اثبات عصمت امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
#«امام [[امین]] خداست بر [[دین]] و دنیای [[مردم]]. پس هرگاه خود در [[احکام الهی]] [[خیانت]] کند، کی قابل [[امامت]] خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول [[خدا]] که فرموده است: "آیا مردم را به [[نیکی]] میخوانید و خود را فراموش میکنید با آنکه [[کتاب خدا]] را میخوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه [[مؤمنان]]! چرا میگویید چیزی را که خود عمل نمیکنید؟" [[حق تعالی]] بسیار [[دشمن]] میدارد که بگویید چیزی را که نمیکنید و کسی که مستحق این ملامتها باشد، قابل [[خلافت]] و امامت نیست»<ref>حق الیقین، ص۴۰.</ref>. | #«امام [[امین]] خداست بر [[دین]] و دنیای [[مردم]]. پس هرگاه خود در [[احکام الهی]] [[خیانت]] کند، کی قابل [[امامت]] خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول [[خدا]] که فرموده است: "آیا مردم را به [[نیکی]] میخوانید و خود را فراموش میکنید با آنکه [[کتاب خدا]] را میخوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه [[مؤمنان]]! چرا میگویید چیزی را که خود عمل نمیکنید؟" [[حق تعالی]] بسیار [[دشمن]] میدارد که بگویید چیزی را که نمیکنید و کسی که مستحق این ملامتها باشد، قابل [[خلافت]] و امامت نیست»<ref>حق الیقین، ص۴۰.</ref>. | ||
#رتبه و [[منزلت امام]] [[خطاکار]]، [[پایینتر]] خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر [[قوم]] باید [[برتر]] وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.</ref><ref>[[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref> | #رتبه و [[منزلت امام]] [[خطاکار]]، [[پایینتر]] خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر [[قوم]] باید [[برتر]] وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.</ref><ref>[[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۰.</ref> | ||
== هشام بن حکم و ادله عصمت امام == | |||
[[احادیث]] و استدلالاتی که از [[هشام]] درباره [[عصمت]] مطرح شده است از این قرار است: | |||
# [[حسین اشقر]] میگوید: به [[هشام بن حکم]] گفتم: اینکه میگویید [[امام]] باید [[معصوم]] باشد به چه معناست؟ هشام گفت: همین مطلب را من از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیدم و ایشان فرمودند: معصوم کسی است که از جانب [[خداوند]] از همه [[محارم]] [[الهی]] منع میشود و خداوند فرموده است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref><ref>.معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ}}.</ref>. کلمه جمیع که در این عبارت به کار رفته نشانه عصمت مطلق و عمومی میباشد، و نشان میدهد عصمت [[ابتکار]] هشام نیست بلکه آن را از امام شنیده بوده که از معنای آن سؤال میکند. | |||
# هشام [[معتقد]] بود: «امام معصوم از [[گناهان]] [[صغیره]] و [[کبیره]] است و [[مردم]] به عالمی معین شده از سوی [[پیامبر]] نیاز دارند که [[سهو]] و [[اشتباه]] و [[ظلم]] نکند و معصوم از [[گناه]] و منزه از [[خطا]] باشد. مردم به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد»<ref>بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۴۹.</ref>. همچنین وی در [[مناظره]] با یک [[مسیحی]] درباره [[صفات امام]] میگوید: «امام معصوم است و پیرامون گناه و [[نافرمانی]] نمیگردد، [[بخشنده]] است و [[بخل]] در او [[راه]] ندارد، [[شجاع]] است [[سست]] است و نمیترسد، آنچه از [[علم]] به او داده شده بدان [[جهل]] نمیورزد»<ref>توحید صدوق، ص۲۷۳.</ref>. | |||
# هشام و [[برهان]] [[اقامه حدود]]: اگر امام به گناه [[آلوده]] شود [[نیازمند]] به کسی است که بر او حد جاری کند، چنانکه او بر دیگران حد جاری میسازد و اگر احتمال گناه در آن شخص نیز برود مستلزم [[تسلسل]] است<ref>علل الشرایع، ص۲۰۴.</ref>. | |||
# هشام و برهان تنافی گناه با [[شئون امامت]]: اگر امام معصوم نباشد از آلودهشدن به گناه ایمن نیست و چهبسا به دیگران [[ستم]] کند یا حقی را به نفع نزدیکانش [[کتمان]] نماید و این با [[شأن]] أمام سازگار نیست<ref>کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. | |||
# [[هشام]] و [[برهان]] [[اضطرار]]: بعد از [[پیامبر]] سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر [[تکلیف]] برداشته شده و [[انسانها]] مانند بهائم باشند، که این احتمال [[باطل]] است. ب) همه [[مردم]] در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچکس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) این که مردم به شخصی [[نیازمند]] باشند که [[سهو]] و غلط و [[انحراف]] نداشته باشد و [[معصوم]] از [[گناهان]] و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد<ref>بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸</ref>. این احتمال صحیح است. | |||
# [[شیخ صدوق]] با [[سند صحیح]] از [[محمد بن علی ماجیلویه]] از [[علی بن ابراهیم]] از پدرش نقل میکند که ابن ابیعمیر گفت: در طول [[همنشینی]] ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف [[عصمت امام]] نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا [[امام]] معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: [[عصمت]] چیست و چگونه فهمیده میشود؟ هشام گفت: همه ما گناهان از چهار صفت ناشی میشود: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام [[دنیا]] در تحت [[قدرت امام]] است و او خزانهدار [[مسلمین]] است پس چرا [[حریص]] باشد. امام [[حسود]] نیست زیرا [[مقام امام]] از [[مقام]] همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به [[پایینتر]] از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در [[راه خدا]] زیرا [[خداوند]] به او [[اختیار]] [[اجرای حدود]] را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند [[آخرت]] را در نظر امام [[محبوب]] کرده است و چنین کسی [[نعمت]] دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمیکند<ref>خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.</ref>. [[تذکر]] این نکته لازم است این که ابن أبیعمیر گفت: «[[بهترین]] چیزی که از [[هشام]] استفاده کردم مسئله [[عصمت]] بود» به خاطر نحوه [[استدلال]] بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع [[تفکرات]] ابن ابیعمیر معلوم میشود وی دیدگاه بالاتری را درباره [[امام]] نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابیعمیر را درباره اینکه «[[دنیا]] سراسر از آن امام است و امام از [[مردم]] بر آنچه در دستشان قرار دارد اولاتر است» [[تأیید]] نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام{{ع}} گرفته است. | |||
# روزی هشام در یک [[مباحثه]] [[علمی]] در [[قصر]] [[هارونالرشید]] گفت: در هر [[زمان]] باید یک امام [[معصوم]] وجود داشته باشد که [[ترسو]] هم نباشد، از او پرسیدند: در این زمان آن شخص کیست؟ گفت: [[امیرالمؤمنین]] صاحب این قصر. اطرافیان [[هارون]] گفتند: مراد وی [[موسی بن جعفر]]{{ع}} است چون [[شیعیان]] او را [[مالک]] [[حکومت]] میدانند. هارون با [[ناراحتی]] گفت: امثال هشام زندهاند و حکومت ما باقی است! وجود یکی مثل او از صدهزار [[شمشیر]] کاریتر است. در این هنگام که هشام متوجه خطر جانی شد به بهانه [[تجدید]] [[وضو]] بیرون رفت و به [[کوفه]] گریخت و در اثر [[بیماری]] در آنجا درگذشت. روحش شاد<ref>بحارالأنوار، ج۹، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۹۲.</ref> | |||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |
نسخهٔ ۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۹
مقدمه
همان منطق و فلسفهای که عصمت انبیا را به گونه ضرورت و حتمیت واجب میشمارد، میطلبد اوصیا و وارثان انبیا نیز معصوم و مصون از هرگونه گناه و لغزش باشند. ادله لزوم عصمت در نبوت با همان قوّت وشدّت و با همان بنیادهای نظری و عملی، در حوزه امامت نیز استناد و استدلال میشود. برخی از مستندات عقلی عصمت درامامشناسی:
- از برترین کارکردهای امام، حفاظت از شریعت و دستاوردهای وحی در حوزه نظر و عمل است. پیشنیاز قطعی حفاظت از دین، عصمت نظری و عملی است. اگر معرفت امام به دین یا رفتار وی مصون از خطا نباشد، نمیتواند از دین حراست بورزد؛ زیرا جاهل و غیرعامل خواهد بود و بیگانه از شرع به شمار میرود. اگر امام عصمت نداشته باشد و شریعت را مخالفت و معصیت کند خود ناقض شریعت خواهد بود، نه حافظ. همانگونه که دستاورد نبوت، «ایجاد» شریعت است و بیعصمت سامان نمییابد، رهآورد امامت نیز که «ابقا» ی شریعت است، بدون عصمت به سرانجام نمیرسد[۱].
- اگر امام، معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید؛ چون اگر امام خطا کند، برای رفع خطا باید به امامی دیگر مراجعه کرد که از خطا در امان است. و اگر او هم معصوم نباشد، رجوع به امامی دیگر لازم میآید و هیچگاه خطا و اشتباه رفع نمیشود. از آنجا که تسلسل باطل است، وجود امام معصوم، ضروری خواهد بود تا این زنجیره بیحاصل و سرگردان را با علم یقینی و عمل معصومانه خود بگسلد و یک یک حلقههای انسانی را دست بگیرد و به مقصد برساند[۲].
- اگر امام، مرتکب گناه و لغزش شود، یا باید از او اطاعت کرد که این، باطل است و نه عقل اجازه پیروی از گمراه و گناهکار را میدهد و نه شرع، و یا نباید از او پیروی کرد که در این صورت، فایده امام منتفی و فلسفه وجودیاش لغو خواهد بود و واجبالاطاعة نخواهد شد؛ در حالی که قرآن دستور به اطاعت بیقید و شرط از اولیالامر داده است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۳]. پس امام بیعصمت، عَبَث و ابتر است و غرض از نصب وی باطل میشود[۴].
- «امام امین خداست بر دین و دنیای مردم. پس هرگاه خود در احکام الهی خیانت کند، کی قابل امامت خواهد بود؟ بلکه محل ملامت خواهد بود به قول خدا که فرموده است: "آیا مردم را به نیکی میخوانید و خود را فراموش میکنید با آنکه کتاب خدا را میخوانید؟" و باز فرموده است: "ای گروه مؤمنان! چرا میگویید چیزی را که خود عمل نمیکنید؟" حق تعالی بسیار دشمن میدارد که بگویید چیزی را که نمیکنید و کسی که مستحق این ملامتها باشد، قابل خلافت و امامت نیست»[۵].
- رتبه و منزلت امام خطاکار، پایینتر خواهد بود از جایگاه عموم مردم، در حالی که امام و پیشوای هر قوم باید برتر وافضل از دیگران باشد تا زعامتش مقبول و معقول باشد[۶][۷]
هشام بن حکم و ادله عصمت امام
احادیث و استدلالاتی که از هشام درباره عصمت مطرح شده است از این قرار است:
- حسین اشقر میگوید: به هشام بن حکم گفتم: اینکه میگویید امام باید معصوم باشد به چه معناست؟ هشام گفت: همین مطلب را من از امام صادق(ع) پرسیدم و ایشان فرمودند: معصوم کسی است که از جانب خداوند از همه محارم الهی منع میشود و خداوند فرموده است: ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۸][۹]. کلمه جمیع که در این عبارت به کار رفته نشانه عصمت مطلق و عمومی میباشد، و نشان میدهد عصمت ابتکار هشام نیست بلکه آن را از امام شنیده بوده که از معنای آن سؤال میکند.
- هشام معتقد بود: «امام معصوم از گناهان صغیره و کبیره است و مردم به عالمی معین شده از سوی پیامبر نیاز دارند که سهو و اشتباه و ظلم نکند و معصوم از گناه و منزه از خطا باشد. مردم به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد»[۱۰]. همچنین وی در مناظره با یک مسیحی درباره صفات امام میگوید: «امام معصوم است و پیرامون گناه و نافرمانی نمیگردد، بخشنده است و بخل در او راه ندارد، شجاع است سست است و نمیترسد، آنچه از علم به او داده شده بدان جهل نمیورزد»[۱۱].
- هشام و برهان اقامه حدود: اگر امام به گناه آلوده شود نیازمند به کسی است که بر او حد جاری کند، چنانکه او بر دیگران حد جاری میسازد و اگر احتمال گناه در آن شخص نیز برود مستلزم تسلسل است[۱۲].
- هشام و برهان تنافی گناه با شئون امامت: اگر امام معصوم نباشد از آلودهشدن به گناه ایمن نیست و چهبسا به دیگران ستم کند یا حقی را به نفع نزدیکانش کتمان نماید و این با شأن أمام سازگار نیست[۱۳].
- هشام و برهان اضطرار: بعد از پیامبر سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر تکلیف برداشته شده و انسانها مانند بهائم باشند، که این احتمال باطل است. ب) همه مردم در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچکس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) این که مردم به شخصی نیازمند باشند که سهو و غلط و انحراف نداشته باشد و معصوم از گناهان و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد[۱۴]. این احتمال صحیح است.
- شیخ صدوق با سند صحیح از محمد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم از پدرش نقل میکند که ابن ابیعمیر گفت: در طول همنشینی ام با هشام، سخنی نیکوتر از سخن او در توصیف عصمت امام نشنیدم. روزی از هشام پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: بله. گفتم: عصمت چیست و چگونه فهمیده میشود؟ هشام گفت: همه ما گناهان از چهار صفت ناشی میشود: حرص، حسد، غضب و شهوت و این چهار صفت در امام وجود ندارد؛ اما حرص ندارد، زیرا تمام دنیا در تحت قدرت امام است و او خزانهدار مسلمین است پس چرا حریص باشد. امام حسود نیست زیرا مقام امام از مقام همه بالاتر است و معنی ندارد کسی نسبت به پایینتر از خود حسد ورزد. امام غضبی ندارد مگر در راه خدا زیرا خداوند به او اختیار اجرای حدود را واگذار کرده است. امام شهوت ندارد زیرا خداوند آخرت را در نظر امام محبوب کرده است و چنین کسی نعمت دائمی را به خاطر دنیای فانی رها نمیکند[۱۵]. تذکر این نکته لازم است این که ابن أبیعمیر گفت: «بهترین چیزی که از هشام استفاده کردم مسئله عصمت بود» به خاطر نحوه استدلال بوده نه به خاطر اصل عصمت، زیرا با مراجعه به نوع تفکرات ابن ابیعمیر معلوم میشود وی دیدگاه بالاتری را درباره امام نسبت به هشام داشته است و حتی در یک مورد که هشام دیدگاه ابن ابیعمیر را درباره اینکه «دنیا سراسر از آن امام است و امام از مردم بر آنچه در دستشان قرار دارد اولاتر است» تأیید نکرد، وی ناراحت شد و از هشام فاصله گرفت[۱۶]. او در مطلب اول هم که اشاره شد هشام عصمت را از امام(ع) گرفته است.
- روزی هشام در یک مباحثه علمی در قصر هارونالرشید گفت: در هر زمان باید یک امام معصوم وجود داشته باشد که ترسو هم نباشد، از او پرسیدند: در این زمان آن شخص کیست؟ گفت: امیرالمؤمنین صاحب این قصر. اطرافیان هارون گفتند: مراد وی موسی بن جعفر(ع) است چون شیعیان او را مالک حکومت میدانند. هارون با ناراحتی گفت: امثال هشام زندهاند و حکومت ما باقی است! وجود یکی مثل او از صدهزار شمشیر کاریتر است. در این هنگام که هشام متوجه خطر جانی شد به بهانه تجدید وضو بیرون رفت و به کوفه گریخت و در اثر بیماری در آنجا درگذشت. روحش شاد[۱۷].[۱۸]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ اسرار الحکم، ص۵۱۳.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۳۹؛ امامتپژوهی، ص۱۵۸؛ زندگانی چهارده معصوم(ع)، ص۲۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ أنیس الموحدین، ص۱۴۰؛ إمامتپژوهی، ص۱۵۸.
- ↑ حق الیقین، ص۴۰.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۰.
- ↑ «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
- ↑ .معانی الأخبار، ص۱۳۲؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۴: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ».
- ↑ بحارالأنوار، ج۶۹، ص۱۴۹.
- ↑ توحید صدوق، ص۲۷۳.
- ↑ علل الشرایع، ص۲۰۴.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸
- ↑ خصال، ص۱۰۱؛ علل الشرائع، ص۷۹؛ معانی الأخبار، ص۱۳۳؛ أمالی، ص۳۷۵؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۱۹۲.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۹.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹، ص۱۵۹.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۹۲.