بیعت کوفیان با یزید: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط =  
| موضوع مرتبط = امام حسن
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط =
| مداخل مرتبط =
خط ۷: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
یکی از شرایط [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] این بود که معاویه برای خود [[جانشینی]] تعیین نکند و پس از [[مرگ]] او [[حکومت]] و [[خلافت]] [[مسلمانان]] به [[امام حسن]]{{ع}} برسد و اگر آن [[حضرت]] در قید [[حیات]] نبود، [[امام حسین]]{{ع}} [[خلیفه]] خواهد بود، و در هر حال معاویه [[حق]] [[تعیین جانشین]] ندارد<ref>نک: صلح امام حسن{{ع}}، ص۳۵۳-۳۵۸.</ref>. معاویه که شرایط [[صلح]] را یکی بعد از دیگری نقض کرده بود، به منظور سرباز زدن از این شرط بسیار مهم، با [[دسیسه]] و از طریق [[جعده]] [[همسر امام حسن]]{{ع}}- دختر [[اشعث بن قیس]] - توانست آن حضرت را [[مسموم]] کند و به [[شهادت]] برساند. هر چند معاویه در [[دل]] آرزوی آن را داشت که پسرش [[یزید]] را پس از خود بر [[مسند]] خلافت بنشاند، اما نمی‌توانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد به آنکه بخواهد این [[آرزو]] را عملی سازد. کسی که وی را در تعیین یزید به عنوان ولی‌عهد [[ترغیب]] نمود و [[اضطراب]] او را برطرف کرد، [[مغیرة بن شعبه]] [[حاکم]] معاویه بر [[کوفه]] بود.
یکی از شرایط [[صلح امام حسن]]{{ع}} با معاویه این بود که معاویه برای خود [[جانشینی]] تعیین نکند و پس از [[مرگ]] او [[حکومت]] و [[خلافت]] [[مسلمانان]] به [[امام حسن]]{{ع}} برسد و اگر آن حضرت در قید [[حیات]] نبود، [[امام حسین]]{{ع}} [[خلیفه]] خواهد بود، و در هر [[حال]] معاویه[[حق]] [[تعیین جانشین]] ندارد<ref>نک: صلح امام حسن{{ع}}، ص۳۵۳-۳۵۸.</ref>. معاویه که شرایط [[صلح]] را یکی بعد از دیگری نقض کرده بود، به منظور سرباز زدن از این شرط بسیار مهم، با [[دسیسه]] و از طریق [[جعده]] [[همسر امام حسن]]{{ع}}- دختر [[اشعث بن قیس]] - توانست آن حضرت را [[مسموم]] کند و به [[شهادت]] برساند. هر چند معاویه در [[دل]] آرزوی آن را داشت که پسرش یزید را پس از خود بر [[مسند]] خلافت بنشاند، اما نمی‌توانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد به آنکه بخواهد این [[آرزو]] را عملی سازد. کسی که وی را در تعیین یزید به عنوان [[ولی‌عهد]] [[ترغیب]] نمود و [[اضطراب]] او را برطرف کرد، [[مغیرة بن شعبه]] [[حاکم]] معاویه بر [[کوفه]] بود.


مدتی پس از [[نصب]] [[مغیره]] بر کوفه، معاویه [[تصمیم]] گرفت وی را برکنار کرده و [[عبدالله بن عامر بن کریز]]<ref>عبدالله بن عامر بن کُریز: پسر دایی عثمان و از طرف او والی بصره بود که توسط امیرالمؤمنین{{ع}} عزل شد.</ref>را به جای او بگمارد. هنگامی که خبر این تصمیم معاویه به [[مردم کوفه]] رسید، کوفیان بسیاری به [[دیدار]] عبدالله بن عامر رفتند؛ به گونه‌ای که مغیره سراغ هر کس را می‌گرفت، می‌گفتند به دیدار عبدالله رفته است. آن‌گاه مغیره از کوفه خارج شد و به سوی معاویه رفت. معاویه به وی گفت: چرا کار را رها کردی و [[شهر کوفه]] و [[مردم]] [[عراق]] را به حال خود گذاشتی با اینکه آنها در فتنه‌گری پیشتاز همه هستند.
مدتی پس از [[نصب]] [[مغیره]] بر کوفه، معاویه تصمیم گرفت وی را برکنار کرده و [[عبدالله بن عامر بن کریز]]<ref>عبدالله بن عامر بن کُریز: پسر دایی عثمان و از طرف او والی بصره بود که توسط امیرالمؤمنین{{ع}} عزل شد.</ref>را به جای او بگمارد. هنگامی که خبر این تصمیم معاویه به [[مردم کوفه]] رسید، [[کوفیان]] بسیاری به دیدار [[عبدالله بن عامر]] رفتند؛ به گونه‌ای که مغیره سراغ هر کس را می‌گرفت، می‌گفتند به دیدار عبدالله رفته است. آن‌گاه مغیره از کوفه خارج شد و به سوی معاویه رفت. معاویه به وی گفت: چرا کار را رها کردی و [[شهر کوفه]] و [[مردم عراق]] را به حال خود گذاشتی با اینکه آنها در فتنه‌گری پیشتاز همه هستند.
مغیره پاسخ داد: سن من بالا رفته، و نیرویم [[ضعیف]] شده است. آنچه از [[دنیا]] می‌خواستم نیز به دست آورده‌ام؛ ولی به [[خدا]] [[سوگند]] بر هیچ چیز [[دنیا]] [[افسوس]] نمی‌خورم مگر بر یک چیز که [[فکر]] می‌کنم بتوانم با آن، [[حق]] تو را ادا کنم؛ می‌خواهم [[مرگ]] من در نرسد و خدا مرا به انجام آن کمک کند.
[[معاویه]] گفت: آن چیست؟ [[مغیره]] گفت: من سران [[کوفه]] را به [[بیعت با یزید]] به عنوان [[ولی‌عهد]] [[امیرالمؤمنین]] [[دعوت]] کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و [[کوفیان]] را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم؛ بنابراین، آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از [[مقام]] خود استعفا دهم. معاویه گفت: سبحان [[الله]]، [[یزید]] برادرزاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را [[استحکام]] نبخشد، رها نمی‌کند. اینک تو را به خدا سوگند می‌دهم که بازگردی و این کار را به نتیجه برسانی.


مغیره از نزد معاویه بیرون آمد و به همراه خود گفت: مرا به کوفه بازگردان که به خدا پای معاویه را در رکابی گذاشتم که جز با [[خونریزی]] نتواند آن را بیرون آورد. آن‌گاه به کوفه برگشت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۹.</ref>.
مغیره پاسخ داد: سن من بالا رفته، و نیرویم [[ضعیف]] شده است. آنچه از [[دنیا]] می‌خواستم نیز به دست آورده‌ام؛ ولی به [[خدا]] [[سوگند]] بر هیچ چیز [[دنیا]] [[افسوس]] نمی‌خورم مگر بر یک چیز که [[فکر]] می‌کنم بتوانم با آن، [[حق]] تو را ادا کنم؛ می‌خواهم [[مرگ]] من در نرسد و خدا مرا به انجام آن کمک کند. معاویه گفت: آن چیست؟ [[مغیره]] گفت: من سران [[کوفه]] را به [[بیعت با یزید]] به عنوان [[ولی‌عهد]] [[امیرالمؤمنین]] [[دعوت]] کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و [[کوفیان]] را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم؛ بنابراین، آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از [[مقام]] خود استعفا دهم. معاویه گفت: [[سبحان الله]]، یزید برادرزاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را [[استحکام]] نبخشد، رها نمی‌کند. اینک تو را به خدا سوگند می‌دهم که بازگردی و این کار را به نتیجه برسانی.
بنا به قولی دیگر، معاویه می‌خواست [[سعید بن عاص]]<ref>سعید بن عاص: از بزرگان بنی امیه و پیشتر از سوی عثمان حاکم کوفه بود. بد رفتاری او با مردم باعث شکایت کوفیان به عثمان و اخراج او از کوفه شد.</ref> را به جای مغیره [[منصوب]] کند. مغیره پس از اطلاع از این موضوع، به [[شام]] نزد یزید رفت و به او گفت: سران [[صحابه]] [[پیغمبر]]{{صل}} و [[رؤسای قریش]] همه درگذشتند و [[فرزندان]] آنها جای ایشان را گرفتند؛ معاویه نیز روزی خواهد مرد؛ چرا تو [[جانشین]] او نگردی، تو از فرزندان دیگران چه کم داری، تو از همه [[برتری]]. چرا پدرت برای تو از [[مردم]] [[بیعت]] نمی‌گیرد؟
 
یزید اگرچه آرزوی این امر را داشت، اما تحقق آن را ممکن نمی‌دانست، از این رو به [[مغیره]] گفت: آیا [[تصور]] می‌کنی چنین کاری صورت بگیرد؟ مغیره گفت: آری. [[یزید]] ماجرا را به [[معاویه]] گفت. معاویه نیز مغیره را‌طلبید و به او گفت: تحقق این امر از چه کسی بر می‌آید؟ مغیره پاسخ داد: [[بیعت]] [[کوفه]] را من و بیعت [[بصره]] را [[زیاد بن ابیه]] برعهده می‌گیریم. وقتی این دو [[شهر]] بیعت کردند دیگر کسی [[مخالفت]] نخواهد کرد. معاویه هم او را به [[مقام]] خود بازگردانید.
مغیره از نزد معاویه بیرون آمد و به همراه خود گفت: مرا به کوفه بازگردان که به خدا پای معاویه را در رکابی گذاشتم که جز با [[خونریزی]] نتواند آن را بیرون آورد. آن‌گاه به کوفه برگشت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۹.</ref>. بنا به قولی دیگر، معاویه می‌خواست [[سعید بن عاص]]<ref>سعید بن عاص: از بزرگان بنی امیه و پیشتر از سوی عثمان حاکم کوفه بود. بد رفتاری او با مردم باعث شکایت کوفیان به عثمان و اخراج او از کوفه شد.</ref> را به جای مغیره [[منصوب]] کند. مغیره پس از اطلاع از این موضوع، به [[شام]] نزد یزید رفت و به او گفت: سران [[صحابه]] [[پیغمبر]]{{صل}} و [[رؤسای قریش]] همه درگذشتند و [[فرزندان]] آنها جای ایشان را گرفتند؛ معاویه نیز روزی خواهد مرد؛ چرا تو [[جانشین]] او نگردی، تو از فرزندان دیگران چه کم داری، تو از همه [[برتری]]. چرا پدرت برای تو از [[مردم]] [[بیعت]] نمی‌گیرد؟ یزید اگرچه آرزوی این امر را داشت، اما تحقق آن را ممکن نمی‌دانست، از این رو به [[مغیره]] گفت: آیا تصور می‌کنی چنین کاری صورت بگیرد؟ مغیره گفت: آری. یزید ماجرا را به معاویه گفت. معاویه نیز مغیره را‌طلبید و به او گفت: تحقق این امر از چه کسی بر می‌آید؟ مغیره پاسخ داد: [[بیعت]] [[کوفه]] را من و [[بیعت]] [[بصره]] را [[زیاد بن ابیه]] برعهده می‌گیریم. وقتی این دو [[شهر]] بیعت کردند دیگر کسی [[مخالفت]] نخواهد کرد. معاویه هم او را به [[مقام]] خود بازگردانید. مغیره پس از بازگشت به کوفه عده‌ای از [[کوفیان]] دوست‌دار [[بنی امیه]] را خواست و [[مال]] بسیاری به آنها داد و به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا از او درخواست کنند یزید را به [[جانشینی]] خویش تعیین کند. پس از اینکه آنها بر معاویه وارد شدند، معاویه گفت: در این کار [[عجله]] نکنید. سپس از پسر مغیره پرسید: پدرت [[دین]] این [[مردم]] را به چند خریده است؟! او پاسخ داد: هر نفر را به سی هزار درهم. معاویه گفت: ارزان خریده است<ref>الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۳.</ref>.
مغیره پس از بازگشت به کوفه عده‌ای از [[کوفیان]] دوست‌دار [[بنی امیه]] را خواست و [[مال]] بسیاری به آنها داد و به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا از او درخواست کنند یزید را به [[جانشینی]] خویش تعیین کند. پس از اینکه آنها بر معاویه وارد شدند، معاویه گفت: در این کار [[عجله]] نکنید. سپس از پسر مغیره پرسید: پدرت [[دین]] این [[مردم]] را به چند خریده است؟! او پاسخ داد: هر نفر را به سی هزار درهم. معاویه گفت: ارزان خریده است<ref>الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۳.</ref>.
 
[[حسن بصری]] [[معتقد]] بود دو تن امور [[مسلمانان]] را تباه کردند؛ یکی [[عمرو بن عاص]] در روزی که معاویه را به بالا بردن قرآنها [[راهنمایی]] کرد و باعث پدید آمدن [[خوارج]] شد، و دیگری [[مغیرة بن شعبه]] که [[ولایت‌عهدی یزید]] و بیعت برای او را عنوان نمود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۶۴.</ref>.


[[حسن بصری]] [[معتقد]] بود دو تن امور [[مسلمانان]] را تباه کردند؛ یکی [[عمرو بن عاص]] در روزی که معاویه را به بالا بردن قرآنها [[راهنمایی]] کرد و باعث پدید آمدن [[خوارج]] شد، و دیگری [[مغیرة بن شعبه]] که [[ولایت‌عهدی]] یزید و بیعت برای او را عنوان نمود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۶۴.</ref>.
گرچه بین این دو [[روایت]] [[اختلاف]] است، ولی مسلم است که مغیرة بن شعبه عامل و طراح تعیین یزید به [[ولی‌عهدی]] است و سران کوفه نیز اولین کسانی هستند که حتی قبل از مردم [[شام]]، یزید را به جانشینی معاویه بر [[مسند]] [[خلافت اسلامی]] پیشنهاد نموده و با او بیعت کردند.
گرچه بین این دو [[روایت]] [[اختلاف]] است، ولی مسلم است که مغیرة بن شعبه عامل و طراح تعیین یزید به [[ولی‌عهدی]] است و سران کوفه نیز اولین کسانی هستند که حتی قبل از مردم [[شام]]، یزید را به جانشینی معاویه بر [[مسند]] [[خلافت اسلامی]] پیشنهاد نموده و با او بیعت کردند.
ذکر این نکته ضروری است که معاویه هرچند در صدد تعیین یزید به عنوان [[ولی‌عهد]] خود بود، ولی از عکس‌العمل مردم به ویژه کوفیان می‌ترسید؛ اما وقتی با تضمین بیعت کوفیان توسط مغیرة بن شعبه روبه‌رو شد، و یا بنا به قولی که ذکر شد عده‌ای از آنها نیز برای محکم‌کاری نزد [[معاویه]] رفتند، و [[نگرانی]] او از این بابت برطرف گردید؛ لذا با [[آسودگی خاطر]] به [[زیاد بن ابیه]] [[حاکم]] خود در [[بصره]] نوشت: [[مغیره]] [[مردم کوفه]] را برای [[بیعت]] با [[ولی‌عهد]] بعد از من فراخوانده است و او به برادرزاده‌ات ([[یزید]]) از تو سزاوارتر نیست. پس هر وقت این [[نامه]] به تو رسید، کسانی را که نزد تو هستند، شبیه به آنچه مغیره کرده است، [[دعوت]] کن و برای یزید از آنها بیعت بگیر.
ذکر این نکته ضروری است که معاویه هرچند در صدد تعیین یزید به عنوان [[ولی‌عهد]] خود بود، ولی از عکس‌العمل مردم به ویژه کوفیان می‌ترسید؛ اما وقتی با تضمین [[بیعت کوفیان]] توسط مغیرة بن شعبه روبه‌رو شد، و یا بنا به قولی که ذکر شد عده‌ای از آنها نیز برای [[محکم‌کاری]] نزد معاویه رفتند، و [[نگرانی]] او از این بابت برطرف گردید؛ لذا با [[آسودگی خاطر]] به [[زیاد بن ابیه]] [[حاکم]] خود در [[بصره]] نوشت: [[مغیره]] [[مردم کوفه]] را برای [[بیعت]] با [[ولی‌عهد]] بعد از من فراخوانده است و او به برادرزاده‌ات (یزید) از تو سزاوارتر نیست. پس هر وقت این [[نامه]] به تو رسید، کسانی را که نزد تو هستند، شبیه به آنچه مغیره کرده است، [[دعوت]] کن و برای یزید از آنها بیعت بگیر.
زیاد پس از دریافت نامه، فرد مورد اطمینانی را نزد معاویه فرستاد و به او گفت: از قول من به معاویه بگو [[مردم]] موقعی که آنها را برای [[بیعت با یزید]] دعوت کنیم، چه خواهند گفت در حالی که می‌دانند او با سگ‌ها و میمون‌ها [[بازی]] می‌کند و لباس‌های رنگارنگ می‌پوشد و همیشه شراب می‌نوشد و شب‌ها را با ساز و آواز می‌گذراند، با وجودی که هنوز [[حسین بن علی]]{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] در میان مردم هستند؟ بهتر است به او دستور دهی یک یا دو سال به [[اخلاق]] آنها درآید. در این صورت شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم و برای [[ولایت‌عهدی]] او بیعت بگیریم.


معاویه پس از شنیدن [[پیام]] زیاد گفت: وای بر پسر [[عبید]]! شنیده‌ام آوازه‌خوانی برای او خوانده است که [[امیر]] بعد از من اوست. به [[خدا]] قسم او را به مادرش [[سمیه]] و پدرش عبید باز می‌گردانم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰.</ref>.
زیاد پس از دریافت نامه، فرد مورد اطمینانی را نزد معاویه فرستاد و به او گفت: از قول من به معاویه بگو [[مردم]] موقعی که آنها را برای [[بیعت با یزید]] دعوت کنیم، چه خواهند گفت در حالی که می‌دانند او با سگ‌ها و میمون‌ها [[بازی]] می‌کند و لباس‌های رنگارنگ می‌پوشد و همیشه شراب می‌نوشد و شب‌ها را با ساز و [[آواز]] می‌گذراند، با وجودی که هنوز [[حسین بن علی]]{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] در میان مردم هستند؟ بهتر است به او دستور دهی یک یا دو سال به [[اخلاق]] آنها درآید. در این صورت شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم و برای [[ولایت‌عهدی]] او بیعت بگیریم.
زیادبن ابیه پس از [[آگاهی]] از [[خشم]] معاویه، از [[مردم بصره]] (و توابع آن) برای یزید به [[ولایتعهدی]] بیعت گرفت.
 
بدین ترتیب با بیعت مردم کوفه و بصره، بقیه عالم [[اسلام]] نیز [[تسلیم]] گشت و یزید ولی‌عهد شد؛ و از همه مردم به جز پنج نفر برای او بیعت گرفتند؛ آن پنج نفر [[امام]] حسین بن علی{{ع}}، [[عبدالله بن عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالرحمن بن ابی بکر]] و [[عبدالله بن عباس]] بودند<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۱۷.</ref>
معاویه پس از شنیدن [[پیام]] زیاد گفت: وای بر پسر عبید! شنیده‌ام [[آوازه‌خوانی]] برای او خوانده است که [[امیر]] بعد از من اوست. به [[خدا]] قسم او را به مادرش [[سمیه]] و پدرش عبید باز می‌گردانم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰.</ref>. زیاد بن ابیه پس از [[آگاهی]] از [[خشم]] معاویه، از [[مردم بصره]] (و توابع آن) برای یزید به [[ولایتعهدی]] [[بیعت]] گرفت.
 
بدین ترتیب با بیعت مردم کوفه و بصره، بقیه عالم [[اسلام]] نیز [[تسلیم]] گشت و یزید ولی‌عهد شد؛ و از همه مردم به جز پنج نفر برای او بیعت گرفتند؛ آن پنج نفر [[امام حسین بن علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن عمر بن خطاب]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالرحمن بن ابی بکر]] و [[عبدالله بن عباس]] بودند<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]]، ص۳۱۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۵: خط ۳۳:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:امام حسن مجتبی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۶

مقدمه

یکی از شرایط صلح امام حسن(ع) با معاویه این بود که معاویه برای خود جانشینی تعیین نکند و پس از مرگ او حکومت و خلافت مسلمانان به امام حسن(ع) برسد و اگر آن حضرت در قید حیات نبود، امام حسین(ع) خلیفه خواهد بود، و در هر حال معاویهحق تعیین جانشین ندارد[۱]. معاویه که شرایط صلح را یکی بعد از دیگری نقض کرده بود، به منظور سرباز زدن از این شرط بسیار مهم، با دسیسه و از طریق جعده همسر امام حسن(ع)- دختر اشعث بن قیس - توانست آن حضرت را مسموم کند و به شهادت برساند. هر چند معاویه در دل آرزوی آن را داشت که پسرش یزید را پس از خود بر مسند خلافت بنشاند، اما نمی‌توانست آن را بر زبان آورد تا چه رسد به آنکه بخواهد این آرزو را عملی سازد. کسی که وی را در تعیین یزید به عنوان ولی‌عهد ترغیب نمود و اضطراب او را برطرف کرد، مغیرة بن شعبه حاکم معاویه بر کوفه بود.

مدتی پس از نصب مغیره بر کوفه، معاویه تصمیم گرفت وی را برکنار کرده و عبدالله بن عامر بن کریز[۲]را به جای او بگمارد. هنگامی که خبر این تصمیم معاویه به مردم کوفه رسید، کوفیان بسیاری به دیدار عبدالله بن عامر رفتند؛ به گونه‌ای که مغیره سراغ هر کس را می‌گرفت، می‌گفتند به دیدار عبدالله رفته است. آن‌گاه مغیره از کوفه خارج شد و به سوی معاویه رفت. معاویه به وی گفت: چرا کار را رها کردی و شهر کوفه و مردم عراق را به حال خود گذاشتی با اینکه آنها در فتنه‌گری پیشتاز همه هستند.

مغیره پاسخ داد: سن من بالا رفته، و نیرویم ضعیف شده است. آنچه از دنیا می‌خواستم نیز به دست آورده‌ام؛ ولی به خدا سوگند بر هیچ چیز دنیا افسوس نمی‌خورم مگر بر یک چیز که فکر می‌کنم بتوانم با آن، حق تو را ادا کنم؛ می‌خواهم مرگ من در نرسد و خدا مرا به انجام آن کمک کند. معاویه گفت: آن چیست؟ مغیره گفت: من سران کوفه را به بیعت با یزید به عنوان ولی‌عهد امیرالمؤمنین دعوت کردم و آنها هم پیشنهاد مرا پذیرفتند و کوفیان را برای این امر آماده و پیشتاز دیدم، ولی نخواستم بدون نظر تو کاری انجام داده باشم؛ بنابراین، آمدم تا در حضور تو در این مورد سخن بگویم و از مقام خود استعفا دهم. معاویه گفت: سبحان الله، یزید برادرزاده توست و کسی چون تو هر وقت کاری را شروع کند تا آن را استحکام نبخشد، رها نمی‌کند. اینک تو را به خدا سوگند می‌دهم که بازگردی و این کار را به نتیجه برسانی.

مغیره از نزد معاویه بیرون آمد و به همراه خود گفت: مرا به کوفه بازگردان که به خدا پای معاویه را در رکابی گذاشتم که جز با خونریزی نتواند آن را بیرون آورد. آن‌گاه به کوفه برگشت[۳]. بنا به قولی دیگر، معاویه می‌خواست سعید بن عاص[۴] را به جای مغیره منصوب کند. مغیره پس از اطلاع از این موضوع، به شام نزد یزید رفت و به او گفت: سران صحابه پیغمبر(ص) و رؤسای قریش همه درگذشتند و فرزندان آنها جای ایشان را گرفتند؛ معاویه نیز روزی خواهد مرد؛ چرا تو جانشین او نگردی، تو از فرزندان دیگران چه کم داری، تو از همه برتری. چرا پدرت برای تو از مردم بیعت نمی‌گیرد؟ یزید اگرچه آرزوی این امر را داشت، اما تحقق آن را ممکن نمی‌دانست، از این رو به مغیره گفت: آیا تصور می‌کنی چنین کاری صورت بگیرد؟ مغیره گفت: آری. یزید ماجرا را به معاویه گفت. معاویه نیز مغیره را‌طلبید و به او گفت: تحقق این امر از چه کسی بر می‌آید؟ مغیره پاسخ داد: بیعت کوفه را من و بیعت بصره را زیاد بن ابیه برعهده می‌گیریم. وقتی این دو شهر بیعت کردند دیگر کسی مخالفت نخواهد کرد. معاویه هم او را به مقام خود بازگردانید. مغیره پس از بازگشت به کوفه عده‌ای از کوفیان دوست‌دار بنی امیه را خواست و مال بسیاری به آنها داد و به سرکردگی پسر خود نزد معاویه فرستاد تا از او درخواست کنند یزید را به جانشینی خویش تعیین کند. پس از اینکه آنها بر معاویه وارد شدند، معاویه گفت: در این کار عجله نکنید. سپس از پسر مغیره پرسید: پدرت دین این مردم را به چند خریده است؟! او پاسخ داد: هر نفر را به سی هزار درهم. معاویه گفت: ارزان خریده است[۵].

حسن بصری معتقد بود دو تن امور مسلمانان را تباه کردند؛ یکی عمرو بن عاص در روزی که معاویه را به بالا بردن قرآنها راهنمایی کرد و باعث پدید آمدن خوارج شد، و دیگری مغیرة بن شعبه که ولایت‌عهدی یزید و بیعت برای او را عنوان نمود[۶].

گرچه بین این دو روایت اختلاف است، ولی مسلم است که مغیرة بن شعبه عامل و طراح تعیین یزید به ولی‌عهدی است و سران کوفه نیز اولین کسانی هستند که حتی قبل از مردم شام، یزید را به جانشینی معاویه بر مسند خلافت اسلامی پیشنهاد نموده و با او بیعت کردند. ذکر این نکته ضروری است که معاویه هرچند در صدد تعیین یزید به عنوان ولی‌عهد خود بود، ولی از عکس‌العمل مردم به ویژه کوفیان می‌ترسید؛ اما وقتی با تضمین بیعت کوفیان توسط مغیرة بن شعبه روبه‌رو شد، و یا بنا به قولی که ذکر شد عده‌ای از آنها نیز برای محکم‌کاری نزد معاویه رفتند، و نگرانی او از این بابت برطرف گردید؛ لذا با آسودگی خاطر به زیاد بن ابیه حاکم خود در بصره نوشت: مغیره مردم کوفه را برای بیعت با ولی‌عهد بعد از من فراخوانده است و او به برادرزاده‌ات (یزید) از تو سزاوارتر نیست. پس هر وقت این نامه به تو رسید، کسانی را که نزد تو هستند، شبیه به آنچه مغیره کرده است، دعوت کن و برای یزید از آنها بیعت بگیر.

زیاد پس از دریافت نامه، فرد مورد اطمینانی را نزد معاویه فرستاد و به او گفت: از قول من به معاویه بگو مردم موقعی که آنها را برای بیعت با یزید دعوت کنیم، چه خواهند گفت در حالی که می‌دانند او با سگ‌ها و میمون‌ها بازی می‌کند و لباس‌های رنگارنگ می‌پوشد و همیشه شراب می‌نوشد و شب‌ها را با ساز و آواز می‌گذراند، با وجودی که هنوز حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر در میان مردم هستند؟ بهتر است به او دستور دهی یک یا دو سال به اخلاق آنها درآید. در این صورت شاید بتوانیم امر را بر مردم مشتبه سازیم و برای ولایت‌عهدی او بیعت بگیریم.

معاویه پس از شنیدن پیام زیاد گفت: وای بر پسر عبید! شنیده‌ام آوازه‌خوانی برای او خوانده است که امیر بعد از من اوست. به خدا قسم او را به مادرش سمیه و پدرش عبید باز می‌گردانم[۷]. زیاد بن ابیه پس از آگاهی از خشم معاویه، از مردم بصره (و توابع آن) برای یزید به ولایتعهدی بیعت گرفت.

بدین ترتیب با بیعت مردم کوفه و بصره، بقیه عالم اسلام نیز تسلیم گشت و یزید ولی‌عهد شد؛ و از همه مردم به جز پنج نفر برای او بیعت گرفتند؛ آن پنج نفر امام حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر بن خطاب، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عباس بودند[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. نک: صلح امام حسن(ع)، ص۳۵۳-۳۵۸.
  2. عبدالله بن عامر بن کُریز: پسر دایی عثمان و از طرف او والی بصره بود که توسط امیرالمؤمنین(ع) عزل شد.
  3. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۹.
  4. سعید بن عاص: از بزرگان بنی امیه و پیشتر از سوی عثمان حاکم کوفه بود. بد رفتاری او با مردم باعث شکایت کوفیان به عثمان و اخراج او از کوفه شد.
  5. الکامل فی التاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۳.
  6. تاریخ الخلفاء، ص۱۶۴.
  7. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰.
  8. نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۵.
  9. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۳۱۷.