نفی خشم در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{سیره معصوم}} | {{سیره معصوم}} | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = خشم | |||
| عنوان مدخل = [[خشم]] | |||
| مداخل مرتبط = [[خشم در قرآن]] - [[خشم در حدیث]] - [[خشم در نهج البلاغه]] - [[خشم در اخلاق اسلامی]] - [[نفی خشم در معارف و سیره نبوی]] - [[خشم در معارف دعا و زیارات]] - [[خشم در معارف و سیره سجادی]] - [[خشم در خانواده]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۷
مقدمه
- از اوصاف نکوهیدهای که در سیره و قول نبی اکرم(ص) بدان پرداخته و احادیثی در ذمّ آن بیان شده است، خشم بیجاست. آن حضرت، غضب را از ارکان کفر[۱] و تیر شیطان معرفی کرده[۲] و درباره آن فرموده است: "کسی که خشمی را فرو برد، با اینکه میتوانست آن را به کار بندد؛ خداوند در روز قیامت، دل او را از آرامش و ایمان پر میکند"[۳][۴].
خشم و غضب در سیره پیامبر اکرم(ص)
- اوصاف خشم نبوی(ص): رسول خدا(ص) دیرتر از هر کسی به خشم میآمد و خشمش زودتر از همه فرو مینشست[۵]. چون خشم میگرفت، آثار خشم در چهرهاش کاملاً نمایان میشد[۶] و هنگام خشم، رنگ از رخسار آن حضرت میپرید و رخسار ایشان سرخ[۷] یا تیره[۸] میشد و قطرات عرق مانند دانههای مروارید از پیشانی اش میچکید[۹]؛ به گونهای که در این هنگام، جز امیرالمؤمنین علی(ع) کسی جرأت سخن گفتن با ایشان را نداشت[۱۰]. گرچه رسول خدا(ص) در خشم به «أَشَدُّ النَّاسِ غَضَباً» ستوده شده است[۱۱]، اما غضب ایشان، غضبی مذموم نبود؛ بلکه غضبی ممدوح بود که مقتضای منصب نبوت ایشان بود[۱۲]؛ یعنی خشم ایشان هرگز برای دنیا و ناملایمات آن نبود؛ بلکه وقتی حرمتی دریده میشد و یا حدی از حدود الهی پایمال میشد، از شدت خشم، کسی او را نمیشناخت و ایشان از پا نمینشست گفت. تا آنکه حق را یاری کند[۱۳]؛ اما در حال غضب نیز سخنی جز سخن حق نمیگفت[۱۴][۱۵].
- راههای کنترل خشم : توصیه رسول خدا(ص) به اصحاب و یاران، اجتناب از غضب بود[۱۶] و ایشان همچنین راههایی را برای کنترل غضب به مردم میفرمود که از این راهها میتوان به تغییر حالت و وضعیت شخص خشمگین اشاره کرد؛ ایشان میفرمود: "هرگاه یکی از شما خشمگین شد، اگر ایستاده است، بنشیند و چنانچه خشمش برطرف نشد، دراز بکشد"[۱۷] و خود نیز برای تعلیم امت، چنین میکرد[۱۸][۱۹].
- طریق دیگری که رسول اکرم(ص) آن را از راههای کنترل خشم شمرده، پناه جستن از خداوند متعال است. نقل شده است، روزی دو مرد نزد حضرت آمدند؛ پس یکی از آنها عصبانی شد و از شدت عصبانیت، چشمانش سرخ شده و رگ گردنش بالا آمد؛ پس، آن حضرت فرمود: "من کلمهای را میدانم که اگر آن را بیان کند، عصبانیت او فرو مینشیند و آن، «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» است"[۲۰][۲۱].
- وضو گرفتن هم از دیگر توصیهها بود که آن حضرت افراد را برای کنترل خشم بدان سفارش میکرد. رسول خدا(ص) میفرمود: "همانا غضب از شیطان است و شیطان از آتش خلق شده و به درستی که فرونشاندن آتش با آب است. پس هرگاه یکی از شما غضب کرد برای فرو نشاندن آتش غضبش وضو بگیرد"[۲۲][۲۳].
دیر خشمترینِ مردم
- پیامبر خدا(ص) دیرتر از همه مردم خشم میگرفت و زودتر از همه رضایت میداد[۲۴].
- امام باقر(ع) میفرماید: عربی از قبیله بنی عامر نزد پیامبر(ص) آمد و از ایشان چیزهایی پرسید... پیامبر(ص) در آخر به آن عرب فرمود: "حاجتت چیست؟". گفت: فرستادگانت نزد ما آمدهاند که: نماز بر پا دارید و زکات بدهید و حجّ خانه خدا و غسل جنابت کنید. قبیلهام مرا برای کسب خبر نزد تو فرستادهاند تا تو را سوگند دهم و میترسم که خشمگین شوی. پیامبر(ص) فرمود: "خشمگین نمیشوم. من کسی هستم که خداوند، مرا در تورات و انجیل چنین خوانده: "محمّد پیامبر خدا، برگزیده و برکشیده است، نه ناسزاگوست و نه فریاد زننده در کوچه و بازار، و نه در برابر بدی، بدی میکند؛ بلکه در پی بدی، نیکی میکند". هر چه میخواهی، از من بپرس، و من کسی هستم که خداوند، مرا در قرآن این گونه نام برده است: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ﴾[۲۵]. هر چه میخواهی، بپرس"[۲۶][۲۷].
پناه بردن به خدا از خشم
- امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) هر روز، از شش خصلت به خدا پناه میبرد: از شک و شرک و تعصّب و خشم و ستم و حسادت[۲۸][۲۹].
خشم گرفتن؛ تنها برای خدا
- امام علی(ع) در وصف پیامبر(ص) میفرماید: برای ستمی که بر خودش میرفت، انتقام نمیگرفت، مگر آنگاه که حرمتهای خداوند، هتک میشد. در این هنگام، برای خداوند - تبارک و تعالی - خشم میگرفت[۳۰].
- امام حسن(ع) میفرماید: از دایی خود، هند بن ابی هاله تمیمی[۳۱] درباره اوصاف پیامبر خدا (ص) پرسیدم. گفت:... دنیا و امور مربوط به آن، او را به خشم نمیآورد و هرگاه حق، مورد بیحرمتی قرار میگرفت، ملاحظه هیچکس را نمیکرد و هیچ چیز، جلوی خشم او را نمیگرفت تا این که انتقام حق را میگرفت[۳۲].
- پیامبر(ص) برای خدایش خشم میگرفت و برای خود، خشمگین نمیشد[۳۳].
- به نقل از عایشه : پیامبر خدا(ص) هیچگاه نه چیزی را با دست خود زد و نه زنی را و نه خدمتکاری را، مگر هنگامی که در راه خدا میجنگید. هرگز به خاطر امور شخصی از کسی انتقامجویی نکرد، مگر در مواردی که حرمتهای الهی هتک میشدند، که در این صورت به خاطر خداوند عزّوجلّ انتقام میگرفت[۳۴].
- به نقل از عایشه : در یاد کسی نمانده که پیامبر خدا(ص) مسلمانی را لعنت کرده باشد، و برای هیچ یک از بدیهایی که با او شد، انتقام نگرفت، مگر آن گاه که حرمتهای الهی هتک میشدند، و به هیچ چیزی با دستش ضربه نزد، مگر در راه خدا به هنگام نبرد[۳۵].
- به نقل از عایشه : پیامبر خدا(ص)، هرگاه میان دو کار مخیّر میشد، آن را که آسانتر بود، انتخاب میکرد، اگر گناه نبود؛ اما اگر گناه بود، از همه مردم، بیشتر از آن دوری میورزید. پیامبر خدا(ص) هرگز به خاطر خودش انتقام نگرفت، مگر جایی که حرمتهای الهی هتک میشدند، که در این صورت برای خدا انتقام میگرفت[۳۶].
- به نقل از انس : ده سال به پیامبر خدا(ص) خدمت کردم و هرگز نفهمیدم که با چه چیزی موافق است و با چه چیزی مخالف است. به هر چه از جانب خدا بود، رضایت میداد، و اگر یکی از همسرانش به من میگفت: "کاش اینگونه و آنگونه میکردی! چرا آنگونه کردی؟"، میفرمود: "اَنَس را رهایش کنید که جز آنچه خداوند بخواهد، نمیشود". و من هرگز ندیدم که پیامبر خدا(ص) به خاطر خود از چیزی انتقام بگیرد، مگر آن که حرمت الهی هتک میشد، که اگر حرمت الهی زیر پا نهاده میشد، خشمگینترینِ مردم برای خدا بود[۳۷].
- پیامبر(ص) چون موعظه میکرد، جدّی موعظه میکرد و اگر خشم میگرفت -که جز برای خدا خشم نمیگرفت -، چیزی جلودار خشمش نبود، و در همه کارهایش این گونه جدّی و خداخواهانه بود[۳۸][۳۹].
حقمداری، هنگام خشم
- به نقل از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش گفتم: ای پیامبر خدا! آنچه را از شما میشنوم، بنویسم؟پیامبر(ص) فرمود: "آری". گفتم: در خشنودی و خشم؟ فرمود: "آری؛ چراکه من جز حق نمیگویم"[۴۰].
- به نقل از عبدالله بن عمرو : من هر چه را که از پیامبر(ص) میشنیدم، مینوشتم تا آن را حفظ کنم؛ امّا قریشیان، مرا از نوشتن آن نهی کردند و گفتند: تو هر چه را که از پیامبر(ص) و میشنوی، مینویسی، در حالی که پیامبر، بشر است و در خشنودی و خشم، سخن میگوید. من از نوشتن باز ایستادم و آن را با پیامبر(ص) در میان گذاشتم. پیامبر(ص) فرمود: "بنویس. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، از من جز حق بیرون نمیآید"[۴۱].
- امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) فرمود: "آیا شما را از شبیهترینتان به خودم باخبر نکنم؟". گفتند: چرا، ای پیامبر خدا! فرمود: "آنکه از همه خوش اخلاقتر است... و بیش از همه خشمش را فرو میخورد و بهتر عفو میکند و انصاف دهیاش در خشم و خشنودی، از همه بیشتر است"[۴۲][۴۳].
حالت پیامبر(ص) به هنگام خشم
- امام صادق(ع) میفرماید: ایشان (پیامبر (ص)) وقتی به خشم میآمد، قطرههای عرق مانند دانههای مروارید، از پیشانیاش میچکید[۴۴].
- به نقل از براء بن عازب : پیامبر(ص) چون خشمگین میشد، صورتش سایه میانداخت و سیاه میشد[۴۵].
- به نقل از ابن عمر: خشنودی و خشم پیامبر(ص)، از چهرهاش شناخته میشد. هنگامی که خشنود بود، گویی صورتش آینه است و دیوارها را میتوان در آن دید و چون خشم میگرفت، رنگش گرفته و سیاه میشد[۴۶].
- امام حسن(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص)... در هنگام خشم، چهره خود را با ناراحتی، بر میگرداند[۴۷].
- به نقل از عبد الله بن مسعود: پیامبر خدا(ص) هنگامی که خشمگین میشد، صورتش سرخ و برافروخته میشد [۴۸].
- به نقل از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش : پیامبر(ع) از خانه بیرون آمد و به سوی یارانش رفت که درباره قضا و قدر با هم کشمکش میکردند. پیامبر(ص) چنان از این کشمکش خشمگین شد که گویی در صورتش دانه انار ترکیده است[۴۹][۵۰].
سخن پیامبر(ص) هنگام سرزنش کردن
- به نقل از اَنَس: پیامبر(ص) به هنگام سرزنش یکی از ما میفرمود: "او را چه شده است؟ پیشانیاش خاکآلود باد!" [۵۱][۵۲].
داستانهایی از خشم پیامبر(ص)
- به نقل از عایشه: پیامبر خدا(ص) هرگاه از خدیجه(س) یاد میکرد، از تعریف و تمجید او و طلب مغفرت برای وی، خسته نمیشد. یک روز از او یاد کرد و من حسودی کردم و گفتم: خداوند، عوض آن پیرزن را به تو داده است! دیدم پیامبر خدا(ص) به شدّت خشمگین شد. من از گفته خود، پشیمان شدم و گفتم: خدایا! اگر خشم پیامبرت را برطرف سازی، دیگر تا زنده هستم، از خدیجه به بدی یاد نخواهم کرد. چون پیامبر خدا(ص) حالت مرا دید، فرمود: "چگونه این حرف را زدی؟! به خدا سوگند، خدیجه زمانی به من ایمان آورد که همه مردم، به من کافر بودند و زمانی مرا پناه داد که همه مردم مرا از خود میراندند[۵۳]، و زمانی که همه مردم مرا تکذیب میکردند، مرا تصدیق کرد و زمانی که شما از [بارداریِ] فرزند محروم بودید، خداوند از من به او فرزند روزی کرد". پیامبر(ص) تا یک ماه، شب و روز از خدیجه برایم تعریف میکرد (این جملات را برایم تکرار میکرد) [۵۴].
- امام صادق(ع) میفرماید: نمایندگانی از یمن نزد پیامبر خدا(ص) آمدند که مردی میان آنان بود که از همه آنها درشتتر سخن میگفت و بیشتر از همه با پیامبر(ص) مجادله میکرد. پیامبر(ص) چنان خشمگین شد که عرق خشم، میان دو چشمانش را فرا گرفت و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سر به زمین انداخت. پس جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: "خدایت به تو سلام میرساند و میفرماید: این، مردی سخاوتمند است و اطعام میکند". خشم پیامبر(ص) ساکت شد و سرش را بلند کرد[۵۵].
- به نقل از براء بن عازب : پیامبر خدا(ص) با یارانش بر ما وارد شد. ما احرام حج بسته بودیم و هنگامی که به مکّه وارد شدیم، فرمود: "حجّتان را عمره قرار دهید". مردم گفتند: ای پیامبر خدا! ما احرام حج بسته ایم. چگونه آن را عمره قرار دهیم؟! پیامبر(ص) فرمود: "به آنچه فرمانتان میدهم، دقّت کنید و آن را انجام دهید". آنان دوباره سخن خود را باز گفتند و نپذیرفتند. پیامبر(ص) خشمگین شد و رفت و سپس با همان خشم نزد عایشه آمد. عایشه، خشم را در چهره پیامبر(ص) دید. گفت: چه کسی تو را به خشم آورده است؟ خداوند به خشمش در آورد! پیامبر(ص) فرمود: "چگونه خشمگین نشوم، با آن که فرمانی میدهم و پیروی نمیشوم؟!”[۵۶].
- به نقل از ابو اُمامه: پیامبر خدا(ص) بر گروهی گذشت که درباره قرآن، منازعه میکردند. به شدّت خشمگین شد، به گونهای که گویی بر چهرهاش سرکه پاشیده شده است. آن گاه فرمود: ﴿وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ﴾[۵۷][۵۸][۵۹].
خشم در سیره نبوی
برادری پیوندی است از سر محبت و رحمت، و خشم و تندی همانگونه که ایمان را تباه میکند، پیوند برادری را سست و زایل میسازد که از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «الْغَضَبُ يُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ»[۶۰].
چنین خشمی که مایه تباهی ایمان و بر باد دهنده اخوت است، پدیدآورنده، انواع نادرستیها است، چنان که امام صادق(ع) فرمود: «الغضب مفتاح کل شر»[۶۱].
خشم در واقع جنونی است که چون ظهور کند، پیامدهای خطرناکش گریبانگیر فرد و جامعه میشود[۶۲]، و همگان را آسیب میرساند. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «مردی به پیامبر(ص) عرض کرد: ای رسول خدا، مرا تعلیم ده. فرمود: برو و خشم مگیر. آن مرد گفت: همین مرا بس است؛ و به جانب قبیله خود رفت. چون بدانجا رسید مشاهده کرد معرکهای برپا شده و قومش لباس رزم پوشیده و یا قوم دیگری آماده نبرد شده، در برابر یکدیگر صف کشیدهاند. آن مرد هم با دیدن این صحنه لباس رزم پوشید و به صف ایستاد. ناگاه سخن پیامبر را به یاد آورد که به او فرموده است: خشم مگیر. پس اسلحه را کنار گذاشت و نزد مردمی که دشمن قومش بودند رفت و گفت: ای مردم، هر جراحت و قتل و آسیب بینشانهای که در افراد شما باشد به عهده من، و من خونبهای آن را به شما میپردازم. آن مردم گفتند: هرچه چنین باشد به نفع شما، و ما از شما به پرداخت این جریمه سزاوارتریم. پس با یکدیگر صلح کردند و آن کینه و دشمنی از میان رفت»[۶۳].
سیره پیامبر چنین بود که مردمان را به خروج از سپاه ابلیس و جهل و دخول در سپاه خدا و عقل فرا میخواند، چنان که امیرمؤمنان علی(ع) در نامه خویش به حارث همدانی، از یاران فداکار خود و از فقیهان برجسته[۶۴]، نوشت: «وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ... وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ»[۶۵].
بنابراین لازم است پیروان سیره پیامآور اخوت در این امور بیندیشند و اجازه ندهند دوستی و الفت با برادران به کینه و قهر و جدایی بیانجامد، و چنان چه گاهی کدورت و رنجش پیش آمد، خود را بر آن دارند که در رفع آن بکوشند و در این کار بر یکدیگر پیشی گیرند.[۶۶]
منابع
پانویس
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۱۹، کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۲۸۹ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۳۹.
- ↑ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۶۰ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۹.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۱۱۰ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۲۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۹۸.
- ↑ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۲۹ و ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج۴، ص۳۴۹.
- ↑ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۱۹، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۹۸ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۵۸.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۹؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۵، جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۴۳ و المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۷، ص ۱۴۱.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۹ و مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۹۸.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۱۱۰؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص ۱۹۸ و طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۷۷.
- ↑ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۴، ص ۳۱۸، الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۱۶؛ کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۴۱ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۸، ص۲۹۸.
- ↑ العینی، عمدة القاری، ج، ص۱۱۲؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۹، ص ۷۱ و الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶.
- ↑ محمد مهدی النراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص۱۳، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۳۱۷؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۸۱ و ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۷۶.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۵؛ محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۷۶ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص۲۲۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۹۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۸ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۶۴، ص ۴۶.
- ↑ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۳۳؛ ابن حبان، صحیح، ج ۱۲، ص ۵۰۱ و مسند احمد، ج ۵ ص ۱۵۲.
- ↑ همان.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۳۳؛ البخاری، صحیح، ج ۷، ص ۸۴، مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص ۳۰ - ۳۱؛ کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۹۶ حدیث مشابه از: مسند احمد، ج ۵، ص ۲۴۴ و ترمذی، سنن، ج ۵، ص ۱۶۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۰۰.
- ↑ سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۳۴؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۲۲۶؛ المعجم الکبیر، ج ۱۷، ص ۱۶۷ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۱۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۰۰.
- ↑ كَانَ رَسُولُ اللهِ(ص) أَبْعَدَ النَّاسِ غَضَبَاً وأَسْرَعَهُمْ رِضَاً؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد؛ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹.
- ↑ «الإمام الباقر(ع): جَاءَ أَعْرَابِيُّ أَحَدُ بَنِي عَامِرٍ فَسَأَلَ عَنِ النَّبِيِّ(ص)... ثُمَّ قَالَ [النَّبِيُّ(ص) لِلْأَعْرابِيِّ] مَا حَاجَتُكَ قَالَ جَاءَتْنَا رُسُلُكَ أَنْ تُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ تُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَ تَحُجُّوا الْبَيْتَ وَ تَغْتَسِلُوا مِنَ الْجَنَابَةِ وَ بَعَثَنِي قَوْمِي إِلَيْكَ رَائِداً أَبْغِي أَنْ أَسْتَحْلِفَكَ وَ أَخْشَى أَنْ تَغْضَبَ. قَالَ لَا أَغْضَبُ إِنِّي أَنَا الَّذِي سَمَّانِيَ اللَّهُ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ مُحَمَّدٌ رَسُولَ اللَّهِ الْمُجْتَبَى الْمُصْطَفَى لَيْس بِفَحَّاشٍ وَ لَا سَخَّابٍ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا يُتْبِعُ السَّيِّئَةَ السَّيِّئَةَ وَ لَكِنْ يُتْبِعُ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ فَسَلْنِي عَمَّا شِئْتَ وَ أَنَا الَّذِي سَمَّانِيَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ فَسَلْ عَمَّا شِئْتَ...»؛ تفسیر العیّاشي، ج۱، ص۳۴۶ و ۳۴۸، ح۸۰۳، عن صفوان الجمّال؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۸۴، ح۲۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۸۶-۳۸۷.
- ↑ «الْإِمَامُ الصَّادِقُ(ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ سِتِّ خِصَالٍ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْيِ وَ الْحَسَدِ»؛ الخصال، ص ۳۲۹، ح۲۴ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۲۶، ح۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۸۸-۳۸۹.
- ↑ «الإمام علی(ع) فِي وَصْفِ النَّبِيِّ(ص) - مَا انْتَصَرَ لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلِمَةٍ حَتَّى يُنْتَهَكَ مَحَارِمُ اللَّهِ فَيَكُونَ حِينَئِذٍ غَضَبُهُ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۱، ح۵۵؛ مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۱۹۷، ح۱۳۸۷۰؛ السنن الکبری للنسائي، ج۵، ص۳۷۰، ح۹۱۶۳؛ مسند ابن حنبل، ج۱۰، ص۶۸، ح۲۶۰۱۵؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۶۷۰، ح۴۲۲۳؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۹، ص۴۴۲، ح۱۷۹۴۲ والأربعة الأخیرة عن عائشة من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت(ع) نحوه؛ کنز العمّال، ج۷، ص۲۲۱، ح۱۸۷۱۵.
- ↑ هند بن ابی هاله تمیمی، فرزند خدیجه از شوهر قبلیاش بود که در خانه پیامبر(ص) بزرگ شد و از پیامبر(ص) روایت کرد و امام حسن(ع) صفات پیامبر(ص) را از او نقل نمود. بغوی [عالم و محدّث اهل سنّت] میگوید: نام پدر هند، یعنی ابو هاله که همسر خدیجه، پیش از پیامبر(ص) بوده، نبّاش بن زراره است. هند در رکاب علی(ع) در جنگ جمل به شهادت رسید. او شیوا سخن و بلیغ بود و پیامبر اکرم(ص) را به نیکویی و استواری توصیف کرد.
- ↑ «الإمام الحسین(ع): سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ عَنْ حِلْيَةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)... فَقَالَ:... لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ لَهَا فَإِذَا تُعُوطِيَ الْحَقُّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَيْءٌ حَتَّى يُنْتَصَرَ لَهُ»؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۷؛ معاني الأخبار، ص۸۱، ح۱ کلاهما عن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه(ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۳، ح۱؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۵۰، ح۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۶، ح۴۱۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۳ کلاهما عن هند بن أبي هالة بزیادة «لا یغضب لنفسه و لا ینتصر لها» في آخره؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۶۴، ح۱۸۵۳۵.
- ↑ کَانَ النَّبِيُّ(ص): يَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ ؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۷، ح۳۴.
- ↑ عَنْ عَائِشَةَ، مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللهِ(ص) شَيْئًا قَطُّ بِيَدِهِ، وَلَا امْرَأَةً، وَلَا خَادِمًا، إِلَّا أَنْ يُجَاهِدَ فِي سَبِيلِ اللهِ، وَمَا نِيلَ مِنْهُ شَيْءٌ قَطُّ، فَيَنْتَقِمَ مِنْ صَاحِبِهِ، إِلَّا أَنْ يُنْتَهَكَ شَيْءٌ مِنْ مَحَارِمِ اللهِ، فَيَنْتَقِمَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۱۴، ح۷۹؛ السنن الکبری، ج۷، ص۷۲، ح۱۳۳۰۲؛ السنن الکبری للنسائي، ج۵، ص۳۷۰، ح۹۱۶۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۷۲، ح۲۴۰۸۹ کلاهما نحوه؛ سنن الدارمي، ج۲، ص۵۸۵، ح۲۱۳۸ ولیس فیه ذیله من «وما نیل» وکلّها عن عائشه؛ کنز العمّال، ج۷، ص۲۲۱، ح۱۸۷۱۵.
- ↑ عَنْ عَائِشَةَ: مَا لَعَنَ رَسُولُ اللهِ(ص) مُسْلِمًا مِنْ لَعْنَةٍ تُذْكَرُ، وَلَا انْتَقَمَ لِنَفْسِهِ شَيْئًا يُؤْتَى إِلَيْهِ، إِلَّا أَنْ تُنْتَهَكَ حُرُمَاتُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَلَا ضَرَبَ بِيَدِهِ شَيْئًا قَطُّ، إِلَّا أَنْ يَضْرِبَ بِهَا فِي سَبِيلِ اللهِ؛ مسند ابن حنبل، ج۹ ص۴۵۱، ح۲۵۰۳۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۷؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۶۷۰، ح۴۲۲۳؛ فتح الباري، ج۶، ص۵۷۶ کلاهما نحوه.
- ↑ عَنْ عَائِشَةَ: مَا خُيِّرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَيْنَ أَمْرَيْنِ إِلَّا أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا، مَا لَمْ يَكُنْ إِثْمًا، فَإِنْ كَانَ إِثْمًا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ، وَمَا انْتَقَمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِنَفْسِهِ إِلَّا أَنْ تُنْتَهَكَ حُرْمَةُ اللَّهِ، فَيَنْتَقِمَ لِلَّهِ بِهَا؛ صحیح البخاري، ج۳، ص۱۳۰۶، ح۳۳۶۷؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۱۳، ح۷۷؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۲۵۰، ح۴۷۸۵؛ السنن الکبری، ج۷، ص۶۶، ح۱۳۲۸۳؛ کنز العمّال، ج۷، ص۲۲۱، ح۱۸۷۱۳.
- ↑ عن أنس: خَدَمْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَشْرَ سِنِينَ، مَا دَرَيْتُ شَيْئًا قَطُّ وَافَقَهُ، وَلَا شَيْئًا قَطُّ خَالَفَهُ، رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِمَا كَانَ، وَإِنْ كَانَ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ يَقُولُ: لَوْ فَعَلْتَ كَذَا وَكَذَا، مَا لَكَ فَعَلْتَ كَذَا؟ فَيَقُولُ: دَعُوهُ؛ فَإِنَّهُ لَا يَكُونُ إِلَّا مَا أَرَادَ اللَّهُ. وَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) انْتَقَمَ لِنَفْسِهِ مِنْ شَيْءٍ قَطُّ إِلَّا أَنْ يُنْتَهَكَ لِلَّهِ حُرْمَةٌ، فَإِنِ انْتُهِكَتْ حُرْمَةٌ كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ غَضَبًا لِلَّهِ؛ المعجم الأوسط، ج۹، ص۷۱، ح۹۱۵۲؛ المعجم الصغیر، ج۲، ص۱۱۸ و راجع؛ فتح الباري، ج۶، ص۵۷۶.
- ↑ كان...إن وعظ وعظ بجد، و إن غضب و ليس يغضب إلا اللّه لم يقم لغضبه شيء، و كذلك كان في أموره كلها؛ إحیاء العلوم، ج۲، ص۵۳۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۸۸-۳۹۳.
- ↑ «عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه: قُلْتُ: يَا رَسُوْلَ اللهِ! أَكْتُبُ مَا أَسْمَعُ مِنْكَ؟ قَالَ: نَعَمْ.قُلْتُ: فِي الرِّضَى وَالغَضَبِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَإِنِّي لاَ أَقُوْلُ إِلاَّ حَقّاً»؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۸۸، الرقم۱۷؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۶۵۵، ح۶۹۴۷؛ تاریخ دمشق، ج۳۱، ص۲۵۸ کلاهما نحوه؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵ و ص۱۴۷ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴.
- ↑ عن عبدالله بن عمرو: كُنْتُ أَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ(ص) أُرِيدُ حِفْظَهُ، فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ، فَقَالُوا: إِنَّكَ تَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ تَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ(ص)، وَرَسُولُ اللهِ(ص) بَشَرٌ يَتَكَلَّمُ فِي الْغَضَبِ وَالرِّضَا، فَأَمْسَكْتُ عَنِ الْكِتَابِ. فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ(ص) فَقَالَ: اكْتُبْ فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا خَرَجَ مِنِّي إِلَّا حَقٌّ ؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۵۵۸، ح۶۵۲۰ و ص۶۲۵، ح۶۸۱۶؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۱۸، ح۳۶۴۶؛ سنن الدارمي، ج۱، ص۱۳۲، ح۴۹۰؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۱، ص۱۸۷، ح۳۵۹.
- ↑ «قَالَ النَّبِيُّ(ص): أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشْبَهِكُمْ بِي؟ قَالُوا: بَلى يَا رَسُولَ اللهِ(ص) قَالَ: أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً... وَأَكْظَمُكُمْ لِلْغَيْظِ، وَأَحْسَنُكُمْ عَفْواً، وَأَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ إِنْصَافاً فِي الرِّضَا وَالْغَضَبِ»؛ الکافي، ج۲، ص۲۴۰، ح۳۵ عن محمّد بن عرفة؛ تحف العقول، ص۴۸ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۶۹، ص۳۰۶، ح۲۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۹۲-۳۹۳.
- ↑ «الإمام الصادق(ع): كَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِينَيْهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَقِ»؛ الکافي، ج۸، ص۱۱۰، ح۹۰ عن نعمان الرّازيّ؛ قصص الأنبیاء للراوندي، ص۳۴۲، ح۴۱۸؛ إعلام الوری، ج۱، ص۱۷۷ وفیهما «من وجهه وجبهته» بدل «عن جبینیه»، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۹۳، ح ۳۲ وراجع؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۱۶۴، ح۱۷۵۲۳ والمصنّف لابن أبي شیبة، ج۷، ص۵۱۸، ح۱.
- ↑ .عن البراء بن عازب: کان النّبیُّ(ص): إذا غضب رایت لوجهه ظلالاً؛ تاریخ المدینة، ج۲، ص۶۳۸؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۶۳ و ج۵۹، ص۲۰۵ نحوه.
- ↑ عن ابن عمر: كَانَ النَّبِيُّ(ص) يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ غَضَبُهُ فِي وَجْهِهِ كَانَ إِذَا رَضِيَ فَكَأَنَّمَا يُلَاحِكُ الْجُدُرُ ضَوْءَ وَجْهِهِ وَ إِذَا غَضِبَ خَسَفَ لَوْنُهُ وَ اسْوَدَّ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۴، ح۳۳ و ۲۹؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۳، ح۳۵؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۵۸ نحوه.
- ↑ «الإمام الحسین(ع) - فی وصف رسول الله(ص)-:... وَ إِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ وَ أَشَاحَ»؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱،ص۳۱۷، ح۱؛ معاني الأخبار، ص۸۱، ح۱ کلاهما عن إسماعیل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه(ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۸، ح۴۴؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۵۰، ح۴؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۶؛ الشمائل المحمدیّة، ص۱۱۰، ح۲۲۶؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۶۵، ح۱۸۵۳۵.
- ↑ عن ابن مسعود: كَانَ رَسُولُ اللهِ(ص): إِذَا غَضِبَ احْمَرَّ وَجْهُهُ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۴، ح۳۲؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۳، ح۳۵؛ تاریخ الطبري، ج۲، ص۴۳۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۵، ح۹۷۹۱ و ج۲۳، ص۳۲۸، ح۷۵۳ عن اُمّ سلمة وفیهما: «احمارّت وجنتاه» بدل «احمرّ وجهه»؛ التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۶۱ عن أبي بکر؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۴۱، ح۱۸۴۰۶.
- ↑ عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَى أَصْحَابِهِ، وَهُمْ يَخْتَصِمُونَ فِي الْقَدَرِ، فَكَأَنَّمَا يُفْقَأُ فِي وَجْهِهِ، حَبُّ الرُّمَّانِ مِنَ الْغَضَبِ؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳۳، ح۸۵؛ مسند ابن حنبل، ج۲، ص۵۹۴، ح۶۶۸۰ و ص۶۳۲، ح۶۸۶۰؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۰۲، ح۵۳۷۸، عن عبدالله بن عمرو و کلاهما نحوه؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۲۰؛ کنزالعمّال، ج۱، ص۱۹۳، ح۹۷۷. و در برخی گزارشهای دیگر، خشم پیامبر(ص) را از آن رو دانسته شده که این افراد برای اثبات نظر خود، برخی آیات قرآن را از جا و سیاق معنایی خود جدا کرده، به آن استدلال مینمودند و طرف مقابل نیز همین کار را انجام میداد و به این گونه آیات قرآن را مقابل و تکذیب کننده هم قرار میدادند (ر.ک: آسیبشناسی حدیث: ص ۲۳۰ (ضرب قرآن به قرآن).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۹۴-۳۹۷.
- ↑ عن أنس: كَانَ(ص) يَقُولُ لِأَحَدِنَا عِنْدَ المَعْتِبَةِ: مَا لَهُ تَرِبَ جَبِينُهُ؛ صحیح بخاری، ج۵، ص۲۲۴۳، ح۵۶۸۴ و ص۲۲۴۷، ح۵۶۹۹؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۲۵۴، ح۱۲۲۷۶ و فیه «المعاتبة» بدل «المعتبة»،السنن الکبری، ج۱۰، ص۳۲۵، ح۲۰۷۹۱؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۶۳۶؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۱۴۱، ح۱۸۴۰۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۹۷-۳۹۸.
- ↑ این جمله، در بسیاری از منابع دیگر آمده است که در پانوشت متن عربی به آنها ارجاع داده شده است.
- ↑ عن عَائِشَةَ: كَانَ رَسُولُ اللهِ(ص) إِذَا ذَكَرَ خَدِيجَةَ لَمْ يَكُنْ يَسْأَمُ مِنْ ثَنَاءٍ عَلَيْهَا وَالِاسْتِغْفَارِ لَهَا، فَذَكَرَهَا ذَاتَ يَوْمٍ وَاحْتَمَلَتْنِي الْغَيْرَةُ إِلَى أَنْ قُلْتُ: قَدْ عَوَّضَكَ اللهُ مِنْ كَبِيرَةِ السِّنِّ، قَالَتْ: فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) غَضِبَ غَضَبًا سَقَطَ فِي جِلْدِي، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: اللهُمَّ إِنَّكَ إِنْ أَذْهَبْتَ عَنِّي غَضَبَ رَسُولِ اللهِ(ص) لَمْ أَذْكُرْهَا بِسُوءٍ مَا بَقِيتُ. فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللهِ(ص) الَّذِي قَدْ لَقِيتُ، قَالَ: «كَيْفَ قُلْتِ؟ وَاللهِ؟! لَقَدْ آمَنَتْ بِي إِذْ كَفَرَ بِيَ النَّاسُ، وَصَدَّقَتْنِي إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسُ، وَرُزِقَتْ مِنِّي الْوَلَدَ إِذْ حُرِمْتِيهِ مِنِّي»، فَغَدَا بِهَا عَلَيَّ وَرَاحَ شَهْرًا؛ المعجم الکبیر، ج۲۳،ص۱۳، ح۲۱؛ تاریخ الإسلام، ج۱، ص۲۳۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۲؛ تاریخ دمشق، ج۳، ص۱۹۵، ح۶۰۳ کلّها بزیادة «وآوتني إذ رفضني الناس» بعد «کفر بي الناس» وکلّها عن عبدالله البهي؛ کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۳۲، ح۳۴۳۴۹، ج۲، ص۲۷۸ بزیادة «وآوتني إذ رفضني الناس» بعد «کفر بي الناس»؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۲ وراجع؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۴۲۹، ح۲۴۹۱۸ و الإفصاح، ص۲۱۷ وروضة الواعظین، ج۲، ص۲۹.
- ↑ «الإمام الصادق(ع): أَتى رَسُولَ اللهِ(ص) وَفْدٌ مِنَ الْيَمَنِ، وَفِيهِمْ رَجُلٌ كَانَ أَعْظَمَهُمْ كَلَاماً وَأَشَدَّهُمْ اسْتِقْصَاءً فِي مُحَاجَّةِ النَّبِيِّ(ص)، فَغَضِبَ النَّبِيُّ(ص) حَتَّى الْتَوى عِرْقُ الْغَضَبِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَتَرَبَّدَ وَجْهُهُ وَأَطْرَقَ إِلَى الْأَرْضِ. فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع)، فَقَالَ: رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ، وَيَقُولُ لَكَ: هذَا رَجُلٌ سَخِيٌّ يُطْعِمُ الطَّعَامَ، فَسَكَنَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) الْغَضَبُ، وَرَفَعَ رَأْسَهُ»؛ الکافي، ج۴، ص۳۹، ح۵؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۸۴، ح۳۳.
- ↑ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَأَصْحَابُهُ، فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ، فَلَمَّا قَدِمْنَا مَكَّةَ قَالَ: اجْعَلُوا حِجَّتَكُمْ، عُمْرَةً، فَقَالَ النَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ، فَكَيْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً؟ قَالَ: «انْظُرُوا مَا آمُرُكُمْ بِهِ، فَافْعَلُوا» فَرَدُّوا عَلَيْهِ الْقَوْلَ، فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ. ثُمَّ دَخَلَ عَلَى عَائِشَةَ غَضْبَانَ، فَرَأَتِ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ، فَقَالَتْ: مَنْ أَغْضَبَكَ؟ أَغْضَبَهُ اللَّهُ قَالَ: «وَمَا لِي لَا أَغْضَبُ، وَأَنَا آمُرُ أَمْرًا، فَلَا أُتْبَعُ؟!؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۹۹۳، ح۲۹۸۲؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۱۰، ح۱۸۵۴۸؛ مسند أبي یعلی، ج۲، ص۲۸۴، ح۱۶۶۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۴۰۰؛ کنز العمّال، ج۵، ص۲۷۵، ح۱۲۸۶۸؛ عوالي اللآلي، ج۱، ص۱۰۵، ح۴۲؛ مستدرك الوسائل، ج۸، ص۸۷، ح۹۱۲۲.
- ↑ و گفتند: آیا خدایان ما بهترند یا او؟ آن را برای تو مثل نزدند مگر به چالش (با تو) بلکه آنان قومی (چالشگر و) ستیزهجویند؛ سوره زخرف، آیه:۵۸.
- ↑ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) خَرَجَ عَلَى النَّاسِ وَهُمْ يَتَنَازَعُونَ فِي الْقُرْآنِ، فَغَضِبَ غَضَبًا شَدِيدًا حَتَّى كَأَنَّمَا صُبَّ عَلَى وَجْهِهِ الْخَلُّ. ثُمَّ قَالَ(ص): "لَا تَضْرِبُوا كِتَابَ اللَّهِ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ، فَإِنَّهُ مَا ضَلَّ قَوْمٌ قَطُّ إِلَّا أُوتُوا الْجَدَلَ"، ثُمَّ تَلَا: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ﴾ ؛ تفسیر الطبري، ج۱۳، الجزء ۲۵ ص۸۸؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۱۱، ص۲۱۶، ح۲۰۳۶۷ عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه نحوه؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۲۲۲؛ کنز العمّال، ج۱، ص۶۱۹، ح۲۸۶۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۳۹۸-۴۰۱.
- ↑ «خشم ایمان را فاسد میکند، چنان که سرکه عسل را». الکافی، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ «خشم کلید هر شرّ و بدی است». الکافی، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ ر.ک: جامع السعادات، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۰۴.
- ↑ درباره احوال او ر.ک: رجال الکشی، ص۸۹؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۷؛ مجالس المؤمنین، ج۱، ص۳۰۸-۳۰۹؛ منتهی الآمال، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۱؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۹۶-۱۹۷؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۳۹-۴۰.
- ↑ «خشم خود را فرو خور، و به دقت توانایی درگذر، و گاه خشم در بردباری بکوش و به هنگام قدرت [از گناه] چشمپوش تا عاقبت تو را باشد... و از خشم بپرهیز [و خود را از آن برهان] که خشم سپاهی است بزرگ از سپاهیان شیطان». نهج البلاغه، نامه ۶۹.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲، ص ۶۲۲.