هشام بن ابراهیم راشدی در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

هشام بن ابراهیم راشدی همدانی عباسی بنا به روایت شیخ صدوق، قبل از انتقال امام رضا (ع) به طوس، از نزدیک‌ترین افراد به حضرت به شمار می‌رفت. هشام شخصی عالم و ادیب بود و در حقیقت به عنوان وکیل ارشد آن حضرت در مدینه، اموال و وجوهات از نواحی مختلف به دست او می‌رسید.

هشام بن ابراهیم، پس از انتقال امام رضا (ع) به خراسان، همراه ایشان بود و به دلیل علم سرشار او، فضل بن سهل خود را به او نزدیک کرد و کم‌کم مورد توجه مأمون قرار گرفت و از طرف مأمون به عنوان مربی عباس فرزند مأمون انتخاب شد و به «هشام عباسی» معروف گشت.

روابط هشام با درباریان و از طرفی نزدیکی او با امام رضا (ع) باعث شد که فضل بن سهل از او سوءِاستفاده نموده و او را به صورت جاسوس حکومتی، در خانه امام (ع) بگمارد. بنابراین، هشام به عنوان دربان حضرت منصوب شد و هیچ اتفاقی در خانه حضرت رخ نمی‌داد مگر آنکه توسط او به مأمون گزارش می‌شد و هرکس قصد ملاقات با حضرت را داشت، بایستی از طریق هشام بن ابراهیم اقدام می‌نمود[۱]. غرق شدن در زر و زیور و خوشی در دربار عباسی، هشام را گستاخ کرده بود و این گستاخی به حدّی رسید که از طرف امام رضا (ع) به دروغ پخش کرد که آن حضرت ساز و آواز را برای او حلال کرده است.

ریان بن صلت می‌گوید: «به امام (ع) عرض کردم که هشام بن ابراهیم عباسی ادعا می‌کند که شما شنیدن غناء را اجازه فرمودید؟ حضرت فرمودند: آن زندیق دروغ می‌گوید، از من درباره شنیدن غناء پرسید، به او پاسخ دادم که مردی از امام باقر (ع) همین سؤال را کرد آن حضرت فرمودند: اگر خداوند تبارک و تعالی جمع بین حق و باطل را بنماید غناء با کدام‌یک از آنهاست؟ آن مرد گفت: با باطل؟ امام باقر (ع) فرمودند: همین پاسخ توست خود بر علیه خویش حکم کردی. سپس امام رضا (ع) فرمودند: حکم من نیز همین بود»[۲].[۳]

هشام بن ابراهیم راشدی در راویان امام رضا در منسدالرضا

او مردی مذموم و مطعون بود و امام رضا(ع) به خاطر نفاقی که در نهاد او رسوخ داشت او را لعنت کردند و از وی تبری فرمودند، از اخبار و آثار او چنین معلوم است که وی عامل و گزارشگر خلفاء بود و در خانه امام کاظم و امام رضا(ع) رفت و آمد داشته و اوضاع و احوال آن حضرت را به هارون و مأمون اطلاع می‌داده است.

شیخ نجاشی در رجال خود گوید: هاشم بن ابراهیم عباسی از امام رضا(ع) روایت می‌کند و کتابی هم تألیف کرده که یونس بن عبدالرحمان از او روایت می‌کند، در کتاب نجاشی او را هاشم ضبط کرده در حالی که جاهای دیگر او را هشام آورده است، و نیز نجاشی او را هشام عباسی مشرقی نوشته در صورتی که هشام مشرقی غیر از هشام عباسی است و آن دو یک نفر نیستند.

کشی گوید: هنگامی که موسی بن جعفر(ع) را به طرف هارون بردند، هشام بن ابراهیم عباسی نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: ای سید من نامه‌ای برای فضل بن یونس بنویسید و از وی بخواهید تا به من مساعدت کند، راوی گوید: امام(ع) خود سوار شد و به طرف منزل فضل بن یونس روان شد.

هنگامی که به منزل او رسید حاجب فضل نزد اربابش رفت و گفت: ابوالحسن در خانه شما می‌باشد و می‌خواهد شما را ببیند، فضل باور نمی‌کرد که امام کاظم(ع) در خانه او برود و لذا به حاجب که غلام او بود گفت: اگر واقعاً ابوالحسن(ع) در خانه من باشد تو در راه خدا آزاد هستی و جایزه‌ای هم خواهی داشت.

او با پای برهنه خود را به در منزل رسانید و مشاهده کرد امام(ع) در خانه می‌باشد، او روی قدم امام کاظم افتاد و پاهای آن حضرت را بوسید، بعد از آن حضرت درخواست کرد تا وارد منزل شوند، امام(ع) به او فرمودند اول حاجت هشام را ادا کند، او هم خواسته او را برآورد و بعد امام به منزل او قدم گذاشتند.

شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا روایت می‌کند که هشام بن ابراهیم راشدی همدانی از نزدیکان امام رضا(ع) بودند قبل از این که آن حضرت را به طرف خراسان ببرند، هشام مردی ادیب و زرنگ بود، و کارهای امام رضا(ع) به دست او انجام می‌گرفت، و اموال از اطراف و نواحی به دست او می‌رسید.

بعد از این که امام رضا(ع) را به خراسان بردند او هم به خراسان رهسپار شد و خود را به فضل بن سهل نزدیک کرد و فضل هم او را گرامی داشت و به خود نزدیک نمود، او اخبار امام رضا(ع) را به ذوالریاستین و مأمون اطلاع می‌داد و از این جهت نزد آنان مقرّب بود و هر چه در خانه امام می‌گذشت از آنها پنهان نمی‌کرد.

مأمون او را حاجب حضرت رضا(ع) قرارداده بود، او هرکس را که دلش می‌خواست اجازه می‌داد تا با آن حضرت ملاقات کند و نمی‌گذاشت دوستان امام با وی ملاقات کنند، هرچه از زبان امام رضا می‌شنید و با هرکس که سخن می‌گفت همه را هشام به مأمون و ذوالریاستین می‌‌گفت.

مأمون فرزند خود عباس را نزد او گذاشت تا علم و ادب بیاموزد و از این جهت او را هشام عباسی هم گفته‌اند، راوی گوید: فضل بن سهل نسبت به امام رضا(ع) بسیار حسد داشت چون مأمون آن حضرت را بر فضل مقدّم می‌داشت.

طبری در حوادث سال ۱۴۴ گوید: یکی از موالیان بنی دارم می‌‌گفت: به بشیر رحال گفتم: چرا در خروج بر این مرد یعنی ابوجعفر منصور عجله می‌کنی؟ گفت: او بعد از دستگیری عبدالله بن حسن دنبال من فرستاد و به من امر کرد تا وارد اتاقی شوم، هنگامی که من وارد اتاق مورد نظر شدم دیدم عبدالله بن حسن در آنجا کشته شده است، من از مشاهده آن وضع بی‌هوش بر زمین افتادم. هنگامی که به هوش آمدم با خداوند عهد کردم اگر دو شمشیر بلند شوند من با شمشیری خواهم بود که علیه منصور بلند شده است و بعد از آن به شخصی که همراه من بود گفتم سخن مرا به منصور نگوید اگر او گفته‌ام را بشنود مرا خواهد کشت، راوی گوید: من گفته او را برای هشام بن ابراهیم همدانی عباسی نقل کردم و گفتم: ابوجعفر او را کشت.

هشام سوگند یاد کرد که ابوجعفر منصور او را نکشته است، و نیز گوید: ایوب بن عمر گفت: جعفر بن محمد(ع) با ابوجعفر منصور ملاقات کردند و گفتند: زمین مرا که در مزرعه ابوزیاد است به من برگردانید تا از حاصل آن بخورم، ابوجعفر منصور گفت: با من اینگونه سخن میگویی به خداوند سوگند جانت را خواهم گرفت.

جعفر بن محمد(ع) فرمودند: شتاب نداشته باش من اکنون شصت وسه سال دارم و در همین سن وسال پدر و جدم علی بن ابیطالب(ع) درگذشتند، راوی گوید: ابوجعفر منصور بعد از این سخن امام صادق(ع) را مورد محبت قرارداد و او را آزاد کرد، هشام بن ابراهیم گوید: منصور مزرعه ابوزیاد را به او نداد ولی بعد از او مهدی به خلافت رسید و به اولاد او برگردانید.

نتیجه:

این بود اخباری که درباره هشام بن ابراهیم عباسی که گاهی او را همدانی و زمانی هم راشدی گفته‌اند و این تعدّد نسبت خود تشتّت افکار و اندیشه‌های او را می‌رساند و در نزد هر گروهی به نامی خوانده می‌شده است از اخبار او در کتب رجال نفاق و دوروئی او آشکار می‌باشد، او قبلاً با امام کاظم(ع) ارتباط داشته و حتی از آن حضرت مساعدت هم دیده است.

با حضرت رضا(ع) نیز رفت و آمد داشته و حتی از کارگزاران او بوده ولی در نهان با دستگاه خلافت هم در ارتباط بوده و ما اینک در اینجا دلایلی که موجب نفاق و ریا و تزویر او بوده به نظر خوانندگان محترم می‌رسانیم تا معلوم گردد او چگونه کار می‌کرده و یک عامل سیاست روز در خانه امام رفت و آمد داشته است

ما از طبری نقل کردیم که وی در موضوع کشته شدن عبدالله بن حسن که ابوجعفر منصور عباسی او را کشته بود دخالت کرد و گفت: او به مرگ طبیعی درگذشته و کسی او را به قتل نرسانیده است و منصور را تبرئه کرد.

از شیخ صدوق نقل کردیم که هشام اخبار حضرت رضا(ع) را به فضل بن سهل گزارش می‌کرد و در واقع مأمور بود که هر چه در خانه امام رضا می‌گذرد به اطلاع او برساند، و نیز مانع می‌‌شد که نزدیکان امام با وی رفت و آمد داشته باشند.

او از طرف امام رضا(ع) حدیث جعل کرد و در میان مردم پخش نمود که آن حضرت غنا را تجویز کرده‌اند، امام(ع) هنگامی که این سخن را شنید گفته هشام را تکذیب فرمود و او را لعنت کرد و از وی برائت حاصل نمود.

او به حضرت رضا(ع) عرض کرد چرا به درخواست‌های امیرالمؤمنین (مأمون) ترتیب اثر نمی‌دهید، امام(ع): ای عباسی تو هم با من دشمنی می‌کنی، ظاهراً او به امام رضا(ع) اعتراض می‌کند چرا پیشنهادات مأمون را در امور دنیا و مسائل سیاسی روز قبول نمی‌کند، و او دوست داشته که آن حضرت در کارها دخالت کند.

از اخبار و روایات او معلوم می‌گردد که او یک عنصر وابسته خلافت عباسیان بوده و از زمان ابو جعفر منصور با خلفا رفت و آمد داشته است و با رجال سیاسی روز کاملاً در ارتباط بوده و یک عنصر خطرناک و منافق و خبرچین بوده است و با حضرت امام کاظم و امام رضا(ع) و شیعیان هم ارتباط داشته و وقایع را به خلفا اطلاع می‌داده است.

او به نام هشام عباسی، هشام راشدی و هشام همدانی در مصادر و مآخذ ذکر شده او را از این جهت عباسی گفته‌اند که معلم عباس فرزند مأمون بوده و یا این که او کتابی در اثبات امامت عباس بن عبدالمطلب نوشته بوده و «راشدی» برای نسبت به جدش راشد بوده، و همدانی هم برای انتساب به قبیله همدان می‌باشد.

او از حضرت رضا(ع) روایات زیادی نقل کرده، او می‌گوید: از امام رضا(ع) از نفقه عیال سؤال کردم.

امام(ع) فرمودند: بین دو مکروه گوید: عرض کردم قربانت گردم به خداوند سوگند من مکر و هین را نمی‌دانم چیست؟ فرمودند: خداوند تو را رحمت کند مگر نمی‌دانی خداوند می‌فرماید: وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا[۴] در اینجا پروردگار اسراف و اقتار را مکروه دانسته است و باید در نفقه معتدل بوده و راه افراط و تفریط را نرفت.[۵]

منابع

پانویس

  1. رجال کشی، ص۵۲۳، حدیث ۱۰۰۶؛ بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۹۹؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۰۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۲۶۰-۲۶۱.
  2. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۲۷؛ رجال مامقانی، ج۳، ص۲۹۱؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۲۶۳؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۴۷.
  3. محمدی، حسین، رضانامه ص ۵۴۴.
  4. «و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.
  5. عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 515-519.