حدیث دوات و قلم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از پنجشنبه شوم)
حدیث دوات و قلم
متن حدیث
«ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»
ترجمه حدیث
کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نشوید
مشخصات حدیث
نام‌های دیگرحدیث قرطاس
صادره ازپیامبر خاتم (ص)
راویان
محتوای حدیث
سبب صدورمعرفی جانشین بعد از پیامبر خاتم (ص)
دلالت حدیث
  • دلالت بر اهتمام پیامبر به وصیت به خلفای بعد از خودش
  • دلالت بر لزوم اطاعت اهل بیت (ع)
  • دلالت عصمت اهل بیت
منابع حدیث
منابع شیعه
منابع اهل سنت

حدیث دوات و قلم اشاره به ماجرای روزهای آخر زندگانی پیامبر اسلام(ص) دارد که در آن حضرت درخواست دوات و قلمی کردند تا مطلبی در آن بنویسند و مردم به واسطه آن گمراه نشوند، اما برخی از حاضران مانع آن کار شدند و تهمت هذیان‌گویی به حضرت دادند.

مقدمه

تبلیغ امامت و خلافت امام علی(ع) همزاد ابلاغ رسالت بود و تا آخرین روزهای زندگی پیامبر نیز ادامه داشت. از حجة الوداع چندان نگذشته بود که پیامبر بیمار شد و می‌دانست که به زودی به ملأ اعلی کوچ خواهد کرد. او اگرچه وظیفه خود را به گونه تام و کامل به انجام رسانده بود، آگاه بود که در نهان چه توطئه‌هایی در حال شکل گرفتن است و نگران آینده بود؛ آینده امت و آینده این آیین نوپا. در بستر مرگ و در حالت بیماری و تب نیز به امت می‌اندیشید و بدین سبب از اطرافیان خود خواست تا برایش قلم و دوات آماده کنند تا وصیت نامه‌ای برای امت خود بنویسد که هیچ‌گاه گمراه نشوند: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً». لحن کلام پیامبر همانند حدیث ثقلین است: «وَ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» و معلوم بود که از تمسک به قرآن و اهل بیت سخن خواهد گفت و این سخن به صورت نوشتار ثبت شده و باقی خواهد ماند[۱]. ولی بعضی از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن این نامه شدند. این واقعه در تاریخ به حدیث «قلم و دوات» مشهور شده است. این بهترین فرصتی بود که پیامبر ارزنده‌ترین یادگار را برای امتش بگذارد و جلوی اختلاف‌ها و ضلالت‌ها برای همیشه گرفته شود، چون آن حضرت می‌دانست چه فتنه‌هایی در پیش است امّا نگذاشتند[۲].

حدیث قلم و دوات یا حدیث قرطاس

حدیث قلم و دوات به نام دیگری (حدیث قرطاس) نیز مشهور شده است. قرطاس، مفرد قراطیس و به معنای کاغذ است. هر دو لفظ «قرطاس و قراطیس» در قرآن مجید به کار رفته است: ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ[۳].[۴]

هدف پیامبر (ص) از نوشتن نامه

روشن است که هدف پیامبر (ص) چیزی جز تحکیم و تثبیت خلافت امیرمؤمنان علی (ع) و لزوم پیروی از اهل‌بیت خود نبود و این مطلب با توجه به حدیث ثقلین مشخص می‌شود که مورد اتفاق جمیع محدثان از اهل تسنن و تشیع است.

روایت شده است که خلیفه دوم در مباحثه و مجادله با ابن عباس به این واقعه اشاره می‌کند و می‌گوید: پیامبر قصد آن داشت که در بستر بیماری به امامت و خلافت امام علی(ع) تصریح کند؛ ولی من مانع شدم چون قریش گرد او مجتمع نمی‌شدند و اگر او ولایت می‌یافت، عرب بر او می‌شورید. پیامبر نیز آن گاه که فهمید من از درون او آگاهم، از تصمیم خود صرف نظر کرد و تنها آن‌چه حتمی و تقدیر الهی است رخ خواهد داد[۵].[۶]

ابن عباس، همۀ مصیبت و فاجعه را در آن روز پنج‌شنبه می‌داند که نگذاشتند پیامبر آنچه را می‌خواهد به صراحت بنویسد. تعابیر مختلفی از جمله این کلام از ابن عباس نقل شده است: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كَّلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَ لَغَطِهِم‏»[۷]؛ همۀ مصیبت، آن بود که نگذاشتند پیامبر آنچه را می‌خواهد بنویسد، اختلاف و شلوغ کردند. و بارها از آن روز تلخ و پنج‌شنبۀ شوم چنین یاد می‌کرد: «الْخَمِيسِ وَ مَا يَوْمُ الْخَمِيس‏!» و اشکش جاری می‌شد. در منابع حدیثی و تاریخی از این واقعه به «رَزِيَّةُ يَوْمَ الْخَمِيسِ» هم یاد شده است[۸].[۹]

رسول خدا (ص) در مسألۀ تعیین جانشین و روشن ساختن تکلیف امت پس از خود، در طول ۲۳ سال پیامبری از هیچ فرصت و موقعیتی فروگذار نکرده بود و امر امامت را بیان کرده بود. امّا می‌دانست که فتنه‌انگیزان قدرت‌ طلب مانع خواهند شد که امیر المؤمنین به خلافت برسد. برای آخرین‌بار و برای اتمام حجت و اینکه شبهه‌ای نماند و امامت و خلافت و وصی آن حضرت روشن باشد، در روزهای آخر عمر خویش فرمود که قلم و کاغذی بیاورند... برخی حدس می‌زدند که این نکته دربارۀ خلافت است، از این‌رو شلوغ کردند و نگذاشتند. پیامبر اسلام (ص) فرموده بود: «هَلُمَّ أَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ» یا «ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً» و با عبارت‌های دیگر[۱۰].[۱۱]

عکس‌العمل حاضران و نزاع در محضر پیامبر (ص)

پس از درخواست رسول خدا (ص) برای آوردن قلم و دوات، برخی گفتند: «قلم و دوات را بیاورید» و برخی گفتند: «نیازی نیست». در پاره‌ای از روایات، نام آنان که مخالفت کرده‌اند نیامده است[۱۲]؛ ولی در بخشی از آنها تصریح شده است که عمر بن خطاب به مخالفت برخاست و گفت: «بیماری بر پیامبر (ص) چیره شده است (که چنین سخنانی می‌گوید). قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است»[۱۳]. بنابر نقلی او گفت: «این مرد (پیامبر) هذیان می‌گوید»[۱۴].

بعضی از صحابه در محضر رسول خدا (ص) به نزاع و کشمکش پرداختند. جمعی با عمر بن خطاب همراهی کردند و گروهی به مخالفت با او برخاستند و گفتند: «بگذارید رسول الله (ص) وصیت نامه‌اش را بنویسد»[۱۵].

عکس‌العمل پیامبر (ص)

عکس‌العملی که رسول خدا (ص) در برابر برخوردهای ناروای جمعی از صحابه و نزاع و درگیری آنان از خود نشان داد نیز در خور توجه است. مطابق روایات، پیامبر (ص) فرمود: «از پیش من برخیزید (و دور شوید) که نزد من نزاع و کشمکش سزاوار نیست»[۱۶]؛ این روایت مشخص می‌کند که رسول خدا (ص) تا چه اندازه از اختلاف و سخنان جسارت‌آمیز آنان ناراحت شده است[۱۷].

نتایج ممانعت از نوشتن نامه

  1. تفرقه در امت: افراد حاضر در خانه پیامبر اکرم (ص) به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول عمر را تأیید می‌کردند که مانع از آن شدند تا رسول الله مطلبی بنویسید. گروه دوم: کسانی بودند که رویارویی بین تابع و متبوع و میان پیامبر (ص) و پیروانش را رد می‌کنند.
  2. جسارت به پیامبر (ص): عمر توانست گروه بسیاری را نیز در این اندیشه و رأی با خود همراه کند و باند نفاق در رأس آن عمر، توانست حوادث را آن‌گونه که می‌خواست به جریان انداخته و رهبری کند.
  3. تثبیت پایه‌های خلافت تحمیلی: عمر در داخل سقیفه نیز نقش اساسی و اصلی را داشت و بعد از آنکه اکثریت حاضر در سقیفه، با ابوبکر بیعت کردند و از سقیفه بیرون آمدند. گروهی را تنظیم و تجهیز کرد تا علی و کسانی را که با او در خانه فاطمه دختر رسول خدا حضور داشتند بیرون آورند تا با ابوبکر بیعت کنند. عمر شخصاً علی را تهدید کرد که اگر بیعت نکند کشته می‌شود.
  4. حذف امامت نور از صحنه خلافت: آنها که در مقابل خلیفه حق نغمه شوم حسبنا كتاب الله را سر دادند، ظاهراً قرآن را قبول داشتند ولی لبه تیز حمله و نقطه ثقل برخوردشان، عترت و امامت نور بود که اگر کلام نورانی پیامبر (ص) تحقق می‌یافت تا آخرالزمان رجال دین و صالحان امت از مدار زمامداری و خلافت حذف نمی‌شدند، در نتیجه بنی‌امیه و بنی‌عباس صحنه گردان خلافت بر مردم نمی‌بودند. آنها با حذف رجال دین و امامت نور باعث تعطیلی احکام الله شدند[۱۸].

منابع

پانویس

  1. طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۲۶.
  2. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۶۹.
  3. «اگر بر تو کتابی (نگاشته) بر کاغذی فرو می‌فرستادیم که (همگان) آن را به دست خود لمس می‌کردند، باز کافران می‌گفتند: این جز جادویی آشکار نیست» سوره انعام، آیه ۷.
  4. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۲.
  5. «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَرَادَ أَنْ يُذَكِّرَهُ لِلْأَمْرِ فِي مَرَضِهِ فَصَدَدْتُهُ عَنْهُ خَوْفاً مِنَ الْفِتْنَةِ وَ انْتِشَارِ أَمْرِ الْإِسْلَامِ، فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَا فِي نَفْسِي وَ أَمْسَكَ، وَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا إِمْضَاءَ مَا حُتِمَ‌»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۸.
  6. طباطبایی، سید محمد کاظم، مقاله «ادله و نصوص امامت علی»، دانشنامه امام علی ج۳، ص ۲۲۶.
  7. موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۳۸۸ به نقل از صحیح مسلم، مسند ابن حنبل، طبقات کبری و تاریخ طبری. المراجعات، نامۀ ۸۶. نیز «دائرة المعارف تشیّع»، ج ۸ مدخل «رزیّة یوم الخمیس»
  8. النصّ و الاجتهاد، ص ۱۶۷
  9. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۴۵.
  10. ارشاد، مفید، ج ۱ ص ۱۸۴، دلائل الصدق، ج ۳ ص ۱۰۹ و منابع فراوان دیگر از شیعه و اهل سنّت.
  11. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۴۵.
  12. البخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۱؛ ج۵، ص۱۳۷ به بعد و نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶.
  13. ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۳۶؛ نیشابوری، صحیح مسلم، ج۵ ص۷۶؛ نسائی، السنن الکبری، ج۳، ص۴۴۳.
  14. سید بن طاووس، الطرایف، ج۲، ص۴۳۳؛ علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۳۳۳.
  15. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۴-۲۹۵.
  16. « قُومُوا عَنِّي وَ لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ»؛ البخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۳۷؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، ج۱۴، ص۴۴۷.
  17. پهلوان‌پور، فاطمه، حدیث قلم و دوات، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۲۹۵.
  18. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۹۳.