شورش خوارج در دوران عباسیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷: خط ۷:


در زمان خلافت [[منصور]] یکی از خوارج به نام [[ملبد بن حرملة الشیبانی]] در جزیره خروج کرد و پس از جنگ‌های متعدد از پا در آمد<ref>تاریخ اسلام، ص۲۱۲.</ref>. گروهی از خوارج [[اباضیه]]<ref>گروهی از خوارج که به نام رهبر خویش، عبدالله بن اباض، شهرت یافته‌اند.</ref> نیز با کمک بربران شمال افریقا [[شورش]] بزرگی در آن دیار به وجود آوردند و کارگزاران [[خلیفه]] در شمال افریقا را یکی پس از دیگری به [[قتل]] رساندند، تا آنکه به [[سال ۱۵۵ ق]]. [[یزید بن حاتم مهلبی]] بر [[ابو حاتم اباضی]] [[رهبر]] [[اباضیان]] افریقیه [[غلبه]] یافت<ref>الکامل، ج۶، ص۵.</ref> و پس از [[تصرف]] قیروان [[قدرت]] را در آنجا به دست گرفت و تا زمان خلافت [[هارون الرشید]] آنجا را در دست داشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. شورش‌های خوارج در زمان منصور سیستان و خراسان را نیز دچار [[آشوب]] کرد؛ از این‌رو خلیفه [[معن بن زائده شیبانی]]، سردار کهنه کار [[اموی]] را برای [[نبرد]] با آنان به آن سامان فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. معن در مدت کوتاهی سیستان و خراسان را زیر [[فرمان]] آورد و گروه بسیاری از خوارج را به قتل رسانید و [[اجتماع]] آنان را تار و مار کرد و عده‌ای را به [[گمان]] [[همدلی]] و [[ارتباط]] با خوارج دستگیر کرد و در ساختن [[کاخ]] مجلل خویش به بیگاری گماشت. پس از مدتی عده‌ای از خوارج زرنگ به [[رهبری]] [[ابوالعلاء]] به همان کاخ در آمدند و معن را در حال باده گساری به قتل رساندند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>. پس از آن یزید بن مزید - [[برادر]] زاده [[معن]] - در تعقیب خارجیان [[کوشش]] فراوان کرد و عده زیادی از آنان را به [[قتل]] رسانید. با وجود این، فعالیت [[سیاسی]] [[خوارج]] در اواخر دوره [[منصور]] (۱۵۶ ق.) با کشتن [[خضین بن محمد]]، یکی از [[کارگزاران]] بلندپایه [[دولت عباسی]]، به اوج رسید. بنابر گفته [[یعقوبی]] به علت [[غلبه]] و [[تسلط]] خارجیان بر سیستان، فهرست ولایتداران آن دیار، با [[مرگ]] منصور (۱۵۸ ق.) به پایان رسید<ref>البلدان، ص۶۱.</ref> و این بدان معنی است که [[سلطه]] [[قدرتمند]] [[عباسی]] در سیستان چنان محدود شده بود که دیگر [[انتخاب]] [[والی]] مستقلی برای آنجا لازم نبود.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۰۸.</ref>.
در زمان خلافت [[منصور]] یکی از خوارج به نام [[ملبد بن حرملة الشیبانی]] در جزیره خروج کرد و پس از جنگ‌های متعدد از پا در آمد<ref>تاریخ اسلام، ص۲۱۲.</ref>. گروهی از خوارج [[اباضیه]]<ref>گروهی از خوارج که به نام رهبر خویش، عبدالله بن اباض، شهرت یافته‌اند.</ref> نیز با کمک بربران شمال افریقا [[شورش]] بزرگی در آن دیار به وجود آوردند و کارگزاران [[خلیفه]] در شمال افریقا را یکی پس از دیگری به [[قتل]] رساندند، تا آنکه به [[سال ۱۵۵ ق]]. [[یزید بن حاتم مهلبی]] بر [[ابو حاتم اباضی]] [[رهبر]] [[اباضیان]] افریقیه [[غلبه]] یافت<ref>الکامل، ج۶، ص۵.</ref> و پس از [[تصرف]] قیروان [[قدرت]] را در آنجا به دست گرفت و تا زمان خلافت [[هارون الرشید]] آنجا را در دست داشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. شورش‌های خوارج در زمان منصور سیستان و خراسان را نیز دچار [[آشوب]] کرد؛ از این‌رو خلیفه [[معن بن زائده شیبانی]]، سردار کهنه کار [[اموی]] را برای [[نبرد]] با آنان به آن سامان فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.</ref>. معن در مدت کوتاهی سیستان و خراسان را زیر [[فرمان]] آورد و گروه بسیاری از خوارج را به قتل رسانید و [[اجتماع]] آنان را تار و مار کرد و عده‌ای را به [[گمان]] [[همدلی]] و [[ارتباط]] با خوارج دستگیر کرد و در ساختن [[کاخ]] مجلل خویش به بیگاری گماشت. پس از مدتی عده‌ای از خوارج زرنگ به [[رهبری]] [[ابوالعلاء]] به همان کاخ در آمدند و معن را در حال باده گساری به قتل رساندند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>. پس از آن یزید بن مزید - [[برادر]] زاده [[معن]] - در تعقیب خارجیان [[کوشش]] فراوان کرد و عده زیادی از آنان را به [[قتل]] رسانید. با وجود این، فعالیت [[سیاسی]] [[خوارج]] در اواخر دوره [[منصور]] (۱۵۶ ق.) با کشتن [[خضین بن محمد]]، یکی از [[کارگزاران]] بلندپایه [[دولت عباسی]]، به اوج رسید. بنابر گفته [[یعقوبی]] به علت [[غلبه]] و [[تسلط]] خارجیان بر سیستان، فهرست ولایتداران آن دیار، با [[مرگ]] منصور (۱۵۸ ق.) به پایان رسید<ref>البلدان، ص۶۱.</ref> و این بدان معنی است که [[سلطه]] [[قدرتمند]] [[عباسی]] در سیستان چنان محدود شده بود که دیگر [[انتخاب]] [[والی]] مستقلی برای آنجا لازم نبود.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۰۸.</ref>.
==[[خوارج]] و [[عباسیان]]==
مهم‌ترین خاستگاه خوارج در [[زمان]] عباسیان، منطقه سیستان و [[خراسان]] و قسمت سفلای بین‌النهرین بود. خوارج همزمان با دستیابی [[آل عباس]] برخلافت، اوضاع [[سیاسی]] مناطق مذکور را به‌شدت آشفته ساخته بودند و به رغم [[کوشش]] والیانی [[سفاح]] و [[منصور]] برای آرام کردن اوضاع، [[آشوب]] و [[فتنه]] آنان در آن دیار چنان بالا گرفته بود<ref>درباره آشوب‌های سیستان و خراسان، نک: البلدان، ص۲۸۵؛ تاریخ سیستان، ص۱۲۷ - ۱۳۶؛ الکامل، ج۶، ص۱۲۴؛ زین الاخبار، ص۲۸۶ که مطالب مهم و درخور توجهی آورده‌اند.</ref> که [[حکومت عباسی]] را در [[مشرق]] [[ایران]] به‌شدت [[تضعیف]] و سرانجام نابود کرد که تفصیل آن در صفحات بعد خواهد آمد.
نخستین برخورد آشکار و مهم خوارج با عاملان [[عباسی]]، در زمان [[حکومت]] [[معن بن زائده]] در سیستان بود و موجب شد که سیستان به دست خوارج بیفتد. [[زورگویی]] و زیاده‌ستانی معن بن زائده [[ناخشنودی]] گسترده‌ای پدید آورده بود، تا جایی که گروهی از بزرگان سیستان، از جمله [[عبیدالله بن علاء]]، نامه‌هایی به منصور نوشتند و از [[بدرفتاری]] ولایتدار او بنالیدند. معن بن زائده، پس از [[آگاهی]] از این [[نامه‌ها]]، دستور داد تا عبیدالله را چهارصد تازیانه زدند. به‌علاوه، گروهی را به [[اتهام]] [[همدلی]] و [[ارتباط]] با خوارج دستگیر کرد و در ساختن [[کاخ]] مجلل خویش به بیگاری گماشت. از این‌رو عده‌ای از خوارج زرنج<ref>یا زَرَنگ.</ref> به [[رهبری]] [[ابوالعلاء]] به همان کاخ درآمدند و معن بن زائده را در حال [[باده گساری]] به [[قتل]] رساندند (۱۵۲ ق.) و سیستان را زیر [[فرمان]] آوردند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۴۶-۱۴۷؛ و قس: البلدان، که به خطا این واقعه را مربوط به سال ۱۵۶ ق. می‌داند (ص ۲۸۵).</ref>.
فعالیت سیاسی خوارج در اواخر دوره منصور (۱۵۶ ق.)، با کشتن حُضین<ref>یا خُصین یا حُصین.</ref> بن محمد که یکی از [[کارگزاران]] بلندپایه دولتی بود، به اوج خود رسید. بنابر گفته [[یعقوبی]]، به علت [[غلبه]] و [[تسلط]] خارجیان بر سیستان، با [[مرگ]] منصور (۱۵۸ ق.)، فهرست ولایتداران آن دیار به پایان می‌رسد<ref>تاریخ سیستان، ص۲۸۶. </ref>؛ و این بدان معنی است که قلمرو [[عظیم]] [[عباسیان]] در سیستان چنان محدود شده بود که دیگر [[انتخاب]] [[والی]] مستقلی برای آنجا لازم نبود. در نتیجه، [[حکمرانان]] [[خراسان]] آنجا را ضمیمه [[حکومت]] خویش کردند.
به سال (۱۷۵ ق.) نیز یک [[شورش]] خارجی به [[رهبری]] یکی از [[موالی]] بنی [[قیس بن ثعلبه]] به نام حُضین، در ناحیه‌ای میان زرنگ و بُست برپا شد. حُضین پس از آنکه [[سپاهیان]] [[عثمان بن عمر]] - [[کارگزار]] عباسیان - را در هم [[شکست]]، نواحی [[شرق]] خراسان، شامل هرات و بادغیس و پوشنگ را - که از دیرباز [[پناهگاه]] [[خوارج]] بود- [[تصرف]] کرد<ref>الکامل، ج۶، ص۱۲۴.</ref> و تا [[سال ۱۷۷ ق]]. که در افزار کشته شد، همچنان به [[مبارزه]] با عاملان [[عباسی]] ادامه داد<ref>تاریخ سیستان، ص۱۵۳ - ۱۵۴؛ زین الاخبار، ص۲۸۶ - ۲۸۷.</ref>.
پس از آنکه شورش‌های متعدد خوارج در سیستان زمینه را برای قیامی بزرگ فراهم کرد، [[حمزة بن آذرک]] رهبری این [[قیام]] را بر عهده گرفت<ref>پیش از این، درباره شورش حمزه سخن گفتیم (نک: ص۶۱ همین کتاب).</ref>. در گزارش نسبتاً مفصلی که [[بغدادی]] از شرح [[زندگی]] و عملیات [[جنگی]] [[حمزه]] آورده است، نکته در خور توجه آن است که وی در [[مخالفت]] با [[خلفای عباسی]] و برای [[رقابت]] مذهبی و [[سیاسی]] با آنان، برای نخستین بار، [[لقب]] [[امیرالمؤمنین]] و [[خلیفه]] بر خود نهاد. ظاهراً عکس‌العمل عموم [[مردم]] سیستان، به‌جز مردم زرنگ که تمایلی به حذف نام [[خلیفه عباسی]] نداشتند، در برابر این [[اقدام]] حمزه مثبت بوده است؛ به‌ویژه که وی پیش از آن، زمینه این کار را با حذف [[مالیات]] و [[خراج]] از [[عامه]] مردم فراهم ساخته بود. به گفته مؤلف [[تاریخ]] سیستان، «حمزه [[مردمان]] سواد سیستان را همه بخواند و بگفت یک درم خراج و [[مال]] بیش به [[سلطان]] مدهید، چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یکجای نخواهم نشست»<ref>تاریخ سیستان، ص۱۵۸.</ref>.
این [[سیاست]] موجب شد [[عامه]] [[مردم]] سیستان و [[خراسان]] به [[نهضت]] [[حمزه]] علاقه‌مند شوند؛ زیرا با آنکه نهضت [[خوارج]] در میان [[اعراب]] [[بدوی]] به وجود آمده بود<ref>تاریخ سیستان، ص۱۶۸.</ref>، گروه بسیاری از مردم بومی آن دیار نیز به دلیل ستم‌های [[امیران]] محلی و برای [[گریز]] از مالیات‌های سنگین و [[مبارزه]] با باج‌گیران [[ستمگر]] و [[اثبات]] [[روح]] [[حق‌طلبی]] و [[عدالت‌خواهی]] به [[مذهب]] خارجی روی آوردند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۵۸ - ۱۶۸.</ref>.
درباره [[عقاید]] حمزه، ذکر این نکته لازم است که خوارج [[ایران]] تا [[زمان]] [[عباسیان]]، پیرو [[فرقه]] [[غالی]] [[ازارقه]]<ref>گروهی از خوارج هستند که به رهبری نانع بن ازرق معتقد به کفر علی{{ع}}، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه، عبدالله بن عباس و دیگر مسلمانان همراه آنان بودند و کشتن کودکان و زنان مخالفان را جایز می‌دانستند و تقیه را در گفتار و کردار جایز نمی‌شمردند (نک: موسوعة الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۶).</ref> بودند؛ اما از اواخر دوره [[اموی]]، گروهی از خوارج نجدیه یا [[نجدات]]<ref>گروهی از خوارج که پیرو نجدة بن عامر حنفی‌اند (نک: موسوعة الملل و النحل، ج۱، ص۱۸۷ - ۱۹۶).</ref> از طریق خلیج [[فارس]] وارد ایران شدند و به رواج [[اعتقادات]] این فرقه پرداختند؛ از آن جمله [[عطیة بن اسود حنفی]] است. وی از [[پیروان]] [[نجدة بن عامر]] در [[عربستان]] بود؛ اما پس از [[مرگ]] نجده، زیر بار [[جانشینی]] وی نرفت و از طریق خلیج فارس به کرمان و سیستان رفت و سرانجام به دست مهلب بن ابی صفره کشته شد<ref>تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۴۳.</ref>. از میان [[یاران]] عطیة بن اسود، فردی به نام عبدالکریم عجرد، پایه‌گذار فرقه [[عجارده]] شد که خود به پانزده فرقه منشعب گردید<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۶۴؛ الفرق بین الفرق، ص۶۷.</ref> و چنانکه پیش از این گفتیم، [[حمزة بن آذرک]] از میان خازمیه، که یکی از فرقه‌های عجارده بود، برآمد.
[[هارون]] الرشید پس از مدتی به این نتیجه رسید که برای سامان بخشیدن به اوضاع آشفته [[خراسان]] و خوابانیدن [[شورش]] [[حمزه]]، لازم است خود راهی آن دیار شود<ref>تاریخ سیستان، ص۱۴۰؛ و قس: طبری و ابن اثیر که علت سفر هارون به ری را پاسخ‌گویی به شکایات خراسانیان از علی بن عیسی بن ماهان می‌دانند. این مورخان از حوادثی که مربوط به خوارج سیستان و اقدامات حمزه است، یاد نمی‌کنند و می‌گویند خلیفه پس از آنکه از کارهای علی بن عیسی در ولایت‌داری خراسان خرسندی یافت به بغداد بازگشت (تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۷۴- ۶۷۵؛ الکامل، ج۶، ص۲۰۷ - ۲۰۸).</ref>؛ اما [[بیماری]] او بالا گرفت و به [[سال ۱۹۳ ق]]. در توس دیده از [[جهان]] فروبست<ref>الکامل، ج۲، ص۲۱۱؛ تاریخ سیستان، ص۱۶۸- ۱۶۹.</ref>. پس از [[مرگ]] [[هارون]]، هنگامی که [[امین]] به [[خلافت]] رسید، [[ولایت]] شرقی خلافت در دست [[مأمون]] باقی ماند و کار دفع [[خوارج]] نیز بر عهده او قرار گرفت؛ اما چون درگیری وی و امین بر سر خلافت آغاز گردید، [[فرصت]] کافی برای آن کار به دست نیامد و در نتیجه، کار خوارج بالا گرفت و خطر آن برای [[خلافت عباسی]] جدی گردید. مأمون پس از [[پیروزی]] بر امین و در مدت اقامتش در خراسان، با خوارج درافتاد و برای [[سرکوب]] آنان [[کوشش]] بسیار کرد. با این همه، اقدامات او بار دیگر بی‌نتیجه ماند؛ زیرا [[ضرورت]] حضور او در [[بغداد]] سبب شد تا این اقدامات ناتمام بماند و کار دفع خوارج به [[آل طاهر]] سپرده شد.
چنانکه گذشت، [[طاهر]] در دفع خوارج اهتمام بسیار کرد. فرزندش، [[طلحه]]، نیز تمام هم خود را صرف [[مبارزه]] با آنان کرد. [[جنبش خوارج]] با مرگ [[حمزة بن آذرک]] به [[سال ۲۱۳ ق]]. فروکش کرد؛ اما چون [[طلحة بن طاهر]] نیز به فاصله اندکی در همان سال از [[دنیا]] رفت، خوارج از نو مجال فعالیت یافتند و این بار به [[رهبری]] ابوعوف، در خراسان و سیستان [[آشوب]] و [[فتنه]] به پا کردند<ref>زین الاخبار، ص۲۸۹؛ تاریخ سیستان، ص۱۸۰.</ref>. در این [[زمان]]، عبدالله بن طاهر که همچنان [[امارت]] [[خراسان]] را بر عهده داشت [[برادر]] دیگرش، علی بن [[طاهر]]، را به [[نیابت]] از خویش به خراسان فرستاد. علی در قریه حمراء در نزدیکی [[نیشابور]] نبردی خونین با [[خوارج]] درانداخت؛ اما خود در این [[جنگ]] به [[قتل]] رسید و نیشابور دستخوش [[غارت]] خوارج گردید<ref>الکامل، ج۶، ص۴۱۴.</ref>. به دنبال قتل علی بن طاهر، اوضاع خراسان چنان در هم ریخت که [[خلیفه]] [[احساس]] خطر کرد و شتاب‌زده، عبدالله بن طاهر را - که درگیر جنگ با خرمدینان بود- از [[آذربایجان]] فرا خواند و به خراسان فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶۳.</ref>. عبدالله سوابق درخشانی در [[سرکوب]] [[مخالفان]] و مدعیان داشت؛ وی پیش از این، علاوه بر آنکه [[شورش نصر بن شبث]] را فرو نشانیده بود، اوضاع آشفته [[مصر]] را نیز آرام کرده<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶۰.</ref> مقامی والا نزد [[مأمون]] یافته بود. عبدالله در دفع خوارج [[ایستادگی]] فراوان کرد و خراسان را از وجود آنان [[پاک]] ساخت. با وجود این، آنان همچنان سیستان را در [[تصرف]] داشتند تا اینکه زمینه انتقال [[قدرت]] از [[طاهریان]] به صفاریان فراهم گردید<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۶ به بعد.</ref>.
عبدالله بن طاهر پس از آنکه خراسان را آرام کرد، نیشابور را مقر [[حکومت]] خویش نمود و [[دولت]] نیمه مستقل طاهری را به وجود آورد و در [[امور اجتماعی]] و [[اقتصادی]] [[اصلاحات]] بسیار کرد و [[رضایت]] [[عامه]] را جلب نمود<ref>زین الاخبار، ص۳۰۲.</ref>. عبدالله بن طاهر پس از [[مرگ]] مأمون نیز [[روابط]] خود را با [[دستگاه خلافت]] [[حفظ]] کرد و به رغم آنکه [[معتصم]] ([[خلافت]]: ۲۱۸-۲۲۷ ق.) [[کینه]] او را از دوره صاحب شرطگی‌اش در [[بغداد]] به [[دل]] داشت<ref>زین الاخبار، ص۳۰۰.</ref>، همواره در حفظ روابط خود با دستگاه خلافت کوشا بود و با کمک‌های مهمی که در دفع مخالفان به معتصم و [[واثق]] کرد، [[اعتماد]] آنان را نسبت به خود و [[خاندان]] طاهری جلب کرد<ref>مثلاً، از کوشش‌های عبدالله برای سرکوب مازیار که از مخالفان سرسخت عباسیان بود می‌توان یاد کرد (نک: زین الاخبار، ص۳۰۱؛ الکامل، ج۶، ص۴۹۵).</ref>. [[عبدالله بن طاهر]] به [[سال ۲۳۰ ق]]. در [[زمان]] [[خلافت]] [[واثق]] (۲۲۷-۲۳۲ ق.) درگذشت.
پس از عبدالله، فرزندش، طاهر دوم، به [[حکومت]] [[خراسان]] رسید. او [[سیاست]] و [[تدبیر]] [[پدر]] را نداشت و بدین سبب در دوره [[امارت]] وی، علاوه بر [[خوارج]]، عیاران نیز بخش‌هایی از قلمرو او را [[تصرف]] کردند و [[دولت]] طاهری رو به [[ضعف]] نهاد. طاهر به [[سال ۲۴۸ ق]]. درگذشت و پسرش، محمد بن طاهر، به امارت رسید. در زمان محمد بن طاهر قلمرو [[طاهریان]] به‌سرعت دچار تجزیه شد و میان [[علویان]] و صفاریان تقسیم گردید. محمد نیز در [[سال ۲۵۹ ق]]. به [[اسارت]] [[یعقوب]] در آمد<ref>زین الاخبار، ص۳۰۴؛ تاریخ طبرستان، ص۲۲۴-۲۴۵.</ref> و بعدها که از [[زندان]] یعقوب [[آزاد]] گردید و بار دیگر به حکومت خراسان رسید، کاری از پیش [[نبرد]]؛ از این‌رو [[خلیفه]] او را [[عزل]] کرد و به [[بغداد]] فرا خواند. محمد بن طاهر همچنان در بغداد بود تا اینکه به [[سال ۲۹۸ ق]]. درگذشت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۷۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۵

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث خوارج و شورش خوارج است. "شورش خوارج در دوران عباسیان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

شورش‌های خوارج

خاستگاه اصلی خوارج منطقه عراق بود؛ با وجود این دامنه شورش‌های آنان خیلی زود دیگر سرزمین‌های اسلامی را فرا گرفت. خصوصاً در زمان بنی‌امیه که به‌شدت مورد تعقیب و آزار خلفا و کارگزاران بودند، از نواحی مرکزی خلافت عقب نشستند و در مناطق دور دست به انتشار عقاید افراطی خویش پرداختند و موفقیت‌های چشمگیری در سیستان و خراسان و شمال آفریقا به دست آوردند.

در زمان خلافت منصور یکی از خوارج به نام ملبد بن حرملة الشیبانی در جزیره خروج کرد و پس از جنگ‌های متعدد از پا در آمد[۱]. گروهی از خوارج اباضیه[۲] نیز با کمک بربران شمال افریقا شورش بزرگی در آن دیار به وجود آوردند و کارگزاران خلیفه در شمال افریقا را یکی پس از دیگری به قتل رساندند، تا آنکه به سال ۱۵۵ ق. یزید بن حاتم مهلبی بر ابو حاتم اباضی رهبر اباضیان افریقیه غلبه یافت[۳] و پس از تصرف قیروان قدرت را در آنجا به دست گرفت و تا زمان خلافت هارون الرشید آنجا را در دست داشت[۴]. شورش‌های خوارج در زمان منصور سیستان و خراسان را نیز دچار آشوب کرد؛ از این‌رو خلیفه معن بن زائده شیبانی، سردار کهنه کار اموی را برای نبرد با آنان به آن سامان فرستاد[۵]. معن در مدت کوتاهی سیستان و خراسان را زیر فرمان آورد و گروه بسیاری از خوارج را به قتل رسانید و اجتماع آنان را تار و مار کرد و عده‌ای را به گمان همدلی و ارتباط با خوارج دستگیر کرد و در ساختن کاخ مجلل خویش به بیگاری گماشت. پس از مدتی عده‌ای از خوارج زرنگ به رهبری ابوالعلاء به همان کاخ در آمدند و معن را در حال باده گساری به قتل رساندند[۶]. پس از آن یزید بن مزید - برادر زاده معن - در تعقیب خارجیان کوشش فراوان کرد و عده زیادی از آنان را به قتل رسانید. با وجود این، فعالیت سیاسی خوارج در اواخر دوره منصور (۱۵۶ ق.) با کشتن خضین بن محمد، یکی از کارگزاران بلندپایه دولت عباسی، به اوج رسید. بنابر گفته یعقوبی به علت غلبه و تسلط خارجیان بر سیستان، فهرست ولایتداران آن دیار، با مرگ منصور (۱۵۸ ق.) به پایان رسید[۷] و این بدان معنی است که سلطه قدرتمند عباسی در سیستان چنان محدود شده بود که دیگر انتخاب والی مستقلی برای آنجا لازم نبود.[۸].

خوارج و عباسیان

مهم‌ترین خاستگاه خوارج در زمان عباسیان، منطقه سیستان و خراسان و قسمت سفلای بین‌النهرین بود. خوارج همزمان با دستیابی آل عباس برخلافت، اوضاع سیاسی مناطق مذکور را به‌شدت آشفته ساخته بودند و به رغم کوشش والیانی سفاح و منصور برای آرام کردن اوضاع، آشوب و فتنه آنان در آن دیار چنان بالا گرفته بود[۹] که حکومت عباسی را در مشرق ایران به‌شدت تضعیف و سرانجام نابود کرد که تفصیل آن در صفحات بعد خواهد آمد.

نخستین برخورد آشکار و مهم خوارج با عاملان عباسی، در زمان حکومت معن بن زائده در سیستان بود و موجب شد که سیستان به دست خوارج بیفتد. زورگویی و زیاده‌ستانی معن بن زائده ناخشنودی گسترده‌ای پدید آورده بود، تا جایی که گروهی از بزرگان سیستان، از جمله عبیدالله بن علاء، نامه‌هایی به منصور نوشتند و از بدرفتاری ولایتدار او بنالیدند. معن بن زائده، پس از آگاهی از این نامه‌ها، دستور داد تا عبیدالله را چهارصد تازیانه زدند. به‌علاوه، گروهی را به اتهام همدلی و ارتباط با خوارج دستگیر کرد و در ساختن کاخ مجلل خویش به بیگاری گماشت. از این‌رو عده‌ای از خوارج زرنج[۱۰] به رهبری ابوالعلاء به همان کاخ درآمدند و معن بن زائده را در حال باده گساری به قتل رساندند (۱۵۲ ق.) و سیستان را زیر فرمان آوردند[۱۱].

فعالیت سیاسی خوارج در اواخر دوره منصور (۱۵۶ ق.)، با کشتن حُضین[۱۲] بن محمد که یکی از کارگزاران بلندپایه دولتی بود، به اوج خود رسید. بنابر گفته یعقوبی، به علت غلبه و تسلط خارجیان بر سیستان، با مرگ منصور (۱۵۸ ق.)، فهرست ولایتداران آن دیار به پایان می‌رسد[۱۳]؛ و این بدان معنی است که قلمرو عظیم عباسیان در سیستان چنان محدود شده بود که دیگر انتخاب والی مستقلی برای آنجا لازم نبود. در نتیجه، حکمرانان خراسان آنجا را ضمیمه حکومت خویش کردند.

به سال (۱۷۵ ق.) نیز یک شورش خارجی به رهبری یکی از موالی بنی قیس بن ثعلبه به نام حُضین، در ناحیه‌ای میان زرنگ و بُست برپا شد. حُضین پس از آنکه سپاهیان عثمان بن عمر - کارگزار عباسیان - را در هم شکست، نواحی شرق خراسان، شامل هرات و بادغیس و پوشنگ را - که از دیرباز پناهگاه خوارج بود- تصرف کرد[۱۴] و تا سال ۱۷۷ ق. که در افزار کشته شد، همچنان به مبارزه با عاملان عباسی ادامه داد[۱۵].

پس از آنکه شورش‌های متعدد خوارج در سیستان زمینه را برای قیامی بزرگ فراهم کرد، حمزة بن آذرک رهبری این قیام را بر عهده گرفت[۱۶]. در گزارش نسبتاً مفصلی که بغدادی از شرح زندگی و عملیات جنگی حمزه آورده است، نکته در خور توجه آن است که وی در مخالفت با خلفای عباسی و برای رقابت مذهبی و سیاسی با آنان، برای نخستین بار، لقب امیرالمؤمنین و خلیفه بر خود نهاد. ظاهراً عکس‌العمل عموم مردم سیستان، به‌جز مردم زرنگ که تمایلی به حذف نام خلیفه عباسی نداشتند، در برابر این اقدام حمزه مثبت بوده است؛ به‌ویژه که وی پیش از آن، زمینه این کار را با حذف مالیات و خراج از عامه مردم فراهم ساخته بود. به گفته مؤلف تاریخ سیستان، «حمزه مردمان سواد سیستان را همه بخواند و بگفت یک درم خراج و مال بیش به سلطان مدهید، چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یکجای نخواهم نشست»[۱۷].

این سیاست موجب شد عامه مردم سیستان و خراسان به نهضت حمزه علاقه‌مند شوند؛ زیرا با آنکه نهضت خوارج در میان اعراب بدوی به وجود آمده بود[۱۸]، گروه بسیاری از مردم بومی آن دیار نیز به دلیل ستم‌های امیران محلی و برای گریز از مالیات‌های سنگین و مبارزه با باج‌گیران ستمگر و اثبات روح حق‌طلبی و عدالت‌خواهی به مذهب خارجی روی آوردند[۱۹].

درباره عقاید حمزه، ذکر این نکته لازم است که خوارج ایران تا زمان عباسیان، پیرو فرقه غالی ازارقه[۲۰] بودند؛ اما از اواخر دوره اموی، گروهی از خوارج نجدیه یا نجدات[۲۱] از طریق خلیج فارس وارد ایران شدند و به رواج اعتقادات این فرقه پرداختند؛ از آن جمله عطیة بن اسود حنفی است. وی از پیروان نجدة بن عامر در عربستان بود؛ اما پس از مرگ نجده، زیر بار جانشینی وی نرفت و از طریق خلیج فارس به کرمان و سیستان رفت و سرانجام به دست مهلب بن ابی صفره کشته شد[۲۲]. از میان یاران عطیة بن اسود، فردی به نام عبدالکریم عجرد، پایه‌گذار فرقه عجارده شد که خود به پانزده فرقه منشعب گردید[۲۳] و چنانکه پیش از این گفتیم، حمزة بن آذرک از میان خازمیه، که یکی از فرقه‌های عجارده بود، برآمد.

هارون الرشید پس از مدتی به این نتیجه رسید که برای سامان بخشیدن به اوضاع آشفته خراسان و خوابانیدن شورش حمزه، لازم است خود راهی آن دیار شود[۲۴]؛ اما بیماری او بالا گرفت و به سال ۱۹۳ ق. در توس دیده از جهان فروبست[۲۵]. پس از مرگ هارون، هنگامی که امین به خلافت رسید، ولایت شرقی خلافت در دست مأمون باقی ماند و کار دفع خوارج نیز بر عهده او قرار گرفت؛ اما چون درگیری وی و امین بر سر خلافت آغاز گردید، فرصت کافی برای آن کار به دست نیامد و در نتیجه، کار خوارج بالا گرفت و خطر آن برای خلافت عباسی جدی گردید. مأمون پس از پیروزی بر امین و در مدت اقامتش در خراسان، با خوارج درافتاد و برای سرکوب آنان کوشش بسیار کرد. با این همه، اقدامات او بار دیگر بی‌نتیجه ماند؛ زیرا ضرورت حضور او در بغداد سبب شد تا این اقدامات ناتمام بماند و کار دفع خوارج به آل طاهر سپرده شد.

چنانکه گذشت، طاهر در دفع خوارج اهتمام بسیار کرد. فرزندش، طلحه، نیز تمام هم خود را صرف مبارزه با آنان کرد. جنبش خوارج با مرگ حمزة بن آذرک به سال ۲۱۳ ق. فروکش کرد؛ اما چون طلحة بن طاهر نیز به فاصله اندکی در همان سال از دنیا رفت، خوارج از نو مجال فعالیت یافتند و این بار به رهبری ابوعوف، در خراسان و سیستان آشوب و فتنه به پا کردند[۲۶]. در این زمان، عبدالله بن طاهر که همچنان امارت خراسان را بر عهده داشت برادر دیگرش، علی بن طاهر، را به نیابت از خویش به خراسان فرستاد. علی در قریه حمراء در نزدیکی نیشابور نبردی خونین با خوارج درانداخت؛ اما خود در این جنگ به قتل رسید و نیشابور دستخوش غارت خوارج گردید[۲۷]. به دنبال قتل علی بن طاهر، اوضاع خراسان چنان در هم ریخت که خلیفه احساس خطر کرد و شتاب‌زده، عبدالله بن طاهر را - که درگیر جنگ با خرمدینان بود- از آذربایجان فرا خواند و به خراسان فرستاد[۲۸]. عبدالله سوابق درخشانی در سرکوب مخالفان و مدعیان داشت؛ وی پیش از این، علاوه بر آنکه شورش نصر بن شبث را فرو نشانیده بود، اوضاع آشفته مصر را نیز آرام کرده[۲۹] مقامی والا نزد مأمون یافته بود. عبدالله در دفع خوارج ایستادگی فراوان کرد و خراسان را از وجود آنان پاک ساخت. با وجود این، آنان همچنان سیستان را در تصرف داشتند تا اینکه زمینه انتقال قدرت از طاهریان به صفاریان فراهم گردید[۳۰].

عبدالله بن طاهر پس از آنکه خراسان را آرام کرد، نیشابور را مقر حکومت خویش نمود و دولت نیمه مستقل طاهری را به وجود آورد و در امور اجتماعی و اقتصادی اصلاحات بسیار کرد و رضایت عامه را جلب نمود[۳۱]. عبدالله بن طاهر پس از مرگ مأمون نیز روابط خود را با دستگاه خلافت حفظ کرد و به رغم آنکه معتصم (خلافت: ۲۱۸-۲۲۷ ق.) کینه او را از دوره صاحب شرطگی‌اش در بغداد به دل داشت[۳۲]، همواره در حفظ روابط خود با دستگاه خلافت کوشا بود و با کمک‌های مهمی که در دفع مخالفان به معتصم و واثق کرد، اعتماد آنان را نسبت به خود و خاندان طاهری جلب کرد[۳۳]. عبدالله بن طاهر به سال ۲۳۰ ق. در زمان خلافت واثق (۲۲۷-۲۳۲ ق.) درگذشت.

پس از عبدالله، فرزندش، طاهر دوم، به حکومت خراسان رسید. او سیاست و تدبیر پدر را نداشت و بدین سبب در دوره امارت وی، علاوه بر خوارج، عیاران نیز بخش‌هایی از قلمرو او را تصرف کردند و دولت طاهری رو به ضعف نهاد. طاهر به سال ۲۴۸ ق. درگذشت و پسرش، محمد بن طاهر، به امارت رسید. در زمان محمد بن طاهر قلمرو طاهریان به‌سرعت دچار تجزیه شد و میان علویان و صفاریان تقسیم گردید. محمد نیز در سال ۲۵۹ ق. به اسارت یعقوب در آمد[۳۴] و بعدها که از زندان یعقوب آزاد گردید و بار دیگر به حکومت خراسان رسید، کاری از پیش نبرد؛ از این‌رو خلیفه او را عزل کرد و به بغداد فرا خواند. محمد بن طاهر همچنان در بغداد بود تا اینکه به سال ۲۹۸ ق. درگذشت.[۳۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ اسلام، ص۲۱۲.
  2. گروهی از خوارج که به نام رهبر خویش، عبدالله بن اباض، شهرت یافته‌اند.
  3. الکامل، ج۶، ص۵.
  4. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.
  5. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶.
  6. تاریخ سیستان، ص۱۴۶-۱۴۷.
  7. البلدان، ص۶۱.
  8. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۲۰۸.
  9. درباره آشوب‌های سیستان و خراسان، نک: البلدان، ص۲۸۵؛ تاریخ سیستان، ص۱۲۷ - ۱۳۶؛ الکامل، ج۶، ص۱۲۴؛ زین الاخبار، ص۲۸۶ که مطالب مهم و درخور توجهی آورده‌اند.
  10. یا زَرَنگ.
  11. تاریخ سیستان، ص۱۴۶-۱۴۷؛ و قس: البلدان، که به خطا این واقعه را مربوط به سال ۱۵۶ ق. می‌داند (ص ۲۸۵).
  12. یا خُصین یا حُصین.
  13. تاریخ سیستان، ص۲۸۶.
  14. الکامل، ج۶، ص۱۲۴.
  15. تاریخ سیستان، ص۱۵۳ - ۱۵۴؛ زین الاخبار، ص۲۸۶ - ۲۸۷.
  16. پیش از این، درباره شورش حمزه سخن گفتیم (نک: ص۶۱ همین کتاب).
  17. تاریخ سیستان، ص۱۵۸.
  18. تاریخ سیستان، ص۱۶۸.
  19. تاریخ سیستان، ص۱۵۸ - ۱۶۸.
  20. گروهی از خوارج هستند که به رهبری نانع بن ازرق معتقد به کفر علی(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه، عبدالله بن عباس و دیگر مسلمانان همراه آنان بودند و کشتن کودکان و زنان مخالفان را جایز می‌دانستند و تقیه را در گفتار و کردار جایز نمی‌شمردند (نک: موسوعة الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۶).
  21. گروهی از خوارج که پیرو نجدة بن عامر حنفی‌اند (نک: موسوعة الملل و النحل، ج۱، ص۱۸۷ - ۱۹۶).
  22. تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۴۳.
  23. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۶۴؛ الفرق بین الفرق، ص۶۷.
  24. تاریخ سیستان، ص۱۴۰؛ و قس: طبری و ابن اثیر که علت سفر هارون به ری را پاسخ‌گویی به شکایات خراسانیان از علی بن عیسی بن ماهان می‌دانند. این مورخان از حوادثی که مربوط به خوارج سیستان و اقدامات حمزه است، یاد نمی‌کنند و می‌گویند خلیفه پس از آنکه از کارهای علی بن عیسی در ولایت‌داری خراسان خرسندی یافت به بغداد بازگشت (تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۷۴- ۶۷۵؛ الکامل، ج۶، ص۲۰۷ - ۲۰۸).
  25. الکامل، ج۲، ص۲۱۱؛ تاریخ سیستان، ص۱۶۸- ۱۶۹.
  26. زین الاخبار، ص۲۸۹؛ تاریخ سیستان، ص۱۸۰.
  27. الکامل، ج۶، ص۴۱۴.
  28. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶۳.
  29. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶۰.
  30. نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۶ به بعد.
  31. زین الاخبار، ص۳۰۲.
  32. زین الاخبار، ص۳۰۰.
  33. مثلاً، از کوشش‌های عبدالله برای سرکوب مازیار که از مخالفان سرسخت عباسیان بود می‌توان یاد کرد (نک: زین الاخبار، ص۳۰۱؛ الکامل، ج۶، ص۴۹۵).
  34. زین الاخبار، ص۳۰۴؛ تاریخ طبرستان، ص۲۲۴-۲۴۵.
  35. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۷۷.