عباسیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
 
{{امامت}}
{{مهدویت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون [[امام مهدی]]{{ع}} است. "'''امام مهدی'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[امام مهدی در قرآن]] - [[امام مهدی در حدیث]] - [[امام مهدی در کلام اسلامی]]</div>
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عباسیان در تاریخ اسلامی]] - [[عباسیان در معارف مهدویت]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[امام مهدی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==مقدمه==
*دوران [[غیبت صغری]] که [[نواب خاص امام زمان]] {{ع}} در آن دوره، [[مسؤولیت]] [[نیابت]] را به عهده داشتند و نزدیک به هفتاد سال از [[تاریخ]] را به خود اختصاص دادند، مصادف و مقارن با [[خلافت]] شش تن از [[خلفای عباسی]] بوده است. [[هنر]] [[عباسی‌ها]] آن بود که خودشان را جزء [[آل محمد]] به قلم آوردند تا جنبش و [[نهضت]] را به نفع خود [[اداره]] کنند. سرانجام [[بنی عباس]] به نام [[اهل بیت]] {{عم}} [[خلافت]] را، پس از سرنگونی [[بنی امیه]] به دست گرفتند، و در ابتدای کار، روزی چند به [[مردم]] و [[علویین]] روی خوش نشان دادند. حتّی به نام [[انتقام]] شهدای [[علویین]]، [[بنی امیه]] را [[قتل عام]] کردند و [[قبور]] [[خلفاء بنی امیه]] را شکافتند و هرچه یافتند، [[آتش]] زدند. اما دیری نگذشت که شیوه ظالمانه و خصمانه [[بنی امیه]] را پیش گرفتند و در [[بیدادگری]] و بی‌بندوباری، هیچ‌گونه فروگذار نکردند و [[علویین]] را دسته‌دسته گردن زدند و یا زنده‌زنده [[دفن]] کردند. یکی از ویژگی‌های [[خلفای عباسی]] که در همه آن‌ها مشترک می‌باشد، مشغول بودن و پرداختن به [[لهو و لعب]]، [[خوشگذرانی]]، [[شراب خواری]]، شب‌نشینی‌ها و عدم کوچک‌ترین توجّه به [[شؤون]] [[زندگی]] [[مردم]] است.
عبّاس، [[عموی پیامبر]]{{صل}}، [[فرزندان]] زیادی داشت که شمار آنها را ده الی [[دوازده تن]] بیان داشته‌اند<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳ و ص۶۷.</ref>، اما در میان فرزندان ایشان، عده کمی از آنها چون [[عبدالله]]، عبیدالله، وارد مسائل [[سیاسی]] شدند و از طرف [[پدر]] به اموری [[منصوب]] گشتند<ref>مختصر التاریخ، ج۱۲، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>. [[عبدالله بن عباس]]، سرآمد فرزندان بود او ۱۵ سال داشت که [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۵؛ اسد الغابة، ص۱۹۵؛ انساب الاشراف، ص۲۷.</ref>. بعد از [[امامت امام علی]]{{ع}} او از جانب [[امام]]{{ع}} [[والی بصره]] شد اما بعد از [[شهادت امام علی]]{{ع}} و [[بیعت]] [[امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]]، به [[مدینه]] آمد و به [[تدریس]] [[علوم اسلامی]] پرداخت. با [[مرگ معاویه]] و [[خلافت یزید]]، او دست رد بر سینه [[یزید]] زد و با او بیعت نکرد و به [[مکه]] رفت، اما با [[امام حسین]]{{ع}} نیز همراه نشد و حتی امام حسین{{ع}} را از رفتن به [[کوفه]] بر [[حذر]] داشت<ref>اخبار الطوال، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref>. او در مکه و در نزد [[ابو حنیفه]] بود که [[ابن زبیر]] - فرستاده یزید. - خواست برای یزید بیعت بگیرد آنها باز هم از بیعت با یزید ممانعت کردند این کار سبب شد ابن زبیر [[تصمیم]] گرفت عبدالله بن عباس و [[ابوحنیفه]] را بسوزاند آنها به دست مختار از [[مهلکه]] [[نجات]] یافتند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۴۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۱۴ و ۲۱۶؛ تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۳۹.</ref>. بعد از این موضوع، عبدالله بن عبّاس به طایف آمد و در آنجا در [[سال ۶۸ هجری]] و در سن ۷۰ سالگی در گذشت<ref>المعارف، ص۱۲۳؛ اسناب و الاشراف، ص۵۳-۵۴؛ اخبار الدوله، ص۱۳۲-۱۳۳؛ شرح الاخبار، ج۳، ص۲۴۴-۲۴۵؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۲۹؛ الکامل، ص۱۹۲ و ۱۹۵؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۶۳.</ref>. عبدالله بن عبّاس ۷ پسر داشت که کوچکترین آنها [[علی]] بود و [[نسل]] عبدالله از وی زیاد گردید. به سبب همزمانی ولادت او با [[ولادت امام علی]]{{ع}}، عبدالله نام آخرین پسر خویش را علی نهاد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۷۰؛ وفیات الاعیان، ج، ص۴۳۹.</ref>. [[علی بن عبدالله بن عباس]]، مردی بزرگوار و [[فقیه]] بود و در نزد [[اهل]] [[حجاز]] مقامی والا داشت. اما بعد از [[مرگ]] پدرش، به [[شام]] رفت و با [[عبدالملک بن مروان]] [[بیعت]] نمود. رابطه آن دو [[حسنه]] بود تا زمانی که علی بن عبدالله، [[همسر]] مطلّقه [[عبدالملک]] را گرفت. از آن واقعه به بعد، رابطه این دو تیره گشت<ref>المعارف، ص۲۰۷؛ اخبار الدوله، ص۱۳۸-۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۳۷.</ref> تا حدّی که، در [[زمان]] [[خلافت]] [[ولید بن عبدالملک]]، او به [[جرم]] [[ازدواج]] با [[مادر]] [[خلیفه]] به [[زندان]] افتاد و [[شکنجه]] شد<ref>اخبار الدوله، ص۱۳۸-۱۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۶؛ ج۱۵، ص۲۳۸.</ref> تا این که در زمان [[سلیمان بن عبدالملک]]، او به [[دمشق]] و به محلی به نام حمیمه رفت. [[علی بن عبدالله]] در حمیمه ادعای خلافت نمود و ادعا کرد که بعد از او خلافت به [[فرزندان]] و نوه‌های او می‌رسد و این [[افکار]] و ادعا را در خاطر فرزندان خویش بارور نمود. علی بن عبدالله بن عبّاس، در سن ۸۰ سالگی در حمیمه درگذشت و پسرش [[محمّد]] را [[جانشین]] خویش اعلام نمود<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۷۰؛ اخبار الدوله، ص۱۱۷ و ۱۵۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۱۹؛ ج۵، ص۱۹۸؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۳۹.</ref>. [[محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]]، در [[سال ۵۴ هجری]] قمری، در [[شهر مدینه]] به [[دنیا]] آمد و از [[کودکی]] زیر نظر [[پدر]] و جدّش به [[فراگیری علوم]] [[فقهی]] و [[اسلامی]] مشغول شد. او بر اثر [[کثرت عبادت]] بر پیشانی‌اش پینه بسته بود از این رو او را «[[ذوالثفنات]]» (پینه دار) می‌گفتند<ref>. انساب الاشراف، ج۳، ص۷۱-۷۲ و ۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۷۹؛ وفیات الاعیان، ص۴۳۸-۴۳۹.</ref>. محمّد بن [[علی]]، در عین حال بسیار کاردان و باهوش بود و در مسائل [[سیاسی]] سرآمد بود. او خود را به محمّد بن حنیفه نزدیک ساخت و آنگاه که محمّد بن حنیفه در بستر مرگ افتاده بود، بر بالین او حاضر شد و در جریان کار [[انقلابیون]] علیه دستگاه [[خلافت بنی امیه]] قرار گرفت. به این ترتیب، اقدامات سرّی عباسیان، از [[سال ۱۰۱ هجری]] قمری آغاز شد.محمد بن علی، با [[شناخت]] انقلابیون، تمام نیروی خویش را به کار بست تا با [[زیرکی]] در آنان [[نفوذ]] کند و همه آنها را به زیر [[سلطه]] خویش بکشاند. او به گونه‌ای پنهانی و با [[احتیاط]] کامل گام بر می‌داشت و اقدامات خویش را عملی می‌کرد. محمّد بن علی، هر چند به مبلّغان خویش می‌گفت که از [[فاطمیان]] بر [[حذر]] باشند، اما خود او و نزدیکانش به [[تظاهر]] با آنها [[همبستگی]] خود را اعلام می‌کردند و در عین حال از [[محبوبیت]] آنها بهره می‌جستند. آنها با [[شعار]] الرضامن [[آل محمد]]{{صل}}، در ابتدا [[دعوت]] خود را پنهانی شروع کردند. محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس، در [[سال ۱۲۵ هجری]] قمری، در حمیمه در گذشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۸۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۷؛ اخبار الدوله، ص۲۳۹؛ اخبار الطوال، ص۳۳۹؛ الکامل، ج۵، ص۲۵۹؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۹.</ref>. او ۱۰ پسر داشت که در میان فرزندانش [[ابراهیم]]، ابوالعبّاس [[سفاح]] و [[منصور]] در کار [[سیاست]] وارد شدند. ابراهیم از سال ۱۲۵ تا ۱۳۲ [[هجری قمری]]، ارکان [[دعوت سرّی]] [[عبّاسیان]] را در دست گرفت و او خود را [[ابراهیم امام]] معرفی نمود. در مدت [[رهبری]] او، [[خلفای اموی]] درگیر آشوب‌های داخلی بودند. او از این [[فرصت]] استفاده کرد و دعوت عبّاسیان را شدت بخشید و [[نمایندگان]] خویش را به [[خراسان]] فرستاد و سپس با فرستادن [[پرچم‌های سیاه]] برای ابومسلم [[خراسانی]]، آغاز [[عملیات نظامی]] علیه [[امویان]] را صادر کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۸۵، ۱۸۸، ۲۲۷ و ۲۵۹؛ به سبب شیعه بودن ایرانیان و این که آنها دوستدار اهل بیت{{عم}} بودند، با شهادت زید بن علی و فرزندش یحیی بن زید، خراسانیان علیه بنی امیه شورش کردند و انزجار خویش را نسبت به ظلم و ستم این خاندان اعلام نمودند. ابومسلم به سبب جنگاوری و رشادتی که داشت، شورشیان را پیرامون خویش جمع نمود و در زمره خون‌خواهان قیام زید و یحیی قرار گرفت و چون آنها در عزای زید و یحیی، سیاه پوش بودند، به سیاه جامگان خراسان معروف شدند. ابو مسلم، با به‌دست گرفتن رهبری این قیام، خود را نمایان کرد و خیلی زود مورد توجه عباسیان قرار گرفت. عباسیان چون در آغاز نهضت سرّی خویش بودند و هویت آنها برای علویان و شیعیان فاش نشده بود، از ابو مسلم و نفوذی که او در خراسان داشت، استفاده نمودند و با بها دادن به قیام ابو مسلم از طرف عباسیان و شخص ابراهیم امام، او خیلی زود زبانزد شد و در مسیر تبلیغ حکومت عباسی قرار گرفت. ابو مسلم در زمان شکل‌گیری حکومت عباسیان، یکی از عناصر مهم شکل‌گیری محسوب می‌شد و در بسیاری از جنگ‌ها و مبارزات عباسیان شرکت داشت تا این که منصور به عنوان دومین خلیفه عباسی به خلافت رسید و چون از قدرت روز افزون ابو مسلم در هراس بود او را کشت، بدون این که کسی از کشتن او معترض باشد. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۶؛ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۹۷۴؛ ج۱۰، ص۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۹۵؛ تاریخ گزیده، ص۲۹۳.</ref>. سرانجام با روی کار آمدن [[مروان]] - [[خلیفه]] [[اموی]] - [[ابراهیم امام]] دستگیر شد و به [[زندان]] افتاد. او می‌دانست که توسط مروان کشته خواهد شد، بنابراین طی نامه‌ای برادرش ابوالعبّاس معروف به [[سفاح]] را [[جانشین]] خویش اعلام نمود. ابراهیم امام در زندان با فرو بردن سر درون کسیه نوره، خفه شد<ref>. [[انساب الاشراف]]، ج۳، ص۱۲۱-۱۲۳؛ [[اخبار]] الدوله، ص۳۹۳ و ۳۹۵-۳۹۶؛ مروج الذهب، ج۶، ص۷۲-۷۱؛ [[سیر]] اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۷۹؛ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۴۳؛ اخبار الدولة، ص۳۹۳.
*از دیگر ویژگی [[خلفای عباسی]]، [[دشمنی]] با [[خاندان رسالت]]، ایجاد نفرت نسبت به [[علویین]]، تبعید، زندانی کردن، کشتن و فشار بر آنان بود. در این [[فکر]] میان [[خلیفه]]، سران [[قوم]]، [[ارتش]] و [[وزراء]] فرقی نبود و همه، هم‌عقیده بودند. این [[تفکر]] در سراسر [[تاریخ]] [[خلافت عبّاسی]] به چشم می‌خورد، لکن بر حسب [[اختلاف]] اشخاص و روحیه‌ها در ادوار مختلف شدّت و ضعف پیدا می‌کرد. [[متوکل]] در [[دشمنی]] با [[خاندان رسالت]]، در میان [[خلفای عباسی]] نظیر نداشت. در سال ٢٣٦ هجری قمری امر کرد [[قبّه]] [[ضریح امام حسین]] {{ع}} را در [[کربلا]] و همچنین خانه‌های بسیاری که در اطرافش ساخته بودند، خراب و با [[زمین]] یکسان نمودند و [[دستور]] داد [[آب]] به [[حرم]] [[امام حسین]] {{ع}} بستند و [[زمین]] [[قبر مطهّر]] را شخم و زراعت کنند تا به کلّی اسم و رسم مزار فراموش شود<ref>مروج الذهب، ج ۴، ص ۵؛ شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص ۲۶.</ref><ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۳۰۲.</ref>.
 
==عباسیان در فرهنگنامه آخرالزمان==
</ref>. بعد از او [[قیام]] عباسیان به دست سفاح افتاد. سفاح بعد از کشته شدن ابراهیم امام، از [[ترس]] این که کشته شود، دو ماه پنهانی [[زندگی]] کرد، اما بعد از این مدت، او به [[خراسان]] آمد و به [[منبر]] رفت و خراسانیان با او [[بیعت]] نمودند. در اولین [[اقدام]]، [[سفاح]] عمویش [[عبدالله]] را به [[جنگ]] با [[مروان بن حکم]] فرستاد که سرانجام [[مروان]] در [[مصر]] [[اسیر]] و سرش از [[بدن]] جدا گردید. با کشته شدن آخرین [[خلیفه]] [[اموی]] (مروان بن حکم) و تنها مدافع [[حقوق]] [[امویان]] که ابن هبیره نام داشت، [[حکومت]] ۹۰ ساله [[بنی امیه]] برچیده و [[حکومت بنی عباس]] برقرار گردید.
نام شاخه‌ای از [[بنی‌هاشم]] از نژاد [[عباس بن عبدالمطلب]] بن هاشم بن [[عبدمناف]]، عموی [[پیغمبر]]{{صل}} نمود. این نام بر [[خلفای عباسی]] که پس از [[بنی‌امیه]] [[خلافت]] یافتند اطلاق می‌شود. [[خلفای عباسی]] از سال ۱۳۲ تا ۶۵۶ هجری قمری [[خلافت]] داشته‌اند. اول ایشان ابوالعباس [[عبدالله]] بن [[محمد بن علی]] بن [[عبدالله بن عباس]]، معروف به [[سفاح]]، و آخرین نفر آنان معروف به مستعصم بالله بود، عده این [[خلفاء]] ۳۷ تن و انقراض ایشان بر دست هلاکو نبیره چنگیز بوده است. محل [[خلافت]] آنان ابتدا [[انبار]] و بعد [[کوفه]] و سپس [[بغداد]] بود<ref>لغت نامه دهخدا: واژه آل عباس.</ref>.  
 
برای [[یاری]] بنی‌عباس گروهی با [[پرچم‌های سیاه]] [[قیام]] می‌کنند و پس از آن گروهی دیگر با [[پرچم‌های سیاه]] و کلاه‌های سیاه و پیراهن‌های سفید [[قیام]] می‌کنند که پیشاپیش آنان مردی به نام [[شعیب بن صالح]] است که [[یاران]] [[سفیانی]] را تار و مار می‌کند و به [[بیت المقدس]] آمده و شرایط را برای [[ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} مهیا می‌کند... <ref>ملاحم: ص ۵۲.</ref>.  
[[دعوت سرّی]] عباسیان تا [[سال ۱۳۳ هجری]] قمری ادامه داشت و [[عبّاسیان]] با تمام نیروی [[منظم]] و بزرگ، کار خود را ادامه دادند تا این که سفاح به طور رسمی [[دعوت]] عبّاسیان را علنی ساخت و به عنوان اولین خلیفه عبّاسی بر تخت [[سلطنت]] نشست<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۶۸؛ تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، جزء اول، ص۱۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.</ref>.
 
او در [[روز جمعه]] سیزدهم [[ربیع الاول]] یا نیمه [[جمادی]] الاخر [[سال ۱۳۲ هجری]] [[لباس]] [[خلافت]] پوشید و [[مردم]] با وی بیعت کردند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.</ref>. در بیعت او، آن قدر از بنی امیه و [[لشکریان]] ایشان کشته شد که به شمار نیامد. حتی قبر‌های بنی امیه را شکافتند و [[مردگان]] ایشان را از [[گور]] درآوردند و سوزانیدند. هر که را یافتند کشتند، جز شیر خواره گان و یا کسانی که به [[اندلس]] (اسپانیا) گریختند. اجساد کشتگان بنی امیه را در جاده‌ها ریختند. تا طعمه سگ‌ها گشته و زیر قدم‌ها پایمان شدند. او بنای [[خونریزی]] را گذاشت و حکومتش را با [[قساوت]] [[دل]] و بی‌رحمی آغاز کرد و این روش را به خلفای دیگر منتقل نمود<ref>تاریخ الخلفا، ص۲۵۹.</ref>.


جناب [[محمد بن حنفیه]]، [[فرزند]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند: بنی‌العباس چنان به [[حکومت]] می‌رسند که [[مردم]] هیچ [[امید]] خیری نخواهند داشت، سپس احوال آنان آشفته خواهد شد. در این زمان اگر پناهگاهی جز سوراخ عقرب پیدا نکردید، بدان [[پناه]] برید، زیرا [[مردم]] به گرفتاری طولانی [[مبتلا]] خواهند شد و این ادامه خواهد داشت تا اینکه [[سلطنت]] آنان از بین برود و [[مهدی]]{{ع}} [[قیام]] نماید.  
[[منصور]] به عنوان دومین [[خلیفه عباسی]] چنان بنا بر پایه [[ظلم]] گذاشت که خود در این باره می‌گوید: «ما، در میان مردمی به سر می‌بریم که دیروزمان را دیده‌اند. ما دیروز [[رعیت]] بودیم، ولی حالا به [[خلافت]] رسیده‎ایم. بنابراین جز با فراموش کردن [[عفو]] و بکار بردن مجازات‌ها، نمی‌توانیم [[هیبت]] خود را بر آنان چیره سازیم»<ref>البدایة و النهایة، ج۳، ص۶۴.</ref>. این [[خلیفه]] [[ظالم]]، در [[زمان]] [[امامت]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} خلافت می‌کرد و او مدام به امام{{ع}} و می‌گفت: «حتماً تو را می‌کشم و [[اهل]] خانواده‌ات را نابود می‌کنم تا از شما کسی نماند که بتواند کوچکترین عرض اندامی کند»<ref>کشف الغمه، ج۲، ص۴۴۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۸۵.</ref>.
چنان که از [[تاریخ]] نیز به دست می‌آید، بنی‌العباس عرصه را بر [[شیعیان]] تنگ کردند به طوری که کسی جرئت نداشت [[شیعه]] بودن و [[علوی]] بودن خود را ابراز کند و جنایاتی را مرتکب شدند که [[تاریخ]] نظیر آن را کمتر دیده است [[شیعیان]] و [[سادات]] بنی‌فاطمه را به قدری [[آزار]] و اذیت می‌نمودند که مجبور بودند به کوه‌ها و مناطق دوردست [[پناه]] ببرند و اغلب گمنام [[زندگی]] کنند. از این روست که در این [[حدیث]] [[ظلم]] بنی‌العباس را از گزیدن عقرب‌ها بدتر توصیف می‌کنند.  


[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: زمانی که پنجمین نفر از خاندانم از [[دنیا]] برود [[آشوب]] و [[هرج و مرج]] به پا شود تا زمانی که هفتمین نفر از اهل بیتم فوت نماید. سپس اوضاع همان طور باشد تا زمانی که [[حضرت مهدی]]{{ع}} [[قیام]] نماید<ref>ملاحم: ص ۳۹.</ref>.
به همین منوال، [[خلفای بنی عباس]]، یکی پس از دیگری، بر روی کار آمدند و به نوعی بر [[خاندان]] [[اهل بیت]]{{ع}} [[ظلم]] نمودند و ایشان را [[مسموم]] و به [[شهادت]] رساندند. می‌توان گفت که [[حکومت بنی عباس]]، از ابتدا تا به آخر، همگی بر پایه [[شرارت]] و [[ظلم و ستم]] به [[علویان]] و [[شیعیان]] [[استوار]] بود و هر یک از [[خلفای عباسی]]، در راه بقا خلافت خویش، از هیچ عمل قبیحی فروگذار نبودند<ref>ابومسلم خراسانی که برای به قدرت رسیدن عباسیان و بقا حکومت آنها تلاش‌های فراوانی کرده بود، به تفکر منصور که مبادا او صاحب قدرتی گردد، به قتل رسید. موسی بن مهدی، مادرش را به قتل رساند، مأمون نیز برای رسیدن به قدرت، از کشتن برادرش امین ابایی نداشت. او حتی برای بقای حکومت کثیفش، به وزیرش ترحّم ننمود و او را به قتل رساند. منتصر به قتل پدر و معتضد به مسموم نمودن عمویش اقدام کردند. به نقل از مقاتل الطالبیین، ص۱۳۰-۱۴۰.</ref>.
در [[حدیثی]] [[نقل]] شده است که مردی از [[فرزندان]] هاشم به [[حکومت]] می‌رسد و [[بنی‌امیه]] را [[قتل عام]] می‌کند، و پس از او دوباره [[بنی‌امیه]] به [[قدرت]] رسیده و به [[خونخواهی]] کشتگان خود دو برابر از [[بنی‌هاشم]] را می‌کشند<ref>ملاحم: ص ۵۹.</ref>. (این [[حدیث]] شاید به [[سلطنت]] بنی‌العباس اشاره دارد، زیرا هنگامی که به [[قدرت]] رسیدند [[بنی‌امیه]] را از دم تیغ گذرانیدند. در [[آخرالزمان]] [[سفیانی]] که فردی از [[بنی‌امیه]] است خواهد آمد و از [[بنی‌هاشم]] بسیار خواهد کشت)<ref>ر.ک: سفیانی.</ref>.  
[[موسی بن جعفر]] در ضمن [[حدیثی]] به [[علی]] بن حمزه فرمود: بنی‌العباس از بین خواهند رفت و سپس به [[قدرت]] می‌رسند و آنان را [[سفیانی]] از بین خواهد برد<ref>سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۱۲۶.</ref>.


در [[حدیثی]] در کتاب [[ملاحم]] آمده است: هنگامی که آسیای بنی‌العباس بگردد (و حکومتشان رونق گیرد) و مردانی با [[پرچم‌های سیاه]] مرکب‌های خود را به درختان زیتون [[شام]] ببندند، و [[خداوند]] [[أصهب]] را با تمام خانواده‌اش به دست بنی‌العباس به [[قتل]] برساند، به طوری که [[بنی‌امیه]] همگی فرار کنند یا مخفی شوند، آنگاه [[سفیانی]] ([[قیام]] می‌کند و) سلسله بنی‌العباس را از بین می‌برد و فرزندی از [[فرزندان]] [[هند]] جگرخوار بر [[منبر]] [[دمشق]] می‌نشیند و بربرها به سوی پایتخت [[شام]] ([[دمشق]]) روان می‌شوند که این نشانه [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} است<ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص ۱۴۹.</ref>.
سرانجام با کشته شدن مستعصم به دست هلاکو خان، در سال ۶۵۶ منقرض گردید و به حکو مت ۵۲۰ ساله سراسر با ظلم و [[فساد]]، عباسیان پایان داده شد<ref>تاریخ تمدن اسلام، ص۲۳۲.</ref> <ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۴۷.</ref>


==پرسش مستقیم==
== جستارهای وابسته ==
* [[خلفای عباسی در دوران غیبت صغری چه اقدام‌هایی انجام دادند؟ (پرسش)]]


{{پرسمان عصر غیبت صغری}}
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|مجتبی تونه‌ای]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']]
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
#[[پرونده:13681151.jpg|22px]] [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|'''فرهنگنامه آخرالزمان''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{امام مهدی}}


[[رده:عباسیان]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:امام مهدی]]
[[رده:عباسیان]]
[[رده:مدخل موعودنامه]]

نسخهٔ ‏۸ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۰

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

عبّاس، عموی پیامبر(ص)، فرزندان زیادی داشت که شمار آنها را ده الی دوازده تن بیان داشته‌اند[۱]، اما در میان فرزندان ایشان، عده کمی از آنها چون عبدالله، عبیدالله، وارد مسائل سیاسی شدند و از طرف پدر به اموری منصوب گشتند[۲]. عبدالله بن عباس، سرآمد فرزندان بود او ۱۵ سال داشت که پیامبر خدا(ص) از دنیا رفت[۳]. بعد از امامت امام علی(ع) او از جانب امام(ع) والی بصره شد اما بعد از شهادت امام علی(ع) و بیعت امام حسن(ع) با معاویه، به مدینه آمد و به تدریس علوم اسلامی پرداخت. با مرگ معاویه و خلافت یزید، او دست رد بر سینه یزید زد و با او بیعت نکرد و به مکه رفت، اما با امام حسین(ع) نیز همراه نشد و حتی امام حسین(ع) را از رفتن به کوفه بر حذر داشت[۴]. او در مکه و در نزد ابو حنیفه بود که ابن زبیر - فرستاده یزید. - خواست برای یزید بیعت بگیرد آنها باز هم از بیعت با یزید ممانعت کردند این کار سبب شد ابن زبیر تصمیم گرفت عبدالله بن عباس و ابوحنیفه را بسوزاند آنها به دست مختار از مهلکه نجات یافتند[۵]. بعد از این موضوع، عبدالله بن عبّاس به طایف آمد و در آنجا در سال ۶۸ هجری و در سن ۷۰ سالگی در گذشت[۶]. عبدالله بن عبّاس ۷ پسر داشت که کوچکترین آنها علی بود و نسل عبدالله از وی زیاد گردید. به سبب همزمانی ولادت او با ولادت امام علی(ع)، عبدالله نام آخرین پسر خویش را علی نهاد[۷]. علی بن عبدالله بن عباس، مردی بزرگوار و فقیه بود و در نزد اهل حجاز مقامی والا داشت. اما بعد از مرگ پدرش، به شام رفت و با عبدالملک بن مروان بیعت نمود. رابطه آن دو حسنه بود تا زمانی که علی بن عبدالله، همسر مطلّقه عبدالملک را گرفت. از آن واقعه به بعد، رابطه این دو تیره گشت[۸] تا حدّی که، در زمان خلافت ولید بن عبدالملک، او به جرم ازدواج با مادر خلیفه به زندان افتاد و شکنجه شد[۹] تا این که در زمان سلیمان بن عبدالملک، او به دمشق و به محلی به نام حمیمه رفت. علی بن عبدالله در حمیمه ادعای خلافت نمود و ادعا کرد که بعد از او خلافت به فرزندان و نوه‌های او می‌رسد و این افکار و ادعا را در خاطر فرزندان خویش بارور نمود. علی بن عبدالله بن عبّاس، در سن ۸۰ سالگی در حمیمه درگذشت و پسرش محمّد را جانشین خویش اعلام نمود[۱۰]. محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در سال ۵۴ هجری قمری، در شهر مدینه به دنیا آمد و از کودکی زیر نظر پدر و جدّش به فراگیری علوم فقهی و اسلامی مشغول شد. او بر اثر کثرت عبادت بر پیشانی‌اش پینه بسته بود از این رو او را «ذوالثفنات» (پینه دار) می‌گفتند[۱۱]. محمّد بن علی، در عین حال بسیار کاردان و باهوش بود و در مسائل سیاسی سرآمد بود. او خود را به محمّد بن حنیفه نزدیک ساخت و آنگاه که محمّد بن حنیفه در بستر مرگ افتاده بود، بر بالین او حاضر شد و در جریان کار انقلابیون علیه دستگاه خلافت بنی امیه قرار گرفت. به این ترتیب، اقدامات سرّی عباسیان، از سال ۱۰۱ هجری قمری آغاز شد.محمد بن علی، با شناخت انقلابیون، تمام نیروی خویش را به کار بست تا با زیرکی در آنان نفوذ کند و همه آنها را به زیر سلطه خویش بکشاند. او به گونه‌ای پنهانی و با احتیاط کامل گام بر می‌داشت و اقدامات خویش را عملی می‌کرد. محمّد بن علی، هر چند به مبلّغان خویش می‌گفت که از فاطمیان بر حذر باشند، اما خود او و نزدیکانش به تظاهر با آنها همبستگی خود را اعلام می‌کردند و در عین حال از محبوبیت آنها بهره می‌جستند. آنها با شعار الرضامن آل محمد(ص)، در ابتدا دعوت خود را پنهانی شروع کردند. محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس، در سال ۱۲۵ هجری قمری، در حمیمه در گذشت[۱۲]. او ۱۰ پسر داشت که در میان فرزندانش ابراهیم، ابوالعبّاس سفاح و منصور در کار سیاست وارد شدند. ابراهیم از سال ۱۲۵ تا ۱۳۲ هجری قمری، ارکان دعوت سرّی عبّاسیان را در دست گرفت و او خود را ابراهیم امام معرفی نمود. در مدت رهبری او، خلفای اموی درگیر آشوب‌های داخلی بودند. او از این فرصت استفاده کرد و دعوت عبّاسیان را شدت بخشید و نمایندگان خویش را به خراسان فرستاد و سپس با فرستادن پرچم‌های سیاه برای ابومسلم خراسانی، آغاز عملیات نظامی علیه امویان را صادر کرد[۱۳]. سرانجام با روی کار آمدن مروان - خلیفه اموی - ابراهیم امام دستگیر شد و به زندان افتاد. او می‌دانست که توسط مروان کشته خواهد شد، بنابراین طی نامه‌ای برادرش ابوالعبّاس معروف به سفاح را جانشین خویش اعلام نمود. ابراهیم امام در زندان با فرو بردن سر درون کسیه نوره، خفه شد[۱۴]. بعد از او قیام عباسیان به دست سفاح افتاد. سفاح بعد از کشته شدن ابراهیم امام، از ترس این که کشته شود، دو ماه پنهانی زندگی کرد، اما بعد از این مدت، او به خراسان آمد و به منبر رفت و خراسانیان با او بیعت نمودند. در اولین اقدام، سفاح عمویش عبدالله را به جنگ با مروان بن حکم فرستاد که سرانجام مروان در مصر اسیر و سرش از بدن جدا گردید. با کشته شدن آخرین خلیفه اموی (مروان بن حکم) و تنها مدافع حقوق امویان که ابن هبیره نام داشت، حکومت ۹۰ ساله بنی امیه برچیده و حکومت بنی عباس برقرار گردید.

دعوت سرّی عباسیان تا سال ۱۳۳ هجری قمری ادامه داشت و عبّاسیان با تمام نیروی منظم و بزرگ، کار خود را ادامه دادند تا این که سفاح به طور رسمی دعوت عبّاسیان را علنی ساخت و به عنوان اولین خلیفه عبّاسی بر تخت سلطنت نشست[۱۵].

او در روز جمعه سیزدهم ربیع الاول یا نیمه جمادی الاخر سال ۱۳۲ هجری لباس خلافت پوشید و مردم با وی بیعت کردند[۱۶]. در بیعت او، آن قدر از بنی امیه و لشکریان ایشان کشته شد که به شمار نیامد. حتی قبر‌های بنی امیه را شکافتند و مردگان ایشان را از گور درآوردند و سوزانیدند. هر که را یافتند کشتند، جز شیر خواره گان و یا کسانی که به اندلس (اسپانیا) گریختند. اجساد کشتگان بنی امیه را در جاده‌ها ریختند. تا طعمه سگ‌ها گشته و زیر قدم‌ها پایمان شدند. او بنای خونریزی را گذاشت و حکومتش را با قساوت دل و بی‌رحمی آغاز کرد و این روش را به خلفای دیگر منتقل نمود[۱۷].

منصور به عنوان دومین خلیفه عباسی چنان بنا بر پایه ظلم گذاشت که خود در این باره می‌گوید: «ما، در میان مردمی به سر می‌بریم که دیروزمان را دیده‌اند. ما دیروز رعیت بودیم، ولی حالا به خلافت رسیده‎ایم. بنابراین جز با فراموش کردن عفو و بکار بردن مجازات‌ها، نمی‌توانیم هیبت خود را بر آنان چیره سازیم»[۱۸]. این خلیفه ظالم، در زمان امامت امام جعفر صادق(ع) خلافت می‌کرد و او مدام به امام(ع) و می‌گفت: «حتماً تو را می‌کشم و اهل خانواده‌ات را نابود می‌کنم تا از شما کسی نماند که بتواند کوچکترین عرض اندامی کند»[۱۹].

به همین منوال، خلفای بنی عباس، یکی پس از دیگری، بر روی کار آمدند و به نوعی بر خاندان اهل بیت(ع) ظلم نمودند و ایشان را مسموم و به شهادت رساندند. می‌توان گفت که حکومت بنی عباس، از ابتدا تا به آخر، همگی بر پایه شرارت و ظلم و ستم به علویان و شیعیان استوار بود و هر یک از خلفای عباسی، در راه بقا خلافت خویش، از هیچ عمل قبیحی فروگذار نبودند[۲۰].

سرانجام با کشته شدن مستعصم به دست هلاکو خان، در سال ۶۵۶ منقرض گردید و به حکو مت ۵۲۰ ساله سراسر با ظلم و فساد، عباسیان پایان داده شد[۲۱] [۲۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳ و ص۶۷.
  2. مختصر التاریخ، ج۱۲، ص۲۹۶-۲۹۷.
  3. سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۳۵؛ اسد الغابة، ص۱۹۵؛ انساب الاشراف، ص۲۷.
  4. اخبار الطوال، ص۲۴۳-۲۴۴.
  5. العقد الفرید، ج۴، ص۴۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۱۴ و ۲۱۶؛ تاریخ مردم ایران، ج۲، ص۳۹.
  6. المعارف، ص۱۲۳؛ اسناب و الاشراف، ص۵۳-۵۴؛ اخبار الدوله، ص۱۳۲-۱۳۳؛ شرح الاخبار، ج۳، ص۲۴۴-۲۴۵؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۲۹؛ الکامل، ص۱۹۲ و ۱۹۵؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۶۳.
  7. انساب الاشراف، ج۳، ص۷۰؛ وفیات الاعیان، ج، ص۴۳۹.
  8. المعارف، ص۲۰۷؛ اخبار الدوله، ص۱۳۸-۱۳۹؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۳۷.
  9. اخبار الدوله، ص۱۳۸-۱۳۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۴۶؛ ج۱۵، ص۲۳۸.
  10. انساب الاشراف، ج۳، ص۷۰؛ اخبار الدوله، ص۱۱۷ و ۱۵۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۱۹؛ ج۵، ص۱۹۸؛ وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۳۹.
  11. . انساب الاشراف، ج۳، ص۷۱-۷۲ و ۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۷۹؛ وفیات الاعیان، ص۴۳۸-۴۳۹.
  12. انساب الاشراف، ج۳، ص۸۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۷؛ اخبار الدوله، ص۲۳۹؛ اخبار الطوال، ص۳۳۹؛ الکامل، ج۵، ص۲۵۹؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۹.
  13. مقاتل الطالبیین، ص۱۸۵، ۱۸۸، ۲۲۷ و ۲۵۹؛ به سبب شیعه بودن ایرانیان و این که آنها دوستدار اهل بیت(ع) بودند، با شهادت زید بن علی و فرزندش یحیی بن زید، خراسانیان علیه بنی امیه شورش کردند و انزجار خویش را نسبت به ظلم و ستم این خاندان اعلام نمودند. ابومسلم به سبب جنگاوری و رشادتی که داشت، شورشیان را پیرامون خویش جمع نمود و در زمره خون‌خواهان قیام زید و یحیی قرار گرفت و چون آنها در عزای زید و یحیی، سیاه پوش بودند، به سیاه جامگان خراسان معروف شدند. ابو مسلم، با به‌دست گرفتن رهبری این قیام، خود را نمایان کرد و خیلی زود مورد توجه عباسیان قرار گرفت. عباسیان چون در آغاز نهضت سرّی خویش بودند و هویت آنها برای علویان و شیعیان فاش نشده بود، از ابو مسلم و نفوذی که او در خراسان داشت، استفاده نمودند و با بها دادن به قیام ابو مسلم از طرف عباسیان و شخص ابراهیم امام، او خیلی زود زبانزد شد و در مسیر تبلیغ حکومت عباسی قرار گرفت. ابو مسلم در زمان شکل‌گیری حکومت عباسیان، یکی از عناصر مهم شکل‌گیری محسوب می‌شد و در بسیاری از جنگ‌ها و مبارزات عباسیان شرکت داشت تا این که منصور به عنوان دومین خلیفه عباسی به خلافت رسید و چون از قدرت روز افزون ابو مسلم در هراس بود او را کشت، بدون این که کسی از کشتن او معترض باشد. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۶؛ تاریخ طبری، ج۹، ص۱۹۷۴؛ ج۱۰، ص۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۹۵؛ تاریخ گزیده، ص۲۹۳.
  14. . انساب الاشراف، ج۳، ص۱۲۱-۱۲۳؛ اخبار الدوله، ص۳۹۳ و ۳۹۵-۳۹۶؛ مروج الذهب، ج۶، ص۷۲-۷۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۷۹؛ البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۴۳؛ اخبار الدولة، ص۳۹۳.
  15. مقاتل الطالبیین، ص۱۶۸؛ تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، جزء اول، ص۱۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.
  16. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.
  17. تاریخ الخلفا، ص۲۵۹.
  18. البدایة و النهایة، ج۳، ص۶۴.
  19. کشف الغمه، ج۲، ص۴۴۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۸۵.
  20. ابومسلم خراسانی که برای به قدرت رسیدن عباسیان و بقا حکومت آنها تلاش‌های فراوانی کرده بود، به تفکر منصور که مبادا او صاحب قدرتی گردد، به قتل رسید. موسی بن مهدی، مادرش را به قتل رساند، مأمون نیز برای رسیدن به قدرت، از کشتن برادرش امین ابایی نداشت. او حتی برای بقای حکومت کثیفش، به وزیرش ترحّم ننمود و او را به قتل رساند. منتصر به قتل پدر و معتضد به مسموم نمودن عمویش اقدام کردند. به نقل از مقاتل الطالبیین، ص۱۳۰-۱۴۰.
  21. تاریخ تمدن اسلام، ص۲۳۲.
  22. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۴۷.