واثق عباسی در تاریخ اسلامی
الواثق بالله
پس از مرگ معتصم، پسرش، هارون، با لقب الواثق بالله در ربیع الاول ۲۲۷ ق. به خلافت رسید[۱]. واثق از دوران جوانی عهده دار مسئولیتهایی شد که پدر به او واگذار کرده بود. از اینرو، با روش و سیاست معتصم در بهکارگیری سپاهیان ترک آشنا گردید و مانند وی به ترکان روی آورد و در این کار حتی از پدر پیشی گرفت. واثق برای نخستین بار مقام «سلطانی» را در دستگاه خلافت به وجود آورد[۲] و آن مقام را با امارت سرزمینهای غربی خلافت، از قصر خلیفه گرفته تا آخرین نقطه مغرب[۳]، همراه با تشریف و خلعت و تاج و جواهر و کمربند، به اشناس ترک واگذار کرد و امارت خراسان و سند و ناحیههای دجله را به ایتاخ سپرد[۴]؛ همچنین وصیف را حاجب خود ساخت و بغا را به فرماندهی سپاه برگزید و آنان را بنواخت و مال فراوان بخشید. بدین گونه در دوره کوتاه خلافتش، راه را برای گسترش نفوذ ترکان هموار کرد تا جایی که ولایات بزرگ را به آنان سپرد و برای نخستین بار تیولداری را در دستگاه خلافت عباسی مرسوم کرد؛ به این ترتیب که امارت مناطقی از قلمرو عباسی را به سرداران ترک سپرد، به شرط آنکه هر سال خراج معینی بپردازند. از اینرو، حکومت آن نواحی در واقع مستقل و فقط در ظاهر تابع خلیفه بود.[۵].
شورشهای داخلی
همزمان با آغاز خلافت واثق، حجاز و شام و مصر در آشوب و فتنه فرو رفت؛ زیرا گروهی از قبایل قیسی، به رهبری ابن بیهس، در دمشق شورش کردند و بر آن شهر دست یافتند و عدهای از عربهای یمنی نیز، به رهبری مبرقع یمانی، در فلسطین سر به شورش برداشتند و تعدادی از اقوام بربر نیز در شمال افریقا شورش کردند. واثق، رجاء بن ایوب حضاری را مأمور دفع این شورشها نمود. وی ابتدا به دمشق لشکر کشید و ابن بیهس را دستگیر کرد و آنگاه رهسپار فلسطین شد و بر مبرقع دست یافت و او را به سامرا فرستاد تا در باب العامه به دار آویخته شد؛ آنگاه آهنگ مصر و شمال افریقا کرد و شورش بربران را فرو خوابانید[۶].
در همین زمان، عدهای از طوایف بنیسلیم در حجاز دست به تبهکاری زدند و کاروانهای تجاری و حج را غارت و راهها را ناامن کردند. واثق به سال ۲۳۰ ق. سپاهی به فرماندهی بغای کبیر به سوی آنان فرستاد. بغا در اندک زمانی شورشیان را سرکوب کرد و صدها تن از آنان را در مدینه به زندان سپرد. آنان در صدد برآمدند تا از زندان درآیند و مدینه را غارت کنند؛ اما مردم مدینه آنان را محاصره کردند و به قتل رساندند (۲۳۱ق)[۷].
واثق نیز چون معتصم، پیرو عقاید معتزله بود و در ترویج اندیشههای آنان میکوشید و افکارشان را با خشونت بر مردم تحمیل میکرد و آنان را درباره خلق قرآن میآزمود و به قاضیان دیگر شهرها فرمان داده بود که آنان نیز چنین کنند. از اینرو، عدهای از اهل عراق و دیگر ولایات به جرم افکار و اندیشههای ضد معتزلی گرفتار زندان و ضربات شلاق شدند. این موضوع سبب شورش ناراضیان گردید؛ چنانکه مردم بغداد به رهبری احمد بن نصر برخاستند و خواستار عزل واثق شدند. منکران خلق قرآن، روزی را برای انجام شورش معین کردند؛ اما این راز برملا شد و احمد و یارانش دستگیر شدند و آنان را نزد واثق به سامرا بردند. خلیفه، مجلسی برای مناظره و بحث با احمد ترتیب داد. وی به احمد گفت: درباره قرآن چه میگویی؟ گفت: کلام خداست. گفت: آیا مخلوق است؟ گفت: کلام خداست. گفت: درباره خدا چه میگویی؟ آیا در روز قیامت او را میبینی؟ گفت: ما پیرو حدیثیم و در حدیث آمده است که پیامبر (ص) فرمود: پروردگارتان را در روز رستاخیز چون ماهتاب میبینید. واثق به حاضران گفت: درباره او چه میگویید؟ یکی گفت: خونش مباح است؛ آن دیگر گفت: خونش را بدهید تا بنوشم؛ آنگاه واثق ضرباتی بر او زد و یاران دیگر نیز ضرباتی زدند و سرش را بر گرفتند و مدتی بر نواحی شرقی و غربی بغداد نصب کردند[۸].[۹].
رقابت ترکان در تعیین جانشین برای واثق
واثق در سال ۲۳۲ ق. درگذشت و برای خود جانشینی تعیین نکرد[۱۰]؛ از اینرو رقابتی چشمگیر میان سرداران ترک و رجال دولت عباسی برای تعیین و انتخاب خلیفۀ دلخواه خویش فراهم شد. در این میان، عباسیان به محمد بن واثق و ترکان به جعفر بن معتصم راغب بودند. سرانجام ترکان نامزد خود را با لقب المتوکل علی الله به خلافت رساندند. آنچه در خور توجه است این است که ترکان برای اولین بار در تعیین خلیفه، یعنی بالاترین و مهمترین قدرت دنیای اسلام، دخالت کردند و موفق شدند شخص مورد نظر خود را بر مسند خلافت بنشانند. پیروزی آنان در این رقابت سیاسی تأثیرات ناگواری بر شیوه تعیین خلفای بعد بر جای گذاشت؛ زیرا از آن زمان تا حدود یک قرن بعد، هیچ کس جز با توافق و خواست آنان به خلافت نرسید. این سیاست در انتخاب وزرا و امرا و قضات نیز مؤثر بود؛ زیرا خلیفهای که نه تنها ادامه خلافت، که ادامه زندگی خود را نیز در دست ترکان میدید، نمیتوانست در گزینش ارکان دولت و حکومت آزاد باشد. در نتیجه این سیاست بود که وزیران و امیران لایقی معزول و محبوس و مصادره شدند و افراد نالایقی با پرداختن رشوه و بذل اموال، به جای آنان نشستند. بدین ترتیب، آثار سوء سلطه ترکان، بر همه ارکان دولت و طبقات مردم سایه افکند.[۱۱].
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۴۰۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۹.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۰۴.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۰.
- ↑ الکامل، ج۷، ص۱۹.
- ↑ نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۲؛ الکامل، ج۷، ص۲۰-۲۳.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۰۵.
- ↑ وی در جواب کسانی که از وی خواسته بودند تا خلیفه پس از خود را تعیین کند گفته بود: خدا مرا نبیند که مسئولیت خلافت را در زندگانی و مرگ بر عهده گیرم (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۳).
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۰۶.