مردم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[مردم در نهج البلاغه]] - [[مردم در فقه سیاسی]] - [[مردم در معارف دعا و زیارات]] - [[مردم در معارف و سیره سجادی]] | پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[مردم در نهج البلاغه]] - [[مردم در فقه سیاسی]] - [[مردم در معارف دعا و زیارات]] - [[مردم در معارف و سیره سجادی]] - [[مردم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
مردم یا [[ملت]]، جمعیتی انسانی است که در یک سرزمین معین سکونت گزیدهاند و در اثر [[زندگی]] کردن در آن سرزمین مشترک با هم متحد شدهاند. اگرچه این گروه انسانی از نژادها و ریشههای خونی مختلفاند، ولی مصحلت مشترک [[اجتماعی]]، آنان را گردهم آورده و در طول زمان دارای علایق، احساسات و [[فرهنگ]] مشترک شدهاند. از اینرو، با توجه به مفروضات میتوان [[ملت]] را اینگونه تعریف کرد: "مجموعه افراد انسانی که در یک سرزمین [[زندگی]] میکنند و از حیث اصالت، [[تاریخ]]، [[آداب]] و عادات و در بیشتر موارد، زبان، اشتراک دارند". | مردم یا [[ملت]]، جمعیتی انسانی است که در یک سرزمین معین سکونت گزیدهاند و در اثر [[زندگی]] کردن در آن سرزمین مشترک با هم متحد شدهاند. اگرچه این گروه انسانی از نژادها و ریشههای خونی مختلفاند، ولی مصحلت مشترک [[اجتماعی]]، آنان را گردهم آورده و در طول زمان دارای علایق، احساسات و [[فرهنگ]] مشترک شدهاند. از اینرو، با توجه به مفروضات میتوان [[ملت]] را اینگونه تعریف کرد: "مجموعه افراد انسانی که در یک سرزمین [[زندگی]] میکنند و از حیث اصالت، [[تاریخ]]، [[آداب]] و عادات و در بیشتر موارد، زبان، اشتراک دارند". | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
{{جامعه}} | {{جامعه}} | ||
[[رده: | [[رده:مفاهیم]] | ||
[[رده:مدخل نهج البلاغه]] | [[رده:مدخل نهج البلاغه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۱
مقدمه
مردم یا ملت، جمعیتی انسانی است که در یک سرزمین معین سکونت گزیدهاند و در اثر زندگی کردن در آن سرزمین مشترک با هم متحد شدهاند. اگرچه این گروه انسانی از نژادها و ریشههای خونی مختلفاند، ولی مصحلت مشترک اجتماعی، آنان را گردهم آورده و در طول زمان دارای علایق، احساسات و فرهنگ مشترک شدهاند. از اینرو، با توجه به مفروضات میتوان ملت را اینگونه تعریف کرد: "مجموعه افراد انسانی که در یک سرزمین زندگی میکنند و از حیث اصالت، تاریخ، آداب و عادات و در بیشتر موارد، زبان، اشتراک دارند".
باید توجه کرد که مفهوم ملت گاه از مفهوم مردم گستردهتر و گاه از آن محدودتر است. وقتی میگوییم "مردم فارس"، مسلماً به یک واقعیت اجتماعی یعنی مجموعهای از انسانها چشم داریم که در یکی از استانهای ایران زندگی میکنند و جزئی از ملت ایران هستند و آنگاه که میگوییم "مردم آسیا" یا "مردم دنیا" به یک واقعیت دیگر نظر داریم که متشکل از چندین ملتاند و البته زمانی هم این دو مفهوم با هم برابر و یکی است[۱].
مردمشناسی
مردمشناسی از اساسیترین و بنیادیترین عناصر رهبری است. در حکومتهایی که اتکا به آرای مردم اهمیت بسیار دارد، انسانها نقش کلیدی و محوری ایفا میکنند و رهبر برای ادامه حکومت خویش، لازم است به خواستها و نیازهای مادی و معنوی آنها توجه کند. بدیهی است که این امر در پرتو شناخت و اطلاع از نقاط قوت و ضعف جامعه میسر است. از اینرو اگر رهبری بتواند مردم زمانه خویش را به درستی بشناسد، در مدیریت جامعه و تأمین اهداف خود موفقتر عمل خواهد کرد[۲].
مردمشناسی امام علی (ع)
یکی از افرادی که در عرصه مردمشناسی تبحری خاص دارد، امیرالمؤمنین علی (ع) است. او نیز مانند پیامبر (ص) سرآمد مردم خود در زمینه مردمشناسی است و بر اساس این شناخت، هیچگاه نسنجیده عمل نکرد.
روزی امیرالمؤمنین (ص) در مسجد نشسته بود و اصحاب اطرافش را گرفته بودند. مردی از پیروان وارد شد و اظهار ارادت کرد که خدا میداند من در ظاهر و باطن از ارادتمندان شمایم. علی (ع) ضمن تأیید، او او را به استقامت در مشکلات این راه توصیه کرد. آن مرد در حالی که اشک شوق بر گونههایش میغلتید، از مسجد خارج شد. یکی از خوارج که نزدیک امام نشسته بود به دوستش گفت: "حادثه عجیبی است که تاکنون ندیده بودم." او گفت: "تعجبی ندارد، وقتی آن مردم آمد و گفت تو را دوست دارم، علی (ع) چاره ندارد جز اینکه او را تصدیق کند. حالا من برای امتحان میروم، آیا من علی را دوست دارم؟" رفیقش گفت: "نه، تو علاقهای به علی نداری." او گفت: "من الآن بلند میشوم و گفته آن مرد را تکرار میکنم، علی هم همان جواب را خواهد داد." آن مرد از جا برخاست و مانند شخص اول نسبت به امام اظهار ارادت کرد. امام قدری در چهره او نگریست، سپس فرمود: "دروغ میگویی، نه و الله تو مرا دوست نداری، من هم تو را دوست ندارم." آن مرد گریست و گفت: "یا امیرالمؤمنین شما با من اینطور برخورد میکنی در حالی که خدا خلاف آنچه را گفتید میداند."[۳] طولی نکشید که ماجرای جنگ نهروان پیش آمد و او در صف دشمنان امام جنگید و کشته شد. یادآور میشود که مردمشناسی حضرت باعث میشود هنگام هجوم مردم به سوی او برای بیعت، خطاب به مردم بگوید: «مرا واگذارید و دیگری را انتخاب کنید، زیرا ما به سوی امری حرکت میکنیم که رنگارنگ است»[۴].[۵]
حقوق رهبر بر مردم
امام خطاب به مردم میفرماید: همانا خدای سبحان حقی از من را بر شما واجب کرده است... از جمله حقوق واجب الهی بر بندگان خیرخواهی و نصیحت و نیز پایداری بر بیعت و تبعیت از رهبری است، چنانچه مردم نیز بر رهبر و حاکم حقوقی دارند[۶]
البته نصیحت در مورد خود مردم نیز توصیه شده است، چنانکه آن حضرت میفرماید: بر شما باد که نسبت به هم نصحیت و خیرخواهی داشته باشید و سعی نکنید مرا با الفاظ زیبا ستایش کنید[۷].[۸]
روش برخورد با مردم
ماهیت مقصد و شیوههای نیل به هدف رهبران غیرالهی با ماهیت مقصد و شیوههای رهبران الهی فرق دارد. باری مثال، هدف و شیول امام علی (ع) با هدف و شیوه معاویه متفاوت بوده است. روش امام بر اساس اخلاق، صداقت و صمیمیت استوار بود، در حالیکه عدهای روش معاویه را که مبتنی بر حیله و نیرنگ بود میپسندیدند و حتی به علی (ع) توهین میکردند که آن حضرت این راهها را بلد نیست. علی (ع) سبک رهبری معاویه را با سبک رهبری خود مقایسه و شیوه معاویه را رد میکند. ایشان خطاب به کسانی که معاویه را زیرک میپندارند، میفرماید:به خدا قسم که معاویه از من زیرکتر نیست. او غدر و نیرنگ بهکار میبرد و فجور میکند، اگر نبود که خداوند غداری را دوست نمیداشت آنگاه من زیرکترین مردم بودم[۹]
در رویکرد علی (ع) این شیوه رهبری مردود تلقی شده و کسی که این شیوه را در پیش گیرد فاجر و فاسق است. همچنان که علی (ع) در این زمینه میفرماید: لکن نیرنگ و فریب، فسق و فجور است و این فسق و فجورها در حد کفر؛ و در قیامت هر غداری با پرچمی خاص محشور میشود[۱۰]
امام (ع) روش برخورد استبدادی را نیز مردود میشمارد و میفرماید: "حق نداری نسبت به رعیت استبداد داشته باشی"[۱۱]. میتوان گفت که در سیره آن حضرت تأکید بر ترکیب نرمش حداکثری با شدت حداقلی، روشی اسلامی تلقی میشود. امام در این زمینه میفرمایند: لباس فروتنی را با کمی شدت بیامیز و با نیروها برخوردی معتدل داشته باش[۱۲][۱۳].
تحلیل سبک رهبری اسلامی در برخورد با مردم
درباره شیوه رهبری اسلامی گزارههای متعددی وجود دارد که برای نیل به شیوهای اسلامی، تحلیل آنها ضروری است. در این خصوص دو دسته از گزارهها وجود دارد که در زیر به آنها میپردازیم[۱۴].
گزارههای نرمش و شدت عمل
- گزارههایی که بهصورت مطلق توصیه به نرمش و مدارا میکنند:
- به واسطه رحمت الهی است که با مردم نرمخو شدی و اگر تندخو و سختدل بودی از اطرافت پراکنده میشدند. پس آنان را ببخش و برایشان استغفار کن ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۱۵]
- بالهایت را برای پیروان مؤمن بگستران ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۶].
- حضرت علی(ع): هرکس نسبت به زیردستان نرمش نداشته باشد به هدف نخواهد رسید.
- حضرت علی (ع)، موفقترین افراد را در رسیدن به خواستههایشان، خردمندان مداراکننده میداند.
- در منظر امام هر کس در کار خویش نرم و ملایم باشد به هر چه از مردم بخواهد میرسد.
- هر که با ملایمت عمل کند، موفق خواهد شد[۱۷].
- با چهرهای باز با مردم برخورد کن و از خشم بپرهیز که نشانه سبکسری و انگیزه شیطان است[۱۸].
با توجه به ظهور گزارههای فوق، شیوه رهبری اسلامی بر مدارا و نرمش بنا شده و اصل بر نرمش است
- گزارههایی که همراه با تأکید بر نرمش به شدت عمل نیز توصیه میکنند:
- شدت عمل را با نرمش مخلوط کن؛ آنجا که رفق کارساز است مدارا کن و آنجا که هیچ چارهای جز شدت عمل نداری، تصمیم به شدت عمل بگیر[۱۹].
- پس لباسی از نرمش همراه کمی شدت برای آنان بپوش، با رفتاری میان شدت و نرمش با آنها معامله کن، اعتدال را در رفتار با آنان در پیشگیر، نه زیاد آنها را نزدیک کن و نه زیاد دور![۲۰].
- امام صادق (ع) خطاب به کارگزار اهواز: مدارا و ملایمت با مردم و خوشبرخوردی با آنان همراه با نرمش در غیرموضع ضعف و شدت عمل در غیرموضع زور داشته باش.
- کسی که مدارا کردن اصلاحش نکند مکافات کردن اصلاحش کند[۲۱].
از این گزارهها استفاده میشود که اصل اولی مدارا کردن است، اما در مواردی نیز باید مکافات و تنبیه بهکار برد[۲۲].
جمع و تحلیل گزارههای اسلامی
همچنین که گذشت، گزارههای دسته اول، شیوه رهبری را مدارا و نرمش محض معرفی میکردند، ولی گزارههای دسته دوم شیوه رهبری را در اختلاط میان نرمش و شدت عمل مطرح میکند. در نتیجه با تحلیل اجتهادی و با استفاده از قواعد میتوان استنباط کرد که در سبک رهبری هم نرمش و هم شدت عمل لازم است، ولی سهم نرمش بیشتر از شدت عمل خواهد بود[۲۳].
ناس در فرهنگ مطهر
الناس یعنی عموم مردم[۲۴][۲۵]. معنای ناس در قرآن، یعنی مردم چون انسانها را میتوان به دستههای گوناگون تقسیمبندی کرد. غنی، فقیر، عالم، جاهل، سفید، سیاه، ظالم، مظلوم،... اگر ما انسانها را ببینیم و این مایههای اختلاف و تبعیض را کنار بگذاریم یعنی به رنگها و شکلها و طبقههای گوناگون آنها نظر نکنیم و انسانها را در لباس انسان ملاحظه کنیم در این اعتبار میگوییم ناس (مردم) که شامل همه افراد بشر است. انسان منهای رنگش و شکلش و طبقهاش و دینش و طرز تفکرش. و به اصطلاح فلاسفه: انسان لابشرط.
مفسّرین از قدیم برای کلمه ناس یک چنین معنایی کردهاند و درست هم هست؛ ولی عدهای دچار اشتباه گشته و گفتهاند ناس یعنی مردم فاقد همه چیز، یعنی توده، طبقه محروم، طبقه بیچاره. که در این صورت شامل یک طبقه مخصوص است و شامل همه مردم نمیشود!.
اینطور نیست؛ بلکه مراد از «ناس» در قرآن مجید چنان که گفتیم؛ مردماند. ولی منهای وضع خاصشان؛ از دینشان؛ فقرشان؛ بینیازیشان؛ رنگشان؛ علمشان؛ جهلشان. و آنجا که قرآن میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ﴾[۲۶]. نه این است که مخاطب قرآن تنها توده مردم باشند؛ بلکه مخاطب همه انسانها هستند و نیز در آیه: ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[۲۷] خداوند بر عهده همه مردم حج قرار داده است نه بر برخی از مردم. البته بعداً با جمله ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ مشروط کرده به آنکه استطاعت داشته باشند.
و لذا در بعضی از موارد کلمه «ناس» به کفار گفته شده، چنانکه در آیه ۱۷۳ از سوره آل عمران میفرماید: ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ﴾[۲۸] که مربوط به یک داستانی است که کفار میخواستند به مدینه حمله کنند؛ قبلاً شایع کرده بودند که مردم اجتماع کردهاند علیه مسلمانان؛ و بدین وسیله میخواستند رعب و وحشت در دل مردم مسلمان ایجاد کنند. و در همین آیه مورد بحث؛ ناس بر منافقین اطلاق گشته است؛ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ﴾[۲۹]؛ بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند....
آنها که ناس را به معنای توده مردم میدانند مجبور شدهاند بگویند که منافقین جزء توده هستند و حال اینکه اینطور نیست؛ زیرا منافق از هر طبقهای ممکن است باشد و اتفاقاً منافقین صدر اسلام که قرآن به آنها نظر دارد اغلب از اشراف مدینه بودند[۳۰].
«ناس» یعنی انسانها، یعنی عموم مردم، هیچ کتاب لغتی و هیچ عرف عرب زبانی «ناس» را به معنی البیت توده محروم نگرفته و مفهوم طبقه در آن نگنجانیده است. قرآن میگوید: ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[۳۱] یعنی برای خدا بر مردم مستطیع است که حج کنند. آیا معنی دارد که مقصود توده محروم باشد؟ و همچنین خطابات ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ که در قرآن فراوان آمده و در هیچ کدام مقصود توده محروم نیست و عموم مردم است. عمومیّت خطابات قرآن نیز از نظریه فطرت که در قرآن مطرح است سرچشمه میگیرد[۳۲].
«ناس» یعنی توده مردم، توده محروم[۳۳].[۳۴]
ناس و انسان
کلمه «ناس» با کلمه «انسان» از یک ریشهاند و تفاوت زیادی میان آنها نیست، تنها از نظر ادبی تفاوتی که هست میگویند انسان اسم جنس است، ولی ناس اسم جمع است. یعنی وقتی میگوئیم انسان؛ مراد نوع انسان است. اما وقتی میگوئیم ناس منظور جمع انسانهاست؛ نظیر کلمه قوم که به معنای جمع مردم است؛ پس ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ یعنی ای گروه انسانها! ای جامعه انسانی! ای همه انسانهای جهان![۳۵].[۳۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 679-680.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 680.
- ↑ الاختصاص، ص ۳۱۲: «"ثم قال له: كذبت لا والله ما تحبني ولا أحبك، قال: فبكى الخارجي، ثم قال: يا أمير المؤمنين تستقبلني بهذا وقد علم الله خلافه"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۲: «"دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ"»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 680-681.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"امَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ؛...لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ ... فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ"»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 681.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ"»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰: «"وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵: «"لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱۹: «"فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ"»
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 681-682.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 682.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.
- ↑ غررالحکم، ۲ / ۱۵۸
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۶: «"سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ؛ وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ، فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۶: «"وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ وَ اعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لَا تُغْنِي عَنْكَ إِلَّا الشِّدَّةُ"»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱۹: «"فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ وَ الْإِبْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ"»
- ↑ غررالحکم، ح ۱۰۱۷
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 682-683.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 683.
- ↑ گاه در مفهوم این کلمه به معنی «عموم مردم» است اشتباه میشود و مرادف با «توده مردم» گرفته میشود که نقطه مقابل ممتاز است، و چون مخاطب اسلام «الناس» است ادعا میشود که دین اسلام دین توده مردم است و ضمناً این جهت فضیلتی برای اسلام شمرده میشود؛ ولی باید بدانیم که آنچه واقعیت است و هم فضیلت است برای اسلام، این است که اسلام به حمایت توده مردم برخاسته نه اینکه مخاطبش تنها توده مردماند و ایدئولوژیاش، ایدئولوژی گروهی و طبقاتی است؛ و آنچه بیشتر مایه فضیلت است این است که علاوه بر طبقات بهره ده، از میان خود طبقات بهرهکش و صاحب سرمابه و قدرت، با اتکاء به فطرت انسانی، احیاناً وجدانها را به سود طبقات بهره ده و محروم برانگیخته است.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۵۸.
- ↑ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید» سوره بقره، آیه ۲۱.
- ↑ «حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ «مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید!» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و برخی از مردم میگویند.».. سوره بقره، آیه ۸.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۶۱-۱۶۳.
- ↑ «حجّ این خانه برای خداوند بر عهده مردمی است که بدان راهی توانند جست» سوره آل عمران، آیه ۹۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۴۵۳؛ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۴۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۴۴۳ و ۴۴۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۸۹.
- ↑ آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۹۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۹۱.