بنیعنس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
با [[ظهور اسلام]] در [[مکه]]، برخی از عنسیهای مقیم این [[شهر]] به جرگه [[مسلمین]] پیوستند که [[عمار بن یاسر عنسی]] و پدر و مادرش از آن جمله بودند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۲۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷۳.</ref> [[اعتقاد]] به این [[دین]] نوظهور موجب شد تا آنان، علیرغم [[همپیمانی]] با [[بنی مخزوم]] سخت مورد [[اذیت]] و [[آزار مشرکین]] مکه قرار گیرند و [[یاسر]] و [[سمیه]] –پدر و مادر [[عمار]]- در زیر این [[شکنجهها]] [[جان]] سپرند.<ref>ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.</ref> با این حال، و با وجود آنکه [[آل]] یاسر از [[نخستین مسلمانان]] این [[قبیله]] محسوب میشدند، لکن [[نفوذ اسلام]] در این قبیله از سالهای بین هشتم تا یازدهم [[هجری]]،<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به [[مدینه]] محقق گردید. | با [[ظهور اسلام]] در [[مکه]]، برخی از عنسیهای مقیم این [[شهر]] به جرگه [[مسلمین]] پیوستند که [[عمار بن یاسر عنسی]] و پدر و مادرش از آن جمله بودند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۲۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷۳.</ref> [[اعتقاد]] به این [[دین]] نوظهور موجب شد تا آنان، علیرغم [[همپیمانی]] با [[بنی مخزوم]] سخت مورد [[اذیت]] و [[آزار مشرکین]] مکه قرار گیرند و [[یاسر]] و [[سمیه]] –پدر و مادر [[عمار]]- در زیر این [[شکنجهها]] [[جان]] سپرند.<ref>ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.</ref> با این حال، و با وجود آنکه [[آل]] یاسر از [[نخستین مسلمانان]] این [[قبیله]] محسوب میشدند، لکن [[نفوذ اسلام]] در این قبیله از سالهای بین هشتم تا یازدهم [[هجری]]،<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به [[مدینه]] محقق گردید. | ||
در [[سال دهم هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}}، سریهای را به [[فرماندهی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} به [[یمن]] فرستاد. علی{{ع}} به طائفهای از [[مذحجیان]] برخوردند و آنان را به اسلام فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه [[تسلیم]] شدند. علی{{ع}} بار دیگر آنان را به اسلام [[دعوت]] کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸</ref> علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش اسلام در بین مذحجیان و از جمله عنسیها بسیار مؤثر بود. این وفود از [[سال هشتم هجری]] آغاز و تا [[سال یازدهم هجری]] ادامه یافت. نخستین [[وفد]] توسط [[مردم]] صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند | در [[سال دهم هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}}، سریهای را به [[فرماندهی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} به [[یمن]] فرستاد. علی{{ع}} به طائفهای از [[مذحجیان]] برخوردند و آنان را به اسلام فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه [[تسلیم]] شدند. علی{{ع}} بار دیگر آنان را به اسلام [[دعوت]] کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸</ref> علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش اسلام در بین مذحجیان و از جمله عنسیها بسیار مؤثر بود. این وفود از [[سال هشتم هجری]] آغاز و تا [[سال یازدهم هجری]] ادامه یافت. نخستین [[وفد]] توسط [[مردم]] صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن کعب و سپس آخرین شان وفد مردم [[نَخَع]] بود که در سال یازده بعد از [[هجرت]] انجام گرفت.<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> | ||
همچنین در وفدی، مردی از [[عنس]] به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} در مدینه رفت و [[اسلام]] آورد. این مرد که [[ربیعه]] نام داشت مدّتی در مدینه ماند و پس از آن، جهت خداحافظی، نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت. حضرت نیز به او [[اذن]] خروج دادند و به وی زاد و [[توشه]] [[سفر]] اعطا کردند و فرمودند: چنانچه در اثنای سفر [[احساس]] [[ناراحتی]] کرد، فوراً خود را به نزدیکترین [[آبادی]] برساند. او رفت و در میانه راه، احساس [[درد]] و ناراحتی بدو دست داد؛ پس به نزدیکترین آبادی [[پناه]] برد و مدتی بعد، در همان جا درگذشت.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۸۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>. | |||
==[[عنس]] پس از [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}== | ==[[عنس]] پس از [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}== |
نسخهٔ ۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۵
نسب قبیله عنس
عنس از شاخههای قبیله مذحج[۱] و در شمار قبایل قحطانی است که نسب از عنس بن مالک (مذحج) بن أدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان میبرند.[۲] برخی منابع از نام اصلی عنس با نام زید یاد کردند.[۳] وی دارای فرزندانی به نامهای سعد الأکبر، سعد الأصغر، عمرو، عامر، معاویه، عزیز، عتیک، شهاب، مالک، یام، جشم و القرّیّه بود[۴] که نسل او را استمرار دادند. این قبیله دارای شاخهها و شعبات متعددی است که از جمله مهمترین آنان میتوان از قبایلی مانند بنی مالک بن عنس،[۵] بنی عزیز بن عنس،[۶] بنی الصحم بن قرّة بن عزیز بن عنس،[۷] بنی یاسر بن [عمار بن] مالک،[۸] بنی عبداللّه بن سعد[۹] بنی القَریه،[۱۰] بنی یام،[۱۱] بنی صعب،[۱۲] بنی سعد بن عنس[۱۳] و بنی سعید بن عمار یاسر در اندلس[۱۴] یاد کرد. نهدیّون، قرِّیُّون، لمیسیُّون هم از دیگر بطون این قبیله به شمار رفتهاند.[۱۵].[۱۶].
مساکن عنس
از برجستهترین این سکونتگاهها، میتوان به مِخْلاف "عَنْس"[۱۷] نزدیک ذَمار اشاره کرد. این مخلاف در نجد يمن در دو فرسخی شرق ذمار قرار داشت. این سرزمین وسیع که از طرف شمال به الثنیّه -شامل بیکلی، الطیبار و جیره- و از طرف جنوب به کوه معروف میتم و از ناحیه شرق به ثات[۱۸] -سرزمینی با روستاهای بسیار، از جمله المنشر، الأهجر، بشار و بوسان و کوه معروف به إسبيل در وسط آن- محدود میشد، زیست گاه اعضای قبیله عنس در کنار مردمانی دیگر از قبایل دیگر نظیر بني عنم و بني طيبه و بني سرحه بود.[۱۹] ضمن این که "رداع" در یمن نجدیه[۲۰] و قريه بزرگ "هروج"[۲۱] و نیز "بینون"[۲۲]، مخلاف "ذار"[۲۳] و ابتدای مخالیف ذمّار[۲۴] از دیگر سكونتگاههای اين قبيله در یمن برشمرده شده است. پس از فتوحات اسلامی بسیاری از آنان در شام[۲۵] مصر،[۲۶] کوفه[۲۷] و جمعی نیز بعدها در افریقا[۲۸] و اندلس در سمت قلعه يحصب[۲۹] ساکن شدند.[۳۰].
اسلام قبیله عنس
با ظهور اسلام در مکه، برخی از عنسیهای مقیم این شهر به جرگه مسلمین پیوستند که عمار بن یاسر عنسی و پدر و مادرش از آن جمله بودند.[۳۱] اعتقاد به این دین نوظهور موجب شد تا آنان، علیرغم همپیمانی با بنی مخزوم سخت مورد اذیت و آزار مشرکین مکه قرار گیرند و یاسر و سمیه –پدر و مادر عمار- در زیر این شکنجهها جان سپرند.[۳۲] با این حال، و با وجود آنکه آل یاسر از نخستین مسلمانان این قبیله محسوب میشدند، لکن نفوذ اسلام در این قبیله از سالهای بین هشتم تا یازدهم هجری،[۳۳] در پی ارسال سرایا از سوی نبی اکرم(ص) و وفود قبایل مذحجی به مدینه محقق گردید.
در سال دهم هجرت، رسول خدا(ص)، سریهای را به فرماندهی علی بن ابیطالب(ع) به یمن فرستاد. علی(ع) به طائفهای از مذحجیان برخوردند و آنان را به اسلام فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه تسلیم شدند. علی(ع) بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان بیعت کردند.[۳۴] علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش اسلام در بین مذحجیان و از جمله عنسیها بسیار مؤثر بود. این وفود از سال هشتم هجری آغاز و تا سال یازدهم هجری ادامه یافت. نخستین وفد توسط مردم صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن کعب و سپس آخرین شان وفد مردم نَخَع بود که در سال یازده بعد از هجرت انجام گرفت.[۳۵] همچنین در وفدی، مردی از عنس به حضور رسول خدا(ص) در مدینه رفت و اسلام آورد. این مرد که ربیعه نام داشت مدّتی در مدینه ماند و پس از آن، جهت خداحافظی، نزد پیامبر(ص) رفت. حضرت نیز به او اذن خروج دادند و به وی زاد و توشه سفر اعطا کردند و فرمودند: چنانچه در اثنای سفر احساس ناراحتی کرد، فوراً خود را به نزدیکترین آبادی برساند. او رفت و در میانه راه، احساس درد و ناراحتی بدو دست داد؛ پس به نزدیکترین آبادی پناه برد و مدتی بعد، در همان جا درگذشت.[۳۶].[۳۷].
عنس پس از رحلت نبی خاتم(ص)
عنس و نقش آنان در واقعه ادعای نبوت اسود عنسی
ادعای پیامبری فردی از قبیله مذحج به نام عَبْهَلة بن کعب معروف به اسود عَنْسی را میتوان پس از وفد، مهمترین اتفاق در یمن در زمان حیات نبوی(ص) دانست. وی که کاهنی از قبیله «عنس» بود، در ماههای آخر حیات نبی اکرم(ص) در یمن ادعای پیامبری کرد و در ذی حجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونتگاه قبیله نخع) را تصرف نمود. به دنبال آن، قبیله عَنْس و عده ای از دیگر قبایل یمن پیرو او شدند و وی را در شورش علیه نظام الهی پیامبر(ص)، همراهی کردند. طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیم است. در این هفت روایت، سیف ادعا می کند طوایف مذحج به جز نخع با اسود بودند.[۳۸] وی در نقلی دیگر عنوان می دارد که از میان قبایل مذحج، تنها قبایل عنس و بنی حارث به اسود پیوستند.[۳۹] در هر روی، اسود، نَجران و سراسر یمن تا سواحل جنوبی جزیرة العرب را به کمک عنسیها و دیگر قبایل عرب، مطیع خود ساخت. وی سپس، صنعا را مرکز فعالیت خود قرار داد و کارگزاران پیامبر اکرم(ص) را از شهرها و نواحی یمن بیرون راند. پیامبر اکرم(ص) برای سرکوب فتنه وی، به برخی مسلمانان متنفذ یمن، اعم از ایرانیان (اَبناء) و اعراب نامه نوشت و سرانجام، پس از گذشت دو تا چهار ماه از آغاز این فتنه، یک یا چند روز پیش از رحلت پیامبر(ص)، اسود کشته شد و خبر کشته شدنش چند روز پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) به مدینه رسید.[۴۰].[۴۱].
حضور عنس در فتوحات
در اخبار سالهای نخست فتوحات اسلامی، خبر چندانی از حضور جمعی قبیله عنس در دست نیست؛ آنچه هست سخن از بنی مذحج –قبیله مادری عنس- است. عادت مورخان و وقایع نگاران اسلامی در گذشته چنین بوده که نقش قبایل فروتر را –جز در موارد معدود- در ذیل نام قبایل بزرگتر یا سر شاخههای مهمتر آن قبیله تعریف میکردند، از این رو با وجود قبیله بزرگی چون مذحج نامی از قبیله کوچک عنس در تاریخ مشاهده نمیشود. با این حال، اخباری از نقش آفرینی برخی از رجال عنسی -و به طور خاص عمار بن یاسر- وجود دارد که عمدتاً به دوران امارت یک سال و نیمه عمار بر کوفه مرتبط است. گفته شده که پس از امارت یافتن عمار بر کوفه از سوی عمر بن خطاب[۴۲] و در پی استمداد ابوموسی از عمر بن خطاب جهت تجهیز نیرو، عمر، عمار را مأمور کمک رسانی به وی کرد. عمار نیز عبدالله بن مسعود را جانشین خود در کوفه قرار داد و با شش هزار سوار به کمک ابوموسی در تستر (شوشتر) رفت و سرانجام پس از فتح، هر کدام پیروزمندانه به شهرهای خود کوفه و بصره به بازگشتند[۴۳] پس از چندی به عمار خبر رسید عدهای در نهاوند لشکر جمع کرده و از ری، سمنان، دامغان، همدان، قم، کاشان، فارس، کرمان، اصفهان و آذربایجان مردان جنگی به یاری ایشان آمدهاند. عمار نامهای برای عمر بن خطاب نوشت و جریان را به اطلاع او رساند. او نیز دستور آمادهسازی سپاه را صادر کرد و پس از درگیری و نبردی سخت، نهاوند به تصرف مسلمین درآمد. بعد از این ماجرا، عمر بن خطاب طی نامه ای به عمار یاسر دستور داد تا سپاهی تجهیز کرده و آن را به فرماندهی عروة بن زید خیل طایی به سوی ری و دستبی و مناطق پیرامون آن روانه سازد تا در صورت نپذیرفتن اسلام، با آنها بجنگند. عمار نیز لشکری به فرماندهی عروة بن زید الخیل طایی تهیه دید و به نقاط و شهرهای مذکور فرستاد.[۴۴] از معدود اخباری که میتواند حاکی از نقش عنسیها در فتوحات اسلامی در قرن دوم هجری باشد، حضور آنان در فتح أندلس است. نقل است جمعی از مردم قبیله عنس همراه با دیگر قبایل مذحج در فتوحات اندلس حضور یافتند و سپس، در پی فتح آن، در این سرزمین سکونت گزیدند.[۴۵].[۴۶].
عنس و زمامداری عثمان بن عفان
بیگمان، میتوان عمار بن یاسر را چهره ممتاز و بیبدیل عنس در وقایع و رخدادهای ایام خلافت عثمان بن عفان دانست. عمار همواره از حامیان امام علی(ع) به شمار میرفت و در ابراز این حمایت در مناسبتهای مختلف ابایی نداشت. نقل است که پس از مجروحیت منجر به مرگ عمر بن خطاب و در پی تشکیل شورایی شش نفره جهت انتخاب خلیفه بعد از عمر، زمانی که عبدالرحمان روز سوم مذاکرات این شورا، به میان مردم آمد و گفت: "من از میان ایشان علی بن ابی طالب و عثمان را انتخاب کردم؛ حال شما بگویید از میان این دو کدام یک را برگزینیم"؛ عمار بن یاسر فوراً گفت: "اگر میخواهی مردم اختلاف نکنند، علی(ع) را برگزین و با او بیعت کن". وی سپس در پاسخ به عبدالله بن ابی سرح و عبدالله بن ابی ربیعه که اظهار داشتند: «اگر میخواهید قریش اختلاف نکند، عثمان را اختیار کنید»، آنان را سخت نکوهش کرد.[۴۷] هنگامی هم که عثمان به وسیله عبدالرحمن به خلافت انتخاب شد، عمار بن یاسر صدا به اعتراض بلند کرد و فریاد زد: "ای گروه مسلمانان! زمانی بر ما گذشت که جماعت ما اندک بود و ما در میان کفار و مشرکین خوار بودیم و قدرت سخن گفتن نداشتیم ولی امروز خداوند با دین خود ما را یاری و عزیز کرده و به وسیله فرستاده خودش گرامی داشته است. و خداوند را بر این نعمت سپاس میگوئیم. ای جماعت قریش! تا چه وقت میخواهید خلافت را از خاندان پیامبر خودتان دور نگه دارید و آن را هر روز در جایی قرار دهید؟ من از این بیم دارم که خداوند خلافت را از شما بگیرد و در جای دیگر قرار دهد، همانگونه که شما خلافت را از خاندان رسالت و نبوت گرفتید و در جای دیگری قرار دادید". این سخن موجب حمله جمعی قریش به عمار و موضعگیری علیه سخنانش شد.[۴۸] عمار بن یاسر در دوران خلافت عثمان هم، در برابر پایمال شدن اصول اسلامی و معیارهای انسانی از سوی عثمان سکوت نمیکرد و همواره بدو اعتراض میکرد. نقل شده، صندوق جواهری در بیت المال وجود داشت که عثمان مقداری از آنها را برداشته و به زنان خود داد تا ایشان خود را با آن بیارایند. این عمل بر مسلمانان دشوار آمد و به خاطر این عمل ناشایست از هر طرف سیل اعتراضات به سوی عثمان روانه شد از جمله معترضان عمار یاسر بود. پس به دستور عثمان، عمار را بازداشت کردند و سپس او را به حضورطلبیده، آنقدر او را زدند که غش کرد.[۴۹] در واقعه ای دیگر هم، چنین نقل شده که در پی افزایش قانون شکنیهای عثمان و افزایش نارضایتیهای مردم، جمعی از مسلمانان دور هم جمع شده، طوماری از موارد خلاف عثمان را تنظیم کردند. عمار، نامه را به عثمان رساند. عثمان پس از مطالعه نامه طی سخنانی توهین آمیز، همراه با اطرافیانش به یکباره بر او حمله بردند و وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. عثمان با پای خود بر تهیگاه عمار ضربتی زد که بر اثر آن، فتق عمار پاره و او بیهوش شد.[۵۰] در پی رحلت ابوذر و رسیدن خبر آن به مدینه و سخن کنایه آمیز عمار به خلیفه نیز، بار دیگر عمار به دستور عثمان مضروب شد. عثمان قصد تبعید او به ربذه را داشت اما با وساطت علی(ع) و جمعی از مهاجران از این امر منصرف شد.[۵۱]-[۵۲] شهامت بینظیر عمار و خواندن نماز بر پیکر برخی رجال سرشناس[۵۳] از جمله عبدالله بن مسعود[۵۴] و مقداد[۵۵] که او وصی خود در امر تجهیز و نماز بر پیکر خود کرده بودند و نیز اعتراض به عثمان به علت بازگرداندن حکم بن ابی العاص از تبعیدگاه،[۵۶] همچنین، سرپیچی از دستور عثمان مبنی بر عدم مشایعت ابوذر از سوی مردم و رفتن به بدرقه او همراه با علی(ع) و عقیل و حسن و حسین(ع)[۵۷] از دیگر عواملی بود که عثمان را نسبت به عمار به شدت عصبانی و خشمگین کرده بود.
علاوه بر عمار،[۵۸] بر اساس نقل برخی از محققین، در قیام علیه عثمان قبایل نزاری عبد القیس، تمیم، غفار، بنو مخزوم، بنو تیم و بنو زهره و قبایل یمنی نخع، همدان، ازد، جعفی، عنس، مراد، خزاعه و بلی حضور داشتند. ناراضیان نیز از ایالات بزرگ کوفه، بصره، مصر و مدینه بودند و حتّی صحابه پیامبر(ص) و افرادی از شورای عمر مثل طلحه و زبیر و عبد الرحمان بن عوف به مخالفت با عثمان پرداختند. تا این که این جریان با قتل عثمان به سرانجام خود رسید. در این واقعه، طلحه بهویژه در تحریک مردم به قتل عثمان نقش تعیینکنندهای داشت.[۵۹].[۶۰].
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵؛ سمعانی، الانساب، ج۹، ص۳۹۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵؛ قلقشندی، نهایة الارب، ج۱، ص۳۷۹.
- ↑ بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۷؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵؛ قلقشندی، نهایة الارب، ج۱، ص۴۱۴.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۷. ابن حزم از آن با نام "بنی الصحیم بن قرّة بن عزیز بن عنس" یاد کرده است. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵. قلقشندی از این طایفه با نام "القویّه" یاد کرده است. (قلقشندی، نهایة الارب، ج۱، ص۷۱).
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب، ج۱، ص۴۴۹؛ اشرف الرسولی، طرفة الأصحاب فی معرفة الأنساب، ص۶۵.
- ↑ اشرف الرسولی، طرفة الأصحاب فی معرفة الأنساب، ص۶۵.
- ↑ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ لسان الدین ابن الخطیب، الإحاطه فی أخبار غرناطه، ج۱، ص۸۸.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۶۱؛ يعقوبى، البلدان، ص۱۵۵.
- ↑ این منطقه در زمان حیات مؤلف (قرن چهارم هجری)، محل اسکان طوایفی از بطون عنس همچون نهديون، قرِّيُّون، لَّميسيُّون و ياميّون بود. (حسن بن احمد همدانى، صفة جزيرة العرب، ص۹۲.)
- ↑ حسن بن احمد همدانى، صفة جزيرة العرب، ص۹۲.
- ↑ حسن بن احمد همدانى، صفة جزيرة العرب، ص۵۵. عمر رضا کحاله از این مکان با نام "رذاع" نام برده است. (کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۸۴۷.)
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۳۹.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۸۴۷.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۸۴۷.
- ↑ این منطقه سرسبز و آباد تا زمان حیات همدانی همچنان سکونت گاه شماری از مردم عنس بود. (حسن بن احمد همدانى، صفة جزيرة العرب، ص۱۰۴.)
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و اليمن الكبير، ج۱، ص۳۳۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۵؛ سمعانی، الانساب، ج۹، ص۳۹۵
- ↑ ر. ک. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۳۹۶.
- ↑ ر. ک. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۱۳۶.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۲۸۶.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶؛ لسان الدين ابن الخطيب، الإحاطة في أخبار غرناطه، ج۱، ص۸۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۹۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۲۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷۳.
- ↑ ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۸۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۶-۶۷.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ بَلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۵ـ۱۰۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۴ـ۱۸۷، ۲۲۹ـ۲۴۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۱۷ـ۳۱۸، ۳۳۶ـ۳۴۱، ۳۷۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۳؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۶۳۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۴۷.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۲۷۵-۲۸۷.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۰۹-۳۱۲؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۱۰-۳۱۳.
- ↑ لسان الدین ابن الخطیب، الإحاطه فی أخبار غرناطه، ج۱، ص۳۷ و ۸۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۳-۱۹۴.
- ↑ الجوهری، السقیفه و الفدک، ص۹۱-۹۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸۰؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص۲۲۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۹؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۸ - ۱۶. نیز با اندکی اختلاف ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۴؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹ – ۱۸.
- ↑ برداشتی از: شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص: ۴۱۸-۴۲۳.
- ↑ آنها وصیت کرده بودند تا عمار بر ایشان نماز بخواند و حتی خلیفه را از مرگ او باخبر نکند. چون نماز خواندن بر اموات از وظایف خلیفه بود، این امر خلیفه را به شدت آزار میداد.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۰؛ شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، (ترجمه: عطاردی)، ص۴۹۴-۴۹۵.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۱.
- ↑ اصغر منتظر القائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت علیهم السلام، ص۱۸۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.