زید بن صوحان عبدی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
(←مقدمه) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[زید]] [[فرزند]] [[صوحان بن حجر بن حارث]]... [[عبد القیس الربعی عبدی]] [[اهل کوفه]] و کنیهاش [[ابو سلمان]] و به [[نقلی]] ابو [[عایشه]] یا [[ابو مسلم]] یا [[ابو عبدالله]]<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.</ref>. و [[برادر]] بزرگ [[سیحان بن صوحان]] و [[صعصعة بن صوحان عبدی]] است. | *[[زید]] [[فرزند]] [[صوحان بن حجر بن حارث]]... [[عبد القیس الربعی عبدی]] [[اهل کوفه]] و کنیهاش [[ابو سلمان]] و به [[نقلی]] ابو [[عایشه]] یا [[ابو مسلم]] یا [[ابو عبدالله]]<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.</ref>. و [[برادر]] بزرگ [[سیحان بن صوحان]] و [[صعصعة بن صوحان|صعصعة بن صوحان عبدی]] است. | ||
*در این که [[زید]] به محضر [[رسول خدا]]{{صل}} رسیده است یا نه، [[اختلاف]] است؛ او شخصیتی [[فاضل]]، [[دیندار]]، [[نیکوکار]] و از [[صلحا]] و اتقیا و [[عبادت]] کنندگان عصر خویش بود و او در میان [[طایفه]] خود ([[قبیله]] [[عبد القیس]]) به [[مقام]] [[ریاست]] و آقایی رسیده بود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و ر.ک: تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.</ref>. | *در این که [[زید بن صوحان عبدی]] به محضر [[رسول خدا]]{{صل}} رسیده است یا نه، [[اختلاف]] است؛ او شخصیتی [[فاضل]]، [[دیندار]]، [[نیکوکار]] و از [[صلحا]] و اتقیا و [[عبادت]] کنندگان عصر خویش بود و او در میان [[طایفه]] خود ([[قبیله]] [[عبد القیس]]) به [[مقام]] [[ریاست]] و آقایی رسیده بود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و ر.ک: تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.</ref>. | ||
*[[زید]] شخصیتی بسیار با [[درایت]] و [[خردمند]] بود که [[معاویه]] را در گفتار خود تحت تأثیر قرار داد<ref> | *[[زید بن صوحان عبدی]] شخصیتی بسیار با [[درایت]] و [[خردمند]] بود که [[معاویه]] را در گفتار خود تحت تأثیر قرار داد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۹۸-۵۹۹.</ref> | ||
==دو [[فضیلت]] [[زید بن صوحان عبدی]]== | |||
#[[جابر جعفی]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] میکند که [[امام]]{{ع}} فرمود: "سه نفر از [[تابعین]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودند که [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را بدون آنکه دیده باشد، [[اهل بهشت]] خوانده است: [[اویس قرنی]]، [[جندب الخیر ازدی]] و [[زید بن صوحان عبدی]] که [[رحمت خدا]] بر همه آنان باد<ref>{{متن حدیث|شَهِدَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلتَّابِعِينَ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ بِصِفِّينَ شَهِدَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْجَنَّةِ وَ لَمْ يَرَهُمْ أُوَيْسٌ اَلْقَرَنِيُّ وَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ اَلْعَبْدِيُّ وَ جُنْدَبُ اَلْخَيْرِ اَلْأَزْدِيُّ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ}}؛ الاختصاص، ص۸۱.</ref>؛ | |||
*[[محسن امین]] از [[تاریخ]] [[دمشق]] از گروهی [[نقل]] میکند که: در [[جنگ جمل]] هفتاد نفر از [[اصحاب بدر]] و هفت [[صد]] نفر از آنان که تحت الشجره (زیر درخت) با [[پیامبر]]{{صل}} [[بیعت]] کردند با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بودند و در رکابش جنگیدند و سه نفر از [[تابعین]] در رکاب آن [[حضرت]] بودند که [[پیامبر]]{{صل}} آنها را ندیده بود و آنان را به [[بهشت]] [[بشارت]] داد، آن سه نفر عبارتند از: [[زید بن صوحان عبدی]]، [[اویس قرن]]، [[جندب الخیر]]، و [[زید بن صوحان عبدی]] در [[جنگ جمل]] و [[اویس قرن]] در [[صفین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.</ref>. | |||
#در ملاقاتی که جمعی از بزرگان [[کوفه]] از جمله [[زید بن صوحان عبدی]] با [[عمر بن خطاب]] [[خلیفه دوم]] داشتند، [[عمر بن خطاب]] خود شخصاً برای [[زید بن صوحان عبدی]] رکاب گرفت تا او سوار بر مرکب شد، بعد به آنها گفت: این چنین با [[زید بن صوحان عبدی]] [[رفتار]] نمایید - و در [[نقلی]] دیگر گفته: با [[زید بن صوحان عبدی]] و [[برادران]] و یارانش این چنین [[رفتار]] نمایید<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۵۹۹-۶۰۰.</ref> | |||
==[[تبسم]] [[زید بن صوحان عبدی]] به [[دست]] بریده== | |||
*موقعی که [[دست]] [[زید بن صوحان عبدی]] در یکی از [[فتوحات]] [[عراق]] (جلولا یا [[قادسیه]]) [[قطع]] شد در حالی که [[خون]] از محل [[دست]] بریده فوران میکرد، [[زید بن صوحان عبدی]] متبسم بود و بر آن لبخند میزد. یکی از مردان قبیلهاش در آن محل حاضر بود به او گفت: "اینچه جای [[خنده]] است؟" [[زید بن صوحان عبدی]] در پاسخ او گفت: همانا من از این حالت [[امید]] [[ثواب]] [[خدا]] دارم، آیا آن [[پاداش]] را با [[جزع]] و فزع که دردی را تسکین نمیدهد از بین ببرم و هیچگاه هم جبران نمیشود، به علاوه [[تبسم]] من بر این [[مصیبت]]، تسلیتی است برای بعضی از [[برادران ایمانی]] که [[برادران]] خود را از [[دست]] دادهاند. اما [[زید بن صوحان عبدی]] این [[شخصیت]] بزرگ و کمنمونه موقعی که به [[رفتار]] و [[اعمال]] ظالمانه [[عثمان]] [[خلیفه سوم]] [[اعتراض]] کرد، [[عثمان]] سوابق درخشان او را نادیده گرفت. و او را به همراه جمع دیگری از [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]]{{صل}} به [[شام]] [[تبعید]] کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۰.</ref> | |||
==[[خردمندی]] [[زید بن صوحان عبدی]] نزد [[معاویه]] در تبعیدگاه== | |||
*[[بلاذری]] مینویسد: وقتی [[زید بن صوحان عبدی]] و برادرش [[صعصعة بن صوحان|صعصعة بن صوحان عبدی]] و نیز [[مالک اشتر]] و دیگران از طرف [[سعید بن عاص]] [[والی کوفه]] و به [[دستور]] [[عثمان بن عفان]] به [[شام]] [[تبعید]] شدند، ابتدا بر [[عمرو بن زراره]] وارد شدند و [[عمرو بن زراره]] آنها را نزد [[معاویه]] برد، [[معاویه]] ابتدا آنان را مورد اکرام و [[احترام]] قرار داد؛ اما با گفت و گو و [[مذاکره]]، بین [[مالک اشتر]] و [[معاویه]] سخنان [[تندی]] رد و بدل شد که [[معاویه]] به [[خشم]] آمد و [[دستور]] داد [[مالک اشتر]] را زندانی کردند. | |||
*[[عمرو بن زراره]] در [[مقام]] [[اعتراض]] برخاست و [[عمل]] [[معاویه]] را [[سرزنش]] نمود، [[معاویه]] [[دستور]] داد که او را هم زندانی کنند، سایر همراهان که وضع را چنین دیدند از [[ترس]] [[ظلم]] او، [[سکوت]] کردند و حرفی نزدند. | |||
*[[معاویه]] پرسید: پس چرا شما چیزی نمیگویید؟ [[زید بن صوحان عبدی]] با [[زیرکی]] خاص خود که حکایت از [[کمال عقل]] و [[درایت]] داشت، گفت: [[سخن]] فایدهای ندارد، اینک اگر ما [[ستم]] کاریم، پس [[توبه]] میکنیم و اگر مظلومیم از [[خدا]] [[عافیت]] میطلبیم. | |||
*[[معاویه]] تحت تأثیر سخن [[زید بن صوحان عبدی]] قرار گرفت و گفت: "ای ابو [[عایشه]]، (ابو [[عائشه]] [[کنیه]] [[زید بن صوحان عبدی]] بود) تو [[مرد]] [[راستگویی]] هستی". پس از گفت و گو در پایان به او اجازه داد که به [[کوفه]] بازگردد. | |||
*[[بلاذری]] در ادامه مینویسد: [[معاویه]] نامهای برای [[سعید بن عاص]] [[والی کوفه]] نگاشت و در آن [[نامه]] از [[زید بن صوحان عبدی]] [[تجلیل]] به عمل آورد و چنین نوشت: اما بعد، ای [[سعید بن عاص]]، من اجازه بازگشت [[زید بن صوحان عبدی]] را به منزلش در [[کوفه]] دادم؛ زیرا او را مردی با [[فضیلت]] و [[صداقت]] و برخوردار از روشی [[پسندیده]] یافتم، بنابراین تو نیز به او [[احسان]] کن و از [[اذیت]] او خودداری نما و همواره با او به [[دوستی]] و [[محبت]] برخورد کن، او با من [[عهد]] بسته که دیگر از او [[بدی]] نبینیم. | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] هنگام خداحافظی درباره [[زندانیان]] ([[مالک اشتر]] و [[عمرو بن زراره]]) میانجگری کرد و [[معاویه]] پذیرفت و آنان را [[آزاد]] کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۴.</ref>. اما [[زید بن صوحان عبدی]] پس از بازگشت به [[کوفه]] چون از ستمهای [[عثمان]] و ادامه [[رفتار]] ظالمانه او [[آگاه]] شد هم چنان به [[رفتار]] او و [[حاکم کوفه]] [[اعتراض]] کرد که این بار به [[حمص]] یکی از شهرهای [[شام]] [[تبعید]] شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۰-۶۰۲.</ref> | |||
==[[زید بن صوحان عبدی]] و [[بیعت]] با [[امیرمؤمنان]]{{ع}}== | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] پس از [[کشته شدن عثمان]] در میان [[مهاجران]] به [[محضر امام]] [[علی]]{{ع}} آمد و بدون آنکه [[شک]] و تردیدی داشته باشد، با [[حضرت]] تا پای [[جان]] [[بیعت]] کرد<ref>الجمل، ص۱۰۴.</ref>. او در موارد بسیاری این ارادت و [[عشق]] خود به [[ولای علی]]{{ع}} را به منصه [[ظهور]] و بروز گذاشت. و در جریان [[جنگ جمل]] نقش زیادی در [[ترغیب]] [[مردم]] برای [[یاری امام]]{{ع}} داشت و به [[ابو موسی اشعری]] که [[حاکم]] از جانب [[امام علی]]{{ع}} بود ولی با [[یاری امام]]{{ع}} [[مخالفت]] میکرد، به شدت [[اعتراض]] کرد<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۰ و ۲۰ و الجمل، ص۲۴۹.</ref>. | |||
*مؤرخان [[شیعه]] و [[سنی]]، [[زید بن صوحان عبدی]] را از ارادتمندان خاص [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به شمار آوردهاند و کسی در این باره تردیدی از خود نشان نداده است. | |||
*[[شیخ طوسی]] مینویسد: [[زید بن صوحان عبدی]] از اشراف و [[شجاعان]] به نام در رکاب [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و به [[دست]] [[سپاهیان]] [[جمل]] به [[شهادت]] رسید و - [[عایشه]] با این که خود [[جنگ جمل]] را به پا کرده بود و [[زید بن صوحان عبدی]] به [[دست]] [[یاران]] او به [[شهادت]] رسیده بود اما هنگامیکه از [[شهادت]] آن [[زاهد]] روزگار با خبر شد کلمه [[استرجاع]] {{متن قرآن|إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ}}، را بر زبان جاری کرد <ref>رجال طوسی، ص۴۱، ش۲.</ref>. | |||
*[[ابن اثیر]] مینویسد: رؤسای گروهی که به جانب [[کوفه]] حرکت کردند (و به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[اخلاص]] داشتند) و برای [[جنگ]] با [[سپاه]] [[جمل]] در [[ذی قار]] به [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} ملحق شدند، عبارتند از: [[زید بن صوحان عبدی]]، [[مالک اشتر]]، [[عدی بن حاتم]]، [[مسیب بن نجبه]] و [[یزید بن قیس]]<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۳۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۳.</ref> | |||
==[[نامه]] [[عایشه]] و پاسخ [[زید بن صوحان عبدی]]== | |||
*هنگامی که [[عایشه]] در قالب [[سپاهیان]] [[جمل]] به [[فرماندهی]] [[طلحه]] و [[زبیر]] - پیش از آمدن [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} و نیروهای تحت فرمانش - بر [[شهر بصره]] مسلط شد و به [[فرمان]] او [[عثمان بن حنیف]] [[والی]] و استاندار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بصره]] را ناجوانمردانه زدند و موهایش را تراشیده و او را زندان و بعد از [[شهر]] بیرونش کردند، سپس به [[فکر]] تقویت [[سپاه]] خود و [[تضعیف]] نیروهای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} افتاد. در این راستا بزرگان و شخصیتهای ممتاز [[بلاد اسلامی]] را به سوی خود فرا میخواند از جمله نامهای به [[زید بن صوحان عبدی]] نوشت تا او را به خود جذب کند. [[عایشه]] در آن [[نامه]] برای [[زید بن صوحان عبدی]] کمال [[احترام]] و [[شخصیت]] را قایل شده بود و چنین نوشت: از [[عایشه]] [[ام المؤمنین]] و [[همسر رسول خدا]]{{صل}} به [[فرزند]] [[خالص]] خود [[زید بن صوحان عبدی]]. اما بعد، هرگاه [[نامه]] من به تو رسید، فوری [[اقدام]] کن و ما را [[یاری]] نما، و اگر نخواستی ما را [[یاری]] کنی، پس در [[خانه]] بنشین و [[مردم]] را از [[پیوستن]] به [[علی]] بر [[حذر]] دار تا آنکه [[نامه]] و [[دستور]] بعدی من به تو برسد! | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] در پاسخ [[عایشه]] چنین گفت: [[خدا]] [[رحمت]] کند [[ام المؤمنین]] را، جای بسی تعجب است که ما را به چیزی [[دستور]] میدهد در حالی که ما از نظر [[اسلام]] به چیز دیگری [[مکلف]] شدهایم، [[اسلام]] به او [[دستور]] داده که در [[خانه]] بنشیند، و به ما [[فرمان]] داده که به معرکه [[قتال]] و [[جنگ]] برویم در حالی که [[عایشه]] به آنچه [[دستور]] داده شده که [[خانه نشینی]] است، ترک میکند و ما را به [[خانه نشینی]] [[فرمان]] میدهد، و چیزی که ما باید انجام دهیم [[جهاد]] است و او به ما میگوید ترک کنیم!<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۱۹؛ رجال کشی، ص۶۷، ش۱۲۰ و الجمل، ص۴۳۱.</ref> | |||
*آری [[زید بن صوحان عبدی]] نه تنها به [[نامه]] [[عایشه]] بیاعتنایی کرد و [[تسلیم]] او نشد بلکه در [[راه]] تقویت [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با کمال توان پیش رفت تا در همان [[جنگ جمل]] به [[شهادت]] رسید.!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> | |||
==[[مبارزه]] [[زید بن صوحان عبدی]] در [[جنگ جمل]] و وصایای او== | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] با جمع زیادی از [[مردم کوفه]] در قالب یک [[لشکر]] [[دوازده]] هزار نفری از [[کوفه]] حرکت کردند و در [[ذی قار]] بین [[راه]] [[کوفه]] و [[بصره]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و سپاهیانش ملحق و از آنجا عازم [[بصره]] برای [[جنگ]] با [[سپاه]] [[جمل]] گردیدند. | |||
*در این [[جنگ]] که [[زید بن صوحان عبدی]] [[فرماندهی]] [[قبیله]] [[عبد القیس]] را به عهده داشت<ref>الجمل، ص۳۲۰.</ref> با دو برادرش سیحان و صعصعه مردانه جنگیدند و از [[حریم]] [[اهل بیت پیامبر]]، و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شجاعانه [[دفاع]] کردند و بر [[خصم]] [[پیمانشکن]] تاختند تا آنکه خود [[زید بن صوحان عبدی]] و برادرش سیحان به [[شهادت]] رسیدند و صعصعه دیگر برادرشان با جراحت و نیمه [[جان]] از معرکه [[نجات]] پیدا کرد. | |||
*و به [[نقل]] برخی از مؤرخان شخصی به نام [[عمرو بن یثربی]] که قبل از [[کعب بن سور]] [[قاضی]] [[بصره]] و مردی دلیر و [[شجاع]] بود از جانب [[سپاه]] [[جمل]] به میدان آمد و [[هند بن عمرو مرادی]] و [[علباء بن هیثم سروسی]] از [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[شهادت]] رساند و [[صعصعة بن صوحان]] را مجروح کرد باز در میدان [[نبرد]] همآورد میطلبید در این [[موقعیت]] حساس و خطرناک [[زید بن صوحان عبدی]] به قصد [[نبرد]] با او آماده شد اما قبل از آنکه به [[نبرد]] با [[عمرو بن یثربی]] بشتابد به [[حضرت علی]]{{ع}} عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، من چنین دیدم که دستی از [[آسمان]] به سوی من آمد و گفت: به سوی من بشتاب، اینک من با اجازه شما به مصاف [[عمرو بن یثربی]] میروم، اگر به [[دست]] او کشته شدم، مرا [[غسل]] ندهید و با لباسهای خونینم مرا [[دفن]] کنید؛ زیرا میخواهم به این طریق در فردای [[قیامت]] حجتی [[قوی]] اقامه کنم. | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] با گفتن این سخنان و بیان این وصایا وارد میدان شد و با حریف [[تنومند]] [[سپاه]] [[جمل]] به [[مبارزه]] تن به تن پرداخت؛ اما طولی نکشید [[زید بن صوحان عبدی]] هم به [[دست]] سردار [[جمل]] به [[شهادت]] رسید. | |||
*بدین ترتیب سه نفر ([[هند بن عمرو]]، [[علباء بن هیثم]] و [[زید بن صوحان عبدی]]) از [[یاران]] و نیروهای [[مخلص]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[دست]] [[عمرو بن یثربی]] به [[شهادت]] رسیدند. در این [[موقعیت]] [[عمار یاسر]] این [[صحابی]] بزرگوار [[رسول خدا]]{{صل}} و [[موالی]] سالمند [[راستین]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به میدان آن مرد [[بصری]] رفت، و در همان لحظات اول [[مبارزه]]، چنان ضربهای بر سر [[عمرو بن یثربی]] وارد نمود که به طور نیمه [[جان]] نقش بر [[زمین]] شد و دیگر [[قدرت]] [[جنگیدن]] نداشت، [[عمار یاسر]] بلافاصله [[جسم]] نیمه [[جان]] او را به [[اسارت]] گرفت و نزد [[حضرت]] آورد. [[امام]]{{ع}} با همین که پیکر نیمه [[جان]] [[عمرو بن یثربی]] را دید [[دستور]] داد او را به [[قصاص]] [[خون]] سه سردار [[رشید]] [[سپاه]] خود به [[قتل]] برسانند و به این ترتیب [[حکم]] [[مرگ]] او توسط [[امام]]{{ع}} صادر شد و او به [[هلاکت]] رسید<ref>ر.ک: الجمل، ص۳۴۵؛ تاریخ بغداد، ج۸ ص۴۴۰؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۵ و در کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۴۰ و تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۰ به جای زید بن صوحان نام برادرش سیحان ضبط شده است. ضمنا تفصیل بیشتری در حمل جسد نیمه جان «ابن یثربی» نزد امیرالمؤمنین علی{{ع}} را در شرح حال عمار یاسر و علباء بن هیثم آوردهایم.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.</ref> | |||
==زمزمههای عارفانه [[زید بن صوحان عبدی]] در هنگام [[شهادت]]== | |||
*کشی در کتاب [[رجال]] خود به [[نقل]] از [[عبدالله بن سنان]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند که [[حضرت]] فرمود: "هنگامی که [[زید بن صوحان عبدی]] در [[نبرد جمل]] [[هدف]] حمله [[سپاه]] [[دشمن]] قرار گرفت و مصدوم گردید، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سریعاً خود را به وی رساند و بر بالینش نشست و فرمود: "ای [[زید بن صوحان عبدی]]، [[خدا]] تو را بیامرزد به [[راستی]] که مردی کم توقع اما [[پشتیبانی]] بزرگ و [[یاوری]] [[توانمند]] بودی"<ref>{{متن حدیث|رَحِمَكَ اَللَّهُ يَا زَيْدُ قَدْ كُنْتَ خَفِيفَ اَلْمَئُونَةِ عَظِيمَ اَلْمَعُونَةِ}}</ref> | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] که هنوز رمقی در [[بدن]] داشت سر خود را قدری بلند کرد و گفت:ای [[امیرالمؤمنین]]، [[خداوند]] جزای خیر به تو [[عنایت]] فرماید، به [[خدا]] [[سوگند]] نیافتم تو را جز این که تو عالم به خدایی و [[جایگاه]] تو را در [[کتاب خدا]] ([[قرآن]]) بزرگ و [[حکیم]] یافتم و خوب میدانم که در سینه شما چیزی جز حضور و [[تجلی]] [[خدا]] نیست.<ref>{{عربی|وَ أَنْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِيماً وَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ عَلِيّاً حَكِيماً وَ إِنَّ اللَّهَ فِي صَدْرِكَ لَعَظِيمٌ}}</ref> | |||
*بعد در ادامه در حال نیمه [[جان]] گفت:به [[خدا]] [[قسم]] [[کورکورانه]] به شما نپیوستم و از روی خودسری و [[نادانی]] وارد [[پیکار]] با [[دشمنان]] شما نشدم، چرا که من خود از [[ام سلمه]] - به [[همسر پیامبر]] گرامیاسلام - شنیدم که گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: هر کس من مولای اویم [[علی]] نیز مولای اوست، خدایا [[دوستداران]] او را [[دوست]] بدار و [[دشمنان]] او را [[دشمن]] بدار، [[یاران]] او را [[یاری]] کن و کسانی که از [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] او [[امتناع]] میورزند، [[شکست]] و سرافکندگی عطا فرما.<ref>{{عربی|وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَكَ عَلَى جَهَالَةٍ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}</ref> | |||
*سپس [[زید بن صوحان عبدی]] با این زمزمههای عارفانه سخن خود را به پایان برد و گفت:ای [[علی]]، به [[خدا]] قسم، [[کراهت]] داشتم در [[یاری]] شما [[سستی]] و کوتاهی نمایم که مورد سرافکندگی و [[خذلان]] [[خداوند]] قرار گیرم.<ref>{{عربی|وَ كَرِهْتُ وَ اللَّهِ أَنْ أَخْذُلَكَ فَيَخْذُلَنِي اللَّهُ}}</ref> | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] این را گفت و چشم از [[جهان]] بست و [[روح]] بلندش به [[عالم ملکوت]] پرواز کرد <ref>رجال کشی، ص۶۶، ح۱۱۹؛ الاختصاص ص۷۹.</ref>. | |||
*آری، همانطوری که [[زید بن صوحان عبدی]] به مولایش [[علی]]{{ع}} [[عشق]] میورزید و [[جان]] دادن در [[راه]] او را [[فوز عظیم]] میدانست، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} هم به او [[عشق]] میورزید و در [[شهادت]] او ناراحت و افسرده شد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۵-۶۰۷.</ref> | |||
==[[نامه]] [[حضرت]]{{ع}} به [[ام هانی]] و یادی از [[زید بن صوحان عبدی]]== | |||
*[[زید بن صوحان عبدی]] به قدری مورد [[عنایت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود که از خاطره آن [[حضرت]] نمیرفت و در مواقعی [[امام]]{{ع}} به مناسبت از [[عظمت]] و [[شخصیت]] او یاد میکرد و [[فراق]] او را تلخ و ناگوار میشمرد، لذا [[حضرت]] پس از [[پیروزی در جنگ]] [[جمل]] نامههایی به افراد و اهالی بلاد نوشت و مسائل مهمی را یادآور شد. از جمله نامهای به خواهرش [[ام هانی بنت ابی طالب]] نوشت و در آن یادی از بعضی شهدای [[جمل]] از جمله [[زید بن صوحان عبدی]] نمود<ref>الجمل، ص۳۹۷ و در نامهای که حضرت برای فرماندار کوفه نوشتند، نام زید و برادرش سیحان را ذکر کردند. در ترجمه سیحان بن صوحان، در همین اثر خواهد آمد.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۷.</ref> | |||
==[[شخصیت]] [[زید بن صوحان عبدی]] در [[کلام]] برادرش صعصعه== | |||
*[[صعصعة بن صوحان|صعصعة بن صوحان عبدی]] در سخنی [[برادر]] خود ([[زید بن صوحان عبدی]]) را چنین توصیف کرد: [[زید بن صوحان عبدی]] دارای مروتی بزرگ، اخوتی [[شریف]]، منزلتی رفیع و نفسی [[عزیز]] بود. او مردی خوش بین و بسیار قابل [[اعتماد]] بود، او هم نشین [[بادیه نشینان]] بود و برخوردار از سینهای [[پاک]]، [[قلبی]] صاف | |||
و به دور از وسوسههای روزگار بود. [[شب]] و روز به یاد [[خداوند]] بود و [[تشنگی]] و [[گرسنگی]] برایش مساوی بود. او در امر دنیای خود حریص و شتابنده و آزمند نبود. بسیار [[سکوت]] میکرد و سخن نگه میداشت. اگر سخنی میگفت به جا و به موقع میگفت، اراذل و [[اشرار]] از او گریزان بودند، و انسانهای [[آزاده]] و [[نیکوکار]] [[دوست]] و علاقهمند به او بودند<ref>الجمل، ص۳۹۷ و در نامهای که حضرت برای فرماندار کوفه نوشتند، نام زید و برادرش سیحان را ذکر کردند. در ترجمه سیحان بن صوحان، در همین اثر خواهد آمد.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۰۷-۰۸.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۰۲
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
- زید فرزند صوحان بن حجر بن حارث... عبد القیس الربعی عبدی اهل کوفه و کنیهاش ابو سلمان و به نقلی ابو عایشه یا ابو مسلم یا ابو عبدالله[۱]. و برادر بزرگ سیحان بن صوحان و صعصعة بن صوحان عبدی است.
- در این که زید بن صوحان عبدی به محضر رسول خدا(ص) رسیده است یا نه، اختلاف است؛ او شخصیتی فاضل، دیندار، نیکوکار و از صلحا و اتقیا و عبادت کنندگان عصر خویش بود و او در میان طایفه خود (قبیله عبد القیس) به مقام ریاست و آقایی رسیده بود[۲].
- زید بن صوحان عبدی شخصیتی بسیار با درایت و خردمند بود که معاویه را در گفتار خود تحت تأثیر قرار داد.[۳]
دو فضیلت زید بن صوحان عبدی
- جابر جعفی از امام باقر(ع) نقل میکند که امام(ع) فرمود: "سه نفر از تابعین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بودند که رسول خدا(ص) آنان را بدون آنکه دیده باشد، اهل بهشت خوانده است: اویس قرنی، جندب الخیر ازدی و زید بن صوحان عبدی که رحمت خدا بر همه آنان باد[۴]؛
- محسن امین از تاریخ دمشق از گروهی نقل میکند که: در جنگ جمل هفتاد نفر از اصحاب بدر و هفت صد نفر از آنان که تحت الشجره (زیر درخت) با پیامبر(ص) بیعت کردند با امیرالمؤمنین(ع) بودند و در رکابش جنگیدند و سه نفر از تابعین در رکاب آن حضرت بودند که پیامبر(ص) آنها را ندیده بود و آنان را به بهشت بشارت داد، آن سه نفر عبارتند از: زید بن صوحان عبدی، اویس قرن، جندب الخیر، و زید بن صوحان عبدی در جنگ جمل و اویس قرن در صفین به شهادت رسیدند[۵].
- در ملاقاتی که جمعی از بزرگان کوفه از جمله زید بن صوحان عبدی با عمر بن خطاب خلیفه دوم داشتند، عمر بن خطاب خود شخصاً برای زید بن صوحان عبدی رکاب گرفت تا او سوار بر مرکب شد، بعد به آنها گفت: این چنین با زید بن صوحان عبدی رفتار نمایید - و در نقلی دیگر گفته: با زید بن صوحان عبدی و برادران و یارانش این چنین رفتار نمایید[۶].[۷]
تبسم زید بن صوحان عبدی به دست بریده
- موقعی که دست زید بن صوحان عبدی در یکی از فتوحات عراق (جلولا یا قادسیه) قطع شد در حالی که خون از محل دست بریده فوران میکرد، زید بن صوحان عبدی متبسم بود و بر آن لبخند میزد. یکی از مردان قبیلهاش در آن محل حاضر بود به او گفت: "اینچه جای خنده است؟" زید بن صوحان عبدی در پاسخ او گفت: همانا من از این حالت امید ثواب خدا دارم، آیا آن پاداش را با جزع و فزع که دردی را تسکین نمیدهد از بین ببرم و هیچگاه هم جبران نمیشود، به علاوه تبسم من بر این مصیبت، تسلیتی است برای بعضی از برادران ایمانی که برادران خود را از دست دادهاند. اما زید بن صوحان عبدی این شخصیت بزرگ و کمنمونه موقعی که به رفتار و اعمال ظالمانه عثمان خلیفه سوم اعتراض کرد، عثمان سوابق درخشان او را نادیده گرفت. و او را به همراه جمع دیگری از اصحاب و یاران پیامبر(ص) به شام تبعید کرد[۸].[۹]
خردمندی زید بن صوحان عبدی نزد معاویه در تبعیدگاه
- بلاذری مینویسد: وقتی زید بن صوحان عبدی و برادرش صعصعة بن صوحان عبدی و نیز مالک اشتر و دیگران از طرف سعید بن عاص والی کوفه و به دستور عثمان بن عفان به شام تبعید شدند، ابتدا بر عمرو بن زراره وارد شدند و عمرو بن زراره آنها را نزد معاویه برد، معاویه ابتدا آنان را مورد اکرام و احترام قرار داد؛ اما با گفت و گو و مذاکره، بین مالک اشتر و معاویه سخنان تندی رد و بدل شد که معاویه به خشم آمد و دستور داد مالک اشتر را زندانی کردند.
- عمرو بن زراره در مقام اعتراض برخاست و عمل معاویه را سرزنش نمود، معاویه دستور داد که او را هم زندانی کنند، سایر همراهان که وضع را چنین دیدند از ترس ظلم او، سکوت کردند و حرفی نزدند.
- معاویه پرسید: پس چرا شما چیزی نمیگویید؟ زید بن صوحان عبدی با زیرکی خاص خود که حکایت از کمال عقل و درایت داشت، گفت: سخن فایدهای ندارد، اینک اگر ما ستم کاریم، پس توبه میکنیم و اگر مظلومیم از خدا عافیت میطلبیم.
- معاویه تحت تأثیر سخن زید بن صوحان عبدی قرار گرفت و گفت: "ای ابو عایشه، (ابو عائشه کنیه زید بن صوحان عبدی بود) تو مرد راستگویی هستی". پس از گفت و گو در پایان به او اجازه داد که به کوفه بازگردد.
- بلاذری در ادامه مینویسد: معاویه نامهای برای سعید بن عاص والی کوفه نگاشت و در آن نامه از زید بن صوحان عبدی تجلیل به عمل آورد و چنین نوشت: اما بعد، ای سعید بن عاص، من اجازه بازگشت زید بن صوحان عبدی را به منزلش در کوفه دادم؛ زیرا او را مردی با فضیلت و صداقت و برخوردار از روشی پسندیده یافتم، بنابراین تو نیز به او احسان کن و از اذیت او خودداری نما و همواره با او به دوستی و محبت برخورد کن، او با من عهد بسته که دیگر از او بدی نبینیم.
- زید بن صوحان عبدی هنگام خداحافظی درباره زندانیان (مالک اشتر و عمرو بن زراره) میانجگری کرد و معاویه پذیرفت و آنان را آزاد کرد[۱۰]. اما زید بن صوحان عبدی پس از بازگشت به کوفه چون از ستمهای عثمان و ادامه رفتار ظالمانه او آگاه شد هم چنان به رفتار او و حاکم کوفه اعتراض کرد که این بار به حمص یکی از شهرهای شام تبعید شد[۱۱].[۱۲]
زید بن صوحان عبدی و بیعت با امیرمؤمنان(ع)
- زید بن صوحان عبدی پس از کشته شدن عثمان در میان مهاجران به محضر امام علی(ع) آمد و بدون آنکه شک و تردیدی داشته باشد، با حضرت تا پای جان بیعت کرد[۱۳]. او در موارد بسیاری این ارادت و عشق خود به ولای علی(ع) را به منصه ظهور و بروز گذاشت. و در جریان جنگ جمل نقش زیادی در ترغیب مردم برای یاری امام(ع) داشت و به ابو موسی اشعری که حاکم از جانب امام علی(ع) بود ولی با یاری امام(ع) مخالفت میکرد، به شدت اعتراض کرد[۱۴].
- مؤرخان شیعه و سنی، زید بن صوحان عبدی را از ارادتمندان خاص اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به شمار آوردهاند و کسی در این باره تردیدی از خود نشان نداده است.
- شیخ طوسی مینویسد: زید بن صوحان عبدی از اشراف و شجاعان به نام در رکاب امیرمؤمنان(ع) بود و به دست سپاهیان جمل به شهادت رسید و - عایشه با این که خود جنگ جمل را به پا کرده بود و زید بن صوحان عبدی به دست یاران او به شهادت رسیده بود اما هنگامیکه از شهادت آن زاهد روزگار با خبر شد کلمه استرجاع ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾، را بر زبان جاری کرد [۱۵].
- ابن اثیر مینویسد: رؤسای گروهی که به جانب کوفه حرکت کردند (و به امیرمؤمنان(ع) اخلاص داشتند) و برای جنگ با سپاه جمل در ذی قار به سپاه حضرت علی(ع) ملحق شدند، عبارتند از: زید بن صوحان عبدی، مالک اشتر، عدی بن حاتم، مسیب بن نجبه و یزید بن قیس[۱۶].[۱۷]
نامه عایشه و پاسخ زید بن صوحان عبدی
- هنگامی که عایشه در قالب سپاهیان جمل به فرماندهی طلحه و زبیر - پیش از آمدن امیرالمؤمنین علی(ع) و نیروهای تحت فرمانش - بر شهر بصره مسلط شد و به فرمان او عثمان بن حنیف والی و استاندار امیرالمؤمنین(ع) در بصره را ناجوانمردانه زدند و موهایش را تراشیده و او را زندان و بعد از شهر بیرونش کردند، سپس به فکر تقویت سپاه خود و تضعیف نیروهای امیرالمؤمنین(ع) افتاد. در این راستا بزرگان و شخصیتهای ممتاز بلاد اسلامی را به سوی خود فرا میخواند از جمله نامهای به زید بن صوحان عبدی نوشت تا او را به خود جذب کند. عایشه در آن نامه برای زید بن صوحان عبدی کمال احترام و شخصیت را قایل شده بود و چنین نوشت: از عایشه ام المؤمنین و همسر رسول خدا(ص) به فرزند خالص خود زید بن صوحان عبدی. اما بعد، هرگاه نامه من به تو رسید، فوری اقدام کن و ما را یاری نما، و اگر نخواستی ما را یاری کنی، پس در خانه بنشین و مردم را از پیوستن به علی بر حذر دار تا آنکه نامه و دستور بعدی من به تو برسد!
- زید بن صوحان عبدی در پاسخ عایشه چنین گفت: خدا رحمت کند ام المؤمنین را، جای بسی تعجب است که ما را به چیزی دستور میدهد در حالی که ما از نظر اسلام به چیز دیگری مکلف شدهایم، اسلام به او دستور داده که در خانه بنشیند، و به ما فرمان داده که به معرکه قتال و جنگ برویم در حالی که عایشه به آنچه دستور داده شده که خانه نشینی است، ترک میکند و ما را به خانه نشینی فرمان میدهد، و چیزی که ما باید انجام دهیم جهاد است و او به ما میگوید ترک کنیم![۱۸]
- آری زید بن صوحان عبدی نه تنها به نامه عایشه بیاعتنایی کرد و تسلیم او نشد بلکه در راه تقویت ولایت امیرالمؤمنین(ع) با کمال توان پیش رفت تا در همان جنگ جمل به شهادت رسید.![۱۹]
مبارزه زید بن صوحان عبدی در جنگ جمل و وصایای او
- زید بن صوحان عبدی با جمع زیادی از مردم کوفه در قالب یک لشکر دوازده هزار نفری از کوفه حرکت کردند و در ذی قار بین راه کوفه و بصره به امیرالمؤمنین(ع) و سپاهیانش ملحق و از آنجا عازم بصره برای جنگ با سپاه جمل گردیدند.
- در این جنگ که زید بن صوحان عبدی فرماندهی قبیله عبد القیس را به عهده داشت[۲۰] با دو برادرش سیحان و صعصعه مردانه جنگیدند و از حریم اهل بیت پیامبر، و ولایت امیرالمؤمنین(ع) شجاعانه دفاع کردند و بر خصم پیمانشکن تاختند تا آنکه خود زید بن صوحان عبدی و برادرش سیحان به شهادت رسیدند و صعصعه دیگر برادرشان با جراحت و نیمه جان از معرکه نجات پیدا کرد.
- و به نقل برخی از مؤرخان شخصی به نام عمرو بن یثربی که قبل از کعب بن سور قاضی بصره و مردی دلیر و شجاع بود از جانب سپاه جمل به میدان آمد و هند بن عمرو مرادی و علباء بن هیثم سروسی از سپاه حضرت علی(ع) را به شهادت رساند و صعصعة بن صوحان را مجروح کرد باز در میدان نبرد همآورد میطلبید در این موقعیت حساس و خطرناک زید بن صوحان عبدی به قصد نبرد با او آماده شد اما قبل از آنکه به نبرد با عمرو بن یثربی بشتابد به حضرت علی(ع) عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من چنین دیدم که دستی از آسمان به سوی من آمد و گفت: به سوی من بشتاب، اینک من با اجازه شما به مصاف عمرو بن یثربی میروم، اگر به دست او کشته شدم، مرا غسل ندهید و با لباسهای خونینم مرا دفن کنید؛ زیرا میخواهم به این طریق در فردای قیامت حجتی قوی اقامه کنم.
- زید بن صوحان عبدی با گفتن این سخنان و بیان این وصایا وارد میدان شد و با حریف تنومند سپاه جمل به مبارزه تن به تن پرداخت؛ اما طولی نکشید زید بن صوحان عبدی هم به دست سردار جمل به شهادت رسید.
- بدین ترتیب سه نفر (هند بن عمرو، علباء بن هیثم و زید بن صوحان عبدی) از یاران و نیروهای مخلص امیرالمؤمنین(ع) به دست عمرو بن یثربی به شهادت رسیدند. در این موقعیت عمار یاسر این صحابی بزرگوار رسول خدا(ص) و موالی سالمند راستین امیرالمؤمنین(ع) به میدان آن مرد بصری رفت، و در همان لحظات اول مبارزه، چنان ضربهای بر سر عمرو بن یثربی وارد نمود که به طور نیمه جان نقش بر زمین شد و دیگر قدرت جنگیدن نداشت، عمار یاسر بلافاصله جسم نیمه جان او را به اسارت گرفت و نزد حضرت آورد. امام(ع) با همین که پیکر نیمه جان عمرو بن یثربی را دید دستور داد او را به قصاص خون سه سردار رشید سپاه خود به قتل برسانند و به این ترتیب حکم مرگ او توسط امام(ع) صادر شد و او به هلاکت رسید[۲۱].[۲۲]
زمزمههای عارفانه زید بن صوحان عبدی در هنگام شهادت
- کشی در کتاب رجال خود به نقل از عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) روایت میکند که حضرت فرمود: "هنگامی که زید بن صوحان عبدی در نبرد جمل هدف حمله سپاه دشمن قرار گرفت و مصدوم گردید، امیرالمؤمنین(ع) سریعاً خود را به وی رساند و بر بالینش نشست و فرمود: "ای زید بن صوحان عبدی، خدا تو را بیامرزد به راستی که مردی کم توقع اما پشتیبانی بزرگ و یاوری توانمند بودی"[۲۳]
- زید بن صوحان عبدی که هنوز رمقی در بدن داشت سر خود را قدری بلند کرد و گفت:ای امیرالمؤمنین، خداوند جزای خیر به تو عنایت فرماید، به خدا سوگند نیافتم تو را جز این که تو عالم به خدایی و جایگاه تو را در کتاب خدا (قرآن) بزرگ و حکیم یافتم و خوب میدانم که در سینه شما چیزی جز حضور و تجلی خدا نیست.[۲۴]
- بعد در ادامه در حال نیمه جان گفت:به خدا قسم کورکورانه به شما نپیوستم و از روی خودسری و نادانی وارد پیکار با دشمنان شما نشدم، چرا که من خود از ام سلمه - به همسر پیامبر گرامیاسلام - شنیدم که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: هر کس من مولای اویم علی نیز مولای اوست، خدایا دوستداران او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، یاران او را یاری کن و کسانی که از حمایت و پشتیبانی او امتناع میورزند، شکست و سرافکندگی عطا فرما.[۲۵]
- سپس زید بن صوحان عبدی با این زمزمههای عارفانه سخن خود را به پایان برد و گفت:ای علی، به خدا قسم، کراهت داشتم در یاری شما سستی و کوتاهی نمایم که مورد سرافکندگی و خذلان خداوند قرار گیرم.[۲۶]
- زید بن صوحان عبدی این را گفت و چشم از جهان بست و روح بلندش به عالم ملکوت پرواز کرد [۲۷].
- آری، همانطوری که زید بن صوحان عبدی به مولایش علی(ع) عشق میورزید و جان دادن در راه او را فوز عظیم میدانست، امیرمؤمنان علی(ع) هم به او عشق میورزید و در شهادت او ناراحت و افسرده شد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.[۲۸]
نامه حضرت(ع) به ام هانی و یادی از زید بن صوحان عبدی
- زید بن صوحان عبدی به قدری مورد عنایت امیرمؤمنان(ع) بود که از خاطره آن حضرت نمیرفت و در مواقعی امام(ع) به مناسبت از عظمت و شخصیت او یاد میکرد و فراق او را تلخ و ناگوار میشمرد، لذا حضرت پس از پیروزی در جنگ جمل نامههایی به افراد و اهالی بلاد نوشت و مسائل مهمی را یادآور شد. از جمله نامهای به خواهرش ام هانی بنت ابی طالب نوشت و در آن یادی از بعضی شهدای جمل از جمله زید بن صوحان عبدی نمود[۲۹].[۳۰]
شخصیت زید بن صوحان عبدی در کلام برادرش صعصعه
- صعصعة بن صوحان عبدی در سخنی برادر خود (زید بن صوحان عبدی) را چنین توصیف کرد: زید بن صوحان عبدی دارای مروتی بزرگ، اخوتی شریف، منزلتی رفیع و نفسی عزیز بود. او مردی خوش بین و بسیار قابل اعتماد بود، او هم نشین بادیه نشینان بود و برخوردار از سینهای پاک، قلبی صاف
و به دور از وسوسههای روزگار بود. شب و روز به یاد خداوند بود و تشنگی و گرسنگی برایش مساوی بود. او در امر دنیای خود حریص و شتابنده و آزمند نبود. بسیار سکوت میکرد و سخن نگه میداشت. اگر سخنی میگفت به جا و به موقع میگفت، اراذل و اشرار از او گریزان بودند، و انسانهای آزاده و نیکوکار دوست و علاقهمند به او بودند[۳۱].[۳۲]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۴ و ر.ک: تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۹۸-۵۹۹.
- ↑ «شَهِدَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلتَّابِعِينَ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ بِصِفِّينَ شَهِدَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْجَنَّةِ وَ لَمْ يَرَهُمْ أُوَيْسٌ اَلْقَرَنِيُّ وَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ اَلْعَبْدِيُّ وَ جُنْدَبُ اَلْخَيْرِ اَلْأَزْدِيُّ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ»؛ الاختصاص، ص۸۱.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۹۹-۶۰۰.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۰.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۴.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۰-۶۰۲.
- ↑ الجمل، ص۱۰۴.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۱۰ و ۲۰ و الجمل، ص۲۴۹.
- ↑ رجال طوسی، ص۴۱، ش۲.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۳۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۳.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۱۹؛ رجال کشی، ص۶۷، ش۱۲۰ و الجمل، ص۴۳۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴.
- ↑ الجمل، ص۳۲۰.
- ↑ ر.ک: الجمل، ص۳۴۵؛ تاریخ بغداد، ج۸ ص۴۴۰؛ اعیان الشیعه، ج۷، ص۱۰۵ و در کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۴۰ و تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۰ به جای زید بن صوحان نام برادرش سیحان ضبط شده است. ضمنا تفصیل بیشتری در حمل جسد نیمه جان «ابن یثربی» نزد امیرالمؤمنین علی(ع) را در شرح حال عمار یاسر و علباء بن هیثم آوردهایم.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.
- ↑ «رَحِمَكَ اَللَّهُ يَا زَيْدُ قَدْ كُنْتَ خَفِيفَ اَلْمَئُونَةِ عَظِيمَ اَلْمَعُونَةِ»
- ↑ وَ أَنْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خَيْراً يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا بِاللَّهِ عَلِيماً وَ فِي أُمِّ الْكِتَابِ عَلِيّاً حَكِيماً وَ إِنَّ اللَّهَ فِي صَدْرِكَ لَعَظِيمٌ
- ↑ وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ مَعَكَ عَلَى جَهَالَةٍ وَ لَكِنِّي سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص تَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ
- ↑ وَ كَرِهْتُ وَ اللَّهِ أَنْ أَخْذُلَكَ فَيَخْذُلَنِي اللَّهُ
- ↑ رجال کشی، ص۶۶، ح۱۱۹؛ الاختصاص ص۷۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۵-۶۰۷.
- ↑ الجمل، ص۳۹۷ و در نامهای که حضرت برای فرماندار کوفه نوشتند، نام زید و برادرش سیحان را ذکر کردند. در ترجمه سیحان بن صوحان، در همین اثر خواهد آمد.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۷.
- ↑ الجمل، ص۳۹۷ و در نامهای که حضرت برای فرماندار کوفه نوشتند، نام زید و برادرش سیحان را ذکر کردند. در ترجمه سیحان بن صوحان، در همین اثر خواهد آمد.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۰۷-۰۸.