ابوحنیفه نعمان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
ابوحنیفه آخرین روزهای [[زندگی]] را میگذارند که منصور [[خلیفه عباسی]] او را به بغداد فراخواند و به وی پیشنهاد [[قضاوت]] داد، ولی او نپذیرفت و قسم یاد کرد که هرگز آن را نخواهد پذیرفت. همین امر باعث شد [[خلیفه]] او را به [[زندان]] افکند. پس از چند [[روز]] [[حبس]]،<ref>تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۷ و۳۲۸.</ref> در سال ۱۵۰هـ فوت کرد.<ref> التاریخ الکبیر ۸/۸۱ تاریخ الاسلام ۹/۳۱۳.</ref> [[زفر بن هذیل]] بر آن بود که [[ابوحنیفه]] را در زندان، زهر خورانیدند.<ref> تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۹ و۳۳۰.</ref> پیکر ابوحنیفه پس از آنکه [[حسن بن عمارة بجلی]]، [[محدث]] [[کوفی]] بر آن [[نماز]] گزارد،<ref> الفهرست (الندیم) ۲۵۶.</ref> در [[مقبره]] [[خیزران]] [[بغداد]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۴ وفیات الاعیان ۵/۴۱۴.</ref> و اکنون محله ای که مقبره در آن واقع است، به نام «حیّ الاعظمیه» خوانده میشود.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگنامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص 804 - 806.</ref> | ابوحنیفه آخرین روزهای [[زندگی]] را میگذارند که منصور [[خلیفه عباسی]] او را به بغداد فراخواند و به وی پیشنهاد [[قضاوت]] داد، ولی او نپذیرفت و قسم یاد کرد که هرگز آن را نخواهد پذیرفت. همین امر باعث شد [[خلیفه]] او را به [[زندان]] افکند. پس از چند [[روز]] [[حبس]]،<ref>تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۷ و۳۲۸.</ref> در سال ۱۵۰هـ فوت کرد.<ref> التاریخ الکبیر ۸/۸۱ تاریخ الاسلام ۹/۳۱۳.</ref> [[زفر بن هذیل]] بر آن بود که [[ابوحنیفه]] را در زندان، زهر خورانیدند.<ref> تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۹ و۳۳۰.</ref> پیکر ابوحنیفه پس از آنکه [[حسن بن عمارة بجلی]]، [[محدث]] [[کوفی]] بر آن [[نماز]] گزارد،<ref> الفهرست (الندیم) ۲۵۶.</ref> در [[مقبره]] [[خیزران]] [[بغداد]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۴ وفیات الاعیان ۵/۴۱۴.</ref> و اکنون محله ای که مقبره در آن واقع است، به نام «حیّ الاعظمیه» خوانده میشود.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگنامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص 804 - 806.</ref> | ||
==ابوحنیفه نعمان بن ثابت== | |||
(متوفای سال ۱۳۲) وی از فقهای اربعۀ [[اهل سنت]] و [[رئیس]] فرقۀ حنفیه است. در طول [[تاریخ]] میلیونها نفر از او [[تقلید]] کردهاند و امروزه نیز مقلد او هستند. | |||
[[ابوحنیفه]] از [[راویان حدیث]] از [[امام صادق]]{{ع}} است<ref>تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۵، ۹۵۰.</ref>. وی نزد امام صادق{{ع}} شاگردی کرده است. خود ابوحنیفه در این مورد میگوید: | |||
{{عربی|لولا السنتان لهلک النعمان}}<ref>ر.ک: مختصر تحفۀ اثنی عشریه، ص۸.</ref>؛ | |||
اگر آن دو سال نبود، قطعا نعمان هلاک شده بود. | |||
مقصود ابوحنیفه از دو سال مذکور، مدتی است که وی در حلقۀ درس امام صادق{{ع}} شرکت میکرده است. | |||
علی رغم این اعتراف، [[ابو حنیفه]] نه تنها در مقابل امام صادق{{ع}}، [[خاضع]] نبوده بلکه در مقابل آن حضرت و برای کاستن از اقبال [[مردم]] به امام صادق{{ع}} در مقابل ایشان مکتبی تأسیس کرد. | |||
===ابوحنیفه و تأسیس [[قیاس]] در [[دین]]=== | |||
مجموع احادیثی که ابوحنیفه از [[رسول خدا]]{{صل}} میدانسته بسیار اندک است تا جایی که وی را [[ضعیف الحدیث]] و مضطرب الحدیث معرفی مینمایند<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۵۱.</ref>. همچنین میگویند: | |||
{{عربی|کان أبو حنیفة یتیما فی الحدیث}}<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۴۴.</ref>؛ | |||
ابوحنیفه در استفاده از [[حدیث]] کم بهره بود. | |||
از اینرو وی [[مذهب]] خویش را بر پایه قیاس و [[استحسان]] [[استوار]] ساخته است. | |||
ابوحنیفه مؤسس قیاس در [[اسلام]] است. البته پیش از ابوحنیفه، [[ابلیس]] قیاس کرده است؛ لذا امام صادق{{ع}} ضمن این که ابوحنیفه را از قیاس در [[دین الهی]] [[نهی]] میکند به وی میفرماید: {{متن حدیث|أَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ}}<ref>ر.ک: کافی، ج۱، ص۵۸ حدیث ۲۰، احتجاج، ج۲، ص۳۶۰، بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۲۶، حدیث ۱۶، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۷، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸، البدایة والنهایة، ج۱، ص۷۹، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۳۳، ۵۳۵، وفیات الاعیان، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. | |||
قیاس در [[دین خدا]] [[باطل]] است. بیش از پانصد حدیث در [[تحریم]] عمل به قیاس از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} وارد شده است بنابراین [[مکتب]] ابوحنیفه از نظر [[اهل بیت]] رسول خدا{{عم}} باطل و مبنای [[فقهی]] وی همانند مبنای [[شیطانی]] معرفی شده است. | |||
ابوحنیفه علاوه بر تأسیس مکتبی در قبال [[مکتب]] [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} آشکارا به مقابله و [[مخالفت با امام صادق]]{{ع}} میپرداخته است. وی [[اذعان]] میکند که روزی [[منصور دوانیقی]] برای من پیامی فرستاد که [[مردم]] فریفتۀ [[جعفر بن محمد]]{{ع}} شدهاند و به ایشان اقبال دارند. پس باید کاری کنیم که ایشان اعتبار خود را نزد مردم از دست بدهد. برای این منظور تعدادی مسئله آماده ساز و در حضور جعفر بن محمد مطرح کن، تا [[ناتوانی]] ایشان از [[پاسخ گویی]]، موجب وهن ایشان گردد. | |||
[[ابوحنیفه]] میگوید: من چهل مسأله از مسائل مشکل آماده ساختم و در حضور ایشان مطرح کردم. جعفر بن محمد به تک تک این مسائل پاسخ گفت. | |||
در برخی منابع [[راوی]] همین مقدار از داستان را نقل کرده است<ref>ر.ک: تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۹: ۱۱۷، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۸۹، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۸: {{عربی|إِنَّ النَّاسَ قَدْ فُتِنُوا بِجَعْفَرِ}}.</ref> اما در جامع مسانید أبی [[حنیفه]] آمده است، این مسئله موجب [[فضاحت]] ابوحنیفه در نزد منصور دوانیقی و سایر حاضرین گردید<ref>جامع مسانید أبی حنیفة، ج۱، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۱۰۷.</ref> | |||
===[[وثاقت]] ابوحنیفه نزد [[اهل سنت]]=== | |||
علاوه بر اشکالاتی همچون مقابله با اهل بیت پیامبر{{عم}} و [[قیاس]] در [[دین]]، وثاقت ابوحنیفه نیز از سوی [[عالمان]] بزرگ [[سنی]] خدشه شده است. حدود پنجاه نفر از بزرگان-که هر یک نزد اهل سنت از نظر [[علمی]] و عملی هم پایۀ ابوحنیفه هستند-او را [[قدح]] کردهاند. [[حافظ]] [[خطیب بغدادی]] در کتاب [[تاریخ]] [[بغداد]] فصلی را در قضایای ابوحنیفه گشوده و به بیان قدح و جرحهایی که در مورد ابوحنیفه وارد شده، پرداخته است<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۰-۴۲۳.</ref>. این موضوع بسیار مایۀ وهن و [[تضعیف]] ابوحنیفه و [[پیروان]] او گردیده است. | |||
در کتابهایی نظیر الضعفاء [[بخاری]]<ref>الضعفاء، ج۱، ص۱۳۲، ۳۸۸.</ref>، المنتظم<ref>المنتظم، ج۸، ص۱۳۴.</ref>، [[میزان]] الاعتدال<ref>میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۶۵، ۹۰۹۲.</ref> و [[فیض]] [[القدیر]] فی شرح [[الجامع الصغیر]]<ref>فیض القدیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref> مطالبی در رد ابوحنیفه ذکر شده است. | |||
[[احمد بن حنبل]]، [[مالک بن انس]]، [[نسائی]]، سفیان ثوری و یحیی بن معین از جملۀ بزرگانی هستند که [[ابوحنیفه]] را [[طعن]] کردهاند<ref>الضعفاء والمتروکین، ج۳، ص۱۶۳، ۳۵۳۹.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۱۰۹.</ref> | |||
===[[فقه]] ابوحنیفه=== | |||
در فقه ابوحنیفه نیز مسائلی وجود دارد که موجب طعن وی گردیده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: | |||
#جواز [[نماز]] با پوست دباغی شدۀ سگ، | |||
#قرائت یک [[آیه]] بعد از [[حمد]] به جای [[سوره]] آن هم به لغت دیگر | |||
#جواز [[سجده]] بر مدفوع خشک [[انسان]] و حیوانات دیگر | |||
#فارغ شدن از نماز با [[اخراج]] ریح و.... | |||
[[ابن خلکان]] مینویسد: سلطان محمود سبکتکین حنفی بود. اطرافیان وی قصد داشتند او را از این [[مذهب]] روی گردان کنند، از اینرو دربارۀ فتاوای ابوحنیفه مطالبی به او گفتند. سپس [[ابوبکر]] قفال در حضور سلطان دو رکعت نماز، مطابق با فتوای ابوحنیفه خواند. بدین صورت که یک پوست دباغی شدۀ سگ بر تن کرد، پس از قرائت حمد به جای [[قرائت سوره]]، یک آیه آن هم با ترجمۀ [[فارسی]] «دو برگ سبز» خواند، سپس بر عذرۀ یابسهای سجده کرد، و در پایان با اخراج ریح از نماز فارغ شد! | |||
سلطان محمود از این قضیه متعجب شد و گفت این چه مذهب و مکتبی است! و بعد از آن به [[مذهب شافعی]] گروید<ref>ر.ک: الوافی بالوفیات، ج۵، ص۲۵۷، تاریخ الاسلام، ج۲۹، ص۷۲، وفیات الاعیان، ج۵، ص۱۸۰، ۷۱۳، طبقات الشافعیه الکبری، ج۵، ص۳۱۶، سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۴۸۶، اگر گفته شود که با وجود این مسائل در فقه حنفی علت شایع شدن مذهب ابوحنیفه چیست؟ در پاسخ باید گفت: علل فراوانی برای شیوع یک مکتب در جوامع انسانی وجود دارد که عمدهترین آن تبلیغ مکتب توسط عالمان و ترویج آن توسط حکومتهاست.</ref>. | |||
بنابراین ابوحنیفه و [[مکتب]] وی از سوی بزرگان [[اهل سنت]] مورد طعن قرار گرفته است. هر چند ممکن است گفته شود طعن و اشکال یک عده بر ابوحنیفه موجب عدم اعتبار وی نزد همگان نمیشود. در پاسخ میگوییم: اگر عدم اعتبار ابوحنیفه متفق علیه نیست، همچنین اعتبار وی مجمع علیه نیست. | |||
ولیکن، برای [[سقوط]] وی از اعتبار، مخالفتهای او با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که بزرگان تصریح<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۳۸، طبقات الشافعیة الکبری، ج۲، ص۲۴۷: {{عربی|ابن نصر صنف کتابا فیما خالف فیه أبو حنیفة علیا وابن مسعود}}.</ref> و [[ابن تیمیه]] نیز به آن اشاره دارد<ref>منهاج السنة، ج۶، ص۳۱۴: {{عربی|و جمع بعده محمد بن نصر المروزی کتابا...}}.</ref>. و این که [[ائمه]]{{عم}} و بزرگان [[عامه]] او را به این جهت و به خاطر فتاوای سخیف و [[باطل]] [[لعن]] میکردند کافی است<ref>کافی، ج۱، ص۵۶-۵۷، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۳۸.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۱۱۰.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱''']] | # [[پرونده: IM009687.jpg|22px]] جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:Jawahir-kalam-1.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱]] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۱
آشنایی اجمالی
ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن مرزبان بن کامکار کوفی خزاز تیمی سلمی فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانه اهل سنت است. حنفیان او را امام اعظم و سراج الائمه لقب دادهاند. وی به سال ۸۰هـ [۱] در کوفه زاده شد[۲] و در خانوادهای مسلمان نشأت یافت و رشد کرد.[۳] در اصل و نسب ابوحنیفه اختلاف بسیار است. روایات مختلف و بسیاری در دست است که اصل وی را به شهرهای نسا، کابل، بابل، ترمذ، قریه أنبار خراسان و غیره باز میگرداند.[۴] از زندگی شخص ابوحنیفه نیز آگاهی چندانی در دست نیست. آوردهاند که او برای گذراندن معاش به تجارت خزّ، نوعی پارچه ابریشمی میپرداخت و دارای دکّانی معروف در یکی از محلههای کوفه بوده است.[۵]
او از بسیاری از فقیهان و عالمان کوفه دانش آموخت، ولی استاد ویژهاش حماد بن ابی سلیمان بود که مدت هجده سال در حلقه درسش شرکت میجست و تا هنگام وفات، بهرهگیری از او را ترک نگفت.[۶] از جمله استادان دیگر وی میتوان عامر شعبی، ابواسحاق سبیعی، عاصم بن ابی النجود و قیس بن مسلم را برشمرد.[۷] ایشان در زمان تحصیل، سفر یا سفرهایی به حجاز داشته و در مدینه چندی در درس ربیعة بن عبدالرحمان حاضر میشد[۸] و از بزرگانی چون امام باقر(ع) و نافع، مولای ابن عمر بهره برد.[۹] در مکه نیز مدتی ملازم مجلس عطاء بن ابی رباح، فقیه بزرگ آن دیار بود.[۱۰] شیخ طوسی نیز نام او را در زمره اصحاب امام صادق(ع) آورده است.[۱۱] ابوحنیفه پس از درگذشت حماد بن ابی سلیمان، در سال ۱۲۰هـ به عنوان برجستهترین شاگرد حلقه او و مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه گردید و از جایگاه ویژه ای برخوردار گشت.[۱۲] در جریان قیام زید بن علی(ع) در سالهای ۱۲۱ ـ ۱۲۲هـ، ابوحنیفه پنهانی او را یاری نمود و مال و جنگ افزار در اختیارش قرار داد.[۱۳] در میان شمار بسیاری از فقیهان قرن دوم، تنها فقیهانی که نظام فقهی آنان در طول سدههای متمادی ریشه دوانیده، ابوحنیفه و مالک و در طبقهای متأخرتر شافعی را باید نام برد، که از همان قرن دوم، ابوحنیفه فقیه شاخص کوفه شناخته میشد. چنان که از مطالعه انبوه اسانید ابوحنیفه آشکار میگردد برگرفتههای او از حماد، و حماد از ابراهیم نخعی، بخش عمدهای از منابع نقلی فقه او را تشکیل میدهد، اما در حکایتی که از شخص او نقل گردیده ابوحنیفه فقه خویش را برگرفته از عمر، امام علی(ع) و ابن مسعود میداند. بنابر روایت مهم و جامعی که از یحیی بن ضریس نقل شده، ابوحنیفه منابع فقه و ادلّه نقلی آن را چنین نمایانده است: نخست کتاب خدا دوم سنت پیامبر(ص) و روایات صحیح از آن حضرت به نقل ثقات از ثقات سوم قول صحابه و در صورت دست نیافتن به حکم در منابع یاد شده، عمل به اجتهاد و رأی.[۱۴]
ابوحنیفه پس از درگذشت استاد خود حمّاد، بر جایگاه وی تکیه زد و مدت سی سال در رأس یکی از مهمترین حلقههای فقه کوفه به تبیین نظریات و شیوههای استنباط خود در فروع فقهی پرداخت و جذابیت حلقه او بسیاری از طالبان علم را از اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی به گرد وی آورد که در میان این شاگردان، ابویوسف یعقوب بن ابراهیم و محمد بن حسن شیبانی منزلتی ممتاز داشتند.[۱۵] از دیگر شاگردان وی کسانی چون عبدالله بن فروخ فارسی و عبدالله بن غانم افریقی را میتوان یاد کرد که از آفریقا و مغرب به کوفه آمده بودند و در درس ابوحنیفه حاضر میشدند و نقش مؤثری در رساندن تعالیم ابوحنیفه بدان دیار ایفا نمودند.[۱۶]
وی در مسائل اعتقادی مانند ایمان و کفر، به ارجاء اعتقاد داشت و در زمره مرجئه بود.[۱۷] در مسئله امامت، به برحق بودن علی(ع) در تمام جنگهایش قائل بود و پس از آن، امام حسن(ع) را خلیفه و امام برحق میشناخت. در مسئله قَدَر، موضعی میان جبریّه و قدریّه داشت.[۱۸] وی به سان یک نظریه پرداز، نظریات متفکران عصر خود را نقد کرده و خود از جانب آنان مورد نقد قرار گرفته است. گویا بیشتر این حملات از جانب اصحاب حدیث بوده است که به شدت با او به مخالفت برخاستند و در نکوهش او تا نسبت کفر و زندقه پیش رفتند.[۱۹] در برخی روایات امامی از امام صادق(ع) ذمّ ابوحنیفه نقل گردیده[۲۰] و گاه فردی کم علاقه به علی(ع)معرفی شده است.[۲۱] در ارتباط ابو حنیفه با شیعه میتوان به روایات بسیاری اشاره کرد که مناظراتی را در بر دارند که بین ابوحنیفه، امام صادق و امام کاظم ((ع))و عالمان امامی کوفه چون محمد بن علی صاحب الطاق، فضال بن حسن و هیثم بن حبیب صیرفی واقع شده است، در این مناظرات، مسائل مختلف اعتقادی از امامت، ایمان و قَدَر مورد بحث قرار گرفته است.[۲۲] البته باید در نظر داشت که ابوحنیفه در فرصتهای حضور خود در مدینه از محضر امامان امام باقر و امام صادق(ع) بهره گرفته و روایات وی از ایشان در جای جای مسانید روایاتش دیده میشود. برخی روایات حنفی حکایت از روابط دوستانه بین ابوحنیفه و امام صادق(ع) دارد.[۲۳] قاضی نعمان مغربی، فقیه برجسته اسماعیلی بر آن است که ابوحنیفه به رغم اختلافات اعتقادی، با شیعیان روابط نزدیکی داشته است. [۲۴]
آثار منتسب به ابوحنیفه بسیار است. در منابع کهن گزارشهای متعددی دیده میشود که همگی از وجود نوشتههایی با عنوان کُتُب أبوحنیفه سخن میگویند که موضوع آنها فقه بوده است. این گونه گزارشها را میتوان در آثاری چون اخبار ابی حنیفه و اصحابه و تاریخ بغداد یافت. از جمله آثار او العالم و المتعلّم، کتاب الفقه الاکبر، رسالة الی عثمان البستی و کتاب الردّ علی القدریّه میباشد.[۲۵]
ابوحنیفه آخرین روزهای زندگی را میگذارند که منصور خلیفه عباسی او را به بغداد فراخواند و به وی پیشنهاد قضاوت داد، ولی او نپذیرفت و قسم یاد کرد که هرگز آن را نخواهد پذیرفت. همین امر باعث شد خلیفه او را به زندان افکند. پس از چند روز حبس،[۲۶] در سال ۱۵۰هـ فوت کرد.[۲۷] زفر بن هذیل بر آن بود که ابوحنیفه را در زندان، زهر خورانیدند.[۲۸] پیکر ابوحنیفه پس از آنکه حسن بن عمارة بجلی، محدث کوفی بر آن نماز گزارد،[۲۹] در مقبره خیزران بغداد دفن گردید[۳۰] و اکنون محله ای که مقبره در آن واقع است، به نام «حیّ الاعظمیه» خوانده میشود.[۳۱]
ابوحنیفه نعمان بن ثابت
(متوفای سال ۱۳۲) وی از فقهای اربعۀ اهل سنت و رئیس فرقۀ حنفیه است. در طول تاریخ میلیونها نفر از او تقلید کردهاند و امروزه نیز مقلد او هستند. ابوحنیفه از راویان حدیث از امام صادق(ع) است[۳۲]. وی نزد امام صادق(ع) شاگردی کرده است. خود ابوحنیفه در این مورد میگوید: لولا السنتان لهلک النعمان[۳۳]؛ اگر آن دو سال نبود، قطعا نعمان هلاک شده بود. مقصود ابوحنیفه از دو سال مذکور، مدتی است که وی در حلقۀ درس امام صادق(ع) شرکت میکرده است. علی رغم این اعتراف، ابو حنیفه نه تنها در مقابل امام صادق(ع)، خاضع نبوده بلکه در مقابل آن حضرت و برای کاستن از اقبال مردم به امام صادق(ع) در مقابل ایشان مکتبی تأسیس کرد.
ابوحنیفه و تأسیس قیاس در دین
مجموع احادیثی که ابوحنیفه از رسول خدا(ص) میدانسته بسیار اندک است تا جایی که وی را ضعیف الحدیث و مضطرب الحدیث معرفی مینمایند[۳۴]. همچنین میگویند: کان أبو حنیفة یتیما فی الحدیث[۳۵]؛ ابوحنیفه در استفاده از حدیث کم بهره بود. از اینرو وی مذهب خویش را بر پایه قیاس و استحسان استوار ساخته است. ابوحنیفه مؤسس قیاس در اسلام است. البته پیش از ابوحنیفه، ابلیس قیاس کرده است؛ لذا امام صادق(ع) ضمن این که ابوحنیفه را از قیاس در دین الهی نهی میکند به وی میفرماید: «أَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ»[۳۶]. قیاس در دین خدا باطل است. بیش از پانصد حدیث در تحریم عمل به قیاس از امامان اهل بیت(ع) وارد شده است بنابراین مکتب ابوحنیفه از نظر اهل بیت رسول خدا(ع) باطل و مبنای فقهی وی همانند مبنای شیطانی معرفی شده است.
ابوحنیفه علاوه بر تأسیس مکتبی در قبال مکتب اهل بیت پیامبر(ع) آشکارا به مقابله و مخالفت با امام صادق(ع) میپرداخته است. وی اذعان میکند که روزی منصور دوانیقی برای من پیامی فرستاد که مردم فریفتۀ جعفر بن محمد(ع) شدهاند و به ایشان اقبال دارند. پس باید کاری کنیم که ایشان اعتبار خود را نزد مردم از دست بدهد. برای این منظور تعدادی مسئله آماده ساز و در حضور جعفر بن محمد مطرح کن، تا ناتوانی ایشان از پاسخ گویی، موجب وهن ایشان گردد. ابوحنیفه میگوید: من چهل مسأله از مسائل مشکل آماده ساختم و در حضور ایشان مطرح کردم. جعفر بن محمد به تک تک این مسائل پاسخ گفت. در برخی منابع راوی همین مقدار از داستان را نقل کرده است[۳۷] اما در جامع مسانید أبی حنیفه آمده است، این مسئله موجب فضاحت ابوحنیفه در نزد منصور دوانیقی و سایر حاضرین گردید[۳۸].[۳۹]
وثاقت ابوحنیفه نزد اهل سنت
علاوه بر اشکالاتی همچون مقابله با اهل بیت پیامبر(ع) و قیاس در دین، وثاقت ابوحنیفه نیز از سوی عالمان بزرگ سنی خدشه شده است. حدود پنجاه نفر از بزرگان-که هر یک نزد اهل سنت از نظر علمی و عملی هم پایۀ ابوحنیفه هستند-او را قدح کردهاند. حافظ خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد فصلی را در قضایای ابوحنیفه گشوده و به بیان قدح و جرحهایی که در مورد ابوحنیفه وارد شده، پرداخته است[۴۰]. این موضوع بسیار مایۀ وهن و تضعیف ابوحنیفه و پیروان او گردیده است. در کتابهایی نظیر الضعفاء بخاری[۴۱]، المنتظم[۴۲]، میزان الاعتدال[۴۳] و فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر[۴۴] مطالبی در رد ابوحنیفه ذکر شده است. احمد بن حنبل، مالک بن انس، نسائی، سفیان ثوری و یحیی بن معین از جملۀ بزرگانی هستند که ابوحنیفه را طعن کردهاند[۴۵].[۴۶]
فقه ابوحنیفه
در فقه ابوحنیفه نیز مسائلی وجود دارد که موجب طعن وی گردیده است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- جواز نماز با پوست دباغی شدۀ سگ،
- قرائت یک آیه بعد از حمد به جای سوره آن هم به لغت دیگر
- جواز سجده بر مدفوع خشک انسان و حیوانات دیگر
- فارغ شدن از نماز با اخراج ریح و....
ابن خلکان مینویسد: سلطان محمود سبکتکین حنفی بود. اطرافیان وی قصد داشتند او را از این مذهب روی گردان کنند، از اینرو دربارۀ فتاوای ابوحنیفه مطالبی به او گفتند. سپس ابوبکر قفال در حضور سلطان دو رکعت نماز، مطابق با فتوای ابوحنیفه خواند. بدین صورت که یک پوست دباغی شدۀ سگ بر تن کرد، پس از قرائت حمد به جای قرائت سوره، یک آیه آن هم با ترجمۀ فارسی «دو برگ سبز» خواند، سپس بر عذرۀ یابسهای سجده کرد، و در پایان با اخراج ریح از نماز فارغ شد! سلطان محمود از این قضیه متعجب شد و گفت این چه مذهب و مکتبی است! و بعد از آن به مذهب شافعی گروید[۴۷]. بنابراین ابوحنیفه و مکتب وی از سوی بزرگان اهل سنت مورد طعن قرار گرفته است. هر چند ممکن است گفته شود طعن و اشکال یک عده بر ابوحنیفه موجب عدم اعتبار وی نزد همگان نمیشود. در پاسخ میگوییم: اگر عدم اعتبار ابوحنیفه متفق علیه نیست، همچنین اعتبار وی مجمع علیه نیست. ولیکن، برای سقوط وی از اعتبار، مخالفتهای او با امیرالمؤمنین(ع) که بزرگان تصریح[۴۸] و ابن تیمیه نیز به آن اشاره دارد[۴۹]. و این که ائمه(ع) و بزرگان عامه او را به این جهت و به خاطر فتاوای سخیف و باطل لعن میکردند کافی است[۵۰].[۵۱]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ ابی زرعه ۱/۲۹۸ المنتظم ۸/۱۲۹.
- ↑ الاعلام ۸/۳۶.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۵ وفیات الاعیان ۵/۴۰۵.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۴ ـ ۳۲۶ سیر اعلام النبلاء ۶/۳۹۴ و۳۹۵.
- ↑ تاریخ الاسلام ۹/۳۰۶ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۴.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۳۳.
- ↑ تهذیب الکمال ۲۹/۴۱۹.
- ↑ تاریخ ابی زرعه ۱/۴۲۸، ۵۰۷ و۵۰۸.
- ↑ تهذیب الکمال ۲۹/۴۱۹.
- ↑ السنن (ترمذی) ۵/۷۴۱.
- ↑ رجال الطوسی ۳۱۵.
- ↑ اخبار ابی حنیفه و اصحابه ۷ و ۸.
- ↑ انساب الاشراف ۳/۲۳۹ مقاتل الطالبیین ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۳۴ و۳۶۸.
- ↑ تهذیب الکمال ۲۹/۴۲۱ و۴۲۲ دائرة المعارف بزرگ اسلامی ۵/۴۰۰.
- ↑ ترتیب المدارک ۱/۳۱۷، ۳۳۹ و ۳۴۰.
- ↑ التاریخ الکبیر ۸/۸۱ الضعفاء الکبیر ۴/۲۸۳.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی ۵/۳۸۳.
- ↑ المعرفة والتاریخ ۲/۷۸۶ الضعفاء الکبیر ۴/۲۸۲.
- ↑ اختیار معرفة الرجال ۱۴۵، ۱۴۶ و۱۴۹.
- ↑ الامالی (مفید) ۲۶ ـ ۲۸.
- ↑ التوحید ۹۶ الامالی (مفید) ۲۲ و۲۶ اختیار معرفة الرجال ۱۹۰.
- ↑ جامع مسانید ابی حنیفه ۱/۳۸۸ و ۲/۸۳، ۸۴ و۳۰۵.
- ↑ دعائم الاسلام ۱/۹۶.
- ↑ الفهرست (الندیم) ۲۵۶.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۷ و۳۲۸.
- ↑ التاریخ الکبیر ۸/۸۱ تاریخ الاسلام ۹/۳۱۳.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۹ و۳۳۰.
- ↑ الفهرست (الندیم) ۲۵۶.
- ↑ تاریخ بغداد ۱۳/۳۲۴ وفیات الاعیان ۵/۴۱۴.
- ↑ جمعی از پژوهشگران، فرهنگنامه مؤلفان اسلامی ج۱، ص 804 - 806.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۵، ۹۵۰.
- ↑ ر.ک: مختصر تحفۀ اثنی عشریه، ص۸.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۵۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۴۴.
- ↑ ر.ک: کافی، ج۱، ص۵۸ حدیث ۲۰، احتجاج، ج۲، ص۳۶۰، بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۲۶، حدیث ۱۶، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۹۷، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۸، البدایة والنهایة، ج۱، ص۷۹، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۳۳، ۵۳۵، وفیات الاعیان، ج۱، ص۴۷۱.
- ↑ ر.ک: تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۹: ۱۱۷، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۸۹، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۸: إِنَّ النَّاسَ قَدْ فُتِنُوا بِجَعْفَرِ.
- ↑ جامع مسانید أبی حنیفة، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۰۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۷۰-۴۲۳.
- ↑ الضعفاء، ج۱، ص۱۳۲، ۳۸۸.
- ↑ المنتظم، ج۸، ص۱۳۴.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۶۵، ۹۰۹۲.
- ↑ فیض القدیر، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ الضعفاء والمتروکین، ج۳، ص۱۶۳، ۳۵۳۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۰۹.
- ↑ ر.ک: الوافی بالوفیات، ج۵، ص۲۵۷، تاریخ الاسلام، ج۲۹، ص۷۲، وفیات الاعیان، ج۵، ص۱۸۰، ۷۱۳، طبقات الشافعیه الکبری، ج۵، ص۳۱۶، سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۴۸۶، اگر گفته شود که با وجود این مسائل در فقه حنفی علت شایع شدن مذهب ابوحنیفه چیست؟ در پاسخ باید گفت: علل فراوانی برای شیوع یک مکتب در جوامع انسانی وجود دارد که عمدهترین آن تبلیغ مکتب توسط عالمان و ترویج آن توسط حکومتهاست.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۳۸، طبقات الشافعیة الکبری، ج۲، ص۲۴۷: ابن نصر صنف کتابا فیما خالف فیه أبو حنیفة علیا وابن مسعود.
- ↑ منهاج السنة، ج۶، ص۳۱۴: و جمع بعده محمد بن نصر المروزی کتابا....
- ↑ کافی، ج۱، ص۵۶-۵۷، وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۳۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۱۰.