بحث:اثبات عصمت امام در کلام اسلامی
دلایل عقلی عصمت امام
تمام براهین عقلی دال بر عصمت انبیا(ع) در اثبات عصمت امام نیز جاری است. علاوه بر آنها اینکه:
- امام مسئولیت تفسیر صحیح قرآن، تفصیل احکام شریف و... را بر دوش دارد و هم مجری قوانین اسلامی است. لذا امام باید از خطای در امور مربوط به سعادت انسان، معصوم باشد. بر این اساس امام باید تفسیر صحیح آیات را در اختیار مردم قرار دهد و آیات کلی را باید بیان نماید و احکام را اجرا کند لذا باید معصوم باشد ت اهم بهصورت کامل آشنا به دین باشد و شیوه صحیح اجرا را بداند[۱].
- آنچه وجود امام را ضروری میکرد، راهی تضمین شده برای هدایت انسانها به سعادت واقعی بود؛ یعنی امام تنها راه مطمئن برای نیل انسانها به کمال واقعی است و بدون عصمت، این اطمینان سلب شده و این راه، تضمین شده نخواهد بود؛ بنابراین غرض خداوند از آفرینش انسان تحقق نمییابد و حکمتی برای این کار وجود نخواهد داشت.
- امکان اشتباه مردم در فهم و اجرای برنامه سعادت بخش اسلام دلیل نیاز جامعه به وجود وجود امام است؛ یعنی امام برای تصحیح حرکت اجتماع و جلوگیری از انحراف، لازم است در جامعه حضور داشته باشد، حال اگر امام نیز خود اشتباه کند، به امام دیگری نیاز دارد تا او را از اشتباه حفظ کند و این به تسلسل منجر میشود که باطل است.
- امام باید مورد اعتماد مردم باشد تا گفتار و کردار او را مورد پیروی قرار دهند و در تمام شئون زندگی او را الگوی خود قرار دهند. حال اگر امام دچار خطا و انحراف شود، اطمینان و وثوق مردم از او سلب شده، دیگر از او اطاعت نخواهد کرد و در این صورت فلسفهای برای وجود امام بیمأموم باقی نمیماند؛ البته علما دلایل فراوانی اقامه کردهاند که در این جا به همین مقدار بسنده کردیم [۲].
- آزار و اذیّت و ضرب و جرح و کشتن پیامبر و امام حرام است. در صورت ارتکاب گناه از باب امر به معروف و نهی از منکر آزار و زدن و حتی کشتن آنان واجب. در این صورت تناقض لازم میآید. یعنی یک فعل هم بر مکلّف واجب است و هم حرام، پس باید پیامبر(ص) و امام از ارتکاب گناه مصون باشند. مقدمه اول روشن است زیرا هم در پیشگاه عقل بدیهی است که اذیّت و ضرب و شتم پیامبر و امام با جایگاه و سمت آنها هیچگونه تناسبی ندارد و هم آیات و روایات فراوانی بر حرمت ایذا پیامبر و امام وارد شده است. و در مورد مقدمه دوم نیز باید دقّت کرد که هم از نظر عقل امر به معروف و نهی از منکر عام است و هیچ اختصاصی به مردی دون فردی ندارد و هم از نظر شرع، پس پیامبر و امام نیز تحت این حکم عام قرار میگیرند و شامل آنها نیز میشود، و این مطلب که امر به معروف باعث آزار و ضرب و جرح و سرانجام حبس و قتل میشود نیز محتاج توضیح نیست[۳]
برای اثبات عصمت امام و لزوم آن ادله فراوانی اقامه شده است[۴] هر چند که ادله ضرورت عصمت پیامبر[۵] در بحث از عصمت امام نیز قابل استفاده است[۶]. توجه به حقیقت منصب امامت و شئون و مسؤولیتها و وظائف امام به عنوان جانشین پیامبر (ص) برای اثبات ضرورت صفت عصمت کافی است. به بیان دیگر تحقق امامت و انجام وظائف هادیان الهی بدون داشتن عصمت امکانپذیر نیست[۷]. برخی این بیان را بهترین دلیل برای اثبات ضرورت عصمت امام دانستهاند[۸]. اما ادلۀ دیگری نیز بر این موضوع اقامه شده است که برخی از آنها عبارتاند از:
نخست: دلیل تسلسل
علت احتیاج مردم به امام، جلوگیری از ظلم ظالم و معصیت فاسق است، حال اگر صدور ظلم و معصیت از امام امکان داشته باشد، برای جلوگیری از آن، به امام دیگری نیاز خواهد بود و اگر همین گونه پیش برویم، تسلسل محال لازم میآید[۹].
دوم: دلیل حفظ دین
امام حافظ شریعت است، حافظ شریعت باید معصوم باشد، پس امام باید معصوم باشد زیرا اگر حافظ شریعت معصوم نباشد و دچار اشتباه باشد، لازم میآید کمکم محتوای شریعت دچار انحراف و تحریف گردد و طولی نمیکشد که آنچه از شریعت باقی میماند با حقیقت آسمانی آن فاصله مییابد، پس باید متولّی و حافظ و مبین و مفسر شریعت (امام) به هرحال معصوم باشد[۱۰].
سوم: دلیل امتناع تناقض
اگر امام (ع) مرتکب خطا یا گناهی شود یا باید از او تبعیت کرد که این باطل است به دلیل آیه ﴿وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ﴾[۱۱] و یا اینکه نباید از او پیروی کرد که در این صورت، فایده امام (ع)، منتفی خواهد بود[۱۲].
چهارم: دلیل نقض غرض
غرض و هدف از نصب امام پیروی امت از اوامر و نواهی اوست و امام به معنی مقتدا و الگوی مردم است. بر فرض عدم عصمت و انجام معصیت از او این هدف نقض میشود زیرا پیروی از غیر معصوم و عاصی لازم نیست[۱۳].
پنجم: دلیل عنوان امام
امام کسی است که پیشرو و مقتدای جامعه اسلامی است و قول و فعل او برای مردم حجت است و مردم باید به او اقتدا کنند، حال چنانچه قول و فعل امام برای مردم حجت نباشد و یا اینکه امام و پیشوای جامعه اسلامی به معصیت یا خطا دچار شود لازم میآید که نخست، آن کسی که از سوی خدا، امام نهاده شده: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۴] امام نباشد؛ زیرا قول و فعل او حجت نیست. دوم اینکه در صورت امام بودن چنین فردی، مردم از حرکت به سوی کمال باز میمانند؛ چراکه امام و مقتدایی را پیروی میکنند که خطا و معصیت میکند[۱۵].
براهین عقلی عصمت امام
دلیلی که تقریباً همه متکلمان شیعه بدان تمسک کردهاند این است که: امامت یعنی استمرار وظایف نبوت و امام یعنی جانشین و خلیفه پیامبر در همه شؤون نبوت، جز در مسأله تلقی وحی به معنای اصطلاحی آن. چنین انسانی باید در مقام تبیین و توضیح احکام الهی و سنت نبوی، از هر گونه انحراف عمدی و سهوی معصوم باشد[۱۶] و الا نقض غرض پیش آمده، هدف تشریع احکام و برانگیختن انبیا تحقق نخواهد یافت. بنابراین، همان ادلهای که عصمت انبیا را اثبات مینمودند، بر عصمت امام نیز صحه میگذارند.
شفافیت این دلیل و چگونگی دلالت آن بر لزوم عصمت امام، متوقف بر ذکر چند نکته است:
وظایف پیامبر گرامی اسلام: بیشک پیامبر اکرم (ص) در مدت ۲۳ سال نبوت خویش وظایف و شؤون مختلفی را در قبال جامعه اسلامی بر عهده داشتند[۱۷] که اصول و کلیات آنها عبارتند از:
- دریافت و ابلاغ پیام الهی؛
- تفسیر وحی الهی و تشریح مقاصد آن؛
- بیان احکام موضوعات مستحدثه؛
- رد شبهات و تشکیکات اعتقادی؛
- محافظت از دین و جلوگیری از وقوع تحریف در آن؛
- قضاوت و تطبیق و اجرای قوانین کلی الهی؛
- حکومت و ریاست عامه مردم در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و امنیتی.
سرنوشت این وظایف بعد از رحلت پیامبر: بیشک پس از ارتحال رسول اکرم (ص)، وحی آسمانی منقطع شد و همان طور که علی (ع) در هنگام رحلت پیامبر (ص) فرمود: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[۱۸]؛ با مرگ تو رشته ای برید که در مرگ جز تو - کسی چنان ندید - پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان.
اما بقیه شؤون و وظایف آن حضرت چه وضعیتی داشتند؟ آیا شارع مقدّس برای جبران آنها تدبیری نیندیشیده است؟ آیا پر کردن این خلأها و کاستیهای اعتقادی، سیاسی، امنیّتی و امثال آن را به خود امّت واگذار کرده است؟ یا شخص خاصی را برای جانشینی پیامبر در این امور معرفی نموده است؟ در این مورد سه احتمال وجود دارد:
- اینکه شارع برای جبران این امور و پر کردن خلأها، هیچ فکری نکرده و در این زمینه سخنی نگفته باشد.
- اینکه امّت اسلامی به واسطه بهرهمندی از تعلیم و تربیت پیامبر اکرم (ص) به حد و مرتبهای رسیده باشد که خود صلاحیت جبران این کمبودها را داشته، نیازی به نصب جانشینی از ناحیه خداوند برای پیامبر، نباشد.
- اینکه پیامبر اسلام موظف بوده تمامی معارف و علومی را که از ناحیه خداوند دریافته بود و تمامی احکامی را که امت اسلامی در آینده با آن روبهرو میشدند، به شخص معینی که از ناحیه خداوند منصوب شده است. منتقل نماید و او موظف به استمرار وظایف پیامبر باشد.
بطلان وجه اول - که شارع در این مورد هیچ اهتمامی نکرده باشد - با اندک توجهی روشن میشود؛ زیرا این امر با هدف بعثت انبیا منافات دارد و نقض غرض محسوب میگردد. از این رو، امر دائر است بین یکی از دو وجه اخیر و این، مهمترین نقطه اختلاف بین شیعه و اهل سنّت است. اهل سنت گمان کردهاند که امت اسلامی بعد از پیامبر، بینیاز از راهنما و رهبر الهی است. چرا که خود توانایی جبران کمبودها و انجام وظایف پیامبر اسلام را دارد و قادر است به تبیین احکام و تفسیر وحی و اجرای احکام الهی - آن گونه که خدا میخواهد - همت گمارد.
حقیقت این است که اگر اندکی مطالعه در تاریخ دوران بعد از رحلت پیامبر داشته باشیم، متوجه میشویم که امت اسلامی به هیچ وجه توانایی انجام این وظایف را نداشته است. مثلاً در مسأله تفسیر قرآن و توضیح و تشریح مقاصد آیات الهی، اختلافات زیادی در بین مفسران اسلامی وجود دارد که خود، شاهدی است بر اثبات عدم توانایی و شایستگی امّت در این مسأله. (...)
بنابراین، ضروری است که شارع مقدس بعد از پیامبر، انسانی را به عنوان ادامهدهنده وظایف او معرفی و منصوب کرده، مردم را موظف به تبعیت از او نماید.
معنای امامت: هر چند در نکته قبلی، تا حدودی مراد از امامت اعتقاد شیعه روشن شد، اما از آنجا که فهم دقیق مفهوم امامت از دیدگاه شیعه، در حل بسیاری از مسائل و شبهات کارگشاست. به چند معنا از معانی امامت اشاره کرده، منظور از امام معصوم را به تحقیق مینشینیم.
- رهبری اجتماع: بیشک اگر نگوییم یکی از شؤون تمامی انبیا لااقل یکی از شؤون بسیاری از آنها - و از جمله پیامبر اسلام (ص) - مسأله رهبری سیاسی جامعه و حکومت بر مردم بوده است. بنابراین بعد از رحلت پیامبر، سرنوشت این شأن و وظیفه او باید مشخص شود. چرا که هر جامعهای ناچار نیازمند به رهبر و زعیم خواهد بود؛ «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۱۹]؛ اگر منظور از امام، فقط در همین حد باشد، البته دلیل عقلی بر لزوم عصمت او نمیتوان اقامه کرد، عملاً نیز مشاهده میکنیم نظامهای حکومتی جهان، بدون داشتن حاکمی معصوم به حیات خود ادامه میدهند و احیاناً به توفیقات چشمگیری نیز نایل شدهاند.
- مرجعیت دینی: در اینجا امامت نوعی کارشناسی اسلام میشود. خیلی بالاتر از حد یک مجتهد؛ کارشناس من جانب الله... ائمه یعنی افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی که بر ما مجهول است علوم اسلام را از پیغمبر گرفتهاند... [و همین] علم معصوم غیر مخطیء... از هر امامی به امامان بعد رسیده است[۲۰]. توضیح آنکه: خاتمیت دین اسلام از ضروریات بوده و هیچ مسلمانی نسبت به آن تردیدی ندارد. از این رو لازم است جامع همه شؤون و ابعاد گوناگون بشر باشد و تمامی آنچه را که در تحقق سعادت دنیوی و اخروی انسان تا روز قیامت مورد نیاز است، تأمین نماید.
اما سخن در این است که آیا پیامبر اکرم (ص) در طول رسالت خویش، شخصاً چنین فرصت و موقعیت زمانی و فرهنگی داشتهاند که اسلام را به تمام و کمال، به همه مردم برسانند؟ بر هیچ محققی پوشیده نیست که چنین فرصتی هرگز برای آن حضرت فراهم نیامد. ولی از طرفی هم امکان ندارد پیامبر (ص) دین خدا را به صورتی ناقص برای مردم بیان کرده باشد؛ چنانکه در قرآن کریم میفرماید: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۲۱].
همانطور که در شأن نزول آیه فوق گفته شده، با تعیین جانشین و نصب رهبر دینی و دنیوی مردم است که دین اسلام به صورت یک دین کامل و جامع معرفی میشود[۲۲].
نتیجه: نتیجهای که از این نکات سهگانه میتوان گرفت این است که باید در بین اصحاب پیامبر اکرم (ص)، انسان یا انسانهایی باشند که اسلام را به صورت کامل از آن حضرت فراگرفته، بعد از او به توضیح و تبیین احکام دین بپردازند. بدون وجود چنین اشخاصی که در تبیین دین معصومانه عمل کنند، سخن از دسترسی مردم به دین خالص و کامل الهی نمیتوان به میان آورد و غرض از بعثت تحقق نخواهد یافت. چه آنکه بعد از پیامبر، مسائل و مشکلاتی در جهان اسلام پدید آمد که هیچگاه مستقیماً از زبان خود پیامبر حکمی درباره آنها بیان نشده بود. به همین خاطر بود که مسأله قیاس در بین اهل تسنن سر بر آورد؛ زیرا در مسائل جدیدی که برای آنها پیش میآمد، از آنجا که به یک مفسّر و اسلامشناس معصوم اعتقاد نداشتند، چارهای جز استفاده از قیاس و رویآوردن به استحسانات ظنی و گمانی در پیش روی خود نمیدیدند. در همین رابطه است که علی (ع) میفرماید: «أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ... أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ (ص) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ»[۲۳]؛
روشن است که هیچ یک از این صورتها صحیح نیست. بنابراین باید در بین امّت کسانی باشند که احکام و معارف دین را به طور کامل از پیامبر فرا گرفته، در تبیین آن معصومانه عمل نمایند[۲۴].[۲۵]
دلایل عقلی عصمت امام
عصمت و جلب اعتماد: قبل از بیان ادله، لازم است این نکته ذکر گردد که بسیاری از دلایلی که توسط دانشمندان اسلامی در عصمت انبیا آورده شده، در عصمت امامان هم، قابل استدلال و تبیین است، لذا اگر در بیان استدلال، از عصمت انبیا ذکری به میان میآید، به جهت اشتراک در استدلال است.
بیان اول: هدف از بعثت در صورتی تأمین میگردد که در زندگی راهنمایان آسمانی نقطه ضعف و موجبات تنفر و انزجار وجود نداشته باشد، تا مردم پس از شنیدن سخنانشان به آسانی به سوی آنان گرایش یابند و از آنها پیروی کنند. بر این اساس، دانشمندان معتقدند که پیامبران آسمانی باید از نقطه ضعفی که موجب تنفر و دوری مردم باشد پیراسته باشند، هرچند که این موجبات تنفر، خارج از اختیار آنان باشد. لذا افراد مبتلا به بیماریهای جذام و برص و مانند آنها که موجب گریز مردم میشوند، نمیتوانند مسئول رسالت الهی باشند؛ زیرا هر قدر هم مؤمن و پاکدل باشند نمیتوانند مردم را به خود جذب کنند؛ در نتیجه هدف از بعثت، تأمین نمیگردد. همچنین آلودگی خانوادگی چه پیش از بعثت و چه پس از بعثت، مایه تنفر مردم از مدعیان رسالت میشود و سپردن چنین رسالت بزرگی به فردی که در او مایه تنفر و انزجار مردم وجود دارد، کاری حکیمانه نیست، زیرا هدف از رسالت در این شرایط، تأمین نمیگردد[۲۶].
بیان دوم: هدف از بعثت انبیا هدایت بشر در سایه دستورات الهی است و این هدف در صورتی تأمین میشود که در مردم هیچ شکی نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد؛ به گونهای که سخن آنان را سخن خدا بدانند، تا بتوانند به آن اعتماد کنند و تسلیم گردند.
بدیهی است که اگر آنها از گناه و خطا معصوم نباشند، احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه در کلمات آنها وجود دارد و سخنان آنان قابل اعتماد نخواهد بود، زیرا هرچه که خوب باشند، این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادی بلغزد یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند و همیشه بهانهای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعالیم، به خاطر احتمال دروغ و خطا یا اشتباه آنان بوده است.
بنابراین سرمایه اصلی نبوت، جلب اعتماد تشنگان حقیقت است و این معنی بدون مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه امکانپذیر نیست[۲۷].
اکنون این سوال پیش میآید که این دلیل، تنها خطای در تبلیغ و دروغ و تحریف را مصونیت میدهد نه سایر گناهان را. در جواب باید گفت غالب گناهان، ریشه مشترکی دارند. گناهانی مثل دروغ، تهمت، سرقت، شرابخواری، قمار و بیعفتی از هوای نفس و شهوتپرستی یا:::::: حب جاه و مال و ثروت سرچشمه میگیرند. چگونه کسی آلوده به انواع گناهان باشد ولی دروغ نگوید و اگر هم چنین باشد نمیتواند جلب اعتماد کند یا مثلا اگر کسی در مسائل عادی زندگی خطا میکند، چگونه در ابلاغ وحی الهی مورد اعتماد قرار گیرد[۲۸](...)
عصمت برای امتناع تسلسل: برخی گفتهاند: الگو:متن عربی[۲۹].
بسیاری از اندیشمندان و متکلمان اسلامی مثل شیخ مفید و سید مرتضی این دلیل را در باب عصمت انبیا و امامان آوردهاند و در تقریر این دلیل عقلی محض میفرمایند آنچه که مقتضی نصب، وجوب و ضرورت امام است خطاکاری و گناهان مکلفین است؛ اگر امام هم، خطاکار و آلوده به گناه باشد بر او تبعیت از شخص سوم که معصوم باشد، لازم است، تا به حکم عقل بتوان از معصوم پیروی کرد و همینطور در سلسله بینهایت، اگر همه اهل گناه باشند، بدون توقف در شخص معصوم، این تسلسل باطل است، لذا به واسطه بطلان تسلسل، به حکم عقل، امام باید معصوم باشد[۳۰].
نقد و بررسی؛ این برهان که در اکثر کتابهای کلامی آورده شده و علما به عنوان دلیل عقلی محض، به آن استدلال کردهاند، دارای چند نکته مثبت و چند اشکال است.
نکته مثبت اینکه در میان مردم و مکلفین باید شخصی باشد تا در تفسیر قرآن و تبیین احکام اسلام، مؤید به الطاف و الهامات حضرت حق و بدون اشتباه و نسیان باشد تا عقل، به اطاعت از او حکم کند و این، امری مسلم است، زیرا عقل درباره اطاعت از گناهکار و شخصی که دچار اشتباه و نسیان است، حکم به عدم اطاعت میدهد، چون عقل، اطاعت از گناه و اشتباه را نمیپذیرد، بلکه آن را ناپسند میداند، لذا این دلیل، عصمت امام را در زمان امامت ثابت میکند.
تنها اشکال این استدلال این است که، عصمت امام را قبل از امامت و از حین تولد اثبات نمیکند.
اصلح بودن عصمت: اگر امام معصوم باشد در تحقق غرض پروردگار عالم، اصلح و احسن است. مرحوم محقق لاهیجی میفرماید: عصمت به معنایی که در نزد امامیه است، ادخل و ادعی و برانگیزندهتر است در تبعیت مردم و عدم تنفر آنها و این ممکن است و مانعی هم ندارد، لذا حق این است که مذهب امامیه در باب عصمت، در هر دو مقام (وجوب عصمت در تمام عمر و در جمیع امور از افعال و آرا و اقوال) بوده باشد[۳۱].
بنابراین عصمت به معنایی که نزد شیعه معروف است، در تحقق هدف پروردگار عالم، أصلح است؛ زیرا:
- خداوند حکیم است و هرآنچه که اقتضای حکمت را ایجاب کند، انجام میدهد و چون عصمت امامان در اطاعت کردن امت، مؤثر و دخیل است، پس به مقتضای حکمت پروردگار است و لازمهاش اعطای عصمت به امامان از جانب خداوند سبحان است.
- از جهت امکان و ایجاد عصمت از جانب خدا و نیز از ناحیه ذات انسانی مانعی وجود ندارد. بر اساس این دو مقدمه، بر خداوند لازم میشود (وجوب من الله) برای تحقق غرض خود، به امامان، عصمت را عطا نماید. در غیر این صورت، ترک عصمت از ناحیه ذات مقدس حق تعالی قبیح است، چون به ترجیح مرجوح برمیگردد و خداوند کار قبیح انجام نمیدهد.
بنابراین عصمت برای امامان امری ضروری است و برای تحقق غرض خدا، اصلح است[۳۲]. از طرفی استدلال فوق، در نوع خود بینقص است و به نظر میرسد در نهایت دقت باشد؛ چون:
- جهان هستی را بر اساس نظام احسن و اصلح تصویر کرده که در آن، همه چیز بر مبنای حکمت حکیمانه خداوند خلق شده است.
- تمام هستی و موجودات آن هدفمند هستند و خدای حکیم موجودات را برای هدف و غرضی خلق کرده است. در این میان، هدف خدای سبحان از خلقت انسان، به کمال رسیدن بشر، در سایه تعالیم آسمانی است که توسط رهبران الهی انجام میشود.
- معماری عالم هستی و زندگی بشر هدفمند است؛ بدون رهبر آسمانی معصوم ممکن نیست، چون عصمت امام دارای دو مزیت است؛ یکی به مقتضای حکمت الهی است، زیرا عصمت امام موجب میشود تا اغراض الهی در ابلاغ کلام پروردگار و تفسیر و تبیین قرآن و احکام آن، بینقص و بدون خطا و نسیان به مردم برسد. دیگر اینکه عصمت امام، در طبع مردم، انگیزه اطاعت را برمیانگیزد، و تنفر را از آنها دور میکند و بهانه را از مکلفین میگیرد.
- این عصمت باید از ابتدای عمر، در جمیع احوال و افعال و اقوال باشد تا ادعی و اصلح و احسن در اطباع مردم باشد.
- هیچگونه منعی از ناحیه ذات حق تعالی و نیز وجود انسان به جهت امتناع ذاتی عصمت وجود ندارد.
- عصمت و کمال عقل: این دلیل، عقلی، فلسفی و عرفانی است و ناظر به مقام ثبوت است نه اثبات. جناب ابن سینا در بیان این استدلال میفرماید: "تفکر فلسفی، سطح برتر از عصمت را در مقام ثبوت ثابت میکند، نه اثبات".
وقتی نفس به مرحله عقل مستفاد و بالفعل رسید، همه علوم و حقایق عینی را مییابد و آنها را برابر با وحی گزارش میدهد و در یافتن آن معارف و گزارش دادن آنها معصوم است؛ همانطور که در عمل به احکام معصوم است. ابن سینا در کتاب شریف الهیات شفا میگوید: الانبياء، الذين لا يؤتون من جهة غلطاً او سهواً[۳۳]. آنها از اشتباه معصوماند؛ زیرا انسان متعالی که به اوج عروج راه یافت، به مرحلهای میرسد که خیال و وهم از درون، و شیطان از برون به آنجا راه ندارد و از هرگونه اشتباه علمی و عملی مصون خواهد بود.
پس اگر نفس انسانی به مرحله کمال عقل نظری و عملی برسد، در آن حس و وهم و خیال، مأموم عقل نظری، و غضب و شهوت، مطیع عقل عملی است و در نتیجه به مقام شهود و ولایت که پایان سفر اول از سفرهای چهارگانه است، نایل میگردد، لذا شایستگی پیامبر یا امام شدن را دارد که جامع این اوصاف، همان وصف عصمت است. البته روشن است که این دلیل برخلاف ادله متکلمان ناظر به مقام ثبوت و نفس الامر است به مقام اثبات[۳۴].
نقد و بررسی: دلیل فوق که به استدلال عقلی و عرفانی مشهور است، در اثبات مدعا راه جدیدی را ارائه کرده؛ به گونهای که اگر بتوانیم این استدلال را اثبات کنیم در نوع خود بینظیر است. استدلال فوق چند نکته زیبا دارد و به نظر میرسد چند اشکال نیز داشته باشد. نکات مثبت: عصمت را کسبی دانسته، یعنی که با تلاش و مجاهدت به دست میآید. وقتی پیامبر یا امام (ع) به این مقام عصمت نائل شد نفس او از گزند اوهام و خیالات درونی و شیطان بیرون در امان است و عین وحی و الهام در صفحه نفس او حاضر و منکشف میشود و میدانیم که در علم حضوری خطا راه ندارد و نسیان و اشتباه در این مرحله دیده نمیشود. البته با این توضیح که عصمت کسبی ملاک برتری و پاداش معصوم است. از طرفی این استدلال، عصمت علمی را علاوه بر عصمت عملی ثابت میکند که مدعای شیعه است و با این فرض، عصمت از گناهان و خطاهای غیر اختیاری مثل سهو و نسیان را نیز شامل میشود.
اشکال این استدلال این است که به نظر میرسد این نوع بیان با قرآن و روایات در باب عصمت علمی در تضاد باشد یا لااقل قابل تبیین نباشد، زیرا همانطور که در قرآن و روایات آمده، پیامبر و امام (ع) توسط فرشتهای به نام روح از حین تولد تا لحظه مرگ هدایت میشوند که آنان را از گناه و خطا تسدید میکند، لذا عصمت از نسیان و سهو در علوم، غیر اختیاری است نه با اختیار معصوم.
به هر حال، این استدلال به استثنای اشکال اخیر میتواند در اثبات عصمت امامان رهگشا باشد.
عصمت و خلافت انسان کامل: این دلیل حکما با دید عرفانی، مطرح گردیده است[۳۵].
آیت الله جوادی آملی در بیان این استدلال میفرماید: عرفا که دید وسیعتری دارند، نبوت و رسالت و امامت را مبتنی بر خلافت دانسته و عصمت برتر را اثبات میکنند و میگویند هر موجودی مظهر اسمی از اسمای خاص خدای سبحان است، ولی انسان کامل مظهر الله است، که جامع همه اسماء میباشد. انسان کامل جانشین خدا بر همه عالم است و همانطور که انسانها از جانشین خدا بهره میبرند و هدایت میشوند، ملائکه نیز از او استفاده کرده، در ثبات همان مقام معلوم از فیض انسان کامل مدد میجویند.
برهان کلامی یا فلسفی حداکثر میتواند استفاده انسانها را از خلیفةالله ثابت کند ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[۳۶]، ولی بلندای نظر عارف به این مرحله از اوج انسان کامل میرسد که ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[۳۷]، ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ... * قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ...﴾[۳۸] به زبان عرفان، برد رسالت، محدودتر از برد خلافت که معلم مطلق است، میباشد.
از اینرو جناب صدر المتألهین میفرماید: "اگرچه در علوم عقلی ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم دوم علم میدانند، ولی در علوم الهی، رسول خدا معلم اول و علی بن ابیطالب (ع) معلم ثانی است. البته به لحاظی معلم اول خدای سبحان، معلم دوم جبرییل و معلم سوم رسول اکرم (ص) میباشند"[۳۹].
گرچه در کل هستی معلم اول همان معلم آخر است، مثل: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[۴۰]؛ ﴿عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[۴۱]؛ ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۴۲]. عالم را مدبرات امر الهی، یعنی فرشتگان، مخصوصاً حاملان عرش اداره میکنند، که اسرافیل احیا را و میکائیل ارزاق را و عزرائیل مرگ را و جبرائیل تعلیم و تربیت را و همه آنها شاگردان انسان کاملاند که «بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[۴۳]. امروز در همه عالم انسان کاملی جز حجت بن الحجج البالغه ولی عصر ارواحنا فداه وجود ندارد که او معلم ملائکه و خلیفة الله بر همه عالم است.
قرآن درباره احاطه انسان کامل بر جهان امکان به رسول اکرم میفرماید: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا﴾[۴۴].
و او باید معصومانه بر همه جزئیات در جهان امکان شهادت دهد. همه خلافتها، نبوتها و ولایتها زیر پوشش شهادت شهیدالشهداء، که وجود مبارک رسول اکرم است، قرار دارد و در حیطه این شهادت مطلق، سهو و نسیان راه ندارد و انسان کامل مظهر اسم الله و اسمای حسنی اوست: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»[۴۵] چون یکی از اسمای حسنی خدای سبحان این است که در او جهل و نسیان و قبح و ظلم راه ندارد، انسان کامل در آن بُعد، مظهر همه این کمالات خواهد بود[۴۶].
این استدلال که در کتابها به عنوان دلیل عقلی، فلسفی و عرفانی نام گرفته است؛ با دیدی عرفانی به عصمت انبیا و امامان نگریسته و دارای دو مقدمه است:
- خداوند متعال دارای اسمای حسنی میباشد ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾[۴۷] و اسم الله جامع این اسماء میباشد.
- امامان از آن حیث که خلیفةاللهاند، مظهر اسم مبارک الله هستند، که جامع جمیع اسماء است، لذا کل عالم هستی از وجود خلیفه خدا بهره میبرند و او معلم همه موجودات است.
در خداوند که معلم اول است، سهو و نسیان و ظلم و گناه راه ندارد، لذا امام که جانشین خدا و مظهر اسم الله و جامع کلیه اسماء و صفات حق تعالی است، در او هم نواقصی مثل جهل، نسیان، ظلم و گناه راه ندارد، لذا مثل خداوند سبحان از جمیع جهات معصوم است.
عصمت و لطف: بسیاری از متکلمین شیعه مثل، شیخ مفید، علامه حلی و سید مرتضی برای اثبات عصمت امامان و انبیا (ع) به لطف استدلال کردهاند و گفتهاند که وقتی حسن و قبح عقلی ثابت گردید، عقل به این حکم میکند که لطف بر خداوند واجب است؛ چون محصل، غرض الهی و عصمت امام، لطف است. از طرفی عصمت امری خفی است و مگر از جانب خداوند تعالی دانسته نمیشود. همچنین اجماع بر عدم عصمت غیر امامان واقع است[۴۸].
این استدلال را بسیاری از دانشمندان اسلامی در باب عصمت انبیا و امامان مشترکاً آوردهاند، حتی جناب فخر رازی هم در باب عصمت انبیا به آن تمسک کرده[۴۹] و دارای دو مقدمه عقلی است:
- بعد از ثبوت حسن و قبح عقلی[۵۰] در کلام عقل میگوید آنچه مصداق لطف است انجام آن بر خدا واجب است تا غرض خدا محقق شود.
- عصمت امام، لطف و حسن است و بر خداوند لطف (مِن الله) لازم است؛ چون هرچیزی که حسن باشد و دارای مصلحت، خداوند آن را انجام میدهد.
بنابراین امام باید معصوم باشد تا غرض پروردگار عالم در حفظ شریعت، تبیین و تفسیر دین طبق نظر خدا انجام گردد.
نقد
اولاً، این استدلال، حیطه عصمت را در حد بسیار محدود و فقط در دایره حفظ و ابلاغ، ثابت میکند، ولی عصمت عملی را شامل نمیشود.
ثانیاً، در باب گناهان و خطاهای غیر اختیاری مثل سهو و اشتباه و نسیان، این دلیل ساکت است، لذا اجمال و ابهام دارد.
ثالثاً، این بیان میرساند که صاحب عصمت، یعنی اگر گوینده امام بدون این زحمت و به واسطه هبه الهی، عصمت را کسب کرده و حتی اگر گوینده این منظور را نداشته، اما در بیان او اجمال است.
رابعاً، این استدلال عصمت را به صورت محدود و در حین امامت ثابت میکند، ولی عصمت امام (ع) را از حین تولد که مدعای شیعه است، ثابت نمیکند. به هر حال این استدلال فقط در بخش عصمت علمی، آن هم به صورت محدود قابل قبول است؛ مگر اینکه در نوع بیان تغییراتی ایجاد گردد، لذا نمیتوانیم برای اثبات مدعای خود (عصمت مطلق) از این استدلال استفاده کنیم.
عصمت، موجب برتری و فضیلت: این دلیل در کتابهای متکلمین بزرگ شیعه، مثل علامه حلی، شیخ طوسی، سید مرتضی و سایر اندیشمندان اسلامی وارد شده است. بنابراین، دلیل لازمه اینکه امام معصوم نباشد این است که مقامش نزد مردم سقوط کند، لذا از او پیروی نمیکنند[۵۱].
این استدلال دارای دو مقدمه عقلی است:
- هر کسی که به عنوان امام از جانب خدای متعال انتخاب میشود، علم، عقل، بندگی، اطاعت و اجتناب از معاصی در او باید بیشتر از بقیه مردم باشد تا موجب فضیلت و برتری او بر سایر مردم شود.
- با این فرض، اگر امام معصوم نباشد هیچ فضیلتی بر دیگران ندارد، لذا دلیلی برای اطاعت از او نیست چون گناه او موجب سقوط مقامش در چشم مردم میگردد.
در نتیجه اطاعت از اهل گناه از نظر عقل ناپسند است و اگر عقل حکم به عدم اطاعت نکند، حکم به اطاعت اهل گناه هم نمیکند و سأکت خواهد بود. لذا برای اینکه مقام و رتبه امام پایینتر از عوام نباشد و اطاعت از او حاصل شود باید به حکم عقل، امام (ع) معصوم باشد تا اطاعت از برتر حاصل گردد و عقل، حکم به اطاعت از برتر کند.
نقد و بررسی: این استدلال متکلمین، عصمت امام را در بعضی از مراتب ثابت میکند، ولی در بعضی از مراتب ساکت است، لذا این اشکالات احتمالی را دارد:
اولاً: این استدلال، عصمت امامان را در زمان امامت شامل است، ولی عصمت امام از حین تولد را ثابت نمیکند.
ثانیاً: این دلیل، عصمت از گناهان اختیاری و ظاهری را ثابت میکند، ولی گناهان پنهانی را که مردم از آن آگاه نیستند شامل نمیشود.
ثالثاً؛ شاید این استدلال به دلیل اول ما برمیگردد (عصمت و جلب اعتماد) گرچه به اندازه آن دلیل گویا نیست.
بنابراین از این دلیل به اندازه دلالتش و به عنوان مؤید سایر ادله میتوانیم بهره بگیریم.
عصمت و معجزه: متکلمین این استدلال را در عصمت انبیا ذکر کردهاند و در شرح آن چنین گفتهاند که راه اثبات نبوت یک شخص علاوه بر نص (از طرف نبی سابق) معجزه اوست عقل میگوید وقتی مدعی نبوت، کاری را که میسور بشر نیست انجام دهد، معلوم میشود که این توانایی از منبع قدرت لایزال الهی به او عطا شده است تا نشانه صدق ادعای او باشد. اگر این کبرای کلی را - که معجزه نشانه نبوت و صداقت است - ضمیمه این صغری کنیم که، انبیا خصوصاً نبی اکرم معجزههای فراوانی آوردهاند، از جمله قرآن، نبوت و عصمت هر دو ثابت میشود[۵۲].
این استدلال را با همین بیان، در باب امامت و صدق و عصمت آن میتوان به کار گرفت چنان که بعضی از علما از آن بهره بردهاند. البته با توضیح چند مقدمه میتوان از آن به عنوان یک دلیل عقلی استفاده کرد[۵۳].
- تعریف معجزه، معجزه، امری است خارقالعاده به همراه تحدّی با عدم اتیان دیگران به مثل آن و مطابق ادعا[۵۴].
- رابطه منطقی و عقلی بین عصمت و معجزه، بعضی چون از تفکر و اندیشه عقلی و فلسفی به دورند بین عصمت و معجزه ارتباط منطقی نمییابند. لذا معجزه را دلیل اقناعی برای صدق گفتار تلقی میکنند، آن هم بدون پشتوانه عقلی. لکن میتوانیم رابطه منطقی و عقلی آن را ثابت کنیم؛ یعنی معجزهای که توسط نبی اکرم یا امام (ع) حاصل میشود، به اذن خداوند تعالی و مطابق ادعاست و به دنبال خود تحدی را به همراه دارد. با توجه به افعال الهی که غایتمند و منزه از هرگونه فعل قبیح است و با عنایت به حکمت خدا در خلقت و تشریع، به حکم عقل، اتیان معجزه، بر صدق و عصمت مدعی امامت یا نبوت دلالت میکند.
اگر خداوند متعال معجزه را در اختیار فرد کاذب قرار دهد، موجب گمراهی مردم خواهد شد و حال اینکه خداوند متعال، به حکم عقل، از هرگونه فعل قبیح، جهل و اغراء به جهل، مبرا است. همین بیان پشتوانه عقلی رابطه بین معجزه و عصمت است[۵۵].
البته این بیان در صورتی قابل قبول است که امامان دارای معجزه باشند و میدانیم که معجزات زیادی از امامان در کتب تاریخ و روایت، به تواتر نقل شده است[۵۶].
نقد: ::::::اولاً، این استدلال، عصمت امام را در حین امامت ثابت میکند، اما اینکه امام از حین تولد هم معصوم بوده، قابل اثبات نیست.
ثانیاً، با این استدلال نمیتوانیم عصمت عملی امام را ثابت کنیم.
بنابراین نمیتوانیم از این استدلال برای اثبات عصمت امام (ع) در تمام ابعاد آن استفاده کنیم، بلکه به عنوان مؤید دیگر ادله عقلی در ثبوت صداقت و عصمت امام از حین امامت تا لحظه مرگ در بُعد گفتار و تبیین شریعت بهره بگیریم، لذا در حد دلالت خود قابل قبول است.
عصمت و حکمت: علامه حلّی حکمت الهی را دلیل محکم عقل، برای اثبات عصمت امامان میداند و در این رابطه چنین استدلال میکند: خداوند متعال در نهایت حکمت، حکیم است و عالم به جمیع معلومات (مخلوقات) و غنی مطلق است و محتاج به چیزی در این عالم نیست، در اقوال و افعال پروردگار عالم چیزی که حکیمانه نباشد واقع نمیشود (چون خداوند تعالی امر به اطاعت از امام کرده است) به حکم عقل اطاعت از امام غیر معصوم به صورت مطلق منافی حکمت پروردگار است. پس عقل میگوید امام باید به واسطه حکمت خداوند حکیم معصوم باشد[۵۷].
آیتالله مصباح یزدی هم در باب عصمت انبیا به همین دلیل استناد کرده که قابل توجیه در باب عصمت امامان نیز هست[۵۸].
استدلال علامه حلی بر دو مقدمه عقلی استوار است:
- خداوند حکیم است و گفتار یا رفتار (فعلی) غیر حکیمانه از او سر میزند.
- به حکم عقل، اطاعت از امام غیر معصوم بدون قید و شرط، با حکمت خداوند حکیم سازگاری ندارد.
پس عقل میگوید، به واسطه حکمت خداوند، محال است که امام، معصوم نباشد.
نقد: اگرچه دانشمندان این دلیل را به عنوان دلیل عقلی مستقل ذکر کردهاند لکن مقدمه اول آن شرعی است، چون امر به اطاعت از امامان از قرآن و روایات گرفته شده است.
از طرفی این استدلال، عصمت امامان را از زمان امامت تا لحظه مرگ ثابت میکند، ولی قبل از امامت و از حین تولد را شامل نمیشود[۵۹].
دلیلهای عقلی عصمت
دلیل یکم: تأمین غرض
واضح است که نصب پیامبر و جانشین او عبث، نیست، بلکه خداوند متعال از این کار هدف و غرض مهمی دارد. این غرض تنها با عصمت حجتهای خدا تأمین میشود و اگر نبی و امام معصوم نباشند، هدف حاصل نمیشود و این از باری تعالی محال است پس نبی یا امام باید معصوم باشد. خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید در این باره مینویسد: و يجب في النبي العصمة، ليحصل الوثوق فيحصل الغرض[۶۰]؛ عصمت در نبی واجب است تا این که اطمینان مردم به او حاصل شود و در نتیجه غرض از فرستاده شدن او حاصل گردد.
در توضیح کلام محقق طوسی به چند نکته اشاره میکنیم:
نکته یکم: خداوند سبحان با بندگانش به صورت مستقیم ارتباط برقرار نمیکند، پس باید میان خالق و مخلوق واسطهای باشد تا این ارتباط را برقرار سازد. واسطه میان خدا و انسانها نمیتواند از جنس ملک باشد؛ زیرا علاوه بر نیاز به اُنس انسانها به آنان، الگویی عملی برای انسانها باید باشند تا بتوانند در عمل از آنان الگوبرداری کنند. از این رو اگر خدای تعالی مَلَک و فرشتگان را نیز برای هدایت انسانها میفرستاد، باید به شکل همانان قرار میداد، همانطور که خدای تعالی در این باره میفرماید: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ﴾[۶۱].
نکته دوم: واسطه میان خدا و خلق باید از سوی خدای متعال تعیین و نصب گردد و هیچ کس در این کار شایستگی دخالت ندارد که در سطور گذشته به آن پرداختیم.
نکته سوم: خداوند متعال پس از پیامبر امامی را نصب کرده است؛ از همین رو هیچ کوتاهی از جانب پروردگار صورت نگرفته و رابط میان خلق و خالق موجود است.
نکته چهارم: خداوند از نصب امام هدف و غرضی دارد و خواهان تحقق آن است.
نکته پنجم: تأمین غرض و رسیدن به هدف از نصب امام پس از رسول خدا(ص) متوقف است بر اطمینان مردم به آن امام الهی و اگر مردم به امام اعتماد نکرده و او را قبول نداشته باشند، غرض الهی محقق نمیشود. به عبارت دیگر چنانچه مردم احتمال دهند که ممکن است امام مرتکب دروغ، خطا و اشتباه شود، بیگمان در رفتار و گفتار او شک و شبهه به وجود میآید و غرض الهی از نصب امام حاصل نمیگردد. در مقابل اگر مردم به رفتار و گفتار امام اطمینان داشته باشند، همین اعتماد موجب میشود به سخنان و فرامین او گوش فرا دهند و او را به عنوان رابط میان خدا و خلق بپذیرند. پس برای تحصیل غرض الهی، امام باید معصوم باشد.[۶۲].
دلیل چهارم: اقتدا و پیروی در سایه عصمت
آیاتی در قرآن مجید وجود دارد که به انسانها پیروی و تبعیت از رسول خدا(ص) را گوشزد میکند که به برخی از آیات میپردازیم.
آیه یکم: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۶۳]. با توجه به معنای این آیه شریفه، مأموریم که بدون هیچ قید و شرطی پیرو پیامبر باشیم. حال آنکه اگر احتمال دهیم که پیامبر در امر و نهی مرتکب خطا، سهو یا فراموشی میشود، دیگر نمیتوان از دستورات او پیروی کرد و به فرض تبعیت از وی در صورت خطا و اشتباه در امری که ابراز میدارد، ما نیز به امر الهی اطاعتِ از حجت، مرتکب خطا و اشتباه خواهیم شد که این تناقصی است آشکار. پس امر خداوند به پیروی مطلق از دستورات پیامبر دلیل روشنی است بر لزوم عصمت ایشان.
آیه دوم: خداوند سبحان در آیه دیگری میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۶۴]. بر اساس این آیه، رسول خدا(ص) از سوی خدا به عنوان «اسوه حسنه» معرفی شده و روشن است تنها کسی میتواند اسوه نیکویی باشد که گناه خطا و فراموشی در او راه ندارد و او در همه حرکات و سکنات از خطا، سهو و نسیان معصوم است[۶۵]. حافظ تقی الدین سبکی[۶۶] همین معنا را یادآور شده است، آنجا که زرقانی مالکی در نقل کلام وی چنین میآورد: «با وجود این که خدا دستور پیروی از انبیاء را داده است، پس چگونه معقول است از آنان اموری ناشایست سر بزند؟!»[۶۷].[۶۸].
دلیل پنجم: اعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت
خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. در قسمتی از دعای ندبه اشاره شده است که اگر نبی یا امام معصوم نباشد، احتجاجی باطل میان خداوند و مکلفین صورت خواهد گرفت. در قسمتی از دعای ندبه میخوانیم: «وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»[۶۹]؛ و به پیامبران شریعت، طریقت و آیینی عطا کردی و برای آنان اوصیاء و جانشینانی برگزینی تا یکی پس از دیگری، از مدتی تا مدتی معین نگهبان دین و پاسدار آیین و شریعت و حجت بر بندگان تو باشد تا آنکه دین حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه پیدا نکنند و تا کسی نتواند بگوید: ای خدا چرا به سوی ما رسول نفرستادی تا ما را از جانب تو به نصیحت ارشاد کند و چرا پیشوا نگماشتی که ما از آیات و رسولانت پیروی کنیم؟ محل شاهد دو عبارت «إقامة لدینک» و «حجة علی عبادک» است.
هدف از بعثت انبیاء و نصب اوصیاء همانا برپایی دین و اتمام حجت بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است،یعنی خبر واحد وظیفه مکلف را روشن مینماید و موجب اشتغال ذمه و گردنگیری مکلف است؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلف میگذارد که میگوئیم حکم منجّز است و به گردن مکلف مسئولیتی را بار میکند، و یا رخصتی برای او میآورد که اصطلاحاً به آن میگویند معذّر. پس باید حجت باشد تا بازخواست الهی از ناحیه پروردگار بر مکلفین تمام باشد و از ناحیه مکلفین در مقام عذرآوری برای خداوند متعال کامل باشد. حال اگر در امام ارتکاب سهو، خطا، فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و احتجاج کامل میشود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقریر امام، احتجاج با بندگان باطل است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر امام احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد.[۷۰].
دلیل هفتم: پیروی امام از پیروانش!
تردیدی نیست که نهی از منکر و پذیرش آن بر همه مسلمانان واجب است و اگر پیشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتکب گناه و خطا شود، باید او را نهی کرد و او نیز باید این نهی را بپذیرد؛ در نتیجه امام پیرو کسانی میشود که باید از او پیروی کنند. و بدین ترتیب جایگاه امام و مأموم عوض میگردد، یعنی امام، مأموم و مأموم، امام میشود، در حالی که امام برای امامت و پیشوایی نصب شده است.[۷۱].
پانویس
- ↑ ر.ک: الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۲۰۹.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۵۱.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۳۹.
- ↑ علامه حلی در کتاب ارزشمند الالفین مجموع ادله عصمت امام را به بیش از ۱۰۰۰ دلیل رسانده است اعم از دلیل عقلی و نقلی.
- ↑ ر. ک: معارف و عقائد ۴، ص ۱۲۰.
- ↑ ر. ک: عقائد الإمامیة، ص ۶۷: عقیدتنا فی عصمه الإمام و نعتقد أن الإمام کالنبی یجب أن یکون معصوما من جمیع الرذائل و الفواحش ما ظهر منها و ما بطن من سن الطفولیه إلی الموت عمدا و سهوا کما یجب أن یکون معصوما من السهو و الخطأ و النسیان لان الائمه حفظه الشرع و القوامون علیه حالهم فی ذلک حال النبیّ (ص) و الدلیل الذی اقتضانا أن نعتقد بعصمه الانبیاء هو نفسه یقتضینا أن نعتقد بعصمه الائمه بلافرق.
- ↑ همان گونه که لاهیجی میگوید: و حق وجوب عصمت است چه همچنان که وجود امام لطف است عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقق نشود مگر به عصمت. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص ۱۱۴.
- ↑ ر. ک: بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج ۲، ص ۳۹.
- ↑ ر. ک. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۱۹ - ۳۶۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۳۴؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ج۲، ص ۳۷۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۳۹.
- ↑ و در گناه و تجاوز یاری نکنید؛ سوره مائده، آیه۲.
- ↑ قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۵۸؛ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۴۲-۴۴.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۰۱-۱۰۴؛ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۴۲-۴۴.
- ↑ «من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۴۲-۴۴.
- ↑ البته کسانی که دلیل عقلی برای اثبات عصمت انبیا از گناهان و نیز از خطا و نسیان را تمام و بیاشکال میدانند، در اینجا نیز این دلیل را به موارد مذکور تعمیم میدهند. ولی به هر حال، قدر متیقن این است که با این دلیل، عصمت ائمه (ع) از گناه و خطا در مقام تبیین و تفسیر وحی الهی و سنت نبوی به اثبات میرسد.
- ↑ ر. ک: الالهیات، ج۴، ص۲۶.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۲۳۵، ص۲۶۶.
- ↑ «هیچ جامعهای بدون داشتن یک رهبر و حاکم نمیتواند به حیات خویش ادامه دهد». نهجالبلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۵۲-۵۱.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ مرحوم علامه امینی نام شانزده نفر از بزرگان اهلسنت را که تصریح به این مسأله دارند، ذکر نموده است. رک: الغدیر، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۷؛ همچنین ر. ک: بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۲۵۳.
- ↑ «[آیا] آنچه خدا فرستاد دینی است کاسته، و خدا در کامل ساختن آن از ایشان یاری خواسته؟... یا دینی که خدا فرستاده تمام بوده و پیامبر (ص) در رساندن آن کوتاهی نموده؟» نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۸، ص۲۰.
- ↑ ک: بحارالانوار، ج۲، ص۲۸۴.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۷۴-۲۸۱.
- ↑ تنزیه الانبیاء، ص۴-۶؛ منشور جاوید، ج۵، ص۳۹-۴۰.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۷، ص۱۸۵-۱۸۶؛ کشف المراد، ص۱۵۵؛ بدایة المعارف، ص۲۵۹.
- ↑ پیام قرآن، ج۷، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص۸؛ کشف المراد، ص۱۸۴؛ رسائل المرتضی، ج۱، ص۳۲۴؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۰؛ محقق حلی، المسلک فی اصول دین، ص۱۹۸ و ۳۰۸؛ النکت الاعتقادیه، ص۴۰؛ تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۸؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ ر. ک: النکت الاعتقادیة، ص۴۰؛ تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۸؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۷-۱۷۸؛ شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۱، ص۳۶؛ رسائل المرتضی، ج۱، ص۳۲۴؛ کشف المراد، ص۱۰۸؛ الجمل، ص۳۰.
- ↑ گوهر مراد، ص۳۰۱.
- ↑ بدایة المعارف، ص۲۵۹-۲۶۰.
- ↑ ابن سینا، کتاب شفاء، مقاله اول، فصل ۸.
- ↑ ابن سینا، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۰.
- ↑ صدر المتأهلین شیرازی، اسفار، ج۹، ص۳۰۰.
- ↑ «و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره حجر، آیه ۳۰.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد... * فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۱-۳۳.
- ↑ اسفار، ج۹، ص۳۰۰.
- ↑ «او، آغاز و انجام است» سوره حدید، آیه ۳.
- ↑ «به انسان آنچه نمیدانست آموخت» سوره علق، آیه ۵.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
- ↑ «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۱، ص۶.
- ↑ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۳۱-۳۳.
- ↑ «و خداوند را نامهای نیکوتر است» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ ر. ک: الألفین، ص۳۱؛ رسائل الشهید الثانی، ج۲، ص۱۵۴؛ امالی المرتضی، ج۲، ص۱۳۵؛ الفصول المختاره، ص۱۱۳؛ الشافی فی الامامة، ج۱، ص۳۶-۳۷ و ۱۶۲؛ میلانی، الأمامه، ص۴۵ و ۱۵۸؛ اعلام الوری، ص۱۵۶؛ الغیبة، ص۱۰۰.
- ↑ فخر رازی، المطالب العالیة، ج۸، ص۳۰.
- ↑ هر آنچه را که خداوند به آن امر کرده به جهت این است که عقل، آن را حسن میداند و دارای مصلحت است و هر آنچه که خداوند از آن نهی کرده، به جهت این است که از نظر عقل دارای قبح و مفسده است، شرح تجوید، ص۳۸۸؛ ربانی گلپایگانی، قواعد کلامی، ص۳۳.
- ↑ ر. ک: کشف المراد، ص۱۸؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۴۲۷؛ ج۲، ص۹؛ تنزیه الانبیاء، ص۵-۶؛ بدایة المعارف، ص۲۶۱؛ شرح تجرید (تحقیق زنجانی)، ص۳۹۱.
- ↑ کشف المراد، ص۱۵۷-۱۵۸.
- ↑ کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ کشف المراد، ص۱۵۷؛ الالهیات، ج۳، ص۶۹.
- ↑ مهدی هادوی تهرانی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۸۲-۸۳.
- ↑ کشف المراد، ص۱۹۴-۱۹۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۳۹، ص۱۷۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ص۱۳۸؛ علامه امینی، الغدیر، ج۳، ص۱۲۶؛ سیره حلبی، ج۳، ص۴۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۱، ص۱۵۶؛ ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ ر. ک: الالفین، ص۷۶ و ۴۲۷.
- ↑ راه و راهنماشناسی، ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۳۵-۱۵۲.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ «و اگر او را فرشتهای میگرداندیم، او را (به گونه) مردی در میآوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که میکردند پیش میآوردیم» سوره انعام، آیه ۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۷۵.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ لازم به ذکر است که در آیات و روایات فراوانی بر تأسی و پیروی از پیامبر تأکید شده است و مسلمین نیز با عمل به همین آیات و روایات رفتار پیامبر را زیر نظر داشتهاند تا از آن نمونه و الگویی که خدا او را معرفی نموده است پیروی کنند.
- ↑ سبکی از عالمان اهل سنت در فقه، اصول تفسیر، حدیث، نحو و لغت بوده است. وی در روستای «شبک» از کشور مصر به دنیا آمد به دنبال علم به شهرهای اسکندریه دمشق مکه، مدینه مسافرت نمود و در نهایت به قاهره آمد و در آنجا مستقر شد. او منصب قضاوت در شام و همچنین ریاست مدرسه دارالحدیث را عهدهدار بود. او در عهد خویش به «شیخ الاسلام» ملقب شد و آثارش به یکصدوپنجاه تألیف میرسد. وی متوفای ۷۵۶ هجری است.
- ↑ شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج٧، ص٣٢٨.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۷۹.
- ↑ إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۰۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۸۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۸۳.