هدایت در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

جدایی‌پذیری هدایت و ضلالت

مبحث هدایت و ضلالت بر این حقیقت استوار است که این دو موضوع از یکدیگر جدایند. هرگاه کسی بر این باور باشد که هدایت و ضلالت به گونه‌ای به هم آمیخته‌اند که راهی برای تفکیک آنها از یکدیگر نیست، مبحث هدایت و ضلالت، جز ارزش مفهومی ثمره‌ای دیگر نخواهد داشت و فایده تربیتی و عقیدتی بر آن بار نمی‌شود؛ چراکه بنابر فرضیه مزبور، نه هدایت ناب دست یافتنی است و نه هرگز می‌توان از ضلالت رهایی یافت. پس نمی‌توان از کسی خواست که راه هدایت را برگزیند و از راه ضلالت دوری گزیند. این حقیقت که امام علی(ع) هدایت و ضلالت را نه تنها در ماهیت و مفهوم، بلکه در حوزه حقیقت و واقعیت، مقابل یکدیگر می‌نشاند و از هدایت جویان می‌خواهد که راه هدایت را برگزینند و از گمراهی برحذر باشند، دلیلی روشن است بر نادرستی فرضیه جدایی‌ناپذیری حق و باطل و هدایت و ضلالت. امام علی(ع) راه راست و میانه را یگانه راه حقیقت و هدایت می‌داند و به راست و چپ رفتن را مایه ضلالت و گمراهی می‌شمارد: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ»[۱]؛ «گرایش به راست و چپ، گمراهی است و راه راست، همان میانه‌روی است». از دیدگاه امام علی(ع) حق و باطل در دو قطب مخالف جای دارند و هر یک را پیروان و هوادارانی است: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ‌، وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ‌»[۲]؛ «حقی است و باطلی، و هر یک را اهلی است». در طول تاریخ در اثر تدلیس شیطانی گاه حق و باطل به یکدیگر آمیخته‌اند و راه هدایت و ضلالت بر مردم نهان شده است: «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ»[۳]؛ «پاره‌ای از حق و پاره‌ای از باطل را بر میگیرند و به هم می‌آمیزند و بدین‌سان شیطان بر دوستان خود چیره می‌گردد». ولی چنین نیست که آدمی نتواند حق و باطل را از یکدیگر بازشناسد، بلکه خداوند ابزار و معیار معرفت را به انسان عطا کرده است. در نخستین خطبه نهج البلاغه، آنجا که درباره آفرینش انسان و ویژگی‌های او سخن رفته است، امام علی(ع) می‌فرماید: «وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ‌»؛ «خداوند به انسان، معرفتی داده است که به واسطه آن حق را از باطل جدا می‌سازد».

معرفت پذیری حق و باطل با خطاپذیری معرفت بشری ناسازگار نیست؛ زیرا می‌توان با به‌کارگیری قواعد و معیارهای درست شناخت، خطا را از صواب بازشناخت. آن گاه که حق و باطل به یکدیگر مانند شوند، برای بازشناسی باید به معیارهای روشن و مصادیق مجسم حق و باطل روی آورد. امام علی(ع) خود از معیارهای مجسم حق است. این حقیقت را پیامبر اکرم(ص) بر زبان آورده است: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»[۴]؛ «علی با حق است، و حق با علی است. آنجا که علی باشد، حق نیز هست». امام علی(ع) خود نیز بر این حقیقت پای می‌فشارد و می‌فرماید: «فَوَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ»[۵]؛ «به خدای یکتا سوگند که من بر راه حق هستم و آنان بر لغزشگاه باطل». از آرمان‌های بلند آن امام حق مدار این بود که حق را از باطل جدا سازد و راه هدایت را بر مردم آشکار کند[۶].[۷].

ربوبیت و حکمت خداوند

هدایت از صفات فعل الهی است؛ چنان که «هادی» از اسمای حسنای خداوند است. برخی صفات و اسمای الهی به برخی دیگر باز می‌گردند و مظهر و مجلای آنند؛ چنانکه همه صفات افعال الهی از صفات ذات خداوند سرچشمه میگیرند. هدایت خداوند تجلی ربوبیت و حکمت او است و ربوبیت و حکمت نیز از صفات فعلی خداوند است. ربوبیت به معنای پروردگاری است. ریشه ربوبیت، «رب» است؛ به معنای تربیت کننده و پروردگار. «رب» در اصل، مصدر و به معنای تربیت کردن است؛ ایجاد تدریجی چیزی تا رسیدن به سر حد تمام و کمال. ولی کار برد رایج آن، در معنای اسم فاعل (تربیت کننده) است. رب در اصطلاح شرعی به صورت مطلق ویژه خداوند است، ولی به صورت اضافه و مانند آن برای غیر خداوند نیز به کار می‌رود؛ چنانکه به صاحب خانه «رب الدار» می‌گویند[۸]. واژه حکمت و واژه‌های هم خانواده‌اش - مانند حکم، حاکم و محکم - دارای گونه‌ای معنای «منع»‌اند؛ منعی که با اصلاح همراه است؛ چنان که لگام حیوان را «حَکَمه» گویند، بدین رو که آن را از حرکت نامطلوب باز میدارد. قاضی را نیز بدان رو حاکم گویند که مانع هرج و مرج و تباهی در منازعه‌ها است. انسان حکیم نیز کسی است که موجودات را می‌شناسد و کارهای بایسته انجام می‌دهد؛ چنان که از لقمان با وصف حکیم یاد می‌شود و قرآن کریم می‌فرماید که خداوند به او حکمت عطا کرده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۹]، و هرگاه صفت خداوند باشد، به این معنا است که خداوند به موجودات، عالم است و آنها را متقن و استوار آفریده است[۱۰]. متکلمان مسلمان، حکمت را گاه صفت علم و گاه صفت فعل دانسته و به علمی و فعلی تقسیم کرده‌اند و از آنجا که موضوع بحث‌های کلامی عبارت از ذات، صفات و افعال الهی است، حکمت علمی خداوند عبارت است از برترین علم به برترین معلوم، و حکمت فعلی او عبارت است از اتقان و استواری در آفرینش و تدبیر موجودات و پیراسته بودن افعال الهی از کاستی و ناروایی[۱۱].

به هرسان، ربوبیت و حکمت خداوند بنیاد هدایت او است؛ یعنی هر موجودی را برای حیات و رسیدن به کمال مطلوب خود هدایت کرده است؛ چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۱۲]. در نهج البلاغه در مواردی بسیار، که درباره افعال و تدبیرهای تکوینی و تشریعی خداوند سخن به میان آمده است، از علم و حکمت الهی یاد شده است؛ یعنی ولایت و هدایت تکوینی و تشریعی با علم و حکمت خداوند دارای ارتباطی منطقی است. در همین کتاب شریف، سخن از مظهر و تجلی ربوبیت و حکمت خداوند بسیار آمده است که در اینجا نمونه‌هایی از آن را یاد می‌آوریم: زمینی که شما را بر خود حمل می‌کند و آسمانی که بر شما سایه می‌افکند، هر دو مطیع پروردگار شمایند و برکت‌های خود را به شما ارزانی می‌کنند؛ اما نه به دلیل ترس از شما و نه به دلیل امید به خیر یا تقرب به شما، بلکه از سوی پروردگار مأموریت یافته‌اند که منافع و مصالح شما را تأمین کنند و مطیع امر پروردگار خویشند[۱۳]. در این گفتار رابطه ربوبیت با هدایت تکوینی بیان شده است. نیز در جایی دیگر از نهج البلاغه آمده است: «کتاب پروردگارتان در میان شما است که نمایاننده حلال و حرام و فرایض و فضایل او است»[۱۴]. همچنین آمده است: «بدان ای فرزندم که اگر پروردگارت را شریک و انبازی بود، هر آینه رسولان وی به سوی تو آمده بودند[۱۵]». در این دو گفتار رابطه ربوبیت با هدایت تشریعی مطرح است. کتب آسمانی و پیامبران الهی از مظاهر و مصادیق ربوبیت و هدایت تشریعی خداوندند. همچنین آمده است: خداوند، ملکوت قدرت خویش و شگفتی‌هایی را که آثار حکمتش بر آنها گواهند، به ما نشان داده است. آفرینش را به اندازه آفریده و تقدیرش را محکم و استوار ساخته است[۱۶].

در گفتار بالا رابطه حکمت با هدایت تکوینی باز نموده شده و در گفتار زیر، حکمت و هدایت تکوینی یادآوری شده است: از لطایف صنعت و عجایب خلقت خداوند، حکمت‌های پیچیده‌ای است که در آفرینش خفاش به نمایش گذاشته است[۱۷]..[۱۸].

نخبگان هدایت

در سخنان امام علی(ع) از کسانی با عنوان نخبگان هدایت، یاد شده است. کسانی که در سایه ایمان و اخلاص در بندگی خدا به درجات والای هدایت راه یافته‌اند. آنان شایستگی بهره‌مندی از هدایت‌های ویژه الهی را در خود پدید آورده‌اند و مظهر و مجلای عالی‌ترین مراتب هدایت خداوندی شده‌اند: از محبوب‌ترین بندگان نزد خداوند کسی است که خداوند او را در تسلط بر نفس یاری داده است. در درون اندوهگین و حزن آلود است و در بیرون، هراسان و ترسان. چراغ هدایت در قلبش تابان است و توشه سفر آینده خویش را برگرفته است. سفر دور آخرت را برای خود نزدیک ساخته و غلبه بر هوای نفس را، که بس دشوار است، آسان کرده است. چنین بنده‌ای از نابینایی درون نجات یافته و با اهل هوا و هوس بیگانه است. اندیشه و گفتار و رفتارش چونان کلید درهای هدایتند که راه را بر تشنگان هدایت می‌گشایند و درهای ضلالت و هلاکت را می‌بندند. از نابینایی درون و همراهی هواپرستان بیرون آمده است[۱۹]. این حال نیکو، نتیجه اخلاص در بندگی است. کسی که خود را برای خداوند خالص سازد، خداوند نیز او را برای خویش خالص می‌سازد و بر می‌گزیند و در نتیجه، از معادن و سرچشمه‌های دین و پایه‌های استوار حیات بشر در زمین به شمارش می‌آورد: «قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»[۲۰]، در یکی دیگر از بخش‌های همین خطبه، یکی از اوصاف این گونه هدایت یافتگان را آن می‌داند که در والاترین مقام هدایت جای گرفته‌اند؛ چونان که هر پرسشی از آنان شود، به درستی پاسخ می‌دهند و هر فرعی را به اصلش باز می‌گردانند.

از دیگر ویژگی‌های نخبگان هدایت این است که زندگی خویش را بر عدالت برنهاده‌اند و خویشتن را با این ترازوی دقیق می‌سنجند. نخستین نمودار عدالت پیشگی آنان این است که خانه دل را از هوای نفس پاک ساخته‌اند و در نتیجه هم از حق سخن می‌گویند و هم خود بدان پایبندند. هرجا خیر و نیکی باشد، به سویش می‌شتابند و زمام امور خود را به کتاب الهی می‌سپارند و قیام و قعود و حرکت و سکون خویش را با هدایت و رهبری کلام الهی سامان می‌دهند[۲۱]. اگر بخواهیم به گونه اختصار اوصاف این انسان‌های آرمانی را برشماریم، بدین قرار است:

  1. در راه دین توانمندند و در عمل به احکام الهی سستی و کوتاهی نمی‌کنند.
  2. دوراندیش و نرم خویند. نه در بازشناختن درست از نادرست تسامح می‌ورزند و نه در برخورد حق مدارانه خویش با دیگران درشت خویی می‌کنند.
  3. ایمانشان با یقین همراه است، و هم اهل تعبدند و هم اهل تفکر.
  4. در کسب علم و دانش حریص و آزمندند.
  5. علم و دانششان با حلم آمیخته است.
  6. در حال توانگری نیز زیاده روی نمی‌کنند.
  7. در عبادت خدا خشوع می‌ورزند.
  8. به هنگام تنگدستی نیز ظاهری آراسته دارند؛ چونان که کسی به تنگدستی‌شان پی نمی‌برد.
  9. در سختی‌ها و ناملایمات زندگی شکیبایند.
  10. در پی روزی حلالند.
  11. برای یافتن هدایت دارای نشاطند.
  12. از آزمندی و طمع در امور دنیوی روی گردانند[۲۲].

زمین هیچگاه از نخبگان هدایت بی‌بهره نبوده است و همیشه کسانی بوده‌اند که از اسباب تکوینی و تشریعی هدایت به نیکوترین وجه بهره برده و بدین‌سان، گام در وادی هدایت ویژه الهی نهاده‌اند: خداوند را - که نعمت‌ها و بخشش‌هایش گرانمایه است - پیوسته در زمانی پس از زمانی، بندگانی است که در نهانشان با آنان نجوا می‌کند و با خردهاشان با آنان سخن می‌گوید. آنان نور آگاهی و بیداری را در دیده‌ها و گوش‌ها و دل‌های خویش برافروخته‌اند[۲۳]. نخبگان هدایت تنها به خود نمی‌اندیشند، بلکه می‌کوشند که نور هدایت را بگسترانند و دیگران را از آن بهره‌مند سازند، آنان همچون نشانه‌هایی‌اند که راه درست را به مردمان می‌نمایانند: مردم را از مخالفت با خداوند بیم می‌دهند و چونان نشانه‌هایی‌اند که مردمان در بیابان‌ها بر نهاده‌اند تا رهگذران راه را بازشناسند. هر کس که راه اعتدال و راست در پیش گیرد، او را می‌ستایند و به رستگاری بشارت می‌دهند و هرکس به چپ و راست بلغزد، نکوهشش می‌کنند و از هلاکت برحذر می‌دارند. بدین‌سان، آنان چراغ تاریکی‌ها و از میان برنده شبهه هایند[۲۴].[۲۵].

اسباب و زمینه‌های هدایت

یاد خدا و هدایت

یاد خدا، خود جلوه‌ای از هدایت است. کسی که یاد خدا را در دل دارد و بر زبان جاری می‌سازد، در طریق هدایت گام نهاده است و هر گاه این صفت دوام یابد و چونان ملکه‌ای در نفس استوار گردد، انسان به درجات بالاتر راه می‌یابد و در زمره هدایت یافتگان ویژه جای می‌گیرد؛ زیرا یاد خدا دل را از زنگار غفلت و شهوت پاک می‌سازد و خودآگاهی در نهان آدمی می‌نشاند: خداوند منزه و بلند مرتبه، ذکر خویش را مایه جلا یافتن و نورانی شدن دل‌ها کرده است. با آن می‌شنوند پس از آن‌که دچار ناشنوایی شده‌اند و با آن می‌بینند پس از آن‌که گرفتار نابینایی شده‌اند و به وسیله آن تسلیم حق می‌گردند پس از آن‌که راه عناد برگزیده‌اند[۲۶]. اهل ذکر را نشانه‌هایی است که امیرمؤمنان(ع) آنها را به شرح زیر بازگفته است:

  1. کسب و کار و پرداختن به امور زندگی دنیا، آنان را به خود سرگرم نمی‌کند و از یاد خدا باز نمی‌دارد.
  2. با یاد خدا زندگی دنیا را سپری می‌کنند و پندهای بازدارنده از گناه را به گوش بی‌خبران می‌خوانند.
  3. مردم را به عدالت فرامی‌خوانند و خود به آن عمل می‌کنند و از پلیدی بازمی‌دارند و از آن دوری می‌گزینند.
  4. از چنان اعتقاد و ایمانی برخوردارند که گویی از دنیا گذشته و به سرای آخرت پای نهاده و حقایق را مشاهده کرده‌اند. گویی بر حقایق جهان برزخ آگاهند و وعده‌های قیامت را، مجسم، می‌بینند.
  5. پیوسته بر نفس خویش می‌نگرند و مراقبند و اعمال و رفتار خویش را به محاسبه می‌نهند و بر کوتاهی‌هایی که در عمل به اوامر و نواهی الهی کرده‌اند، از خداوند عذر می‌خواهند.
  6. به مقامی رسیده‌اند که فرشتگان رحمت گردشان حلقه می‌زنند. سکینه و آرامش وجودشان را فراگرفته و درهای آسمان برایشان باز است و کرامت‌های ویژه خداوند برایشان فراهم. خداوند از کوشش‌هایشان خوشنود و مقامشان را ستوده است.
  7. پیوسته خود را به فضل و کرم الهی نیازمند می‌دانند و در پیشگاه الهی، احساس و اظهار خواری و کوچکی می‌کنند.
  8. اندوه و گریه فراوان [در راه پیکار با نفس] دل‌هاشان را شکسته و دیده‌هاشان را خسته کرده است.
  9. دستشان همواره و پیوسته به سوی خدا بلند است. از کسی می‌خواهند که پهنه بخشش او را تنگی و خواهندگانش را نومیدی نیست[۲۷].[۲۸].

قلب سلیم و هدایت

قلب سلیم، قلبی است که از پلیدی‌ها و زشتی‌های نفسانی، چون غرور و خودپسندی و در حرص و آز و حقد و حسادت و سوء ظن و بدگمانی، پیراسته است. ایمان و اعتقاد چنین قلبی می‌روید و می‌بالد و تا آنجا پیش می‌رود که به مقام پیامبران بزرگ الهی دست می‌یابد. قرآن کریم حضرت ابراهیم(ع) را صاحب قلب سلیم می‌داند و می‌ستاید إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۲۹]. یگانه اندوخته و کالایی که در بازار قیامت بسی ارزشمند است، قلب سلیم است: يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۳۰]. آن کس که از این موهبت الهی بهره‌مند است، راه هدایت را برمی‌گزیند و از ضلالت و گمراهی نجات می‌یابد. امیرمؤمنان(ع) در این باره می‌فرماید: خوشا آن‌که دلی دارد سلیم که از هر کس هدایتش کند، فرمان می‌برد و از هرکه تباهش سازد، دوری می‌جوید و به راهنمایی کسی که دیدگانش را بینا ساخته، به راه سلامت رسیده است و اطاعت از کسی را که راه هدایتش نموده، شعار خود ساخته و پیش از آن‌که درهای هدایت بسته گردد و وسیله‌هایش منقطع شود، به سوی آن می‌شتابد. درِ توبه به روی خود گشاده خواهد تا گناهانش را بزداید. چنین کسی بر سر راه است و راه روشن هدایت، پیش پای او است[۳۱].

قلب و جان انسان را در آغاز هیچ کژی و کاستی و انحرافی نیست؛ اما بیماری، قلب را بدین سو می‌بَرَد. از این رو، قلب نیز همچون بدن بسا که بیمار شود و آدمی باید به درمانش بپردازد. دل بیمار حقایق را نمی‌بیند و نمی‌پذیرد و از آیات و نشانه‌های حق درس نمی‌آموزد؛ چنانکه امام علی(ع) می‌فرماید: «اگر مردمان در قدرت عظیم و نعمت بسیار خداوند می‌اندیشیدند، به راه راست بازمی‌گشتند و از عذاب سوزان می‌ترسیدند؛ ولی دل‌ها بیمارند و دیده‌ها، عیبناک»[۳۲]. امام، کفر و نفاق و جهالت ناشی از اعتقاد باطل و گمراهی را بزرگترین بیماری‌ها می‌داند؛ چنان که معارف و مواعظ قرآن کریم را راه درمان بیماری‌ها می‌شمارد[۳۳]. کینه‌جویی‌ها و تعصب‌های جاهلانه نیز از کژروی‌ها و بیماری‌های قلب آدمی‌اند، که شیطان در ضمیر او پدید می‌آورد تا او را از راه هدایت دور سازد و به وادی تباهی کشاند. راه نجات این است که آدمی با یاری عقل و وحی به ستیز با نفس اماره و وسوسه‌های شیطانی برخیزد و آتش حقد و کین و غرور و جهالت و عصبیت را در خود خاموش سازد: آتش عصبیت و کینه‌های جاهلیت را - که در دل‌هایتان آشیانه کرده - خاموش کنید؛ زیرا تعصب جاهلی از مکر و نیرنگ و وسوسه شیطان است که در قلب آدمی خانه می‌کند[۳۴]. سرانجام، پیشوای پرهیزگاران دارویی که برای درمان دل‌ها پیش می‌نهد، همانا خداترسی و پرهیزگاری است؛ چنان که می‌فرماید: شما را به ترس از خدای سفارش می‌کنم که خداترسی، درمان بیماری دل‌ها و بینایی دل‌های نابینا و شفای بیماری جسمانی و صلاح تباهی سینه‌ها است[۳۵].[۳۶].

استقامت و هدایت

هدایت یافتن و بر آن ماندگار ماندن، در گرو استواری و پایداری است؛ زیرا شیطان آشکارا به دشمنی با انسان برخاسته است و برای گمراهی او پیوسته می‌کوشد و رهایی از دام‌ها و فریب‌های شیطان، بسی مجاهدت و مقاومت می‌طلبد. کوشش‌های شیطانی بساکه کارساز می‌افتد و مردمانی را به تباهی و گمراهی می‌کشاند. در نتیجه، در طول تاریخ، شمار هدایت یافتگان از گمراهان کم‌تر است، ولی نباید اندک شمار بودن اصحاب هدایت، مایه نگرانی و یأس آدمی گردد و پایداری‌اش را در هم شکند. امام علی(ع) در گفتاری خطاب به رهروان طریق هدایت فرموده است: در طریق هدایت از اندک بودن راه یافتگان بیمناک مباشید که مردم بر سفره‌ای گرد آمده‌اند که زمان سیری‌اش کوتاه است و گرسنگی‌اش بسیار[۳۷]. مقصود از «سفره» همان زندگی دنیا است که لذایذش گذرایند و ناپایدار و زمان جدایی از آن طولانی است و از سویی، بهره‌مند شدن از طعام‌های گوارای اخروی در گرو دل کندن از لذت‌های دنیوی و ارج نهادن به احکام الهی است. آنان که به لذت‌های دنیا دل بسته و احکام الهی را زیر پا گذاشته‌اند، در سفر آخرت گرفتار عذاب دوزخ می‌شوند و گذشته از عذاب‌های جسمانی، حسرت جانکاه نیز آنان را سخت می‌آزارد. وقتی خلیفه سوم فرمان داد تا ابوذر را به ربذه تبعید کنند، امام هنگام وداع بدو فرمود: «لَا يُؤْنِسْكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشْكَ إِلَّا الْبَاطِلُ»[۳۸]؛ «نباید چیزی جز حق تو را مایه انس و الفت باشد و جز باطل، موجب بیم و هراس». دل سپردن به حق و توکل به خداوند، سبب پایداری انسان در راه هدایت است و با چنین انگیزه و روحیه‌ای از سختی‌ها و رنج‌ها با آغوش باز استقبال می‌کند و مرگ و زندگی نزد او یکسان می‌شود. با چنین بینش و نگرشی، مرگ عین زندگی است. آورده‌اند که حمزه سیدالشهداء در عصر رسالت بیزره به کارزار پای می‌نهاد، در حالی که پیش از آن زره بر تن می‌کرد. از او پرسیدند: «چرا در جوانی به هنگام کارزار زره می‌پوشیدی و اینک در دوران پیری نمی‌پوشی؟» گفت: «پیش از اسلام از مرگ می‌هراسیدم و دل به زندگی دنیا بسته بودم، ولی اکنون در سایه ایمان به پیامبر اکرم(ص) از مرگ نمی‌هراسم و دل در هوای حیات اخروی دارم»[۳۹].[۴۰].

مشورت و هدایت

از اسباب هدایت در دیدگاه امام علی(ع) مشورت با شایستگان است. امام مشورت را چشم هدایت می‌داند و می‌فرماید: «الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ»[۴۱]. سپس می‌افزاید: «وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ‌»[۴۲]، «کسی که به رأی خویش رود، به خطر می‌افتد». آن حضرت در جایی دیگر مشورت را بهترین پشتیبان دانسته، می‌فرماید: «لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ»[۴۳]. امروزه، از مشورت به عنوان یکی از ضرورت‌های زندگی اجتماعی یاد می‌کنند و در آموزش و تحصیل علم و مسائل خانوادگی و سیاسی و غیره از مشاوره سخن می‌گویند و آن را نشانه بشر متمدن و خردمند می‌دانند. اگر چنین است، باید گفت که انسان امروزی در این باره وامدار اسلام است؛ چنانکه در بسیاری دیگر از اصول مترقی اجتماعی و اخلاقی نیز چنین است. مظاهر تمدن نوین بر دو گونه‌اند: برخی با ارزش‌ها و اصول اخلاقی سازگارند و برخی ناسازگار. بخش نخست در تعالیم پیامبران الهی - به ویژه تعالیم پیامبر اسلام(ص) - مورد توجه و تأکید است. بر این اساس، تمدن معنوی و اخلاقی بشر وامدار تعالیم پیامبران الهی است.

مشورت، نمادی از عقلانیت و دوراندیشی و بلوغ فکری است، نه ناشی از عجز و ناتوانی فکری و عقلی. امام علی(ع) فرموده است: «لَا يَسْتَغْنِي الْعَاقِلُ عَنِ الْمُشَاوَرَةِ»[۴۴]؛ «خردمند از مشورت بی‌نیاز نیست». یکی از دلایل حسن و لزوم مشورت این است که انسان چه بسا به کاری دل می‌بندد و این دلبستگی چشمش را می‌بندد و عیوب و پیامدهای زیانبار را نمی‌بیند، ولی کسی که با او مشورت می‌کند و شایسته مشاوره است، از این خطر در امان است و سرانجام کار را بهتر می‌بیند: «إِنَّمَا حُضَّ عَلَى الْمُشَاوَرَةِ لِأَنَّ رَأْيَ الْمُشِيرِ صِرْفٌ وَ رَأْيَ الْمُسْتَشِيرِ مَشُوبٌ بِالْهَوَى»[۴۵]؛ «بدان رو مشورت را بایسته شمرده‌اند که رأی مشاور خالص است و رأی مشورت خواه، آمیخته به هوای نفس». چنانکه گذشت، مشورت دهنده (= مشیر) را باید ویژگی‌هایی بدین قرار باشد:

  1. خردمندی: «شَاوِرْ ذَوِي الْعُقُولِ تَأْمَنِ اللَّوْمَ وَ النَّدَمَ»[۴۶]؛ «با خردمندان مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی در امان مانی».
  2. دوراندیشی و خیرخواهی: «مُشَاوَرَةُ الْحَازِمِ الْمُشْفِقِ ظَفَرٌ»[۴۷]؛ «مشاوره با دوراندیشان و خیر خواهان پیروزی است».
  3. تجربه: «أَفْضَلُ مَنْ شَاوَرْتَ ذُو التَّجَارِبِ»[۴۸]؛ «بهترین کسی که با او مشورت می‌کنی، کسی است که با تجربه است».
  4. دارای بینش و دانش: «خَيْرُ مَنْ شَاوَرْتَ ذَوُو النُّهَى وَ الْعِلْمِ»[۴۹]؛ «بهترین کسانی که با آنان مشورت می‌کنی، صاحبان بینش و دانشند».
  5. خداترسی و پرهیزگاری: «شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ اللَّهَ تَرْشُدْ»[۵۰]؛ «در کارهای خویش با آنان مشورت کن که از خدا می‌ترسند تا بدین وسیله به راه درست درآیی».
  6. دوستی و برادری: «لَا تُشَاوِرْ عَدُوَّكَ وَ اسْتُرْهُ خَبَرَكَ»[۵۱]؛ «با دشمن خویش مشورت مکن و از راز خود آگاهش مساز».
  7. دوری از بخل: «لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا فَيَعْدِلَ بِكَ عَنِ الْقَصْدِ وَ يَعِدَكَ الْفَقْرَ»[۵۲]؛ «با بخیل مشورت مکن که تو را از میانه روی به در می‌برد و فقر و تهیدستی وعده می‌دهد».
  8. شجاعت و دوری از ترس: «لَا تُشْرِكَنَّ فِي رَأْيِكَ جَبَاناً يُضَعِّفُكَ عَنْ الْأَمْرِ وَ يُعَظِّمُ عَلَيْكَ مَا لَيْسَ بِعَظِيمٍ»[۵۳]؛ «ترسو را در رأی خود شریک مکن که او به سستی در کارهایت می‌کشاند و چیزی را که بزرگ نیست، بزرگ می‌نماید».
  9. دوری از حرص: «لَا تُشْرِكَنَّ فِي مَشْوَرَتِكَ حَرِيصاً يُهَوِّنُ عَلَيْكَ الشَّرَّ وَ يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ‌»[۵۴]؛ «با حریص مشورت مکن که شر را کوچک می‌نماید و دنیاگرایی را آراسته».
  10. راست‌گویی: «لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ»[۵۵]؛ «با دروغگو مشورت مکن که او مانند سراب است و دور را نزدیک می‌نماید و نزدیک را دور».

این را نباید فرو نهاد که مشورت در احکام دین روا نیست و در احکام باید یا خود مجتهد بود و یا از مجتهد پیروی کرد. البته مجتهد در استنباط احکام الهی به آرای صاحب‌نظران می‌نگرد؛ ولی در مقام استنباط تنها آنچه را خود از منابع معتبر درمی‌یابد، مبنای فتوا قرار می‌دهد و پیرو رأی و نظر دیگران نیست؛ گو این که در تشخیص موضوعات و مصالح و مفاسد امور زندگی فردی و اجتماعی شایسته است که از مشورت بهره گیرد. قرآن کریم مشورت را از صفات مؤمنان دانسته و فرموده است: وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۵۶]. نیز به پیامبر اکرم(ص) فرمان می‌دهد که در تدبیر امور اجتماعی با مسلمانان مشورت کند: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۵۷] امام علی(ع) نیز از مردم می‌خواهد که از اظهار نظر درباره مسائل و امور حکومتی دریغ نکنند و آن چه را حق می‌دانند و عدل، بگویند: «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ»[۵۸]. از آن چه گفته شد، تفاوت میان مشورت در جهان بینی و نظام سیاسی اسلام و مشورت مکاتب اومانیستی و نظام‌های لیبرال دموکراسی غرب روشن می‌شود. در مکاتب اومانیستی، مشورت هم در احکام روا است و هم در موضوعات و مسائل و مصالح اجتماعی؛ ولی در جهان بینی الهی و نظام سیاسی اسلام، مشورت در قوانین و احکام شرعی روا نیست. تشخیص احکام و قوانین شرعی وظیفه دین شناسان و مجتهدان است. بدین رو، مصوبه‌های مجلس نمایندگان، بدون تأیید فقیهان منصوب حاکم اسلامی، ارزشی ندارد. این حقیقت، از سیره عملی امام علی(ع) نیز به روشنی به دست می‌آید. آن حضرت که بر اصل مشورت تأکید می‌ورزید، هیچ گاه در احکام و بایدها و نبایدهای دینی با کسی مشورت نمی‌کرد، بلکه آشکارا آن را رد کرده، در پاسخ به طلحه و زبیر که این روش امام را نمی‌پسندیدند، فرمود: آن گاه که حکومت و زمامداری مسلمانان به دستم رسید، در کتاب خدا و احکام الهی نگریستم و از آن پیروی کردم و نیز به سنت پیامبر نظر کردم و به آن اقتدا کردم. پس نیازی در این باره به رأی شما و دیگران نیافتم و حکمی نبود که آن را ندانم و از شما و برادران مسلمانم برایش مشورت خواهم[۵۹].[۶۰].

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.
  4. این حدیث را افزون بر محدثان شیعه، روایتگران سنی نیز نقل کرده‌اند. ر.ک: ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۲۱، چاپ مصر؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶، ص۱۰۷، چاپ سوریه. برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به: تستری، نورالله، احقاق الحق، ج۴، ص۲۷ و ۲۸۷؛ ج۵، ص۶۳۸-۶۲۳؛ ج۱۶، ص۳۹۷-۳۸۴.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۴ و ۳۳.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۷۳.
  8. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۴، کلمه رب.
  9. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  10. المفردات، ص۱۲۷-۱۲۶، کلمه حکم.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیه، ص۱۴۱-۱۴۰.
  12. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۱۴۳.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  15. نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  16. نهج البلاغه، خطبه ۹۱.
  17. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
  18. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۷۵.
  19. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  20. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  21. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
  22. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
  23. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
  24. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
  25. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۱۹۸.
  26. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
  27. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.
  28. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۱.
  29. «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
  30. «روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند * جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸-۸۹.
  31. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
  33. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸.
  36. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۲.
  37. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۱.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰.
  39. ر.ک: مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص۵۵۳، نقل به معنا.
  40. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۴.
  41. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۶۶.
  42. نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱.
  43. نهج البلاغه، حکمت ۵۴.
  44. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۵۹.
  45. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۴۹.
  46. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۷۸.
  47. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۸۴.
  48. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۷۵.
  49. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۷۶.
  50. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۷۷.
  51. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۸۸.
  52. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۸۹.
  53. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۹۰.
  54. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۹۱.
  55. تصنیف غرر الحکم، ح۱۰۰۹۲.
  56. «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
  57. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  58. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  59. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.
  60. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «هدایت و ضلالت»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۲۰۵.