هدایت در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==جدایی‌پذیری [[هدایت]] و [[ضلالت]]==
==جدایی‌پذیری هدایت و ضلالت==
{{همچنین|ضلالت}}
مبحث هدایت و ضلالت بر این [[حقیقت]] [[استوار]] است که این دو موضوع از یکدیگر جدایند. هرگاه کسی بر این [[باور]] باشد که هدایت و ضلالت به گونه‌ای به هم آمیخته‌اند که راهی برای تفکیک آنها از یکدیگر نیست، مبحث هدایت و ضلالت، جز [[ارزش]] مفهومی ثمره‌ای دیگر نخواهد داشت و فایده [[تربیتی]] و [[عقیدتی]] بر آن بار نمی‌شود؛ چراکه بنابر فرضیه مزبور، نه هدایت [[ناب]] دست یافتنی است و نه هرگز می‌توان از ضلالت [[رهایی]] یافت. پس نمی‌توان از کسی خواست که [[راه هدایت]] را برگزیند و از راه ضلالت دوری گزیند. این حقیقت که [[امام علی]]{{ع}} هدایت و ضلالت را نه تنها در ماهیت و مفهوم، بلکه در حوزه حقیقت و [[واقعیت]]، مقابل یکدیگر می‌نشاند و از هدایت جویان می‌خواهد که راه هدایت را برگزینند و از [[گمراهی]] برحذر باشند، دلیلی روشن است بر نادرستی فرضیه جدایی‌ناپذیری [[حق و باطل]] و هدایت و ضلالت. امام علی{{ع}} [[راه راست]] و میانه را یگانه راه حقیقت و هدایت می‌داند و به راست و چپ رفتن را مایه ضلالت و گمراهی می‌شمارد: {{متن حدیث|الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶.</ref>؛ «[[گرایش]] به راست و چپ، گمراهی است و راه راست، همان [[میانه‌روی]] است».
مبحث هدایت و ضلالت بر این [[حقیقت]] [[استوار]] است که این دو موضوع از یکدیگر جدایند. هرگاه کسی بر این [[باور]] باشد که هدایت و ضلالت به گونه‌ای به هم آمیخته‌اند که راهی برای تفکیک آنها از یکدیگر نیست، مبحث هدایت و ضلالت، جز [[ارزش]] مفهومی ثمره‌ای دیگر نخواهد داشت و فایده [[تربیتی]] و [[عقیدتی]] بر آن بار نمی‌شود؛ چراکه بنابر فرضیه مزبور، نه هدایت [[ناب]] دست یافتنی است و نه هرگز می‌توان از ضلالت [[رهایی]] یافت. پس نمی‌توان از کسی خواست که [[راه هدایت]] را برگزیند و از راه ضلالت دوری گزیند. این حقیقت که [[امام علی]]{{ع}} هدایت و ضلالت را نه تنها در ماهیت و مفهوم، بلکه در حوزه حقیقت و [[واقعیت]]، مقابل یکدیگر می‌نشاند و از هدایت جویان می‌خواهد که راه هدایت را برگزینند و از [[گمراهی]] برحذر باشند، دلیلی روشن است بر نادرستی فرضیه جدایی‌ناپذیری [[حق و باطل]] و هدایت و ضلالت. امام علی{{ع}} [[راه راست]] و میانه را یگانه راه حقیقت و هدایت می‌داند و به راست و چپ رفتن را مایه ضلالت و گمراهی می‌شمارد: {{متن حدیث|الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶.</ref>؛ «[[گرایش]] به راست و چپ، گمراهی است و راه راست، همان [[میانه‌روی]] است».
از دیدگاه امام علی{{ع}} حق و باطل در دو [[قطب]] مخالف جای دارند و هر یک را [[پیروان]] و هوادارانی است: {{متن حدیث|حَقٌّ وَ بَاطِلٌ‌، وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ‌}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶.</ref>؛ «حقی است و باطلی، و هر یک را اهلی است». در طول [[تاریخ]] در اثر [[تدلیس]] [[شیطانی]] گاه حق و باطل به یکدیگر آمیخته‌اند و راه هدایت و ضلالت بر [[مردم]] [[نهان]] شده است: {{متن حدیث|يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰.</ref>؛ «پاره‌ای از [[حق]] و پاره‌ای از [[باطل]] را بر میگیرند و به هم می‌آمیزند و بدین‌سان [[شیطان]] بر [[دوستان]] خود چیره می‌گردد». ولی چنین نیست که [[آدمی]] نتواند [[حق و باطل]] را از یکدیگر بازشناسد، بلکه [[خداوند]] ابزار و معیار [[معرفت]] را به [[انسان]] عطا کرده است. در نخستین [[خطبه]] [[نهج البلاغه]]، آنجا که درباره [[آفرینش انسان]] و ویژگی‌های او سخن رفته است، [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ‌}}؛ «خداوند به انسان، [[معرفتی]] داده است که به واسطه آن [[حق]] را از [[باطل]] جدا می‌سازد».
از دیدگاه امام علی{{ع}} حق و باطل در دو [[قطب]] مخالف جای دارند و هر یک را [[پیروان]] و هوادارانی است: {{متن حدیث|حَقٌّ وَ بَاطِلٌ‌، وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ‌}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶.</ref>؛ «حقی است و باطلی، و هر یک را اهلی است». در طول [[تاریخ]] در اثر [[تدلیس]] [[شیطانی]] گاه حق و باطل به یکدیگر آمیخته‌اند و راه هدایت و ضلالت بر [[مردم]] [[نهان]] شده است: {{متن حدیث|يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰.</ref>؛ «پاره‌ای از [[حق]] و پاره‌ای از [[باطل]] را بر میگیرند و به هم می‌آمیزند و بدین‌سان [[شیطان]] بر [[دوستان]] خود چیره می‌گردد». ولی چنین نیست که [[آدمی]] نتواند [[حق و باطل]] را از یکدیگر بازشناسد، بلکه [[خداوند]] ابزار و معیار [[معرفت]] را به [[انسان]] عطا کرده است. در نخستین [[خطبه]] [[نهج البلاغه]]، آنجا که درباره [[آفرینش انسان]] و ویژگی‌های او سخن رفته است، [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ‌}}؛ «خداوند به انسان، [[معرفتی]] داده است که به واسطه آن [[حق]] را از [[باطل]] جدا می‌سازد».

نسخهٔ ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۳

جدایی‌پذیری هدایت و ضلالت

مبحث هدایت و ضلالت بر این حقیقت استوار است که این دو موضوع از یکدیگر جدایند. هرگاه کسی بر این باور باشد که هدایت و ضلالت به گونه‌ای به هم آمیخته‌اند که راهی برای تفکیک آنها از یکدیگر نیست، مبحث هدایت و ضلالت، جز ارزش مفهومی ثمره‌ای دیگر نخواهد داشت و فایده تربیتی و عقیدتی بر آن بار نمی‌شود؛ چراکه بنابر فرضیه مزبور، نه هدایت ناب دست یافتنی است و نه هرگز می‌توان از ضلالت رهایی یافت. پس نمی‌توان از کسی خواست که راه هدایت را برگزیند و از راه ضلالت دوری گزیند. این حقیقت که امام علی(ع) هدایت و ضلالت را نه تنها در ماهیت و مفهوم، بلکه در حوزه حقیقت و واقعیت، مقابل یکدیگر می‌نشاند و از هدایت جویان می‌خواهد که راه هدایت را برگزینند و از گمراهی برحذر باشند، دلیلی روشن است بر نادرستی فرضیه جدایی‌ناپذیری حق و باطل و هدایت و ضلالت. امام علی(ع) راه راست و میانه را یگانه راه حقیقت و هدایت می‌داند و به راست و چپ رفتن را مایه ضلالت و گمراهی می‌شمارد: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ»[۱]؛ «گرایش به راست و چپ، گمراهی است و راه راست، همان میانه‌روی است». از دیدگاه امام علی(ع) حق و باطل در دو قطب مخالف جای دارند و هر یک را پیروان و هوادارانی است: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ‌، وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ‌»[۲]؛ «حقی است و باطلی، و هر یک را اهلی است». در طول تاریخ در اثر تدلیس شیطانی گاه حق و باطل به یکدیگر آمیخته‌اند و راه هدایت و ضلالت بر مردم نهان شده است: «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ»[۳]؛ «پاره‌ای از حق و پاره‌ای از باطل را بر میگیرند و به هم می‌آمیزند و بدین‌سان شیطان بر دوستان خود چیره می‌گردد». ولی چنین نیست که آدمی نتواند حق و باطل را از یکدیگر بازشناسد، بلکه خداوند ابزار و معیار معرفت را به انسان عطا کرده است. در نخستین خطبه نهج البلاغه، آنجا که درباره آفرینش انسان و ویژگی‌های او سخن رفته است، امام علی(ع) می‌فرماید: «وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ‌»؛ «خداوند به انسان، معرفتی داده است که به واسطه آن حق را از باطل جدا می‌سازد».

معرفت پذیری حق و باطل با خطاپذیری معرفت بشری ناسازگار نیست؛ زیرا می‌توان با به‌کارگیری قواعد و معیارهای درست شناخت، خطا را از صواب بازشناخت. آن گاه که حق و باطل به یکدیگر مانند شوند، برای بازشناسی باید به معیارهای روشن و مصادیق مجسم حق و باطل روی آورد. امام علی(ع) خود از معیارهای مجسم حق است. این حقیقت را پیامبر اکرم(ص) بر زبان آورده است: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»[۴]؛ «علی با حق است، و حق با علی است. آنجا که علی باشد، حق نیز هست». امام علی(ع) خود نیز بر این حقیقت پای می‌فشارد و می‌فرماید: «فَوَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ»[۵]؛ «به خدای یکتا سوگند که من بر راه حق هستم و آنان بر لغزشگاه باطل». از آرمان‌های بلند آن امام حق مدار این بود که حق را از باطل جدا سازد و راه هدایت را بر مردم آشکار کند[۶].[۷].

ربوبیت و حکمت خداوند

هدایت از صفات فعل الهی است؛ چنان که «هادی» از اسمای حسنای خداوند است. برخی صفات و اسمای الهی به برخی دیگر باز می‌گردند و مظهر و مجلای آنند؛ چنانکه همه صفات افعال الهی از صفات ذات خداوند سرچشمه میگیرند. هدایت خداوند تجلی ربوبیت و حکمت او است و ربوبیت و حکمت نیز از صفات فعلی خداوند است. ربوبیت به معنای پروردگاری است. ریشه ربوبیت، «رب» است؛ به معنای تربیت کننده و پروردگار. «رب» در اصل، مصدر و به معنای تربیت کردن است؛ ایجاد تدریجی چیزی تا رسیدن به سر حد تمام و کمال. ولی کار برد رایج آن، در معنای اسم فاعل (تربیت کننده) است. رب در اصطلاح شرعی به صورت مطلق ویژه خداوند است، ولی به صورت اضافه و مانند آن برای غیر خداوند نیز به کار می‌رود؛ چنانکه به صاحب خانه «رب الدار» می‌گویند[۸]. واژه حکمت و واژه‌های هم خانواده‌اش - مانند حکم، حاکم و محکم - دارای گونه‌ای معنای «منع»‌اند؛ منعی که با اصلاح همراه است؛ چنان که لگام حیوان را «حَکَمه» گویند، بدین رو که آن را از حرکت نامطلوب باز میدارد. قاضی را نیز بدان رو حاکم گویند که مانع هرج و مرج و تباهی در منازعه‌ها است. انسان حکیم نیز کسی است که موجودات را می‌شناسد و کارهای بایسته انجام می‌دهد؛ چنان که از لقمان با وصف حکیم یاد می‌شود و قرآن کریم می‌فرماید که خداوند به او حکمت عطا کرده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۹]، و هرگاه صفت خداوند باشد، به این معنا است که خداوند به موجودات، عالم است و آنها را متقن و استوار آفریده است[۱۰]. متکلمان مسلمان، حکمت را گاه صفت علم و گاه صفت فعل دانسته و به علمی و فعلی تقسیم کرده‌اند و از آنجا که موضوع بحث‌های کلامی عبارت از ذات، صفات و افعال الهی است، حکمت علمی خداوند عبارت است از برترین علم به برترین معلوم، و حکمت فعلی او عبارت است از اتقان و استواری در آفرینش و تدبیر موجودات و پیراسته بودن افعال الهی از کاستی و ناروایی[۱۱].

به هرسان، ربوبیت و حکمت خداوند بنیاد هدایت او است؛ یعنی هر موجودی را برای حیات و رسیدن به کمال مطلوب خود هدایت کرده است؛ چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۱۲]. در نهج البلاغه در مواردی بسیار، که درباره افعال و تدبیرهای تکوینی و تشریعی خداوند سخن به میان آمده است، از علم و حکمت الهی یاد شده است؛ یعنی ولایت و هدایت تکوینی و تشریعی با علم و حکمت خداوند دارای ارتباطی منطقی است. در همین کتاب شریف، سخن از مظهر و تجلی ربوبیت و حکمت خداوند بسیار آمده است که در اینجا نمونه‌هایی از آن را یاد می‌آوریم: زمینی که شما را بر خود حمل می‌کند و آسمانی که بر شما سایه می‌افکند، هر دو مطیع پروردگار شمایند و برکت‌های خود را به شما ارزانی می‌کنند؛ اما نه به دلیل ترس از شما و نه به دلیل امید به خیر یا تقرب به شما، بلکه از سوی پروردگار مأموریت یافته‌اند که منافع و مصالح شما را تأمین کنند و مطیع امر پروردگار خویشند[۱۳]. در این گفتار رابطه ربوبیت با هدایت تکوینی بیان شده است. نیز در جایی دیگر از نهج البلاغه آمده است: «کتاب پروردگارتان در میان شما است که نمایاننده حلال و حرام و فرایض و فضایل او است»[۱۴]. همچنین آمده است: «بدان ای فرزندم که اگر پروردگارت را شریک و انبازی بود، هر آینه رسولان وی به سوی تو آمده بودند[۱۵]». در این دو گفتار رابطه ربوبیت با هدایت تشریعی مطرح است. کتب آسمانی و پیامبران الهی از مظاهر و مصادیق ربوبیت و هدایت تشریعی خداوندند. همچنین آمده است: خداوند، ملکوت قدرت خویش و شگفتی‌هایی را که آثار حکمتش بر آنها گواهند، به ما نشان داده است. آفرینش را به اندازه آفریده و تقدیرش را محکم و استوار ساخته است[۱۶].

در گفتار بالا رابطه حکمت با هدایت تکوینی باز نموده شده و در گفتار زیر، حکمت و هدایت تکوینی یادآوری شده است: از لطایف صنعت و عجایب خلقت خداوند، حکمت‌های پیچیده‌ای است که در آفرینش خفاش به نمایش گذاشته است[۱۷]..[۱۸].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.
  4. این حدیث را افزون بر محدثان شیعه، روایتگران سنی نیز نقل کرده‌اند. ر.ک: ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۲۱، چاپ مصر؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶، ص۱۰۷، چاپ سوریه. برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به: تستری، نورالله، احقاق الحق، ج۴، ص۲۷ و ۲۸۷؛ ج۵، ص۶۳۸-۶۲۳؛ ج۱۶، ص۳۹۷-۳۸۴.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۴ و ۳۳.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۷۳.
  8. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۴، کلمه رب.
  9. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  10. المفردات، ص۱۲۷-۱۲۶، کلمه حکم.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیه، ص۱۴۱-۱۴۰.
  12. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۳.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  15. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۹۱.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
  18. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۷۵.