کعب بن عمرو انصاری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

کعب بن عمرو بن عباد بن عمرو بن سواد انصاری سلمی از طایفه بنی سلمه بود؛ کنیه‌اش ابو اليسر و به همین کنیه مشهور بود[۱]. مادرش، نسیبه، دختر ازهر بن کعب بن سلمه بود و وی از اهالی مدینه شمرده شده است[۲]. او کسی است که پرچم مشرکان را در روز بدر، در حالی که در دست ابی عزیز بن عمیر بود، از چنگ او درآورد و در سایر جنگ‌ها با پیامبر (ص) بود[۳]. ابو اليسر پسری به نام عمیر داشته که مادرش، ام عمرو، دختر عمرو بن حرام و عمه جابر بن عبدالله انصاری بوده و پسر دیگری به نام یزید داشته است که مادرش، لبابة دختر [[حارث بن سعید از قبیله مزينة بوده است. همچنین پسر دیگری به نام حبیب داشته که مادرش کنیز بوده است و دختری به نام عایشه که مادرش، ام الرباع، دختر عبد عمرو بن مسعود بن عبدالأشهل بوده است. او مردی کوتاه قامت و پشت خمیده و دارای شکم برآمده بود[۴]. مرحوم طبرسی نیز ابو اليسر را از خدمتکاران و کارگزاران پیامبر (ص) شمرده است[۵].[۶]

کعب و حضور در بیعت عقبه

ابن هشام می‌نویسد: اسامی کسانی که از طایفه بنی غنم بن سواد در عقبه با رسول خدا (ص) بیعت کردند: سليم بن عمرو بن حدیده، قطبة بن عامر، و برادرش یزید بن عامر، ابواليسر کعب بن عمرو و صیفی بن سواد است که به غیر از صیفی، دیگران در جنگ بدر حضور داشتند[۷].[۸]

کعب و جنگ بدر

از ابن عباس نقل شده است که در جنگ بدر، عباس را کعب بن عمرو اسیر کرده بود. عباس، مردی نیرومند و کعب، مردی ضعیف‌الجثه بود؛ پیامبر (ص) از کعب پرسید: "چگونه او را اسیر کردی؟" گفت: "مردی که هرگز او را ندیده بودم و بعد هم او را ندیدم، به من کمک کرد". پیامبر (ص) فرمود: "فرشته‌ای گرامی به تو کمک کرده است"[۹].

ابن هشام نام کسانی را که در بدر کشته شدند، نقل کرده و می‌نویسد: از طایفه بنی عبد شمس؛ عاص بن سعید بن عاص بن امیه، که علی بن ابی طالب (ص) او را کشت. سپس می‌نویسد: در کشته شدن عاص بن سعید به دست على اختلاف است. عده‌ای می‌گویند، على (ع) او را نکشت بلکه سعد بن ابی وقاص او را کشته است. عده‌ای از اهل تفسیر می‌گویند، ابواليسر کعب بن عمرو او را کشته است[۱۰].

واقدی می‌نویسد: از طایفه بنی عبدالدار بن قصی، ابو عزيز بن عمیر اسیر شد که او را ابو اليسر اسیر کرد ولی در قرعه کشی، سهم محرز بن نضله شد[۱۱]. همچنین می‌نویسد: ایوب بن نعمان از پدرش برایم نقل کرد که ابوالبختری را ابو اليسر کشته است[۱۲]. ابن اثیر نیز می‌نویسد: او منبه بن حجاج سهمی را کشته است[۱۳].

ابن عباس گوید: در روز بدر، پیامبر (ص) فرمود: "هر کس چنین و چنان کند، برای اوست و هر کس اسیری بیاورد، برای اوست". جوان‌ها شتاب کردند و پیران در زیر پرچم‌ها باقی ماندند. هنگامی که جنگ تمام شد، جوان‌ها چیزی را که پیامبر (ص) برای آنها تعیین کرده بود از ایشان خواستند. پیران گفتند: "ما پناهگاه شما بوده‌ایم؛ اگر فرار می‌کردید، پیش ما می‌آمديد". و میان ابو اليسر بن عمرو انصاری و سعد بن معاذ، بر سر این موضوع گفتگو شد. از این جهت خداوند، غنائم را به پیامبر (ص) اختصاص داد تا هر گونه بخواهد تقسیم کند. پیامبر (ص) هم به طور مساوی بین همه تقسیم کرد. عبادة بن صامت گوید: درباره غنیمت، اختلاف و بد خلقی کردیم؛ خداوند هم آن را به پیامبر (ص) خود اختصاص داد و ایشان آن را به طور مساوی میان ما تقسیم کرد. پس این دستور، به منظور خارج نشدن اصحاب از مسیر تقوا و طاعت و آشتی با یکدیگر صادر شده است[۱۴].[۱۵]

کعب و جنگ احد

واقدی می‌نویسد: کسی که دو حلقه[۱۶] را از چهره پیامبر (ص) بیرون کشید، عقبة بن وهب بن کلده بوده و بعضی گفته‌اند که ابو اليسر بوده است؛ از نظر واقدی، عقبه این کار را کرده است[۱۷].

ابو اسید ساعدی درباره جنگ احد می‌گوید: پیش از اینکه خواب بر ما غلبه کند، چنان حالت تسلیمی داشتیم و چنان اندوهی بر ما چیره شده بود که هر کس قصد ما می‌کرد، تسلیم می‌شدیم؛ اما چون خواب ما را فرا گرفت و اندکی خوابیدیم، دو مرتبه سپرها شاخ به شاخ شد، چنانکه گویی هیچ ترس و وحشتی نبوده است. ابو اليسر هم می‌گوید: من همراه چهارده نفر از قوم خود در آن روز کنار رسول خدا (ص) بودم و برای اینکه در امان باشیم خواب بر ما چیره شد و هیچ کس نماند که خواب بر او چيره نشده باشد، به طوری که سپرها به یکدیگر می‌خوردند و من دیدم که شمشیر بشر بن براء بن معرور از دستش افتاد و او نفهمید و پس از این که به خود آمد آن را برداشت؛ و در این موقع مکان دشمن پایین‌تر از ما بود[۱۸].[۱۹]

کعب و جنگ خیبر

کعب بن عمرو یکی از مسلمانانی بود که در جنگ خیبر به همراه لشکر اسلام می‌جنگید. او می‌گوید: زمانی که قلعه‌های خیبر در محاصره ما بود، روزی هنگام غروب در حضور رسول خدا (ص) نشسته بودیم که گوسفندهای یهودیان از صحرا برگشت؛ رسول خدا (ص) فرمود: "کیست که از این گوسفندان ما را بهره‌مند سازد؟" من پیش رفته و گفتم: "من این کار را خواهم کرد. سپس برخاسته و مانند شتر مرغ (دوان دوان) خود را به دنباله گوسفندان رساندم و دو گوسفند را زیر بازوان خود گرفته، به سرعت، مانند اینکه چیزی همراه ندارم، باز گشتم و در جلوی روی آن حضرت آن دو را بر زمین انداختم. نقل شده، ابواليسر که پس از رسول خدا (ص) عمری طولانی کرد و آخرین صحابه رسول خدا (ص) بود که از دنیا رفت، هرگاه این قصه را نقل می‌کرد، می‌گریست و می‌گفت: همه آنها که آن روز بودند از این جهان رفتند و من باقی مانده‌ام[۲۰].[۲۱]

تنگدستی کعب

محمد بن جعفر از پدرش امام صادق (ع)و آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) روایت می‌کند که فرمود: روزی ابولبابة بن عبد المنذر نزد ابو اليسر آمد تا طلب خود را از وی بگیرد. (از پشت در) شنید که ابواليسر می‌گفت: بگوئيد او اینجا نیست. ابو لبابه صدا زد: "ابا اليسر! بیا بیرون". وی بیرون آمد، ابولبابه به او گفت: "چه چیز تو را واداشت چنین کنی؟" او گفت: "فشار تنگدستی ای ابالبابه". ابولبابه گفت: "تو را به خدا چنین است؟" گفت: "آری به خدا!" ابولبابه گفت: "از رسول خدا که شنیدم که فرمود: "چه کسی دوست دارد از آتش جوشان و پر حرارت دوزخ در پناه سایه‌ای باشد؟ گفتیم: همه ما این را دوست داریم ای رسول خدا. فرمود: " چنین کسی باید به بدهکار خود مهلت دهد یا آدم تنگدست دور از تنوع بسیاری را رها سازد"[۲۲].[۲۳]

کعب و آیات قرآن

شیخ طوسی می‌نویسد: ابوالسیر همان کسی است که وقتی آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۲۴]. نازل شد گفت: "ربا خوری را رها کردم" و هنگامی که آیه ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ[۲۵]. نازل شد گفت: "من راضی شدم به داشتن رأس اموالم" و چون آیه ﴿وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ[۲۶]. نازل شد، گفت: "من به بدهکارانم مهلت می‌دهم" و چون آیه ﴿وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[۲۷]. نازل شد، گفت: "همه اموالم را صدقه می‌دهم"[۲۸].[۲۹]

کعب و فتح مکه

واقدی نقل کرده که ابواليسر گوید: هنگام فتح مکه وقتی ما می‌خواستیم از ناحیه لیط به مکه وارد شویم، گروهی از ورود ما به مکه جلوگیری کرده، با ما به جنگ پرداختند. خالد بن ولید با آنها صحبت کرد و ایشان خواسته او را نپذیرفتند، لذا خالد دستور حمله داد و بر ایشان حمله بردیم. آنها حتی به اندازه دوشیدن یک ناقه هم مقاومت نکردند و فرار کردند، و خالد ما را از تعقیب ایشان باز داشت. من همچنانکه می‌‌جنگیدم به سوی مردی رفتم و یک ضربه به او زدم و او خود را میان افراد خزاعه رساند و برابرم به زمین افتاد و چون پرسیدم او کیست، گفتند، مردی از قبیله حیا است که با خزاعه هم پیمان‌اند. خدا را شکر کردم که او را که از بنی خزاعه بود، نکشتم[۳۰].

او در جای دیگری چنین می‌نویسد: عبدالله بن سعد بن ابی سرح از کاتبان وحی بود، و گاهی که پیامبر (ص) به او می‌فرمودند تا "سميع عليم" بنویسد، او "علیم حکیم" می‌نوشت و چون آن را برای پیامبر (ص) می‌خواند؛ ایشان می‌فرمود: "خداوند چنین است". در نتیجه ابن ابی سرح به فتنه دچار شد و گفت: محمد نمی‌داند چه می‌گوید! و من هر چه می‌خواهم برای او می‌نویسم و اینها که نوشته ام به خودم وحی شده است همان طور که به محمد وحی می‌شود". و از مدینه به مکه گریخت و مرتد شد، و پیامبر (ص) روز فتح مکه خون او را هدر دانستند. عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر شیری عثمان بن عفان بود، در آن روز پیش او آمد و گفت: "ای برادر، من تو را برگزیده‌ام که مرا در نظر داشته باشی، اکنون نزد محمد برو و درباره من صحبت کن که اگر او مرا ببیند سرم را جدا خواهد کرد؛ جرم من سنگین ترین جرم هاست و اکنون برای توبه آمده‌ام". عثمان گفت: "تو همراه من بیا". عبدالله گفت: "به خدا قسم، اگر محمد مرا ببیند مهلت نخواهد داد و گردنم را خواهد ایران زد برای چون ارسباران خون مرا هدر دانسته است و یاران او همه جا در جستجوی من هستند". عثمان گفت: "همراه من بیا، ان شاء الله تو را نخواهد گشت".

پیامبر (ص) ناگاه متوجه شدند که عثمان دست عبدالله را گرفته و در برابر آن حضرت ایستاده‌اند. پس عثمان رو به پیامبر (ص) کرد و گفت: "ای رسول خدا، مادر عبدالله بن سعد بن ابی سرح مرا در آغوش می‌گرفت و حال آنکه او را پیاده راه می‌برد و شیر خود را به من می‌داد و او را از شیر گرفته بود، و به من مهر می‌ورزید و او را رها کرده بود؛ از شما می‌خواهم که او را به من ببخشید". پیامبر (ص) روی خود را از عثمان برگرداند و عثمان از جانب دیگر آمد و سخن خود را تکرار کرد. پیامبر (ص) باز هم روی خود را برگرداند و منتظر بود مردی برخیزد و گردن عبدالله را بزند، چون پیامبر (ص) به او امان نداده بودند. اما وقتی که دیدند کسی چنان نکرد و عثمان هم سخت اصرار می‌ورزید و به دست و پای پیامبر (ص) افتاده و سر آن حضرت را می‌بوسید و می‌گفت: "ای رسول خدا، پدر و مادرم فدای تو شوند، با او مدارا فرمای"؛ فرمود: "بسیار خوب"؛ سپس رو به اصحاب کرد و فرمود: "چه چیز مانع از آن شد که مردی از میان شما برخیزد و این فاسق را بکشد؟"

عباد بن بشر گفت: "شما به من اشاره نفرمودید و سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث فرموده است من از هر سو متوجه شما بودم که فقط با چشم اشاره‌ای کنید تا گردنش را بزنم". و به نقلی این سخن را ابو اليسر گفته است. پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: "من کسی را با اشاره نمی‌کشم"[۳۱].[۳۲]

کعب در زمان امام علی (ع)

در منابع تاریخی فقط به حضور کعب در جنگ صفین اشاره شده[۳۳] و به جزئیات آن پرداخته نشده است اما نصر بن مزاحم در ذیل پیمان نامه داوری که بین امام علی (ع) و معاویه امضاء شد، به نام وی اشاره می‌کند. او می‌نویسد: این، پیمانی است که علی بن ابی طالب و معاوية بن ابی سفیان و پیروان آن دو خواسته‌اند‌ و در آن، هر دو طرف، به پذیرفتن داوری کتاب خدا و سنت پیامبر او راضی شده‌اند. علی آن را بر عراقیان و شیعیان خویش، خواه حاضر و خواه غایب، نافذ و معتبر دانسته و معاویه بر یاران خود، از حاضر و غایب، واجب شمرده است. ما به داوری قرآن، در آنچه حکم کند، تن سپرده‌ایم و بر عهده گرفتیم هر فرمان که قرآن دهد بپذیریم؛ چه، هیچ چیزی جز این ما را گرد هم نیاورده است و به اختلافات ما پایان نمی‌دهد. ما کتاب خدا را از آغاز تا پایانش، داور اختلافات خود قرار دادیم؛ آنچه را زنده داشته است زنده می‌داریم و آنچه را میرانده و نابود کرده می‌میرانیم و نابود می‌کنیم.... از یاران علی این افراد به آن چه در این پیمان آمده است شهادت دادند: عبد الله بن عباس، اشعث بن قیس، مالک بن حارث اشتر، سعید بن قیس همدانی، حصین و طفیل پسران حارث بن مطلب، ابواسید، مالک بن ربیعه انصاری، خباب بن الارت، سهل بن حنیف، ابو اليسر انصاری، رفاعة بن رافع بن مالک انصاری، عوف بن حارث بن مطلب قرشی، بريدة الاسلمى، عقبة بن عامر جهنی، رافع بن خديج انصاری، عمرو بن حمق خزاعی، حسن و حسین پسران علی، عبدالله بن جعفر هاشمی، نعمان بن عجلان انصاری، حجر بن عدی کندی، ورقاء بن مالک بن کعب همدانی، ربيعة بن شرحبیل، ابو صفرة بن يزيد، حارث بن مالک همدانی، حجر بن یزید و عقبة بن حجيه[۳۴].[۳۵]

کعب و نقل روایت

حنظلة بن قیس، ربعی بن خراش و عبادة بن ولید[۳۶] و به نقلی، پسرش، عمار و موسی بن طلحه از او روایت نقل کرده‌اند[۳۷].[۳۸]

سرانجام کعب بن عمرو

به نقل اكثر تاریخ‌نویسان، کعب به سال ۵۵ هجری در مدینه از دنیا رفت. او آخرین نفر از کسانی بود که در بدر حاضر بودند[۳۹]. به نقل دیگر، او قبل از جنگ صفین وفات یافت. در آن سال، مروان بن حکم به عنوان کاگزار حج به مکه سفر کرد[۴۰].[۴۱]

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۲۲.
  2. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۶.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۸۱.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۳۶.
  5. اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۷.
  6. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۷۹-۸۰.
  7. السيرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۶۲. ابن عبد البر می‌نویسد: او در عقبه حاضر بود و سپس در بدر شرکت کرد، در حالی که ۲۰ سال داشت. (الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۲۲).
  8. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۰.
  9. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج۴، ص۸۱۲؛ نیز ر. ک: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۶؛ اسد الغابه، ابن أثير، ج۴، ص۱۸۴. استاد یوسفی غروی در ذیل مطلب اسیر شدن عباس می‌نویسد: جالب این است که ابن اسحاق در سیرداش، از عباس بن عبد المطلب و خاندان او رؤیای عاتکه دختر عبدالمطلب را در‌شان پیروزی مسلمانان بر قریش را نقل می‌کند و از نبی اکرم (ص) نقل می‌کند که قریش عباس را به اجبار به جنگ آورده‌اند، پس او را نکشید. و از ابی رافع، آزاد کرده پیامبر (ص) نقل می‌کند که: او و خاندانش اسلام آورده بودند و او را از اولین اطعام کنندگان قریش میشمارد. و همچنین به اسیر شدن عقیل بن ابی طالب و نوفل بن حارث اشاره می‌کند و به اسیر شدن عباس به همراه آنها اشاره نمی‌کند. و ابوذر الخشنی (م: ۶۰۴ق) علت آن را دست کاری‌های شارحان می‌داند و می‌نویسد: زیرا عباس اسلام آورده بود؛ اما از ترس قریش، اسلام خود را پنهان می‌کرد؛ چنانکه در حاشیه سیره هم آمده است. و واقدی چیزی درباره عباس نقل نمی‌کند، مگر همان رؤیای خواهرش، عاتکه و او سه سال از پیامبر اکرم بزرگ‌تر بوده است. و یعقوبی اسیر شدن و اسلام آوردن و فدیه دادن او برای خودش و عقیل و نوفل را نقل می‌کند و همین مطلب را طبری هم نقل می‌کند. و ملاحظه می‌شود که ابن اسحاق، نزول سوره انفال را بعد از بدر می‌داند که در آن آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ آمد، و چیزی در معنا و شان و نزول آنکه درباره عباس باشد، نقل نکرده است. اما واقدی آن را در ضمن آیاتی از انتقال که در بدر نازل شده است؛ نیاورده است و شاید این برای در امان ماندن از غضب بنی عباس بوده است. موسوعة التاريخ الاسلامی، ج۲، ص۱۳۲ (پاورقی).
  10. السيرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۷۰۸.
  11. المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۴۰.
  12. المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۴۹.
  13. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۸۴.
  14. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، ج۴، ص۷۹۶-۷۹۷؛ السيرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۶۶ (بدون ذکر نام ابوالسیر).
  15. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۰-۸۲.
  16. ابوسعید خدری می‌گوید: روز احد، پیامبر (ص)، زخمی شد و دو حلقه کلاه خود در گونه‌های آن حضرت فرو رفت و همین که حلقه‌ها را بیرون آوردند، از صورت ایشان چنان خون بیرون می‌آمد که گویی از دهانه مشک آب می‌ریزد. (المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴۷).
  17. المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴۷.
  18. المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۹۵-۲۹۶.
  19. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۲-۸۳.
  20. السيرة النبوية، ابن هشام، ج۲، ص۳۳۵؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۶۶۰. البته واقدی با اندکی تغییر این‌گونه می‌نویسد: ابو اليسر نقل کرده: سه روز صعب بن معاذ را محاصره کردیم و این حصار دژ استوار و برافراشته‌ای بود. در این موقع گوسفندانی از یک مرد یهودی که دورتر از حصار مشغول چرا بودند، ظاهر شدند. رسول خدا (ص) فرمود: چه کسی مرد آن است که از گوشت این گوسفندان به ما بخوراند؟ گفتم: من، و شروع به دویدن کردم و همچون آهو می‌دویدم، همین که پیامبر (ص) متوجه من شدند، دعا کردند و گفتند: خداوندا ما را از او بهره‌مند فرمای! و من در حالی به گوسفندها رسیدم که اول آنها وارد حصار شده بودند و از آخر آنها دو میش را گرفتم و هر یک را زیر یک بغل خود قرار دادم و به سرعت می‌دویدم چنان‌که گویی هیچ باری نداشتم و آن دو میش را به حضور رسول خدا (ص) آوردم. پیامبر (ص) دستور فرمودند آن دو را کشتند و گوشتش را تقسیم کردند، و همه افرادی که در لشکر محاصره کننده حضور داشتند، از آن گوشت خوردند. به أبو اليسر گفتند: عده آنها چقدر بود؟ گفت: گروه زیادی بودند. گفتند: بقیه مردم کجا بودند؟ گفت: در رجیع که اردوگاه اصلی پیامبر (ص) بود. گویند در حالی که ابو اليسر پیر سالخورده و فرتوتی شده بود او را دیدند که به واسطه موضوعی از یکی از فرزندان خود خشمگین شده بود و می‌گریست. گفت: به جان خودم سوگند که من پس از مرگ یاران خود باقی ماندم و آنها از من بهره‌مند گردیدند، اما من از آنها بهره‌مند نشدم! و این به واسطه دعای پیامبر (ص) بود که فرمود: خدایا ما را از او بهره مند فرمایا ابو اليسر از آخرین صحابه پیامبر (ص) بود که در گذشت.
  21. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۳.
  22. «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قُلْنَا كُلُّنَا نُحِبُّ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ فَلْيُنْظِرْ غَرِيماً لَهُ أَوْ فَلْيَدَعِ اَلْمُعْسِرَ»؛ الامالی، شیخ مفید، ص۳۱۶.
  23. عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا، کعب بن عمرو (مقاله)|مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۴.
  24. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و اگر مؤمنید آنچه از ربا که باز مانده است رها کنید» سوره بقره، آیه ۲۷۸.
  25. «و اگر (رها) نکردید پس، از پیکاری از سوی خداوند و فرستاده وی (با خویش) آگاه باشید و اگر توبه کنید سرمایه‌هایتان از آن شماست، نه ستم می‌ورزید و نه بر شما ستم می‌رود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.
  26. «و اگر تنگدست باشد، مهلتی باید تا گشایشی یابد و اگر بدانید صدقه دادن برای شما بهتر است» سوره بقره، آیه ۲۸۰.
  27. «و اگر تنگدست باشد، مهلتی باید تا گشایشی یابد و اگر بدانید صدقه دادن برای شما بهتر است» سوره بقره، آیه ۲۸۰.
  28. رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۸۷؛ رجال ابن داود، ابن داود، ص۴۰۸.
  29. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۴-۸۵.
  30. المغازی، واقدی، ج۲، ص۸۳۹.
  31. المغازی، واقدی، ج۲، ص۸۵۵-۸۵۷.
  32. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۵-۸۷.
  33. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۳۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۸۱.
  34. وقعة صفين، نصر بن مزاحم، ص۵۰۶.
  35. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۷-۸۸.
  36. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۲۲.
  37. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۸۴.
  38. عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا، کعب بن عمرو (مقاله)|مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۸.
  39. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۲۲ و ج۴، ص۱۷۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۸۴.
  40. الكامل، ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۲.
  41. عسکری، عبدالرضا، مقاله «کعب بن عمرو»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۸۸.