وهب بن عبدالله کلبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'مقتل خوارزمی' به 'مقتل خوارزمی')
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶۱: خط ۶۱:


کنایه از این که تو به [[شفاعت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[پاداش]] مجاهدین و شهدای راه [[حق]] خواهی رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۰۳-۶۰۴.</ref>
کنایه از این که تو به [[شفاعت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[پاداش]] مجاهدین و شهدای راه [[حق]] خواهی رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۰۳-۶۰۴.</ref>
==شهادت [[وهب بن عبدالله]]==
بعد از شهادت بریر، وهب بن عبدالله [[جوانی]] [[وارسته]] که به همراه مادر و [[همسر]] جوانش به [[کربلا]] آمده بود روانه میدان شد، وهب [[مسیحی]] بود، او با خانواده‌اش به دست [[امام حسین]]{{ع}} در مسیر [[مکه]] به [[کربلا]] [[اسلام]] آوردند. در [[روز عاشورا]] مادرش به وهب گفت: ای پسر عزیزم! برای [[نصرت]] پسر [[دختر پیامبر]] [[قیام]] کن. گفت: ای مادر! [[اطاعت]] می‌کنم و کوتاهی نخواهم کرد. سپس به [[کارزار]] پرداخت و رجزی خواند که مطلع آن این است:
{{عربی|إن تنكروني فأنا بن الكلب *** سوف تروني و ترون ضربي}}.
یعنی اگر مرا نمی‌شناسید بدانید که من از [[قبیله کلب]] هستم. به زودی من و ضربت مرا خواهید دید. [[حمله]] و صولت مرا در [[جنگ]] خواهید دید. من [[خون]] خود را بعد از خون یارانم [[طلب]] خواهم کرد. هر [[غم]] و [[اندوه]] را قبل از دیگری بر طرف می‌کنم. [[جهاد]] کردن من در میدان جنگ بازیچه نخواهد بود. سپس حمله کرد و همچنان [[قتال]] می‌کرد تا اینکه گروهی از ایشان را کشت و به سوی مادر و زوجه‌اش بازگشت و گفت: مادر [[جان]]! {{عربی|يا أماه أرضيت؟}} اکنون از من [[راضی]] شدی؟
مادرش گفت: {{عربی|فقالت ما رضيت حتى تقتل بين يدي الحسين}} من از تو راضی نمی‌شوم تا اینکه در پیشروی امام حسین{{ع}} کشته شوی. [[همسر]] وهب [[اشک]] در چشمانش حلقه زد، به وهب گفت: تو را به [[خدا]] قسم می‌دهم مرا در [[مصیبت]] خود داغدار نکن! ولی خیلی زود [[تسلیم]] [[امر خدا]] شد و پیوندهای [[عاطفی]] تحت تأثیر پیوندهای [[اعتقادی]] رنگ باخت، فقط هفده [[روز]] از [[زفاف]] وهب با همسرش می‌گذشت و لذا دوری شوهر برایش سخت بود.
مادر وهب گفت: ای پسر عزیزم! برگرد به طرف میدان جنگ و در پیشروی پسر [[پیغمبر]] خدا کارزار کن تا حسین فردای [[قیامت]] پیش خدا برای تو [[شفاعت]] نماید. وهب برگشت و رجزی را خواند که مطلع آن این است:
{{عربی|إني زعيم لك أم وهب *** بالطعن فيهم تارة و الضرب}}
یعنی ای مادر وهب! من به وسیله نیزه و [[شمشیر]] زدن در میان اینان تو را نگاهداری می‌کنم. ضربت [[جوانی]] که به [[پروردگار]] [[ایمان]] آورده است. تا اینکه تلخی [[جنگ]] را به این گروه [[ستمگر]] بچشاند. من مردی هستم [[قدرتمند]] و شمشیرزن و در موقع [[بلا]]، [[سست]] و و [[ناتوان]] نخواهم شد. خدای [[دانا]] برای من کافی است.
وهب همچنان می‌جنگید تا اینکه تعداد نوزده نفر سوار و [[دوازده نفر]] پیاده از [[لشکر]] [[دشمن]] را به [[دوزخ]] روانه کرد. سپس دست‌هایش قطع شد و زوجه‌اش «بعضی نقل کرده‌اند مادرش» عمودی را گرفت و در حالی به سوی وی شتافت که می‌گفت: پدر و مادرم به فدای تو! برای افراد [[طیب]] و طاهر و [[حرم]] [[رسول الله]]{{صل}} [[جهاد]] کن. وهب آمد که زوجه خود را به جانب [[زنان]] باز گرداند، ولی آن [[زن]] با [[سعادت]] دامن وهب را گرفت و گفت: من هرگز باز نمی‌گردم تا اینکه با تو کشته گردم. [[امام حسین]]{{ع}} به آن زن فرمود: [[خدا]] از طرف [[اهل بیت]] من جزای خیر به شما دهد، خدا تو را [[رحمت]] کند، برگرد به طرف زنان، آن زن مراجعت نمود. سپس وهب همچنان [[کارزار]] کرد تا [[شهید]] شد.
نقل شده: او را [[اسیر]] کردند و نزد [[عمر بن سعد]] آوردند، [[ابن سعد]] به او گفت: [[عجب]] صولتی و [[قدرت]] شدیدی داشتی!؟ بعد از این جریان دستور داد گردن وهب را زدند و سر مبارکش را به جانب لشکر امام حسین{{ع}} پرتاب کردند. در [[نقلی]] آمده: [[همسر]] وهب پس از این جریان آمد و [[خون‌ها]] را از صورت وهب گرفت. هنگامی که چشم [[شمر]] به آن زن افتاد به [[غلام]] خود دستور داد تا با عمودی که در دست داشت بر آن زن [[حمله]] کرد و او را شهید نمود. این اولین زنی بود که در لشکر امام حسین{{ع}} کشته شد<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۷؛ نفس المهموم، ص۲۷۷.</ref>.
مادر وهب سر او را گرفت و پس از اینکه سر فرزند خود را بوسید او را به طرف لشکر ابن سعد پرتاب کرد و گفت چیزی که در [[راه خدا]] دادیم هرگز پس نمی‌گیریم.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۵۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۷۲: خط ۸۶:
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']]
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']]
# [[پرونده:360818579.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)| '''پژوهشی پیرامون شهدای کربلا''']]
# [[پرونده:360818579.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)| '''پژوهشی پیرامون شهدای کربلا''']]
# [[پرونده:IM010744.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|'''مظلومیت سیدالشهداء ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۱

مقدمه

وهب بن عبدالله[۱] کلبی[۲]، جوان زیبا روی، نیک خوی[۳]، پرهیزکار، مؤمن و شجاع کوفی بود[۴].

وی که در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت و از دامادیش هفده روز می‌گذشت[۵]، پس از بریر یا، عمرو بن مطاع[۶] به میدان رفت و با بردباری در برابر مشکلات، جنگ نیکو و نمایانی کرد. سپس به سوی مادرش «قمر»[۷] و همسرش، «هانیه»[۸] که با او در کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی‌شوم مگر آنکه پیش روی حسین (ع) کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره‌مند شوی. وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به هلاکت رساند[۹]. هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه یاری پاکانِ حرم رسول خدا بجنگ! وهب می‌خواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمی‌کنم مگر این که همراهت کشته شوم. امام حسین (ع) فرمود:«جُزِيتُمْ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً، اِرْجِعِي رَحِمَكِ اَللَّهُ إِلَى اَلنِّسَاءِ فَاجْلِسِي مَعَهُنَّ» از اهل بیت من جزای خیر بهرۀ شما باد. خدا تو را رحمت کند به سوی زنها برگرد.

همسر وهب مراجعت کرد ولی وهب در میدان ماند تا به فیض شهادت نایل گشت[۱۰].

بنا به نقل فاضل دربندی از أبی مخنف، وهب، پنجاه تن را به هلاکت رساند[۱۱].

سرانجام پس از آنکه هفتاد زخم بر وی وارد شد سرش را بریدند و نزد مادرش انداختند. مادر، خون از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌گفت: «ستایش مخصوص خدایی است که رویم را سفید و چشمانم را به شهادت فرزندم در رکاب امام (ع) روشن کرد... گواهی می‌دهم که یهود و نصاری و مجوس در کلیسا و آتش خانه‌های خود از شما بهترند».

آنگاه سر رابه سوی سپاه یزید انداخت که به یکی‌از سپاهیان یزید اصابت کرد وبه هلاکت رسید[۱۲].

خوارزمی گوید: غلام شمر به فرمان او، مادر وهب را به شهادت رساند[۱۳].

به گفتۀ برخی از مورّخان، وهب و همسر و مادرش نصرانی بودند و در راه کربلا در ثعلبیه[۱۴] به دست امام حسین (ع) مسلمان شدند[۱۵]. در روز عاشورا به هنگام نبرد، بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را به هلاکت رساند. او را اسیر کرده و نزد عمر بن سعد آوردند. عمر سعد فرمان داد گردنش را زدند و سرش را به سوی لشکر امام (ع) انداختند. مادر وهب آن را برداشت و بوسید و با عمود خیمه، یک و به قولی دو تن را به هلاکت رساند و به فرمان امام (ع) از معرکه خارج شد[۱۶].

وهب در حال مبارزه چنین رجز می‌خواند:

اِنْ تُنْکُروني فَأنَا ابْنُ الكلبِّسَوْفَ تَروَني و تَرَوْنَ ضَرْبِي
وَحَمْلَتِي وصَولَتي في الحَرْبِاُدْرِكُ ثَأْرِی بَعْدَ ثَأْری صَحْبي
الْکَرْبَ امامَ الكربِلَیْسَ جِهادي فِي الْوَغي بالْلَعْبِ
اگر مرا انکار می‌کنید پس [بدانید که] من پسر کلب هستم. به زودی من و ضربتم، حمله و هیبتم را در جنگ خواهید دید. پس از خونخواهی یارانم، انتقام خود را می‌گیرم. در مقابل سختی مشقت را [از خود] دور می‌کنم. «کوشش من در این نبرد بازی و شوخی نیست».
إِنّي زَعيمٌ لكِ امّ وهبٍبِالطَّعن فِیِهمْ تارَةً والضَرْبِ
ضَرْبَ غُلامٍ مُوقِنٍ بالرَّبِّحتّی یَذوقَ الْقَومَ مُرّ الحرَبِ
انّي امْرؤٌ ذُوَمّرةٍ وَ غَضَبحَسْبي إِلهي مِنْ عَليم حَسَبي[۱۷]

«ای امّ وهب با زدن نیزه و شمشیر از تو نگهداری می‌کنم. ضربه زدنِ نوجوانی که به پروردگار یقین دارد. تا این که [آن] قوم طعم تلخ جنگ را بچشد. همانا من مردی استوار و خشمناکم. خدای دانا مرا بس و کافی است».[۱۸]

وهب بن عبدالله کلبی در اصحاب امام حسین

«وهب» فرزند «حباب»[۱۹] و به قولی فرزند عبدالله بن عمیر کلبی[۲۰] از قبیله بنی کلاب کوفه، جوانی زیبا روی، پرهیزکار و مؤمن و دلاوری نامدار بود.

مرحوم صدوق نقل می‌‌کند: وهب و مادرش[۲۱] نصرانی بودند که در مسیر راه امام حسین (ع) از مکه به کوفه، توسط آن حضرت، مسلمان شدند و با همسر و مادرش به همراه امام (ع) و یارانش به کربلا آمدند[۲۲].

وی در روز عاشورا ۲۵ سال داشت، موقعی که آتش جنگ شعله‌ور شد با اجازه امام (ع) و رهسپار میدان شد؛ پس از آنکه جنگ سختی نمود و تعدادی از سپاهیان عمرسعد را هلاک و یا مجروح کرد، نزد مادر و همسرش بازگشت و مقابل مادر ایستاد و گفت: آیا از من راضی شدی؟.

مادر گفت: «از تو راضی نمی‌شوم تا پیش روی امام حسین (ع) کشته شوی!».

همسرش که تاب کشته شدن شوهرش را نداشت، گفت: «به خدا سوگند مرا در ماتم خود اندوهناک نکن!».

سید بن طاووس نقل می‌‌کند: مادرش او را به جهاد در راه حسین (ع) تشویق کرد و گفت: پسر جانم، از تقاضای همسرت دوری کن و پیش روی فرزند دختر پیامبرت مقاتله کن تا به شفاعت جدش در روز قیامت نائل شوی.[۲۳]؛

وهب به میدان برگشت و به جنگ ادامه داد دوازده نفر سواره و بیست و چهار نفر پیاده نظام سپاه عمرسعد را به قتل رسانید سپس دشمن او را محاصره کرد و دستگیرش کردند و به نزد عمرسعد بردند، عمرسعد دستور داد سر او را از بدن جدا کردند و به میان لشکریان امام (ع) پرتاب نمودند. مادر وهب سر فرزندش را برداشت و بوسید بعد به جانب سپاه دشمن پرتاب کرد و سر به یکی از لشکریان عمرسعد اصابت کرد و او را به هلاکت رسانید. بعد مادر وهب چوب خیمه را کشید و به طرف دشمن حمله کرد و دو نفر از دشمن را به هلاکت رسانید. در این موقع امام حسین (ع) به مادر وهب فرمود: «ام وهب برگرد تو و پسرت با رسول خدایی، خداوند جهاد را از زنان برداشته است»[۲۴]

زن برگشت و چنین می‌‌گفت: «خدایا امیدم را نا امید مکن» امام (ع) به او فرمود: «خداوندامید تو را ای ام وهب قطع نخواهد کرد»[۲۵].

کنایه از این که تو به شفاعت پیامبر (ص) و پاداش مجاهدین و شهدای راه حق خواهی رسید.[۲۶]

شهادت وهب بن عبدالله

بعد از شهادت بریر، وهب بن عبدالله جوانی وارسته که به همراه مادر و همسر جوانش به کربلا آمده بود روانه میدان شد، وهب مسیحی بود، او با خانواده‌اش به دست امام حسین(ع) در مسیر مکه به کربلا اسلام آوردند. در روز عاشورا مادرش به وهب گفت: ای پسر عزیزم! برای نصرت پسر دختر پیامبر قیام کن. گفت: ای مادر! اطاعت می‌کنم و کوتاهی نخواهم کرد. سپس به کارزار پرداخت و رجزی خواند که مطلع آن این است: إن تنكروني فأنا بن الكلب *** سوف تروني و ترون ضربي. یعنی اگر مرا نمی‌شناسید بدانید که من از قبیله کلب هستم. به زودی من و ضربت مرا خواهید دید. حمله و صولت مرا در جنگ خواهید دید. من خون خود را بعد از خون یارانم طلب خواهم کرد. هر غم و اندوه را قبل از دیگری بر طرف می‌کنم. جهاد کردن من در میدان جنگ بازیچه نخواهد بود. سپس حمله کرد و همچنان قتال می‌کرد تا اینکه گروهی از ایشان را کشت و به سوی مادر و زوجه‌اش بازگشت و گفت: مادر جان! يا أماه أرضيت؟ اکنون از من راضی شدی؟

مادرش گفت: فقالت ما رضيت حتى تقتل بين يدي الحسين من از تو راضی نمی‌شوم تا اینکه در پیشروی امام حسین(ع) کشته شوی. همسر وهب اشک در چشمانش حلقه زد، به وهب گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم مرا در مصیبت خود داغدار نکن! ولی خیلی زود تسلیم امر خدا شد و پیوندهای عاطفی تحت تأثیر پیوندهای اعتقادی رنگ باخت، فقط هفده روز از زفاف وهب با همسرش می‌گذشت و لذا دوری شوهر برایش سخت بود. مادر وهب گفت: ای پسر عزیزم! برگرد به طرف میدان جنگ و در پیشروی پسر پیغمبر خدا کارزار کن تا حسین فردای قیامت پیش خدا برای تو شفاعت نماید. وهب برگشت و رجزی را خواند که مطلع آن این است: إني زعيم لك أم وهب *** بالطعن فيهم تارة و الضرب یعنی ای مادر وهب! من به وسیله نیزه و شمشیر زدن در میان اینان تو را نگاهداری می‌کنم. ضربت جوانی که به پروردگار ایمان آورده است. تا اینکه تلخی جنگ را به این گروه ستمگر بچشاند. من مردی هستم قدرتمند و شمشیرزن و در موقع بلا، سست و و ناتوان نخواهم شد. خدای دانا برای من کافی است.

وهب همچنان می‌جنگید تا اینکه تعداد نوزده نفر سوار و دوازده نفر پیاده از لشکر دشمن را به دوزخ روانه کرد. سپس دست‌هایش قطع شد و زوجه‌اش «بعضی نقل کرده‌اند مادرش» عمودی را گرفت و در حالی به سوی وی شتافت که می‌گفت: پدر و مادرم به فدای تو! برای افراد طیب و طاهر و حرم رسول الله(ص) جهاد کن. وهب آمد که زوجه خود را به جانب زنان باز گرداند، ولی آن زن با سعادت دامن وهب را گرفت و گفت: من هرگز باز نمی‌گردم تا اینکه با تو کشته گردم. امام حسین(ع) به آن زن فرمود: خدا از طرف اهل بیت من جزای خیر به شما دهد، خدا تو را رحمت کند، برگرد به طرف زنان، آن زن مراجعت نمود. سپس وهب همچنان کارزار کرد تا شهید شد. نقل شده: او را اسیر کردند و نزد عمر بن سعد آوردند، ابن سعد به او گفت: عجب صولتی و قدرت شدیدی داشتی!؟ بعد از این جریان دستور داد گردن وهب را زدند و سر مبارکش را به جانب لشکر امام حسین(ع) پرتاب کردند. در نقلی آمده: همسر وهب پس از این جریان آمد و خون‌ها را از صورت وهب گرفت. هنگامی که چشم شمر به آن زن افتاد به غلام خود دستور داد تا با عمودی که در دست داشت بر آن زن حمله کرد و او را شهید نمود. این اولین زنی بود که در لشکر امام حسین(ع) کشته شد[۲۷]. مادر وهب سر او را گرفت و پس از اینکه سر فرزند خود را بوسید او را به طرف لشکر ابن سعد پرتاب کرد و گفت چیزی که در راه خدا دادیم هرگز پس نمی‌گیریم.[۲۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. پدر وهب را، حباب، جناب، جناح (مثیرالاحزان، ص۶۲؛ لهوف، ص۶۱) و کلب نیز گفتهاند. (اکلیل المصائب، ص۱۱۷).
  2. مؤلف ناسخ در ذیل عنوان «وهب بن عبدالله» به نقل از طریحی نام وهب بن وهب را نیز آورده است. ولی یاد آور شده که هر چه جستجو کرده بیش از یک وهب نیافته است. (ناسخ التواریخ، ج۲، ص۲۶۹)، صاحب وسیلة الدارین عقیده دارد وهب بن وهب همان وهب بن عبدالله می‌باشد. (ص ۲۰۳) علامه مجلسی هر دو وهب را در شمار شهیدان کربلا قلمداد کرده و برای هر یک شرح حال جداگانه آورده است. (بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶).
  3. روضة الشهداء، ص۲۸۹، کتابفروشی اسلامیة؛ انصار الحسین، ص۱۱۱، الدار الاسلامیة؛ یاران پایدار، ص۱۷۵.
  4. عشره کامله، ۳۶۶؛ یاران پایدار، ص۱۷۵.
  5. روضة الشهداء، ص۲۸۹، کتابفروشی اسلامیة؛ وسیلة الدارین، ص۲۰۱.
  6. عشره کامله، ۳۶۶، به نقل از ابی مخنف.
  7. روضة الشهداء، ص۲۹۰، کتابفروشی اسلامیة.
  8. وسیلة الدارین، ص۲۰۱. به گفته مؤلف روضة الشهداء، همسر وهب همراه شوهرش به حضور امام حسین (ع) رسید و در محضر آن حضرت دو تقاضا کرد: ۱- وهب در عرصهگاه محشر، بی‌او به بهشت نرود. ۲- چون غریب و تنها است. به عنوان کنیز و خدمتکار، نزد دختران و خواهران امام حسین (ع) بماند. امام (ع) درخواست او را پذیرفت و وهب عازم میدان شد. (روضة الشهداء، ص۲۹۱، کتابفروشی اسلامیة؛ نیز ر. ک ناسخ التواریخ، ج۲، ص۲۷۰.)
  9. مناقب، ج۴، ص۱۰۹؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶.
  10. لهوف، ص۱۶۱، مثیر الاحزان، ص۶۲. نیز. ر. ک مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۱۵-۱۶، انوارالهدی؛ الفتوح، ج۵، ص۱۸۹ با کمی تفاوت و زیادتی. ابن شهرآشوب به اسارت وهب اشاره کرده و از شهادتش سخنی نگفته است. (مناقب، ج۴، ص۱۰۹).
  11. برخی تعداد هلاک شدهها را ۱۰۰ تن ذکر کردهاند. (عشره کامله، ص۳۶۹).
  12. اسرار الشهادة، ج۲، ص۳۲۶. نیز ر. ک بحار، ج۴۵، ص۱۷؛ عشره کامله، ص۳۶۶.
  13. مقتل الحسین (ع) خوارزمی، ج۲، ص۱۵ انوارالهدی، ولی روضة الشهدا، ص۲۹۳ کتابفروشی اسلامیة می‎‌گوید: همسر وهب کشته شد.
  14. ثعلبیه، منطقه‌ای است در مسیر مکه به کوفه بعد از شقوق و قبل از خزیمیه. (معجم البلدان، ج۲، ص۷۸).
  15. وسیلة الدارین، ص۲۰۱ وقایع الایام، ج۱، ص۴۰۹.
  16. مقتل الحسین (ع) خوارزمی، ج۲، ص۱۶ انوارالهدی؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۷؛ شیخ صدوق (ع) مطلب فوق را با مقداری تفاوت و به نام وهب بن وهب نقل کرده است: (رک: متن فوق، ذیل عنوان وهب بن وهب).
  17. مناقب، ج۴، ص۱۰۹، نیز ر. ک الفتوح، ج۵، ص۱۹۰؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۱۵، انوارالهدی؛ با مقداری کاستی و زیادتی، فاضل دربندی تمام ابیات فوق را به نقل از أبی مخنف به گونه‎‌ای دیگر نقل کرده است. (اسرار الشهادة، ج۲، ص۳۲۶) وقار شیرازی علاه بر ابیات فوق این رجز را نیز به وهب نسبت داده است: یا حسین بن علی لیس یبقی القوم قعدک فاز من والاک مولی و کان البوم جندک لعن الله معاد یک و من اظهر حقدک لعن الله بن سعد و یزید حین صدک (عشره کامله، ص۳۶۹ به نقل از ابی مخنف) ملا حسین واعظ کاشفی رجز دیگری را به نقل از وهب ذکر کرده است: امیری حسین و نعم الامیر له لمعة کالسراج المنیر (روضة الشهداء، ص۲۹۱، کتابفروشی اسلامیة.) خوارزمی و ابن شهرآشوب این رجز و چند بیت دیگر آن را به «جوانی که پدرش در معرکه کشته شده» (مقتل خوارزمی، ج۲، ص۲۵، انوار الهدی؛ مناقب، ج۴، ص۱۱۳) و علامه سماوی تنها دو بیت فوق را به اسلم بن عمرو نسبت داده‎اند. (ابصار العین، ص۹۶).
  18. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۳۷۳-۳۷۶.
  19. در الملهوف، ص۱۶۱، او را فرزند حباب.
  20. در بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۶، او را فرزند عبدالله آورده است.
  21. مادر وهب بن حباب غیر از ام وهب بنت عبد و همسر عبدالله بن عمیر است؛ زیرا ام وهب بنت عبد در کربلا شهید شد و اول زنی بود که در کربلا به شهادت رسید، اما مادر وهب بن حباب، در میدان نبرد به شهادت نرسید.
  22. امالی، صدوق، مجلس سیام؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۷ و نفس المهموم، ص۲۷۷.
  23. يَا بُنَيَّ اعْزُبْ عَنْ قَوْلِهَا وَ ارْجِعْ‏ فَقَاتِلْ‏ بَيْنَ‏ يَدَيِ‏ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ تَنَلْ شَفَاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ الملهوف، ص۱۶۱.
  24. ارْجِعِي‏ يَا أُمَ‏ وَهْبٍ‏ أَنْتِ‏ وَ ابْنُكِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَإِنَّ الْجِهَادَ مَرْفُوعٌ مِنَ النِّسَاءِ
  25. «لا یقطع الله رجاک یا أم وهب»؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۷ و نفس المهموم، ص۲۷۷.
  26. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۶۰۳-۶۰۴.
  27. بحار، ج۴۵، ص۱۷؛ نفس المهموم، ص۲۷۷.
  28. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۵۵.