].

پرسش‌های وابسته

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۰۵. البته زمخشری در این باره توضیح نمی‌دهد که چگونه کافران می‌توانستند دین مسلمانان را ابطال کنند، ولی هم‌اکنون از این امر مأیوس گشته‌اند.
  2. بیضاوی، انوارالتنزیل، ج۱، ص۲۵۵.
  3. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۲.
  4. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۰۸.
  5. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۷۸.
  6. جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۳۹۲.
  7. بغوی، معالم تنزیل، ج۲، ص۱۰.
  8. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۴.
  9. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۶۲.
  10. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۷۸.
  11. ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۰۸.
  12. ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج۲، ص۱۵۳ - ۱۵۴.
  13. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۰۵.
  14. بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۲۵۵.
  15. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۱، ص۱۰۸.
  16. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت ص ۱۹۲.