عطیة بن سعد بن جناده عوفی در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سیوطی ابو الحسن عطیة بن سعد عوفی جدلی کوفی[۱] را از مفسران تابعی به شمار آورده است[۲]. آقا بزرگ تهرانی پس از ذکر تفسیری به نام تفسیر عطیّة العوفی، گفته است: این عطیّه معروف به جدلی است و او غیر از عطیه عوفی معروف به بکالی است که شیخ طوسی نخست او را از اصحاب امیر المؤمنین (ع) به شمار آورده و سپس عطیه عوفی دیگری را در شمار اصحاب امام باقر (ع) ذکر کرده است و این اخیر همان عطیه صاحب تفسیر می‌باشد و او کسی است که ابان بن تغلب و... از او حدیث گرفته‌اند و در تهذیب الکمال و تذهیب آن[۳] و خلاصه تذهیب، زندگی‌نامه او با عنوان «ابی الحسن عطیة بن سعد بن جناده» متوفای ۱۱۱ ه‍‌. ق بیان شده است، ولی از ملحقات صراح حکایت شده که او عطیة بن سعید کوفی عوفی است و تفسیر او در پنج جزء می‌باشد، این عطیه گفته است: قرآن را سه‌بار به صورت تفسیر برای ابن عباس عرضه کرده‌ام[۴]، بنابراین وی نیز یکی از مفسران تابعی است که در تفسیر، تألیف نیز داشته است؛ البته در برخی نسخه‌های رجال الطوسی عطیۀ کوفی در شمار اصحاب امام باقر (ع) ذکر شده است نه عطیۀ عوفی[۵]، ولی با آنچه آقا بزرگ تهرانی فرموده، منافات ندارد؛ زیرا عطیه عوفی جدلی، کوفی نیز هست. در تفاسیر شیعه و سنی نیز روایات و آرای تفسیری فراوانی از وی نقل شده که آن هم شاهد دیگری بر مفسر بودن او است.[۶]

نمونه روایات تفسیری

طبری در تفسیر ﴿الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۷] از وی نقل کرده که وی از ابو سعید خدری و ابو سعید از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: ان عیسی بن مریم قال:الرَّحْمنُ رَحْمَانُ الاخرة وَ الدُّنْيَا وَ الرَّحِيمُ رَحِيمُ الاخرة [۸]؛

در تفسیر فرات کوفی از عطیه نقل شده که وی از حذیفه بن یمان چنین روایت کرده است: به خدا سوگند! در غدیرخم در محضر رسول خدا (ص) نشسته بودم و مجلس از مهاجر و انصار پُر بود. رسول خدا (ص) برخاست و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِأَمْرٍ فَقَالَ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۹] فَقُلْتُ لِصَاحِبِي جَبْرَئِيلَ (ع) يَا خَلِيلِي إِنَّ قُرَيْشاً قَالُوا لِي كَذَا وَ كَذَا فَأَتَى الْخَبَرَ مِنْ رَبِّي فَقَالَ ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۰] ثُمَّ نَادَى عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَأَقَامَهُ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى [بِكُمْ] مِنْكُمْ بِأَنْفُسِكُمْ [و أنفسكم] قَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌّ] مَوْلَاهُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ عَرْضِ الْمَسْجِدِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا تَأْوِيلُ هَذَا قَالَ قَالَ مَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ] أَمِيرُهُ»[۱۱].[۱۲]

نمونه آرای تفسیری

طبری در تفسیر ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ[۱۳] از عطیه نقل کرده که «شجره» را به «سنبله» معنا کرده است [۱۴].

در تفسیر ﴿لَا شِيَةَ فِيهَا[۱۵] از وی نقل کرده که گفته است: "لونها واحد لیس فیها سوی لونها"[۱۶]؛

شیخ طوسی در تفسیر آیه ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۱۷] پس از نقل اینکه ابن عباس «ملک» در این آیه را به ملک سلیمان تفسیر کرده، فرموده است: "وبه قال العطیّة العوفي"[۱۸]؛

نمونه‌های دیگر را در مصادر زیر بنگرید[۱۹].

مذهب

به دلیل معتبری که با صراحت مذهب وی را تعیین کند، دست نیافته‌ام، اما از روایات و اخبار استفاده می‌شود وی و پدرش از ارادتمندان امیر مؤمنان علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) بوده‌اند. گفته‌اند وقتی وی به دنیا آمد، پدرش او را در کوفه نزد علی بن ابی طالب (ع) آورد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، برایم پسری به دنیا آمده، برایش نامی تعیین فرما. فرمود: این، عطیّه خداست. او ازاین‌رو عطیّه نامیده شد[۲۰]. حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نامه می‌نویسد که عطیه را بخواه، پس اگر علی بن ابی طالب را لعنت کرد به او کاری نداشته باش و اگر لعنت نکرد، چهارصد تازیانه به او بزن و سر و ریشش را بتراش. ثقفی او را دعوت می‌کند و نامۀ حجاج را بر او می‌خواند. عطیه از لعن آن حضرت امتناع می‌کند؛ پس او را چهارصد تازیانه می‌زند و سر و ریشش را می‌تراشد[۲۱]. وی در اربعین اول امام حسین (ع) به اتفاق جابر بن عبد الله انصاری به زیارت آن حضرت تشرّف یافته و بدین لحاظ‍ از نخستین زائران آن حضرت به شمار می‌آید[۲۲].

روایات فراوانی در فضیلت علی بن ابی طالب (ع) از وی نقل شده است[۲۳] و در سندهای متعددی از حدیث ثقلین[۲۴]، حدیث غدیر[۲۵] و حدیث منزلت[۲۶] و حدیث نزول آیۀ تطهیر[۲۷] و روایاتی که می‌گویند امامان بعد از پیامبر (ص) دوازده نفرند[۲۸]، نام عطیه به چشم می‌خورد. ابن حجر و زرکلی گفته‌اند: «وی از شیعیان اهل کوفه به شمار می‌آید»[۲۹]. شاید مستند آنان همان اخبار و روایات یاد شده باشد.[۳۰]

وثاقت

رجال‌شناسان اهل تسنن در وثاقت وی اختلاف کرده‌اند؛ ابن سعد درباره‌اش گفته است: ان شاء الله ثقه است[۳۱]. عجلی گفته است: کوفی، تابعی و ثقه است، ولی قوی نیست[۳۲].

ابن معین نیز او را صالح معرفی کرده است[۳۳] ولی نسائی گفته ضعیف است[۳۴] و از احمد و هشیم نقل کرده‌اند که حدیث او را ضعیف می‌دانسته‌اند[۳۵].

به باور ابو حاتم وی ضعیف است، ولی حدیث او نوشته می‌شود[۳۶]. ابن عدی نیز گفته است: با اینکه ضعیف است، حدیث او نوشته می‌شود[۳۷]. ابن حجر از ساجی نقل کرده که گفته است: حجت نیست و امام علی (ع) را بر همه مقدم می‌داشت[۳۸]. بعید نیست منشأ ضعیف دانستن وی مقدم داشتن امام علی (ع) بر دیگران و گرایش ویژۀ وی به اهل بیت پیامبر (ص) باشد.

از رجال‌شناسان شیعه نیز دربارۀ وی توثیقی به ما نرسیده است. آنچه در کتب رجال شیعه دربارۀ وی آمده، این است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام باقر (ع) به شمار آورده است[۳۹] و گفته‌اند: برقی نیز او را در شمار اصحاب امام باقر (ع) و بنابر احتمالی، در شمار اصحاب امام صادق (ع) آورده است[۴۰]. نجاشی روایت ابان بن تغلب از وی را از بلاذری نقل کرده است[۴۱]. مامقانی در نتائج التنقیح او را امامی مجهول توصیف کرده است[۴۲].[۴۳]

منابع

پانویس

  1. ابن عماد وفات وی را در سال ۱۱۱ ه‍‌. ق ذکر کرده است (شذرات الذهب، ج۱، ص۱۴۴). ابن حجر وفات وی در سال ۱۱۱ ه‍‌. ق را از حضرمی و ابن سعد نقل کرده، ولی از قول سال ۱۲۷ در وفات وی نیز خبر داده است (تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱).
  2. ر. ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۳۵.
  3. منظور تذهیب التهذیب فی اسماء الرجال تألیف محمد بن احمد ذهبی است (ر. ک: حاج خلیفة، کشف الظنون، ج۱، ص۳۹۴).
  4. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۲۸۲ و ۲۸۳، رقم ۱۲۹۳.
  5. ر. ک: رجال الطوسی، ط، ‍ نجف، ص۱۲۹، حرف عین، رقم ۳۲ ولی در رجال الطوسی، ط‍، قم، جامعه مدرسین، ص۱۴۰، رقم ۳۲ عطیه عوفی ذکر شده است.
  6. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸۴-۱۸۵.
  7. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  8. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۸۴، ح۱۴۷.
  9. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  10. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  11. تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۶، ح۶۷۵.
  12. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸۵.
  13. «اما به این درخت نزدیک نشوید» سوره بقره، آیه ۳۵.
  14. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۲۶۹، ح۷۲۱.
  15. «بی‌هیچ خالی در آن» سوره بقره، آیه ۷۱.
  16. طبری، جامع البیان، ج۱، ص۳۹۶، ح۱۲۷۲.
  17. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  18. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۲۸.
  19. طبری، جامع البیان (ط، ‍ بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵)، ج۱، ص۸۹ (تفسیر ﴿قُلُوبُنَا غُلْفٌ «دل‌های ما در پوششی (پنهان) است» سوره بقره، آیه ۸۸ و ص۶۵۷ (تفسیر ﴿رَاعِنَا در آیه ۱۰۴ بقره)؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۲۵۲، ۳۲۳ و ۳۳۴؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۱۳، ۳۳۵ و ۵۵۱ و ج۴، ص۳۹۵.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ط‍ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ ه‍‌. ق، ج۶، ص۳۰۵، رقم ۲۳۷۵.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ط‍ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ ه‍‌. ق، ج۶، ص۳۰۵، رقم ۲۳۷۵.
  22. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۳۰، ح۶۲ و ج۱۰۱، ص۱۹۵ و ۱۹۶، ح۳۱.
  23. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۱، ح۱، ص۱۳۱، ح۳۴، ص۱۸۹، ح۱۶۲. ج۱۲، ص۳، ح۲ و ج۱۸، ص۳۳۲، ح۳۵ و ج۲۱، ص۳۳۲، ح۸ و ج۲۷، ص۲۳۰، ح۳۵ و ج۳۲، ص۳۲۷، ح۳۱۲ و ج۳۸، ص۵، ح۶، ص۷، ح۱۳، ص۱۲ و ۱۳، ح۱۷، ص۱۴، ح۱۸، ص۱۱۸، ح۶۲، ص۱۲۱، ح۳۷، ص۳۳۰، ح۱ و ج۳۹، ص۱۶۸، ح۹، ص۲۰۱، ح۲۲، ص۲۱۸، ح۱۲، ص۲۱۹، ح۱۳، ص۲۲۶، ح۱، ص۲۶۱، ح۳۵ و ج۴۰، ص۹، ح۲۱، ص۴۳، ح۸۰.
  24. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۱۳۱، ۱۳۲، ۱۳۴، ۱۳۶، ۱۴۶ و ۱۴۷، ح۶۴، ۶۷، ۷۲، ۷۳، ۷۶، ۱۰۷ و ۱۰۹.
  25. مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۴۹، ۱۵۵، ۱۶۸، ۱۷۸، ۱۸۵، ۱۹۰ و ۲۲۴، ح۲۶، ۳۹، ۴۵، ۶۵، ۷۰، ۷۴ و ۱۰۰.
  26. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۵۵، ۲۶۱، ح۶ و ۲۰.
  27. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۰۸ و ۳۳، ح۴ و ۳۴؛ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج۷، ص۱۲۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۶.
  28. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۹۰، ۲۹۱ و ۲۹۲، ح۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۶ و ۱۱۸.
  29. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱؛ زرکلی، الأعلام، ج۴، ص۲۳۷.
  30. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸۶-۱۸۷.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰۵، رقم ۲۳۷۵.
  32. عجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۱۴، رقم ۱۲۵۵.
  33. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  34. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  35. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  36. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  37. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  38. ر. ک: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  39. در برخی نسخه‌ها با عنوان «عطیة الکوفی» و در برخی نسخه‌ها با عنوان «عطیة العوفی» ذکر شده است. ر. ک: رجال الطوسی، ط‍، نجف، ۱۳۸۱ ه‍‌. ق، ص۱۲۹، رقم ۳۲ و ط‍، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ ه‍‌. ق، ص۱۴۰، رقم ۳۲.
  40. ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۴۹، رقم‌های ۷۷۰۷ و ۷۷۰۹.
  41. رجال النجاشی، ص۱۰ (ترجمه ابان بن تغلب).
  42. مامقانی، تنقیح المقال، ج۱، ص۱۰۲ (نتائج التنقیح، رقم ۷۹۴۱).
  43. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۸۷-۱۸۸.