هجرت به حبشه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = هجرت به حبشه
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = هجرت به حبشه
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[هجرت به حبشه]]''' است. "'''[[هجرت به حبشه]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[هجرت به حبشه در تاریخ اسلامی]] - [[هجرت به حبشه در سیره معصوم]] - [[هجرت به حبشه در سیره نبوی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[هجرت به حبشه در حدیث]] | [[هجرت به حبشه در نهج البلاغه]]| [[هجرت به حبشه در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
'''هجرت به حبشه''' پس از آن اتفاق افتاد که [[اذیت]] و [[آزار]] نسبت به [[پیامبر]] {{صل}} و نومسلمانان آغاز شد. در چنین شرایطی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[مسلمانان]] دستور هجرت به حبشه را داد. این [[هجرت]] در دو مرحله اتفاق افتاد: هجرت اول در [[ماه رجب]] سال پنجم بعثت به [[رهبری]] [[عثمان بن مظعون]] و هجرت دوم، بین سال‌های پنجم تا هفتم [[بعثت]] انجام شد و [[رهبر]] این گروه [[جعفر بن ابی‌طالب]] بود. سرانجام [[مهاجران]] [[حبشه]] در ایام [[فتح خیبر]] به [[مدینه]] بازگشتند.
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[هجرت به حبشه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


*با افزایش [[معارضه قریش با پیامبر خاتم|معارضه قریش با حضرت]]، [[مسلمانان]] در [[اندیشه]] ایجاد پایگاهی [[جدید]]، خارج از [[مکه]] افتادند. به همین [[دلیل]] به [[دستور پیغمبر]]{{صل}} ۱۱ مرد و ۴ [[زن]] [[مسلمان]]، روانه [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. این [[کشور]]، [[پادشاهی]] [[عادل]] و [[مسیحی]] داشت. تلاش [[قریش]] برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. این عده پس از دو [[ماه]] بر اثر شایعه [[مشرکان]] مبنی بر [[اسلام آوردن]] [[اهل مکه]] بازگشتند و پس از [[آگاهی]] از [[دروغ]] بودن آن، همراه [[مهاجران]] مرحله دوم [[هجرت]]، که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ [[زن]] بود، عازم [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>.[[اشراف]] [[مکه]] که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از [[مکه]] شدند، [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به [[مکه]]، به [[حبشه]] فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)| گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>.
== مقدمه ==
نخستین [[هجرت]] در تاریخ [[اسلام]]، [[هجرت به حبشه]] است. در [[سال پنجم بعثت]] به سبب فشاری که بر [[مسلمانان]] صورت گرفت و برای [[دفاع]] از [[اسلام]]، به [[دستور خدا]] و پیامبرش، عده‌ای از [[مسلمانان]]، موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۸۷؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۳.</ref>.


==مقدمه==
حمایت‌های [[ابوطالب]] مانع از آن بود، که [[رسول خدا]]{{صل}} از سوی [[دشمنان]] [[آزار]] و [[اذیت]] جسمی شود، اما [[تحمل]] آزار [[مسلمانان]] برای ایشان سخت ناگوار بود. این [[شکنجه‌ها]] باعث می‌شد برخی [[شهید]] شوند، برخی [[تقیه]] کنند و برخی از [[دین]] برگشته، [[مرتد]] گردند. از این رو، [[پیامبر]]{{صل}} در [[سال پنجم بعثت]]، [[هجرت به حبشه]] را به منظور [[حمایت از مسلمانان]] و به [[امید]] گشایشی در کار آنان مطرح کرد. [[حبشه]] سرزمینی [[مسیحی]] نشین و تجارتگاه [[قریش]] بود و [[مهاجران]] می‌توانستند، هم [[آزادی]] [[دینی]] داشته باشند و هم [[اقتصاد]] خود را سامان دهند<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} نیز درباره سبب [[انتخاب]] حبشه فرمود: آنجا [[سرزمین]] [[راستی]] است و [[پادشاهی]] [[عادل]] بر آن [[حکومت]] می‌کند.
*نخستین [[هجرت]] در [[تاریخ اسلام]]، [[هجرت به حبشه]] است. در [[سال پنجم بعثت]] به سبب فشاری که بر [[مسلمانان]] صورت گرفت و برای [[دفاع]] از [[اسلام]]، به [[دستور خدا]] و پیامبرش، عده‌ای از [[مسلمانان]]، موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۸۷.</ref>.


==[[مهاجرت]] اول==
بدین‌سان، [[دین‌مداری]] مسلمانان و از سویی دشواری‌های ایجاد شده از سوی [[مشرکان]]، سبب شکل‌گیری [[نخستین هجرت در اسلام]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۳.</ref> و [[دعوت اسلامی]] وارد مرحله جدیدی گردید. در این حرکت مهم و سرنوشت‌ساز، [[جعفر بن ابی طالب]]، پسر عموی رسول خدا{{صل}} و [[برادر]] [[امام علی]]{{ع}}، [[سرپرستی]] مهاجران حبشه را برعهده گرفت<ref>ر.ک: قمی، تفسیر، ج۱، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴.</ref>. پیامبر{{صل}} به هنگام حرکت، او را مشایعت کرد و در [[حق]] وی [[دعا]] کرد تا [[سختی‌ها]] بر او آسان شوند و از [[گشایش]] و [[سلامتی]] [[دنیا]] و [[آخرت]] بهره‌مند باشد<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۲، ص۶۱.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص۱۱۰.</ref>
*افزایش تعداد [[مسلمانان]] [[مکه]] و [[آشکار]] شدن ایمانشان، فشار [[مشرکان]] به آنها را زیاد کرد و باعث شد مورد [[آزار]] و اذیت [[قریش]] قرار گیرند تا از [[دین]] خود دست بردارند. [[مشرکان]] از هیچ [[شکنجه]] و اذیتی فروگذار نکردند؛ برخی را می‌زدند، گروهی را به [[گرسنگی]] می‌آزردند، جمعی را روی ریگهای داغ می‌خواباندند تا [[مسلمانان]] از [[دین]] خود دست بردارند. در این میان، برخی هم [[استقامت]] می‌ورزیدند و از [[دین]] خود دست بر نمی‌داشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.</ref>.
*وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} دید که [[یاران]] او سخت، گرفتار و در شکنجه‌اند، به [[فرمان الهی]] به آنها فرمود که به [[کشور]] [[حبشه]] [[هجرت]] کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۰۱.</ref>؛ زیرا [[حبشه]]، [[فرمانروایی]] دارد که در قلمرو او بر کسی [[ظلم]] نمی‌شود. کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۲۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۶.</ref> و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار [[زن]] بودند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ این جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref>. درباره نحوه مهاجرتشان هم [[روایات]] مختلفی است. به [[روایت]] [[محمد بن اسحاق]]، نحوه [[مهاجرت]] این چند نفر به صورت انفرادی بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹.</ref> و این چند نفر، نخستین قافله [[مهاجرت]] به [[حبشه]] بودند و [[عثمان بن مظعون]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۳؛ قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، ج۱، ص۳۱۳.</ref> [[امیر]] آنها بود. [[ابن‌سعد]] [[روایت]] می‌کند که آنان کاملاً پوشیده و [[پنهان]] [[هجرت]] کردند. برخی از ایشان، پیاده و برخی سواره آمده بودند و [[خداوند]] هم [[توفیق]] [[مهاجرت]] را نصیبشان کرد و همان [[ساعت]]، دو کشتی بازرگانی رسید و ایشان را به نصف [[دینار]] به [[حبشه]] برد. [[قریش]] به تعقیب ایشان پرداختند، ولی به هیچ یک از ایشان[[دست]] نیافتند. زمان [[مهاجرت]] آنها در [[ماه رجب]] [[سال پنجم بعثت]] و در دومین سال [[آشکار]] کردن [[دعوت علنی]] بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۸.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۷۸-۳۸۸.</ref>.


==علت بازگشت از [[مهاجرت]] اول==
== [[مهاجرت]] اول ==
*[[مسلمانان]]، دو [[ماه شعبان]] و [[رمضان]] را در آن دیار ماندند و در [[شوال]] [[سال پنجم بعثت]] برگشتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.</ref>. درباره علت بازگشت [[مهاجران]]، "[[ابن اثیر]]" و "واقدی" قائل‌اند که [[مهاجران]] پس از شنیدن خبر [[مسلمان]] شدن [[اهل مکه]] بر اثر داستان "[[غرانیق]]" بازگشتند (اگرچه داستان [[غرانیق]] بی‌پایه و اساس است)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.</ref>؛ اما ابن هشام، علت بازگشت [[مهاجران]] را بدین صورت بیان می‌کند:
افزایش تعداد [[مسلمانان]] [[مکه]] و آشکار شدن ایمانشان، فشار [[مشرکان]] به آنها را زیاد کرد و باعث شد مورد [[آزار]] و اذیت [[قریش]] قرار گیرند تا از [[دین]] خود دست بردارند. [[مشرکان]] از هیچ [[شکنجه]] و اذیتی فروگذار نکردند؛ برخی را می‌زدند، گروهی را به [[گرسنگی]] می‌آزردند، جمعی را روی ریگ‌های داغ می‌خواباندند تا [[مسلمانان]] از [[دین]] خود دست بردارند. در این میان، برخی هم [[استقامت]] می‌ورزیدند و از [[دین]] خود دست بر نمی‌داشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.</ref>.
*[[مهاجران]] از [[مکه]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده بودند... و تحت [[حمایت]] [[پادشاه]] [[حبشه]] در کمال [[آسایش]] و [[امنیت]] به سر می‌بردند تا اینکه به آنها خبر رسید که تمامی [[مشرکان]] [[مکه]]، [[مسلمان]] شدهاند. این شایعه [[دروغ]] باعث شد که جمعی از [[مهاجران]] پیش از آنکه درباره [[درستی]] این خبر، [[تحقیق]] کنند، بار سفر را ببندند و به سوی [[شهر]] و دیار اصلی خود مراجعت کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۸۸-۳۸۹.</ref>.


==[[مهاجرت]] دوم==
وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} دید که [[یاران]] او سخت، گرفتار و در شکنجه‌اند، به [[فرمان الهی]] به آنها فرمود که به [[کشور]] [[حبشه]] [[هجرت]] کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۰۱.</ref>؛ زیرا [[حبشه]]، [[فرمانروایی]] دارد که در قلمرو او بر کسی [[ظلم]] نمی‌شود. کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۲۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۶.</ref> و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار [[زن]] بودند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ این جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۷۸-۳۸۸؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵.</ref>
*زمانی که [[مهاجران]] اول که در [[حبشه]] بودند، بر اثر آن شایعه [[دروغ]] ([[مسلمان]] شدن [[مشرکان]] [[مکه]])، به [[مکه]] بازگشتند، به نزدیکی [[شهر]] [[مکه]] رسیدند، متوجه شدند که این خبر، [[شایعه]] دروغی بیش نبوده است و [[مشرکان]] [[مکه]] [[مسلمان]] نشده‌اند؛ از این رو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد [[شهر]] شوند و جمعی به بزرگان [[قریش]] پناهنده شدند. با این حال، تنها عده‌ای از آنها بعدها توانستند با [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند و در زمره [[مهاجران به مدینه]] باشند؛ چرا که آنان در حبس مکیان بودند؛ به گونهای که در [[جنگ بدر]] و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در [[مکه]] ماندند و تا هنگام [[مرگ]] در آن [[شهر]] بودند و نتوانستند به [[مدینه]] بروند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
*با این اوصاف، [[اهل مکه]] دوباره بر [[مسلمانان]] سخت گرفتند؛ به گونه‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} به ایشان اجازه فرمود که برای بار دوم [[مهاجرت]] کنند. بنابراین [[مهاجرت]] دوم هم مثل [[مهاجرت]] اول نتیجه [[آزار]] و [[شکنجه]] [[قریش]] بر [[مسلمانان]] بود که البته از مرحله اول شدیدتر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.</ref>.
*روشن است که پس از بازگشت [[مهاجران]] اول به [[مکه]]، [[مهاجرت]] دوم صورت گرفت. در تعداد [[مهاجران]] مرحله دوم نیز [[اختلاف]] است. برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده [[زن]] [[قریشی]] و هفت بانوی غیر قریشی می‌دانند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲.</ref>. برخی منابع، تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر می‌کنند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۸۹-۳۹۰.</ref>.


==سفیران [[قریش]] در [[حبشه]]==
مهاجران در [[رجب]] سال پنجم بعثت، پنهانی، سواره و پیاده [[مکه]] را به قصد بندر [[بازرگانی]] شُعَیْبَه در نزدیکی [[شهر]] [[جده]] ترک کردند. وقتی به شعیبه رسیدند، دو کشتی [[تجاری]] رسید و مهاجران با پرداخت نیم دینار کرایه از طریق دریا به حبشه رفتند. قریش به تعقیب مهاجران برآمد، ولی زمانی به شعیبه رسید، که آنان رفته بودند. مهاجران در حبشه با [[آرامش]] خدای خود را [[عبادت]] می‌کردند و آزاری نمی‌دیدند و ناسزایی نمی‌شنیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. بر پایه این خبر که [[مسلمانان]] به دنبال [[هجرت]] جعفر به وی پیوستند<ref>{{متن حدیث|تَتَابَعَ الْمُسْلِمُونَ حَتّى اجْتَمَعُوا بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ}}؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۴.</ref>، به نظر می‌رسد که پس از خروج دسته جمعی، جریان هجرت برای مدتی، به شکل انفرادی استمرار داشته است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۴.</ref>. معلوم نیست که چرا آنان در خروج دسته جمعی شرکت نکردند؛ اما دور از [[ذهن]] نیست که انتشار خبر [[آزادی]] عمل [[مهاجران]] سبب پیوستن آنان باشد و چه بسا [[فرصت]] حرکت در [[زمان]] خروج دسته جمعی برای برخی فراهم نبوده است<ref>[[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص۱۱۱.</ref>.
*[[مهاجران]] [[مکه]] در [[حبشه]] منزل کردند و دور از [[شکنجه]] [[مشرکان]] و صدمات و آزارشان در محلی [[امن]]، روزگار به سر می‌بردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. [[مشرکان]] برای بازگرداندن آنها به [[مکه]]، دو نفر از افراد سخنور و [[زیرک]] [[قریش]] را برگزیدند و به دربار [[نجاشی]] فرستادند تا او [[مهاجران]] را از [[حبشه]] اخراج کند. برای این منظور "[[عبدالله بن ابن ربیعه]]" و "[[عمرو بن عاص]]"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل التبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref> را [[انتخاب]] کردند و با هدایای بسیار برای [[نجاشی]] و درباریان او به [[حبشه]] روانه کردند. آنان هدایا را تقدیم کردند. همچنین به هیئت [[وزیران]]، هدایایی دادند.
*آنها در [[ملاقات]] با هیئت [[وزیران]] گفتند: "گروهی کم خرد از میان ما، [[دین]] [[ملت]] خود را ترک کرده و در عین حال، [[دین]] [[نجاشی]] را هم نپذیرفتهاند و یک [[دین]] ساختگی که ما و شما آن را نمیشناسیم، برای خود [[انتخاب]] کردهاند. اعیان و اشراف [[قوم]] آنها، ما را نزد شما فرستادهاند که آنان را برگردانیم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۱۸.</ref>. آنها از [[یاران]] [[پادشاه]] خواستند که بدون [[ملاقات]] شاه با آنها، ایشان را برگردانند. آنان [[بیم]] این داشتند که اگر [[پادشاه]] با ایشان مکالمه کند، آنها را [[تسلیم]] نکند.
[[یاران]] [[پادشاه]] به فرستادگان [[قریش]] [[وعده]] دادند که خواستهشان را انجام میدهند. آنها نزد [[نجاشی]] حاضر شدند و مقصود خود را بیان کردند. [[یاران]] [[پادشاه]] [[رأی]] دادند که [[مسلمانان]] را تسیلم کنند. [[پادشاه]] [[غضب]] کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! من هرگز مردمی را که به من [[پناه]] آورده و در [[کشور]] من زیست و مرا بر دیگران [[برتر]] دانسته‌اند، تسیلم نمی‌کنم؛ مگر بعد از بحث و [[تحقیق]]. اگر آن دو [[نماینده]] راست گفته باشند، آنها را [[تسلیم]] می‌کنم و اگر خلاف گفته باشند، به ایشان [[پناه]] میدهم و به آنان [[نیکی]] می‌کنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۹۰-۳۹۱.</ref>.


==سخنان [[جعفر بن ابی‌طالب]]==
== علت بازگشت از [[مهاجرت]] اول ==
*[[نجاشی]] [[دستور]] داد تا [[مهاجران]] در مجلس حاضر شوند. او گفت: "این چه [[دینی]] است که به سبب آن، شما از [[قوم]] خود جدا شده و در عین حال [[دین]] مرا هم نپذیرفته و [[دین]] هیچ یک از ما را نیز قبول نکردهاید؟" [[جعفر]] گفت: "ای [[پادشاه]]! ما مردمی [[گمراه]] بودیم که بتها را [[پرستش]] می‌کردیم و مردار میخوردیم. مرتکب کارهای [[زشت]] میشدیم، [[صله رحم]] نمی‌کردیم و [[همسایه]] را [[آزار]] می‌دادیم... تا آنکه [[خداوند متعال]] برای ما [[پیغمبری]] فرستاد و ما [[نسب]] او را خوب می‌شناسیم و او را [[راستگو]] و [[امین]] می‌دانیم. وی ما را به [[عبادت]] خدای یگانه [[دعوت]] کرد که هیچ چیز را با [[خدا]] شریک نکنیم و [[پرستش]] بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرده که راست بگوییم و [[امانتداری]] کنیم، [[همسایه]] و پناهنده را [[نیک]] بداریم و از کارهای [[زشت]] و [[خونریزی]] بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن [[مال یتیم]] دوری کنیم. او ما را به [[نماز]] امر کرد... سپس ما به او [[ایمان]] آوردیم و ایشان را [[تصدیق]] کردیم. آنچه را که بر ما [[حرام]] کرده، [[حرام]] دانستیم و آنچه را [[حلال]] شمرده پذیرفتیم. [[قوم]] ما به همین [[دلیل]] بر ما [[ستم]] کردند و [[مانع]] [[دینداری]] ما شدند و به [[کشور]] شما آمدیم و شما را از دیگران [[برتر]] و بهتر دانستیم و امیدواریم که نزد تو بر ما ستمی روا نباشد"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۱-۸۰؛ ابن جوزی المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۲-۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>.
[[مسلمانان]]، دو [[ماه شعبان]] و [[رمضان]] را در آن دیار ماندند و در [[شوال]] [[سال پنجم بعثت]] برگشتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.</ref>. درباره علت بازگشت [[مهاجران]]، "[[ابن اثیر]]" و "واقدی" قائل‌اند که [[مهاجران]] پس از شنیدن خبر [[مسلمان]] شدن [[اهل مکه]] بر اثر داستان "[[غرانیق]]" بازگشتند (اگرچه داستان [[غرانیق]] بی‌پایه و اساس است)<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.</ref>؛ اما ابن هشام، علت بازگشت [[مهاجران]] را بدین صورت بیان می‌کند: [[مهاجران]] از [[مکه]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده بودند... و تحت [[حمایت]] [[پادشاه]] [[حبشه]] در کمال [[آسایش]] و [[امنیت]] به سر می‌بردند تا اینکه به آنها خبر رسید تمامی [[مشرکان]] [[مکه]]، [[مسلمان]] شده‌اند. این شایعه [[دروغ]] باعث شد که جمعی از [[مهاجران]] پیش از آنکه درباره [[درستی]] این خبر، [[تحقیق]] کنند، بار سفر را ببندند و به سوی [[شهر]] و دیار اصلی خود مراجعت کنند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۸۸-۳۸۹.</ref>
*[[نجاشی]] گفت: "آیا از آنچه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟" [[جعفر]] گفت: "آری". [[نجاشی]] گفت: "بخوان". [[جعفر]] شروع به [[خواندن]] قسمتی از آغاز [[سوره]] "[[کهیعص]]" کرد. [[ام سلمه]] می‌گوید: "[[نجاشی]] از شنیدن [[آیات قرآن]] چنان گریست که قطرات [[اشک]]، ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت..."<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۳.</ref>.
*پس از چند روز [[عمرو بن عاص]] نزد [[نجاشی]] آمد و گفت: "این بی‌خبران درباره [[عیسی]]، [[سخن]] عجیبی می‌گویند. شما کسی را نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره [[حضرت عیسی]] جویا شوید". فرستاده [[نجاشی]]، نزد [[مهاجران]] آمد. چون [[مهاجران]] نزد [[نجاشی]] آمدند، رو به ایشان کرد و گفت: "شما درباره [[عیسی بن مریم]] چه می‌گویید؟" [[جعفر بن ابی طالب]] گفت: "... ما معتقدیم که [[حضرت عیسی]]، [[بنده]] و [[پیامبر]] و [[روح خدا]] و کلمه [[الهی]] است که به [[مریم]] [[بتول]] فرستاده است"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۲، ص۸۱.</ref>. [[نجاشی]] [[دست]] خود را به طرف چوبی که روی [[زمین]] بود دراز کرد، آن را برداشت و گفت: "به [[خدا]] سخنی که تو درباره [[عیسی]] گفتی با [[حقیقت]] فاصله ندارد". پس به [[مهاجران]] گفت: "شما با خیالی آسوده به هر جای [[حبشه]] که می‌خواهید بروید و بدانید که در [[امان]] ما هستید"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۹۱-۳۹۲.</ref>.


==بازگشت [[مهاجران]]==
== [[مهاجرت]] دوم ==
*[[مهاجران]] در [[حبشه]] بودند تا اینکه [[رسول خدا]] [[عمرو بن امیه]] ضمری را با نام‌های به سوی [[نجاشی]] فرستاد. [[نجاشی]] پس از رسیدن [[نامه]] [[حضرت]]، جمعی از آنها را در دو کشتی جای داد و به وطن خویش فرستاد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. مهاجران پس از [[فتح خیبر]] به [[مدینه]] رسیدند و چون چشم [[خاتم انبیا]]{{صل}} به [[جعفر بن ابی‌طالب]] افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: "نمی‌دانم از [[فتح خیبر]] شاد باشم یا از ورود [[جعفر]]"<ref>علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۴، ص۲۴۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۳.</ref><ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۲.</ref>.
زمانی که [[مهاجران]] اول که در [[حبشه]] بودند، بر اثر آن شایعه [[دروغ]] ([[مسلمان]] شدن [[مشرکان]] [[مکه]])، به مکه بازگشتند، به نزدیکی [[شهر]] مکه رسیدند، متوجه شدند که این خبر، [[شایعه]] دروغی بیش نبوده است و [[مشرکان]] مکه [[مسلمان]] نشده‌اند؛ از این رو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد [[شهر]] شوند و جمعی به بزرگان [[قریش]] پناهنده شدند. با این حال، تنها عده‌ای از آنها بعدها توانستند با [[پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند و در زمره [[مهاجران به مدینه]] باشند؛ چرا که آنان در حبس مکیان بودند؛ به گونه‌ای که در [[جنگ بدر]] و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در [[مکه]] ماندند و تا هنگام [[مرگ]] در آن [[شهر]] بودند و نتوانستند به [[مدینه]] بروند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
با این اوصاف، [[اهل مکه]] دوباره بر [[مسلمانان]] سخت گرفتند؛ به گونه‌ای که [[رسول خدا]] {{صل}} به ایشان اجازه فرمود برای بار دوم [[مهاجرت]] کنند. بنابراین مهاجرت دوم هم مثل [[مهاجرت]] اول نتیجه [[آزار]] و [[شکنجه]] [[قریش]] بر [[مسلمانان]] بود که البته از مرحله اول شدیدتر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.</ref>.
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)| گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
روشن است که پس از بازگشت [[مهاجران]] اول به [[مکه]]، [[مهاجرت]] دوم صورت گرفت. در تعداد مهاجران مرحله دوم نیز [[اختلاف]] است. برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده [[زن]] [[قریشی]] و هفت بانوی غیر قریشی می‌دانند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲.</ref>. برخی منابع، تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر می‌کنند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۸۹-۳۹۰؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۵.</ref>
[[رده:هجرت به حبشه]]
 
== سفیران [[قریش]] در [[حبشه]] ==
[[مهاجران]] [[مکه]] در [[حبشه]] منزل کردند و دور از [[شکنجه]] [[مشرکان]] و صدمات و آزارشان در محلی [[امن]]، روزگار به سر می‌بردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. [[مشرکان]] برای بازگرداندن آنها به [[مکه]]، دو نفر از افراد سخنور و [[زیرک]] [[قریش]] را برگزیدند و به دربار [[نجاشی]] فرستادند تا او [[مهاجران]] را از [[حبشه]] اخراج کند. برای این منظور "[[عبدالله بن ابی‌ربیعه]]" و "[[عمرو بن عاص]]"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل التبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref> را [[انتخاب]] کردند و با هدایای بسیار برای [[نجاشی]] و درباریان او به [[حبشه]] روانه کردند. آنان هدایا را تقدیم کردند. همچنین به هیئت [[وزیران]]، هدایایی دادند.
 
آنها در [[ملاقات]] با هیئت [[وزیران]] گفتند: "گروهی کم خرد از میان ما، [[دین]] [[ملت]] خود را ترک کرده و در عین حال، [[دین]] [[نجاشی]] را هم نپذیرفته‌اند و یک [[دین]] ساختگی که ما و شما آن را نمی‌شناسیم، برای خود [[انتخاب]] کرده‌اند. اعیان و اشراف [[قوم]] آنها، ما را نزد شما فرستاده‌اند که آنان را برگردانیم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۱۸.</ref>. آنها از [[یاران]] [[پادشاه]] خواستند که بدون [[ملاقات]] شاه با آنها، ایشان را برگردانند. آنان [[بیم]] این داشتند که اگر [[پادشاه]] با ایشان مکالمه کند، آنها را [[تسلیم]] نکند.
 
[[یاران]] [[پادشاه]] به فرستادگان [[قریش]] [[وعده]] دادند که خواسته‌شان را انجام می‌دهند. آنها نزد [[نجاشی]] حاضر شدند و مقصود خود را بیان کردند. [[یاران]] [[پادشاه]] [[رأی]] دادند که [[مسلمانان]] را تسیلم کنند. [[پادشاه]] [[غضب]] کرد و گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]! من هرگز مردمی را که به من [[پناه]] آورده و در [[کشور]] من زیست و مرا بر دیگران [[برتر]] دانسته‌اند، تسیلم نمی‌کنم؛ مگر بعد از بحث و [[تحقیق]]. اگر آن دو [[نماینده]] راست گفته باشند، آنها را [[تسلیم]] می‌کنم و اگر خلاف گفته باشند، به ایشان [[پناه]] می‌دهم و به آنان [[نیکی]] می‌کنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۰-۳۹۱؛ [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۳.</ref>
 
== سخنان [[جعفر بن ابی‌طالب]] ==
[[نجاشی]] [[دستور]] داد تا [[مهاجران]] در مجلس حاضر شوند. او گفت: "این چه [[دینی]] است که به سبب آن، شما از [[قوم]] خود جدا شده و در عین حال [[دین]] مرا هم نپذیرفته و [[دین]] هیچ یک از ما را نیز قبول نکرده‌اید؟" [[جعفر]] گفت: "ای [[پادشاه]]! ما مردمی [[گمراه]] بودیم که بتها را [[پرستش]] می‌کردیم و مردار می‌خوردیم. مرتکب کارهای [[زشت]] می‌شدیم، [[صله رحم]] نمی‌کردیم و [[همسایه]] را [[آزار]] می‌دادیم... تا آنکه [[خداوند متعال]] برای ما [[پیغمبری]] فرستاد و ما [[نسب]] او را خوب می‌شناسیم و او را [[راستگو]] و [[امین]] می‌دانیم. وی ما را به [[عبادت]] خدای یگانه [[دعوت]] کرد که هیچ چیز را با [[خدا]] شریک نکنیم و [[پرستش]] بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرده که راست بگوییم و [[امانتداری]] کنیم، [[همسایه]] و پناهنده را [[نیک]] بداریم و از کارهای [[زشت]] و [[خونریزی]] بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن [[مال یتیم]] دوری کنیم. او ما را به [[نماز]] امر کرد... سپس ما به او [[ایمان]] آوردیم و ایشان را [[تصدیق]] کردیم. آنچه را که بر ما [[حرام]] کرده، [[حرام]] دانستیم و آنچه را [[حلال]] شمرده پذیرفتیم. [[قوم]] ما به همین [[دلیل]] بر ما [[ستم]] کردند و [[مانع]] [[دینداری]] ما شدند و به [[کشور]] شما آمدیم و شما را از دیگران [[برتر]] و بهتر دانستیم و امیدواریم که نزد تو بر ما ستمی روا نباشد"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۱-۸۰؛ ابن جوزی المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۲-۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>.
 
[[نجاشی]] گفت: "آیا از آنچه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟" [[جعفر]] گفت: "آری". نجاشی گفت: "بخوان". [[جعفر]] شروع به [[خواندن]] قسمتی از آغاز [[سوره]] "[[کهیعص]]" کرد. [[ام سلمه]] می‌گوید: "نجاشی از شنیدن [[آیات قرآن]] چنان گریست که قطرات [[اشک]]، ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت..."<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۳.</ref>.
 
پس از چند روز [[عمرو بن عاص]] نزد [[نجاشی]] آمد و گفت: "این بی‌خبران درباره [[عیسی]]، [[سخن]] عجیبی می‌گویند. شما کسی را نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره [[حضرت عیسی]] جویا شوید". فرستاده [[نجاشی]]، نزد [[مهاجران]] آمد. چون [[مهاجران]] نزد [[نجاشی]] آمدند، رو به ایشان کرد و گفت: "شما درباره [[عیسی بن مریم]] چه می‌گویید؟" [[جعفر بن ابی طالب]] گفت: "... ما معتقدیم که [[حضرت عیسی]]، [[بنده]] و [[پیامبر]] و [[روح خدا]] و کلمه [[الهی]] است که به [[مریم]] [[بتول]] فرستاده است"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۲، ص۸۱.</ref>. نجاشی [[دست]] خود را به طرف چوبی که روی [[زمین]] بود دراز کرد، آن را برداشت و گفت: "به [[خدا]] سخنی که تو درباره [[عیسی]] گفتی با [[حقیقت]] فاصله ندارد". پس به [[مهاجران]] گفت: "شما با خیالی آسوده به هر جای [[حبشه]] که می‌خواهید بروید و بدانید که در [[امان]] ما هستید"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۹۱-۳۹۲.</ref>
 
== بازگشت [[مهاجران]] ==
[[مهاجران]] در [[حبشه]] بودند تا اینکه [[رسول خدا]] "عمرو بن امیه ضمری" را با نامه‌ای به سوی [[نجاشی]] فرستاد. [[نجاشی]] پس از رسیدن [[نامه]] حضرت، جمعی از آنها را در دو کشتی جای داد و به وطن خویش فرستاد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. مهاجران پس از [[فتح خیبر]] به [[مدینه]] رسیدند و چون چشم [[خاتم انبیا]] {{صل}} به [[جعفر بن ابی‌طالب]] افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: "نمی‌دانم از [[فتح خیبر]] شاد باشم یا از ورود [[جعفر]]"<ref>علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۴، ص۲۴۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۳.</ref>.<ref>[[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۳۲.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[طاهره سپهوندی|سپهوندی، طاهره]]، [[هجرت به حبشه (مقاله)|هجرت به حبشه]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:IM010213.jpg|22px]] [[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|'''جانشین پیامبر''']]
# [[پرونده:IM010504.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام ج۱ (کتاب)|'''تاریخ اسلام ج۱''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۲

هجرت به حبشه پس از آن اتفاق افتاد که اذیت و آزار نسبت به پیامبر (ص) و نومسلمانان آغاز شد. در چنین شرایطی پیامبر اکرم (ص) به مسلمانان دستور هجرت به حبشه را داد. این هجرت در دو مرحله اتفاق افتاد: هجرت اول در ماه رجب سال پنجم بعثت به رهبری عثمان بن مظعون و هجرت دوم، بین سال‌های پنجم تا هفتم بعثت انجام شد و رهبر این گروه جعفر بن ابی‌طالب بود. سرانجام مهاجران حبشه در ایام فتح خیبر به مدینه بازگشتند.

مقدمه

نخستین هجرت در تاریخ اسلام، هجرت به حبشه است. در سال پنجم بعثت به سبب فشاری که بر مسلمانان صورت گرفت و برای دفاع از اسلام، به دستور خدا و پیامبرش، عده‌ای از مسلمانان، موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند[۱].

حمایت‌های ابوطالب مانع از آن بود، که رسول خدا(ص) از سوی دشمنان آزار و اذیت جسمی شود، اما تحمل آزار مسلمانان برای ایشان سخت ناگوار بود. این شکنجه‌ها باعث می‌شد برخی شهید شوند، برخی تقیه کنند و برخی از دین برگشته، مرتد گردند. از این رو، پیامبر(ص) در سال پنجم بعثت، هجرت به حبشه را به منظور حمایت از مسلمانان و به امید گشایشی در کار آنان مطرح کرد. حبشه سرزمینی مسیحی نشین و تجارتگاه قریش بود و مهاجران می‌توانستند، هم آزادی دینی داشته باشند و هم اقتصاد خود را سامان دهند[۲]. رسول خدا(ص) نیز درباره سبب انتخاب حبشه فرمود: آنجا سرزمین راستی است و پادشاهی عادل بر آن حکومت می‌کند.

بدین‌سان، دین‌مداری مسلمانان و از سویی دشواری‌های ایجاد شده از سوی مشرکان، سبب شکل‌گیری نخستین هجرت در اسلام شد[۳] و دعوت اسلامی وارد مرحله جدیدی گردید. در این حرکت مهم و سرنوشت‌ساز، جعفر بن ابی طالب، پسر عموی رسول خدا(ص) و برادر امام علی(ع)، سرپرستی مهاجران حبشه را برعهده گرفت[۴]. پیامبر(ص) به هنگام حرکت، او را مشایعت کرد و در حق وی دعا کرد تا سختی‌ها بر او آسان شوند و از گشایش و سلامتی دنیا و آخرت بهره‌مند باشد[۵].[۶]

مهاجرت اول

افزایش تعداد مسلمانان مکه و آشکار شدن ایمانشان، فشار مشرکان به آنها را زیاد کرد و باعث شد مورد آزار و اذیت قریش قرار گیرند تا از دین خود دست بردارند. مشرکان از هیچ شکنجه و اذیتی فروگذار نکردند؛ برخی را می‌زدند، گروهی را به گرسنگی می‌آزردند، جمعی را روی ریگ‌های داغ می‌خواباندند تا مسلمانان از دین خود دست بردارند. در این میان، برخی هم استقامت می‌ورزیدند و از دین خود دست بر نمی‌داشتند[۷].

وقتی رسول خدا (ص) دید که یاران او سخت، گرفتار و در شکنجه‌اند، به فرمان الهی به آنها فرمود که به کشور حبشه هجرت کنند[۸]؛ زیرا حبشه، فرمانروایی دارد که در قلمرو او بر کسی ظلم نمی‌شود. کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر[۹] و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار زن بودند[۱۰].[۱۱]

مهاجران در رجب سال پنجم بعثت، پنهانی، سواره و پیاده مکه را به قصد بندر بازرگانی شُعَیْبَه در نزدیکی شهر جده ترک کردند. وقتی به شعیبه رسیدند، دو کشتی تجاری رسید و مهاجران با پرداخت نیم دینار کرایه از طریق دریا به حبشه رفتند. قریش به تعقیب مهاجران برآمد، ولی زمانی به شعیبه رسید، که آنان رفته بودند. مهاجران در حبشه با آرامش خدای خود را عبادت می‌کردند و آزاری نمی‌دیدند و ناسزایی نمی‌شنیدند[۱۲]. بر پایه این خبر که مسلمانان به دنبال هجرت جعفر به وی پیوستند[۱۳]، به نظر می‌رسد که پس از خروج دسته جمعی، جریان هجرت برای مدتی، به شکل انفرادی استمرار داشته است[۱۴]. معلوم نیست که چرا آنان در خروج دسته جمعی شرکت نکردند؛ اما دور از ذهن نیست که انتشار خبر آزادی عمل مهاجران سبب پیوستن آنان باشد و چه بسا فرصت حرکت در زمان خروج دسته جمعی برای برخی فراهم نبوده است[۱۵].

علت بازگشت از مهاجرت اول

مسلمانان، دو ماه شعبان و رمضان را در آن دیار ماندند و در شوال سال پنجم بعثت برگشتند[۱۶]. درباره علت بازگشت مهاجران، "ابن اثیر" و "واقدی" قائل‌اند که مهاجران پس از شنیدن خبر مسلمان شدن اهل مکه بر اثر داستان "غرانیق" بازگشتند (اگرچه داستان غرانیق بی‌پایه و اساس است)[۱۷]؛ اما ابن هشام، علت بازگشت مهاجران را بدین صورت بیان می‌کند: مهاجران از مکه به حبشه هجرت کرده بودند... و تحت حمایت پادشاه حبشه در کمال آسایش و امنیت به سر می‌بردند تا اینکه به آنها خبر رسید تمامی مشرکان مکه، مسلمان شده‌اند. این شایعه دروغ باعث شد که جمعی از مهاجران پیش از آنکه درباره درستی این خبر، تحقیق کنند، بار سفر را ببندند و به سوی شهر و دیار اصلی خود مراجعت کنند[۱۸].[۱۹]

مهاجرت دوم

زمانی که مهاجران اول که در حبشه بودند، بر اثر آن شایعه دروغ (مسلمان شدن مشرکان مکه)، به مکه بازگشتند، به نزدیکی شهر مکه رسیدند، متوجه شدند که این خبر، شایعه دروغی بیش نبوده است و مشرکان مکه مسلمان نشده‌اند؛ از این رو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد شهر شوند و جمعی به بزرگان قریش پناهنده شدند. با این حال، تنها عده‌ای از آنها بعدها توانستند با پیامبر (ص) به مدینه هجرت کنند و در زمره مهاجران به مدینه باشند؛ چرا که آنان در حبس مکیان بودند؛ به گونه‌ای که در جنگ بدر و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در مکه ماندند و تا هنگام مرگ در آن شهر بودند و نتوانستند به مدینه بروند[۲۰].

با این اوصاف، اهل مکه دوباره بر مسلمانان سخت گرفتند؛ به گونه‌ای که رسول خدا (ص) به ایشان اجازه فرمود برای بار دوم مهاجرت کنند. بنابراین مهاجرت دوم هم مثل مهاجرت اول نتیجه آزار و شکنجه قریش بر مسلمانان بود که البته از مرحله اول شدیدتر بود[۲۱].

روشن است که پس از بازگشت مهاجران اول به مکه، مهاجرت دوم صورت گرفت. در تعداد مهاجران مرحله دوم نیز اختلاف است. برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده زن قریشی و هفت بانوی غیر قریشی می‌دانند[۲۲]. برخی منابع، تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر می‌کنند[۲۳].[۲۴]

سفیران قریش در حبشه

مهاجران مکه در حبشه منزل کردند و دور از شکنجه مشرکان و صدمات و آزارشان در محلی امن، روزگار به سر می‌بردند[۲۵]. مشرکان برای بازگرداندن آنها به مکه، دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش را برگزیدند و به دربار نجاشی فرستادند تا او مهاجران را از حبشه اخراج کند. برای این منظور "عبدالله بن ابی‌ربیعه" و "عمرو بن عاص"[۲۶] را انتخاب کردند و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او به حبشه روانه کردند. آنان هدایا را تقدیم کردند. همچنین به هیئت وزیران، هدایایی دادند.

آنها در ملاقات با هیئت وزیران گفتند: "گروهی کم خرد از میان ما، دین ملت خود را ترک کرده و در عین حال، دین نجاشی را هم نپذیرفته‌اند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمی‌شناسیم، برای خود انتخاب کرده‌اند. اعیان و اشراف قوم آنها، ما را نزد شما فرستاده‌اند که آنان را برگردانیم"[۲۷]. آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون ملاقات شاه با آنها، ایشان را برگردانند. آنان بیم این داشتند که اگر پادشاه با ایشان مکالمه کند، آنها را تسلیم نکند.

یاران پادشاه به فرستادگان قریش وعده دادند که خواسته‌شان را انجام می‌دهند. آنها نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان کردند. یاران پادشاه رأی دادند که مسلمانان را تسیلم کنند. پادشاه غضب کرد و گفت: "به خدا سوگند! من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست و مرا بر دیگران برتر دانسته‌اند، تسیلم نمی‌کنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق. اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم می‌کنم و اگر خلاف گفته باشند، به ایشان پناه می‌دهم و به آنان نیکی می‌کنم"[۲۸].[۲۹]

سخنان جعفر بن ابی‌طالب

نجاشی دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او گفت: "این چه دینی است که به سبب آن، شما از قوم خود جدا شده و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکرده‌اید؟" جعفر گفت: "ای پادشاه! ما مردمی گمراه بودیم که بتها را پرستش می‌کردیم و مردار می‌خوردیم. مرتکب کارهای زشت می‌شدیم، صله رحم نمی‌کردیم و همسایه را آزار می‌دادیم... تا آنکه خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب می‌شناسیم و او را راستگو و امین می‌دانیم. وی ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیچ چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بتها را ترک گوییم. او به ما امر کرده که راست بگوییم و امانتداری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خونریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد... سپس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آنچه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم و آنچه را حلال شمرده پذیرفتیم. قوم ما به همین دلیل بر ما ستم کردند و مانع دینداری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدواریم که نزد تو بر ما ستمی روا نباشد"[۳۰].

نجاشی گفت: "آیا از آنچه پیغمبرت بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟" جعفر گفت: "آری". نجاشی گفت: "بخوان". جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سوره "کهیعص" کرد. ام سلمه می‌گوید: "نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک، ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت..."[۳۱].

پس از چند روز عمرو بن عاص نزد نجاشی آمد و گفت: "این بی‌خبران درباره عیسی، سخن عجیبی می‌گویند. شما کسی را نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید". فرستاده نجاشی، نزد مهاجران آمد. چون مهاجران نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرد و گفت: "شما درباره عیسی بن مریم چه می‌گویید؟" جعفر بن ابی طالب گفت: "... ما معتقدیم که حضرت عیسی، بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است"[۳۲]. نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرد، آن را برداشت و گفت: "به خدا سخنی که تو درباره عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد". پس به مهاجران گفت: "شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که می‌خواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید"[۳۳].[۳۴]

بازگشت مهاجران

مهاجران در حبشه بودند تا اینکه رسول خدا "عمرو بن امیه ضمری" را با نامه‌ای به سوی نجاشی فرستاد. نجاشی پس از رسیدن نامه حضرت، جمعی از آنها را در دو کشتی جای داد و به وطن خویش فرستاد[۳۵]. مهاجران پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم خاتم انبیا (ص) به جعفر بن ابی‌طالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: "نمی‌دانم از فتح خیبر شاد باشم یا از ورود جعفر"[۳۶].[۳۷]

منابع

پانویس

  1. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۸۷؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۳.
  2. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۸.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۳.
  4. ر.ک: قمی، تفسیر، ج۱، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴.
  5. طبرانی، المعجم الاوسط، ج۲، ص۶۱.
  6. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۱۰.
  7. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۰۱.
  9. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۳۲۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۶.
  10. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ این جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۷۴.
  11. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۷۸-۳۸۸؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۵.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۴.
  13. «تَتَابَعَ الْمُسْلِمُونَ حَتّى اجْتَمَعُوا بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ»؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۴.
  14. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۴.
  15. محمدی، داداش‌نژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص۱۱۱.
  16. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۴.
  19. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۸۸-۳۸۹.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۲، ص۳۶۷.
  21. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲.
  23. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹.
  24. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۸۹-۳۹۰؛ ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۵.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۹.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل التبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.
  27. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۱۸.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱-۳۰۲.
  29. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۰-۳۹۱؛ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۷۳.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۵-۳۳۶: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۸۱-۸۰؛ ابن جوزی المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۲-۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۳.
  32. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۲، ص۸۱.
  33. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۳۸۳.
  34. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۹۱-۳۹۲.
  35. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹.
  36. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۴، ص۲۴۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۳.
  37. سپهوندی، طاهره، هجرت به حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲.