نقش توحید به عنوان مبنای خداشناختی در آزادی سیاسی چیست؟ (پرسش)

نقش توحید به عنوان مبنای خداشناختی در آزادی سیاسی چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

نقش توحید به عنوان مبنای خداشناختی در آزادی سیاسی چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلی؟
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
سید کاظم سیدباقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی از مبانی بسیار تأثیرگذار در همه مفاهیم و اندیشه‌های اسلامی، مبنای توحید است؛ با این مبنا می‌توان تحلیلی شفاف و روشن از آزادی سیاسی ارائه کرد که در ادامه به آن می‌پردازیم. مفسر المیزان می‌نویسد: مسئله توحید، تنها در قضیه “خدا هست” خلاصه نمی‌شود؛ بلکه توحید یک جهان‌بینی است. یک نگرش جامع به هستی و هستی‌شناسی عمیق است. اعتقاد به توحید از حد یک مفهوم ذهنی فراتر می‌رود و تمامی زندگی و سراسر هستی را تحت پوشش قرار می‌دهد. به طوری که فرد موحّد در بینش، رفتار و کنش، در اعتقاد و عمل، “توحیدی” می‌اندیشد و عمل می‌کند و سراسر زندگی او حضور توحید است[۱].

یکی از پیامدهای بنیادین توحید، باور به آن است که مالکیت و ربوبیت تنها از آن خداوند متعال است و انسان نباید به فرد، نظام، عقیده و باوری دیگر گردن نهد.

قاعده اصلی و اساسی آزادی در اسلام، توحید و ایمان به بندگی خالص برای خداوند است، او که در دستان خویش همه نیروهای دوگانه و بت‌وارهای که کرامت انسان را در گذر تاریخ ویران کرده است را در هم می‌شکند[۲].

لذا در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[۳]. و در جایی دیگر تأکید می‌شود که این افرادی که می‌پرستید، بندگانی همانند خود شما هستند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ[۴].

وقتی صحبت از توحید می‌شود، همه وجوه و ساحت‌های توحید اعم از توحید در ذات، توحید در صفات، توحید افعالی در نظر است و البته توحید عبادی که در بحث آزادی سیاسی، از همه مهم‌تر است. در توحید عبادی پس از پذیرش توحید ربوبی، ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی، انسان می‌پذیرد که پرستش و خضوع تنها در برابر خدا جایز است و نه هیچ کس دیگر و تنها فرمان اوست که باید پیروی گردد؛ لذا در آیات گوناگونی این امر تأکید شده که پرستش تنها از آن پروردگار یکتاست: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۵][۶]. در آیه‌ای دیگر آدمی‌زادگان مورد خطاب و عتاب قرار می‌گیرند که چرا شیطان را پرستش کرده‌اند: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۷].

آزادی در اندیشه اسلام به عقیده‌ای ایمانی باز می‌گردد که خداوند را یگانه می‌داند، و یقینی ثابت، مبنی بر اینکه او بر هستی، چیرگی دارد؛ هر قدر که این یقین در جان مسلمان ریشه یابد و نگرش توحیدی او به سوی خداوند، تمرکز یابد، نفس و جان او نیرومندتر می‌شود و احساس او به کرامت و آزادی خویش، ژرفایی می‌یابد و اراده او در برابر طغیان، ستم و برده‌کشی دیگران، محکم‌تر می‌شود، خداوند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ[۸]، اما در تمدن غربی، عکس این امر جریان دارد، زیرا که آزادی در این تمدن، مولود و نتیجه شک و گمان است و نه یقین، آن‌سان که نتیجه اضطراب و هیجان و ناپایداری است تا یقین و استقرار و اطمینان[۹].

لذا مایه و بنیاد آزادی در اسلام، توحید است. اسلام همان‌گونه که بحث از رهایی داخلی و درونی انسان را مطرح می‌کند، به همان نحو از یک مبارزه و معرکه‌ای دیگر در حوزه اجتماعی بحث می‌کند، پس انسان با نگرش اسلامی، در آزادی درونی، بت‌های شهوت و هواپرستی را لگدمال می‌کند، در گام بعدی از بت‌های اجتماعی، خلاصی می‌یابد و عبادت انسان برای انسان، پایان می‌پذیرد، آن گونه که قرآن کریم تأکید کرده است: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۰].

با این پرستش و پیروی انسان از خداوند، همه انسان‌ها در یک مستوا و محور یگانه در برابر آفریننده و معبود خویش می‌ایستند، پس هیچ امتی، حق استعمار و بندکشیدن امت دیگر را ندارد، هیچ گروهی نمی‌تواند، حق گروه دیگر را غصب کند و آزادی آن را از میان ببرد و هیچ انسانی نیز حق ندارد که خود را بتی سازد برای دیگران[۱۱]. این نگرش با نفی خواست‌ها، تمایل‌های نفسانی، خودخواهی‌ها، یکه تازی‌ها، خودرأیی‌ها، سنت‌ها و آداب غلط جاهلی، تلاش می‌کند فردی به جای خداوند ننشیند و کسی آزادی دیگران را سلب نکند، بلکه در این مسیر انسان به جوهر آزادی دست یابد تا اربابی جز خدا بر نگیرند و بالاسر و فرمان‌سالاری جز او برنتابند. در اندیشه و منطق قرآنی، اصل آزادی با حضور و آگاهی انسان از خداوند معنادار می‌شود و هر قدر که به خداوند نزدیک می‌شود، از وابستگی به انسان‌ها و دیگرانی که آزادی او را محدود می‌کنند و او را اسیر خود می‌خواهند، کم می‌شود و در واقع به گوهر آزادی نزدیک می‌شود و به هویت اصیل خود می‌رسد، چنین است که در اسلام، توحید، سند انسانیت برای آزادی از هر عبودیتی است”[۱۲]. پس در این منطق، آزادی، رهایی از هر قیدی نیست، این وابستگی، نه تنها سلب آزادی نیست، بلکه رسیدن به اصالت هویت خویش و یافتن سرشت گم شده خود است. به بیان شهید مطهری، در نگاه قرآن، خدا از هر چیز دیگری به انسان نزدیک‌تر است: ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ[۱۳] و آگاهی خدا به انسان، بیش از آگاهی انسان به خود است و ذات خدا نزدیک‌تر به انسان است از خود انسان، و این نزدیکی به اندازه‌ای است که هرگاه انسانی به خدا آگاهی یابد به خود، آگاهی یافته است و اگر بخواهد انسانی به خودش آگاه باشد باید به خدا آگاه باشد. ممکن نیست کسی “خودآگاه” باشد، ولی “خدا آگاه” نباشد[۱۴]: ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۵].

در انگاره مکتب‌های مادی، خودآگاهی، رهایی از هر قیدی از جمله خدا آگاهی است. ژان پل سارتر معتقد است آزادی مترادف با خودآگاهی انسانی است[۱۶]. او همچنین به هدف توصیف ساختار بنیادین هستی انسان و پاسخ به این سؤال که انسانیت یعنی چه؟ چنین باور دارد که انسان بر خلاف موجودات بی‌روح، خودآگاه و بنابراین آزاد است[۱۷]. مطهری در این باره می‌نویسد: برسد که از مرحله خدا آگاهی گذشته باشد، قرآن، بازنده بزرگ را کسی معرفی می‌کند خودش را باخته است، وقتی انسانی خودش را ببازد، آن وقت است که همه چیز را می‌بازد و اگر انسان خودش را بیابد، همه چیز را یافته است، پس اینکه آنان درباره آزادی خیال کرده‌اند، هر تعلقی، ضد آزادی است، باید گفت: بله هر تعلقی ضد آزادی است، مگر تعلق به خدا که تعلق به خود است و جز با تعلق به خدا، آزادی پیدا نمی‌شود[۱۸].

توحید و آموزه‌های برآمده از آن انسان را از دو نوع بردگی و اسارت نجات می‌دهد: اول بندگی هواهای نفسانی که از درون، عقل او را به اسارت می‌گیرد، چنان که امام علی (ع) فرمود: «كَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ»[۱۹][۲۰]. دوم، بندگی حاکمان ستمگر که از بیرون او را به بردگی می‌کشانند: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[۲۱].

آزادی برآمده از توحید، انسان را به حقیقت آزادی سیاسی- اجتماعی نیز می‌رساند، این اصل، زندگی آزادانه انسان را تضمین می‌کند. هر کس که به یگانگی خدا باور دارد، نمی‌تواند و نباید انسان‌های دیگر را در بند کشد، آن گونه که پیامبران الهی اگر به خود خوانده‌اند، برای آن بوده است که پیامی را از سوی خداوند برای قوم خویش آورده بودند، پس آنان همواره به سوی خداوند فراخوانده‌اند: ﴿قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ[۲۲].

هدف، نفی سلطه هر کس، جز خداوند است، در آیه‌ای دیگر نیز آمده است که پیامبران الهی، حق ندارند که مردم را به سوی خود خوانند: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ[۲۳].

در روایتی ذیل این آیه آمده است حضرت عیسی به مردم خویش نفرموده بود که که من آفریدگار شمایم، بلکه فرموده بود بنده خداوند باشند و به آنان فرمود: از عالمان باشید[۲۴]؛ همچنین علی بن ابراهیم در تفسیر خود نقل می‌کند، قومی بود که فرشتگان را می‌پرستیدند، گروهی از نصاری بر این پندار بودند که عیسی (ع)، خداست و یهود می‌گفتند “عزیر”، پسر خداست[۲۵]؛ پس خداوند فرمود: ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا[۲۶].

به بیان امام خمینی، بر این اساس، هیچ انسانی هم، حق ندارد انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می‌آموزیم که هیچ فردی حق ندارد، انسانی یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است یا بنا به خواسته‌ها و امیال خود، تنظیم نماید، وی سپس پیامدهای باور به توحید را تحلیل می‌کند که انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان‌هاست؛ بنابراین انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگرانی که به اسارت دعوت می‌کنند قیام کند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بنده خدا باشند و از این جهت است که مقررات اجتماعی ما علیه قدرت‌های استبدادی و استعماری آغاز می‌شود[۲۷].

فرهنگ و آموزه‌های اسلامی و تمدن غربی هرچند که هر دو در پی آزادی انسان بوده‌اند، اما در قاعده و بنیاد اندیشه‌ای که این آزادی بر آن بنا می‌شود، اختلاف و دوگانگی بسیار وجود دارد، اسلام، آزادی را بر پایه بندگی و ایمان و باور به خداوند، ارزش‌گذاری می‌کند و استوار می‌سازد، حال آنکه در تمدن غربی، آزادی تنها بر اساس ایمان به انسان و سیطره انسان بر خودش، محکم می‌شود، پس از آنکه در همه ارزش‌ها و حقیقت‌های فرامادی وجود انسان، شک می‌کند[۲۸].

تکیه بر عامل خداوند از آن جاست که همه آزادی‌ها از او برمی‌خیزد و انسان را به سوی “خانه آزادی” دعوت می‌کند و اینکه تنها به سوی آن و برای خداوند و نه هیچ انسان یا شیئی دیگر، سر خم نگردد، “ارزش آزادی تا بدان حدّ است که قرآن کریم، انسان‌ها را دعوت می‌کند تا به سوی “سمبل آزادی” نماز بخوانند و بسیاری از دیگر کارهای ارزنده را رو به همان سو انجام دهند. آن سمبل آزادی، “کعبه” است که آن را “بیت عتیق” می‌خوانند. برخی گفته‌اند این نامگذاری، از آن رو است که کعبه، دارای قدمت و تاریخی کهن و ارزنده و گرانبها می‌باشد، لکن بر اساس برخی روایات، امام باقر (ع) علت این نامگذاری را چنین بیان فرمود که کعبه، بیت آزادی است که هیچ گاه از آن کسی نبوده است: «هُوَ بَيْتٌ‏ حُرٌّ عَتِيقٌ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏ لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ»[۲۹].

به بیان دیگر، این خانه همواره آزاد بوده و هیچ ستم‌پیشه‌ای نتوانسته است بر آن تسلّط یابد و از این رو آن را “عتیق” به معنای آزاد نامیده‌اند و به این ترتیب می‌توان “کعبه” را “سمبل آزادی” نامید. قرآن کریم، به این سمبل آزادی ارج نهاده است؛ از سویی، انسان‌ها را فرا خوانده که گرداگرد این آزادی مجسم بگردند و آن را تقدیس کنند: ﴿وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ[۳۰]. به آنان دستور داده که در زندگی خود، به سوی مسجدالحرام توجه کنند که بیت عتیق در آن جاست[۳۱]: ﴿فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ[۳۲].

و آن گاه که انسان از بندگی و داوری خداوند سر باز زند، به بندگی دیگران تن داده است و در حوزه سیاسی، از آنجا که تک‌تازان قدرت همه ساحت‌های زندگی شهروندان را در اختیار می‌گیرند، پس آنان را به بردگی وادارند و در جهت تأمین منافع شخصی و گروهی خویش به کار برند»[۳۳]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. سیدمحمدحسین طباطبایی، بررسی‌های اسلامی، ج۲، ص۳۱.
  2. سیدمحمدباقر الصدر، المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۲، فالقاعدة الأساسية للحرية في الإسلام هي: التوحيد والإيمان بالعبودية المخلصة للّه، الذي تتحطم بين يديه كل القوي الوثنية التي هدرت كرامة الإنسان على مر التاريخ.
  3. «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود می‌تراشید می‌پرستید؟ * در حالی که خداوند، شما و چیزهایی را که می‌سازید آفریده است» سوره صافات، آیه ۹۵-۹۶.
  4. «بی‌گمان کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید بندگانی چون خود شمایند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
  5. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  6. شبیه این مضمون در بسیاری از دیگر آیات، آمده است. ر.ک: ﴿وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن آنگاه که قومش را در آن ریگزار بیم داد و البته پیش از وی بیم‌دهندگانی بر گذشته بودند و پس از او نیز پیامبرانی آمدند که (هر یک می‌گفتند) جز خداوند را نپرستید که من بر شما از عذاب روزی سترگ می‌هراسم» سوره احقاف، آیه ۲۱؛ ﴿إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «(یاد کن) آنگاه را که پیامبران از پیش و پس آنان نزدشان آمدند که جز خداوند را نپرستید! (اما آنان) گفتند: اگر پروردگار ما (چنین چیزی) می‌خواست فرشتگانی را می‌فرستاد پس ما آنچه را بدان فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم» سوره فصلت، آیه ۱۴.
  7. «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
  8. «و آنان که چون بدیشان ستم رسد داد (خود) می‌ستانند» سوره شوری، آیه ۳۹.
  9. سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۳.
  10. «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  11. ر.ک: سیدمحمد باقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)؛ ج۵، ص۱۰۰.
  12. ر.ک: سیدمحمد باقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)؛ ج۵، ص۹۷.
  13. «و ما به او از شما نزدیک‌تریم» سوره واقعه، آیه ۸۵.
  14. مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۲-۳۴۳.
  15. «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
  16. Jean-Paul Sartre; Being and nothingness: an essay in phenomenological ontology, p.۱۴۲..
  17. Jean-Paul Sartre; Being and nothingness; Ibid; p.۵۶۳..
  18. ر.ک: مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۲-۳۴۳.
  19. محمد التمیمی، غررالحکم، ص۳۰۴، شماره ۶۹۶۵.
  20. محمد التمیمی، غررالحکم، ص۳۰۴، شماره ۶۹۶۵.
  21. «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید» سوره نحل، آیه ۳۶.
  22. «گفت: ای قوم من! من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم * که خداوند را بپرستید و از او پروا کنید و از من فرمان برید» سوره نوح، آیه ۲-۳.
  23. «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
  24. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۰۶؛ ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۴۶.
  25. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۰۶؛ ر.ک: سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۴۶.
  26. «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
  27. سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۳۸۷.
  28. سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۳: فالقاعدة الأساسية للحرية في الإسلام هي: التوحيد و الإيمان بالعبودية المخلصة للّه، الذي تتحطم بين يديه كل القوي الوثنية التي هدرت كرامة الإنسان على مرّ التاريخ.
  29. ثقة الاسلام الکلینی، الکافی، ج۴، ص۱۸۹.
  30. «و خانه دیرین (کعبه) را طواف کنند» سوره حج، آیه ۲۹.
  31. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۴۰.
  32. «اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
  33. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۱۰۲.