نوف بن فضاله بکالی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
نوف [[فرزند]] فضاله بکاله [[حمیری]] کنیه‌اش ابو [[یزید]] مردی [[عابد]] و [[صالح]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و [[امام جماعت]] [[مسجد دمشق]] بود و به [[کوفه]] آمد و آنجا ساکن شد. وی از جمله [[یاران]] و [[خواص]] [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} و از روایان [[حدیث]] از آن [[حضرت]] است<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان بکر، ص۹۴.</ref>.
نوف [[فرزند]] فضاله بکاله [[حمیری]] کنیه‌اش ابو [[یزید]] مردی [[عابد]] و [[صالح]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و [[امام جماعت]] [[مسجد دمشق]] بود و به [[کوفه]] آمد و آنجا ساکن شد. وی از جمله [[یاران]] و [[خواص]] [[شیعیان امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} و از روایان [[حدیث]] از آن [[حضرت]] است<ref>سفینة البحار، ج۱، عنوان بکر، ص۹۴.</ref>.


او کسی است که ناله‌ها و [[نیایش]] [[امام]] {{ع}} را که در دوران [[خلافت]] خود در [[دل]] شبی داشت و از [[ترس]] [[عظمت]] [[خداوند]] [[اشک]] می‌ریخت [[نقل]] کرده است<ref>ر. ک: بحارالانوار، ج۸۷ ص۲۰۱.</ref>.
او کسی است که ناله‌ها و [[نیایش]] [[امام]] {{ع}} را که در دوران [[خلافت]] خود در [[دل]] شبی داشت و از [[ترس]] [[عظمت]] [[خداوند]] [[اشک]] می‌ریخت [[نقل]] کرده است<ref>ر. ک: بحارالانوار، ج۸۷ ص۲۰۱.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۵

مقدمه

نوف فرزند فضاله بکاله حمیری کنیه‌اش ابو یزید مردی عابد و صالح و از تابعین اصحاب رسول خدا (ص) و امام جماعت مسجد دمشق بود و به کوفه آمد و آنجا ساکن شد. وی از جمله یاران و خواص شیعیان امیرالمؤمنین علی (ع) و از روایان حدیث از آن حضرت است[۱].

او کسی است که ناله‌ها و نیایش امام (ع) را که در دوران خلافت خود در دل شبی داشت و از ترس عظمت خداوند اشک می‌ریخت نقل کرده است[۲].

شیخ صدوق به سند خود از نوف بن فضاله بکالی نقل می‌کند که گفت: در رحبه و درگاهی مسجد کوفه خدمت امیرالمؤمنین (ع) رسیدم و گفتم: "اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ" ؛ حضرت فرمود: "وَ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ يَا نَوْفُ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ" سپس عرضه داشتم. ای امیرمؤمنان، مرا موعظه کن و پندم بده؟ حضرت فرمود: "ای نوف، خوبی کن تا با تو خوبی شود". گفتم: ای امیرمؤمنان، زیادتر مرا موعظه کن. فرمود: "رحم کن تا مورد رحمت قرار گیری" باز اضافه خواستم، فرمود: "خوب بگو تا به خوبی یادت کنند" برای مرتبه چهارم عرض کردم: زیاد‌تر مرا موعظه کن؟ فرمود: "از غیبت اجتناب کن که خوراک و خورش سگ‌های جهنم است" سپس فرمود: "ای نوف، دروغ گفته کسی که گمان دارد حلال‌زاده است و به غیبت گوشت مردم را می‌خورد، دروغ گفته است کسی که گمان دارد حلال‌زاده است و دشمن من و امامان - بعد از من - است، دروغ گفته است کسی که گمان دارد حلال‌زاده است و زنا را دوست دارد، و دروغ گفته است کسی که گمان دارد خدا را می‌شناسد و بر نافرمانی خدا شب و روز جرئت می‌کند. ای نوف، سفارش مرا بپذیر و از چند طایفه مباش: از نقیب (مراقب و گزارشگر)، کدخدا، گمرگ‌چی و پست‌چی (حاکم) برحذر باش. ای نوف، صله رحم کن تا خدا عمرت را طولانی کند و خوش خلق باش تا خداوند حسابت را سبک گیرد، ای نوف، اگر دوست داری روز قیامت با من باشی کمک کار ستمکاران نباش. ای نوف، هر کس ما را دوست دارد روز قیامت با ماست و اگر مردی سنگی را دوست بدارد، روز قیامت با او محشور می‌شود. ای نوف، مبادا برای جلوه دادن به مردم خود را زینت کنی و یا آشکارا به نافرمانی خدا برآیی، که خدا روزی که با او ملاقات کنی تو را رسوا خواهد کرد. ای نوف، آنچه به تو گفتم حفظ کن (و به آن عمل نما) تا به خیر دنیا و آخرت نایل آیی"[۳].[۴]

شاهد گلایۀ امام (ع) از کوفیان

سید رضی در نهج البلاغه از نوف بن فضاله بکالی نقل می‌کند: امیرمؤمنان علی (ع) روزی در کوفه بر روی سنگی ایستاد و خطاب به مردم کوفه خطبه‌ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی و سفارش مردم به تقوا و پرهیزگاری و بی‌رغبتی به دنیا، سفارش نمود و در بی‌وفایی دنیا و این که دنیا حتی به سلیمان بن داود هم وفا نکرد، مطالبی بیان نمود. سپس از مردم کوفه بسی شکوه کرد، و در ادامه خطبه که از محتوای بسیار بالایی برخوردار است، در فراق اصحاب با وفایش که در صفین جان خود را در طبق اخلاص نهاده و زندگی خود را در راه او فدا نمودند، اشک ماتم ریخت.

نوف بن فضاله بکالی می‌گوید: حضرت دست به محاسن شریف خود زد و بس طولانی گریست سپس فرمود: "ای بندگان خدا، پیش به سوی جهاد، پیش به سوی جهاد، آگاه باشید من خود از هم امروز مهیای جهادم و لشکر را به سوی اردوگاه حرکت می‌دهم، هرکس می‌خواهد به سوی پروردگارش کوچ کند و به او بپیوندد، همراه من از شهر خارج گردد و راهی اردوگاه شود".

حضرت پس از این بیانات، برای جنگ مجدد با معاویه برای فرزندش حضرت حسین (ع) پرچمی با ده هزار نفر و برای قیس بن سعد نیز پرچمی با ده هزار نفر و برای ابو ایوب انصاری نیز پرچمی با ده هزار جنگجو و برای دیگر فرماندهان و امرای سپاه خود پرچم‌هایی بر افراشت و نیروهایی تحت فرمان آنان را سازمان داد اما هزار حیف که هنوز جمعه نگذشته بود، که دست پلید ابلیس از آستین ابن ملجم مرادی جنایتکار بیرون آمد و امام هدایت را مصدوم و مجروح ساخت. سپاه امیرالمؤمنین (ع) در نخیله قبل از آن‌که حرکت کند از ضربت خوردن آن حضرت باخبر شد و از اردوگاه برگشت و هم‌چون گله‌ای که شبان خود را از دست داده و گرگان از هر سو به آنها حمله‌ور شده بودند در آمدیم[۵]. این حدیث را نوف بن فضاله بکالی نقل کرده است.

آری، نوف بن فضاله بکالی این یار نزدیک به امیرالمؤمنین (ع) پس از آن حضرت سالیانی زیاد زندگی کرد و در سال نود که تا صد هجری نیز گفته‌اند دار فانی را وداع گفت[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. سفینة البحار، ج۱، عنوان بکر، ص۹۴.
  2. ر. ک: بحارالانوار، ج۸۷ ص۲۰۱.
  3. «فَقُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عِظْنِي فَقَالَ يَا نَوْفُ أَحْسِنْ يُحْسَنْ إِلَيْكَ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا نَوْفُ اِرْحَمْ تُرْحَمْ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ يَا نَوْفُ قُلْ خَيْراً تُذْكَرْ بِخَيْرٍ فَقُلْتُ زِدْنِي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ اِجْتَنِبِ اَلْغِيبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلاَبِ اَلنَّارِ ثُمَّ قَالَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا نَوْفُ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلاَلٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ لُحُومَ اَلنَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلاَلٍ وَ هُوَ يُبْغِضُنِي وَ يُبْغِضُ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِي وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلاَلٍ وَ هُوَ يُحِبُّ اَلزِّنَا وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَعْرِفُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ مُجْتَرٍ عَلَى مَعَاصِي اَللَّهِ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ يَا نَوْفُ اِقْبَلْ وَصِيَّتِي لاَ تَكُونَنَّ نَقِيباً وَ لاَ عَرِيفاً وَ لاَ عَشَّاراً وَ لاَ بَرِيداً يَا نَوْفُ صِلْ رَحِمَكَ يَزِيدُ اَللَّهُ فِي عُمُرِكَ وَ حَسِّنْ خُلُقَكَ يُخَفِّفِ اَللَّهُ فِي حِسَابِكَ يَا نَوْفُ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلاَ تَكُنْ لِلظَّالِمِينَ مُعِيناً يَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ يَا نَوْفُ إِيَّاكَ أَنْ تَتَزَيَّنَ لِلنَّاسِ وَ تُبَارِزَ اَللَّهَ بِالْمَعَاصِي فَيَفْضَحَكَ اَللَّهُ يَوْمَ تَلْقَاهُ يَا نَوْفُ اِحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ تَنَلْ بِهِ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ»؛ امالی صدوق، مجلس ۳۷، ح۹؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۶؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۸۵.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۹۰-۱۳۹۱.
  5. نهج البلاغه، خطبۀ ۱۸۲.
  6. تهذیب التهذیب، ج۸ ص۵۶۲؛ تقریب التهذیب، ج۲، ص۳۱۴؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۳۰.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۹۲-۱۳۹۳.