اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\{\{صحابه\}\}\n↵\[\[رده\:(.*)\]\]↵\[\[رده\:مدخل\]\]↵\[\[رده\:اعلام\]\]↵\[\[رده\:اصحاب پیامبر\]\]' به 'رده:مدخل رده:اعلام رده:اصحاب پیامبر')
جز (جایگزینی متن - 'بنوتمیم' به 'بنی‌تمیم')
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی در تاریخ اسلامی]] </div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
از بزرگان [[عرب]] و از رؤسای [[بنوتمیم]] بود. [[ابوعبیده]] او را چنین توصیف کرده است: {{عربی|"كان عالم العرب في زمانه"}}<ref>سزگین، ص۳۱.</ref>؛ نام اصلی او [[فراس]] است که به دلیل طاسی سرش، او را [[اقرع]] [[لقب]] داده‌اند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۵۸ و ۱۵۶.</ref>. او از اسب سواران ورزیده [[بنی تمیم]] در [[جاهلیت]] بود. در [[جنگ]] «[[یوم]] سلمان» از جنگ‌های [[جاهلی]]، [[نگهبان]] قلعه‌های بنی تمیم بود و به دست [[عمران بن مرة شیبابی]] [[اسیر]] شده، با فدیه و دادن [[پول]] خودش را [[آزاد]] کرد و پیش [[قوم]] خویش برگشت و مورد [[سرزنش]] [[حصین بن قعقاع یشکری]] (شاعر) قرار گرفت<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۱۸۵.</ref>، اقرع در جاهلیت داور و [[حکم]] بود. هنگامی که [[جریر بن عبدالله بجلی]] با مردی از [[اهل یمن]] درگیری پیدا کرد، آن دو برای [[داوری]] نزد اقرع رفتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۹؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۷.</ref> او را در شمار [[یاران رسول خدا]]{{صل}} کلیدی که در [[سرزمین]] بنی تمیم در [[بصره]] ساکن شدند، شمرده و گفته است: اقرع همراه [[نمایندگان]] بنی تمیم ([[محرم]] سال نهم) حضور [[رسول خدا]]{{صل}} شرفیاب و [[مسلمان]] شد، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مسلمان شدن اقرع باید قبل از [[سال نهم هجری]] باشد؛ از جمله اینکه در [[ذی حجه]] [[سال ششم هجری]] رسول خدا{{صل}} از [[صلح حدیبیه]] برگشت و سفیران خود را نزد [[پادشاهان]] و رؤسای [[قبایل]] فرستاد و برای آنان [[نامه]] نوشت. از جمله این [[نامه‌ها]]، برای [[اُسیخت بن عبدالله]]، [[فرمانروا]] و مرزبان «هجر» بود که پاسخ نامه أسیخت را، [[اقرع بن حابس]] برای رسول خدا{{صل}} آورد که در آن برای قوم خود [[شفاعت]] خواسته بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۱۱.</ref>.
از بزرگان [[عرب]] و از رؤسای [[بنی‌تمیم]] بود. [[ابوعبیده]] او را چنین توصیف کرده است: {{عربی|"كان عالم العرب في زمانه"}}<ref>سزگین، ص۳۱.</ref>؛ نام اصلی او [[فراس]] است که به دلیل طاسی سرش، او را [[اقرع]] [[لقب]] داده‌اند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۵۸ و ۱۵۶.</ref>. او از اسب سواران ورزیده [[بنی تمیم]] در [[جاهلیت]] بود. در [[جنگ]] «[[یوم]] سلمان» از جنگ‌های [[جاهلی]]، [[نگهبان]] قلعه‌های بنی تمیم بود و به دست [[عمران بن مرة شیبابی]] [[اسیر]] شده، با فدیه و دادن [[پول]] خودش را [[آزاد]] کرد و پیش [[قوم]] خویش برگشت و مورد [[سرزنش]] [[حصین بن قعقاع یشکری]] (شاعر) قرار گرفت<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۱۸۵.</ref>، اقرع در جاهلیت داور و [[حکم]] بود. هنگامی که [[جریر بن عبدالله بجلی]] با مردی از [[اهل یمن]] درگیری پیدا کرد، آن دو برای [[داوری]] نزد اقرع رفتند<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۹؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۷.</ref> او را در شمار [[یاران رسول خدا]] {{صل}} کلیدی که در [[سرزمین]] بنی تمیم در [[بصره]] ساکن شدند، شمرده و گفته است: اقرع همراه [[نمایندگان]] بنی تمیم ([[محرم]] سال نهم) حضور [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب و [[مسلمان]] شد، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مسلمان شدن اقرع باید قبل از [[سال نهم هجری]] باشد؛ از جمله اینکه در [[ذی حجه]] [[سال ششم هجری]] رسول خدا {{صل}} از [[صلح حدیبیه]] برگشت و سفیران خود را نزد [[پادشاهان]] و رؤسای [[قبایل]] فرستاد و برای آنان [[نامه]] نوشت. از جمله این [[نامه‌ها]]، برای [[اُسیخت بن عبدالله]]، [[فرمانروا]] و مرزبان «هجر» بود که پاسخ نامه أسیخت را، [[اقرع بن حابس]] برای رسول خدا {{صل}} آورد که در آن برای قوم خود [[شفاعت]] خواسته بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۱۱.</ref>.


[[شاهد]] دیگر، گزارش [[واقدی]] است که در آن گفته است: وقتی رسول خدا{{صل}} برای [[فتح مکه]] (سال هشتم) حرکت کرد، اقرع بن حابس همراه ده نفر و از افراد [[قبیله]] خود در سقیا<ref>بین مکه و مدینه؛ یاقوت حموی، ج۴، ص۲۲۱.</ref> به [[حضرت]] رسید و همراه [[حضرت]] به [[مکه]] رفت<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۳.</ref>. این در حالی است که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[کافر]] کمک نمی‌گرفت. افزون براین، عده‌ای تصریح کرده‌اند که او قبل از [[وفد]] [[تمیم]] در جنگ‌های حنین و [[طائف]] شرکت داشت<ref>طبری، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> و هنگامی که حضرت در جعرانه [[غنایم]] را تقسیم کرد، صد شتر از غنایم [[حنین]] را به [[اقرع]] داد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۱۶.</ref>، که این [[عمل]] رسول خدا{{صل}} مورد [[اعتراض]] [[عباس بن مرداس]] قرار گرفت<ref>واقدی، ج۱، ص۹۴۷؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۷.</ref>. بعد از تقسیم غنایم، [[شیما]] [[خواهر]] رضاعی رسول خدا{{صل}} [[خدمت]] آن حضرت رسید و از او خواست به دلیل [[قرابت]] با او، [[اسیران]] [[هوازن]] را به آنان برگرداند. حضرت فرمود: «مدت‌ها [[منتظر]] ماندم. [[گمان]] کردم دیگر نخواهید آمد و غنایم را تقسیم کردم، اما آنچه سهم من و [[فرزندان عبدالمطلب]] است از شما، از [[مردم]] نیز برای شما چنین درخواستی خواهم کرد». آن حضرت بعد از [[نماز]] از [[مسلمانان]] درخواست کرد اسیران را به آنان برگردانند. [[انصار]] چنین کردند، ولی [[اقرع بن حابس]] گفت: من و [[بنی تمیم]] چنین نخواهیم کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۳؛ واقدی، ج۳، ص۹۵۱.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: «خدایا! سهم این دو را بلند آوازه گردان». پس از این [[دعا]]، سهم آن دو پیرزن درآمد <ref>یعقوبی، ج۲، ص۶۳.</ref>.
[[شاهد]] دیگر، گزارش [[واقدی]] است که در آن گفته است: وقتی رسول خدا {{صل}} برای [[فتح مکه]] (سال هشتم) حرکت کرد، اقرع بن حابس همراه ده نفر و از افراد [[قبیله]] خود در سقیا<ref>بین مکه و مدینه؛ یاقوت حموی، ج۴، ص۲۲۱.</ref> به [[حضرت]] رسید و همراه [[حضرت]] به [[مکه]] رفت<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۳.</ref>. این در حالی است که [[رسول خدا]] {{صل}} از [[کافر]] کمک نمی‌گرفت. افزون براین، عده‌ای تصریح کرده‌اند که او قبل از [[وفد]] [[تمیم]] در جنگ‌های حنین و [[طائف]] شرکت داشت<ref>طبری، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> و هنگامی که حضرت در جعرانه [[غنایم]] را تقسیم کرد، صد شتر از غنایم [[حنین]] را به [[اقرع]] داد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۱۶.</ref>، که این [[عمل]] رسول خدا {{صل}} مورد [[اعتراض]] [[عباس بن مرداس]] قرار گرفت<ref>واقدی، ج۱، ص۹۴۷؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۷.</ref>. بعد از تقسیم غنایم، [[شیما]] [[خواهر]] رضاعی رسول خدا {{صل}} [[خدمت]] آن حضرت رسید و از او خواست به دلیل [[قرابت]] با او، [[اسیران]] [[هوازن]] را به آنان برگرداند. حضرت فرمود: «مدت‌ها [[منتظر]] ماندم. [[گمان]] کردم دیگر نخواهید آمد و غنایم را تقسیم کردم، اما آنچه سهم من و [[فرزندان عبدالمطلب]] است از شما، از [[مردم]] نیز برای شما چنین درخواستی خواهم کرد». آن حضرت بعد از [[نماز]] از [[مسلمانان]] درخواست کرد اسیران را به آنان برگردانند. [[انصار]] چنین کردند، ولی [[اقرع بن حابس]] گفت: من و [[بنی تمیم]] چنین نخواهیم کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۳؛ واقدی، ج۳، ص۹۵۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} فرمود: «خدایا! سهم این دو را بلند آوازه گردان». پس از این [[دعا]]، سهم آن دو پیرزن درآمد <ref>یعقوبی، ج۲، ص۶۳.</ref>.


بنابراین، اقرع پیش از وفد تمیم [[مسلمان]] شده و در حالی که مسلمان بود، در وفد تمیم خدمت رسول خدا{{صل}} رسید. اما اینکه در جعرانه، رسول خدا{{صل}} برای [[تألیف قلوب]] اموالی را به او بخشید، با مسلمان بودن او منافات نداشت؛ از این رو، برخی او را از {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}}<ref> سوره توبه، آیه ۶۰.</ref>. شمرده<ref>ابن حمزه، ص۳۳.</ref>، اما نگفته‌اند او [[مسلمة]] الفتح است. چنان که هدایایی نیز از [[یمن]] برای [[رسول خدا]]{{صل}} رسید که [[حضرت]] آن را بین چهار نفر تقسیم کرد که یکی بود از آنان اقرع بود. وقتی [[یاران]] او [[اعتراض]] کردند، حضرت فرمود: این [[بخشش]] من به دلیل [[تألیف قلوب]] آنان بود»<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۲.</ref>.
بنابراین، اقرع پیش از وفد تمیم [[مسلمان]] شده و در حالی که مسلمان بود، در وفد تمیم خدمت رسول خدا {{صل}} رسید. اما اینکه در جعرانه، رسول خدا {{صل}} برای [[تألیف قلوب]] اموالی را به او بخشید، با مسلمان بودن او منافات نداشت؛ از این رو، برخی او را از {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}}<ref> سوره توبه، آیه ۶۰.</ref>. شمرده<ref>ابن حمزه، ص۳۳.</ref>، اما نگفته‌اند او [[مسلمة]] الفتح است. چنان که هدایایی نیز از [[یمن]] برای [[رسول خدا]] {{صل}} رسید که [[حضرت]] آن را بین چهار نفر تقسیم کرد که یکی بود از آنان اقرع بود. وقتی [[یاران]] او [[اعتراض]] کردند، حضرت فرمود: این [[بخشش]] من به دلیل [[تألیف قلوب]] آنان بود»<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۲.</ref>.


اما اینکه چرا [[وفد]] [[تمیم]] نزد رسول خدا{{صل}} آمد، سبب آن چنین بود که رسول خدا{{صل}} [[بشر بن سفیان]] یا [[نحّام علوی]] را برای [[گردآوری زکات]] بنی کعب که از [[قبیله خزاعه]] بودند، فرستاد. بنی کعب دام‌های خود را برای دادن [[زکات]] جمع کردند، ولی [[تمیمیان]] مانع شدند. رسول خدا{{صل}}، عُیَینَه فزاری را همراه عده‌ای به [[قبیله]] [[بنی تمیم]] فرستاد، به آنان [[شبیخون]] زدند و عده‌ای را [[اسیر]] گرفته، به [[مدینه]] آوردند. [[اقرع]] همراه گروهی از آنان برای [[آزادی]] [[اسیران]] بنی تمیم به مدینه آمد. اسیران بنی تمیم با دیدن تمیمی‌ها به [[گریه]] افتادند. رؤسای تمیم به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} شتافتند و آن حضرت را به نام، چنین صدا زدند: ای محمد بیرون بیا!<ref>واقدی، ج۳، ص۹۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۴ و ج۲، ص۱۲۰.</ref>، بنا به نقل [[موسی بن عقبه]]، اقرع جزء کسانی بود که [[پیامبر اعظم]] را از پشت در و با نام «یا محمد» صدا زد. حضرت پاسخ او را نداد تا اینکه که اقرع گفت: {{عربی|"يا محمد إِنَّ حَمدِي زَينٌ وإِنَّ ذَمِّي لَشينٌ}}؛ [[ستایش]] من سبب [[زینت]] و [[آراستگی]] و [[سرزنش]]، و هجو من سبب بدنامی است». حضرت فرمود: این تنها از [[صفات خداوند]] است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۳؛ طبری، ج۳، ص۱۵۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۵.</ref>. این نحوه صدا زدن، مایه رنجش حضرت شد و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاق‌ها صدا می‌زنند، بیشترشان خرد نمی‌ورزند» سوره حجرات، آیه ۴.</ref>. درباره فرستادگان [[تمیم]] نازل شد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۷؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نزد آنان آمد. از او خواستند اجازه دهد تا شاعر و سخنگویشان با [[حضرت]] مفاخره کند و حضرت اجازه داد. بعد از مشاعره، [[تمیمیان]] [[مسلمان]] شدند<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۸-۱۹۰.</ref>.
اما اینکه چرا [[وفد]] [[تمیم]] نزد رسول خدا {{صل}} آمد، سبب آن چنین بود که رسول خدا {{صل}} [[بشر بن سفیان]] یا [[نحّام علوی]] را برای [[گردآوری زکات]] بنی کعب که از [[قبیله خزاعه]] بودند، فرستاد. بنی کعب دام‌های خود را برای دادن [[زکات]] جمع کردند، ولی [[تمیمیان]] مانع شدند. رسول خدا {{صل}}، عُیَینَه فزاری را همراه عده‌ای به [[قبیله]] [[بنی تمیم]] فرستاد، به آنان [[شبیخون]] زدند و عده‌ای را [[اسیر]] گرفته، به [[مدینه]] آوردند. [[اقرع]] همراه گروهی از آنان برای [[آزادی]] [[اسیران]] بنی تمیم به مدینه آمد. اسیران بنی تمیم با دیدن تمیمی‌ها به [[گریه]] افتادند. رؤسای تمیم به [[خانه رسول خدا]] {{صل}} شتافتند و آن حضرت را به نام، چنین صدا زدند: ای محمد بیرون بیا!<ref>واقدی، ج۳، ص۹۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۴ و ج۲، ص۱۲۰.</ref>، بنا به نقل [[موسی بن عقبه]]، اقرع جزء کسانی بود که [[پیامبر اعظم]] را از پشت در و با نام «یا محمد» صدا زد. حضرت پاسخ او را نداد تا اینکه که اقرع گفت: {{عربی|"يا محمد إِنَّ حَمدِي زَينٌ وإِنَّ ذَمِّي لَشينٌ}}؛ [[ستایش]] من سبب [[زینت]] و [[آراستگی]] و [[سرزنش]]، و هجو من سبب بدنامی است». حضرت فرمود: این تنها از [[صفات خداوند]] است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۳؛ طبری، ج۳، ص۱۵۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۵.</ref>. این نحوه صدا زدن، مایه رنجش حضرت شد و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاق‌ها صدا می‌زنند، بیشترشان خرد نمی‌ورزند» سوره حجرات، آیه ۴.</ref>. درباره فرستادگان [[تمیم]] نازل شد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۷؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} نزد آنان آمد. از او خواستند اجازه دهد تا شاعر و سخنگویشان با [[حضرت]] مفاخره کند و حضرت اجازه داد. بعد از مشاعره، [[تمیمیان]] [[مسلمان]] شدند<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۸-۱۹۰.</ref>.


اما در اینکه چه کسی بزرگ [[قبیله]] تمیم شود، [[اختلاف]] شد. [[ابوبکر]] با اشاره به [[قعقاع بن عبید]] گفت: ای [[رسول الله]]{{صل}}! قعقاع بن عبید را [[سرپرست]] [[قوم]] قرار ده که او بزرگ قوم است. عمر با اشاره به [[اقرع بن حابس]] گفت: یا رسول الله{{صل}}! اقرع بن حابس را [[رئیس]] قوم قرار ده که او بزرگ قوم است. [[آیات]] ابتدای [[سوره حجرات]] نازل شد و آنها را از اینکه بر رسول خدا{{صل}} پیشی بگیرند، [[نهی]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۳.</ref>.
اما در اینکه چه کسی بزرگ [[قبیله]] تمیم شود، [[اختلاف]] شد. [[ابوبکر]] با اشاره به [[قعقاع بن عبید]] گفت: ای [[رسول الله]] {{صل}}! قعقاع بن عبید را [[سرپرست]] [[قوم]] قرار ده که او بزرگ قوم است. عمر با اشاره به [[اقرع بن حابس]] گفت: یا رسول الله {{صل}}! اقرع بن حابس را [[رئیس]] قوم قرار ده که او بزرگ قوم است. [[آیات]] ابتدای [[سوره حجرات]] نازل شد و آنها را از اینکه بر رسول خدا {{صل}} پیشی بگیرند، [[نهی]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۳.</ref>.


[[بخاری]] از طریق ابوملیکه از [[عبدالله بن زبیر]] نقل کرده است که در [[وفد]] [[بنی تمیم]]، ابوبکر به قعقاع، و عمر به اقرع بن حابس اشاره کردند. ابوبکر به عمر گفت: مقصودت از این کار، [[مخالفت]] با من است. [[عمر بن خطاب]] گفت که چنین مقصودی نداشته است و صدایشان در حضور رسول خدا{{صل}} بلند شد و آیات {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ }}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد بی‌گمان خداوند دل‌های کسانی که صدایشان را نزد فرستاده خداوند فرو می‌دارند، برای پرهیزگاری آزموده است؛ آنان آمرزش و پاداشی سترگ خواهند داشت» سوره حجرات، آیه ۱-۳.</ref> نازل گردید<ref>بخاری، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.  
[[بخاری]] از طریق ابوملیکه از [[عبدالله بن زبیر]] نقل کرده است که در [[وفد]] [[بنی تمیم]]، ابوبکر به قعقاع، و عمر به اقرع بن حابس اشاره کردند. ابوبکر به عمر گفت: مقصودت از این کار، [[مخالفت]] با من است. [[عمر بن خطاب]] گفت که چنین مقصودی نداشته است و صدایشان در حضور رسول خدا {{صل}} بلند شد و آیات {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ }}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد بی‌گمان خداوند دل‌های کسانی که صدایشان را نزد فرستاده خداوند فرو می‌دارند، برای پرهیزگاری آزموده است؛ آنان آمرزش و پاداشی سترگ خواهند داشت» سوره حجرات، آیه ۱-۳.</ref> نازل گردید<ref>بخاری، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.  


رسول خدا{{صل}} بعد از وفد تمیم، [[اقرع]] را بر [[صدقات]] [[بنی حنظله]] گماشت، سپس به او فرمود: «[[اسلام]] قوم تو به تأخیر افتاد»، اقرع به حضرت عرض کرد: [[مزینه]] نیز از تمیم است که هزار نفر از آنان مسلمان شده، اکنون با شمایند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۵۹.</ref>. رسول خدا{{صل}} در [[مصالحه]] با [[اهل]] [[نجران]] نیز عهدی نوشت و چند نفر را [[گواه]] گرفت که اقرع بن حابس از آنان بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۰ و ۳۶۸.</ref>.
رسول خدا {{صل}} بعد از وفد تمیم، [[اقرع]] را بر [[صدقات]] [[بنی حنظله]] گماشت، سپس به او فرمود: «[[اسلام]] قوم تو به تأخیر افتاد»، اقرع به حضرت عرض کرد: [[مزینه]] نیز از تمیم است که هزار نفر از آنان مسلمان شده، اکنون با شمایند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۵۹.</ref>. رسول خدا {{صل}} در [[مصالحه]] با [[اهل]] [[نجران]] نیز عهدی نوشت و چند نفر را [[گواه]] گرفت که اقرع بن حابس از آنان بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۲۰ و ۳۶۸.</ref>.


[[ابن حمزه]]<ref>ابن حمزه، ص۳۳.</ref> نام او را در شمار کسانی آورده است که از [[پیامبر]] در [[مسند احمد]] [[روایت]] دارند. [[ابن عباس]] گوید: [[رسول خدا]]{{صل}} [[خطبه]] خواند و فرمود: [[حج]] بر شما [[واجب]] شد، [[اقرع]] پرسید: آیا [[حج]] بر [[مسلمانان]] فقط یک مرتبه واجب است یا هر سال؟ [[حضرت]] فرمود: یک مرتبه واجب است. اگر هر سال واجب می‌‌شد، نمی‌توانستید آن را به جا آورید<ref>حاکم، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.
[[ابن حمزه]]<ref>ابن حمزه، ص۳۳.</ref> نام او را در شمار کسانی آورده است که از [[پیامبر]] در [[مسند احمد]] [[روایت]] دارند. [[ابن عباس]] گوید: [[رسول خدا]] {{صل}} [[خطبه]] خواند و فرمود: [[حج]] بر شما [[واجب]] شد، [[اقرع]] پرسید: آیا [[حج]] بر [[مسلمانان]] فقط یک مرتبه واجب است یا هر سال؟ [[حضرت]] فرمود: یک مرتبه واجب است. اگر هر سال واجب می‌‌شد، نمی‌توانستید آن را به جا آورید<ref>حاکم، ج۲، ص۲۹۳.</ref>.


در روایتی آمده است که رسول خدا{{صل}} [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} را می‌بوسید. اقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم و تا حال هیچ یک از آنها را نبوسیده‌ام. حضرت فرمود: {{متن حدیث|مَنْ لاَ يَرْحَمْ لاَ يُرْحَمْ}}<ref>بلاذری، ج۳، ص۲۶۷؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۵۱۴..</ref>؛ نیز نقل شده است که اقرع بر رسول خدا{{صل}} وارد شد و حضرت را دید که از پشت سر حجامت می‌کند. پرسید: چرا از پیشانی حجامت نمی‌کنی؟ پیامبر فرمود: «در این نوع حجامت، شفای درد سر، [[ناراحتی]] [[دندان]]، رفع [[نسیان]] و دیگر بیماری‌هاست»<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۴۵.</ref>.
در روایتی آمده است که رسول خدا {{صل}} [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} را می‌بوسید. اقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم و تا حال هیچ یک از آنها را نبوسیده‌ام. حضرت فرمود: {{متن حدیث|مَنْ لاَ يَرْحَمْ لاَ يُرْحَمْ}}<ref>بلاذری، ج۳، ص۲۶۷؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۵۱۴..</ref>؛ نیز نقل شده است که اقرع بر رسول خدا {{صل}} وارد شد و حضرت را دید که از پشت سر حجامت می‌کند. پرسید: چرا از پیشانی حجامت نمی‌کنی؟ پیامبر فرمود: «در این نوع حجامت، شفای درد سر، [[ناراحتی]] [[دندان]]، رفع [[نسیان]] و دیگر بیماری‌هاست»<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۴۵.</ref>.


پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، اقرع بن حابس به [[یاران]] سجاح پیوست، ولی بعد از موضع‌گیری سجاح، نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: [[خراج]] [[بحرین]] را برای من ضمانت کن تا هیچ کس از [[قوم]] ما از [[دین]] برنگشته، [[مرتد]] نشود. ابوبکر نیز چنین کرد. اقرع پس از آن تا [[جنگ]] یمامه همراه [[خالد بن ولید]] بود تا اینکه در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]] به [[دومة الجندل]] رفت<ref>طبری، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴.</ref> و پس از [[فتح]] دومة الجندل، از طرف خالد بن ولید رهسپار فتح [[انبار]] شد<ref>طبری، ج۳، ص۳۷۸.</ref>. اقرع در فتح [[حیره]] نیز [[امیر سپاه]] مقدم خالد بود<ref>طبری، ج۳، ص۳۷۳.</ref>، [[احنف بن قیس]]، [[رئیس]] تمیمی‌ها نیز اقرع را همراه لشکری به فتح جوزجان فرستاد. جوزجان به دست آنان فتح گردید و [[کفار]] پراکنده شدند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.</ref>. اما [[عبد الله بن عامر بن کریز]] او را بر بعض ولایات [[خراسان]] فرستاد، که در جوزجان، او و لشکرش از پای درآمدند<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. [[فرزندان]] [[اقرع]] و برادرش در خراسان ماندگار شدند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۱۳-۱۱۵.</ref>
پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}}، اقرع بن حابس به [[یاران]] سجاح پیوست، ولی بعد از موضع‌گیری سجاح، نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: [[خراج]] [[بحرین]] را برای من ضمانت کن تا هیچ کس از [[قوم]] ما از [[دین]] برنگشته، [[مرتد]] نشود. ابوبکر نیز چنین کرد. اقرع پس از آن تا [[جنگ]] یمامه همراه [[خالد بن ولید]] بود تا اینکه در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]] به [[دومة الجندل]] رفت<ref>طبری، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴.</ref> و پس از [[فتح]] دومة الجندل، از طرف خالد بن ولید رهسپار فتح [[انبار]] شد<ref>طبری، ج۳، ص۳۷۸.</ref>. اقرع در فتح [[حیره]] نیز [[امیر سپاه]] مقدم خالد بود<ref>طبری، ج۳، ص۳۷۳.</ref>، [[احنف بن قیس]]، [[رئیس]] تمیمی‌ها نیز اقرع را همراه لشکری به فتح جوزجان فرستاد. جوزجان به دست آنان فتح گردید و [[کفار]] پراکنده شدند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.</ref>. اما [[عبد الله بن عامر بن کریز]] او را بر بعض ولایات [[خراسان]] فرستاد، که در جوزجان، او و لشکرش از پای درآمدند<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. [[فرزندان]] [[اقرع]] و برادرش در خراسان ماندگار شدند<ref>بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۱۳-۱۱۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۲: خط ۳۰:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۰۲

مقدمه

از بزرگان عرب و از رؤسای بنی‌تمیم بود. ابوعبیده او را چنین توصیف کرده است: "كان عالم العرب في زمانه"[۱]؛ نام اصلی او فراس است که به دلیل طاسی سرش، او را اقرع لقب داده‌اند[۲]. او از اسب سواران ورزیده بنی تمیم در جاهلیت بود. در جنگ «یوم سلمان» از جنگ‌های جاهلی، نگهبان قلعه‌های بنی تمیم بود و به دست عمران بن مرة شیبابی اسیر شده، با فدیه و دادن پول خودش را آزاد کرد و پیش قوم خویش برگشت و مورد سرزنش حصین بن قعقاع یشکری (شاعر) قرار گرفت[۳]، اقرع در جاهلیت داور و حکم بود. هنگامی که جریر بن عبدالله بجلی با مردی از اهل یمن درگیری پیدا کرد، آن دو برای داوری نزد اقرع رفتند[۴]. ابن سعد[۵] او را در شمار یاران رسول خدا (ص) کلیدی که در سرزمین بنی تمیم در بصره ساکن شدند، شمرده و گفته است: اقرع همراه نمایندگان بنی تمیم (محرم سال نهم) حضور رسول خدا (ص) شرفیاب و مسلمان شد، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مسلمان شدن اقرع باید قبل از سال نهم هجری باشد؛ از جمله اینکه در ذی حجه سال ششم هجری رسول خدا (ص) از صلح حدیبیه برگشت و سفیران خود را نزد پادشاهان و رؤسای قبایل فرستاد و برای آنان نامه نوشت. از جمله این نامه‌ها، برای اُسیخت بن عبدالله، فرمانروا و مرزبان «هجر» بود که پاسخ نامه أسیخت را، اقرع بن حابس برای رسول خدا (ص) آورد که در آن برای قوم خود شفاعت خواسته بود[۶].

شاهد دیگر، گزارش واقدی است که در آن گفته است: وقتی رسول خدا (ص) برای فتح مکه (سال هشتم) حرکت کرد، اقرع بن حابس همراه ده نفر و از افراد قبیله خود در سقیا[۷] به حضرت رسید و همراه حضرت به مکه رفت[۸]. این در حالی است که رسول خدا (ص) از کافر کمک نمی‌گرفت. افزون براین، عده‌ای تصریح کرده‌اند که او قبل از وفد تمیم در جنگ‌های حنین و طائف شرکت داشت[۹] و هنگامی که حضرت در جعرانه غنایم را تقسیم کرد، صد شتر از غنایم حنین را به اقرع داد[۱۰]، که این عمل رسول خدا (ص) مورد اعتراض عباس بن مرداس قرار گرفت[۱۱]. بعد از تقسیم غنایم، شیما خواهر رضاعی رسول خدا (ص) خدمت آن حضرت رسید و از او خواست به دلیل قرابت با او، اسیران هوازن را به آنان برگرداند. حضرت فرمود: «مدت‌ها منتظر ماندم. گمان کردم دیگر نخواهید آمد و غنایم را تقسیم کردم، اما آنچه سهم من و فرزندان عبدالمطلب است از شما، از مردم نیز برای شما چنین درخواستی خواهم کرد». آن حضرت بعد از نماز از مسلمانان درخواست کرد اسیران را به آنان برگردانند. انصار چنین کردند، ولی اقرع بن حابس گفت: من و بنی تمیم چنین نخواهیم کرد[۱۲]. رسول خدا (ص) فرمود: «خدایا! سهم این دو را بلند آوازه گردان». پس از این دعا، سهم آن دو پیرزن درآمد [۱۳].

بنابراین، اقرع پیش از وفد تمیم مسلمان شده و در حالی که مسلمان بود، در وفد تمیم خدمت رسول خدا (ص) رسید. اما اینکه در جعرانه، رسول خدا (ص) برای تألیف قلوب اموالی را به او بخشید، با مسلمان بودن او منافات نداشت؛ از این رو، برخی او را از مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ[۱۴]. شمرده[۱۵]، اما نگفته‌اند او مسلمة الفتح است. چنان که هدایایی نیز از یمن برای رسول خدا (ص) رسید که حضرت آن را بین چهار نفر تقسیم کرد که یکی بود از آنان اقرع بود. وقتی یاران او اعتراض کردند، حضرت فرمود: این بخشش من به دلیل تألیف قلوب آنان بود»[۱۶].

اما اینکه چرا وفد تمیم نزد رسول خدا (ص) آمد، سبب آن چنین بود که رسول خدا (ص) بشر بن سفیان یا نحّام علوی را برای گردآوری زکات بنی کعب که از قبیله خزاعه بودند، فرستاد. بنی کعب دام‌های خود را برای دادن زکات جمع کردند، ولی تمیمیان مانع شدند. رسول خدا (ص)، عُیَینَه فزاری را همراه عده‌ای به قبیله بنی تمیم فرستاد، به آنان شبیخون زدند و عده‌ای را اسیر گرفته، به مدینه آوردند. اقرع همراه گروهی از آنان برای آزادی اسیران بنی تمیم به مدینه آمد. اسیران بنی تمیم با دیدن تمیمی‌ها به گریه افتادند. رؤسای تمیم به خانه رسول خدا (ص) شتافتند و آن حضرت را به نام، چنین صدا زدند: ای محمد بیرون بیا![۱۷]، بنا به نقل موسی بن عقبه، اقرع جزء کسانی بود که پیامبر اعظم را از پشت در و با نام «یا محمد» صدا زد. حضرت پاسخ او را نداد تا اینکه که اقرع گفت: "يا محمد إِنَّ حَمدِي زَينٌ وإِنَّ ذَمِّي لَشينٌ؛ ستایش من سبب زینت و آراستگی و سرزنش، و هجو من سبب بدنامی است». حضرت فرمود: این تنها از صفات خداوند است[۱۸]. این نحوه صدا زدن، مایه رنجش حضرت شد و آیه إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۱۹]. درباره فرستادگان تمیم نازل شد[۲۰]. رسول خدا (ص) نزد آنان آمد. از او خواستند اجازه دهد تا شاعر و سخنگویشان با حضرت مفاخره کند و حضرت اجازه داد. بعد از مشاعره، تمیمیان مسلمان شدند[۲۱].

اما در اینکه چه کسی بزرگ قبیله تمیم شود، اختلاف شد. ابوبکر با اشاره به قعقاع بن عبید گفت: ای رسول الله (ص)! قعقاع بن عبید را سرپرست قوم قرار ده که او بزرگ قوم است. عمر با اشاره به اقرع بن حابس گفت: یا رسول الله (ص)! اقرع بن حابس را رئیس قوم قرار ده که او بزرگ قوم است. آیات ابتدای سوره حجرات نازل شد و آنها را از اینکه بر رسول خدا (ص) پیشی بگیرند، نهی کرد[۲۲].

بخاری از طریق ابوملیکه از عبدالله بن زبیر نقل کرده است که در وفد بنی تمیم، ابوبکر به قعقاع، و عمر به اقرع بن حابس اشاره کردند. ابوبکر به عمر گفت: مقصودت از این کار، مخالفت با من است. عمر بن خطاب گفت که چنین مقصودی نداشته است و صدایشان در حضور رسول خدا (ص) بلند شد و آیات يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لا تَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ [۲۳] نازل گردید[۲۴].

رسول خدا (ص) بعد از وفد تمیم، اقرع را بر صدقات بنی حنظله گماشت، سپس به او فرمود: «اسلام قوم تو به تأخیر افتاد»، اقرع به حضرت عرض کرد: مزینه نیز از تمیم است که هزار نفر از آنان مسلمان شده، اکنون با شمایند[۲۵]. رسول خدا (ص) در مصالحه با اهل نجران نیز عهدی نوشت و چند نفر را گواه گرفت که اقرع بن حابس از آنان بود[۲۶].

ابن حمزه[۲۷] نام او را در شمار کسانی آورده است که از پیامبر در مسند احمد روایت دارند. ابن عباس گوید: رسول خدا (ص) خطبه خواند و فرمود: حج بر شما واجب شد، اقرع پرسید: آیا حج بر مسلمانان فقط یک مرتبه واجب است یا هر سال؟ حضرت فرمود: یک مرتبه واجب است. اگر هر سال واجب می‌‌شد، نمی‌توانستید آن را به جا آورید[۲۸].

در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) امام حسن مجتبی (ع) را می‌بوسید. اقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم و تا حال هیچ یک از آنها را نبوسیده‌ام. حضرت فرمود: «مَنْ لاَ يَرْحَمْ لاَ يُرْحَمْ»[۲۹]؛ نیز نقل شده است که اقرع بر رسول خدا (ص) وارد شد و حضرت را دید که از پشت سر حجامت می‌کند. پرسید: چرا از پیشانی حجامت نمی‌کنی؟ پیامبر فرمود: «در این نوع حجامت، شفای درد سر، ناراحتی دندان، رفع نسیان و دیگر بیماری‌هاست»[۳۰].

پس از رحلت رسول خدا (ص)، اقرع بن حابس به یاران سجاح پیوست، ولی بعد از موضع‌گیری سجاح، نزد ابوبکر آمد و گفت: خراج بحرین را برای من ضمانت کن تا هیچ کس از قوم ما از دین برنگشته، مرتد نشود. ابوبکر نیز چنین کرد. اقرع پس از آن تا جنگ یمامه همراه خالد بن ولید بود تا اینکه در زمان خلافت ابوبکر به دومة الجندل رفت[۳۱] و پس از فتح دومة الجندل، از طرف خالد بن ولید رهسپار فتح انبار شد[۳۲]. اقرع در فتح حیره نیز امیر سپاه مقدم خالد بود[۳۳]، احنف بن قیس، رئیس تمیمی‌ها نیز اقرع را همراه لشکری به فتح جوزجان فرستاد. جوزجان به دست آنان فتح گردید و کفار پراکنده شدند[۳۴]. اما عبد الله بن عامر بن کریز او را بر بعض ولایات خراسان فرستاد، که در جوزجان، او و لشکرش از پای درآمدند[۳۵]. فرزندان اقرع و برادرش در خراسان ماندگار شدند[۳۶][۳۷]

منابع

پانویس

  1. سزگین، ص۳۱.
  2. بلاذری، ج۱۲، ص۵۸ و ۱۵۶.
  3. بلاذری، ج۱۲، ص۱۸۵.
  4. ابن هشام، ج۱، ص۴۹؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.
  5. ابن سعد، ج۷، ص۲۷.
  6. ابن سعد، ج۱، ص۲۱۱.
  7. بین مکه و مدینه؛ یاقوت حموی، ج۴، ص۲۲۱.
  8. واقدی، ج۲، ص۸۰۳.
  9. طبری، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۲.
  10. ابن سعد، ج۲، ص۱۱۶.
  11. واقدی، ج۱، ص۹۴۷؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۷.
  12. ابن هشام، ج۴، ص۱۳۳؛ واقدی، ج۳، ص۹۵۱.
  13. یعقوبی، ج۲، ص۶۳.
  14. سوره توبه، آیه ۶۰.
  15. ابن حمزه، ص۳۳.
  16. ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۲.
  17. واقدی، ج۳، ص۹۷۵؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۴ و ج۲، ص۱۲۰.
  18. ابونعیم، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۳؛ طبری، ج۳، ص۱۵۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۵.
  19. «به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاق‌ها صدا می‌زنند، بیشترشان خرد نمی‌ورزند» سوره حجرات، آیه ۴.
  20. ابن هشام، ج۴، ص۲۰۷؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۹۳.
  21. ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۸-۱۹۰.
  22. ابن عساکر، ج۹، ص۱۹۳.
  23. «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد بی‌گمان خداوند دل‌های کسانی که صدایشان را نزد فرستاده خداوند فرو می‌دارند، برای پرهیزگاری آزموده است؛ آنان آمرزش و پاداشی سترگ خواهند داشت» سوره حجرات، آیه ۱-۳.
  24. بخاری، ج۵، ص۱۱۶.
  25. بلاذری، ج۱۲، ص۵۹.
  26. ابن سعد، ج۱، ص۲۲۰ و ۳۶۸.
  27. ابن حمزه، ص۳۳.
  28. حاکم، ج۲، ص۲۹۳.
  29. بلاذری، ج۳، ص۲۶۷؛ احمد بن حنبل، ج۲، ص۵۱۴..
  30. ابن سعد، ج۱، ص۳۴۵.
  31. طبری، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، ج۹، ص۱۸۴.
  32. طبری، ج۳، ص۳۷۸.
  33. طبری، ج۳، ص۳۷۳.
  34. بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.
  35. ابن اثیر، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۵۴.
  36. بلاذری، ج۱۲، ص۶۰.
  37. محمدی، رمضان، مقاله «اقرع بن حابس بن عاقل تمیمی مجاشعی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۱۳-۱۱۵.