رابطه علم غیب با معجزه و کرامت چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«دیروز ما میگفتیم خداعلم غیب را به رسولان خود نصیب میکند و با الهام غیبی برگزیدگان خود را به مغیباتآگاه میکند، امروز شما در جریان طبیعت آن را یافتید و چیزی را که پیمبران بی واسطههای طبیعی و اسباب ظاهری در مییافتند و خدا به واسطه وحی و الهام به آنها میرساند. از غیبگوییها، شما یک کوره راه ضعیفی بر آن پیدا کردید از روی طبیعت، و همین یکی از فرقهای میان معجزه و غیر آن است که صاحبان معجزه و کرامت کارهایی بدون وسایل طبیعی انجام میدهند، که دیگران یا اصلا نمیتوانند بکنند یا بیواسطه و آلات طبیعی نمیتوانند انجام دهند. شما با هواپیما اگر روزی برابر با دو ماه راه بروید سلیمان بن داوود به همه بساط که داشت دو ماه راه را بی وسیلههای ظاهری میرفت»[۱].
آیتاللهمحمد تقی مصباح یزدی در کتاب «قرآنشناسی» در اینباره گفته است:
«مگر معجزه بودن امور خارقالعادهپیامبران گذشته، معنای دیگری جز ناتوانی بشر از همانندآوری دارد؟ به نظر میرسد که این روشنفکران، هم تصویر درستی از اعجاز قرآن و ویژگیهای آن نداشتهاند و هم در تصویر مفهوم معجزه و معجزاتپیامبران گذشته به خطا رفتهاند. از یکسو معجزاتانبیای گذشته را صرفاً اموری عجیب و غریب دانستهاند که فقط برای جلب توجه انسانهای رشد نیافته صورت میگیرد و به هیچ وجه توان اثبات مطلبی را ندارد و از سوی دیگر، خارقالعاده بودن قرآن را به معنای ظهور کتاب در جامعهای که برای کتاب و قلم و نوشتن ارزش قایل نیست، میدانند و این دو تصویر، هر دو اشتباه و برخلاف ظاهر آیات، روایات، مسلّمات تاریخی و مباحث عقلی است. معجزه در هر قالبی که ظهور کند چه معجزاتانبیای گذشته و چه قرآن برای اثبات مدعای پیامبر، مبنی بر ارتباط با خدا و عالم غیب است و در این جهت، هیچ تفاوتی بین قرآن و سایر معجزات نیست. معجزات، یک نوع استدلال برهانی بر مسأله است و قرآن نیز همانطور که گذشت، از این ویژگی خارق العاده بودن برخوردار است و خود بر آن تأکید دارد»[۳].
حجت الاسلام و المسلمین مهری در مقاله «آگاهیهای غیبی» در اینباره گفته است:
«معجزه کارى است که بشر به طور عادى و معمولى قادر به انجام آن نیست و لذا دلیل ارتباط انسان با خدا و شاهدى محکم بر صحّت ادّعاى نبوت یا امامت مىشود. شکى نیست که معجزه مانند هر پدیده دیگر نیاز به علت دارد. اعجاز، یک عمل طبیعى نیست بلکه مربوط به غیب این جهان است و کار خداوند است که به دست آنها انجام مىگیرد. ﴿وَقَالُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴾[۴][۵].
معجزه اول: یک ویژگی در قوهنفس عملی است و آن نیروی تأثیرگذاری در ماده اولیه عالم از راه ازاله یک صورت و ایجاد صورت دیگر است، برای مثال، میتواند هوا را به ابر تبدیل سازد و از آن باران یا طوفان به وجود آورد و یا آتش را سرد و گوارا سازد.
معجزه دوم: به حسب قوه خیالی است و آن این که نفس خیالی برای انسان آن قدرقدرت مییابد که او در بیداری به عالم غیبی متصل میشود، پس او گاهی معلوماتش را در کسوت الفاظ مسموعه میبیند و مبدئی که آن علوم را بر او القا نموده است یعنی فرشته را در صورت یک شخص مشاهده مینماید که در غایت نیکویی و زیبایی است و گاهی به گونه ندای هاتف غیبی ندای او را میشنود و شخص او را نمیبیند و گاهی به گونه غلبه ظن نسبت به یک امر غیبی است که او را از آن مطلع میسازد. این مسئله اگر در خواب باشد، پس رؤیای صادقه است و احتیاج به تأویل ندارد.[۹].
معجزه سوم: که برترین و شریفترین ویژگی انبیاست، کمال قوه نظری و عقل نظری است، به این وجه که جوهر عقلی آن قدر صفا یابد که اتصال شدید به عقل فعال به نام قلم اعلی و معلم شدید القوی پیدا نماید که با اذن خداوندعلوم را بر نفوسافاضه مینماید و آن نفوس این علوم و معارف را بدون واسطه معلم بشری در زمانی کوتاه دریافت میکنند»[۱۰].
آقای دکتر علی محمد بشارتی در کتاب «رضوان معارف» در این باره گفته است:
«معجزه بر چند نوع است که یکی از آنها خبرهای غیبی و اطلاع از عالم غیب است، که اگر پیغمبر از خدا در خواست کند و بخواهد تا از ماجرایی با ماجراهایی از غیبآگاه شود، خدای متعال او را آگاه میکند روزی در سفر تبوک شتر پیغمبر (ص) گم شد، اصحاب آن حضرت برای پیدا کردن آن شتر به این طرف و آن طرف رفته و به جستجو پرداختند. یکی از منافقان که همراه لشکریان بود، از روی تمسخر گفت: او میپندارد که پیامبر است و از آسمانها به شما خبر میدهد، اما اکنون نمیداند شترش کجاست. رسول خدا (ص) چون این سخن را شنید، رو به افرادی که در حضورش بودند، کرده و فرمودند: مردی از لشکریان سخن گفته است، ولی به خدا سوگند من چیزی را نمیدانم جز آن چه را خدا به من یاد دهد. اکنون خداوند مرا به مکان آن شتر راهنمایی کرد. شتر من در همین وادی و در فلان دره است که افسارش به درختی گیر کرده است. بروید و آن شتر را بیاورید.[۱۱] یکی از اصحاب به محلی که پیامبر (ص) دقیقا راهنمایی کرده بود، رفت و زمام شتر را همانگونه که پیامبر فرموده بود، به شاخه درختی گیر کرده بود، باز کرد و شتر را نزد پیامبر آورد»[۱۲].
«برخی اعتراف میکنند که پیامبرانمعجزه داشتهاند و خداوند به آنها علم غیب داده تا درستی رسالت خویش را اثبات نمایند اما معتقدند این علم به صورت اتفاقی و محدود و در هنگام مصلحت پدید میآمده است نه برای همیشه. بعضی از آنها این علم را به شیر آبتشبیه کردهاند که هنگام نیاز و مصلحت باز میگردد و سپس بسته میشود. پس درست است که پیامبرقدرت غیبی دارد و میتواند معجزه انجام دهد اما این امر فقط به موقعیتهای مشخص اختصاص دارد و در غیر آنها این توانایی وجود ندارد. اما درست آن است که تواناییپیامبران و علم غیب خدادادی آنها همیشگی و مستمر است، چند آیه از قرآن این مطلب را اثبات میکند از جمله:
۳. خداوند در قرآن میفرماید: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[۱۷] نرم گرداندن آهن برای داوود به طور موّقت و در یک مورد معین و به سبب خاصی نبود، بلکه فضل دائمی خداوند بود که به او بخشید و آیه کریمه این نکته را آشکارا بیان میکند: ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[۱۸]»[۱۹].
«از دیدگاه حکمت متعالیه علمامام مانند سایر مردم نیست، بلکه معجزه الهی به شمار میرود. توضیح آنکه، هر وقت حکمت خداوند مقتضی شده که مصلحتی در میان باشد، خداوند متعال برخلاف جریانات مأنوس و معمول موجودی را خلق میکند یا حادثهای را پدید میآورد که در اصطلاح معجزه یا خرق عادت نامیده میشود و یکی از آن موارد علمامام است.[۲۰]اصولمعجزات و کرامات سه امر است: چون انسان کامل دارای بخشهای سهگانهای چون طبیعت و نفس و عقل است و هر یک از آنها از عالمی است غیر از عالم دیگری، و نقص و کمالی دارد، پس کمال روح که همان عقل نظری است به واسطه علم به حقایق و امور الهی است، و کمال نفس که همان قوه خیالی است به واسطه استقرار و جایگزینی صورتهای جزئی است، و کمال طبیعت عبارت است از تصرف در مواد به واسطه احاطه و حرکت دادن و دگرگون کردن، پس در انسان کامل که جامع کمالات انسانی است سه معجزه موجود است:
خاصیتی در قوه عملی اوست که در هیولای عالم اثر گذارده و صورتی را زدوده و صورتی دیگر ایجاد میکند، و همچنین نفس انسانی در هیولای عالم اثر میگذارد، ولی بیشتر این گونه است که اثرش از عالم خاص خود که بدن اوست تجاوز نمیکند.
آنچه به حسب قوه خیالی است و آن اینکه: قوی بودن نفس خیالی انسان خود نیرویی است که باعث میشود در بیداری اتصال به عالمغیب صوری پیدا کند، اگر دارای فضیلت علمی باشد معلوماتش را به صورت الفاظ شنیدنی و یا نوشتنی میبیند و فرشتهای که به او القا میکند در صورت شخص انسانی مشاهده میکند، و یا به صورت امر غیبی آن را ترسیمشده میبیند. و یا به گونه آوای سروش غیبی صدایش را میشنود و دیگر شخصش را مشاهده نمیکند، و یا اینکه به صورت غلبه گمان و ظن به امر غیبی ادراک میکند و بر مطلب آگاهی مییابد. پس آنچه از سخن که محفوظ مانده، اگر در خواب باشد رؤیای صادقه است و نیازی به تعبیر ندارد، و اگر در بیداری باشد آن وحی آشکار است و نیازی به تأویل ندارد، و این باطل نیست.[۲۱]
که از برترینخواصنبوت و اشرف آن است، کمال قوه نظری و عقل نظری است، یعنی جوهر عقلی صفایی مییابد که اتصالش به عقل فعال بسیار شدید شده به طوری که علوم و معارف را بدون واسطه معلم بشری در زمانی کوتاه دریافت میکند[۲۲] همان طور که در مباحث قبل درباره موروثی بودن علم امامان از پیامبر اکرم (ص) گفتیم این ویژگیها شامل امامان (ع) نیز میشود»[۲۳].
↑ و گفتند: چرا نشانههایی از سوی پروردگارش بر او فرو فرستاده نمیشود؟ بگو: جز این نیست که نشانهها نزد خداوند است و من تنها بیمدهندهای آشکارم؛ سوره عنکبوت، آیه ۵۰.
↑ و میگویند: «چرا نشانه معجزهواری از پروردگارش بر او فرو فرستاده نمیشود؟!» پس بگو: «آنچه از حسّ پوشیده، تنها برای خداست؛ پس منتظر باشید، چرا که من هم با شما از منتظرانم؛ سوره یونس، آیه ۲۰.
↑«که من برای شما نشانهای از پروردگارتان آوردهام؛ من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد»؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
↑الولایة التکوینیة بین الکتاب و السنة، هشام شرى العاملی، ص ۱۰۷
↑«گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بیگمان این تویی که بسیار بخشندهای. * پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد»؛ سوره ص، آیه ۳۵ و ۳۶.
↑«این بخشش ماست، پس بیشمار ببخش یا (برای خود) نگهدار!»؛ سوره ص، آیه ۳۹.