واثق عباسی
شناخت واثق
او هارون بن معتصم، ابوجعفر بود. مادرش کنیزی به نام قراطیس بود. در روزی که پدرش معتصم مُرد، بنا بر پیمان پدرش، معتصم، روز چهارشنبه هشتم ربیع الاول ۲۲۷ قمری با او به خلافت بیعت شد.
واثق در دوران پدرش به خردمندی و تدبیر سیاسی مشهور بود. این مسأله پدرش را واداشت تا در غیاب خود در مقر خلافت، به او اعتماد کند و سپس او را به ولایتعهدی برگزیند. وی شیفته علم و ادب بود؛ شاعر بود و شعر نیکو میگفت و به شاعران پاداش فراوان میداد؛ آنان زینتبخش دوران او بودند. او در کاخش مجلسی را به بحث و جدلهای فکری اختصاص داد و در این کار به مأمون اقتدا کرد؛ از این رو به او «مأمون صغیر» میگفتند. او مانند پدرش به عنصر ترک اعتماد و آنان را در مناصب فرماندهی، جایگزین عرب کرد[۱].[۲]
اوضاع داخلی در دوران واثق
دوران واثق، فاصله انتقال میان دو عصر متفاوت از دورانهای حکومت عباسی به حساب میآید. او در این دوران در بسیاری از پدیدهها، شاهد آن چیزی بود که در دوران مأمون و پدرش، معتصم، حاکم بود. واثق در آغاز زمامداری خود، با حرکتهای اعراب بنی سلیم و دیگر بدویانی که در محلههای مدینه فساد میکردند، مقابله کرد و امنیت را در راههای تجاری شمال جزیرةالعرب برقرار کرد[۳].
واثق عقیده معتزله در خصوص خلق قرآن را پذیرفت و سیاست پدرش را در کمک کردن به آنها پیش گرفت و در تحمیل اندیشههای دینی خود به مردم افراط کرد که به اعتراض و شکایت عموم مردم و فقها منجر شد. مردم بغداد [به رهبری احمد بن نصر خزاعی بر ضد او توطئه کردند و خواستار برکناری وی شدند. او پیش از مرگ، از عقیده خود برگشت[۴].
تشکیلات اداری واثق به ضعف و استبداد استانداران و اطرافیانش دچار شد. در دوران او رشوه گسترش یافت و فساد بسیار شد. این خلیفه به پیروی جدش هارون، سیاستی سختگیرانه در برابر کارگزاران و دبیرانش پی گرفت و سخن مشهور جدش را که: «فقط افراد ناتوان زور نمیگویند» مد نظر قرار داد. او به دبیرانش توجه کرد و اموال هر یک از آنان را که متهم به ثروتاندوزی در سایه حکومت بودند، گرفت[۵].
استانداران مناطق در دوران واثق از نفوذ بسیار برخوردار شدند. عبدالله بن طاهر بن حسین در خراسان، طبرستان و کرمان به گونهای مستقل حکومت کرد[۶]. خلیفه به اشناس، فرمانده ترک، حکومت جزیره، شام، مصر و مغرب را داد و ایتاخ ترک را در خراسان، سِند و استان دجله حاکم کرد[۷].[۸]
مرگ واثق
خلافت واثق، کمتر از شش سال دوام یافت و شش روز به پایان ذی حجه ۲۳۲ ق. / آب ۸۴۷ م. بدون تعیین ولیعهد، به مرض استسقاء مُرد. در آخرین روزهای زندگی که در بستر بیماری بود، از او خواستند پسرش را ولیعهد کند؛ اما او نپذیرفت و گفت: «کار شما را زنده و مرده به دوش نمیگیرم». عصر او پایان دوران اول عباسی است[۹].[۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: سیرة واثق، نزد ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۰، ص۲۹۷ و ۳۰۸- ۳۱۰؛ محمد بن شاکر کتبی، قوات الوفیات، ج۴، ص۲۲۸ - ۲۳۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۷۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۲۹-۱۳۱.
- ↑ ابن کثیر، البدایة والنهایه، ج۱۰، ص۳۰۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۲۵ - ۱۲۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۳۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۷۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۵۰ - ۱۵۱؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج۲، ص۸۴.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۷۹.