ابوسعید خدری: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'توضیح تصویر = تصویر قدیمی مدینه' به 'توضیح تصویر = تصویر کهنی از مدینه')
 
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = ابوسعید خدری | مداخل مرتبط = [[ابوسعید خدری در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام = ابوسعید خدری
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مشهور به =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| نام تصویر = تصویر قدیمی مدینه.jpg                         
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوسعید خدری در تراجم و رجال]] | [[ابوسعید خدری در تاریخ اسلامی]]</div>
| عرض تصویر =
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| توضیح تصویر = تصویر کهنی از مدینه         
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوسعید خدری (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| نام کامل = سعد بن مالک بن سنان خزرجی
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = 
| لقب = 
| اهل =
| از قبیله = [[خزرج]]       
| از تیره = [[بنی عوف بن حارث]] 
| پدر = [[مالک بن سنان]]   
| مادر = [[انیسه بنت ابوحارثه]] 
| همسر = 
| پسر = 
| دختر =   
| خواهر =
| برادر =
| خویشاوندان =
| وابستگان =
| تاریخ تولد = 
| محل تولد = 
| محل زندگی = [[مدینه]] 
| تاریخ درگذشت = [[۷۳ هجری]]
| محل درگذشت = [[مدینه]] 
| تاریخ شهادت =   
| محل شهادت = 
| طول عمر =
| محل دفن = [[قبرستان بقیع]]  
| دین =  
| مذهب =  
| از اصحاب = {{فهرست جعبه افقی| [[پیامبر خاتم]] | [[امام علی]] }}
| از طبقه =
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[غزوه بنی‌المصطلق]] | [[جنگ صفین]] || [[جنگ نهروان]] }}
| نقش‌ها =
| فعالیت‌ها = 
| علت شهرت = 
| علت درگذشت = 
| علت شهادت = 
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او = 
| آخرین راوی از او =  
}}


==مقدمه==
== آشنایی اجمالی ==
نام او [[سعد بن مالک بن سنان خزرج انصاری خدری]] و مادرش، انیسه دختر ابوحارثه از [[قبیله]] [[بنی عدی]] بن نجار است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۱.</ref>. خدره و خداره دو [[قبیله]] از [[انصار]] بودند و [[ابوسعید]] از [[قبیله]] خدره بود. او از فضلا و [[دانشمندان]] [[صحابه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بود و [[احادیث]] و [[اخبار]] بسیاری از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲.</ref> که تمام آنها راحفظ نموده بود؛ تا جایی که گفته شده در میان [[جوانان]] [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دانشمندتر از وی وجود نداشت<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۳۹۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.
نام وی، [[سعد بن مالک بن سنان خزرجی]] از خُدره، تیره‌ای از [[بنی عوف بن حارث]] است<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۷۲.</ref>. او از مشاهیر و جوان‌ترین فقهای [[صحابه]] [[مدینه]] به شمار می‌آمد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۲۸۵؛ ذهبی، العبر، ج۱، ص۶۱.</ref>. خدره، جد اعلای ابوسعید به ابجر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۳۸.</ref> و نیای سوم او به سنان [[شهید]] [[شهرت]] داشت<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۵.</ref>. مادرش انیسه دختر ابوحارثه از تیره بنی نجار بود<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۶۶.</ref>، ابوسعید در [[احد]] سیزده سال داشت و پدرش بر شرکت او در [[جنگ]] پافشاری کرد، اما [[رسول خدا]] {{صل}} به دلیل کم بودن سن ابوسعید، مانع شرکت او در جنگ [[أحد]] شد<ref>بلاذری، ج۱، ص۳۸۶؛ ذهبی، تاریخ، ج۵، ص۵۵۳.</ref>، اما خود مالک بن سنان در [[جنگ احد]] به [[شهادت]] رسید <ref>واقدی، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. گویا ابوسعید نخستین بار در [[غزوه]] [[بنی‌المصطلق]] شرکت کرد و در آن ایام پانزده سال داشت<ref>واقدی، ج۱، ص۴۱۳؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۳۸.</ref>. او بعد از آن، در تمام [[غزوات]] رسول خدا {{صل}} شرکت کرد<ref>مزی، ج۷، ص۱۱۵.</ref>.
==[[ابوسعید]] و شرکت در [[جنگ‌ها]]==
[[ابوسعید]] می‌گوید: “در زمان [[جنگ خندق]] سیزده ساله بودم<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۷۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۶.</ref>. پدرم دست مرا گرفت و [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آورد و گفت: "یا [[رسول‌الله]]! [[فرزند من]] [[قوی]] و [[شجاع]] است، اگر می‌شود او را برای میدان [[جنگ]] بپذیرید". ولی [[حضرت]] به خاطر کمی سن، مرا نپذیرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۲؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳. </ref>؛ اما در [[جنگ]] با بنی‌المصطلق در سن پانزده سالگی شرکت کردم”<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲، اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۷.</ref>.
[[نقل]] شده [[ابوسعید]] در [[دوازده]] [[غزوه]] از [[جنگ‌های پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲.</ref> و در جنگ‌های دوران [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} حاضر بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.
==[[ابوسعید]] و دیدن [[جبرئیل]]==
[[ابوسعید]] می‌گوید: “در [[مکه]] [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بودم که [[عربی]] بلند قامت و با [[هیبت]] و [[عظمت]] وارد شد و در حالی که کمانی به کتف آویخته بود و جعبه تیری در پشت داشت، گفت: "یا [[محمد]]! [[علی]] در کجای [[قلب]] شما جا دارد؟" [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این جمله گریان شد و چنان گریست که گونه‌هایش‌تر شد. آن‌گاه صورت [[مبارک]] را به [[خاک]] چسبانید و پس از مدتی مانند کسی که از بند خلاص شده باشد از جا بلند شد و فرمود: {{متن حدیث|يَا أَعْرَابِيٌّ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ سَيِّدِ كُلِّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَكَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ حَمَلَ الرَّايَتَيْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَيْنَ ثُمَّ لَمْ يَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ}}؛ ای [[عرب]]! به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید و [[زمین]] را روی آب گسترانید، از آقا و [[سید]] موجودات پرسیدی؛ او اولین کسی است که [[روزه]] گرفت و [[زکات]] و [[صدقه]] داد، به دو [[قبله]] [[نماز]] خواند، دو بار [[بیعت]] نمود، دو مرتبه [[هجرت]] کرد، دو [[پرچم]] را بلند ساخت، در [[بدر]] و [[حنین]] [[پیروز]] شد و آن‌که [[خدا]] را به اندازه بر هم زدن چشم [[معصیت]] نکرد.
همین که سخنان [[حضرت]] تمام شد، [[عرب]] ناپدید گردید. [[رسول اکرم]]{{صل}} به من فرمود: "او را [[شناختی]]؟" گفتم: [[خدا]] و رسولش داناترند. پس فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، او [[جبرئیل]] بود که درباره [[برادر]] و پسر عمویم این [[پرسش]] را نمود تا [[عهد]] و پیمانی بر شما باشد"“<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۳۳۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۶.</ref>.
==[[ابوسعید]] و مکیدن [[خون]] [[پیامبر]]{{صل}}==
در روز [[اُحد]] دو حلقه از حلقه‌های کلاه خود [[پیامبر]]{{صل}} در صورتشان فرو رفت. وقتی آن دو حلقه از [[صورت حضرت]] جدا شد، [[خون]] از صورت [[پیامبر]] جاری شد. در این حالت، [[مالک بن سنان]] [[خون]] را با دهانش مکید و آن را در دم فرو برد، در این حال [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “هر کس [[دوست]] دارد کسی را که خونش با [[خون]] من مخلوط شده است، ببیند به مالک بن [[سنان]] ([[ابوسعید]]) نگاه کند”. به او گفته شد: ای مالک! [[خون]] خوردی؟ گفت: “بله، [[خون]] [[رسول الله]] را خوردم، چون [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "کسی که خونش [[خون]] مرا لمس کند [[آتش]] او را فرا نمی‌گیرد"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴۷؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۷۸؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۴۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[علم غیب]] [[پیامبر]]{{صل}}==
[[ابوسعید]] می‌گوید: “بعد از [[شهادت]] پدرم در [[جنگ اُحد]] چون پدرم [[مالی]] به [[ارث]] نگذاشته بود [[تصمیم]] گرفتم نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفته و از ایشان درخواست کمک کنم. زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا دید بدون این که مشکلم را بگویم، فرمود: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ وَ مَنِ اسْتَعَفَ أَعَفَّهُ اللَّهُ‌}}؛ هر کس [[طلب]] [[بی‌نیازی]] کند [[خدا]] او را [[بی‌نیاز]] می‌کند و هر کس [[عفت]] [[طلب]] کند، [[خدا]] او را عفیف گرداند. من با شنیدن این [[کلام]] [[حضرت]]، مطلب خود را نگفتم و بازگشتم”<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۱۳۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۳.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.
==[[ابوسعید]] و نحوه [[صلوات بر پیامبر]]{{صل}}==
ابوسعید خدری می‌گوید: “زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref> بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد، [[خدمت]] آن [[حضرت]] رسیدیم و گفتیم: یا [[رسول الله]]! نحوه [[سلام کردن]] بر شما را می‌دانیم اما چگونه بر شما [[صلوات]] بفرستیم؟
[[حضرت]] فرمودند: بگویید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۲؛ المجموع، محی الدین نووی، ج۳، ص۴۶۴.</ref>؛ این [[روایت]] نحوه [[صلوات]] فرستادن صحیح بر [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان را بیان کرده است<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[واقعه غدیر]]==
[[سهم بن حصین اسدی]] می‌گوید: “من و [[عبدالله بن علقمه]] به [[مکه]] رفتیم، در حالی که [[عبدالله بن علقمه]] به [[علی]]{{ع}} [[دشنام]] می‌داد. پس با هم نزد ابوسعید خدری رفتیم و من از او پرسیدم: آیا منقبتی درباره [[علی]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده‌ای؟ او گفت: "روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] ایستاد و خطبه‌ای خواند و سپس سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌}}؛ ای [[مردم]] آیا من به [[مؤمنین]] از خود آنها اولی نیستم؟ همه پاسخ دادند: آری. سپس [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و دست او را بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل آنها را دیدم و [[حضرت]] سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ هر کس من مولا و [[سرپرست]] او هستم پس [[علی]] مولای اوست.
[[عبدالله]] بن [[علقمه]] از [[ابوسعید]] پرسید: آیا این مطلب را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدی؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: “آری” و به دو گوش و سینه‌اش اشاره کرد و گفت: “گوش‌هایم آن را شنید و قلبم آن را در خود جای داد”<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۳۵۵؛ کتاب الولایة، ابن عقده، ص۲۱۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۴۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۲۸.</ref>. بعد از این بود که [[عبدالله بن علقمه]] از کار خود [[توبه]] کرد”<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[نقل]] [[حدیث ثقلین]]==
ابوسعید خدری یکی از مهم‌ترین [[راویان حدیث]] [[متواتر]] [[ثقلین]] در منابع است که این [[حدیث]] گران‌بها را خود از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده است.
[[ابوسعید]] [[نقل]] می‌کند که روزی [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند:
{{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}؛
به [[درستی]] که من دو چیز گران‌بها بین شما باقی می‌گذارم که یکی بزرگ‌تر از دیگری است؛ [[کتاب خدا]]، [[قرآن]]، که ریسمانی است که از [[آسمان]] به [[زمین]] کشیده شده و [[عترت]] و [[اهل]] بیتم و همانا این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۷۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۱۴۰؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۴۰؛ الخلاف، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۷.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۹.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[صحابه]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}==
[[نقل]] شده است سال‌ها بعد از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} شخصی نزد [[ابوسعید]] آمد و [[مصاحبت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را به او تبریک گفت. [[ابوسعید]] ابراز [[تأسف]] کرد و گفت: {{عربی| إنّك لا تدري ما أحدثنا بعدَهُ}}؛ تو نمی‌دانی ما بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} چه بدعت‌هایی انجام دادیم<ref>این مضمون از براء بن عازب در صحیح البخاری، بخاری، ج۵، ص۶۶ و المغازی، واقدی، ج۷، ص۲۲۲ نقل شده است.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۰.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[پیشگویی]] [[پیامبر]]{{صل}}==
[[ابوسعید]] می‌گوید: “پیامبر{{صل}} کرد با [[ناکثین]] ([[اصحاب]] [[جنگ جمل]]) [[قاسطین]] ([[اصحاب]] [[جنگ صفین]]) و [[مارقین]] ([[اصحاب]] [[جنگ نهروان]]) بجنگیم. گفتیم: یا [[رسول الله]]! ما را به [[جنگ]] با اینها امر کردی اما همراه چه کسی باید بجنگیم؟
[[حضرت]] فرمود: "همراه [[علی بن ابی‌طالب]]"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۳۳۸؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱، ص۳۴۴.</ref>.
همچنین [[ابوسعید]] [[نقل]] می‌کند: “روزی [[ابوبکر]] [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید و گفت: “یا [[رسول الله]] از فلان دیار می‌گذشتم، [[مرد]] [[متواضع]] و خوش سیمایی را دیدم که مشغول [[نماز]] بود”. [[حضرت]] به او فرمودند: “برو و او را بکش”.
[[ابوبکر]] نزد او رفت اما زمانی که او را به این حال دید او را نکشت و بازگشت و گفت: “یا [[رسول الله]]! او مردی [[عابد]] و [[متواضع]] است نتوانستم او را بکشم”. سپس [[حضرت]] به [[عمر]] امر فرمودند و او نیز خودداری کرد. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ اذْهَبْ فَاقْتُلْهُ‌}}؛ ای [[علی]] برو و او را بکش.
[[علی]]{{ع}} رفت اما او را ندید و بازگشت و گفت: “یا [[رسول الله]]! او را ندیدم”. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ َ الرَّمِيَّةِ لا يعودون فيه حتّى يعود السهم في فوقه‌، فاقتلوهم‌، هم شرّ البريّة}}؛ این مرد و یارانش [[قرآن]] می‌خوانند اما از حنجره‌هاشان عقب‌تر نمی‌رود (در دلشان تأثیر نمی‌گذارد)، از [[دین]] فاصله می‌گیرند همان‌گونه که تیر از کمان فاصله می‌گیرد و به [[دین]] بر نمی‌گردند مگر اینکه تیر به کمان برگردد. پس بکشید آنها را که بدترین افراد روی [[زمین]] هستند”<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۵۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۵؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ص۳۲۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[سبّ]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
بعد از ایامی که بعضی [[حکام]]، [[مؤمنین]] را به [[دشنام]] دادن به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امر]] می‌کردند، از [[ابوسعید]] سؤال شد: شنیده‌ایم شما را هم به [[دشنام]] دادن به [[علی]]{{ع}} [[امر]] کردند، آیا این کار را کردید؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: “معاذ [[الله]]! قسم به خدایی که [[جان]] سعد به دست اوست از [[رسول خدا]]{{صل}} مطلبی درباره [[علی]]{{ع}} شنیدم که حتی اگر اره بر سر من قرار دهند که به او [[دشنام]] بدهم هرگز این کار را نخواهم کرد”<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۵۷ و ۴۴۰؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۰؛ مسند سعد بن ابی وقاص، دورقی، ص۱۸۹؛ مسند ابی یعلی، ابو یعلی موصلی، ج۲، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۲، ص۵۵۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[هارون]] عبدی==
ابوهارون عبدی می‌گوید: “من به [[عقیده]] [[خوارج]] [[معتقد]] بودم تا این که روزی با ابوسعید خدری همنشین شدم. از او شنیدم که می‌گوید: [[مردم]] به پنج چیز امر شدند اما به چهار تای آن عمل کردند و یکی از آنها را رها کردند. شخصی به او گفت:
"ای [[ابا سعید]]! آن چهار امری که به آن عمل کردند چیست؟" او پاسخ داد: "[[نماز]] و [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]]". سپس من از او سؤال کردم: آن امری که رها کردند، چیست؟ او پاسخ داد: "[[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}}" <ref>المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۷۵؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۷، ص۲۲۷.</ref> از وی سؤال شد: آیا این هم مثل چهار امر دیگر [[واجب]] است؟ او پاسخ داد: "قسم به خدای [[کعبه]]، آری"“<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۳۹.</ref>.
[[ابوسعید]] و [[ملاقات]] [[مرد]] [[یهودی]] با [[امام علی]]{{ع}}
[[ابوسعید]] [[نقل]] می‌کند: “زمانی که [[ابوبکر]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر]] [[جانشین]] او شد من نزد او حاضر بودم که یکی از بزرگان [[یهود]] [[مدینه]] نزد [[عمر]] آمد و به او گفت: "من نزد تو آمدم تا از [[اسلام]] بپرسم، اگر جواب سؤالات مرا بدهی تو عالم‌ترین [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} به [[کتاب و سنت]] هستی”.
[[عمر]] به او گفت: “من آن کسی که تو می‌خواهی نیستم اما تو را [[راهنمایی]] می‌کنم به کسی که عالم‌ترین [[امت]] به [[کتاب و سنت]] و سؤال‌های‌تو است” و [[نام امام علی]]{{ع}} را برد. [[یهودی]] به او گفت: “اگر این چنین است و او اعلم‌ترین شماست پس تو چرا بر [[مردم]] [[خلافت]] می‌کنی؟” [[عمر]] مرد را از ادامه سخن منع کرد. سپس [[یهودی]] نزد [[علی]]{{ع}} آمد و گفت: “آیا شما همان‌گونه هستید که [[عمر]] می‌گوید؟”.
[[علی]]{{ع}} فرمودند: “عمر چه می‌گوید”؟ [[یهودی]] ماجرا را شرح داد و گفت: “اگر تو آن گونه‌ای که او می‌گوید، از تو درباره چیزهایی می‌پرسم، اگر پاسخ دهید می‌دانم که این مسئله [[حقیقت]] دارد و در این صورت من [[مسلمان]] خواهم شد”.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: “بله، من همان گونه هستم که [[عمر]] می‌گوید، سؤال‌هایت را بپرس که ان شاء [[الله]] پاسخ خواهم گفت”.
[[حضرت]] فرمود: “سه چیز و سه چیز و یک چیز را به من بگو”.
[[حضرت]] فرمود: “چرا نمی‌گویی هفت چیز؟”
[[یهودی]] گفت: “اگر سه سؤال اول را پاسخ بگویی بقیه را می‌پرسم و الا کافی است. پس اگر به این سه سؤال پاسخ بگویی، تو عالم‌ترین روی [[زمین]] و [[افضل]] [[مردم]] و اولی‌ترین شخص برای [[رهبری]] [[مردم]] هستی”.
[[حضرت]] فرمودند: “سؤال کن”.
[[یهودی]] گفت: “از اولین سنگی که روی [[زمین]] قرار داده شد و از اولین درختی که روی [[زمین]] کاشته شد و از اولین چشمه‌ای که روی [[زمین]] جاری شد، به من خبر بده؟”.
[[حضرت]] فرمودند: “ای [[یهودی]]! شما می‌گویید اولین سنگی که روی [[زمین]] قرار داده شد سنگی است که در [[بیت المقدس]] است و [[دروغ]] می‌گویید، بلکه آن سنگی است که آن را [[آدم]] از [[بهشت]] پایین آورد”. [[یهودی]] گفت: “به [[خدا]] راست گفتی. این مطلب به خط [[هارون]] و [[موسی]] وجود دارد”.
پس [[حضرت]] فرمود: “شما می‌گویید، اولین چشمه‌ای که روی [[زمین]] جاری شد چشمه‌ای است که در [[بیت المقدس]] است و [[دروغ]] می‌گویید؛ آن، آب حیاتی است که [[یوشع بن نون]] در آن [[غسل]] کرده و نامش سمکه است و آن چشمه‌ای است که [[خضر]] از آن نوشیده است و احدی از آن نمی‌نوشد مگر این که زنده می‌ماند”.
[[یهودی]] گفت: “به [[خدا]] قسم راست گفتی، این مطلب نیز به خط [[هارون]] و [[موسی]] موجود است”.
[[امام علی]]{{ع}} در ادامه فرمودند: “شما می‌گویید، اولین درختی که روی [[زمین]] رویید زیتون بود که [[دروغ]] می‌گویید؛ آن درخت عجوه بود که [[آدم]] آن را همراه خود از [[بهشت]] به [[زمین]] آورد”.
[[یهودی]] گفت: “به [[خدا]] قسم، راست می‌گویی؛ این مطلب نیز به خط [[هارون]] و [[موسی]] موجود است”. سپس [[مرد]] [[یهودی]] گفت: “این [[امت]] چند [[امام]] و [[پیشوا]] دارند و از پیامبرتان [[محمد]]{{صل}} بگو که [[منزل]] او در [[بهشت]] کجاست و بگو چه کسانی با او در [[بهشت]] خواهند بود؟”.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامَ هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا{{صل}} فِي الْجَنَّةِ فَهِيَ أَفْضَلُهَا وَ أَشْرَفُهَا جَنَّةُ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ مِنْهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ}}؛ برای این [[امت]] [[دوازده امام]] [[هدایت‌گر]] از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است که از [[خاندان]] من هستند و اما [[منزل]] [[پیامبر]] ما در [[بهشت]] در بالاترین و شریف‌ترین قسمت یعنی [[بهشت]] عدن است و اما کسانی که با او در این [[منزل]] خواهند بود، این [[دوازده تن]] از [[نسل]] او و [[مادر]] آنها و [[مادر]] بزرگ آنها ([[حضرت زهرا]]{{س}}) و [[مادر]] مادرشان ([[حضرت خدیجه]]) و [[خاندان]] او هستند که احدی با آنها [[شریک]] نخواهد بود”<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۲؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص۱۵۳؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۷۷؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۹۵؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۲۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
==[[ابوسعید]] و [[معاویه]]==
[[ابوسعید]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند که [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|لَا يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ مَخَافَةُ النَّاسِ أَنْ يَقُولَ فِي الْحَقِّ إِذَا رَآهُ أَو عَلِمَه}}؛ [[ترس]] از [[مردم]] کسی از شما را از [[حق]] گویی باز ندارد، زمانی که [[حق]] را می‌بیند یا به آن [[علم]] پیدا می‌کند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۹۲؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹۰، ص۱۰؛ مسند ابی داوود، ابن داوود، ص۲۸۶؛ مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۲، ص۴۱۹؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱، ص۵۱۲.</ref>.
[[ابوسعید]] می‌گوید: “همین [[روایت]] مرا وادار کرد که پیش [[معاویه]] بروم و گوش او را (از [[انتقاد]]) پر کنم و برگردم”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۷؛ المجموع، محیی الدین نووی، ج۲۰، ص۱۷۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref>. اگر چه [[معاویه]] با او برخورد خوبی نداشت و او را از قصر خود بیرون کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.
==[[ابوسعید]] و واقعه [[حرّه]]==
واقعه [[حرّه]] در سال شصت و یک [[هجری]] و در پی حمله وحشیانه [[لشکر]] [[یزید]] به [[مدینه]] رخ داد. در هنگام [[جنگ]]، جمعی از [[شامیان]] به [[خانه]] ابوسعید خدری ریختند و پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: “ابوسعید [[خدری]]، [[یار]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}”.
گفتند: همواره نام تو را می‌شنیدیم و حال کار تو [[شایسته]] است که در [[خانه]] نشسته و با ما [[جنگ]] و [[ستیز]] نمی‌کنی، اکنون هر چه داری برای ما بیاور.
[[ابوسعید]] به آنها گفت: “به [[خدا]] قسم [[مالی]] برای من نگذاشتند”.
آنها او را [[اذیت]] نموده و [[محاسن]] شریفش را کندند و هر آن‌چه در [[خانه]] یافتند تاراج نمودند تا جایی که از [[سیر]] و پیاز او نیز نگذشتند و یک جفت کبوتری را هم که در [[خانه]] داشت، با خود بردند<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۵.</ref>.
ابوهارون عبدی می‌گوید: “ابوسعید را با ریش سپید دیدم که موهای دو طرف آن ریخته شده و موهای وسط آن باقی مانده بود، به او گفتم: ای [[ابوسعید]]! چرا [[محاسن]] تو این گونه است؟ او گفت: “این، کار [[ستمگران]] شامی در [[جنگ]] [[حرّه]] است؛ به خانه‌ام آمدند و آن‌چه در [[خانه]] بود، حتی ظرفی را که با آن آب می‌آشامیدم به [[غارت]] بردند و رفتند. پس از ایشان، ده تن دیگر آمدند و من به [[نماز]] [[ایستاده]] بودم، [[خانه]] را جستجو کردند و چیزی در آن نیافتند، [[خشمگین]] شدند و مرا از جانمازم بلند کردند و بر [[زمین]] کوفتند و هر یک از ایشان هرچه از موهای ریش من به دستش می‌افتاد، می‌کند و آن‌چه که می‌بینی کم‌پشت و پراکنده است جاهایی است که کنده‌اند و آن‌چه پرپشت و انبوه است جاهایی است که بر [[زمین]] بوده است و به آن دسترسی پیدا نکرده‌اند و آن را رها کرده‌ام تا با همین حال به محضر [[پروردگار]] خود بروم"“<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۱۴.</ref>.
به روایتی دیگر، در واقعه [[حرّه]]، [[ابوسعید]] به غاری [[پناه]] برد و یکی از [[لشکریان]] [[شام]] که به قصد کشتن وی آمده بود، پس از آن‌که او را [[شناخت]]، از وی خواست تا برایش [[طلب]] [[مغفرت]] کند<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref>. [[ابوسعید]] می‌گوید: “مرد شامی وارد [[غار]] شد و [[شمشیر]] به دست پیش آمد، من نیز [[شمشیر]] کشیدم و سوی او رفتم که او را بترسانم، اما او مصرانه پیش می‌آمد. چون او را مصمم دیدم [[شمشیر]] را در غلاف کردم و این [[آیه]] را خواندم: {{متن قرآن|لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره مائده، آیه ۲۸.</ref>.
او گفت: “تو کیستی؟”
گفتم: ابوسعید خدری.
گفت: “از [[یاران]] [[رسول]] خدایی؟”.
گفتم: آری، پس او از پیش من رفت”<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۳۱۱۱؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۲۵۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.
==[[مقام]] [[ابوسعید]]==
مورخان، او را یکی از بزرگان [[انصار]] دانسته<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۶۴.</ref> و بر [[فقاهت]] او تأکید کرده‌اند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۸۰؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. وی از [[دوستان]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] کرده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴.</ref>. [[رجال]] شناسان [[شیعه]] نیز او را بزرگ دانسته و از وی [[ستایش]] کرده‌اند، “برقی” وی را در بین [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در ردیف [[سلمان]] و [[ابوذر]] قرار داده<ref>رجال البرقی، برقی، ص۲.</ref> و در بین [[اصحاب امام علی]]{{ع}} در زمره “اصفیاء” [[اصحاب]] شمرده است<ref>رجال البرقی، برقی، ص۳.</ref>. از [[ابوسعید]] [[روایت]] شده که می‌گفت: [[منافقین]] را به دشمنی‌شان با [[علی]]{{ع}} می‌شناختیم.
در [[رجال]] کشی از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده که [[ابوسعید]] در [[دین]] [[استوار]] و آشنا به [[حق]] بوده است و از [[فضل بن شاذان]] نیز حکایت شده که [[ابوسعید]] از [[سابقین]] [[اصحاب]] آن [[امام]] بوده است<ref>اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، ص۳۰-۳۸.</ref>.
[[شیخ طوسی]]، [[ابوسعید]] را در کتاب [[رجال]] کشی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} دانسته است<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۲۶.</ref>. او از [[پیامبر]]{{صل}} بسیار [[حدیث]] [[نقل]] کرده است و تعداد [[احادیث]] [[نقل]] شده را تا هزار و صد و هفتاد [[حدیث]] یاد کرده‌اند که برخی از آنها را صاحبان [[صحاح]] چون [[مسلم]] و [[بخاری]] آورده‌اند<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۵، ص۱۸۹۳.</ref>.
بقی بن مخلد نیز بسیاری از آنها را در [[مسند]] کبیر خود گرد آورده است<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۷۱.</ref>. [[ابوسعید]] در میان [[صحابه]] به [[زهد]] و [[پارسایی]] نیز [[شهرت]] داشته است و در این باره در حلیة الاولیاء<ref>حلیة الأولیاء، ابونعیم، ج۱، ص۳۶۹-۳۷۱.</ref> و صفة الصفوه<ref>صفة الصفوه، ابن جوزی، ج۱، ص۷۱۴-۷۱۵.</ref> به [[شخصیت]] او پرداخته شده است.
[[امام حسین]]{{ع}} در [[کربلا]] هنگامی که با [[مردم]] به این [[سخن پیامبر]]{{صل}} که فرمودند: {{متن حدیث|الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}، [[احتجاج]] می‌کرد، فرمودند: “اگر مرا [[تصدیق]] می‌کنید پس قول من [[حق]] است و اگر مرا [[تکذیب]] می‌کنید، بپرسید از کسانی که خبر دارند” و سپس عده‌ای از [[صحابه]] را نام برد که یکی از ایشان ابوسعید خدری بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه مقدمه: پروین گنابادی)، ج۱، ص۴۱۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۲۶.</ref>. همچنین در نامه‌ای که [[امام رضا]]{{ع}} درباره اوصاف [[مسلمانان]] واقعی و [[پیروان]] [[حقیقی]] پیامبر به [[مأمون]] نوشته است [[ابوسعید]] را یکی از [[اصحاب]] واقعی [[رسول خدا]]{{صل}} شمرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۳۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۶.</ref>.
==سرانجام [[ابوسعید]]==
[[حضرت صادق]]{{ع}}، [[امام ششم]] [[شیعیان]]، فرمود: “دوست ندارم که [[مؤمن]] در [[دنیا]] هیچ [[اذیت]] و مصیبتی نبیند”، سپس فرمود: “ابوسعید [[خدری]] [[مرد]] [[هدایت]] شده‌ای بود و در طریق راست قدم بر می‌داشت؛ موقع مردن سه روز در حال [[جان]] دادن بود تا آن‌که او را [[غسل]] داده و در منزلش بر او [[نماز]] گزاردند”<ref>رجال کشی، کشی، ج۴۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۲۶؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۸، ص۴۷.</ref>.
بنابر نظر و مشهور، وی در سال ۷۴ [[هجری]] [[وفات]] کرد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۹۳۷؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۲؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۴۲؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲.</ref>. اما اقوال دیگر، [[سال]] [[وفات]] وی را ۶۳<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۷ (به نقل از مدائنی).</ref>، ۶۴<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۷ (با عبارت قیل).</ref> و یا ۶۵<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۷۳.</ref> [[هجری]] دانسته‌اند. محل [[دفن]] وی در [[مدینه]] و در [[قبرستان بقیع]] است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۵، ص۱۸۹۳؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۰؛ البته مرحوم تبریزی نقل ضعیفی را نیز درباره دفن ابوسعید در استانبول به نقل از قاموس الأعلام ذکر می‌کند.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۷.</ref>.


رسول خدا {{صل}} میان وی و حویصه [[پیمان برادری]] بست<ref>ابن سعد، ج۲، ص۹۶.</ref>. ابوسعید در جنگ‌های [[صفین]] و [[نهروان]] [[امام علی]] {{ع}} را در [[نبرد]] با [[قاسطین]] و [[مارقین]] [[همراهی]] کرد<ref>طوسی، رجال، ص۴۳؛ سید مرتضی ص۱۴۲.</ref>. ظاهرا علت شرکت او در این [[جنگ‌ها]]، [[حدیثی]] است که نقل کرده است: رسول خدا {{صل}} ما را به جنگ [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و مارقین [[امر]] کرد. گفتیم: یا [[رسول الله]]! ما را به جنگ با این گروه همراه چه کسی امر می‌کنی. فرمود: «همراه [[علی بن ابی طالب]]»<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن عساکر، ص۴۲ و ۴۷۱.</ref>. وی احادیثی بر [[ضد]] [[بنی امیه]]، از رسول خدا {{صل}} نقل کرده است<ref>بلاذری، ج۵، ص۱۳۶.</ref>. [[عثمان بن عفان]] در [[زمان]] [[خلافت]] خویش در [[نماز]] عیدین ([[عید قربان]] و [[فطر]]) [[خطبه]] نماز را قبل از نماز می‌خواند. ابوسعید، [[جابر انصاری]] و [[براء بن عازب]] این را خلاف [[سنت پیامبر]] می‌دانستند<ref> نووی، ج۵، ص۱۱.</ref>. [[مروان بن حکم]] نیز به [[پیروی]] از [[عثمان]]، خواست [[خطبه]] عیدین را قبل از [[نماز]] بخواند، ولی ابوسعید با توجه به [[سنت رسول خدا]] {{صل}}، مانع از رفتن او به [[منبر]] شد و آن دو درگیر شدند<ref>مسلم، ج۱، ص۲۴۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۰، ۲۰، ۵۲، ۵۴ و ۹۲؛ به نقل از شهرستانی، ج۲، ص۴۲۴.</ref>. او بعد از [[خلافت]] [[معاویه]]، به اعمال [[خلاف شرع]] او [[اعتراض]] داشت و برای این منظور به [[شام]] رفت <ref>ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۷۲.</ref>، او در [[واقعه حره]] مورد [[هجوم]] [[بنی امیه]] قرار گرفت<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ، ج۳، ص۲۲۱.</ref> و پس از خلافت [[مروان]]، به بدعت‌های او نیز اعتراض کرد<ref>صفدی، ج۱۵، ص۱۴۸.</ref>. [[ابن سعد]] گفته است: ابوسعید [[امام حسین]] {{ع}} را از [[قیام]] علیه [[حکومت]] ([[یزید]]) منع کرد<ref>ابن سعد، ج۱۰، ص۴۴۵.</ref>، ولی به نقل [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۸، ص۱۷۴.</ref>، ابوسعید در مورد وفای [[اهل کوفه]] [[تردید]] داشت و به [[سخنان امام علی]] {{ع}} استناد می‌کرد که از آنان [[راضی]] نبود. [[روایت]] زیر نیز که از ابوسعید نقل شده، بیشتر با نقل ابن کثیر سازگار است که گفته: «هر کس منکری را ببیند و بتواند، باید از آن جلوگیری کند. اگر نتواند، باید با زبانش او را [[نهی]] کند. اگر با زبان نیز نتوانست، باید قلباً از او [[بیزاری]] جوید و این از ضعیف‌ترین [[درجات ایمان]] است»<ref>طوسی، خلاف، ج۱، ص۶۶۴.</ref>.
در [[واقعه کربلا]]، هنگامی که [[امام حسین]] {{ع}} در مقابل [[لشکر]] یزید قرار گرفت، با قول [[رسول خدا]] {{متن حدیث| اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۳؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۱.</ref>؛ بر آنان [[احتجاج]] کرد و فرمود: «اگر این سخن را از من قبول ندارید، از ابوسعید خدری بپرسید». همچنین فرمود: «در روی کره [[زمین]] برای رسول خدا {{صل}} پسری جز من باقی نمانده است. اگر نمی‌دانید، از ابوسعید سؤال کنید»<ref>طبری، ج۵، ص۴۲۵.</ref>. ابوسعید در سال ۷۳ هجری همراه [[سلمة بن اکوع]] با [[عبدالملک]] [[بیعت]] کرد<ref>ابن سعد، ج۵، ص۱۷۷.</ref>.
[[روایات]] زیادی از او در کتاب‌های [[فقهی]] [[شیعه]] و [[سنی]] نقل شده<ref>طوسی، خلاف، ج۱، ص۴۸۱.</ref> و [[شیخ طوسی]]، بسیاری از فتواهای ابوسعید را در [[مدینه]] نقل کرده است<ref>طوسی، خلاف، ج۱، ص۱۲۴ و ۳۱۹.</ref>. او روایات بسیاری از [[رسول خدا]] {{صل}} به صورت مستقیم یا از طریق [[امام علی]] {{ع}}، [[اسید بن حضیر]]، [[جابر بن عبدالله]]، [[زید بن ثابت]] و... نقل کرده و تعداد زیادی از [[صحابه]] و [[تابعین]] از او [[روایت]] نقل کرده‌اند<ref>مزی، ج۷، ص۱۰۳؛ طبرانی، ج۶، ص۳۴.</ref>. بخشی از روایات او، در [[فضایل امام علی]] {{ع}} و [[اهل بیت]] {{ع}} است. از آن جمله است: او از رسول خدا {{صل}} نقل کرده که [[آیه تطهیر]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، در خانه‌ای که [[علی بن ابی طالب]]، [[حضرت فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} در آن بودند، نازل شد<ref>محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۲۲.</ref>. سپس گفته است: بعد از [[نزول]] این [[آیه]]، رسول خدا {{صل}}، آنان را جمع کرد، سپس کسایی بر سرشان انداخت و فرمود: «خدایا! اینان اهل بیت من هستند. [[پلیدی]] را از آنان دور کن و پاکشان گردان»<ref>حاکم حسکانی، ج۲، ص۳۸ و در، ج۵، ص۱۹۸؛ ابن عساکر، ترجمه امام حسین {{ع}}، ص۱۰۸؛ مقریزی، ص۲۹.</ref>، همچنین از اوست: رسول خدا {{صل}} چهل صبح بر در [[خانه علی]] می‌آمد و بعد از آنکه بر فاطمه {{ع}} وارد می‌شود، می‌فرمود: «[[سلام]] بر شما اهل بیت و [[رحمت]] و [[برکات]] [[خداوند]] بر شما باد»<ref>حاکم حسکانی، ج۲، ص۴۲ و ۴۴؛ میثمی، ج۹، ص۱۶۹.</ref> و تا یه ماه نیز در موقع هر [[نماز]]، در [[خانه فاطمه]] {{ع}} می‌آمد و می‌فرمود: {{متن حدیث|الصلاة الصلاة}}؛ و سپس آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ }} را قرائت می‌کرد<ref>اردبیلی، ص۵۱.</ref>. شخصی به ابوسعید گفت: [[علی]] تو را [[نکوهش]] کرده که از او [[تخلف]] کردی. ابوسعید گفت: سه چیز به [[علی بن ابی طالب]] داده شد که اگر یکی از آنها را به من می‌دادند، از [[دنیا]] و هر چه در آن است برای من محبوب‌تر بود. سپس [[فضایل امام علی]] {{ع}} را از [[سخنان رسول خدا]] {{صل}} در [[حدیث سد ابواب]]، [[خیبر]] و [[غدیر خم]] یاد کرد<ref>کوفی، مناقب، ج۲، ص۴۵۹؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۱۶.</ref>. همچنین از او نقل شده است: ما گروه [[انصار]]، [[منافقان]] را به [[دشمنی]] علی بن ابی طالب {{ع}} می‌شناختیم<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۵۰؛ طوسی، اختیار، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۸۵.</ref>.
برخی [[روایات]] دیگر او در فضایل امام علی {{ع}} چنین است که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث| أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا }}<ref>ابن کثیر، ج۱، ص۲۱۱ و ج۷، ص۳۷۵.</ref>؛ [[حدیث غدیر]]، [[حدیث منزلت]] و [[حدیث رایت]] - {{متن حدیث| لَأُعْطِيَنَّ اَلرَّايَةَ }}<ref>بلاذری، ج۲، ص۳۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۷.</ref>. او در مقابل، خبر فرار [[عمر]] را در [[جنگ خیبر]] نقل کرده است<ref>سید المرتضی، ج۴، ص۱۰۵. در منابع اهل سنت، نام فرار کننده به جای عمر، فلان و فلان نقل شده است؛ ر. ک: ابن کثیر، ج۴، ص۲۱۱ و ج۷، ص۳۷۵.</ref>، [[سهم بن حصین اسدی]] می‌گوید: من و [[عبدالله بن علقمه]] به [[مکه]] آمدیم. [[عبدالله]] مدت‌ها بود به علی {{ع}} [[ناسزا]] می‌گفت! به او گفتم: آیا مایلی با ابوسعید خدری [[دیدار]] کنی؟ قبول کرد و باهم نزد او رفتیم. عبدالله از ابوسعید پرسید: آیا درباره علی از رسول خدا {{صل}} فضیلتی شنیده‌ای؟ گفت: بله پس از آنکه آن را برای تو بیان کردم، آن را از [[مهاجر]] و انصار نیز بپرس. رسول خدا {{صل}} [[روز غدیر خم]] با تأکید فرمود: «آیا من به [[مؤمنان]] از خودشان اولی نیستم؟» و این [[پرسش]] را سه بار تکرار کرد. سپس فرمود: «ای علی! نزدیک بیا». پس دست‌های او را بلند کرد و فرمود: {{متن حدیث| مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ ....}}؛ پس از سخنان ابوسعید، [[عبدالله بن علقمه]] [[توبه]] کرد<ref>بخاری، ج۴، ص۱۹۳؛ طوسی، امالی، ص۲۴۷.</ref>. ابوسعید [[روز جمعه]] در سال ۷۴ هجری و در ۹۴ سالگی در [[مدینه]] درگذشت و در [[بقیع]] مدفون شد<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۰۸؛ طبری، ج۱، ص۵۲۶؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۲۶۱.</ref>. برخی، از [[صحابه]] دیگری به نام [[ابوسلمه خدری]] نام برده‌اند که این [[اشتباه]]، ناشی از «سقط» و افتادن واژه «عن» از بین ابوسلمه و خدری است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۱۷۰.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوسعید خدری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[دانش تفسیر قرآن]]
* [[مفسران اهل سنت]]
* [[خزرج]] (قبیله)
* [[بنی عوف بن حارث]] (قبیله)
* [[مالک بن سنان]] (پدر)
* [[انیسه بنت ابوحارثه]] (مادر)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ابوسعید خدری (مقاله)|مقاله «ابوسعید خدری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوسعید خدری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}


{{پانویس}}
{{صحابه انصار}}


[[رده:ابوسعید خدری]]
[[رده:مفسران]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مفسران اهل سنت]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:خزرج]]
[[رده:بنی عوف بن حارث]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۰:۰۰

ابوسعید خدری
تصویر کهنی از مدینه
نام کاملسعد بن مالک بن سنان خزرجی
جنسیتمرد
از قبیلهخزرج
از تیرهبنی عوف بن حارث
پدرمالک بن سنان
مادرانیسه بنت ابوحارثه
محل زندگیمدینه
درگذشت۷۳ هجری، مدینه
محل آرامگاهقبرستان بقیع
از اصحاب
حضور در جنگ

آشنایی اجمالی

نام وی، سعد بن مالک بن سنان خزرجی از خُدره، تیره‌ای از بنی عوف بن حارث است[۱]. او از مشاهیر و جوان‌ترین فقهای صحابه مدینه به شمار می‌آمد[۲]. خدره، جد اعلای ابوسعید به ابجر[۳] و نیای سوم او به سنان شهید شهرت داشت[۴]. مادرش انیسه دختر ابوحارثه از تیره بنی نجار بود[۵]، ابوسعید در احد سیزده سال داشت و پدرش بر شرکت او در جنگ پافشاری کرد، اما رسول خدا (ص) به دلیل کم بودن سن ابوسعید، مانع شرکت او در جنگ أحد شد[۶]، اما خود مالک بن سنان در جنگ احد به شهادت رسید [۷]. گویا ابوسعید نخستین بار در غزوه بنی‌المصطلق شرکت کرد و در آن ایام پانزده سال داشت[۸]. او بعد از آن، در تمام غزوات رسول خدا (ص) شرکت کرد[۹].

رسول خدا (ص) میان وی و حویصه پیمان برادری بست[۱۰]. ابوسعید در جنگ‌های صفین و نهروان امام علی (ع) را در نبرد با قاسطین و مارقین همراهی کرد[۱۱]. ظاهرا علت شرکت او در این جنگ‌ها، حدیثی است که نقل کرده است: رسول خدا (ص) ما را به جنگ ناکثین، قاسطین و مارقین امر کرد. گفتیم: یا رسول الله! ما را به جنگ با این گروه همراه چه کسی امر می‌کنی. فرمود: «همراه علی بن ابی طالب»[۱۲]. وی احادیثی بر ضد بنی امیه، از رسول خدا (ص) نقل کرده است[۱۳]. عثمان بن عفان در زمان خلافت خویش در نماز عیدین (عید قربان و فطر) خطبه نماز را قبل از نماز می‌خواند. ابوسعید، جابر انصاری و براء بن عازب این را خلاف سنت پیامبر می‌دانستند[۱۴]. مروان بن حکم نیز به پیروی از عثمان، خواست خطبه عیدین را قبل از نماز بخواند، ولی ابوسعید با توجه به سنت رسول خدا (ص)، مانع از رفتن او به منبر شد و آن دو درگیر شدند[۱۵]. او بعد از خلافت معاویه، به اعمال خلاف شرع او اعتراض داشت و برای این منظور به شام رفت [۱۶]، او در واقعه حره مورد هجوم بنی امیه قرار گرفت[۱۷] و پس از خلافت مروان، به بدعت‌های او نیز اعتراض کرد[۱۸]. ابن سعد گفته است: ابوسعید امام حسین (ع) را از قیام علیه حکومت (یزید) منع کرد[۱۹]، ولی به نقل ابن کثیر[۲۰]، ابوسعید در مورد وفای اهل کوفه تردید داشت و به سخنان امام علی (ع) استناد می‌کرد که از آنان راضی نبود. روایت زیر نیز که از ابوسعید نقل شده، بیشتر با نقل ابن کثیر سازگار است که گفته: «هر کس منکری را ببیند و بتواند، باید از آن جلوگیری کند. اگر نتواند، باید با زبانش او را نهی کند. اگر با زبان نیز نتوانست، باید قلباً از او بیزاری جوید و این از ضعیف‌ترین درجات ایمان است»[۲۱].

در واقعه کربلا، هنگامی که امام حسین (ع) در مقابل لشکر یزید قرار گرفت، با قول رسول خدا « اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ »[۲۲]؛ بر آنان احتجاج کرد و فرمود: «اگر این سخن را از من قبول ندارید، از ابوسعید خدری بپرسید». همچنین فرمود: «در روی کره زمین برای رسول خدا (ص) پسری جز من باقی نمانده است. اگر نمی‌دانید، از ابوسعید سؤال کنید»[۲۳]. ابوسعید در سال ۷۳ هجری همراه سلمة بن اکوع با عبدالملک بیعت کرد[۲۴].

روایات زیادی از او در کتاب‌های فقهی شیعه و سنی نقل شده[۲۵] و شیخ طوسی، بسیاری از فتواهای ابوسعید را در مدینه نقل کرده است[۲۶]. او روایات بسیاری از رسول خدا (ص) به صورت مستقیم یا از طریق امام علی (ع)، اسید بن حضیر، جابر بن عبدالله، زید بن ثابت و... نقل کرده و تعداد زیادی از صحابه و تابعین از او روایت نقل کرده‌اند[۲۷]. بخشی از روایات او، در فضایل امام علی (ع) و اهل بیت (ع) است. از آن جمله است: او از رسول خدا (ص) نقل کرده که آیه تطهیر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۸]، در خانه‌ای که علی بن ابی طالب، حضرت فاطمه، حسن و حسین (ع) در آن بودند، نازل شد[۲۹]. سپس گفته است: بعد از نزول این آیه، رسول خدا (ص)، آنان را جمع کرد، سپس کسایی بر سرشان انداخت و فرمود: «خدایا! اینان اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنان دور کن و پاکشان گردان»[۳۰]، همچنین از اوست: رسول خدا (ص) چهل صبح بر در خانه علی می‌آمد و بعد از آنکه بر فاطمه (ع) وارد می‌شود، می‌فرمود: «سلام بر شما اهل بیت و رحمت و برکات خداوند بر شما باد»[۳۱] و تا یه ماه نیز در موقع هر نماز، در خانه فاطمه (ع) می‌آمد و می‌فرمود: «الصلاة الصلاة»؛ و سپس آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ را قرائت می‌کرد[۳۲]. شخصی به ابوسعید گفت: علی تو را نکوهش کرده که از او تخلف کردی. ابوسعید گفت: سه چیز به علی بن ابی طالب داده شد که اگر یکی از آنها را به من می‌دادند، از دنیا و هر چه در آن است برای من محبوب‌تر بود. سپس فضایل امام علی (ع) را از سخنان رسول خدا (ص) در حدیث سد ابواب، خیبر و غدیر خم یاد کرد[۳۳]. همچنین از او نقل شده است: ما گروه انصار، منافقان را به دشمنی علی بن ابی طالب (ع) می‌شناختیم[۳۴].

برخی روایات دیگر او در فضایل امام علی (ع) چنین است که رسول خدا (ص) فرمود: « أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا »[۳۵]؛ حدیث غدیر، حدیث منزلت و حدیث رایت - « لَأُعْطِيَنَّ اَلرَّايَةَ »[۳۶]. او در مقابل، خبر فرار عمر را در جنگ خیبر نقل کرده است[۳۷]، سهم بن حصین اسدی می‌گوید: من و عبدالله بن علقمه به مکه آمدیم. عبدالله مدت‌ها بود به علی (ع) ناسزا می‌گفت! به او گفتم: آیا مایلی با ابوسعید خدری دیدار کنی؟ قبول کرد و باهم نزد او رفتیم. عبدالله از ابوسعید پرسید: آیا درباره علی از رسول خدا (ص) فضیلتی شنیده‌ای؟ گفت: بله پس از آنکه آن را برای تو بیان کردم، آن را از مهاجر و انصار نیز بپرس. رسول خدا (ص) روز غدیر خم با تأکید فرمود: «آیا من به مؤمنان از خودشان اولی نیستم؟» و این پرسش را سه بار تکرار کرد. سپس فرمود: «ای علی! نزدیک بیا». پس دست‌های او را بلند کرد و فرمود: « مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ ....»؛ پس از سخنان ابوسعید، عبدالله بن علقمه توبه کرد[۳۸]. ابوسعید روز جمعه در سال ۷۴ هجری و در ۹۴ سالگی در مدینه درگذشت و در بقیع مدفون شد[۳۹]. برخی، از صحابه دیگری به نام ابوسلمه خدری نام برده‌اند که این اشتباه، ناشی از «سقط» و افتادن واژه «عن» از بین ابوسلمه و خدری است[۴۰][۴۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، ج۲، ص۷۲.
  2. ابن سعد، ج۲، ص۲۸۵؛ ذهبی، العبر، ج۱، ص۶۱.
  3. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۳۸.
  4. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۳۵.
  5. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۶۶.
  6. بلاذری، ج۱، ص۳۸۶؛ ذهبی، تاریخ، ج۵، ص۵۵۳.
  7. واقدی، ج۱، ص۳۰۲.
  8. واقدی، ج۱، ص۴۱۳؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۳۸.
  9. مزی، ج۷، ص۱۱۵.
  10. ابن سعد، ج۲، ص۹۶.
  11. طوسی، رجال، ص۴۳؛ سید مرتضی ص۱۴۲.
  12. ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن عساکر، ص۴۲ و ۴۷۱.
  13. بلاذری، ج۵، ص۱۳۶.
  14. نووی، ج۵، ص۱۱.
  15. مسلم، ج۱، ص۲۴۲؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۰، ۲۰، ۵۲، ۵۴ و ۹۲؛ به نقل از شهرستانی، ج۲، ص۴۲۴.
  16. ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۷۲.
  17. ابن کثیر، ج۸، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ، ج۳، ص۲۲۱.
  18. صفدی، ج۱۵، ص۱۴۸.
  19. ابن سعد، ج۱۰، ص۴۴۵.
  20. ابن کثیر، ج۸، ص۱۷۴.
  21. طوسی، خلاف، ج۱، ص۶۶۴.
  22. احمد بن حنبل، ج۳، ص۳؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۱.
  23. طبری، ج۵، ص۴۲۵.
  24. ابن سعد، ج۵، ص۱۷۷.
  25. طوسی، خلاف، ج۱، ص۴۸۱.
  26. طوسی، خلاف، ج۱، ص۱۲۴ و ۳۱۹.
  27. مزی، ج۷، ص۱۰۳؛ طبرانی، ج۶، ص۳۴.
  28. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  29. محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۲۲.
  30. حاکم حسکانی، ج۲، ص۳۸ و در، ج۵، ص۱۹۸؛ ابن عساکر، ترجمه امام حسین (ع)، ص۱۰۸؛ مقریزی، ص۲۹.
  31. حاکم حسکانی، ج۲، ص۴۲ و ۴۴؛ میثمی، ج۹، ص۱۶۹.
  32. اردبیلی، ص۵۱.
  33. کوفی، مناقب، ج۲، ص۴۵۹؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۱۶.
  34. بلاذری، ج۲، ص۳۵۰؛ طوسی، اختیار، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۸۵.
  35. ابن کثیر، ج۱، ص۲۱۱ و ج۷، ص۳۷۵.
  36. بلاذری، ج۲، ص۳۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۷.
  37. سید المرتضی، ج۴، ص۱۰۵. در منابع اهل سنت، نام فرار کننده به جای عمر، فلان و فلان نقل شده است؛ ر. ک: ابن کثیر، ج۴، ص۲۱۱ و ج۷، ص۳۷۵.
  38. بخاری، ج۴، ص۱۹۳؛ طوسی، امالی، ص۲۴۷.
  39. خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۲۰۸؛ طبری، ج۱، ص۵۲۶؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۲۶۱.
  40. ابن حجر، ج۷، ص۱۷۰.
  41. محمدی، رمضان، مقاله «ابوسعید خدری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۱.