کرامت نفس در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== {{یادآوری پانویس}} {{پانویس}} +== پانویس == {{پانویس}})) |
(←پانویس) |
||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = کرامت نفس | |||
| عنوان مدخل = کرامت نفس | |||
| مداخل مرتبط = [[کرامت نفس در اخلاق اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
== مقدمه == | |||
این [[فضیلت]]، در شمار فضائلی است که آثاری چند بر آن مترتّب؛ و هریک از این آثار، به تنهایی از تمامیِ [[دنیا]] و آنچه در آن است، [[برتر]] شمرده میشود. | |||
در اینجا، به برخی از این آثار اشاره مینماییم: | |||
# '''[[ثبات]] و تحمّل در [[سختیها]] و [[مصیبتها]]:''' آن کس که از [[کرامت]] و [[بزرگواری نفس]] برخوردار است، در میانه [[مصائب]] و [[سختیها]]، همچون کوه [[استواری]] است که طوفانها نیز از لغزاندن او [[ناتوان]] خواهند بود. | |||
# '''بلندی [[همت]]:''' [[همت]] بلند، [[انسان]] را به [[برترین]] مراتب کمالِ دو جهانی میرساند. [[انسان]] بلند [[همت]]، به هیچ حدّ و درجهای از درجات کمال [[راضی]] نشده به هر مرتبهای که نائل شود، مرتبهای فراتر از آن را در نظر گرفته در رسیدن به آن میکوشد؛ از اینرو همواره در ترقّی و [[پیشرفت]] میباشد. | |||
#'''[[ثبات]] و تحمّل در [[سختیها]] و [[مصیبتها]]:''' آن کس که از [[کرامت]] و [[بزرگواری نفس]] برخوردار است، در میانه [[مصائب]] و [[سختیها]]، همچون کوه [[استواری]] است که طوفانها نیز از لغزاندن او [[ناتوان]] خواهند بود. | # '''[[تواضع]] و [[تکبّر]] در موضع شایستة خود:''' [[حضرت حق]] در این زمینه میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند» سوره مائده، آیه ۵۴.</ref>. | ||
#'''بلندی [[همت]]:''' [[همت]] بلند، [[انسان]] را به [[برترین]] مراتب کمالِ دو جهانی میرساند. [[انسان]] بلند [[همت]]، به هیچ حدّ و درجهای از درجات کمال [[راضی]] نشده به هر مرتبهای که نائل شود، مرتبهای فراتر از آن را در نظر گرفته در رسیدن به آن میکوشد؛ از اینرو همواره در ترقّی و [[پیشرفت]] میباشد. | |||
#'''[[تواضع]] و [[تکبّر]] در موضع شایستة خود:''' [[حضرت حق]] در این زمینه میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ}}<ref>«ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند» سوره مائده، آیه ۵۴ | |||
اینچنین کس، نه به [[تواضع]] بیمعنی و نه به [[تکبّر]] بیمحل آلوده نخواهد شد؛ بلکه چون خود را در مقابل کسی که [[شایسته]] [[تواضع]] است ببیند، [[تواضع]] مینماید؛ و چون خود را در برابر کسی که [[تکبّر]] در برابر او بایسته است بیابد، [[تکبّر]] مینماید. | |||
سعه صدر به [[انسان]] [[توان]] آن را میبخشد، که گذشته از تحمّل مشکلات، به حلّ آنها نیز بپردازد؛ از این رو با [[اراده]] خود تمامی مشکلات را آسان میسازد. [[قرآن کریم]] در این زمینه، [[سخن پیامبر]] بزرگ [[حضرت موسی]] {{ع}} را، اینچنین [[نقل]] میفرماید: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي}}<ref>«(موسی) گفت: پروردگارا! سینهام را گشایش بخش و کارم را برای من آسان کن و گرهی از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند» سوره طه، آیه ۲۵-۲۸.</ref>. | |||
==منابع== | کوتاه سخن آنکه این [[فضیلت]]، از آثاری بهرهمند است که هریک را آثاری دیگر در پی میباشد؛ از این رو میتوان آن را [[مادر]] [[فضائل]] و منبع آنان دانست. | ||
در این میان، اگر تنها اثر آن را [[آزادگی]] و سرباز زدن از [[سلطه]] طاغوتهای جنّی و اِنسی برشماریم، کافی است تا به [[برتری]] آن نسبت به دیگر [[فضائل نفسانی]] [[آگاه]] شویم. [[قرآن کریم]] بهخوبی [[راهنمائی]] میفرماید که، هرکس [[سلطنت]] و فرمانروائی بیگانگان را بپذیرد، بهرهای از [[بزرگواری]] و حرّیت نداشته نزد [[خداوند متعال]] به چیزی شمرده نمیشود: {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>. | |||
و باز از همین رو، بهصراحت متذکّر میشود که [[مؤمن]] [[پرهیزگار]]، [[سلطه]] [[شیطان]] را نمیپذیرد؛ چه [[بزرگواری نفس]] او اجازه نمیدهد که خود را در برابر این بیگانه پلید کوچک شمارد: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref>. | |||
راز این مطلب، در آن نهفته است که [[انسان]] گناهکاری که در [[حقّ]] [[مردمان]] ظلمی میدارد، پیش از آنکه به آنان [[ستم]] روادارد، خویشتن را کوچک شمرده انجام چنان فعلی را در خور خود دانسته است؛ ورنه اگر او را نفسی بزرگوار بود، نه به خود چنین اهانتی مینمود، و نه به [[مردمان]] چنان ظلمی روا میداشت. | |||
حضرت حق با اشاره به همین [[بزرگواری نفس]] پرهیزگاران، میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}<ref>«بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی ج۲]]، ص۲۳ ـ ۲۵.</ref> | |||
== مراتب [[بزرگواری نفس]] و انواع آن == | |||
همانگونه که در توضیح دیگر [[فضائل اخلاقی]] نیز اشاره کردهایم، [[بزرگواری نفس]] نیز به اقسام گوناگونی تقسیم نمیشود؛ بلکه آن را مراتبی است، که از مراتب ضعیف آغاز و به مراتب شدید و [[قوی]] پایان میپذیرد. | |||
این مراتب، از همان ضعیفترین مرتبهها مطلوب بوده، تا بدان مرتبتی رسد که ویژه [[پیامبر خاتم]] است. با اینحال امّا، شخصیّت [[انسانها]] را میتوان در سه [[حوزه]] مشخّص | |||
# شخصیّت فردی؛ | |||
# شخصیّت [[اجتماعی]]؛ | |||
# شخصیّت [[دینی]] آنان، بررسی نمود. | |||
پر واضح است که منظور از "شخصیّت" در اینجا، دارابودن نفسی ارزشمند که از [[علل]] گوناگون تأثّر نپذیرد، میباشد. | |||
اکنون در توضیح آن سه شخصیّت، نکاتی را اضافه مینماییم. | |||
# '''شخصیّت فردی:''' منظور از "شخصیّت فردی" آنست، که [[انسان]] دریابد که او را نفسی سخت ارزشمند و پربهاست. از اینرو از فروافتادن آن در کارهائی که بهواسطه عرف یا [[شرع]] [[پست]] شمرده میشود، [[خویشتنداری]] نماید. | |||
# '''شخصیّت [[اجتماعی]]:''' منظور از این شخصیّت، آن است که جامعهای که [[انسان]] در آن میزید، شخصیّت مستقلّ [[آدمی]] را [[درک]] کرده برای آن ارزشی متناسب با آن قائل شوند. این گونه از شخصیّت، در [[قرآن کریم]] به نامهای مختلفی خوانده شده است؛ در این شمار است: وُد و حُبّ [[الهی]]: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا}}<ref>«به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، (در دلها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.</ref>. و نیز آبرو و خوشنامی: {{متن قرآن|يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ}}<ref>«ای مریم! خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیکشدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref>. | |||
# '''شخصیّت [[دینی]]:''' مراد از این شخصیّت آن است، که [[نفس انسان]] و شخصیّت او با شخصیّتی که در [[شریعت]] تصویر شده است تطابق داشته، میان آن دو هماهنگی برقرار باشد. بهنظر [[قرآن کریم]]، هیچکس جز از پرهیزگاران از چنین شخصیّت ارزشمندی برخوردار نیست: {{متن قرآن|إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}<ref>«بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی ج۲]]، ص ۲۶-۲۷.</ref>. | |||
== ذاتی و اکتسابی بودن [[بزرگواری نفس]] == | |||
[[بزرگی نفس]] و [[بزرگواری]] آن، گاه ذاتی است. بدین معنی که نفسْ خود به این صفات آراسته بوده، از [[ثبات]] و [[استقامت]] به هنگام [[هجوم]] [[سختیها]]، و نیز [[سعه صدر]] و [[تواضع]] و [[آزادگی]] بهرهمند است. گاه امّا این [[کمالات]] در او نهفته نبوده بهتدریج برای [[آدمی]] حاصل میشود. از اینرو بر اوست که از کمالاتی که برای این [[فضیلت]] در رتبه مقدّمه قرار دارد آغاز کرده، پلّه پلّه این مسیر را طی نماید؛ تا سرانجام به [[بزرگواری]] و [[شخصیّت]] لازم دست یابد. [[دانشمندان]] [[علم اخلاق اسلامی]]، هرگاه سخن از [[بزرگمنشی]] و [[بزرگواری]] به میان آوردهاند، معمولاً همین نوع دوّم را در نظر داشتهاند. پیش از این اشاره کردیم که در نظر [[قرآن کریم]]، [[برترین]] [[انسانها]] که از [[برترین]] مراتب [[بزرگواری]] برخوردارند، [[متّقیان]] آراسته به [[زینت]] دانشاند: {{متن قرآن|يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ}}<ref>«خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد» سوره مجادله، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی ج۲]]، ص ۲۷.</ref> | |||
==[[کرامت نفس]] محور [[اخلاق اسلامی]]== | |||
در [[مکتب اخلاقی]] [[اسلام]]، محور اصلی تمام [[دستورات]] و [[ملکات اخلاقی]]، [[احساس]] [[کرامت]] و [[عزت نفس]] است. علی{{ع}} میفرمایند: | |||
هر کس خودش در نزد خودش گرامی شد، خود را با [[معصیت]] [[خوار]] نمیکند<ref>مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۳۹.</ref>. | |||
کرامت نفس یعنی خود را با [[ارزش]] و بزرگ دیدن، اما نه از دیگری؛ بلکه به این معنی که «من بزرگتر از آنم که تن به [[پستی]] دهم»؛ لذا [[کریم]] از بزرگی دیگران ناراحت نیست؛ برخلاف [[متکبر]] که بزرگی دیگران را مانع بزرگی خود میداند. به همین علت کرامت نفس برخلاف [[تکبر]] با [[تواضع]] و [[خدمت]] به دیگران و [[مهربانی]] هیچ منافاتی ندارد. | |||
کرامت نفس یعنی [[رهایی]] از محدودیت و [[بندگی]] «من حیوانی» و زنده شدن به «من [[الهی]] و [[ملکوتی]]». [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به [[امام حسن]]{{ع}} میفرمایند: | |||
بزرگوارتر از آن باش که به پستیها تن دهی، هرچند تو را به مقصودت برساند چون در مقابل آنچه از [[شخصیت]] خود میدهی چیزی نخواهی گرفت و [[بنده]] دیگری نباش که [[خدا]] تو را [[آزاد]] [[آفریده]] است<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱.</ref>. | |||
[[رذائل اخلاقی]] همگی نقایص و [[اعدام]]، و علامت [[حقارت]] کسی هستند که آنها را مرتکب میشود. علی{{ع}} میفرمایند: | |||
{{متن حدیث|الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۶۱.</ref>؛ | |||
و | |||
{{متن حدیث|مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۰۵.</ref>؛ | |||
یعنی کسی [[غیبت]] میکند که احساس عجز میکند و کسی [[زنا]] میکند که فاقد [[غیرت]] است و کسی که کمالی مثل غیرت دارد، به پستی زنا تن نمیدهد. | |||
در اسلام کمک خواستن از دیگران نیز تا آنجا جایز است که به کرامت نفس، آسیب نزند. علی{{ع}} میفرمایند: | |||
{{متن حدیث|اطْلُبُوا الْحَاجَاتِ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱۸.</ref>؛ | |||
یعنی [[حوائج]] خود را با عزت نفس بخواهید و در راه [[طلب]] حوائج، عزت نفس را [[فدا]] نکنید و آنجا که خواستن موجب [[ذلت]] است، محتاج ماندن اولی است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، صص ۳۹۶-۴۰۳؛ ج۲۳، صص ۲۴۶-۲۴۲ و ۶۳۵؛ یادداشتهای استاد، ج۶، صص ۵۰۴-۴۸۳.</ref>. | |||
ذلت به دو معنا است. یکی به معنای [[ذلیل]] کردن «من [[ملکوتی]]» که در مقابل [[کرامت نفس]] بوده و [[مذموم]] است؛ و دیگری به معنای [[ذلیل]] کردن «من حیوانی» در مقابل «من ملکوتی» است که عین کرامت نفس است؛ لذا در [[اسلام]] هم از [[خودفراموشی]] و [[ذلت نفس]] [[نهی]] شده است به معنای اول آن، هم به آن امر شده است به معنای دوم آن. | |||
علی{{ع}} میفرمایند: | |||
{{متن حدیث|طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲.</ref>؛ | |||
خوشا به حال کسی که خودش (خود حیوانیاش) در نزد خودش (خود انسانیاش) ذلیل باشد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، ص۴۷۹.</ref>.<ref>[[احد ایمانی|ایمانی، احد]]، [[اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]] ص ۴۷.</ref> | |||
===[[شخصیت]] و [[خودباختگی]]=== | |||
[[احساس شخصیت]] یعنی [[احساس]] [[کرامت]] و [[عزت]]؛ و خودباختگی یعنی نداشتن شخصیت و [[حس]] کرامت. احساس شخصیت به داشتن برخی [[کمالات]] مثل [[علم]] و سواد نیست؛ بسا دانشمندانی که [[خودباخته]] و بیشخصیتاند و بسا بیسوادانی که دارای شخصیتاند. | |||
[[ترس]] و [[تعصب]] عمدهترین عوامل بیشخصیتی هستند. [[آدم]] مرعوب نمیتواند از نیروهای موجود خود استفاده کند. برخی [[تقلیدها]]، از سر مرعوبیت است البته در قالب پُز تجدد. جایی که شخصیت [[تقلید]] کننده توسط شخصیت تقلید شونده له میشود، تقلید مذموم است؛ لذا اسلام با خودباختگی و هضم شدن در [[فکر]] و شخصیت دیگران و با این امر که [[مسلمان]] «خر مرده دیگری را قاطر حساب کند!» مخالف است. | |||
عامل ضد شخصیت دیگر، [[تقلید کورکورانه]] و متعصبانه است. [[خداوند متعال]] میفرماید: | |||
و زمانی که به آنان گفته شد [[تبعیت]] کنید از آنچه که [[خدا]] نازل کرده است. گفتند: نه، ما تبعیت میکنیم از طریقهٔ پدرانمان (آیا چنین کاری میکنند) حتی اگر پدرانشان چیزی [[تعقل]] نکرده و [[هدایت]] نیافته باشند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، صص ۲۱ و ۲۴.</ref>.<ref>[[احد ایمانی|ایمانی، احد]]، [[اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]] ص ۴۹.</ref> | |||
===[[بلندهمتی]] و کرامت نفس=== | |||
بزرگی و کوچکی [[همت]] نشانه بزرگی و کوچکی [[روح]] است. [[ابوریحان بیرونی]] که در بستر [[مرگ]] هم از [[کسب علم]] دست برنمیداشت، یک روح بزرگ بود. نادرشاه و [[اسکندر]] روحهای بزرگی در [[کسب قدرت]] بودند، برخی نیز در [[کسب مال]]، روحهای بزرگی دارند. اما [[بزرگواری]] غیر از بزرگی است؛ هر بزرگواری روح، [[بزرگی روح]] هم هست ولی هر بزرگی [[روحی]]، [[بزرگواری]] [[روح]] نیست؛ لذا هر [[انسان]] بلندهمت و دارای روح بزرگ را نمیتوان [[بزرگوار]] نامید. بزرگواری آن است که انسان در [[باطن]] خود نوعی [[شرافت]] و [[قداست]] [[احساس]] کند. بزرگی در مقابل کوچکی است؛ اما بزرگواری در مقابل [[دنائت]] و [[پستی]] است؛ لذا یک [[آدم]] بزرگ ممکن است [[پست]] هم باشد. دیکتاتورهای بزرگ، کسانی هستند که میخواهند مثل شیر باشند اما به قیمت گوسفند بودن دیگران. ولی بزرگواری چون علی{{ع}} میخواهد همه شیر باشند؛ بر این اساس دائماً [[مردم]] را به [[عزت]] و [[کرامت]] [[دعوت]] کرده و از [[ذلت]] [[نهی]] میکند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲۳، صص ۶۲۱-۶۳۰.</ref>. | |||
حضرت وقتی با [[جامعه]] گوسفندصفت [[کوفه]] مواجه میشوند که به [[راحتی]] به ذلت تن میدهند به شدت ناراحت شده و میفرمایند: | |||
مردمی که از [[جهاد]] رو برگردانند، [[خداوند]] [[لباس]] ذلت بر تن آنها میپوشاند و [[بلا]] به آنها [[هجوم]] میآورد، حقیر و [[ذلیل]] میشوند، [[عقل]] و [[فهم]] آنها تباه میگردد... به [[خدا]] [[سوگند]] هر ملتی که در درون خانهاش مورد هجوم قرار گیرد، حتما ذلیل خواهد شد.... به من خبر رسیده است که یکی از آنان (افراد [[معاویه]]) به [[خانه]] [[زن]] [[مسلمان]] و زن غیر [[مسلمانی]] که در [[پناه]] [[اسلام]] [[جان]] و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال، دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنها را از تنشان بیرون آورده است... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از [[تأسف]] بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجا است... ای کسانی که شبیه مرد هستید ولی مرد نیستید؛ ای [[کودکان]] بزرگسالنما با عقلهای نوعروسان حجلهنشین... [[دوست]] داشتم که شما را هرگز نمیدیدم و نمیشناختم... خدا شما را بکشد که [[خون]] به [[دل]] من کردید و سینه مرا مملو از [[خشم]] ساختید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.<ref>[[احد ایمانی|ایمانی، احد]]، [[اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|اخلاق و فرا اخلاق]] ص ۵۰.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۲''']] | |||
# [[پرونده:1100608.jpg|22px]] [[احد ایمانی|ایمانی، احد]]، [[اخلاق و فرا اخلاق (کتاب)|'''اخلاق و فرا اخلاق''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:کرامت]] | |||
[[رده: کرامت |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۱
مقدمه
این فضیلت، در شمار فضائلی است که آثاری چند بر آن مترتّب؛ و هریک از این آثار، به تنهایی از تمامیِ دنیا و آنچه در آن است، برتر شمرده میشود.
در اینجا، به برخی از این آثار اشاره مینماییم:
- ثبات و تحمّل در سختیها و مصیبتها: آن کس که از کرامت و بزرگواری نفس برخوردار است، در میانه مصائب و سختیها، همچون کوه استواری است که طوفانها نیز از لغزاندن او ناتوان خواهند بود.
- بلندی همت: همت بلند، انسان را به برترین مراتب کمالِ دو جهانی میرساند. انسان بلند همت، به هیچ حدّ و درجهای از درجات کمال راضی نشده به هر مرتبهای که نائل شود، مرتبهای فراتر از آن را در نظر گرفته در رسیدن به آن میکوشد؛ از اینرو همواره در ترقّی و پیشرفت میباشد.
- تواضع و تکبّر در موضع شایستة خود: حضرت حق در این زمینه میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ﴾[۱].
اینچنین کس، نه به تواضع بیمعنی و نه به تکبّر بیمحل آلوده نخواهد شد؛ بلکه چون خود را در مقابل کسی که شایسته تواضع است ببیند، تواضع مینماید؛ و چون خود را در برابر کسی که تکبّر در برابر او بایسته است بیابد، تکبّر مینماید.
سعه صدر به انسان توان آن را میبخشد، که گذشته از تحمّل مشکلات، به حلّ آنها نیز بپردازد؛ از این رو با اراده خود تمامی مشکلات را آسان میسازد. قرآن کریم در این زمینه، سخن پیامبر بزرگ حضرت موسی (ع) را، اینچنین نقل میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي﴾[۲].
کوتاه سخن آنکه این فضیلت، از آثاری بهرهمند است که هریک را آثاری دیگر در پی میباشد؛ از این رو میتوان آن را مادر فضائل و منبع آنان دانست.
در این میان، اگر تنها اثر آن را آزادگی و سرباز زدن از سلطه طاغوتهای جنّی و اِنسی برشماریم، کافی است تا به برتری آن نسبت به دیگر فضائل نفسانی آگاه شویم. قرآن کریم بهخوبی راهنمائی میفرماید که، هرکس سلطنت و فرمانروائی بیگانگان را بپذیرد، بهرهای از بزرگواری و حرّیت نداشته نزد خداوند متعال به چیزی شمرده نمیشود: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾[۳].
و باز از همین رو، بهصراحت متذکّر میشود که مؤمن پرهیزگار، سلطه شیطان را نمیپذیرد؛ چه بزرگواری نفس او اجازه نمیدهد که خود را در برابر این بیگانه پلید کوچک شمارد: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ﴾[۴].
راز این مطلب، در آن نهفته است که انسان گناهکاری که در حقّ مردمان ظلمی میدارد، پیش از آنکه به آنان ستم روادارد، خویشتن را کوچک شمرده انجام چنان فعلی را در خور خود دانسته است؛ ورنه اگر او را نفسی بزرگوار بود، نه به خود چنین اهانتی مینمود، و نه به مردمان چنان ظلمی روا میداشت.
حضرت حق با اشاره به همین بزرگواری نفس پرهیزگاران، میفرماید: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۵].[۶]
مراتب بزرگواری نفس و انواع آن
همانگونه که در توضیح دیگر فضائل اخلاقی نیز اشاره کردهایم، بزرگواری نفس نیز به اقسام گوناگونی تقسیم نمیشود؛ بلکه آن را مراتبی است، که از مراتب ضعیف آغاز و به مراتب شدید و قوی پایان میپذیرد.
این مراتب، از همان ضعیفترین مرتبهها مطلوب بوده، تا بدان مرتبتی رسد که ویژه پیامبر خاتم است. با اینحال امّا، شخصیّت انسانها را میتوان در سه حوزه مشخّص
پر واضح است که منظور از "شخصیّت" در اینجا، دارابودن نفسی ارزشمند که از علل گوناگون تأثّر نپذیرد، میباشد.
اکنون در توضیح آن سه شخصیّت، نکاتی را اضافه مینماییم.
- شخصیّت فردی: منظور از "شخصیّت فردی" آنست، که انسان دریابد که او را نفسی سخت ارزشمند و پربهاست. از اینرو از فروافتادن آن در کارهائی که بهواسطه عرف یا شرع پست شمرده میشود، خویشتنداری نماید.
- شخصیّت اجتماعی: منظور از این شخصیّت، آن است که جامعهای که انسان در آن میزید، شخصیّت مستقلّ آدمی را درک کرده برای آن ارزشی متناسب با آن قائل شوند. این گونه از شخصیّت، در قرآن کریم به نامهای مختلفی خوانده شده است؛ در این شمار است: وُد و حُبّ الهی: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا﴾[۷]. و نیز آبرو و خوشنامی: ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ﴾[۸].
- شخصیّت دینی: مراد از این شخصیّت آن است، که نفس انسان و شخصیّت او با شخصیّتی که در شریعت تصویر شده است تطابق داشته، میان آن دو هماهنگی برقرار باشد. بهنظر قرآن کریم، هیچکس جز از پرهیزگاران از چنین شخصیّت ارزشمندی برخوردار نیست: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۹].[۱۰].
ذاتی و اکتسابی بودن بزرگواری نفس
بزرگی نفس و بزرگواری آن، گاه ذاتی است. بدین معنی که نفسْ خود به این صفات آراسته بوده، از ثبات و استقامت به هنگام هجوم سختیها، و نیز سعه صدر و تواضع و آزادگی بهرهمند است. گاه امّا این کمالات در او نهفته نبوده بهتدریج برای آدمی حاصل میشود. از اینرو بر اوست که از کمالاتی که برای این فضیلت در رتبه مقدّمه قرار دارد آغاز کرده، پلّه پلّه این مسیر را طی نماید؛ تا سرانجام به بزرگواری و شخصیّت لازم دست یابد. دانشمندان علم اخلاق اسلامی، هرگاه سخن از بزرگمنشی و بزرگواری به میان آوردهاند، معمولاً همین نوع دوّم را در نظر داشتهاند. پیش از این اشاره کردیم که در نظر قرآن کریم، برترین انسانها که از برترین مراتب بزرگواری برخوردارند، متّقیان آراسته به زینت دانشاند: ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[۱۱].[۱۲]
کرامت نفس محور اخلاق اسلامی
در مکتب اخلاقی اسلام، محور اصلی تمام دستورات و ملکات اخلاقی، احساس کرامت و عزت نفس است. علی(ع) میفرمایند: هر کس خودش در نزد خودش گرامی شد، خود را با معصیت خوار نمیکند[۱۳]. کرامت نفس یعنی خود را با ارزش و بزرگ دیدن، اما نه از دیگری؛ بلکه به این معنی که «من بزرگتر از آنم که تن به پستی دهم»؛ لذا کریم از بزرگی دیگران ناراحت نیست؛ برخلاف متکبر که بزرگی دیگران را مانع بزرگی خود میداند. به همین علت کرامت نفس برخلاف تکبر با تواضع و خدمت به دیگران و مهربانی هیچ منافاتی ندارد. کرامت نفس یعنی رهایی از محدودیت و بندگی «من حیوانی» و زنده شدن به «من الهی و ملکوتی». امیرمؤمنان(ع) به امام حسن(ع) میفرمایند: بزرگوارتر از آن باش که به پستیها تن دهی، هرچند تو را به مقصودت برساند چون در مقابل آنچه از شخصیت خود میدهی چیزی نخواهی گرفت و بنده دیگری نباش که خدا تو را آزاد آفریده است[۱۴]. رذائل اخلاقی همگی نقایص و اعدام، و علامت حقارت کسی هستند که آنها را مرتکب میشود. علی(ع) میفرمایند: «الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ»[۱۵]؛
و «مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ»[۱۶]؛ یعنی کسی غیبت میکند که احساس عجز میکند و کسی زنا میکند که فاقد غیرت است و کسی که کمالی مثل غیرت دارد، به پستی زنا تن نمیدهد. در اسلام کمک خواستن از دیگران نیز تا آنجا جایز است که به کرامت نفس، آسیب نزند. علی(ع) میفرمایند: «اطْلُبُوا الْحَاجَاتِ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ»[۱۷]؛ یعنی حوائج خود را با عزت نفس بخواهید و در راه طلب حوائج، عزت نفس را فدا نکنید و آنجا که خواستن موجب ذلت است، محتاج ماندن اولی است[۱۸]. ذلت به دو معنا است. یکی به معنای ذلیل کردن «من ملکوتی» که در مقابل کرامت نفس بوده و مذموم است؛ و دیگری به معنای ذلیل کردن «من حیوانی» در مقابل «من ملکوتی» است که عین کرامت نفس است؛ لذا در اسلام هم از خودفراموشی و ذلت نفس نهی شده است به معنای اول آن، هم به آن امر شده است به معنای دوم آن. علی(ع) میفرمایند: «طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ»[۱۹]؛ خوشا به حال کسی که خودش (خود حیوانیاش) در نزد خودش (خود انسانیاش) ذلیل باشد[۲۰].[۲۱]
شخصیت و خودباختگی
احساس شخصیت یعنی احساس کرامت و عزت؛ و خودباختگی یعنی نداشتن شخصیت و حس کرامت. احساس شخصیت به داشتن برخی کمالات مثل علم و سواد نیست؛ بسا دانشمندانی که خودباخته و بیشخصیتاند و بسا بیسوادانی که دارای شخصیتاند. ترس و تعصب عمدهترین عوامل بیشخصیتی هستند. آدم مرعوب نمیتواند از نیروهای موجود خود استفاده کند. برخی تقلیدها، از سر مرعوبیت است البته در قالب پُز تجدد. جایی که شخصیت تقلید کننده توسط شخصیت تقلید شونده له میشود، تقلید مذموم است؛ لذا اسلام با خودباختگی و هضم شدن در فکر و شخصیت دیگران و با این امر که مسلمان «خر مرده دیگری را قاطر حساب کند!» مخالف است.
عامل ضد شخصیت دیگر، تقلید کورکورانه و متعصبانه است. خداوند متعال میفرماید: و زمانی که به آنان گفته شد تبعیت کنید از آنچه که خدا نازل کرده است. گفتند: نه، ما تبعیت میکنیم از طریقهٔ پدرانمان (آیا چنین کاری میکنند) حتی اگر پدرانشان چیزی تعقل نکرده و هدایت نیافته باشند[۲۲].[۲۳]
بلندهمتی و کرامت نفس
بزرگی و کوچکی همت نشانه بزرگی و کوچکی روح است. ابوریحان بیرونی که در بستر مرگ هم از کسب علم دست برنمیداشت، یک روح بزرگ بود. نادرشاه و اسکندر روحهای بزرگی در کسب قدرت بودند، برخی نیز در کسب مال، روحهای بزرگی دارند. اما بزرگواری غیر از بزرگی است؛ هر بزرگواری روح، بزرگی روح هم هست ولی هر بزرگی روحی، بزرگواری روح نیست؛ لذا هر انسان بلندهمت و دارای روح بزرگ را نمیتوان بزرگوار نامید. بزرگواری آن است که انسان در باطن خود نوعی شرافت و قداست احساس کند. بزرگی در مقابل کوچکی است؛ اما بزرگواری در مقابل دنائت و پستی است؛ لذا یک آدم بزرگ ممکن است پست هم باشد. دیکتاتورهای بزرگ، کسانی هستند که میخواهند مثل شیر باشند اما به قیمت گوسفند بودن دیگران. ولی بزرگواری چون علی(ع) میخواهد همه شیر باشند؛ بر این اساس دائماً مردم را به عزت و کرامت دعوت کرده و از ذلت نهی میکند[۲۴].
حضرت وقتی با جامعه گوسفندصفت کوفه مواجه میشوند که به راحتی به ذلت تن میدهند به شدت ناراحت شده و میفرمایند: مردمی که از جهاد رو برگردانند، خداوند لباس ذلت بر تن آنها میپوشاند و بلا به آنها هجوم میآورد، حقیر و ذلیل میشوند، عقل و فهم آنها تباه میگردد... به خدا سوگند هر ملتی که در درون خانهاش مورد هجوم قرار گیرد، حتما ذلیل خواهد شد.... به من خبر رسیده است که یکی از آنان (افراد معاویه) به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال، دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنها را از تنشان بیرون آورده است... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجا است... ای کسانی که شبیه مرد هستید ولی مرد نیستید؛ ای کودکان بزرگسالنما با عقلهای نوعروسان حجلهنشین... دوست داشتم که شما را هرگز نمیدیدم و نمیشناختم... خدا شما را بکشد که خون به دل من کردید و سینه مرا مملو از خشم ساختید[۲۵].[۲۶]
منابع
پانویس
- ↑ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند» سوره مائده، آیه ۵۴.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگارا! سینهام را گشایش بخش و کارم را برای من آسان کن و گرهی از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند» سوره طه، آیه ۲۵-۲۸.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص۲۳ ـ ۲۵.
- ↑ «به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، (در دلها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.
- ↑ «ای مریم! خداوند تو را به کلمهای از خویش نوید میدهد (که) نامش مسیح پسر مریم است، در این جهان و در جهان واپسین آبرومند و از نزدیکشدگان (به خداوند) است» سوره آل عمران، آیه ۴۵.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص ۲۶-۲۷.
- ↑ «خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۲، ص ۲۷.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۳۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۰۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱۸.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، صص ۳۹۶-۴۰۳؛ ج۲۳، صص ۲۴۶-۲۴۲ و ۶۳۵؛ یادداشتهای استاد، ج۶، صص ۵۰۴-۴۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، ص۴۷۹.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۴۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۶، صص ۲۱ و ۲۴.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۴۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد، ج۲۳، صص ۶۲۱-۶۳۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۵۰.