آیه اولی‌الامر چگونه بر عصمت اهل‌ بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیه اولی‌الامر چگونه بر عصمت اهل‌ بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاتراثبات عصمت امام
مدخل اصلیاثبات عصمت امام در قرآن - آیه اولی‌الامر
مدخل وابستهعصمت اهل بیت - عصمت امام
تعداد پاسخ۱۱ پاسخ

آیه اولی‌الامر چگونه بر عصمت اهل‌ بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

مقدمه

آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۱] "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر(ص) و اولی‌الأمر فرمان داده‌ است.

معناشناسی اولی الامر

اولو الامر از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. کلمه اولوا به معنای صاحبان است و واژه «امر” نیز به معنای مختلفی به کار رفته است[۲]، مانند: أمر به معنای امور و کارها، به معنای دستور ضد نهی، به معنای فزونی و برکت و ... اما با بررسی اقوال مشخص می‌شود این واژه تنها می‌تواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد؛ لذا با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای اولوالامر معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیئ[۳].

کیفیت استدلال

از دیدگاه مفسران شیعه در دلالت آیه بر عصمت اولی الامر تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:

تقریر اول: هر گاه خداوند به اطاعت بی‌قید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود[۴]؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمی‌دارد و آن را نمی‌پسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد نهی خداوند است؛ نه مورد امر او.

از طرفی، اگر اولوالامر معصوم نباشد احتمال اینکه در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از اولوالأمر، بی‌قید و شرط، واجب است و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد نهی الهی است و[۵] و این همان تناقض یا اجتماع امر و نهی در شیء واحد است که محال می‌باشد از این رو اولی الامر قطعا معصوم بوده و خطا، سهو، گناه و اشتباه نمیکنند[۶].

تقریر دوم: در این آیه، اولی الأمر بر رسول عطف شده است؛ بدون اینکه فعل أَطِيعُوا تکرار شود. این مطلب گویای این حقیقت است که اطاعت از اولی الأمر با اطاعت از رسول هیچ‌گونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان‌گونه که رسول خدا بر جامعه ولایت دارد و اطاعت از او به دلیل ویژگی عصمت، بی‌قید و شرط، واجب است، اطاعت از اولی الأمر نیز بی‌قید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند[۷].

خداوند تعالی چون اطاعت اولی الامر را با طاعت رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه قبایح و رسول (ص) معصوم و مطهر از همه معاصی کبیره و صغیره، اولی الأمر باید تا هم‌چنین باشد، که حکمت از کلام حکیم این واجب کند[۸].[۹]

خلاصه اینکه در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۱۰].[۱۱]

تقریر سوم: در این آیه، اطاعت از خدا و رسول واجب شمرده شده است. اطاعت از خدا که بالذات صاحب فرمان و صاحب همه امور و شؤون است، عمل به آموزه‌های قرآن می‌باشد و اطاعت از رسول (ص) در بیان جزئیات احکام و تفسیر آیات نیز (به نحوی) همان اطاعت از خدا خواهد بود؛ پس اطاعت ایشان در منصب رهبری و حاکمیت جامعه و داوری بین مردم و نیز اطاعت در احکامی است که از جانب خدا به پیامبر اکرم (ص) تفویض شده است[۱۲]. روشن است اطاعت حضرت که هم‌اکنون در قید حیات نیستند، عمل به سنت ایشان می‌باشد؛ سنتی که صحت آن احراز شده است. خداوند در این آیه، امر به اطاعت از خود را با تعبیر أَطِيعُوا و پس از آن، امر به اطاعت از اولی الامر را با عطف بر اطاعت از رسول تنها با یک تعبیر أَطِيعُوا (اطاعت کنید) بدون آنکه آن را تکرار کند، آورده است؛ از این‌رو، ابعاد، شرایط و آثاری که قرآن برای اطاعت از رسول برشمرده، برای اطاعت از اولی الامر نیز مطرح است. با بررسی اطاعت از رسول خدا در قرآن به این موارد بر می‌خوریم:

  1. اطاعت از رسول خدا، اطاعت از خداست. قرآن می‌فرماید: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۱۳].
  2. یکی از اهداف رسالت پیامبران اطاعت از آنان است. قرآن می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ...[۱۴].
  3. اطاعت از رسول خدا (ص) در قرآن بر خلاف اطاعت‌های دیگر، مطلق و بدون هیچ قید و شرطی است. قرآن هر جا سخن از اطاعت از رسول دارد، آن را به طور مطلق بیان کرده است، حتی قرآن اطاعت ظاهری بدون همراهی دل را از پیامبر کافی نمی‌داند، بلکه تسلیم قلبی در برابر حکم پیامبر را شرط ایمان قرار داده، می‌فرماید: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱۵].[۱۶]

گستره عصمت اولی الامر

عصمت رسول (ص)، عصمت از گناه، نسیان و اشتباه است؛ تا محتوای شریعت و فرامین الهی بدون هرگونه کاستی به مردم ابلاغ و در منصه اجرا تحقق پذیرد. به همین ترتیب، از آنجا که اولی‌الامر نیز نازل منزله رسول (ص) و مبین احکام و مجری آن در نظام اجتماعی و حکومتی هستند، و در نتیجه فعل و قول و تقریرشان حجت است، می‌باید معصوم از گناه و خطا و نسیان در هر سه جهت باشند[۱۷].[۱۸]

مصداق شناسی اولی الامر

تلقی عموم مفسران اسلامی از «اولی الأمر» کسانی است که از شأن و جایگاه رهبری برخوردارند، اما در اینکه قلمرو این رهبری چیست و چه کسانی می‌توانند عهده‌دار آن شوند، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است:

= دیدگاه مفسران اهل‌سنت

مفسران اهل سنت درباره مصداق اولی الامر آرای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارت است از: امام علی (ع) و اهل بیت (ع)؛ فرماندهان منصوب؛ عالمان و فقیهان؛ اصحاب پیامبر خدا (ص)؛ امانتداران؛ زمامداران مسلمان و عادل؛ اهل حل و عقد و ...، لکن این نظرات مورد نقد قرار گرفته و از آنجا که از آیه شرط عصمت برداشت می‌شود روشن می‌گردد که مراد از اولوالامر همانی است که شیعه بیان کرده است یعنی اهل بیت(ع)[۱۹].

دیدگاه مفسران شیعه

شیعه با توجه به آنکه مصداق اولی الامر را معصوم می‌داند لذا آن را منحصر در امامان اهل‌بیت (ع) دانسته است. با توجه به نادرستی دیدگاه اهل‌سنت درباره تطبیق اولی الامر بر اجماع اهل حلّ و عقد، درستی دیدگاه شیعه ثابت می‌شود؛ زیرا اقوال مسلمانان درباره مصداق اولی‌الامر محصور در چند مورد زیر است:

  1. اولی الامر (حاکمان، زمام داران، عالمان دین و...) معصوم نیستند؛
  2. اولی الامر معصوم‌اند و مقصود، اجماع اهل حل و عقد است؛
  3. اولی الامر معصوم‌اند و مصداق آن امامان اهل بیت می‌باشند.

با اثبات نادرستی دو دیدگاه اول، استواری دیدگاه سوم اثبات می‌شود؛ زیرا لازمه نادرستی آن این است که حق در این مسئله از امت اسلامی بیرون باشد، که با حقانیت اسلام ناسازگار است.

گذشته از این، آیات و روایاتی که بر عصمت اهل بیت و عترت پیامبر (ص) دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند آیه تطهیر[۲۰]، آیه ولایت[۲۱]، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و غیره[۲۲].

علاوه بر اینها در برخی از روایات اولوالامر به ائمه اهل‌بیت (ع) تفسیر شده است. از جمله کافی از ابوبصیر نقل کرده است که گفت: از امام صادق (ع) درباره سخن خدای عزوجل أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۳] پرسیدم: امام (ع) فرمود: این آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین (ع) نازل شده است. به او گفتم: مردم می‌گویند: چرا نام علی و اهل بیتش (ع) در کتاب خدای عزوجل نیامده است؟ امام (ع) فرمود: به آنان بگویید: نماز بر پیامبر (ص) نازل شد، امّا خداوند نامی از این که سه رکعتی باشد یا چهار رکعتی به میان نیاورده است. تا آنکه پیامبر تنها کسی بود که کلام خدای تعالی (درباره نماز) را تفسیر کرد. هم‌چنین زکوة بر پیامبر (ص) نازل شد؛ امّا نامی از نصاب آنکه از هر چهل درهم یک درهم باید پرداخت شود نیامده است، تا آنکه پیامبر (ص) آن را شرح و تفسیر فرمود، و حج نازل شد، ولی به آنها (خداوند) نفرمود هفت شوط طواف کنید تا آنکه پیامبر (ص) آن را تفسیر کرده و روشن فرمود. و آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و (پیامبر تفسیر فرمود که) درباره علی و حسن و حسین (ع) نازل شده است و پیامبر (ص) درباره علی (ع) فرمود: هر که من مولای او بودم، پس این علی مولای او است[۲۴].

شرح کامل‌ترین مطلب و معنای واژه «اولوالامر» در حدیثی که از جابر ابن عبدالله انصاری نقل شده است بیان شده که در آن آمده است: پیامبر (ص) دوازده امام (ع) را معنی این واژه معرّفی فرمودند[۲۵].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله حسینی میلانی؛
آیت‌الله حسینی میلانی در کتاب «عصمت از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌‌اند:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۶]. این آیه شریف به آیه «اولو الامر» معروف و یکی از دلیل‌های محکم قرآنی بر لزوم عصمت است. برخی از دلیل‌های قرآنی ضمن معرفی شخص معصوم، معنای عصمت را نیز مشخص می‌کند. به عبارت دیگر، هم در صدد تعیین کبراست و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا، برخی دیگر، تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان می‌کنند.

اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداخته‌اند مطرح کنیم[۲۷]، بحث در هر دو جهت تمام می‌شود؛ یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی می‌شوند؛ اما چون بحث ما عمومیّت دارد و طرف بحث عموم اهل‌سنّت هستند و روایات ما نیز قابل پذیرش آنان نیست، به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم.

کلمه أَطِيعُوا که به صیغه امر آمده، به طور قطع دلالت بر وجوب دارد؛ چراکه مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بی‌معناست. لکن باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است؛ از همین رو این‌گونه اوامر مولوی نیستند، بلکه ارشاد به حکم عقلند.

به هر حال امر خداوند به اطاعت مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در این آیه به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از رسول امر کرده است[۲۸].

یعنی اطاعت از خداوند متعال و فرستاده‌اش مقید به زمان و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولوالامر نیز همین طور است. پس بر اساس این آیه، باید به عصمت «اولوالأمر» ملتزم شویم؛ چراکه اگر «ولی امر» از روی سهو، خطا و نسیان به معصیت امر کند؛ مثلاً بگوید این خمیر را بنوشید، باید از او اطاعت کنیم، در حالی که نوشیدن آن از سوی خداوند نهی شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقیضین منجر می‌شود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضحتر، خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولوالامر» دستور داده است و آنان نیز به شرب خمر امر می‌کنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر خدای تعالی از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی باطل است. از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حکمی ندهند.

با این بیان، «ولی امر» به حرام فرمان نمی‌دهد و سهو، خطا و نسیان بر او عارض نمی‌گردد. فخر رازی که در فلسفه، کلام، تفسیر و علم اصول مهارت خاصّی دارد و اهل‌سنّت او را امام المفسّرین می‌دانند، در تفسیر خود به دلالت آیه بر عصمت «اولو الامر» اقرار می‌کند[۲۹]. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی ادبیات و عقائد را آموخته باشد، به راحتی می‌تواند این حقیقت را از آیه استظهار کند.

پس آیه شریفه، بر عصمت اولوالامر دلالت دارد. از سوی دیگر، تمامی اهل‌سنّت به اتفاق معترفند که ابوبکر معصوم نیست و کسی که معصوم نباشد، بالتبع اولوالامر نیز نخواهد بود»[۳۰].
۲. حجت الاسلام و المسلمین محمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمدی در کتاب «عصمت در قرآن» در این‌باره گفته‌‌اند:

«از این آیه بر می‌آید که پیامبر اولی‌الامر باید معصوم باشند، زیرا اگر امکان ارتکاب گناه و یا اشتباه در آنها باشد دیگر نمی‌توان بین اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر جمع کرد، زیرا امر به گناه یعنی امر به عدم اطاعت از خدا چگونه می‌تواند با اطاعت خدا جمع شود؟ پس ضرورتاً پیامبر و اولی الامر باید معصوم باشند، تا بتوان بین اطاعت از آنها و اطاعت خدا جمع کرد.

اولوالامر کیانند؟

اولوالامر یعنی صاحبان امر و «فرمانداران» و «فرماندهان». این در صورتی است که امر به معنای دستور و فرمان تلقّی شود که جمع آن «اوامر» می‌شود. امر به این معنی در قرآن استعمال شده است؛ چنان که می‌فرماید: إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۳۱].

امّا دست کم واژه «امر» به دو مفهوم دیگر نیز در قرآن استعمال شده است یکی به معنی کار که جمع آن «امور» است مانند کلام خدای تعالی که فرمود: بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ[۳۲]

و مفهوم سوم «امر» به معنی موجود مجرد و غیر مقید به زمان و غیره و موجودی ابداعی در مقابل «خلق» یعنی موجود مادی و مقید به زمان و سایر محدودیت‌های مادی می‌باشد. قرآن می‌فرماید إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۳۳].

و در آیه دیگری می‌فرماید: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۳۴]. اما در آیه اولوالامر مفهوم اول و دوم از امر به نظر مناسب‌تر می‌رسد. «اولوالامر» یعنی کسانی که کارها و امور و شئون جامعه در دست آنها است و یا یعنی کسانی که صاحب امر و فرمان هستند و از جایگاه برتری در نظام برخوردارند و می‌توانند به دیگران دستور و فرمان بدهند. و دیگران باید از آنان اطاعت کنند. هرچند بعید نیست که مراد آبه معنای سوم نیز باشد که در این صورت اولی الامر یعنی کسانی که «هدایت به امر» می‌کنند. در روایات اولوالامر به ائمه اهل‌بیت (ع) تفسیر شده است. از جمله کافی از ابوبصیر نقل کرده است که گفت: از امام صادق (ع) درباره سخن خدای عزوجل أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۵] پرسیدم: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (ع) فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ (ع) فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) هُوَ الَّذِي‏ فَسَّرَ ذَلِكَ‏ لَهُمْ‏ وَ نَزَلَتْ‏ عَلَيْهِ‏ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صهُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[۳۶].

یعنی (امام (ع) در پاسخ پرسش مذکور) فرمود: این آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین (ع) نازل شده است. به او گفتم: مردم می‌گویند: چرا نام علی و اهل بیتش (ع) در کتاب خدای عزوجل نیامده است؟ امام (ع) فرمود: به آنان بگویید: نماز بر پیامبر (ص) نازل شد، امّا خداوند نامی از این که سه رکعتی باشد یا چهار رکعتی به میان نیاورده است. تا آنکه پیامبر تنها کسی بود که کلام خدای تعالی (درباره نماز) را تفسیر کرد. هم‌چنین زکوة بر پیامبر (ص) نازل شد؛ امّا نامی از نصاب آنکه از هر چهل درهم یک درهم باید پرداخت شود نیامده است، تا آنکه پیامبر (ص) آن را شرح و تفسیر فرمود، و حج نازل شد، ولی به آنها (خداوند) نفرمود هفت شوط طواف کنید تا آنکه پیامبر (ص) آن را تفسیر کرده و روشن فرمود. و آیه أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و (پیامبر تفسیر فرمود که) درباره علی و حسن و حسین (ع) نازل شده است و پیامبر (ص) درباره علی (ع) فرمود: هر که من مولای او بودم، پس این علی مولای او است.

شرح کامل‌ترین مطلب و معنای واژه «اولوالامر» در حدیثی که از جابر ابن عبدالله انصاری نقل شده است بیان شده که در آن آمده است: پیامبر (ص) دوازده امام (ع) را معنی این واژه معرّفی فرمودند»[۳۷].

«قرآن کریم می‌‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی چون و چرا تنها و تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند حکیمی که کفر و عصیان را از بندگانش ناپسند شمرده است وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ[۳۸]، هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۳۹]. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و لزوم عصمت ـ مورد اعتراف دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است»[۴۰].[۴۱]
۳. حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «امامت اهل بیت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:

تقریر اول: هر گاه خداوند به اطاعت بی‌قید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود[۴۲]؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمی‌دارد و آن را نمی‌پسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد نهی خداوند است؛ نه مورد امر او. از طرفی، اگر اولوالامر معصوم نباشند احتمال این که در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از اولوالأمر، بی‌قید و شرط، واجب است، و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد نهی الهی است[۴۳].

اشکال: اگر چه اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: عقل، اطاعت از کسی را که به معصیت خداوند دستور می‌دهد جائز نمی‌داند. ثانیاً: در حدیث نبوی مشهور تصریح شده است که: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ‏ فِي‏ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‏»؛ در معصیت خالق نباید از مخلوق اطاعت کرد. این دو قاعده عقلی و نقلی، اطلاق آیه را مقید می‌کنند و مفاد آیه این خواهد شد که اطاعت از اولی الامر در غیر معصیت خداوند واجب است. در این صورت آیه بر عصمت اولی الامر دلالتی ندارد.

پاسخ: در دو قاعده عقلی و نقلی یاد شده تردیدی نیست، ولی باید توجه داشت که هرگاه مطلبی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار باشد، مقتضای لطف الهی این است که مکلفان را بر آن متنبه سازد؛ چنان که اطاعت از خدا و پیامبر (ص) به حکم عقل واجب است، با این حال چون مسئله دارای اهمیت بسیار است، در آیات متعدد به آن توجه شده است. چنین اوامر یا نواهی را در اصطلاح، اوامر و نواهی ارشادی می‌گویند.

قرآن کریم این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسئله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد احسان به پدر و مادر که از مستقلات عقلیه است، نخست مؤمنان را به آن توصیه می‌کند، آن گاه یادآور می‌شود که اگر پدر و مادر، انسان را به شرک برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان پسندیده نخواهد بود: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[۴۴].

در اینجا با این که دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به فرزندان است نه کل جامعه اسلامی، و از طرفی، معصیتی که فرض شده است شرک به خداوند است که از بزرگ‌ترین گناهان است و در ناروایی آن تردیدی نیست، اما خداوند مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در اولی الامر نیز احتمال خطا وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به معصیت خداوند دستور دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود[۴۵]. از نبود چنین هشداری روشن می‌شود که حکم الهی به اطاعت از اولی الامر، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با عصمت اولی الامر قابل توجیه نیست.

تقریر دوم: در این آیه، اولی الأمر بر رسول عطف شده است؛ بدون این که فعل أَطِيعُوا تکرار شود. این مطلب گویای این حقیقت است که اطاعت از اولی الأمر با اطاعت از رسول هیچ‌گونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان‌گونه که رسول خدا بر جامعه ولایت دارد و اطاعت از او به دلیل ویژگی عصمت، بی‌قید و شرط، واجب است، اطاعت از اولی الأمر نیز بی‌قید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند[۴۶].

«خداوند تعالی چون اطاعت اولی الامر را با طاعت رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه قبایح و رسول (ص) معصوم و مطهر از همه معاصی کبیره و صغیره، اولی الأمر باید تا هم‌چنین باشد، که حکمت از کلام حکیم این واجب کند»[۴۷].[۴۸]
۴. حجت الاسلام و المسلمین نجارزادگان؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر نجارزادگان در کتاب «بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت» در این‌باره گفته‌ است:

«در این آیه، اطاعت از خدا و رسول واجب شمرده شده است. اطاعت از خدا که بالذات صاحب فرمان و صاحب همه امور و شؤون است، عمل به آموزه‌های قرآن می‌باشد و اطاعت از رسول (ص) در بیان جزئیات احکام و تفسیر آیات نیز (به نحوی) همان اطاعت از خدا خواهد بود؛ پس اطاعت ایشان در منصب رهبری و حاکمیت جامعه و داوری بین مردم و نیز اطاعت در احکامی است که از جانب خدا به پیامبر اکرم (ص) تفویض شده است[۴۹]. روشن است اطاعت حضرت که هم‌اکنون در قید حیات نیستند، عمل به سنت ایشان می‌باشد؛ سنتی که صحت آن احراز شده است. خداوند در این آیه، امر به اطاعت از خود را با تعبیر أَطِيعُوا و پس از آن، امر به اطاعت از اولی الامر را با عطف بر اطاعت از رسول تنها با یک تعبیر أَطِيعُوا (اطاعت کنید) بدون آنکه آن را تکرار کند، آورده است؛ از این‌رو، ابعاد، شرایط و آثاری که قرآن برای اطاعت از رسول برشمرده، برای اطاعت از اولی الامر نیز مطرح است. با بررسی اطاعت از رسول خدا در قرآن به این موارد بر می‌خوریم:

  1. اطاعت از رسول خدا، اطاعت از خداست. قرآن می‌فرماید: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[۵۰].
  2. یکی از اهداف رسالت پیامبران اطاعت از آنان است. قرآن می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ...[۵۱].
  3. اطاعت از رسول خدا (ص) در قرآن بر خلاف اطاعت‌های دیگر، مطلق و بدون هیچ قید و شرطی است. قرآن هر جا سخن از اطاعت از رسول دارد، آن را به طور مطلق بیان کرده است، حتی قرآن اطاعت ظاهری بدون همراهی دل را از پیامبر کافی نمی‌داند، بلکه تسلیم قلبی در برابر حکم پیامبر را شرط ایمان قرار داده، می‌فرماید: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۵۲].

قرآن در برابر اطلاق اطاعت از خدا و رسول، اطاعت‌های دیگر را مشروط کرده است؛ برای نمونه، در قرآن اطاعت از پدر و مادر، مشروط به دعوت به توحید و عدم شرک‌ورزی است[۵۳]. بنابراین، قرآن کریم مؤمنان را به اطاعت بی‌چون و چرای از خدا و رسولش فرا می‌خواند و تسلیم آنان به این اطاعت را نشانه ایمان می‌شناسد[۵۴] و مؤمنان را از سرپیچی از این اطاعت برحذر می‌دارد[۵۵] و بر این اطاعت آثاری فراوان نوید می‌دهد، مانند «پاداش نیکو»[۵۶]، «ورود به بهشت»[۵۷]، «رستگاری بزرگ»[۵۸]، «برخورداری از رحمت خدا»[۵۹] و آثاری دیگر که در آیاتی متعدد گوشزد کرده است. آیه مورد بحث اطاعت از اولی الامر را هم‌ردیف اطاعت از رسول خدا (ص) به طور مطلق و بدون قید و شرط قرار داده است و همان‌گونه که در هیچ آیه یا اثری، اطاعت از رسول خدا (ص) به قیدی مقید نشده[۶۰]، اطاعت از اولی الامر نیز همین گونه است؛ از این‌رو، باید تمام این امور یاد شده، برای اطاعت از اولی الامر نیز جاری باشد؛ یعنی اطاعت از او اطاعت از خدا قلمداد شود و با اطاعت از او در امتداد اطاعت از رسول، اهداف رسالت تحقق یابد؛ زیرا جامعه مؤمنان باید از سرپیچی از این اطاعت برحذر باشند تا به آثار و برکات یاد شده در اطاعت از خدا و رسول دست یابند. چنین اطاعتی جز با مقام عصمت اولی الامر سازگار نیست؛ اگر اولی الامر معصوم نباشند، نمی‌توان به اطلاق اطاعت آنان ملتزم شد و شرایط و آثار اطاعت از خدا و رسولش را در مورد آنان جاری کرد؛ بنابراین، اولی الامر تنها معصومان خواهند بود و دیگران در این امر سهمی نخواهند داشت. اطاعت آنان در زمان حضور مانند اطاعت از رسول خدا (ص) در زمان حضورشان است و در زمان وفات یا غیبت همانند زمان وفات رسول خداست که لازم است از سیره و سنت آنان اطاعت شود. اما زمانی که معصوم کسی را به کاری نصب می‌کند، اطاعت از این شخص منصوب، منوط به عدم معصیت است. مانند نصب مالک اشتر به طور خاص یا نصب فقها به طور عام؛ در این موارد نیز، اطاعت از والیان منصوب، در واقع اطاعت از اولی الامر خواهد بود.

شیوه‌ای که قرآن در ادامه آیه مورد بحث در حل نزاع‌های جامعه مؤمنان ارایه می‌دهد نیز شاهدی است بر اینکه اولی الامر منحصر در معصومان‌اند. قرآن می‌فرماید: ... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا * أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا[۶۱] اینکه قرآن خطاب به مؤمنان می‌فرماید: ... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ... اگر با یکدیگر نزاع داشتید، این نزاعی است که از حد پرسش و جستجو فراتر است و در بین افراد جامعه می‌باشد، نه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر؛ زیرا اطاعت از اولی الامر واجب است و جایی برای نزاع با آنان نیست؛ چه اینکه این تنازع در میان خود اولی الامر با یکدیگر نیست؛ زیرا با وجوب اطاعت از آنان ناسازگار است؛ تنازعی که لابد یکی از دو طرف آنان بر باطل خواهد بود[۶۲].

قرآن با هدف حل نزاع‌ها، مؤمنان را از ارجاع به غیر باز می‌دارد و دستور می‌دهد مشکل نزاع را که ریشه برانداز است[۶۳]، با ارجاع به کتاب خدا و رسول او برطرف کنند و به غیر آنها روی نیاورند که سر از پیروی از طاغوت در می‌آورد و به نفاق می‌انجامد؛ از این‌رو، باید کسانی در مصدر امور و حل نزاع‌ها قرار گیرند که نه تنها به کتاب خدا و سنت رسول او از دیگران آگاه‌تر بوده، بلکه فهمشان از آموزه‌های قرآن و سنت، معصومانه و آمیخته با وَهم و اشتباه نباشد تا پیروی‌شان عین پیروی از خدا و رسولش باشد و به حق انجامد؛ همان‌گونه که قرآن به آن دستور داده و فرموده است: أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۶۴]. این نوع پیروی با اوصاف یاد شده تنها در انحصار معصومان از عترت رسول خداست که در حدیث ثقلین[۶۵] هم‌ردیف کتاب خدا قرار دارند و پیش از دیگران از ناحیه خداوند بدون واسطه هدایت یافته‌اند. امیرمؤمنان امام علی (ع) نیز در برخورد با خوارج که حکمیت را منکر شدند، فرمود: «مردان را حاکم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حاکم گردانیدیم و این قرآن خطی است نوشته شده میان دو پاره جلد که به زبان سخن نمی‌گوید و ناچار برای آن سخن‌گویی لازم است و مردان‌اند که از آن سخن می‌گویند و چون اهل شام ما را خواندند تا قرآن را بین خود حاکم قرار دهیم، از کتاب خدا روی‌گردان نشدیم و پذیرفتیم. خداوند سبحان می‌فرماید: فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ.... «رجوع به خدا این است که طبق کتاب او حکم کنیم و رجوع به رسول آن است که سنت او را گرفته، پیروی کنیم».

سپس امام می‌فرماید: «فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَنَحْنُ أَوْلَاهُمْ بِهِ»؛ «اگر از روی راستی طبق کتاب خدا داوری شود، ما از دیگر مردمان بدان سزاوارتریم و اگر به سنت رسول خدا (ص) گردن نهند، ما بدان أولی‌تریم»[۶۶]. حاصل آنکه در اندیشه شیعی، مرجعیت دینی اولی الامر از حاکمیت سیاسی آنان جدا نیست. آنان هم در بعد تفسیر و تشریح آموزه‌های دین و هم در بعد حاکمیت سیاسی و قضایی و رفع اختلاف‌ها باید معصوم باشند تا سیره و سنتشان بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (ص) صورت پذیرد و اطاعتشان به طور مطلق قبول افتد، وگرنه اگر قرآن به اطاعت مطلق اولی الامر دستور دهد، ولی امکان خطای اولی الامر (به ویژه خطای عمد) در کار باشد، به گونه‌ای که حلال خدا و رسول او حرام و حرام او حلال گردد، در این صورت جامعه مؤمنان سر از شرک در می‌آورد و مشمول حکم اهل کتاب خواهد شد که قرآن درباره آنان می‌فرماید: اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ...[۶۷]. شکی نیست که اهل کتاب در برابر دانشمندان و راهبان خود سجده نمی‌کنند و یا برای آنان نماز و روزه یا سایر عبادت‌ها را انجام نمی‌دهند، ولی از آنجا که خود را بدون قید و شرط در اختیار آنان قرار داده و حتی احکامی را که برخلاف حکم خداست، عمل می‌کنند، قرآن از این پیروی غیر مشروع و نامعقول به «عبادت» تعبیر کرده است. این معنا در احادیث معصومان نیز نقل شده است؛ مانند این حدیث از امام باقر و امام صادق (ع) که می‌فرماید: «به خدا سوگند آنان [یهود و نصاری] برای پیشوایان خود روزه و نماز به جا نیاوردند، ولی پیشوایانشان حرامی را برای آنان حلال و حلالی را حرام می‌نمودند و آنان نیز پیروی می‌کردند؛ از این‌رو، [قرآن می‌فرماید:] آنان را بدون آنکه بدانند، پرستش می‌کردند»[۶۸].

بنابراین، اولی الامر باید معصوم باشد تا جامعه از این آسیب‌ها مصون مانده، به مقصد واقعی خود برسد. این معصومان کسی جز اهل بیت پیامبر خدا (ص) نیستند؛ همان‌گونه که روایاتی متعدد آنان را با نام یا با اوصاف معرفی کرده است»[۶۹].
۵. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌ است:

«آخرین گروهی که بر اساس آیات قرآن کریم، می‌توان آنها را انسان‌هایی معصوم شمرد، اولی الأمرند. خداوند متعال می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۰].

بیشترین بحثی که درباره این آیه میان مفسران نخستین به چشم می‌خورد، تعیین مصداق‌های «اولی الأمر» است؛ به گونه‌ای که گویا آنها را از تبیین ساختار محتوایی آیه غافل کرده است. در این میان ابن عباس، از مفسران نخستین اسلام، درباره اولی الأمر بر این باور است که آنها اهل فقاهت و دیانت و بندگی خدایند، کسانی هستند که امربه معروف و نهی از منکر کرده‌اند، و از این‌رو، خداوند اطاعت آنها را بر مردم واجب کرده است[۷۱].

فارغ از اینکه مصداق اولی الأمر چه کسانی هستند، می‌توان گفت نگاهی عرفی به این آیه ما را به این نکات رهنمون می‌شود که اولاً، خداوند متعال امر به اطاعت از اولی الأمر را قرین امر خود و نیز رسول خود که عصمت او تردیدناپذیر است، قرار داده و از آوردن امری مستقل از امر به رسول خود اجتناب کرده است؛ ثانیاً، امر مطلق به اطاعت از خداوند متعالی، نسبت به اولی الأمر، در کنار امر به اطاعت از رسول خدا (ص)، می‌تواند قرینه‌ای دیگر بر عصمت اولی الأمر باشد.

مفسران نخستین شیعه، مانند شیخ طوسی[۷۲] و امین الاسلام طبرسی[۷۳] و برخی از متکلمان امامیه، مانند مرحوم ابوالصلاح حلبی[۷۴] و علامه حلی[۷۵] و حتی برخی از متکلمان اسماعیلیه[۷۶] نیز برای اثبات عصمت امامان (ع) به این آیه استناد کرده‌اند.

با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت که این آیه اگرچه به دلیل نبود قرینه‌ای قطعی از کلام مفسران نخستین نمی‌تواند ما را با تلقی و فهم عمومی مسلمانان عصر پیامبر (ص) آشنا کند، دست‌کم به لحاظ عرفی و لغوی توانایی ایجاد زمینه‌های آشنایی با مفهوم عصمت را برای مردم آن دوره داشته است، و کلام ابن عباس نیز قرینه‌ای بر این مدعاست»[۷۷].

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۸]. مرحوم حلبی مصداق اولی الأمر را امامان (ع) می‌داند و عصمت آنان را این‌گونه اثبات می‌کند: خداوند ما را به اطاعت مطلق از امامان امر کرده است؛ امر به اطاعت از کسی به طور مطلق، به معنای عصمت او از ارتکاب گناهان است؛ زیرا صدور گناه از امام، همراه با امر کردن مردم به اطاعت مطلق از وی، در واقع امر کردن مردم به ارتکاب گناه است، و محال است خداوند متعال چنین کاری انجام دهد. پس امامان از ارتکاب گناهان معصوم‌اند[۷۹]. از استدلال مرحوم حلبی روشن می‌شود که وی در پی آن است که با این آیه عصمت امام از گناه را اثبات کند[۸۰]»[۸۱]

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۸۲] می‌توان استدلال مرحوم شیخ طوسی را به این آیه برای اثبات عصمت امامان پاک (ع) در چند جمله بیان کرد:

اولاً، بنا بر روایات رسیده از امام باقر و امام صادق (ع)، اولی الأمر همان امامان پاک (ع) هستند[۸۳]؛

ثانیاً، خداوند اطاعت مطلق از اولی الأمر را همانند اطاعت از خود و رسول اکرم (ص) بر ما واجب کرده است[۸۴]؛

ثالثاً، وجوب اطاعت مطلق از کسی جایز نیست؛ مگر اینکه او از گناه و اشتباه معصوم باشد[۸۵].

وی در این باره می‌نویسد: «واجب کردن اطاعت هیچ کسی به طور مطلق جایز نیست؛ مگر آنکه معصوم و از اشتباه و غلط مصون باشد، و این خصیصه در امرا و علما نیست، بلکه تنها در امامانی است که دلیل‌ها به عصمت و طهارت آنان دلالت می‌کنند»[۸۶].

با این تقریر روشن می‌شود که قلمرو ثابت شده از عصمت، با این برهان عصمت از گناه و اشتباه است. برای بررسی کلی برهان‌های مرحوم شیخ طوسی، لازم است بار دیگر نظریات وی را در بحث قلمرو عصمت یادآوری کنیم و آن‌گاه ببینیم کدام یک از آنها با این براهین اثبات شده‌اند و کدام در حد ادعا باقی مانده‌اند.

نظریات ایجابی مرحوم شیخ طوسی در بحث قلمرو عصمت را می‌توان در چند جمله خلاصه کرد:

  1. امام (ع)، ضرورتاً از همه گناهان عمدی ظاهری و باطنی، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از همه گناهان سهوی ظاهری و باطنی، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه در شمار رکعت‌های نماز و به طور کلی در عمل به دین معصوم است؛
  4. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه در تبیین دین معصوم است.

حال، با نگاهی گذرا به برهان‌های مرحوم شیخ طوسی روشن می‌شود که فی الجمله می‌توان گفت:

اولاً، ادعای ضرورت عصمت امام از گناهان عمدی ظاهری و باطنی پس از تصدی منصب امامت، به عقیده ایشان، با برهان «حکمت خداوند» و «امتناع تسلسل» و نیز آیه امامت حضرت ابراهیم (ع) ثابت می‌شود؛

ثانیاً، ادعای ضرورت عصمت امام از گناهان پیش از امامت، با برهان «روی‌گردانی مردم از گناهکار» ثابت می‌شود؛

ثالثاً، ادعای ضرورت عصمت امام از اشتباه در تبیین دین، با برهان «پیشوایی امام»، «حفظ شریعت» و نیز آیه «اولی الأمر» ثابت می‌شود.

با این وجود، برهان‌های مرحوم شیخ، نه به تقریر صریح وی و نه آن گونه که ما تقریر کردیم، هیچ کدام در صدد اثبات عصمت امام از گناهان سهوی یا اشتباه در عمل به دین نبودند»[۸۷].
۶. آقای علی‌پور وحید؛
آقای حسن علی‌پور وحید در کتاب «مکتب در فرآیند نواندیشی» در این‌باره گفته‌ است: «آیه اولی‌الامر دلالتی قطعی بر عصمت امام دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۸۸]. این آیه اطاعت اولی‌الامر را هم‌سنگ با اطاعت خدا و پیامبر و مانند آنها بی‌قید و شرط می‌شمارد. از آنجا که اطاعت خداوند متعال، مطلقاً واجب و لازم است، اطاعت پیامبر و اولی‌الامر هم به طور مطلق واجب است. لازمه اطاعت اطلاقی و بی‌قید و شرط، عصمت است؛ زیرا اطاعت از معصیت و شریعت‌شکنی باطل خواهد بود. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر چندان روشن است که برخی از علمای اهل سنت، همانند فخر رازی نیز بدان معترفند»[۸۹].[۹۰].
۷. آقایان فیاض‌بخش و محسنی؛
آقایان محمد تقی فیاض‌بخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌‌اند:

«ذکر أُولِي الْأَمْرِ در کنار الرَّسُولَ در آیه شریفه، بر لزوم اطاعت از اولی‌الامر دلالت دارد و این اطاعت، از همان سنخ و میزان اطاعت از رسول (ص) است که هر دو جهت ولایت و حکومت را در بر دارد؛ یعنی هم از جهت شرعی و هم اجتماعی. در حقیقت اطاعت از رسول (ص) و اولی‌الامر، همگی از نوع اطاعت از معصوم است.

همان‌طور که در مورد عصمت پیامبر (ص) بیان گردید، در اینجا هم باید گفت که لازمه اطاعت مطلق از اولی‌الامر، عصمت ایشان است؛ به این دلیل که:

  1. امر أَطِيعُوا به صورت مطلق است؛
  2. امر به اطاعت از رسول (ص) مطلق است و تخصیص بردار نیست: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۹۱]. مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۹۲]. به همین دلیل، هرنوع نافرمانی از دستور پیامبر (ص)، عیناً نافرمانی از خداوند تلقی می‌شود: وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ[۹۳].
  3. أُولِي الْأَمْرِ در آیه مورد استدلال (۵۹ سوره نساء) به الرَّسُولَ عطف شده. در نتیجه، امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط رسول (ص) عیناً درباره اولی‌الامر نیز وارد است.
  4. اگر أُولِي الْأَمْرِ غیرمعصوم باشند و احتمال گناه و یا خطا در آنان برود، خداوند امر به گناه و یا پیروی از خطاکار نموده است.
  5. خداوند هرگز به فساد و فحشا امر نمی‌کند: وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۹۴]. إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۹۵].

بنابراین، هر عصمتی برای رسول خدا (ص) ثابت شود عیناً برای اولی‌الامر هم ثابت است؛ زیرا در غیر این صورت، اولاً امر به اطاعت مطلق از کسی که معصوم نیست، امر به فساد و فحشاء است؛ و ثانیاً امر به اطاعت از شیطان است؛ زیرا شیطان امر به فساد و فحشاء می‌کند: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۹۶]. در حالی که خداوند دائماً ما را به مخالفت با شیطان فراخوانده است: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۹۷]. يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۹۸]. نتیجه آنکه: عصمت اولی‌الامر عین همان عصمت رسول اکرم (ص) است و هر دو معصوم به عصمت الهی هستند.

عصمت رسول (ص)، عصمت از گناه، نسیان و اشتباه است؛ تا محتوای شریعت و فرامین الهی بدون هرگونه کاستی به مردم ابلاغ و در منصه اجرا تحقق پذیرد. به همین ترتیب، از آنجا که اولی‌الامر نیز نازل منزله رسول (ص)، و مبین احکام و مجری آن در نظام اجتماعی و حکومتی هستند، و در نتیجه فعل و قول و تقریرشان حجت است، می‌باید معصوم از گناه و خطا و نسیان در هر سه جهت باشند[۹۹].

فخر رازی (علی‌رغم نپذیرفتن اصل امامت)، از آیه فوق، عصمت اولی‌الامر را استنباط می‌کند و می‌گوید: "خداوند امر به اطاعت از اولی‌الامر کرده و کسی که خداوند به اطاعت او امر می‌کند، ناگزیر معصوم از خطا است"[۱۰۰].

أمر؛ به معنای عالم امر: همه آنچه تاکنون گفته شد، بنابراین فرض بود که کلمه الْأَمْرِ در عبارت أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ که به معنای فرمان، و أُولِي الْأَمْرِ به معنای صاحب فرمان و زعامت بر مردم باشد. اما اگر الْأَمْرِ به معنای "عالم امر" باشد، أُولِي الْأَمْرِ به معنای اطاعت از خدا و رسول (ص) باز می‌گردد و استدلال به این آیه در سیاق استدلال به آیات خلافت و امامت خواهد بود.

توضیح آنکه: اگر اصل در معنای امر، فرمان باشد، امتثال امر الهی، گاه نیازمند ماده و مدت است؛ مثل عالم دنیا که اگر در نظام تکوین موجودی بخواهد خلق شود و امر (کن وجودی) پروردگار به او تعلق گیرد، در طول مدت خلقت او صورت می‌گیرد. گاهی نیز امر الهی در عالم ارواح و مجردات صورت می‌گیرد که ماده ندارد و در نتیجه، امتثال امر الهی لحظه‌ای است و زمان‌بردار نیست. عالم اول را اصطلاحاً "عالم خلق" و دومی را "عالم امر" می‌نامند.

برای روشن‌تر شدن مطلب، به آیاتی که خداوند در آن حقیقت روح و عوالم مجرده را بیان می‌فرماید مراجعه می‌کنیم. مثلاً خداوند در پاسخ به سؤال يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[۱۰۱] می‌فرماید: قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي[۱۰۲] در این آیه شریفه، حرف جر مِنْ، بیانیه است که حقیقت جنس را معنا می‌کند. همچنان که این کلمه در آیات مشابه دیگر نیز مین بیانیه است؛ مانند: يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ[۱۰۳]، يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ[۱۰۴]، أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۱۰۵].

در همه این آیات، کلمه مِنْ می‌فهماند که روح از جنس و سنخ امر الهی است. سپس خداوند در ادامه آیه، معنای امر را بیان کرده و می‌فرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۰۶]. از این آیه چنین برداشت می‌شود که: امر او عبارت از کلمه "کن" وجودی است، که به واسطه آن، موجودات پا به عرصه هستی می‌گذارند. و چون بلافاصله بعد از کلمه كُنْ فرمود: فَيَكُونُ، پس امر الهی همان عالمی است که به مجرد فرمان كُنْ الهی، امتثال امر می‌کند و از عدم به وجود می‌آید و چنین وصفی متعلق به عالم ملکوت و مجردات است؛ چنان که می‌فرماید: وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۰۷]. خداوند در این آیه شریفه، امر خویش را بعد از آنکه یگانه معرفی نموده، به چشم برهم زدنی تشبیه کرده، که منظور از آن، نفی تدریجی بودن است. خداوند از سوی دیگر می‌فرماید: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ[۱۰۸]. پس امر الهی، عبارت است از وجود هر موجود، از جهتی که مستند به خدای تعالی است و به جهت ایجادی او باز می‌گردد، و خلق، عبارت است از وجود همان موجود از جهتی که به جهت وجودی و خلقی او باز می‌گردد. سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۰۹]. بر این اساس، عالم امر، ملکوت اشیاء و اداره کننده عالم خلق است؛ چنان که روح انسانی اداره کننده بدن اوست و این دو در عین حال از یکدیگر جدا نیستند و دومی باطن اولی است.

نتیجه آنکه: امر الهی در هر چیز، از ملکوت آن است. و از آنجا که ملکوت مبالغه در مُلک است، همان طور که برای هر موجودی جهت ملکی و خلقی وجود دارد، جهتی ملکوتی و امری نیز موجود است که از آن جهت با خزائن غیب الهی- که مبدأ خلقت عالم است - مرتبط است؛ چنان که می‌فرماید: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۱۱۰].

اکنون در توضیح بیان دوم می‌گوییم: ریشه همه براهین عقلی در ضرورت نبوت عامه، به یک مسأله اساسی در شناخت انسان بازمی‌گردد؛ اینکه:

اولاً، انسان موجودی ابدی است و حیات دنیوی انسان تنها بخش کوچکی از سیر بی‌نهایت زندگی او است.

ثانیاً، هرچند زندگی کوتاه دنیوی، سرنوشت‌سازترین بخش از زندگی او است، ولی بخش اصلی حیات انسان، مراحل بعد از زندگی دنیوی است.

ثالثاً، تا زمانی که انسان در دنیاست، خبر از عوالم بعد از خود و زندگی ابدی و حقیقی که در انتظار او است ندارد و ضروری‌ترین و حیاتی‌ترین مسأله برای او، یافتن مخبری است که از جزئیات عوالم غیب خبر آورد. خداوند در قرآن، انبیاء (ع) را "مُنذِر" نامیده است. اصل در معنای منذر به کسی اطلاق می‌شود که در کاروان‌ها یا سپاه، چند منزل جلوتر می‌رفت و اخبار مسیر را به کاروان گزارش می‌داد؛ گویی وی عواقب منازل بعد را هشدار می‌داد[۱۱۱]. انبیاء و اولیاء (ع) نیز منذرین بشر نسبت به عقبات سیر خود در عوالم بعد از مرگ هستند.

بدیهی است و عقل حکم می‌کند که انسان سر تسلیم در برابر کسانی فرود آورد که از عوالم غیب آگاهی دارند و او را از خطرات آینده‌ای که پیش رو دارد آگاه می‌سازند و از نعمت‌هایی که می‌تواند به سادگی کسب کند و حیات طیبه‌ای را برای او فراهم کند باخبرگردانند. تعیین این افراد با انتخاب انسان‌ها نیست؛ زیرا کسی که خود جاهل وکور نسبت به عالم غیب و عالم امر و اخبار آن است، چگونه می‌تواند کسی را که آگاه و بینا نسبت به آن عوالم است تشخیص دهد. بدیهی است که معرفی چنین شخصیتی باید منحصراً از سوی پروردگار-که خود صاحب و محیط بر همه عوالم امر وخلق است - باشد. به این ترتیب، اولی الامر بالاصالة وحقیقی، ذات باری تعالی است؛ در مرتبه بعد، "اولی الامر" کسانی هستند که خداوند اجازه ورود به عالم امر و اشراف واطلاع بر اخبار آن عالم را به آنها داده است. با این بیان، آیه ۵۹ سوره نساء ارشاد به حکمی عقل می‌نماید که: "ای مؤمنین، برای تشخیص فلاح از گناه، به اولی الامر و صاحبان علم غیب و آگاهان از اسرار بعد از مرگ مراجعه کنید و در منازعات اجتماعی نیز که ریشه آن تشخیص صلاح بیشتر و راه خیر برای آخرت است، به کسی که اشراف به عقبات بعد از مرگ دارد مراجعه کنید؛ چنین فردی اولی‌الامر است که یا به صورت نبی و رسول ظاهر می‌شود و یا وصی معصومی که نازل منزله رسول در میان شما است".

محصور بودن مصداق اولی‌الامر در امامان معصوم (ع): از استدلال‌های بیان شده، دو نتیجه مهم حاصل می‌گردد که بر اساس آن می‌توان دامنه اولی‌الامر را از لحاظ مصداقی استنباط نمود:

اولاً، هم رتبه بودن اولی الامر با خدا و رسول (ص) در وجوب اطاعت؛

ثانیاً، اثبات عصمت اولی‌الامر در ردیف عصمت رسول خدا (ص).

دو استدلال ذکر شده، اطاعت مطلق از اولی‌الامر را نتیجه می‌دهد. با توجه به اینکه در خلفای بعد از رسول اکرم (ص) مصداقی به عنوان "اولی الامر معصوم" یافت نمی‌کنیم، به مدد روایات شیعه و سنی، الزاماً فقط ائمه دوازده‌گانه اطهار (ع) به عنوان مصادیق تام و تمام "اولی الامر" به اثبات می‌رسند.

شکل منطقی برهان: در طی برهان روشن شد که فرامین خدا و رسولش (ص) به طور مطلق واجب‌الاتباع هستند و کسی که واجب‌الاتباع است، عقلاً باید معصوم به عصمت الهی باشد؛ و الا لازم می‌آید که خداوند امر به گناه و فحشاء نماید؛ در حالی که این امر محال است. با توجه به آنکه در آیه شریفه، امر به اطاعت مطلق از اولی‌الامر معطوف به اطاعت مطلق از خدا و رسول (ص) گردیده است، می‌توانیم علم و سایر کمالات الهی امام را طی قیاسات زیر تبیین نماییم:

بیان اول: اثبات عصمت اولی‌الامر

اولاً، اولی‌الامر به حسب آیه، مطلقاً واجب‌الاتباع هستند.

ثانیاً، کسی که مطلقاً واجب‌الاتباع است، معصوم است.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر معصوم به عصمت الهی است.

بیان دوم: اثبات تنصیص الهی اولی‌الامر

با استفاده از نتیجه قیاس اول، قیاس دیگری را تشکیل داده و می‌گوییم:

اولاً، اولی‌الامر، معصوم به عصمت الهی است (چون واجب‌الاتباع است).

ثانیاً، معصوم به عصمت الهی را تنها خداوند تعیین می‌کند.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر باید منحصراً منصوب به نصب الهی باشد و مانند رسول خدا (ص) از طرف پروردگار معین و به مردم معرفی شود. در میان صحابی بعد از پیامبر، تنها امیرالمؤمنین (ع) و سپس امامان از فرزندان ایشان (ع) مصداق چنین امری بوده‌اند.

از استدلال‌های بیان شده، نتایج زیر حاصل می‌گردد:

  1. اطاعت از رسول (ص) به طور مطلق است؛ یعنی آنچه رسول (ص) فرمود، کلام حق و صواب است؛ لذا اطاعت از رسول (ص)، عین اطاعت از پروردگار است: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۱۲]. مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۱۱۳]. در نتیجه، اطاعت از امام نیز مانند اطاعت از رسول خدا (ص) مطلق است و هر دو گروه اوامر ارشادی و مولوی آنان را در بر می‌گیرد و مانند اطاعت از اوامر خداوند است.
  2. ملاک در صواب یا گناه بودن در اوامر و نواهی مولوی، بیان رسول (ص) است نه عقل؛ لذا معنا ندارد که اطلاق اطاعت از رسول را به اطاعت درصواب مقید کنیم و گناه را از آن استثنا نماییم؛ زیرا قاعده لطف اقتضا می‌کند که اطاعت از حجج الهی (ع) عقلاً و اصالتاً امر ممدوحی باشد نه به واسطه آنکه عقل حکم به صواب بودن آن می‌کند امر پسندیده‌ای باشد، چنان که آیه شریفه نیز اشعار به این مطلب دارد و امر مطلق به اطاعت از رسول خدا (ص)، بیانگر صواب ذاتی اطاعت از رسول (ص) است و سلب ذاتی از شیء محال است. پس صواب یعنی اطاعت بی‌چون و چرا از رسول (ص) که همان اطاعت از حق است و گناه یعنی عصیان رسول (ص) که عین عصیان حق است؛ جزئاً یا کلاً: فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱۱۴].
  3. در آیه ۵۹ سوره نساء، اطاعت از اولی‌الامر با همان اطلاق و به همان شدت و در سیاق اطاعت از رسول (ص) وارد شده؛ پس اطاعت از اولی‌الامر نیز مطلق است و ملاک در صواب بودن یک فعل، اطاعت بی‌قید و شرط از فرامین اولی الامر است.

نتیجه آنکه اگر اولی‌الامر معصوم نباشند، اطاعت از ایشان مطابق با اطاعت از خدا و رسول (ص) نخواهد بود؛ در حالی که امر به اطاعت از آنها در سیاق امر به اطاعت از رسول (ص) به طور مطلق است. پس اولی‌الامر باید معصوم من عندالله و در رتبه رسول خدا (ص) به لحاظ علوم الهی باشند.

نکته قابل توجه آنکه چنانچه "أمر" در اولی الامر به معنای "عالم امر" باشد، در این صورت اولی‌الامر به معنای صاحبان چنین مقامی خواهد بود. در این صورت نیز تفاوتی اساسی در استدلال به آیه به وجود نخواهد آمد»[۱۱۵]
۸. آقای دکتر ساعدی؛
آقای دکتر محمد ساعدی در کتاب «آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار» در این‌باره گفته‌ است:

«از جمله قرائن و شواهدی که مؤید دیدگاه شیعه بوده و می‌توان به استناد آن بر درستی دیدگاه یادشده استدلال کرد، دلالت آیه شریفه بر لزوم عصمت اولی الامر است. استدلال به این قرینه از دو مقدمه تشکیل شده است.

  1. اثبات دلالت آیه شریفه بر لزوم عصمت اولی الامر
  2. اثبات انحصار ویژگی عصمت - پس از رسول خدا (ص) - در امام علی و ائمه اطهار (ع).

نتیجه آنکه مصداق و مراد از اولی الامر در آیه شریفه الزاماً امام علی و ائمه معصوم (ع) است و جانشینی بلافصل علی (ع) از این آیه به‌دست می‌آید[۱۱۶].

اکنون آنچه اهمیت دارد بیان شواهد دلالت آیه بر لزوم عصمت اولی الامر است. در این رابطه «فخر رازی» در تفسیر خود در ذیل این آیه می‌نویسد: خداوند در این آیه به طور قطع به اطاعت از اولی الامر دستور داده است و هر کس که خداوند به طور قطع به اطاعت از او دستور بدهد باید از خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر از خطا معصوم نباشد در صورتی که اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروی از او فرمان داده است در حالی که کار خطا، خطاست و خداوند به پیروی نکردن از آن دستور داده است؛ از این رو اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به اعتبار واحد لازم می‌آید که این محال است. [به این بیان که، در نتیجه این مطلب لازم می‌آید که نسبت به یک کار، از یک جهت، هم دستور به پیروی داشته باشیم و هم دستور به پیروی نکردن و این محال است]. پس ثابت گردید که خداوند به طور قطع و یقین به اطاعت از اولی الامر دستور داده است و ثابت گردید که هر کس که خداوند به طور قطع و یقین دستور به اطاعت از وی بدهد باید از خطا معصوم باشد، پس قطعاً اولی الامر باید معصوم باشد[۱۱۷].

فخر رازی به تشکیک در مسائل علمی معروف است، ولی دلالت آیه شریفه را بر این که اولی الامر باید افراد معصومی باشند پذیرفته است، البته از آنجایی که وی نسبت به مکتب اهل بیت (ع) و امامان آن آشنایی نداشته است، ناگزیر اولی الامر را به معنای مجموع امت یا نمایندگان تمام طبقات مسلمانان تفسیر کند[۱۱۸].

در این زمینه شواهد دیگری نیز ارائه شده است که در ادامه بدان پرداخته می‌شود از جمله: ۱. مطلق بودن دستور خداوند به اطاعت از اولی الامر ٢. اتحاد عامل أَطِيعُوا و عطف اولی الامر بر پیامبر (ص).

یکم: مطلق بودن دستور خداوند به اطاعت از اولی الامر منطوق آیه یاد شده بر اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از اولی الامر دلالت می‌کند؛ زیرا خدا در آیه یاد شده، اطاعت از اولی الامر را به چیزی مقید نفرموده است و این خود دلیلی بر عصمت و عدم احتمال صدور اشتباه از اولی الامر است. اگر در اولی الامر احتمال اشتباه متصور بود بدون هیچ تردیدی خداوند اطاعت مطلق از آنان را دستور نمی‌داد و اطاعت از آنان را به خطا یا گناه نکردن ایشان با همخوانی گفتار و اوامر آنان با کتاب و سنت مقید می‌کرد؛ زیرا خداوند در صورت اراده اشتراط و تقیید قطعاً آن را بیان کرد.

در حالی که خداوند در قرآن کریم شرط‌هایی را که روشن‌تر از موضوع مورد بحث می‌باشد را بیان فرموده است. مانند آنچه که در آیه اطاعت از والدین آمده است. خداوند می‌فرماید: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[۱۱۹]. حال چگونه می‌توان تصور کرد که خداوند متعال قید و شرط آیه‌ای را که مشتمل بر اساس دین و رهبری جامعه اسلامی است بیان نکرده باشد[۱۲۰]. به هر روی مطلق بودن دستور خداوند به اطاعت از اولی الامر و مقید نکردن آن به یقین دلیل و اشاره‌ای بر عصمت اولی الامر است.

دوم: اتحاد عامل أَطِيعُوا و عطف اولی الامر به پیامبر (ص) در دلیل نخستین آمد، از آنجایی که اطاعت از اولی الامر به خودی خود مطلق و بدون قید و شرط است، پس لازمه این گونه اطاعت عصمت اولی الامر می‌باشد.

اما دلیل دیگر که در پی بیان آن هستیم، لزوم عصمت اولی الامر، به اعتبار عطف آن بر «الرسول» است. آیه یاد شده میان پیامبر (ص) و اولی الامر جمع کرده و یک اطاعت خواسته است؛ به دیگر سخن اولی الامر بدون تکرار عامل أَطِيعُوا بر «الرسول» عطف شده است[۱۲۱]. از این رو اطاعت از «اولی الامر» در حقیقت امتداد اطاعت از پیامبر (ص) بوده و آیه شریفه تفاوتی میان اطاعت از آن دو قائل نشده و برای هر دو یک اطاعت خواسته است. این نشانه اتحاد پیامبر (ص) و اولی الامر در لزوم اطاعت مسلمانان از آنها است. پس بدین جهت لازم است برای شناخت معصوم بودن یا معصوم نبودن اولی الامر به چگونگی تقیید یا عدم تقیید عصمت در پیامبر (ص) مراجعه شود.

عصمت در پیامبر (ص) با دلیل‌های قطعی ثابت و محرز است و به یقین اطاعت از وی بدون قید و شرط بوده و مطلق لحاظ شده است. آیاتی مانند: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۲۲]. بر این معنا دلالت می‌کند. از این رو باید اطاعت از اولی الامر که بر اطاعت از پیامبر (ص) عطف شده است مطلق باشد؛ زیرا نمی‌توان جمله مطلقه واحده [یعنی عبارت ...أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... را در هم زمان هم مطلق و هم مشروط لحاظ کرد[۱۲۳]. به عبارت دیگر خداوند برای پیامبر (ص) و اولی الامر یک اطاعت خواسته است، پس نمی‌توان اطاعت را در یکی مطلق و در دیگری مشروط گرفت. پس لازم می‌آید همان‌گونه که اطاعت در پیامبر (ص) مطلق لحاظ شده است در اولی الامر نیز مطلق گرفته شود. در نتیجه عصمت اولی الامر به اثبات می‌رسد[۱۲۴].

خلاصه استدلال دوم بر عصمت اولی الامر بدین صورت است:

مقدمه اول: پیامبر به گواهی دلیل‌های قطعی معصوم می‌باشد و اطاعت از ایشان بدون قید و شرط بوده و مطلق است.

مقدمه دوم: اطاعت از اولی الامر در آیه یاد شده بر اطاعت از پیامبر (ص) عطف شده است.

نتیجه: پس به جهت پرهیز از تبعیض در مطلق بودن جمله واحد، ناگزیر باید اطاعت از اولی الامر را همانند اطاعت از پیامبر (ص) مطلق و بدون قید و شرط لحاظ کرد. که این بر عصمت اولی الامر دلالت دارد. نکته قابل توجه دیگر آن است که خداوند هیچگاه امر به اطاعت فردی نمی‌کند که در او احتمال اشتباه و گناه وجود دارد؛ زیرا اگر امر به اطاعت از چنین فردی کند بین این امر و امر به اطاعت از خداوند - که پیروی از دستورات الهی باشد - تناقض به وجود می‌آید. هر یک از این دو دیگری را نفی می‌کند، اگر چنین فردی اطاعت شود، دیگر اطاعت از خداوند منتفی می‌گردد و اگر از خداوند اطاعت شود دیگر نمی‌توان از چنین فردی اطاعت کرد.

بنابراین برای پرهیز از «تناقص در صدر و ذیل آیه شریفه» باید اولی الامر را بر کسانی حمل کرد که احتمال اشتباه در آنان وجود ندارد، و دارای ویژگی عصمت می‌باشند»[۱۲۵].[۱۲۶]
۹. آقای صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۲۷].

اطلاق اطاعت: شیعه از این آیه به جهت اطلاق اطاعت به عصمت اولی‌الامر حکم می‌کند. اکنون در ادامه بحث، دیدگاه شیعه و اهل سنت را بررسی می‌کنیم.

دیدگاه اهل سنت: فخر رازی می‌گوید: خداوند تعالی به اطاعت اولی‌الامر بر سبیل جزم و قطع امر فرموده و کسی را که خداوند بر سبیل جزم، امر به طاعت او می‌کند، لاجرم باید معصوم از خطا باشد، چون اگر معصوم نباشد و اقدام به خطا کند، و آن موجب امر خدا به انجام خطا از مردم می‌شود و خطا هم منهی عنه به نهی الهی است و لازمه این مطلب امر و نهی در فعل واحد و به اعتبار واحد می‌شود و آن محال است، پس امر خدا به اطاعت از اولی‌الامر دلالت بر عصمت او می‌کند[۱۲۸].

جناب تفتازانی هم آورده است: همانا امام واجب‌الطاعه به نص و اجماع است؛ همان‌طور که، خداوند می‌فرماید: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ و هر واجب الطاعه، واجب العصمة است، و الّا باید امام در تقریر اوامر و نواهی خدا دروغ بگوید و امر به معاصی کند و نهی از طاعات که لازمه‌اش اجتناب از طاعت و ارتکاب معصیت است که بطلانش واضح است[۱۲۹].

جناب زمخشری نیز می‌گوید: چون که خداوند امرای ولاة را به ادای امانات و عدل در قضاوت امر کرده است و نیز مردم را به اطاعت از آنها و تبعیت از قضاوت آنها امر نموده، لذا مراد از وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ امرای حق‌اند، چون خداوند و پیامبر از امرای جور بیزارند. همانا بین خدا و رسول و امرا در صورتی جمع می‌شود که اختیار حق و عدل کنند، مثل خلفای راشدین که خلفا خود گفته‌اند اگر عدالت پیشه کردیم از ما اطاعت کنید و اگر مخالفت کردیم هیچ طاعتی برای ما بر شما نیست. و چگونه طاعت امرای جور لازم باشد و حال اینکه خداوند بدون شک و تردید، امر به طاعت اولی‌الامر کرده است[۱۳۰].

دیدگاه شیعه

علامه طباطبایی می‌فرماید: «از اطاعت خود، شکی نیست که خداوند از اطاعات خود، اراده نکرده مگر به اطاعت او در آن چیزی که به واسطه پیامبر اکرم از معارف و شرایع به سوی ما وحی کرده است»[۱۳۱].

اما اطاعت از رسول خدا (ص) دارای دو جنبه است؛ یکی جنبه تشریع، یعنی تفسیر و تبیین قرآن وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۱۳۲] دیگر آنچه که مربوط به رأی ایشان در قضاوت و ولایت و حکومت است لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ[۱۳۳]، لذا اطاعت رسول دارای معنایی است و اطاعت خدا دارای معنای دیگر، اگرچه اطاعت رسول در حقیقت اطاعت خداست؛ لذا کلمه أَطِيعُوا تکرار شده است و تأکید نیست[۱۳۴].

اما درباره اولی‌الامر باید گفت که از وحی نصیبی ندارند و شأن آنها رأی و نظر است و باید از نظر و قول آنان اطاعت کرد، لذا در باب تنازع و مشاجره، فقط خدا و رسول اکرم (ص) ذکر شد و از اولی‌الامر سخنی به میان نیامد، چون مخاطبین مؤمنان بودند و تنازع مؤمنان با اولی‌الامر جایز نیست، بلکه تنازع میان مؤمنان است، لذا اطاعت از اولی‌الامر لازم است. احکام را خدا و رسول بیان می‌کنند و اولی‌الامر مفسر کتاب و سنت هستند و قولشان حجت است، لذا آیه، اطاعت از اولی‌الامر را مطلق بیان می‌کند چرا که به کتاب و سنت بازگشت دارد، چون اولی‌الامر، نمی‌تواند آیه‌ای را نسخ کنند و حکم جدیدی بیاورند. از طرفی چون برای اولی‌الامر همان تبیین کتاب و سنت است که مربوط به خدا و رسول است، لذا می‌بینیم که اطاعت خدا را یک بار و اطاعت از رسول و اولی‌الامر را هم یک بار تکرار کرد، چون اطاعت از هر دو واحد است و این اطاعت، مطلق است و این اطاعت، مطلق است و این اطلاق می‌رساند که امر و نهی پیامبر (ص) در چیزی، مخالف حکم خدا نیست و آن عصمت رسول را ثابت می‌کند و همین کلام به عینه در مورد اولی‌الامر در باب عصمت ثابت است[۱۳۵].

البته مراد از اولی‌الامر شأنی است که راجع به دین و دنیای مردم باشد که قرآن می‌فرماید: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۱۳۶]؛ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۱۳۷].

آیت‌الله مصباح یزدی در این زمینه اعتقاد دارند که پیامبر اکرم (ص) طبق قرآن، دارای سه مقام است: رسالت، حکومت و قضاوت، و اینکه اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر را با یک محل قرار دادن آیه اطیعوا عنوان کرده به دلیل آن جنبه‌ای است که اطاعت از پیامبر (ص) با ولایت امر و تدبیر امور جامعه ارتباط دارد، زیرا با هم مشتر کند و این اطلاق بر وجوب اطاعت دلالت می‌کند، که اگر معصوم نبودند اطیعوا مطلقاً ذکر نمی‌شد. همچنین این آیه تضمینی بر این است که مقتضای اوامر رسول اکرم و اولی الامر هیچ‌گاه مناقض با اوامر الهی نیست و این معنایش عصمت است و ضمانتی بر این است که آن بزرگواران هیچگاه با حکم الهی مخالفت نمی‌کنند[۱۳۸].

مصداق اولی‌الامر: سؤال دوم این است که مصداق اولی‌الامر در چه کسی یا کسانی متبلور است؟ در این بخش نیز به دیدگاه فریقین اشاره می‌کنیم.

دیدگاه اهل سنت

جناب فخر رازی می‌گوید: «مصداق اولی‌الامر اهل حل و عقد هستند و اجماع اهل عقد و حل به جهت عصمت حجت است؛ نه ائمه شیعه که بر عصمت آنها ادعا گردیده است»[۱۳۹].

همچنین جناب ابی حیان آندلسی اقوال مختلف را به شرح ذیل بیان می‌کند:

  1. ابن عباس و ابوهریره و السدی و ابن زید، اولی‌الامر را امرا می‌دانند.
  2. مجاهد، اصحاب الرسول (ص) را اولی‌الامر می‌داند، تبریزی مهاجرین و انصار را، بعضی صحابه و تابعین را و بعضی خلفای اربع را اولی‌الامر می‌دانند.
  3. عکرمه می‌گوید: اولی‌الامر، ابوبکر و عمر هستند، و جابر و حسن و عطا و ابوعالیه و مجاهد، علما را اولی‌الامر می‌دانند و مالک هم به همین قائل است.
  4. میمون و مقاتل و کعبی اعتقاد دارند که منظور، امرای سرایا یا ائمه از اهل بیت که شیعه به آن قائل است، یا اینکه علی (ع) به تنهایی اولی‌الامر است.

ابی حیان بعد از نقل این اقوال چنین می‌گوید: هر کسی که به ولایت صحیح، ولایت امر چیزی را گرفته باشد مثلاً ولایت زوج بر زوجه، ولایت مولا بر عبد، والد بر فرزند، وصی بر یتیم که خداوند از آن راضی است و دارای مصلحت است اولی‌الامر شامل آن می‌شود.

زمخشری هم می‌گوید مراد از اولی‌الامر امرای حق می‌باشند[۱۴۰].

نقد نظریه فخر رازی: اگر اولی‌الامر اهل حل و عقد باشند، دارای چند اشکال زیر است:

  1. اینکه بعد از پیامبر اکرم غیر از اهل بیت (ع)، معصوم دیگری وجود ندارد اجماعی است.
  2. ظاهر امر، شامل امر به اطاعت اولی‌الامر است؛ یعنی برای هریک از اولی‌الامر، امری است که طاعت آن واجب است و اگر اولی‌الامر اهل حل و عقد فرض شود، یک اسم برای مجموع آنهاست و برای آنها یک امر و یک طاعت است و این خلاف ظاهر است، چون تعلق حکم به مجموع مجاز است، زیرا محتاج به لحاظ وحدت است و قرینه می‌خواهد و اصل، حقیقت است، برخلاف اینکه مراد، کل واحد واحد باشد.
  3. عصمت، وصف واقعی و محتاج به موضوع واقعی است، چون بنابر فرض، برای تک‌تک اهل حل و عقد عصمتی نیست، و اهل حل و عقد واحد مجموعی اعتباری است که مقوم آن عصمت نیست و امر واقعی با امر امر اعتباری درست نمی‌شود، لذا مراد از اولی‌الامر در آیه کریمه غیر از ائمه اثنا عشر شیعه نمی‌تواند باشد[۱۴۱].

مصداق اولی‌الامر از دیدگاه شیعه

علامه طباطبایی می‌فرماید: جناب فخر رازی می‌گوید، اولی‌الامر اسم جمع است، لذا حمل بر مفرد خلاف ظاهر قرآن است، لکن جناب فخر رازی از این غافل شده که این نوع استعمال در لغت قرآن بسیار شایع است، مثل فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ[۱۴۲] یا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا[۱۴۳] یا مثلاً صل فرائضك که جمع استعمال می‌شود و منحل به احکام متعدد می‌شود، نه اراده یک فرد، مثل أكرم علماء بلادك أي أكرم هذا العالم و ذاك العالم. و اینکه صاحب المنار، اولی‌الامر را به اهل حل و عقد، تفسیر کرده نادرست است، چون مجموع از آحاد تشکیل شده است و تک تک اهل حل و عقد، معصوم نبودند و محال است که خداوند به اطاعت چیزی امر کند که در خارج مصداقی ندارد و تمسک صاحب المنار به روایت پیامبر اکرم («لا تجتمع امّتي على الخطأ») برای دلیل بودن حل و عقد هم صحیح نیست، چون این روایت بر فرض صدورش اجنبی از مورد است؛ زیرا، اولاً، این روایت، اجتماع امت را بر خطا دور می‌داند نه اهل حل و عقد را. ثانیاً، خطا را از اجتماع امت نفی نمی‌کند، بلکه اجتماع را بر خطا نفی می‌کند. در حقیقت معنای حدیث این است که دین اسلام و ملت حق از روی زمین مرتفع نمی‌شود، بلکه تا قیامت باقی است که قرآن می‌فرماید: وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ[۱۴۴]، لذا اهل حل و عقد، ممکن است اشتباه کمتری کنند، ولی معصوم نیستند و اگر اهل حل و عقد معصوم بودند باید نبی اکرم بدان توصیه و حدودش را بیان می‌فرمود و صحابه می‌بایست در اختلافات به آن احتجاج می‌کردند، حال آنکه اثری از احتجاج نیست. همچنین مفسران متقدم نیز می‌بایست از آن یاد می‌کردند، حال اینکه غیر از فخر رازی و تابعین او کسی به آن قائل نیست و حتی فخر رازی به آن اشکال دارد که آن با اجماع مرکب مخالف است. لذا چاره‌ای نیست مگر اینکه باید اولی‌الامر را از جانب خدا و پیامبر اکرم بشناسیم و اولی‌الامر آحادی از امت هستند که معصوم و مفترض الطاعه‌اند و آنها بر اساس روایات، اهل بیت نبی مکرم اسلام می‌باشند[۱۴۵].

مصداق اولی‌الامر در روایات: برای روشن شدن مصداق اولی‌الامر، دسته‌ای از روایات ذکر می‌شود که شأن نزول و مصداق اولی‌الامر به خوبی در آنها بیان شده است.

  1. روایات شأن نزول: در تفسیر این سخن خدای متعال: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۴۶] در مناقب در تفسیر مجاهد آمده است: همانا این آیه در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شد؛ زمانی که پیامبر اکرم او را در مدینه به جانشینی خود برگزید. حضرت علی (ع) فرمود: «ای رسول خدا آیا مرا بر زنان و بچه‌ها جانشین می‌کنی؟» رسول خدا (ص) فرمود: «آیا راضی نیستی برای من به منزله هارون برای موسی باشی زمانی که موسی به هارون گفت: اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ[۱۴۷]»[۱۴۸].
  2. اولی‌الامر، اوصیای الهی: احمد بن محمد به نقل از علی بن حکم به نقل از حسین بن ابی علا می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: آیا طاعت اوصیا واجب است. امام (ع) فرمودند: «بله آنها کسانی هستند که خداوند تعالی فرمود: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، و آنها کسانی هستند که خداوند فرموده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا[۱۴۹]»[۱۵۰]؛
  3. اولی‌الامر، ائمه اهل بیت: در مناقب از حسن بن صالح از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است: «اولی‌الامر از ائمه اهل بیت می‌باشند»[۱۵۱].
  4. اسامی اولی‌الامر: جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: زمانی که آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل گشت از پیامبر اکرم سؤال کردم: اولی‌الامری که طاعت آنها قرین طاعت شما گردیده چه کسانی هستند؟ نبی اکرم فرمود: «آنها جانشینان من و ائمه مسلمین‌اند. ای جابر، بعد از من، اول آنها علی بن ابی‌طالب (ع) سپس حسن و حسین (ع) و سپس علی بن الحسین (ع) و سپس محمد بن علی (ع) که در تورات به باقر معروف است و تو او را می‌بینی و هنگامی که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. سپس جعفر بن محمد صادق (ع) و سپس موسی بن جعفر (ع) و سپس علی بن موسی (ع) و سپس محمد بن علی (ع) و سپس علی بن محمد (ع) و سپس حسن بن علی (ع) و سپس هم اسم و هم کنیه‌ام حجت خدا در زمین و بقیة الله در میان بندگانش و فرزند حسن بن علی (ع)، او کسی است که خدا یادش را به دست او بر شرق و غرب عالم می‌گشاید و او همان کسی است که بر شیعیان غایب می‌شود و قائلین به امامت او ثابت نمی‌مانند، مگر کسانی که قلبشان در ایمان به خدا امتحان داده باشد». جابر می‌گوید: گفتم: ای رسول خدا، آیا برای شیعه او انتفاع به آن حضرت در غیبتش واقع می‌شود؟ نبی اکرم فرمود: «بله آن کسی که مرا به نبوت مبعوث کرد، شیعیان او به نور او و ولایتش در غیبت او انتفاع می‌برند مثل انتفاع مردم از خورشید پشت ابر. ای جابر این از اسرار پنهان خدا و خزائن علم اوست. این را مخفی بدار مگر برای اهلش». جابر بن یزید جعفی می‌گوید: زمانی که این حدیث را جابر بن عبدالله انصاری برای علی بن الحسین (ع) می‌گفت، محمد بن علی، باقر (ع) از نزد زنان خارج شد، در حالی که بر سر عمامه داشت که جابر انصاری به او خیره شد و گفت: نزدیک بیا. ایشان آمد. خطاب کرد برگرد، سپس برگشت. سپس گفت: رو کن به سوی ما و امام باقر (ع) رو کرد. جابر گفت: به خدا قسم شکل و شمایل رسول خدا (ص) می‌باشد، سپس نزدیک او شد و جابر سؤال کرد اسمت چیست؟ گفت: محمد. پرسید پسر چه کسی هستی! گفت علی بن الحسین (ع). سپس جابر گفت: ای فرزندم جانم فدای تو، تو همان باقر هستی؟ گفت: بله. سپس امام باقر (ع) فرمود: ای جابر، آن چیزی که پیامبر اکرم برایم فرستاد، برسان. جابر گفت: ای مولای من، پیامبر اکرم مرا بشارت داد به بقا، تا اینکه تو را ملاقات کنم و وقتی تو را ملاقات کردم سلام او را به تو برسانم، پس رسول خدا بر تو سلام رساند. امام باقر (ع) فرمود: ای جابر، بر رسول خدا (ص) سلام ما باد تا زمانی که آسمان و زمین برپا می‌باشد و بر تو باد سلام ما. سپس جابر از امام باقر (ع) تعلیم می‌گرفت و جابر به امام باقر (ع) گفت: قسم به خدا هرگز در نهی رسول خدا داخل نشدیم. پیامبر اکرم به من خبر داد که شما ائمه هدایت از اهل بیت او و بعد از او هستید، حلیم‌ترین مردم در کودکی هستید و اعلم الناس در بزرگی. سپس امام باقر (ع) فرمود: جدم رسول خدا راست گفت همانا من داناتر بودم از آن چیزی که تو گفتی و در کودکی حکم به من عطا شد، همه اینها به فضل و رحمت پروردگار برای ما اهل بیت است[۱۵۲].

در جمع‌بندی و تحلیل مطالب گذشته لازم است نکاتی را در دو مقام، عنوان کنیم.

  1. از نکات برجسته کلام جناب فخر رازی و سایر اهل سنت، اثبات عصمت اولی‌الامر است، که نظری صحیح است، چون اطلاق کلمه أَطِيعُوا دلالت بر اطاعت مطلق دارد و اطاعت مطلق از اولی‌الامر به واسطه عصمت آنهاست، و الا «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ» و بر فرض گناه، محال است خداوند امر به اطاعت آنها کند.
  2. در بیان مصداق اولی‌الامر با وجود بیان از رسول خدا (ص)، دلیلی ندارد که جناب فخر رازی و سایر مفسرین به تکلف بیفتند و اولی‌الامر را به اهل حل و عقد، علما، خلفای راشدین یا امرای سرایا و سران سپاه تفسیر کنند، چرا که خود آنها قائل به عدم عصمت آنها می‌باشند. لازمه این حرف از جانب آنان، نوعی تناقض است، چون در معنا و تفسیر آیه قائل به عصمت اولی‌الامر هستند، ولی در بیان مصداق، مصادیقی را ذکر می‌کنند که خود قائل به عصمت آنان نیستند. آیا این نوع تفسیر، تفسیر به رأی نیست؟ آیا این نوع بیان، اغراء به جهل نیست؟ آیا این نوع تفسیر، تناقض صریح نیست؟ آیا تقسیر به أهل حل و عقد که قائل به عصمت تک‌تک آنان نمی‌باشند و فرض عصمت را به مجموع حل و عقد حواله دادن، احاله به مجهول نیست؟ آیا مجموع، غیر از آحاد، فرد دیگری دارد؟ آیا مجموع اعتباری نیست؟ و سؤال‌های دیگری که بر این تفسیرهای غیر مستدل و غیر مستند آنها وارد است.

لذا در میان تفسیرهای اندیشمندان در مصداق اولی‌الامر، فقط تفسیر شیعه که گرفته شده از مفسر وحی، یعنی نبی اکرم، است می‌تواند بی‌نقص و بدون تناقض باشد. ما هم مصداق اولی‌الامر را طبق کلام نبی اکرم و قرائن آیه، ائمه اهل بیت (ع) می‌دانیم.

بنابراین آیه اولی‌الامر بر عصمت اولی‌الامر، در تمام ابعاد علمی و عملی دلالت دارد. اما از این آیه فقط می‌توان عصمت امام (ع) را در زمان امامت استدلال کرد و اینکه امامان از زمان تولد هم معصوم بوده‌اند، ظاهراً از این آیه برنمی‌آید مگر به کمک روایات دیگر، چون اولی‌الامر به معنای تولی امر دین یا حکومت و دنیاست و این معنا در قبل از تولی امر، قابل اثبات نیست و روایاتی هم که اولی‌الامر را بر امامان تفسیر می‌کنند زمان امامت امامان را بیان می‌کند، نه کل حیات آنان را»[۱۵۳].
10. احمد حسین شریفی؛
آقای دکتر شریفی در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌ است:

«آیه اولی الامر: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۵۴].

این آیه شریفه نه تنها بر عصمت پیامبر اسلام و به تبع آن، عصمت تمامی انبیا دلالت دارد، بلکه بر عصمت برخی دیگر از انسان‌ها - که با عنوان "اولی الامر" از آنها یاد شده است - نیز صحّه می‌گذارد.

پیش از بیان نحوه دلالت آیه بر عصمت اولی‌الامر، گفتنی است که این آیه از طرف منکران امامت ائمه اهل‌بیت (ع) مورد تأویل و تفسیرهای مختلفی واقع شده است و کوشیده‌اند دلالت آن را بر عصمت اولوالامر نادیده گیرند. مع الوصف از آنجا که هیچ محقق منصفی نمی‌تواند در دلالت این آیه بر عصمت اولوالامر تشکیک کند، برخی دیگر از آنها، تلاش نموده‌اند تا برای اولوالامر، مصادیقی غیر از ائمه اطهار (ع) بیابند. بنابراین، مباحث خود را درباره این آیه، در دو قسمت کلی پی می‌گیریم: نخست چگونگی دلالت آن را بر عصمت اولو الامر تبیین کرده، سپس به تفسیر اولوالامر می‌پردازیم.

عصمت اولی الامر

  1. معنای اطاعت از خدا و پیامبر: آیه شریفه، نخست مؤمنان را مورد خطاب قرار داده، آنان را به اطاعت از خدا فرا می‌خواند. امّا با توجه به عدم امکان ارتباط مستقیم با خداوند برای همگان، بدون وجود انبیا راهی برای آگاهی از احکام و خواسته‌های الهی نخواهیم داشت. بنابراین، منظور از أَطِيعُوا اللَّهَ، جز این نیست که باید از وحی و پیام الهی که توسط پیامبر به مردم ابلاغ می‌شود، اطاعت و پیروی نمود. امّا در ادامه آیه، با تکرار امرأَطِيعُوا، اطاعت از پیامبر به صورت جداگانه مورد تصریح قرار می‌گیرد، که از آن می‌توان لزوم فرمان‌برداری از پیامبر در غیر مسأله ابلاغ وحی را نیز استفاده نمود[۱۵۵]. به این بیان که: پیامبر اسلام (ص) - که مراد از "رسول" در آیه مذکور، وجود مقدس آن حضرت می‌باشد - وظایف و شؤون متعددی داشته است که می‌توان آنها را در سه مسأله عمده خلاصه کرد:
    1. تلقی و ابلاغ وحی الهی؛
    2. تبیین و تفسیر پیام خداوند؛
    3. حکومت و ریاست جامعه اسلامی. به نظر می‌رسد که جمله أَطِيعُوا اللَّهَ، با توضیحی که داده شد، اشاره به شأن اول پیامبر (ابلاغ پیام الهی) داشته باشد. چرا که اطاعت از خدا، برای انسان‌هایی که خود پیامبر نیستند. تنها از این راه میسر است. امّا در جمله بعد که می‌فرماید: وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ، لزوم اطاعت از پیامبر در دو شأن دیگر، مورد اشاره قرار گرفته است؛ یعنی گفتار و کردار آن حضرت در امر تبیین و تعلیم دین و نیز مسائل سیاسی، حکومتی و اجتماعی، همانند سخنان ایشان در مقام ابلاغ وحی الهی، لازم الاتباع است. البته روشن است که اطاعت از پیامبر در عرض اطاعت از خدا نیست. بلکه اطاعت و پیروی از پیغمبران در حقیقت، شعاع و پرتوی از اطاعت خداوند است: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۵۶].
  2. کنار هم آمدن اطاعت از پیامبر و اولی الامر: نکته مهم دیگر، مسأله مقارنت پیروی از پیامبر با پیروی از اولوالامر است؛ به گونه‌ای که قرآن، با یک امر، اطاعت هر دو را واجب فرموده است: أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۵۷]. مسلم است که بر اولوالامر وحی نازل نمی‌شده است؛ یعنی غیر از انبیا هیچ انسان دیگری وظیفه ابلاغ وی را نداشته است. بنابراین، اطاعت از اولوالامر فقط در همان حیطه‌ای است که وظیفه مشترک با پیامبر دارند؛ یعنی در دو مسأله توضیح و تفسیر وحی الهی و مسائل سیاسی و حکومتی. و همان طور که در این مسائل، اطاعت از پیامبر واجب بوده، کسی حق اظهار نظر در برابر رأی و تصمیم نهایی آن حضرت ندارد، هیچ‌کس مجاز نیست با رأی و نظر اولوالامر مخالفت نماید.
  3. اطلاق اطاعت: آیه شریفه، اطاعت از اولوالامر را به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب شمرده است، که مهم‌ترین نکته آن، در دلالت بر عصمت اولوالامر می‌باشد. توضیح آنکه: مسأله لزوم اطاعت بی‌قید و شرط از انبیا - که خود یکی از ادله عصمت آنها شمرده می‌شود - یک حقیقت قرآنی و واقعیت غیر قابل انکار می‌باشد، که قرآن کریم در موارد متعددی بدان تصریح کرده است. در این آیه نیز اطاعت مطلق از پیامبر اکرم (ص) در کنار اطاعت از خداوند، اطاعت از معصوم قرار داده شده است. همان‌گونه که اطاعت از خداوند، اطاعت از معصوم بالذات و بالاصاله است، اطاعت از پیامبر اکرم نیز اطاعت از یک انسان معصوم می‌باشد. هر چند که عصمت آن حضرت در پر تو عصمت الهی، عصمتی عرضی و تبعی خواهد بود[۱۵۸]. امّا نکته مهم این است که در این آیه، امر به اطاعت از اولوالامر در کنار اطاعت از پیامبر و همانند آن، به طور مطلق و بی‌هیچ قید و شرطی وارد شده است، که خود بهترین دلیل پر عصمت اولوالامر می‌باشد؛ زیرا اگر اینان معصوم از گناه نباشند و یا حتی احتمال سهو و نسیان در گفتار و کردار آنان داده شود، هر چند که عدالت و پارسایی آنان محرز باشد، باز هم نمی‌توانند مطاع مطلق باشند. چون عدالت مانع از عصیان عملی می‌شود، لکن مانع از سهو و نسیان نمی‌گردد. و کسی که احتمال اشتباه علمی و عملی در کار او برود، ناگزیر باید رفتار و گفتار او را با آنچه که میزان علم و عمل است سنجید، و در این صورت، دیگر آن شخص، مطاع مطلق نمی‌باشد. بلکه مطاع مطلق همان میزانی خواهد بود که معیار سنجش رفتار و گفتار اوست[۱۵۹].

علاوه بر اینکه، اگر احتمال صدور گناه و یا امر به آن، در حق اولوالامر داده شود و از طرفی، خداوند به طور مطلق اطاعت از ایشان را واجب نماید. لازمه آن، امر به متناقضین خواهد بود؛ زیرا بنا به فرض، چون به معصیت و مخالفت با خداوند فرمان داده‌اند، نباید از آنها پیروی نمود: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‌»[۱۶۰] ولی از طرف دیگر، خداوند در این آیه، اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب نموده و مخالفت و سرپیچی از اوامرشان را در هیچ صورتی تجویز نکرده است[۱۶۱].

بنابراین، همان‌طور که لزوم اطاعت مطلق از پیامبر، دلیل بر عصمت آن حضرت شمرده می‌شود، امر به اطاعت بی‌قید و و شرط از اولوالامر، حکایت از عصمت آنان می‌کند.(...)

منظور از اولوالامر:

تا اینجا دانستیم که آیه شریفه عصمت افرادی از امّت اسلامی که از آنان به "اولوالامر" یاد کرده است، دلالت دارد. اکنون سخن در مصداق‌یابی این عنوان کلی می‌باشد. گذشت که برخی از اهل سنت، دلالت آیه شریفه را بر عصمت اولوالامر پذیرفته‌اند، اما در تطبیق و مصداق‌یابی آن به خطا رفته‌اند. به عنوان مثال، فخر رازی - که امام المشککین نام گرفته است- دلالت آیه بر عصمت را می‌پذیرد ولی آن را دلیل بر حجیت اجماع قرار داده، می‌گوید: از آیه استفاده می‌شود که "اهل حل و عقد"[۱۶۲] از مسلمین معصوم از خطا از می‌باشند[۱۶۳].

عده‌ای دیگر بدون اینکه دلالت آیه را بر عصمت اولوالامر بپذیرند، مصداق آن را فرمانروایان بر حق و یا علمای متدیّن و امثال آن دانسته‌اند[۱۶۴]. برای پرهیز از اطاله کلام، نقد و بررسی این آرا را وانهاده، جست‌و‌جوگران را به کتب مربوط ارجاع می‌دهیم[۱۶۵]. تنها به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که مقتضای حکم عقل و شرع این است که در این زمینه، همچون بسیاری دیگر از موارد، به مبیّن و مفسّر وحی الهی، یعنی رسول اکرم (ص) مراجعه کرده، حقیقت را از ایشان جویا شویم[۱۶۶].

به راستی آیا مردم زمان پیامبر از آیه این را می‌فهمیدند که اهل حل و عقد معصومند و اطاعت از آنها واجب است؟ آیا برداشت آنان این بود که آیه دلالت بر حجیت "اجماع" دارد؟ آیا پذیرفتنی است مسلمانانی که در مسائل بسیار جزئی به پیامبر مراجعه کرده، برای رفع ابهام از او توضیح می‌خواستند، مشاهده کنند که اطاعت گروهی تحت عنوان "اولوالامر" در کنار اطاعت از خدا و پیامبر بر آنها واجب شمرده شده است و در عین حال از مصداق آن نپرسند؟ آیا پیامبری که مفسّر و مبیّن وحی الهی است، هیچ توضیحی درباره حقیقت اولوالامر ارائه نداده است؟

با وجود احادیث فراوانی که هم از طرق اهل سنّت و هم از سوی شیعه در معرفی اولوالامر و تعداد آنان و ذکر اسامی و القاب ایشان وارد شده است، جایی برای انکار نمی‌ماند، به یک نمونه آنها توجه کنید: «جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ (ص) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۶۷] قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ مِنْكُمْ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ فَقَالَ (ص) خُلَفَائِي وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بالتوراة [فِي التَّوْرَاةِ] بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حَجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ»»[۱۶۸].[۱۶۹].
11. عبدالمجید زهادت؛
آقای دکتر زهادت در کتاب «معارف و عقاید ۵» در این‌باره گفته‌ است: «قرآن کریم می‌‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی چون و چرا تنها و تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند حکیمی که کفر و عصیان را از بندگانش ناپسند شمرده است وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ[۱۷۰]، هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۱۷۱]. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و لزوم عصمت ـ مورد اعتراف دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است»[۱۷۲].[۱۷۳]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
  2. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.
  3. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۱۶۳؛ حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۹۰.
  4. لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
  5. إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷.
  6. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۵؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۵۲-۶۰؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۲؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۷۹-۱۹۰؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۸۹-۲۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱ ص ۱۰۷-۱۱۱
  7. مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  8. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.
  9. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۵۲-۶۰؛ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۱؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص ۲۱۲-۲۳۳؛ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۲؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۸۹-۲۹۸؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱ ص ۱۰۷-۱۱۱
  10. دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.
  11. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۱؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۲؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص ۲۱۲-۲۳۳.
  12. مانند تحریم تمام مُسکرات از جانب رسول خدا (ص) که در حدیث صحیح السند از امام صادق (ع) بدین‌گونه نقل شده است: «حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ...»؛ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶-۲۶۷.
  13. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  14. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  15. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  16. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت ص ۷۵؛ فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص ۲۱۲-۲۳۳.
  17. اساساً در طول تاریخ و تاکنون هیچ‌کس جز چهارده معصوم (ع) مدعی چنین مقام و خصوصیتی نبوده‌اند؛ زیرا دروغ بودن ادعای آنها به سرعت معلوم می‌شده.
  18. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص ۲۱۲-۲۳۳.
  19. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص۹۲ ـ ۹۴؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۵۲-۶۰.
  20. إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛ «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  21. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  22. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۶۰.
  23. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  24. اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.
  25. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۵۱؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۷۹-۱۹۰.
  26. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  27. در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: «هُمْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ‌»؛ اهل‌بیت (ع) مصداق اولو الأمر هستند [همان‌ها] که خداوند [مردم را] به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ تفسیر البرهان، ج۲، ص۱۱۳؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.
  28. اطاعت از پدر و مادر بنا به آیه شریف وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا واجب است،؛ چراکه اطاعت اوامر و نواهی پدر و مادر از مصادیق احسان و مهربانی به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به اینکه آنها امر به حرام نکرده باشند. به عبارت دیگر، به نص صریح قرآن که اطاعت پدر و مادر تا آنجا وجوب دارد که امر به حرام نکرده باشند؛ از این‌رو وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا [«و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمی‌دانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر» سوره لقمان، آیه ۱۵]. اگر اطاعت از پدر و مادر اطلاق داشت باید معتقد به عصمت آنها می‌شدیم.
  29. گفتنی است که اشاره به بیان فخررازی به جهت قانع کردن اهل سنّت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه می‌نویسد: الآية دالة على أن الأنبياء (ع) معصومون عن المعاصي والذنوب، لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقا، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.
  30. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۱۲۵.
  31. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  32. «بلکه، حقّ را چون نزدشان آمد دروغ انگاشتند پس، در کاری پیچ در پیچ افتادند» سوره ق، آیه ۵.
  33. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  34. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  35. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  36. اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.
  37. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۵۱.
  38. «و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد» سوره زمر، آیه ۷.
  39. رک: دلائل الصدق، ج ۲، ص ۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص ۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص ۳۷۵.
  40. فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص ۱۱۲.
  41. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۵۱.
  42. لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
  43. إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها. (دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷).
  44. «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  45. أن الله سبحانه ابان ما هو اوضح من القيد فيما هو دون هذه الطاعة المفترضة كقوله: وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا، فما بانه لم يظهر شيئا من هذه القيود في آية تشتمل على اسّ اساس الدين و اليها تنتهي عامة اعراق السعادة الإنسانية (المیزان، ج۴، ص۳۹۱).
  46. مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  47. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.
  48. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۵۱ ـ ۵۸.
  49. مانند تحریم تمام مُسکرات از جانب رسول خدا (ص) که در حدیث صحیح السند از امام صادق (ع) بدین‌گونه نقل شده است: «حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِكَ...»؛ (ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶-۲۶۷).
  50. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  51. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  52. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  53. متن عنکبوت، ۸.
  54. متن نور، ۵۱.
  55. متن انفال، ۲۰ و محمد، ۳۳.
  56. متن فتح، ۱۶.
  57. متن نساء، ۱۳.
  58. متن احزاب، ۷۱.
  59. متن نور، ۵۶.
  60. بلکه اساساً اطاعت رسول خدا (ص) به قبد عدم معصیت لغو و بلکه قبیح است و هیچ کس هم ملتزم به آن نیست. بر اساس دیدگاه اشاعره نیز، که منکر حسن و قبح عقلی می‌باشند، شناخت معصیت از طاعت در این مورد امکان‌پذیر نیست. چون خود رسول خدا معلِّم و مبیِّن آیین دین هستند و هر چه می‌گویند و انجام می‌دهند حسن است.
  61. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است * آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۵۹-۶۰.
  62. ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶، ح۱؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۴۰۴، ح۱۵۴ و ص۴۱۴، ح۱۷۹.
  63. مانند این آیه شریفه که می‌فرماید: ...وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ... «... و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود.».. سوره انفال، آیه ۴۶.
  64. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  65. درباره اسناد و دلالت این حدیث ر.ک: جلد اول تفسیر تطبیقی بحث «حجیت سیره اهل بیت در تفسیر».
  66. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵، و نیز ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ص۱۴۴.
  67. «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند.».. سوره توبه، آیه ۳۱.
  68. حویزی، نورالثقلین، ج۲، ص۲۰۹.
  69. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۷۵.
  70. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  71. عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العقلیم، ج۳، ص۹۸۹. گفتنی است در روایات رسیده از امامان پاک (ع) عنوان اولی الأمر غالباً بر امام علی (ع) (فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر الفرات الکوفی، ص۱۰۸-۱۱۰؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۴۱؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵۲؛ عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰؛ علی بن موسی بن طاووس، سعد السعود، ص۱۱۵) یا بر مجموعه اهل بیت یا آل محمد (ع) (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۸ و ۲۳۷؛ همو، الامالی، ص۵۳۱؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۶۰؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر الفرات الکوفی، ص۱۰۸) و یا بر امامان دوازده‌گانه اطلاق شده است (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۷۶؛ ج۲، ص۲۱؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۲۱۴. این روایات صحیحه هستند: کمال الدین، ج۱، ص۲۲۲ و ۲۵۳؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۴؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۱؛ همو، الخصال، ج۲، ص۴۷۹؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبة، ص۸۰؛ علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۵۳؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر الفرات الکوفی، ص۱۰۸؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۲).
  72. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶.
  73. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۰۱.
  74. ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۹۳.
  75. حسن بن یوسف علامه حلی، الالفین، ص۶۵.
  76. احمد حمیدالدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹.
  77. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۸۴.
  78. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  79. لأن عموم طاعتهم مقتض لعصمتهم لأنه لو جاز علیهم القبیح مع إطلاق الأمر بطاعتهم فی کل شئ لکان ذلک أمرا بالقبیح المتعذر منه تعالی؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۹۳).
  80. برای مشاهده اشکالات مطرح شده درباره استدلال به این آیه و جواب‌های آن، ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، «قرآن و عصمت امام»، فصلنامه انتظار موعود، شماره پانزدهم، ص۳۸-۴۴.
  81. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۴۹.
  82. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  83. «و روى أصحابنا عن أَبي جَعْفَرٍ وَ أَبي عَبْدِ اللَّهِ (ع)‌: إِنَّهُمْ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدِ (ع)»؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  84. فلذلك أوجب الله تعالى طاعتهم بالاطلاق كما أوجب طاعة رسوله و طاعة نفسه كذلك؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  85. می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی گفت: اگر خداوند به طور مطلق ما را به اطاعت از کسی امر کند، او از ارتکاب گناه و اشتباه معصوم است؛ خداوند ما را به طور مطلق به اطاعت از اولی الأمر، یعنی امامان امر کرده است؛ پس امامان از ارتکاب گناه و اشتباه معصوم‌اند.
  86. و لا يجوز ايجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط و ليس ذلك بحاصل في الأمراء و لا العلماء و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الادلة على عصمتهم و طهارتهم؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  87. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۹۱.
  88. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  89. التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۴ به نقل از: مجموعه گفتمان‌های مذاهب اسلامی، ص۱۵۱؛ ترجمه دلایل الصدق، ج۲، ص۱۱.
  90. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۲.
  91. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  92. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  93. «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
  94. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  95. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  96. «شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید می‌دهد؛ و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
  97. «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
  98. «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
  99. اساساً در طول تاریخ و تاکنون هیچ‌کس جز چهارده معصوم (ع) مدعی چنین مقام و خصوصیتی نبوده‌اند؛ زیرا دروغ بودن ادعای آنها به سرعت معلوم می‌شده.
  100. برای مطالعه بیشتر درباره مبسوط نظریه فخر رازی و صاحب المنار، ر.ک: تفسیر المیزان و تفسیر تسنیم، ذیل همین آیه شریفه.
  101. «از تو درباره روح می‌پرسند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  102. «بگو روح از امر پروردگار من است» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  103. «روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  104. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد» سوره نحل، آیه ۲.
  105. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  106. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.
  107. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  108. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  109. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۳.
  110. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  111. لسان العرب، ج۵، ص۲۰۱.
  112. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  113. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  114. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  115. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص ۲۱۲-۲۳۳.
  116. تفصیل این استدلال در مبحث «تقریر استدلال شیعه به آیه شریفه» خواهد آمد.
  117. فخر الدین محمد بن عمر الرازی، تفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۴، جزء ۱۰، ص۱۱۳.
  118. فخر الدین محمد بن عمر الرازی، تفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۴، جزء ۱۰، ص۱۱۳.
  119. «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر! بازگشتتان به سوی من است آنگاه من شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه خواهم کرد» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  120. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۱؛ و ر.ک: محمد الصادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۴۰ و ۱۴۱.
  121. ر.ک: تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۹.
  122. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  123. تفسیر المنار، ص۱۵۸.
  124. ر.ک: جمعی از مؤلفان، الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۴۲؛ ر.ک: محمد بن الحسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۳۶.
  125. ر.ک: الامامة و الولایة فی القرآن کریم، ص۴۲.
  126. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۲.
  127. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  128. تفسیر کبیر، ج۵، جزء ۱۰، ص۱۴۴.
  129. شرح مقاصد، ج۵، ص۲۵۰.
  130. کشاف، ج۱، ص۵۲۴.
  131. المیزان، ج۴، ص۳۸۸.
  132. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  133. «تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  134. ر.ک: المیزان، ج۴، ص۳۸۸؛ راه و راهنماشناسی، ج۴، ص۲۰۲.
  135. المیزان، ج۴، ص۳۸۸-۳۸۹.
  136. «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  137. «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  138. ر.ک: راه و راهنما‌شناسی، ج۴، ص۲۰۵-۲۰۸.
  139. تفسیر کبیر، ج۵، جزء ۱۰، ص۱۴۴.
  140. ابن حیان اندسلی، تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۲۸۶.
  141. جزوه امامت (غلام‌رضا کاردان)، آیه اولی‌الامر، ص۵.
  142. «پس، از دروغ‌انگاران پیروی مکن!» سوره قلم، آیه ۸.
  143. «ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم» سوره احزاب، آیه ۶۷.
  144. «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد» سوره زخرف، آیه ۲۸.
  145. المیزان، ج۴، ص۳۹۲-۳۹۸.
  146. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  147. «در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
  148. ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، باب ۳۸، ص۳۴۱؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۵، ص۱۳؛ غایةالمرام، ج۳، باب ۵۸، ص۲۶۴؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۷۸-۲۷۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰؛ زرکشی، تفسیر البرهان، ج۱، ص۳۸۶.
  149. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  150. اصول کافی، ج۱، باب الحجه، فرض طاعه الائمه، ص۱۸۷-۱۸۹؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۷۶-۲۷۷.
  151. ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، ص۳۴۱؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۵، ص۱۳؛ غایة المرام، ص۲۶۳-۲۶۴.
  152. کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۵۳-۲۵۴ و ۲۷۷.
  153. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۱۷۹-۱۹۰.
  154. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  155. ر.ک: المیزان، ج۲، ص۳۸۸؛ مسائل کلی امامت، ص۸۵. البته پاره‌ای از مفسران، وجوه دیگری را برای تکرار أَطِيعُوا، بیان کرده‌اند که خالی از ضعف نیست. (ر.ک: مجمع البیان، ج۳، ص۸۳).
  156. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  157. «از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  158. جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۷۳.
  159. جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۷۲.
  160. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۵؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۷.
  161. کشف المراد، ص۳۶۴.
  162. می‌توان «اهل حل و عقد» را به «خبرگان مورد اعتماد مردم» ترجمه نمود. برخی، آن را در جامعه امروز شامل: علما، سران ارتش، رؤسای احزاب، مدیران روزنامه‌ها، کارفرمایان و... دانسته‌اند. ر.ک: تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۷.
  163. تفسیر فخر رازی، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۸.
  164. الکشاف، ج۱، ص۵۳۴؛ ر.ک: مجمع البیان، ج۳، ص۸۳-۸۴.
  165. ر.ک: المیزان، ج۴، ص۳۹۲-۳۹۸؛ الامامة و الولایة، ص۴۶-۵۴؛ مسائل کلی امامت ص۸۶-۱۰۰.
  166. در برخی از روایات از امام (ع) سؤال شده که چرا در قرآن به صراحت نامی از اهل‌بیت برده نشده است، امام در پاسخ به این نکته اشاره نموده‌اند که در قرآن، اصل وجوب نماز و زکات بیان شده است، امّا تعداد رکعات نماز و نیز نصاب زکات با توضیح و تفسیر پیامبر مشخص می‌گردد. همچنین است موارد بی‌شمار دیگری که فهم مقصود کتاب الهی بدون استعانت از مفسّر حقیقی آن امکان ندارد. ر.ک: الکافی، ج۱ ص۲۸۶-۲۸۸؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۴۴۱.
  167. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  168. «جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: وقتی که خداوند آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ... را بر پیامبر نازل کرد، پرسیدم: ای رسول خدا! خدا و رسولش را می‌شناسیم. امّا "اولوالامر" - که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده است – کیانند؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من می‌باشند. اولین فرد از آنان علی بن ابی‌طالب است. سپس حسن، بعد حسین، بعد علی بن حسین و پس از آن محمد بن علی – که در تورات به نام باقر معروف است – ای جابر! تو به زودی او را درک خواهی کرد. پس هر گاه ملاقاتش نمودی، سلام مرا به او برسان. پس از آن [امام بعدی] جعفر بن محمد صادق است. بعد موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، آن‌گاه محمد بن علی، بعد علی بن محمد، پس از آن حسن بن علی و سپس همنام و هم کنیه من، حجّت خدا بر روی زمین.».. اثبات الهداة، ج۱، ص۵۰۱ (ب۹، ف۶، ح۲۱۲)؛ ر.ک: ینابیع الموده، ص۴۹۴-۴۹۵.
  169. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۸۹-۲۹۸.
  170. «و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد» سوره زمر، آیه ۷.
  171. رک: دلائل الصدق، ج ۲، ص ۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص ۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص ۳۷۵.
  172. فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص ۱۱۲.
  173. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۰۷-۱۱۱